بررسي تطبيقي اخلاق کشاورزي در اسلام و غرب (1)

اين نوشتار، با رويکرد تحليلي و بررسي اسنادي به بررسي مسائلي مي پردازد که از نظر اخلاقي در حوزه ي کشاورزي، به ويژه کشاورزي صنعتي مطرح است. پس از تعريفي کوتاه درباره ي اخلاق کاربردي و اخلاق کشاورزي، به روابط چهارگانه ي انسان با خدا، انسان با خود، انسان با جامعه و انسان با طبيعت اشاره شده است. در ادامه، با بيان
چهارشنبه، 12 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسي تطبيقي اخلاق کشاورزي در اسلام و غرب (1)

بررسي تطبيقي اخلاق کشاورزي در اسلام غرب (1)
بررسي تطبيقي اخلاق کشاورزي در اسلام و غرب (1)


 

نويسندگان‌: علي رمضاني*
سيد محمود نبويان**




 

چکيده
 

اين نوشتار، با رويکرد تحليلي و بررسي اسنادي به بررسي مسائلي مي پردازد که از نظر اخلاقي در حوزه ي کشاورزي، به ويژه کشاورزي صنعتي مطرح است. پس از تعريفي کوتاه درباره ي اخلاق کاربردي و اخلاق کشاورزي، به روابط چهارگانه ي انسان با خدا، انسان با خود، انسان با جامعه و انسان با طبيعت اشاره شده است. در ادامه، با بيان جايگاه و اهميت کشاورزي در جوامع امروزي، به برخي نارسايي ها و «مسائلي» اشاره مي شود. که کشاورزي صنعتي امروزي به وجود آورده است. در پايان، به صورت تطبيقي و از منظر اخلاقي مسائل و مشکلات کشاورزي در اسلام و غرب مورد بازکاوي و بررسي قرار گرفته است.
کليد واژه ها: اخلاق، اخلاق کاربردي، اخلاق کشاورزي، کشاورزي صنعتي.

طرح مسئله
 

مسئله کشاورزي از امور با اهميت در اسلام است. آيات و روايات فراواني درباره ي زراعت و کشاورزي وجود دارد که بيانگر نقش حياتي آن در زندگي آدميان است. قرآن کريم انسان ها را به کار و تلاش بر روي زمين، و عمران و آباداني آن دعوت مي کند و راه کسب رزق حلال را کشت و کار و توليد دانسته، در آيات متعددي اشاره دارد که ابر و باد و مه و خورشيد و فلک، همه و همه موظفند تا به انسان در اين هدف مقدّس ياري رسانند.(1)
در اين ميان، با ظهور مدرنيته و عصر ماشين و صنعتي شدن کشاورزي، پرسش هايي به وجود مي آيد که در گذشته چندان مسئله نبوده است؛ در ذيل به برخي از اين پرسش ها اشاره مي شود:
1.با توجه به تأثير منفي کشاورزي مدرن بر شرايط محيط زيست، اين مسئله از نظر اخلاقي چگونه ارزيابي مي شود؟
2.آيا دخالت انسان در طبيعتِ خدادادي جايز است؟
3.آيا کشاورزي صنعتي که مستلزم کاستن از فرصت استخدام نيروي کار و درآمدها مي باشد، جايز است؟
4.از نظر اخلاقي، استفاده از مواد شيميايي سرطان زا چگونه است؟
5.با توجه به اينکه بيشتر انسان ها مي توانند تنها از طريق خوردن دانه ها، دانه هاي روغني (مثل آجيل) و حبوبات و محصولات سبزيجات که از گياهان مرده يا رو به موت برداشت مي شوند تغذيه کرده و ادامه ي حيات دهند، و نيز با توجه به اين پيش فرض که تمام موجودات زنده سزاوار احترام اند، آيا کشاورزي که به روشني موجب از ميان رفتن گياهان و حيوانات مي شود، از نظر اخلاقي جايز است؟(2)
و...
نظر اسلام درباره ي اين مسائل فوق چيست؟ در اين نوشتار به اختصار به بررسي برخي از اين مسائل مي پردازيم.

اخلاق کشاورزي
 

اخلاق کشاورزي، مطالعه ي مسائل اخلاقي برآمده از کشاورزي است. اين مسائل عبارت اند از: مداخله ي انسان در مسير طبيعت، تأثيرات پاره اي از اعمال کشاورزي بر شرايط موجود اجتماعي و بر شرايطي که نسل هاي آينده در آن زندگي خواهند کرد و ارزش يا فضيلت کشاورزي به مثابه ي يک فعاليت انساني بالذات.(3)

روابط چهارگانه ي انسان
 

مجموعه ي روابط انسان را مي توان در چهار رابطه تحليل کرد:(4)
1.رابطه ي انسان با خدا؛
2.رابطه ي انسان با خود؛
3.رابطه ي انسان با طبيعت؛
4.رابطه ي انسان با جامعه؛
با توجه به اينکه بررسي و پاسخ به پرسش هاي بالا بر شناخت روابط گوناگون انسان مبتني است، ابتدا به طور مختصر نگاهي به اين روابط چهارگانه خواهيم داشت. در نگاه ديني، تنظيم روابط چهارگانه مذکور، تنها در صلاحيت خداي متعال است؛ زيرا کسي مي تواند براي انسان برنامه ي جامع و کامل تدوين کند که او را بشناسد، از ابعاد وجودي او آگاه باشد و نيازها و استعدادهايش را بداند و....بديهي است جز خداي متعال، کسي چنين شناخت دقيقي از انسان ندارد و تجربه جوامع بشري نيز به خوبي گواه بر اين امر است که هر جا انسان خود قدم پيش نهاد و مستقل از وحي دست به وضع قانون و تدوين برنامه ي زندگي زد، نتايج مخرّب و ويرانگرش نمايان شده، به شکست انجاميده است. به تعبير ديگر، تنها کسي حق وضع قانوني براي انسان را دارد که داراي صفات زير باشد:
1.انسان شناس کامل باشد؛ به گونه اي که تمام ويژگي هاي او را از نظر جسم و جان بشناسد؛ از تمام اسرار وجود انسان، عواطف، اميال، غرايز، شهوات، هوس ها و مسائل فطري او با خبر باشد و هيچ چيز در ساختار وجود انسان بر او مخفي نماند؛
2.از تمام آثار اشياي جهان و خواص و ويژگي هاي آنها از نظر هماهنگي و ناهماهنگي با وجود انسان با خبر باشد و دقيقاً مصالح و مفاسد تمام اعمال و کارهاي فردي و اجتماعي و پيامدهاي آنها را بداند؛
3.از تمام حوادث پيش روي مؤثر در سرنوشت انسان، آگاه باشد؛
4.بايد از هر لغزش، گناه، خطا و اشتباهي به دور باشد و در عين دلسوزي و مهرباني، اراده اي قوي و با شهامت داشته باشد و از هيچ قدرتي در اجتماع نهراسد؛
5.هيچ گونه منافعي در اجتماع بشريت نداشته باشد تا هنگام تنظيم قوانين ــ آگاهانه يا ناآگاهانه ــ متوجه جهتي که حافظ منافع شخص اوست نشده، مصالح جامعه را فداي منافع خودش نکند.(5) به راستي، چه کسي جز خداي متعال که آگاه به پيدا و نهان، گذشته و حال و آينده و...است، چنين صفات و صلاحيتي را دارد. پس روابط چهارگانه مذکور را نيز خدا تعيين مي کند. عمده ي روابط انسان با خدا در مراتب مختلف توحيد متبلور است.
رابطه ي انسان با خدا، مهم ترين رابطه ي انسان است؛ به گونه اي که ساير روابط انسان ها بايد بر اساس اين رابطه تنظيم شود. اصل مهم در اين رابطه، همان اساس دعوت انبيا است. دعوت انبياي الهي بر محور «توحيد» است که شامل توحيد در ذات، توحيد در خالقيت، توحيد در ربوبيت، توحيد در عبادت، توحيد در اطاعت، توحيد در تقنين و تشريع و...مي شود. از اين روي، انسان بايد خود را به معناي واقعي کلمه «عبد» خدا بداند و در تمام شئون، عبوديت و بندگي خويش را نشان دهد.
در رابطه ي انسان با خود نيز توجه به دو بعدي بودن وجود انسان، اصالت و ابديت روح، عبوديت انسان، کمال و سعادت نهايي انسان که همان قرب به خداي متعال است، و نقش ايمان و عمل صالح و تقواي الهي براي نيل به اين کمال و سعادت، بايد مورد توجه قرار گيرد.
در رابطه ي انسان با طبيعت نيز بايد به اصولي چون آيت و نشانه ي خدا بودن طبيعت و زمين، مسخَّر انسان کردن طبيعت توسط خداي متعال، لزوم عمارت و آباداني زمين، مطلوبيت استفاده از زينت هاي طبيعي، منع اسراف و تبذير، منع دنياپرستي و عشق به زخارف مادي و...توجه کرد.
نکته ي قابل توجه اين است که در رابطه ي انسان با طبيعت، بايد نسبت اين دو را در رابطه شان با خداي متعال سنجيد. بدين معنا که انسان و طبيعت وابسته به خدا، و مخلوق و مملوک او هستند؛ اين وابستگي و تعلّق که از عليت و خلقت خداي متعال نسبت به آنها حاصل شده است، به مالکيت تام الهي منجر مي شود. از اين روي، تنها خداي متعال عهده دار تدبير و تقدير عالم خواهد بود و اين همان معناي مالکيت تام خداست. از طرف ديگر، در جهان بيني الهي، انسان حتي مالک هستي خويش نيز نيست و تنها امانتدار خداوند است. حال اگر انسان نسبت به اعضا و جوارح خويش مالکيت ندارد، وضع او نسبت به ديگر موجودات و اشيا به طريق اولي مشخص است. او هرگز مالکيتي نسبت به آنها ندارد و همه ي آنها امانت هاي الهي در دست انسان مي باشد. بنابراين، نمي تواند براي بهره مندي افسارگسيخته از طبيعت، هر گونه تصرفي در آن داشته باشد. عقل نيز چنين حکم مي کند که اگر کسي بخواهد در ملک ديگران تصرف کند، بايد از مالک اجازه بگيرد، وگر نه حق تصرف در ملک او را ندارد. بنابراين، انسان امانتدار هويت خويش و ديگر موجودات مانند: کوه ها، درياها، جنگل ها، مراتع، منابع طبيعي و...است و براي برقراري ارتباط و استفاده از آنها، بايد از مالک حقيقي آنها ــ يعني خداي متعال ــ اجازه بگيرد. اذن پروردگار نيز در گرو تبعيت از اوامر و نواهي الهي است که توسط انبيا و رسولان الهي در قالب «دين» ارائه و تبيين شده از اين روي، هر گونه تصرف در خود يا ديگران، به اذن دين منوط بوده، و بايد در چارچوبي که دين تعيين مي کند انجام گيرد.
در رابطه ي انسان با جامعه نيز بايد به برخي امور توجه کرد؛ مانند سنت هاي الهي در تدبير جوامع و انسان ها، جامعه ي آرماني اسلامي، رشد فرهنگي و اقتصادي جامعه، رشد حقوقي، داخلي، بين المللي و....

اهميت کشاورزي
 

از ديدگاه سقراط، کشاورزي بهترين کار و بهترين نوع دانش است، که به وسيله ي آن انسان ها خود را به همراه اشياء لازم عرضه مي کنند. در حالي که برخي معتقدند ده هزار سال گذشته ي کشاورزي، ناگزير به تخريب مصيبت بار و برگشت ناپذير محيطي منجر شده است. بسياري همراه با سقراط تأکيد مي کنند که هيچ کار يا دانشي بهتر از کشاورزي وجود ندارد.
شايد کشاورزي به اين دليل بهترين نوع دانش دانسته شده که عقلاً با بدن و جسم انسان ارتباط بي همتا دارد. چنان که برخي محققان اظهار مي دارند، کشاورزان، منافع حيات را دريافت مي کنند...آنان طول عمر و قابليت اعتماد منابع غذايي، هم از لحاظ طبيعي و هم از لحاظ فرهنگي را به دست مي آورند. در يک مزرعه، پاسخ مناسب به فرياد روحي درباره ي ارضاء صحيح نياز جسمي داده مي شود. کشاورزي مي تواند يک فرياد فضيلت محور باشد؛ يک هنر با پاداش هاي ذاتي خودش. از طرف ديگر، وقتي يک ملت بي زمين مي شود يا از ابزارهايي که نيازهاي اساسي جسماني شان با آنها تأمين مي شود، گسسته مي شود، در واقع چنين ملتي نه تنها از بهترين نوع کار، بلکه از بهترين نوع دانش نيز محروم مي شود.(6)

کشاورزي صنعتي و مدرن
 

يکي از دغدغه هاي کشورهاي در حال توسعه و توسعه يافته، درباره ي عدالت در زمين هاي کشاورزي و نحوه ي توزيع غذا است. بيشتر جمعيت فقير جهان، مزرعه داران کوچک و اجاره نشين ها هستند. براي افزايش سطح زندگي اين کشاورزان، دولت هاي بسياري از کشورهاي در حال توسعه، در دهه ي 1970، سياست صنعتي سازي کشاورزي را پذيرفته اند و کشاورزان خويش را تشويق مي کنند که مدل هاي کشاورزان بزرگ و موفق در کشورهاي توسعه يافته را پيروي کنند.
طي انقلاب سبز در دهه 1960 ــ 1970، کشورهايي همچون هند، کاستاريکا و نيجريه، کارآيي و بازده کشاورزان خود را از راه استقراض پول از آژانس هاي وام دهي بين المللي مانند بانک جهاني توسعه دادند. همچنين، صندوق ها براي توسعه دادن به اعتبار کشاورزان به کار گرفته شدند. آنها به کشاورزان آموخته بودند که دانه هاي گوناگون پر محصول (مانند برنج، گندم، ذرت) را خريداري کنند. استفاده از فناوري هاي لازم براي کاربرد ابزارهاي مکانيکي (تراکتور) و ترکيبات شيميايي (علف کش ها و حشره کش ها) را فرا گرفته بودند. از اين روي، بسياري از کشاورزان رشد کردند و ملت هايي که زماني غلات وارد مي کردند، در زمينه ي برخي محصولات خودکفا شدند.(7)
به رغم منافعي که براي کشاورزي صنعتي ذکر شد، پرسش ها و انتقادات جدي نيز درباره ي آن مطرح است. از جمله پيامدهاي مهم کشاورزي صنعتي را مي توان نابودي کشاورزي سنتي و فعاليت کشاورزان خرده پا و مستقل برشمرد. تغيير اقتصاد مبتني بر کشاورزي محلي و سنتي به کشاورزي تکنولوژيکي، مستلزم روي آوردن به کشت تک محصولي، کودهاي شيميايي، آفت کش ها و غذاهاي دستکاري شده ي ژنتيکي با همه ي عوارض مربوطه است؛ اين امر سبب شده است ميزان قابل توجهي از مزارع سنتي کشاورزي نابود شوند و اقتصاد بسياري از جوامع محلي از پاي درآيد.
همچنين اين انتقاد مطرح شد که کشاورزي صنعتي، به شکل غير منصفانه اي از کشاورزان بزرگتر سود مي برد؛ زيرا آنها در مقايسه با کشاورزان کوچکتر، آسانتر به اعتبارات و زمين داري توسعه يافته دست مي يابند. به موازات رشد محصولات و فراواني محصول، به علت کاهش قيمت آن، درآمد کمتري نصيب کشاورزان شد. کشاورزي صنعتي و مدرن اين پرسش جدي را در پي داشته است که آيا فقيران و گرسنگان واقعاً از کشاورزي صنعتي متضرر نمي شوند؟ آيا مستأجران و کشاورزان کوچک، به ناحق زمين هاي خود را از دست نمي دهند؟ آيا کشاورزي صنعتي موجب کاستن از فرصت ها براي استخدام نيروي کار و درآمدها نشده است؟ در کشورهاي توسعه يافته گفت و گو درباره ي عدالت اجتماعي در کشاورزي، گاهي کانون بحث درباره ي ساختار صنعت کشاورزي بوده است. براي نمونه، در ايالات متحده اين مسئله در قالب تمايل به «نجات مزرعه ي خانواده» ابراز شد. مزارع خانواده، تجارت شخصي در اندازه ي متوسط است که خانواده ها در آن کار مي کنند و آن را دوست دارند. اين نوع مزرعه، با مزارع کوچکترتفنّني که بيشتر درآمد آنها از فعاليت هاي غيرکشاورزي تأمين مي شود، و نيز با مزرعه هاي بسيار بزرگتر که اغلب، کارگران ساعتي در آنها کار مي کنند و دغدغه ي خاطري به آنها ندارند، جابه جا شده است. در اينجا مسائلي مورد توجه است؛ مانند آيا کشاورزان خانواده، بهتر از ديگر کشاورزان زمين ها را اداره مي کنند؟ آيا با حيوانات کشاورزي در مزارع خانواده، انساني تر برخورد مي شود؟ آيا مزارع کوچک تر به اندازه ي مزارع بزرگ تر و صنعتي مي توانند محصول توليد کنند؟
مسئله ي ديگر، به نقش حکومت ها در کشاورزي مربوط است. آيا سياست عمومي بايد به منافع و يارانه در مزارع متوسط ــ و نه مزارع بزرگ يا تفنني ــ معطوف باشد؟ آيا سياست هاي اينچنيني که به تمام مزارع نفع نمي رساند، به طور ذاتي ناعادلانه است؟ سرانجام، مسائل عدالت اجتماعي درباره ي حشره کش ها، کارگران و تندرستي مصرف کنندگان مطرح مي شود. براي مثال، بر پايه ي دلايل وجود شناختي، استدلال شده است که کشاورزان اخلاقاً حق استفاده از مواد شيميايي را که براي مصرف کننده ها سرطان زا است ندارند.(8)

پي‌نوشت‌ها:
 

* دانش آموخته حوزه علميه،‌ دانشجوي دكتري مباني نظري اسلام.
** استاديار موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)
 

منبع: معرفت اخلاقي (1)
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط