اشعاری در وصف شهیدآیت الله مدرس

ز سير اين فلوك آبنوس و چرخ كهن كه هست شيوه ديرينش انقلاب و فتن ز بوالبشر كه بود اول آفرينش خلق نموده نسل و نژادش همه دچار محن دلي نماند كه خونابه اش نكرد و نريخت ز راه ديده چو لعل و عقيق در دامن
سه‌شنبه، 18 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اشعاری در وصف شهیدآیت الله مدرس

اشعاری در وصف شهیدآیت الله مدرس
اشعاری در وصف شهیدآیت الله مدرس


 

نويسنده:




 

گنج شايگان
 

ز سير اين فلوك آبنوس و چرخ كهن
كه هست شيوه ديرينش انقلاب و فتن
ز بوالبشر كه بود اول آفرينش خلق
نموده نسل و نژادش همه دچار محن
دلي نماند كه خونابه اش نكرد و نريخت
ز راه ديده چو لعل و عقيق در دامن
هر آنكه گشت از او كامش از عسل شيرين
فشرد جرعه زهر هلاهلش بدهن
يگانه سيد عالي نسب كه در افواه
مدرسش لقب و نام نيك بود حسن
گذشت از سر دنيا و پافشاري كرد
ز شاهراه شريعت به آب و خاك وطن
فلك چو خواست كشد كين از آن مظلوم
اسير كرد هزار بدامگاه زغن
چو ماند مدتي آن مرغ بال و پر بسته
به آشيانه مقيد چو جان به قالب تن
ز آشيانه به منقار خود كشيد و ببرد
به آن ديار كه او را بد از ازل مدفن
به خود ببال ايا خاك كاشمر از آنك
نهان به خاك تو شد زاده رسول ز من
تويي همان بلد طيبي كه جز طيب
به كسي نداده پناه و نشده به كس مسكن
تويي همان بلد پاك و بلده ايمان
به خوي شخواني اگر مؤمني بود به يمن
زبس كه خاك تو با شفقت است و دامن گير
هر آنكه رو بتو آرد بگيريش دامن
كسي نجست از آن سيد جليل نشان
كسي نيافت از آن گنج شايگان مكمن
كسي نگفت كه اين نازنين بود مسموم
بريد بهر علاجش يكي دو جام لبن
كسي نبود به بالين آن غريب وحيد
كسي نه بست دو چشمان او دم مردن
خبر نيافت كسي از شهادت غسلش
كسي نبود كه پوشد برآن شهيد كفن
به بيست و هفتم ماه مبارك رمضان
شهيد گشت و شد آسوده زين سراي حزن
قلم چو خواست نويسد ز سال تاريخش
كه نزد اهل خرد راست باشد و روشن
سروش گفت برون كن حروف چل از وي
«شهيد زهر جفا گشت چون امام حسن»
م. داورزني
1356هجري
*******

خيز اي مدرس...
 

باز به پا خيز اي مدرس و بنگر
حال ستم را ببين و حال ستمگر
آنكه تو را كشت ننگ بولهبي برد
نام تو برجاست همچو نام پيمبر
چند، چرا خفته اي به كاشمر آرام
تا كه بيني سري برآور و بنگر
آن وطن مرده از خزان كه تو ديدي
باز بپاخاست با بهار صنوبر
آن چه تو مي خواستي كه بر كني از بن
نسل شهان بود و نسلشان شد ابتر
چند خروشيدي اي بلند ترين بانگ
گفتي دين و سياست است برابر
خيز و نگر آن شعار در عمل كنون
دين و سياست برابر است و برادر
دست اجانب چو خواستي ز وطن دور
خيز و نگر دستشان بريده ز كشور
اين همه آمد به كف وليك نه آسان
گويمت اكنون چگونه گشت ميسر
بذر خروشت خدا به دلي كاشتي
كو وطنش را شد از پيام تو رهبر
نوح شد و كشت وطن ز تلاطم
برد به منزلگه اميد فرابر
از همه سوي وطن خروش آمد
از همه جا بردميد نعره تندر
گفتي آتشفشان ز كوه دماوند
ناگه سر برگشود و ريخت به كردر
در رگ هر كوي و برزن وطن ما
خون شهادت دويد وگشت معطر
چون چمن لاله شد ز خون جوانان
بس كه دميد از وطن شقايق پرپر
راه تو اي مدرس اين همه رهرو
درس تو اي مدرس اين همه از بر
اي همه راهت از طريق عزت و رادي
وي همه درست بيان شرع مطهر
ياد تو با ياد صخره ها متوازن
نام تو با نام كوهسار برابر
تا كه جهان نام و ياد تو باقيست
در دل و جان تمام مردم كشور
علي موسوي گرمارودي
*******

نيكو نهاد
 

مرحبا اي كوهي نيكو نهاد
لش خوران مردند كوهي زنده باد
آفرين بر خامه حقگوي تو
مرحبا بر چشم و بر ابروي تو
پاي كوهي لايق پوتين بود
كي سزاي گيوه چركين بود ؟
از چه كوهي لات و دشتي پولدار؟
كوه بالاتر ز دشت است اي نگار
تو يخه چرك آن يكي بسته فكل
تو پياده او نشسته در اوتول
من تو را آيم دليل اي با خدا
تو برو دعوي جمهوري نما
لشخوران گفتند پولت مي دهيم
سرخط رد و قبولت مي دهيم
دشمن خود هستي اي خانه خراب
از چه رو دادي به آنها اين جواب ؟
پس به لشخورها علاوه مي شدي
هم وكيل شهر ساوه مي شدي
تو سري خور تا كه ديگت سر رود
حرف حق گو تا كه جانت در رود
هي ز آقاي مدرس مدح كن
هي زآقاي ستاره قدح كن
از اقليت بكن توصيف ها
از وطنخواهان بكن تعريف ها
هي بگو همواره اخگر شاد باد
از غم و رنج و محن آزاد باش
هي به سمت آشتياني ها برو
هي سراغ بهبهاني ها برو
هي بگو تو كازروني زنده باد
حايري زاده بگو پاينده باد
هي بگو يزدان رحمان الرحيم
باد پشتيبان آقاي زعيم
پول و سور و عيش شد از ديگران
تو براي خويش الرحمان بخوان
(ميرزاده عشقي )

اشعاری در وصف شهیدآیت الله مدرس

*******
تا بخل و حسادت به جهان راهبر است
آزاده ذليل و راستگو در به در است
خون تو مدرسا هدر رفت، بلي
خوني كه شبي گذشت بر وي هدر است
(ملك الشعراي بهار )

*******
با دست جهانسوز شد بد فرجام
بنمود به كشتن مدرس اقدام
در سال هزار و سيصد و پنجه و هشت
در ليله بيست و هفتم ماه صيام
(رسا )مدير روزنامه قانون
*******
در پرده وسيله ها برانگيخته شد
تا دعوي حق به باطل آميخته شد
سردار سپه به آبروي خود شست
دستي كه به آن خون حسن ريخته شد
(محيط طباطبائي )
*******
آن كس كه تو را كشت و نه دلسوزي كرد
نه فكر مكافات و سيه روزي كرد
گويند كه كام جهانسوزي بود
خون تو مدرسا جهانسوزي كرد
(علوي )
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 25



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.