شرحي بر دعاي عهد با نگاه به قرآن (بازگشت در دوران ظهور)

هر كه چهل صباح دعاي عهد را بخواند از ياوران قائم ما باشد و اگر پيش از ظهور آن حضرت بميرد خدا او را از قبر بيرون آورد كه در خدمت آن حضرت باشد و حق تعالي به هر كلمه هزار حسنه او را كرامت فرمايد و هزار گناه از او محو كند.
سه‌شنبه، 11 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شرحي بر دعاي عهد با نگاه به قرآن (بازگشت در دوران ظهور)

شرحي بر دعاي عهد با نگاه به قرآن (بازگشت در دوران ظهور)
شرحي بر دعاي عهد با نگاه به قرآن (بازگشت در دوران ظهور)


 





 
از حضرت صادق(ع) منقول است كه هر كه چهل صباح دعاي عهد را بخواند از ياوران قائم ما باشد و اگر پيش از ظهور آن حضرت بميرد خدا او را از قبر بيرون آورد كه در خدمت آن حضرت باشد و حق تعالي به هر كلمه هزار حسنه او را كرامت فرمايد و هزار گناه از او محو كند. در همين دعا از خداوند تقاضا مي كنيم: «اللهُم إِنْ حَالَ بَيْنِى وَ بَيْنَهُ الْمَوْتُ الذِى جَعَلْتَهُ عَلَى عِبَادِك حَتْماً مَقْضِياً فَأَخْرِجْنِى مِنْ قَبْرِى مُوْتَزِراً كفَنِى شَاهِراً سَيْفِى مُجَرداً قَنَاتِى مُلَبياً دَعْوَةَ الداعِى فِـى الْحَاضِرِ وَ الْبَادِى؛ پروردگارا اگر ميان من و او موت كه بر تمام بندگانت قضاي حتمي قرار داده اي جدايي افكند. پس مرا از قبر برانگيز در حالي كه كفنم را ازار خود كرده و شمشيرم را از نيام بركشيده و لبيك گويان دعوتش را كه بر تمام مردم شهر و ديار عالم لازم الجابه است اجابت كنم.
بازگشت مومنين در هنگام ظهور و سربازي در ركاب حضرت صاحب الامر يكي از اعتقادات ناب شيعه است كه از آن به رجعت تعبير مي شود. چه آنكه امام صادق(ع) فرمود: «يعني هر كس به هفت چيز اقرار كند او مومن است.» و يكي از آن هفت امر را ايمان به رجعت عنوان كردند. البته اين نوعي از رجعت است، رجعت ائمه اطهار و نيز رجعت برخي دشمنان اهل بيت نيز در روايات آمده است. باز از حضرتش در اين باره منقول است: «نخستين كسي كه قبر به روي او شكافته مي شود و به دنيا برمي گردد حسين بن علي(ع) است. رجعت همگاني نيست بلكه خاص است و فقط كساني به دنيا باز مي گردند كه مومن خالص يا مشرك محض باشند.» (بحارالانوار53: 39) در اين روايت شريفه هر سه رجعت بيان شده است.
مسئله رجعت را علماي شيعه هم از لحاظ كتاب، هم سنت و هم عقل و اجماع به اثبات رسانده اند و چنان اين امر برايشان روشن است كه محدث بزرگ شيعه علامه مجلسي صاحب كتاب شريف بحارالانوار پس از بيان روايات رجعت بيان مي دارد: «شيعه در همه اعصار بر اين مسئله اجماع و اتفاق نظر داشته است و اين امر چنان بين آنها مشهور و واضح است كه خورشيد در ميان روز چنين است.» (همان) مفسر بزرگ قرآن علامه طباطبايي روايات اين باب را بالغ بر 500 عدد عنوان مي كند رواياتي كه مبتني بر آيات قرآن مي باشد.

آيا رجعت امكان دارد؟
 

حكما مي گويند هر چيز كه در ظاهر عجيب و غريب است تا وقتي كه دليلي متقن براي امتناع عقلي آن وجود ندارد را بايستي در ظرف امكان قرار داد. به عنوان مثال وجود دريايي از جيوه امري غريب از ذهن است اما هيچ استدلالي مبتني بر محال بودن نيست مانند فرد بودن عدد چهار كه استحاله عقلي دارد. از اين رو درياي جيوه امري ممكن از منظر عقل است گر چه شايد وقوع نداشته باشد. رجعت نيز اين چنين است. البته رجعت به معناي بازگشت مردگان و حيات مجدد نه تنها امكان دارد بلكه وقوع خارجي نيز يافته است. در نتيجه رجعت امكان عقلي دارد و امري معقول است كه آيات قرآن نيز به آن اشاره دارد. به عنوان مثال هنگامي كه كفار، آخرت و قيامت را به دليل اينكه مردگان و استخوان هاي پوسيده آنان چطور باز زنده مي شوند به استهزا مي گرفتند خداوند قادر متعال براي اينكه اين استبعاد فكري را پاسخ دهد، فرمود: «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلا وَ نَسِىَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْىِ الْعِظامَ وَ هِىَ رَمِيمُ *قُلْ يُحْيِيهَا الذِى أَنْشَأَها أَولَ مَرة» (يس: 79- 78) و يا «وَ هُوَ الذِى يَبْدَوُا الْخَلْقَ ثُم يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْه» (روم:27) پس اگر كسي نگاه مادي به جهان نداشته باشد و اعتقاد به قدرت لايتنهي خداوند داشته باشد امر رجعت نه تنها برايش نامعقول بلكه امري عقلاني است و از اين رو مومنان هر روز در دعاي عهد با تضرع و خواهش از حضرت حق تقاضاي حضور در ركاب منجي عالم را دارند و به استجابت اين طلب نيز اميدوارند.آياتي كه دليل بر رجعت است:

دم عيسوي
 

«و احي الموتي باذن الله» (آل عمران: 49) در اين آيه كه مورد اتفاق همه مسلمين و حتي همه اديان است به روشني اشاره به زنده شدن اموات قبل از قيامت دارد كه حضرت عيساي روح الله به اذن خدا چنين مي كرد. اگر عيساي نبي به اذن خدا مي تواند مردگان را زنده نمايد چرا در زمان ظهور حضرت حجت(عج) تكرار اين امر توسط خداوند و يا ملكي مقرب به اذن الهي دور از ذهن باشد؟ اگر دم عيسوي روح الله مي تواند به مردگان جان بخشد چرا دم علوي بقيه الله الاعظم اين چنين نباشد؟ چنين معجزه اي در كتب روايي از حضرت رسول و ائمه (عليهم السلام) نيز بيان شده است. پس با توجه به اين آيه شريفه بازگشت برخي اموات در زمان رجعت امكان دارد.

عزير نبي
 

«أَوْ كالـذى مَـر عَلـى قَرْيَـةٍ وَ هِىَ خاوِيَةُ عَلى عُرُوشِها قالَ أَنى يُحْيى هذِهِ اللهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللهُ مِائَةَ عامٍ ثُم بَعَثَهُ قالَ كمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى طَعامِك وَ شَرابِك لَمْ يَتَسَنهْ وَ انْظُرْ إِلى حِمارِك وَ لِنَجْعَلَـك آيَةً لِلناسِ وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظـامِ كيْ َنُنْشِزُها ثُم نَكسُوها لَحْماً فَلَما تَبَينَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَن اللهَ عَلى كل شَىْ ءٍ قَديرُ»؛ يا مثل آن مردي كه بر دهكده اي گذر كرد كه با وجود بناهايي كه داشت از سكنه خالي بود، از خود پرسيد خدا چگونه مردم اين دهكده را زنده مي كند پس خدا او را صد سال بميرانيد، آن گاه زنده اش كرد و پرسيد چه مدتي مكث كردي؟ گفت: يك روز و يا قسمتي از يك روز خداوند فرمود: (نه) بلكه صد سال مكث كردي، به خوردني و نوشيدني خويش بنگر كه طعمش در اين صد سال دگرگون نشده و به دراز گوش خويش بنگر، (ما از اين كارها منظورها داريم يكي اين است كه) تو را آيتي و عبرتي براي مردم قرار دهيم استخوان ها را بنگر كه چگونه آنان را برمي انگيزانيم و سپس آنها را با گوشت مي پوشانيم همين كه بر او روشن شد كه صد سال است مرده و اينك دوباره زنده شده گفت: مي دانم كه خدا به همه چيز توانا است. (بقره :259)
اين آيه داستان ارميا يا عزير نبي را بيان مي كند كه از كنار روستايي در بيت المقدس مي گذشت كه اهل آن از بين رفته بودند و ده ويران گشته بود، او در حالي كه شگفت زده بود با خود پرسيد اين مردگان چطور زنده مي شوند؟ خداوند همان گونه كه در آيه آمده است سوال او را به نحو عملي پاسخ داد. آيه بعد اين آيه نيز پاسخي به همين سوال است كه از سوي حضرت ابراهيم خليل(ع) مطرح مي شود و خداوند با زنده كردن چهار پرنده اطمينان قلبي براي حضرت ايجاد مي كند كه به دليل شهرت آن داستان از بيان آن صرف نظر مي شود.
برخي گفته اند اين آيه اشاره به واقعيت خارجي ندارد و بيان يك تمثيل است و بايد آن را تأويل برد و مثلاً آن را با داستان اصحاب كهف مقايسه كرد و بيان داشت كه اينجا هم بحث خواب مطرح است نه مردن و زنده شدن! علامه طباطبايي در پاسخ به اين شبهه مي فرمايد: «ما نفهميديم چگونه ممكن است «مردن» در آيه شريفه را حمل بر بيهوشي و داستان اين شخص را با داستان اصحاب كهف مقايسه كرد، چون به فرض اينكه قبول كنيم داستان اصحاب كهف از قبيل بي هوشي بوده، صرف شباهتي كه بين اين دو داستان هست مجوز آن نمي شود كه اين را به آن اقتباس كنيم، با اينكه در داستان اصحاب كهف كلمه «اماته» نيامده، تنها فرموده:«فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فِى الْكهْف ِ سِنِينَ عَدَداً» ما در آن غار ايشان را چند سال به خواب برديم (كهف: 11)، (ولي در آيه مورد بحث صريحاً فرموده: خدا او را صد سال ميراند.) ... به علاوه اگر اين ممكن باشد كه خدا به عنوان كار خارق العاده مرد بيهوشي را بعد از صد سال به حال آورد، چرا جايز نباشد كه به عنوان كار خارق العاده، مرده صد ساله را زنده كند؟ چون بين خارق العاده ها فرقي نيست. معلوم مي شود مفسر مزبور زنده كردن مردگان را در دنيا محال مي داند، در حالي كه هيچ دليلي بر محال بودن آن ندارد.» آيت الله جوادي آملي نظري شبيه استادش علامه دارد و در تفسير اين آيه مي گويد: «آنچه از ظاهر اين آيه برمي آيد جريان واقعي است نه تمثيل كه برخي آن را محتمل دانسته اند. ... در پاسخ آن سخن بايد گفت هرچند قرآن كريم عنوان «توفي» را بر خواب اطلاق كرده و نوم قسمي از وفات است؛ ليكن سخن و احتمال ياد شده را قياس مي توان ناميد؛ يعني تشبيه موضوعي به موضوع ديگر يا حادثه اي به حادثه اي ديگر؛ غافل از آنكه تشبيه، نيازمند وجه اشتراك است و هيچ گونه جهت مشتركي ميان دو حادثه ياد شده نيست، زيرا در جريان اصحاب كهف، سخن از «رُقــود» است: «وتَــحــسَـبُــهُــم اَيـقــاظًــا وهُــم رُقــود» (كهف:81) يعني آنان خفتگانند؛ ولي بيدار پنداشته مي شوند. پس قرآن مجيد به خواب رفتن آنها را تصريح مي كند؛ ولي در آيه مورد بحث به صراحت از مردن شخص ياد شده سخن مي گويد: «فَاَماتَهُ اللهُ مِائَةَ عام» و هيچ دليلي بر توجيه و برگرداندن لفظي از معناي ظاهر خود نيست.
پس از تصريح قرآن كريم به وقوع مرگ و زندگي مجدد در نشئه طبيعت، انكار آن نشان انحراف فكري و عقيدتي است.» (تفسير تسنيم12:266)

ترسيدگان از مرگ
 

«أَلَمْ تَرَ إِلَى الذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفُ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَـهُمُ اللهُ مُوتُوا ثُم أَحْياهُمْ إِن اللهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى الناسِ وَ لكن أَكثَرَ الناسِ لايَشْكرُون»؛ مگر داستان آنان كه هزاران نفر بودند و از بيم مرگ، از ديار خويش بيرون شدند نشنيدي كه خدا به ايشان گفت بميريد، آن گاه زنده شان كرد كه خدا بر مردم كريم است ولي بيشتر مردم سپاسگزاري نمي كنند.» (بقره: 243)
اين آيه اشاره به سرگذشت قومي از بني اسرائيل دارد كه به خاطر شيوع بيماري طاعون در ميان آنها، از شهر و ديار خويش فرار كردند و به بياباني پناه بردند ولي خداوند آنان را به همان بيماري نابود ساخت. سپس خداوند آنان را زنده كرد تا عبرت بگيرند و بدانند كه از حكم خدا گريزي نيست. اين آيه هم به زنده شدن اموات قبل از قيامت تصريح دارد. در اينجا نيز برخي شبهه بالا را مطرح كرده اند و باز علامه طباطبايي در مقام نقد مي گويد: «اين گفتار زماني قابل قبول است كه اولاً يا به طور كلي معجزات و خوارق عادات را منكر شويم و يا بعضي از انحاي آن را (چون مرده را زنده كردن). ... خود قرآن ظهور در اين دارد كه مرده زنده كردن و امثال آن را اثبات كرده است و به فرض اينكه ما نتوانيم معجزه را از راه عقل اثبات كنيم، هيچ مسلماني نمي تواند ظهور قرآن را در اثبات آن، انكار نمايد... پس حق مطلب اين شد كه ظاهر آيه مورد بحث مي رساند كه در مقام بيان يك سرگذشت است.»

شهادت مقتول
 

«وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادارَأْتُمْ فيها وَ اللهُ مُخْرِجُ ما كـنْتُمْ تَكتُمُـونَ *فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها كذلِك يُحْىِ اللهُ الْمَوْتى وَ يُريكمْ آياتِهِ لَعَلكـمْ تَعْقِلُون» ؛ و چون كسي را كشته بوديد و درباره او كشمكش مي كرديد و خدا آنچه را نهان مي داشتيد آشكار كرد گفتيم پاره اي از گاو را بكشته بزنيد خدا مردگان را چنين زنده مي كند و نشانه هاي قدرت خويش به شما مي نماياند شايد تعقل كنيد.» (بقره:73-72) اين آيه هم در مورد كشته اي از بني اسرائيل است كه در مورد قاتل او اختلاف شد و به اذن خدا و فرمان حضرت موسي(ع) مقتول زنده شد و قاتل خود را معرفي كرد. باز هم در اين آيه برخي خدشه نموده اند و آن را حمل بر حيات معنوي كرده اند كه آيت الله جوادي در نقد اين عده مي گويد: «ناصوابي اين پندار در اين است كه ظاهر احيا همان حيات بخشي حقيقي است و منظور از آن، حيات متعارف و محسوس است و حمل آن بر حيات معنوي، نظير «من أحياها فكأنما أحيا الناس جميعاً» يا حمل آن بر حفظ حيات محسوس و جلوگيري از هدر دادن آن به وسيله نزاع، مانند: «ولكم في القصاص حيوه يا أولي الألباب»، نيازمند قرينه است.» (تفسير تسنيم5 :206)

صاعقه بر قوم موسي
 

«وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نُوْمِنَ لَك حَتى نَرَى اللهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكمُ الصاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ *ثُم بَعَثْناكمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكمْ لَعَلكـمْ تَـشْكرُونَ؛ و چون گفتيد: اي موسي تو را باور نكنيم تا خدا را آشكار ببينيم در نتيجه صاعقه شما را بگرفت در حالي كه خود تماشا مي كرديد آن گاه شما را از پس مرگ تان زنده كرديم شايد سپاس بداريد.» (بقره 56- 55) هفتاد نفر از بني اسرائيل به موسي گفتند تا خدا را بالعيان نبينيم هرگز سخن تو را كه اين الواح همان تورات است كه از طرف خدا نازل شده است باور نمي كنيم. آنگاه صاعقه اي از آسمان آمد و همه آنها مردند و با دعاي موساي كليم باز زنده شدند.

حشر قبل از قيامت
 

«وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كل أُمةٍ فَوْجاً مِمنْ يُكذبُ بِآيـاتِنا فَهُمْ يُوزَعُون»؛ به يادآور روزي را كه ما از هر امتي گروهي از كساني را كه آيات ما را انكار مي كردند محشور مي كنيم و آنها را نگه مي داريم تا به يكديگر ملحق شوند. (نمل: 83)
علامه طباطبايي ذيل اين آيه به طور مفصل اثبات مي كند: «آيه شريفه نمي تواند مربوط به وقايع قيامت باشد، بلكه از حشري خبر مي دهد كه قبل از روز قيامت واقع مي شود» و در بحث روايتي تفسير مي آورد: در تفسير قمي آمده كه پدرم از ابن ابي عمير، از حماد و از امام صادق(ع) روايت كرده كه به من فرمود: مردم درباره آيه «يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كـل أُمةٍ فَوْجاً» چه مي گويند؟ گفتم: مي گويند: اين آيه درباره قيامت است، فرمود: نه، اين طور كه آنان مي گويند نيست، بلكه درباره رجعت است، مگر خداي تعالي در قيامت از هر امتي فوجي را محشور مي كند؟ و بقيه آن امت ها را رها مي كند؟ با اينكه خودش فرموده: « وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً» آنان را محشور كرديم و احدي را از قلم نينداختيم.

نتيجه
 

آيات ديگري در قرآن هستند كه مي توان آنها را در مورد رجعت تفسير كرد و نيز آياتي كه در مورد قيامت است نيز گاه در روايات به رجعت تفسير شده اند و گاه به روز ظهور. علامه طباطبايي در سر اين مطلب مي گويد ظهور حجت و رجعت و قيامت هر سه مراتب يك حقيقت هستند، رواياتي كه رجعت را اثبات مي كند ... در يك جهت اتحاد دارند و آن يك جهت اين است كه سير نظام دنيوي متوجه به سوي روزي است كه در آن روز آيات خدا به تمام معناي ظهور ظاهر مي شود، روزي كه در آن روز ديگر خداي سبحان نافرماني نمي شود، بلكه به خلوص عبادت مي شود، عبادتي كه مشوب و آميخته با هواي نفس نيست، عبادتي كه شيطان و اغوايش هيچ سهمي در آن ندارد، روزي كه بعضي از اموات كه در خوبي و يا بدي برجسته بودند، يا ولي خدا بودند و يا دشمن خدا، دوباره به دنيا بر مي گردند تا ميان حق و باطل حكم شود و اين معنا به ما مي فهماند روز رجعت خود يكي از مراتب روز قيامت است، هر چند كه از نظر ظهور به روز قيامت نمي رسد، چون در روز رجعت باز شر و فساد تا اندازه اي امكان دارد، به خلاف روز قيامت كه ديگر اثري از شر و فساد نمي ماند و باز به همين جهت روز ظهور مهدي(عج) هم معلق به روز رجعت شده است چون در آن روز هم حق به تمام معنا ظاهر مي شود، هر چند كه باز ظهور حق در آن روز كمتر از ظهور در روز رجعت است.
و از ائمه اهل بيت نيز روايت شده كه فرموده اند ايام خدا سه روز است؛ روز ظهور مهدي (عج) و روز رجعت و روز قيامت. اين معنا يعني اتحاد. اين سه روز بر حسب حقيقت و اختلاف آنها از نظر مراتب ظهور باعث شده كه در تفسير ائمه (عليهم السلام) بعضي آيات گاهي به روز قيامت و گاهي به روز رجعت و گاهي به روز ظهور مهدي تفسير شود. (ترجمه الميزان2: 163)
منبع:ترجمه الميزان
ارسال توسط کاربر محترم سایت :alirezamazrooei




 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط