کاپيتولاسيون، تسخير لانه جاسوسي امريکا وروز ملي مبارزه با استکبار جهاني (2)

داستان حمايت از امريكا از دموكراسي و صلح با توجه به سوابق جنايات جنگي اين كشورعليه ملت ها آن قدر مضحك است كه جايي در سطح تحليل ها ندارد. ويليام بلوم مي گويد:
چهارشنبه، 5 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کاپيتولاسيون، تسخير لانه جاسوسي امريکا وروز ملي مبارزه با استکبار جهاني (2)

کاپيتولاسيون، تسخير لانه جاسوسي امريکا وروز ملي مبارزه با استکبار جهاني (2)
کاپيتولاسيون، تسخير لانه جاسوسي امريکا وروز ملي مبارزه با استکبار جهاني (2)


 





 
داستان حمايت از امريكا از دموكراسي و صلح با توجه به سوابق جنايات جنگي اين كشورعليه ملت ها آن قدر مضحك است كه جايي در سطح تحليل ها ندارد. ويليام بلوم مي گويد:
اين سخنان و اظهارات، بخشي از سخنان كليسه اي رهبران و كارشناسان ما در مورد حملات تروريستي عليه تأسيسات امريكا است كه به خورد ما مي دهند... بيشتر تروريست ها افرادي هستند كه عميقا نگران چيزهايي مي باشند كه آنها را ظلم و ستم اجتماعي، سياسي يا مذهبي و دو رويي مي دانند و زمينه اصلي تروريسم آنها، غلب تلافي اقدامات ايالات متحده است.(1)
به تعبير گورويدال، تصوير آمريكا و زيبايي هاي روي تپه هاي آن، مورد رشك و حسد همه كساني مي باشد كه امريكا در معرض حملات آنهاست، همه تروريست هايي كه نمي توانند تحمل كنند اين همه خوبي محض براي جهاني كه به ارباب آنها، شيطان، تعلق دارد، پيروزشود.(2)
آيا باز هم بايد دليل آورد كه روز تسخير لانه جاسوسي آمريكا در ايران به عنوان روز ملي مبارزه با استبكار جهاني بايد براي هميشه در تاريخ ملت ايران زنده باشد تا فراموش نكنيم قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، ملت ايران در چه شرايط اسف باري در زير سلطه امريكا و دست نشانده او رژيم مشروطه سلطنتي زندگي مي كرد!
روز ملي مبارزه با استكبار جهاني براي اين كار بايد در تاريخ ملت ايران زنده باشد تا ملت ما هيچ گاه فراموش نكند امريكا به بركت كارگزاران داخلي خود در نظام شاهنشاهي، در بربر هر دلار كه بر پايه خريد نفت ايران پرداخت كرد، دو دلار براي فروش تجهيزات نظامي و ساير كالاها به ملت ايران تحميل كرد. ملت ايران نبايد فراموش كند كه فقط بين سال هاي 1348 تا 1352 امريكا براي حفظ منافع خود در منطقه بيش از دو ميليارد دلار سرمايه هاي اين ملت را كه بايد صرف زيرساخت هاي اقتصادي و اجتماعي مي شد، چپاول كرد.(3)
روز ملي مبارزه با استكبار جهاني روز مبارزه با رژيمي است كه به تعبير آرنولد توين بي، مورخ معروف غرب، امريكا امروز براي دفاع از صاحبان منافع، رهبري جنبش ضد انقلابي در سراسر جهان را به عهده گرفته است. اين كشور براي چيزي مبارزه مي كند كه روم براي آن مبارزه مي كرد. روم هميشه از ثروتمندان در مقابل فقيران در تمام جوامع خارجي تحت سلطه اش، حمايت مي كرد و چون فقيران تا كنون هميشه و همه جا بسيار بيشتر از ثروتمندان بوده اند، سياست روم به نفع نابرابري، بي عدالتي و كمترين خوشبختي براي بيشترين تعداد افراد جامعه بوده است .(4)
ساده لوحاني كه تصور مي كنند جز با ليبراليسم وسوسياليسم نمي توان هيچ نظام آزاد، مردم سالار، عدالت خواه و مترقي اي در جهان داير كرد نمي خواهند باور كنند كه عمر ليبراليسم به پايان رسيده است، همچنان كه عمر نظام هاي كمونيستي و سوسياليستي در جهان به پايان رسيد. همان طوري كه امام پايه گذار نظام جمهوري اسلامي در جهان، در واپس دم فروپاشي نظام هاي كمونيستي، به ملت هاي جهان اعلام كرد كه صداي شكستن استخوان هاي كمونيسم بين الملل را مي شنود، اكنون صداي شكست استخوان هاي ليبراليسم نيز شنيده مي شود.
آزادي خواهان و عدالت طلبان جهان بايد باور كنند كه پايان عمر ليبراليسم به منزله پايان عمر جهان و پايان عمر نظام هاي مردم سالار نيست. همان طوري كه وقتي نظام هاي كمونيستي و سوسياليستي كه شعارهاي عدالت خواهي سر مي دادند وقتي فرو ريختند كسي تصور نكرد كه دنيا به پايان رسيده و عدالت خواهي براي هميشه از جهان رخت بر بسته است. جهان از هم اكنون بايد در انديشه بازسازي ضايعات عظيم ناشي از حاكميت طولاني مدت ليبراليسم و نظام سرمايه داري و مدرنيته باشد.
ريشه هاي فكري، سياسي و فرهنگي اين بازسازي كاملا روشن است. تسلط جهاني ليبراليسم به سركردگي امريكا به تعبير ايمانوئل والرشتاين،(در حكم پديده اي كوتاه مدت) همانند تسلط هاي پيشين، بر برتري چشمگير اما موقت و كارايي مؤسسه هاي توليدي، تجاري و مالي آن كشور مبتني بود. اين دوره اينك به سر رسيده است .(5)
ژاپن و چين از نظر اقتصادي و ايران و جهان اسلام از نظر فكري همان نقشي را در برابر نظام ليبرال ـ دموكراسي بازي مي كنند كه ايالات متحده دراواخر قرن نوزدهم در برابر انگليس و اروپا بازي كرد. ما در شرايط تغييرات بنيادين در نظام جهاني قرار داريم، تغييراتي كه به نظر بسياري مهم تلقي مي شود. عده اي كه حافظ نظم موجود هستند تأثيرات احتمالي اين تغييرات رانگران كننده و نامعلوم مي دانند در حالي كه بسياري نيز اين تأثير را مطلوب قلمداد مي كنند.
مدرنيته كه به دنبال نوزايي اروپا و انقلاب فرانسه از نظر فكر ـ فلسفي و تسلط امريكا، بعد از جنگ دوم جهاني، از نظر سياسي ـ اقتصادي شروع شد. بر خلاف آنچه تصور مي شود نتوانست دوره اي توأم با ثبات سياسي، فكري و اقتصادي در جهان ايجاد كند، مدرنيته و اتوپياهايي كه به عنوان بهشت روي زمين وعده مي دادند ارمغاني جز پريشاني بشر و استثمار و استعمار به همراه نياوردند. دنيا در دوره سلطه مدرنيته و نظام هاي ليبراليستي، سوسياليستي و فاشيستي برآمده از آن مصائب زيادي را تحمل كرد . جنگ، خونريزي، كشتارهاي دسته جمعي، نابودي محيط زيست، حمايت از نظام هاي استبدادي، فقر و گرسنگي و فحشا، بيماري هاي لاعلاج، توليد سلاح هاي انبوه كشتار جمعي، استفاده از بمب اتمي، سلاح هاي ميكروبي و شيميايي در كشتار انسان ها، حمله هاي نظامي به كشورهاي ديگر به بهانه صدور تجدد، توسعه، آزادي، دموكراسي و حقوق بشر كمترين ضايعاتي است كه مدرنيته و طرفداران آن بر جامعه بشري تحميل كردند.
در مقابل اين ضايعات عظيم دستاوردي جز سيطره اراده هاي معطوف به قدرت بر جهان چيزي عايد ملت ها نگرديد، اگر چه بشر در رازگشايي هاي علم تجربي و اطلاعات، به دستاوردهاي بزرگي رسيد اما اين دستاوردها خوشبختي و بهشتي را كه روشنفكران سكولار انقلاب فرانسه به مردم وعده مي دادند به ارمغان نياورده است. انقلاب فرانسه قرار بود آزادي، برابري و برادري براي بشر به ارمغان آورد، آزادي در عرصه سياسي، برابري در عرصه اقتصادي و برادري در عرصه اجتماعي و فرهنگي، اما از همان ابتدا تعارض بين آزادي و برابر در انقلاب فرانسه و نظام هاي ليبراليستي برآمده از آن خود را نشان داد.
جنبش هاي ماركسيستي و نهضت هاي سوسياليستي و كمونيستي در دل نظام هاي ليبراليستي براي آن به وجود آمد كه عدالت و برابري نابود شده از زير چرخ هاي نظام سرمايه داري جهاني را براي توليد فرهنگ انقلاب فرانسه و مدرنيته زنده كند.اما بنياد مدرنيته سست تر از آن بود كه بتواند روزنه اميد را در دل ملت هاي مظلومي زنده نمايد كه براي رهايي از ليبراليست و نظام سرمايه داري دل به كمونيست و نظام هاي سوسياليستي سپرده بودند. نظام استاليني كه پدر خوانده كمونيسم و سوسياليسم بعد از جنگ دوم جهاني شد، به عنوان يكي از چهره هاي خشن نظام هاي سياسي، رعب و وحشت را درقالب سوسياليسم به جهان نشان داد.
ملت ايران در طي دو قرن پيروي كوركورانه از مدل هاي ليبراليستي و سوسياليستي غرب هزينه هاي سنگيني را پرداخت. هزينه هايي كه كمترين برآورد آن را بايد از دست رفتن يك فرصت يكصد ساله رشد و ترقي در سرعت تحولات جهاني دانست. دستاويزي كه جريان هاي متعصب طرفدار نظام هاي ليبراليستي و سوسياليستي در ايران براي نابودي فرصت ها و منافع ملي دارند در خوش بينانه ترين داوري ها چيزي جز سوء فهم در آگاهي بخشيدن به جامعه و هدايت ملت در دوران سخت دگرگوني نيست. اما اكنون همان سوء فهم پس از انقلاب بزرگي كه امام خميني در ايران به راه انداخت و سيطره گفتمان هاي رسمي را مورد ترديد قرار داد هنوز در ابعاد وسيع تري ادامه دارد.
هنوز ملت ما براي كج تابي هاي اين جريان ها هزينه هاي سنگيني پرداخت مي كند، همان طور كه در طول يكصد و اندي سال اين هزينه ها را پرداخت كرد.
انقلاب اسلامي تحول در مباني انديشه كردن در راه هاي تغيير و تحول در ايران دوره معاصر است. ايران احساس مي كند كه نيازمند تجديد بناي روابط خود با مفاهيمي چون تجدد و ترقي، جامعه مدني، مردم سالاري، آزادي، نظم اجتماعي، تفكر ديني و نسبت دين با حيات اجتماعي است. انقلاب اسلامي اعتراض به فرآيند سلطه در نظام جهاني، تفسير استكباري از مفهوم آزادي و حقوق بشر، اعتراض به نظم سياسي، جريان هاي فكري و فرهنگي مدافع اين نظم، نحوه تفكر و زندگي احتماعي پيشين بود. نوك پيكان اعتراض انقلاب اسلامي به نظم سياسي، روابط اجتماعي و تفكري بود كه نزديك به يكصد سال از پيشينه هاي تاريخي خود بريده بود و با رويكرد فرنگي مآبي و تقليد سطحي و ظاهري از غرب و غربي شدن شديد، انسداد تفكر و تعطيلي عقل ايراني راه هر گونه رشد و ترقي را در جامعه مسدود كرده بود. شعار تجدد و ترقي خواهي در نظام پيشين براي مردم ايران خاطره خوشي به همراه نياورد و متأسفانه چشم انداز آن در تاريخ معاصر چيزي جز انعقاد قراردادهاي استعماري، استبداد و ديكتاتوري و عقب نگه داشتن ملت ايران نبود. اكنون ملت ما تمايل دارد به جاي دل بستن به وعده هاي دروغين هواداران غرب كه هيچ چشم اندازي جز تبديل كردن ايران به بازار فروش كالاهاي سرمايه داري نداشته اند به نظامي دل ببندند كه برآمده از باورها و ارزش هاي ملي ـ مذهبي ايران است و در كمتر از سه دهه علي رغم همه مشكلات، دگرگوني هاي بزرگي از نظر رشد و توسعه به وجود آورده اند .
بيش از دو قرن است به ما گفته اند كه راه تجدد و ترقي از مسير تقليد از اروپا و تعطيلي عقل ايراني مي گذرد. اگر چنين است اكنون جا دارد سؤال كنيم چرا با گذشت دويست سال از تقليد و الگوبرداري از سياستمداران و نخبگان سياسي، اقتصادي و اجتماعي در دوره قاجاريه و پهلوي از غرب، باز هم ايران در آستانه انقلاب اسلامي، كشوري فقير و عقب مانده بود؟
اگر عملكرد جريان هاي غرب گرا در ايران مورد پسند مردم بود كجا رفت آن وفاداري و ستايش ايجاد شده به واسطه رهبري اخلاقي يا عقلاني اين جريان در تحول و دگرگوني ايران ؟ چرا مردم ما همه آرمان هاي خود را در انقلاب اسلامي پيدا كردند و دست رد به سينه اين جريان ها زدند؟

پي‌نوشت‌ها:
 

1 ـ همان .
2 ـ همان .
3 ـ مايكل لدين، ويليام لوئيس، كارتر و سقوط شاه، ترجمه ناصر ايراني، تهران، اميركبير، 1361، ص 30.
4 ـ به نقل از ويليام بلوم، همان، ص 182.
5 ـ ايمانوئل والرشتاين، سياست و فرهنگ در نظام متحول جهاني (ژئو پلتيك و ژئوكالچر)،ترجمه پيروزي ايزدي، تهران، ني ، 1384، ص 33.

 

منبع:فصلنامه تخصصی 15 خرداد ش 9




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما