برخی مفاهیمی که خواجه از کلام امام علی (ع) دریافت کرده است عبارتند از : بیان دون همتی زمانه، هنرناشناسی مردم، کساد بازار علم وادب وابتلای ارباب فضل وکمال ؛ بی وفایی و بی معرفتی انسانها، رواج ریا و تزویر، فقدان جوانمردی و مروت ؛ وصف دنیای غدار؛ آرزوهای دور ودراز انسان وعمر محدود او؛ قدر وارزش آدمی، همچنین نکته هایی در روش زندگی از جمله: مدارا با مردم؛ توصیه بر عیب پوشی وراز داری؛ توکل بر خدا؛ نیکی بر خلق وپرهیز از آزار آنان؛ صبر برامور زندگی تا یافتن پیروزی؛ ارزش کار برای خدا و پرهیز از چشمداشت به پاداش دیگران؛ تکیه بر رحمت الهی ، پرهیز از غرور به سبب عبادات؛ یادآوری مرگ ، عبادت و پرستش تنها برای تأسی به ذات لایزال باری؛ ممارست وتوجه در ذکر ویاد خدا.
دراین مقاله سعی بر آن است که با ارائه نمونه ها وشواهدی از تأثرات واقتباسات خواجه شیراز از سخنان مولای متقیان معلوم شود که مضامین پاره ای اشعار خواجه با اقوال وامثال حکمت آمیز آن حضرت مناسب وشباهت و پیوند عمیق دارد. کثرت و تعدد وتنوع موارد شباهت بین مضامین شعر حافظ با سخنان امیر مومنان (ع) حاکی است که این شباهتها ناشی از تأثیر واقتباس است نه از سر توارد واتفاق - واین هم حاکی از جرعه نوشی حافظ از چشمه زلال قرآن واحادیث نبوی ونهج البلاغه است.
شعر حافظ همه ابیات الغزل معرفت است. تعبیراتی که حافظ از سخنگویان و استادان پیش از خود گرفته ومایه های فراوانی که از اسطوره وتاریخ ونجوم وفلسفه وکلام و عرفان واقتباساتی که از قرآن وحدیث برگرفته شعر او را زیبا ودل انگیز ومجذوب کرده وشکوه و وقار و فخامت واعجاز خاصی بدان بخشیده و او را قبله ارباب ذوق و خداوندان نظر ساخته و کنجکاوی اهل تحقیق را برانگیخته است.
ابیاتی درباره امام علی(ع) از حافظ شیرازی
حافظ اگر قدم زنی در رده خاندان به صدق | بدرقه رهت شود همت شحنه نجف |
(غزل 296)
همچنین غزلی که بر سنگ قبر پیشین حافظ حک شده بود:
ای دل غلام شاه جهان باش وشاه باش | پیوسته درحمایت لطف الله باش |
امروز زنده ام به ولای تو یا علی | فردا به روح پاک امامان گواه باش |
قبر امام هشتم سلطان دین رضا | ازجان ببوس وبر در آن بارگاه باش |
همچنین رباعی زیر که مشتمل برمدح ومنقبت مولای متقیان است، چنین آمده:
مردی زکننده درخیبر پرس | اسرار کرم زخواجه قنبر پرس |
قسام بهشت ودوزخ آن عقده گشای | مارنگذارد که در آییم زپای |
(دیوان حافظ، انجمن خوشنویسان، رباعیات، ص 415)
نهج البلاغه (یا روش سخن رسا گفتن ) عنوان مجوعه ای برگزیده از سخنان امیر مؤمنان (ع) است که د راواخر قرن چهارم هـ ق به همت سید شریف رضی، ادیب و شاعر برجسته، در بغداد گرد آوری شده است.
سید رضی (ره) این نام زیبا وترکیب دلربا را بر گرد آورده خود از خطبه ها و نام ها وگفتارهای کوتاه امام علی (ع) نهاده که نامی است بامسمی وغریب وبا محتوا - به گفته زنده یاد دکتر شهیدی، مترجم توانای آن ، این نام از علام غیب بر دل روشن شریف رضی رحمه الله افاضه گردیده است، که الاسماء تنزل من السماء (شهیدی، 1387،مقدمه ، ص ز).
این کتاب از آغاز تألیف تا به امروز تأثیر عمیق و گسترده ای درجوامع بشری، به ویژه درادبیات عربی وفارسی،گذارده است.البته، سخنان امام علی 0ع) پیش از گرد آوری گزیده های آنها در نهج البلاغه نزد ادیبان و مورخان واصحاب حکمت ودانشمندان رشته های گوناگون علوم ومعارف اسلامی اعم از عربی وفارسی زبان مشهور بوده و در آثار آنان تأثیر ژرفی گذارده است.
فقرات وقطعاتی از سخنان امام علی(ع) در دسترس ابوعثمان عمرو بن بحر ملقب به جا حظ، امام ادیبان عرب، بوده که «مسعودی وی را فصیح ترین نویسندگان سلف دانسته است، که پس از نوشتن این فقره از سخنان امام قیمه کل امری ما یحسن چنین نویسد: اگر از این کتاب جز همین جمله را نداشتیم، آن را شافی، کافی، بسنده، و بی نیاز کننده می یافتیم، بلکه آن را فزون از کفایت ومنتهی به غایت می دیدیم و نیکوترین سخن آن است که اندک آن تو را از بسیار بی نیاز سازد ومعنی آن در ظاهرلفظ آن بود» (همان، ص ح). رشید وطواط، شاعر وادیب وکاتب بلخی اوایل عهد خوارزمشاهیان، هم مجموعه ای از سخنان امام را به شعر فارسی نقل کرده است.
نهج البلاغه، واثر دیگر امام (ع) به نام غررالحکم و دررالکلم ، آبشخور فصاحت و خاستگاه بلاغت است واصول وقواعد و اسالیب سخن وسخنوری از آن اقتباس و روش آن سرمشق هر خطیب ادیب وسخنور ادیبی شده و چون ستاره تابناکی در آسمان تاریخ و ادب وبر تارک روزگاران پرتو افشانی می کند. نهج البلاغه دائره المعارفی از فرهنگ اسلامی است: خداشناسی وجهان فرشتگان، پیدایش عالم، طبیعت انسان، امتها و حکومتهای نیکوکار یا ستم باره و.... اما نکته اصلی این است که خواست امام (ع) در سراسر این سخنان تدریس علوم طبیعی و جانور شناسی یا تعلیم نکته های فلسفی و تاریخی نیست. شیوه بیان وی برگرفته از قرآن وسنت نبوی است که به زبان موعظت از هر پدیده محسوس یا معقولی نمونه ای روشن و مفهوم پیش گوش شنونده و چشم خواننده قرار می دهد. سپس، آرام آرام او را با خود به سرمنزلی می برد که باید بدان برسد: درگاه پروردگار یکتا. از همین روست که سخن امام را فروتر از کلام آفریدگار و فراتر از سخن آفریدگان خوانده اند.
نمونه هایی از تجلی وتأثیر سخنان امام علی (ع) در دیوان حافظ
1. شکایت از دون همتی وهنر ناشناسی و سفله پروری روزگاران وفریاد خشم ونفرین از این اوضاع که هنر بی قدر وبی ارزش شده وبازار علم و ادب کساد و دروغ وریا وحرص رواج یافته ونااهلان وفرومایگان برمردم مستولی شده اند:
ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنرست | چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم؟ |
(غزل 376)
آسمان کشتی ارباب هنر می شکند | تکیه آن به که بدین بحر معلق نکنیم |
(غزل 378)
دفتر دانش ما جمله بشویید به می | که فلک دیدم ودر قصد دل دانا بود |
(غزل 203)
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد | تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس |
(غزل 269)
امام علی (ع) دراین مضمون ودربیان اعتلای ارباب فسق و ضلال وابتلای اصحاب فضل و کمال چنین بدیع فرموده است:
آری حمرا ترعی وتعلف ما تهوی | واسدا جیاعا تظما الدهر ما تروی |
واشرف قوم ما ینالون قوتهم | وقوما لئاما یااکل المن والسلوی |
(میبدی یزدی، 1374، ص 380)
(خزان را می بینم که می چرخد وآنچه می خواهند از علوفه می خورند وشیران گرسنه را که تشنه دراین روزگار سیراب نمی شوند. بزرگان قوم به قوت روز محتاج اند، اما ناکسان وفرومایگان از من وسلوی -عسل و مرغ بریان- می خورند.)
علی (ع) می فرماید:
یاتی علی الناس زمان لا یقرب فیه لا الماحل ولا یظرف فیه الا الفاخر ولا یضعف فیه الا المنصف یعدون الصدقه فیه غرما وصله الرحم منا و العباده استطاله علی الناس فعند ذلک یکون السطان بمشوره الاماء واماره الصبیان وتدبیر الخصیان.
(برمردمان روزگاری آید که جز سخن چین را ارج ننهند و جز بدکار را خوش طبع نخواهند و جز با انصاف را ناتوان ندانند. درآن روزگار صدقه را تاوان به حساب آرند وبر پیوند با خویشاوند منت گذارند وعبادات را وسیلت بزرگی فروختن برمردم انگارند. درچنین هنگام، کارحکمرانی با مشورت زنان بود، وامیر بودن از آن کودکان وتدبیر با خواجگان ، شهیدی، همان، ص377).
حضرت امیر (ع) درجایی دیگر می فرماید:
نومهم سهود وکحلهم دموع بارض عالمها ملجم وجاهلها مکرم.
(خوابشان شب بیداری، سرمه دیده شان اشک جاری، درسرزمینی عالم آن دم از گفت بسته، و جاهل به عزت در صدر نشسته، همان، ص 9).
2. شکایت از بی وفایی انسانها وبی معرفتی قوم وشیوع ریا وتزویر وقحطی مروت وفتوت ورواج عوام فریبی:
معرفت نیست دراین قوم خدا را سببی | تا برم گوهر خود را به خریدار دگر |
(غزل 252)
جای آن ست که خون موج زند در دل لعل | زین تغابن که خزف می شکند بازارش |
(غزل 277)
ای گدایان خرابات، خدا یار شماست | چشم انعام مدارید زانعامی چند |
(غزل 182).
نیست درکس کرم و وقت طرب می گذرد | چاره آن ست که سجاده به می بفروشم |
(غزل 376).
قحط جودست آبروی خود نمی یابد فروخت | باده وگل از بهای خرقه می باید خرید |
(غزل 240)
خدای را به می ام شست وشوی خرقه کنید | که من نمی شنوم بوی خیر از این اوضاع |
(غزل 292).
مضامین این اشعار حافظ متأثر است از مضمون شعر امام علی (ع)
ما اکثر الناس لابل ما اقلهم | والله یعلم انی لم اقل فندا |
انی لافتح عینی حین افتحها | علی کثیر ولکن لا اری احدا |
(میبدی یزدی،همان، ص 417).
(چه بسا مردم درصورت زیادند اما در حقیقت و سیرت کم اند.خدا می داند که دراین سخن دروغ نمی گویم وقتی دیدگانم را می گشایم، درشمار چشم مردم بی شمارند اما در حقیقت انسانی را نمی بینم).
تغیرت الموده والاخاء | وقل الصدق وانقطع الرجاء |
(همان، ص 225).
3. حافظ در باره بی مهری یار وشکایت از بی وفایی معشوق می گوید:
دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد | تکیه بر عهد تو وباد صبا نتوان کرد |
(غزل 136)
که مستفاد از این شعر امام علی (ع) است:
دع ذکر هن فما لهن وفاء | ریح الصبا وعهد دهن سواء |
یکسرن قلبک ثم لا یجیرنه | وقلوبهن من الوفا خلاء |
(میبدی یزدی، همان، ص 233).
(سخن و گفتگوی زنان را رها کن که وفا ندارند وعهود ومیثاقهای زنان چون نسیم صبا هوا وباد است که در دست نپاید.دلت را می شکنند والتیام نمی بخشند زیرا دلهای آنان خالی از وفاست.)
حافظ دراین ابیات متأثر ا زکلام امیر (ع) است:
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد | که این عجوزه عروس هزار دامادست |
(غزل 37)
خوش عروسی ست جهان از ره صورت لیکن | هر که پیوست بدو عمر خودش کاوین داد |
(غزل 127).
جمیله ای ست عروس جهان ولی هشدار | که این مخدره درعقد کسی نمی آید |
(غزل 230)
از ره مرو به عشوه دنیا که این عجوز |
مکاره می نشیند ومحتاله می رود |
(غزل 225).
مضامین این ابیات مقتبس وملهم از کلام امام علی (ع) درنهج البلاغه (حکمت 77) است:
یا دنیا یا دنیا الیک عنی ابی تعرضت ام الی تشوقت لا حان حینک هیهات غری غیری لا حاجه لی فیک طلقتک ثلاثا لا رجعه فیها فعیشک قصیر و خطرک یسیر و املک حقیر آه من قله الزاد وطول الطریق وبعدالسفر و عظیم المورد .
(ای دنیا! ای دنیا!ازمن دور شو! - با خودنمایی - فرا راه من آمده ای ؟ یا شیفته ام شده ای؟ مباد که تو در دل من جای گیری. هرگز! جز مرا بفریب! مرا به تو چه نیازی است؟ من تو را سه بار طلاق گفته ام و بازگشتی در آن نیست. زندگانی ات کوتاه است وجاهت ناچیز، و آرزوی تو داشتن خرد. - نیز - آه از توشه اندک ودرازی راه ودوری منزل وسختی در آمد نگاه ؛ شهیدی ، همان، ص 372).
الا ان الدنیا غداره، خداعه تنکح فی کل یوم بعدا وتقتل فی کل لیله اهلا و تفرق فی کل ساعه شملا
(زنهار که دنیا بسیار فریبکار و نیرنگ باز است. هر روز شویی می گیرد وهر شب خانواده ای را می کشد وهر ساعت جمعی را می پراکند ؛ مجلسی، ج77، ص374).
5. حافظ در غزلی می گوید:
دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت | ولی اجل به ره عمر رهزن امل دست |
(غزل 45)
مصرع دوم ناظر است به مضمون این کلام حضرت امیر (ع):
نفس المرء خطاه الی اجله (آدمی با دمی که بر آرد گامی به سوی مرگ بردارد؛ شهیدی، همان، حکمت 74، ص 3719.)
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست | بیار باده که بنیاد عمر بر بادست |
(غزل 37).
6. «مقام مجازی» دراین بیت حافظ:
درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر | دراین سراچه بازیچه غیر عشق مباز |
(غزل 259).
برگرفته از کلام حضرت علی (ع) است:
...انما الدنیا دار مجاز والاخره دار قرار.
(دنیا سرای گذر است وآخرت سرای قرار؛ شهیدی، همان، خطبه 203، ص 238)
و«سراچه بازیچه» مستفاد از آیه انما الحیاه الدنیا لعب و لهو (به معنای همانا که زندگی دنیا بازیچه و بیهوده ) است.
7. این بیت حافظ:
دلبر از ما به صدا امید ستد اول دل | ظاهراً عهد فرامش نکند خلق کریم |
(غزل 367).
که مستفاد ا زاین سخنان مولا (ع) است:
سنه الکریم الوفاء بالعهود (شیوه کریمان وفای به عهد است؛ شهیدی، همان، نامه 53).
8. دراین بیت حافظ:
هر که شد محرم دل درحرم یار بماند | وان که این کار ندانست درانکار بماند |
(غزل 178)
مصرع دوم ملهم است از کلام مولا (ع):
الناس اعداء ما جهلوا
(مردم دشمن آن اند که نمی دانند؛ شهیدی، همان، خطبه 221).
9. سخن حافظ دراین بیت:
حافظا خلد برین خانه موروث من ست | اندرین منزل ویرانه نشیمن چه کنم؟ |
(غزل 345).
مأخوذ از این کلام مولا (ع) است:
...انه لیس لانفسکم ثمن الا الجنه ....(جانهای شما را بهایی نیست جز بهشت جاودان پس مفروشیدش جز بدان ؛ شهیدی، همان، حکمت 456 ، ص 4420).
10.دراین بیت حافظ:
هر چند کازمودم از وی،نبود سودم | من جرب المجرب حلت به الندامه |
(غزل 426).
مصرع دوم ناظر است به این کلام امام (ع):
.... اما بعد فان معصیه الناصح الشفیق العالم المجرب تورث الحسره وتعقب الندامه...
(اما بعد؛ نافرمانی خیرخواه مهربان ودانای کاردان دریغ خوردن آرد وپشیمانی به دنبال دارد؛ شهیدی، همان، خطبه 35، ص 36).
11. این سه بیت حافظ:
از زبان سوسن آزاده ام آمده به گوش | کاندرین دیر کهن کار سبکباران خوش ست |
(غزل 43)
درشاهراه جاه و بزرگی خطر بسی ست | آن به کزین گریوه سبکبار بگذری |
(غزل 451).
شب تاریک و بیم موج و گردایی چنین هایل | کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها؟ |
(غزل 1)
از این سخنان امام علی (ع) مستفاد است:
قدر بلاغک من الزاد مع خفه الظهر
(توشه خود را به اندازه گیر، چنانکه تو را رساند وپشتت سبک ماند؛ شهیدی، همان، نامه 31 ، ص 301).
فان امامکم عقبه کوودا ومنازل مخوفه مهوله لا بد من الورود علیها والوقوف عنده
([بدان] که پیشاپیش شما گردنه ای است دشوارگذر و منزلهای ترسناک و هراس آور، ناچار بدان گردنه ها باید برشدن وبدان منزلها در آمدن وایستادن؛ شهیدی، همان، خطبه 204، ص 238).
12. مضامین ابیات زیر:
درین بازار اگر سودی ست با درویش خرسندست | خدایا منعمم گردان به درویشی وخرسندی |
(غزل 440)
هم از کلام مولا علی(ع) بهره مند است:
القناعه مال لا ینفد
(قناعت مالی است که پایان نیابد؛ شهیدی، همان، حکمت 57 ، ص 370).
13. حافظ در بیتی می گوید:
به صوت بلبل وقمری اگر ننوشی می | علاج کی کنمت ؟ آخر الدواء الکی |
(غزل 430)
جمله آخر (الدواء الکی) یعنی آخرین علاج داغ کردن است . اغلب شارحان دیوان حافظ و حافظ پژوهان از جمله غنی و قزوینی وزرین کوب ودیگران نوشته اند مثلی است از امثال عرب که در لسان العرب آمده است. اما این مثل نخستین بار در نهج البلاغه آمده است:
آنگاه که امام علی (ع) به خلافت می رسد، عده ای می گفتند که باید مهاجمان خانه عثمان محاکمه ومجازات شوند. آن حضرت در پاسخ فرمود: .. لا تفعلوا فعله...فاخر الدواء الکی (وکاری مکنید که قوتی را متزلزل سازد....
هرکجا داغ بایدت فرمود | چون تو مرهم نهی ندارد سود. |
(شهیدی، همان، خطبه 168، ص175).
14. این بیت حافظ:
برآستان میکده خون می خورم مدام | روزی ما زخوان قدر این نواله بود. |
(غزل 214).
هم مقتبس از خطبه 25 کلام مولاست:
لعمر ابیک الخیر یا عمرو اننی | علی وضر من ذا الاناء قلیل |
(ای عمرو! به جان پدرت سوگند که از این آوند چرکی اندک برای من است؛ شهیدی، همان ، خطبه 25، ص 25).
15. حافظ دراین دو بیت
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات؟ | بخواست جام می وگفت عیب پوشیدن. |
(غزل 393)
کمال سر محبت ببین نه نقص گناه | که هر که بی هنر افتد نظر به عیب کند |
(غزل 188)
هم کلام مولا (ع) را سروده است:
یا ایها الناس طوبی لمن شغله عیبه عن عیوب الناس (ای مردم! خوشا کسی که پرداختن به عیب خویش وی را از عیب دیگران باز دارد؛ شهیدی ، همان، خطبه 172؛ ص 185).
16. این بیت حافظ نیز مزین به کلام حضرت علی (ع) است:
تکیه بر تقوی ودانش در طریقت کافری ست. | راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش |
(غزل 276)
من توکل علیه کفاه
(آن را که بر وی [خدا] توکل کند بسنده است؛ شهیدی؛ همان، خطبه 90، ص73).
17. دراین دو بیت حافظ نیز:
دلش به ناله میازار وختم کن حافظ | که رستگاری جاوید درکم آزاری ست. |
(غزل 67).
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن | که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست |
(غزل 76).
رد کلام حضرت امیر (ع) آشکار است:
قد اوصیتهم بما یجب لله علیهم من کف الاذی وصرف الشذا
(سفارش کردم از نرساندن آزار، وبازداشتن گزند، شهیدی، همان ،نامه 60، ص 345).
18. از قراین بی شمار وسیر در تاریخ چنین بر می اید که جامعه ایران در قرن هشتم هجری - به ویژه در شیراز- در وضع اجتماعی تباهی قرار داشت ومبادی اخلاقی فرو ریخته بود وبه جای مکارم وفضایل ومردمی، رذایل وپستی ونامردمی مستولی وستم وتجاوز رایج و شایع شده بود.
درجوامع وحکومتهای ضعیف ونابسامان ومتزلزل عرصه برای فریبکاری واغوا و انحراف مردم آماده تر است وبازار تظاهر وتملق وسالوس پر رونق تر می شود، زیرا امرا وجاه طلبان برای تحکیم حکومت واستیلای خود پشتیبانی مردم نیازمندند.
زمامداران افکار عامه کسانی اند که بر مسند شرع ومنصب دیانت تکیه دارند. مسند نشینان روحانی نما یا متشرعان بی شرع وعالمان ناپرهیزگار وبی عمل برای جلب افکار وعواطف عموم مردم به جای تبیین حقایق به توجیه و تزویر دست می یازند. تمام کارهای خلاف حق وانصاف ونامردمیها از این طریق دردناک به بار می آید وامور روحانی ومعنوی واعتقادی وسیله رسیدن برخی به مال وجاه می شود، نه هدایت مردم و نه خیر وصلاح. از این رو، حافظ «بوی خیری از آن اوضاع» نمی شوند ومزاج دهر را تباه ونیازمند فکر حکیم می داند.
مبارزه با سالوس وریا وطعن به زهد فروشان وصوفیان وطامات بافان مرائی وظاهر ساز و همه کسانی که دین را وسیله چپاول مردم و دستاویز کسب مال وتولیت اوقاف قرار می دهند در سراسر دیوان حافظ به نحو چشمگیری دیده می شود. آنان پیوسته آماج طنز وملامت وطعن حافظ قرار گرفته اند. این مضامین درشعر حافظ جالب نظر وزیبا انعکاس یافته وابیات برگزیده زیر از چند غزل، نمونه ای از آن است:
بس که در خرقه آلوده زدم لاف صلاح | شرمسار از رخ ساقی ومی رنگینم |
(غزل 355)
دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات | مکن به فسق مباهات وزهد هم مفروش |
(غزل 283)
حافظ این خرفه بینداز مگر جان ببری | کاتش از خرفه سالوس وکرامت برخاست |
(غزل 21)
آتش زهد وریا خرمن دین خواهد سوخت | حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو |
(غزل 407)
خدا زان خرقه بیزار ست صد بار | که صد بت باشدش در آستینی |
(غزل 483)
می صوفی افکن کجا می فروشند؟ | که درتایم از دست زهد ریایی |
(غزل 492)
زخانقاه به میخانه می رود حافظ | مگر زمستی زهدریا به هوش آمد |
(غزل 175)
گرچه با دلق ملمع می گلگون عیب ست | مکنم عیب کزو رنگ ریا می شویم |
(غزل 380)
صوفی بیا که خرقه سالوس برکشیم | وین نقش زرق را خط بطلان به سر کشیم |
(غزل 375)
حافظ مکن ملامت رندان که در ازل | ما را خدا ز زهد ریا بی نیاز کرد |
(غزل 133)
حال، نمونه های چندی از این مضامین از نهج البلاغه مولای متقیان (ع) آورده می شود:
واعملو فی غیر ریاء ولا سمعه فانه من یعمل لغیرالله یکله الله الی من عمل له
برای خدا کار کنید نه برای نشان دادن به دیگران، وشنودن این و آن، که هرکس برای جز خدا کاری کند، خدا او را به وی وا می گذارد؛
(خطبه 23، شهیدی، همان، ص 23).
وااعلموا ان یسیر الریاء شرک
وبدانید اندک ریا شرک است؛
( همان، خطبه 86، ص 68).
یا در فرازی دیگر:
اللهم انی اعوذبک ان تحسن فی الامعه العیون علانیتی وتقبح فیما ابطن لک سریرتی محافظا علی رئاء الناس من نفسی بجمیع ما انت مطلع علیه منی فابدی للناس حسن ظاهری وافضی الیک بسوء عملی تقربا الی عبادک وتباعدا من مرضاتک
(خدایا ! به تو پناه می برم که برونم در دیده ها نیکو نماید ودرونم در انچه از تو نهان می دارم به زشتی گراید، پس خود را نزد مردم بیارایم به ریا وخودنمایی که تو بهتر از من بدان دانایی، پس ظاهر نکویم را برای مردمان آشکار دارم وبدی کردارم را نزد تو آرم تا خود را به بندگان تو نزدیک گردانم واز خشنودی تو به کنار مانم؛
(همان، حکمت 274، ص413- 412).
19. این بیت حافظ نیز شمیمی از کلام مولا (ع) را در بردارد.
سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایش | مذاق حرص و آز ای دل بشو از تلخ واز شورش |
(غزل 278)
قد امر منها ما کان حلوا وکدر منها ما کان صفوا
شیرین آن تلخ است وناگوار، روشن آن تیره است و تار؛
(شهیدی، همان، خطبه 52، ص 44).
فان الدنیا رنق مشربها ردغ مشرعها یونق منظرها ویوبق مخبرها
دنیا آبشخوری است تیره و تار و به آب درآمد نگاه آن گلزار. برون سوی آن فریبنده، درون سوی آن کشنده .
(شهیدی، همان، ص 60).
مع کل جرعه شرق وفی کل اکله غصص
با هر جرعه ای آب درگلو جستنی است،؛ وبا هر لقمه ای گلوگیر شدنی
(همان، ص141).
حافظ می گوید:
نوشته اند بر ایوان جنت المأوی | که هر که عشوه دنیا خرید وای به وی |
(غزل 430)
برمهر چرخ وشیوه او اعتماد نیست | ای وای بر کسی که شد ایمن زمکر وی |
(غزل 429)
ان من باغ جنه الماوی لعاجله الدنیا تعس جده وخسرت ضققه
(آن که بهشت حقیقی را به دنیای زودگذر فروشد بدبخت است ودر معامله زیان کرده است.).
20. تکیه نکردن به طاعت وعبادت وبه تقصیر خود معترف بودن وبه زحمت خداوند امید واعتماد داشتن وبه عذر وتوبه مشغول شدن از مطالب ومضامینی است که در کلام ائمه وعرفا تبلور وتجلی یافته است. مضامین اشعار امام علی (ع) درابیات زیر، از غزلهای حافظ، متجلی است:
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل | تو پس پرده چه دانی که که خوب ست و که زشت؟ |
(غزل 80)
هر چند غرق بحر گناهم ز صد جهت | تا آشنای عشق شدم زاهل رحمتم |
(غزل 313)
هست امیدم که علی رغم عدو روز جزا | فیض عفوش ننهد بارگنه بردوشم |
(غزل 304).
از نامه سیاه نترسم که روز حشر | با فیض لطف او صد ازین نامه طی کنم. |
(غزل 351)
بهشت اگر چه نه جای گناهکاران ست | بیار باده که مستظهرم به همت او |
(غزل 405)
بیا که دوش به مستی سروش عالم غیب | نوید داد که عام ست فیض رحمت او |
(همان)
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ | که گرچه غرق گناه ست می رود به بهشت |
(غزل 79).
یغلب المقدار علی التقدیر حتی تکون الافه فی التدبیر
تقدیر به تدبیر چیره شود چندانکه آفت در تدبیر بود؛ شهیدی
( همان، حکمت 459، ص 442).
تذل الامور للمقادیر حتی یکون الحتف فی التدبیر
کارها چنان رام تقدیر است که گاه مرگ در تدبیر است
( همان ، حکمت 16، ص 363).
الهی لئن جلت وجمت خطیئتی | فعفوک عن ذنبی اجل واوسع... |
الهی فلا تقطع رجائی ولا نزغ | فؤادی فلی فی سب جودک مطمع... |
الهی اذقنی طعم عفوک یوم لا | بنون ولا مال هنا لک ینفع... |
الهی لئن فرطت فی طالب التقی | فها انا اثر العفو اقفوا واتبع |
(میبدی یزدی، 1374، ص467- 496، 516).
وخواجه شیراز درباره این معنی که امور به تقدیر موقوف است، نه به تدبیر؛ چنین سروده است:
بر آن سرم که ننوشم می وگنه نکنم | اگر موافق تدبیر من شود تقدیر |
(غزل 256).
مکن به نامه سیاهی ملامت من مست | که آگه ست که تقدیر بر سرش چه نوشت |
(غزل 79).
برو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگیر | کارفرمای قدر می کند این، من چه کنم؟ |
(غزل 345).
نیست امید صلاحی زفساد حافظ | چونکه تقدیر چنین است چه تدبیر کنم؟ |
(غزل 347).
وللمومنین فی حالاتنا نظر | وفرق تدبیر نا لله تقدیر |
لن ینفع الحاذر ما قد حذرا | ولا اخا الحیله عما قدرا |
(میبدی یزدی، 1374، ص467- 496 و 516).
شمیم دلنواز کلام مولا (ع) از این ابیات هم به مشام می رسد:
گویند سنگ لعل شود درمقام صبر | اری شود ولیک به خون جگر شود. |
(غزل 226).
لا یعدم الصبور الظفر وان طال به الزمان
شکیبا پیروزی را از کف ندهداگر چه روزگارانی بر او بگذرد
(شهیدی؛ همان، حکمت 153، ص 390).
... علیکم بالصبر فان الصبر من الایمان کالراس من الجسد ولا خیر فی جسد لا راس معه ، ولا فی ایمان لا صبر معه
برشما باد شکیبایی که شکیبایی ایمان را چون سراست تن راه، وسودی نیست تنی را که آن را سر نبوده،؛ و نه در ایمانی که با شکیبایی همبر نبود
( نهج البلاغه، حکمت 82، ص 373).
21. مضامین برگرفته از کلام حضرت امیر (ع) دراشعار حافظ جاذب وستودنی است:
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن | تا ساغرت پرست بنوشان ونوش کن |
(غزل 398).
بدین رواق زبرجد نوشته اند به زر | که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند |
(غزل 179)
ایا پرلعل کرده جام زرین | ببخشا بر کسی کش زر نباشد |
( غزل 162)
توانگرا! دل درویش خود به دست آور | که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند |
(غزل 179)
دائم گل این بستان شاداب نمی ماند | دریاب ضعیفان را در وقت توانایی |
(غزل 483).
چو غنچه گرچه فروبستگی ست کار جهان | تو همچو باد بهاری گره گشا می باش |
(غزل 274).
تیمار غریبان اثر ذکر جمیل ست | جانا مگر این قاعده درشهر شما نیست؟ |
(غزل 69)
... ولو شئت لاهتدیت الطریق الی مصفی هذا العسل ولباب هذا القمع و نسائج هذا القز، ولکن هیهات ان یغلبنی هوای و یقودنی جشعی الی تخیر الاطعمه .و لعل بالحجاز او الیمامه من لا طمع له فی القرص ولا عهد له بالشبع او ابیت مبطانا وحولی بطون غرثی واکباد حری. اواکون کما قال القائل....
واگر خواستمی دانستمی چگونه عسل پالوده ومغز گندم، وبافته ابرایشم را به کار برم. لیکن هرگز هوای من بر من چیره نخواهد گردید، و حرص مرا به گزیدن خوراکها نخواهد کشید. چه بود که در حجاز یا یمامه کسی حسرت گرده نانی برد، یا هرگز شکمی سیر نخورد، ومن سیر بخوابم وپیرامونم شکم هایی باشد از گرسنگی به پشت دوخته، وجگرهایی سوخته. یا چنان باشم که گوینده سروده: دردتو این بس که شب سیر بخوابی و گرداگردت جگرهایی بود در آرزوی پوست بزغاله.
(شهیدی، همان، نامه 45، ص 41).
یا چنان باشم که گوینده سروده:
وحسبک داء ان تبیت ببطنه | وحولک اکباد تحن الی القد |
ان کنت تطلب رتبه الاشراف | فعلیک بالاحسان والانصاف |
(میبدی یزدی، 1374، ص 410و 580)
22. مضامین این اشعار حضرت امیر (ع) درکلام حافظ مشهود است:
مات الواءفلا رفد ولا طمع | فی الناس لم یبق الا الباس والجزع |
تراب علی راس الزمان فانه | زمان عقوق لا زمان حقوق |
فکل رفیق فیه غیر موافق | وکل صدیق فیه غیر صدوق |
(همان ، ص552 و 597)
یاری اندرکس نمی بینم یاران را چه شد؟ | دوستی کی آخر آمد؟دوستداران را چه شد؟ |
(غزل 169)
رفیقان چنان عهد صحبت شکستند | که گویی نبوده ست خود آشنایی |
(دیوان 492)
تخم وفا ومهر درین کهنه کشته زار | آنگه عیان شود که بود موسم درو |
(دیوان 406)
نمی خورید زمانی غم و فاداران | زبی وفایی دور زمانه یاد آرید |
(دیوان 241)
مروت گرچه نامی بی نشان است | نیازی عرضه کن برنازنینی |
(دیوان 483)
وفا مجوی زکس ور سخن نمی شنوی | به هرزه طال سیمرغ وکیمیا می باش. |
(دیوان 274)
23. مضامین ومفاهیم این اشعار از دیوان خواجه شیراز تلمیحی است از این کلام حضرت علی (ع)
الهی ما عبدتک خوفا من نارک ولا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعباده فعبدتک
خدای من تو را از بیم دوزخ یا شوق بهشت بندگی نکردم. تو را شایسته بندگی یافتم که سر بر آستانت نهادم.
صحبت حور نخواهم که بود عین قصور | با خیال تو اگر باد گری پردازم |
(غزل 335)
تو بندگی چون گدایان به شرط مزد مکن | که دوست خود روش بنده پروری داند |
(غزل 177)
جهان فانی وباقی فدای شاهد وساقی | که من سلطانی عالم را طفیل عشق می بینم |
(غزل 354).
سرم به دینی وعقبی فرو نمی آید | تبارک الله از این فتنه ها که در سرما ست |
(غزل 325).
نعیم هر دو جهان پیش عاشقان بجوی | که این متاع قلیل ست وآن عطای کثیر |
(غزل 256)
از در خویش خدا را به بهشتم مفرست | که سر کوی تو از کون ومکان ما را بس |
(غزل 268)
برآستان جانان گر سر توان نهادن | گلبانگ سر بلندی بر آسمان توان زد |
(غزل 154).
اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند | عشق ست و داد اول برنقد جان توان زد |
(همان)
عرضه کردم دو جهان بردل کار افتاده | بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست |
(غزل 48)
به خرمن دو جهان سر فرو نمی آرند | دماغ وکبر گدایان و خوشه چینان بین |
(غزل 403)
سرما فرو نیاید به کمان ابروی کس | که درون گوشه گیران زجهان فراغ دارد. |
( غزل 117)
دل ما به دور رویت زچمن فراغ دارد | که چو سرو پای بندست و چو لاله داغ دارد |
(غزل 117)
باغ بهشت وسایه طوبی وقصر وحور | با خاک کوی دوست برابر نمی کنم |
(غزل 353)
تو و طوبی وما وقامت یار | فکر هرکس به قدر همت اوست |
(غزل 56)
زاهد اگر به حور وقصورست امیدوار | ما را سرابخانه قصورست ویار حور |
(غزل 254)
زاهد شراب کوثر وحافظ پیاله خواست | تا درمیانه خواسته کردگار چیست؟ |
(غزل 65)
24. این ابیات نیز یاد آورد کلمات حضرت امیر (ع) است:
مقیم حلقه ذکرست دل بدان امید | که حلقه ای از سر زلف یار بگشاید |
(غزل 230)
هرچند پیر وخسته دل وناتوان شدم | هرگه که یاد روی تو کردم جوان شدم |
(غزل 321)
فحبک راحتی فی کل حین | وذکرک مونسی فی کل حالی |
سویدای دل من تا قیامت | مباد از شوق وسودای تو خالی |
(غزل 463)
مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست | دل سرگشته ما غیر تو را ذاکر نیست. |
(غزل 70)
ان الله سبحانه جعل الذکر جلاء للقلوب ...
همانا خدای سبحان یاد [خود] را روشنی بخش دلها کرد
( شهیدی، همان، خطبه 222، ص 255).
وافترض من السنتکم الذکر
برزبانتان ذکر واجب شده است
( شهیدی، همان،خطبه 183، ص 194).
... ان اوحشتهم الغربه انسهم ذکرک ...
[دوستان وعاشقان تو] اگر غربتشان به وحشت در اندازد، یاد تو آنان را آرام سازد.
( شهیدی، همان، خطبه 227، ص 261).
واسئلک .. ان تلهمنی ذکرک
از تومی خواهم ذکرت را بر من الهام کنی.
( قمی، دعای کمیل)
ولهج به لسانی من ذکرک
وزبانم به ذکر توگویا شده؛
( همان)
واجعل لسانی من ذکرک
وزبان را ذکر تو قرار ده.
(همان)
واجعل لسانی بذکرک لهجا وقلبی بحبک متیما
ذکرت را بر زبانم وعشقت را در دلم قرار ده
( همان)
یا من اسمه دواء وذکره شفاء
ای خدایی که نامش درمان ویادش شفاست.
(همان)
25. مضامین این ابیات نیز از کلام مولا (ع) متأثر است:
نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک نهاد | بهتر آن است که با مردم بد ننشینی |
(غزل 484).
نیکنامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار | خودپسندی جان من برهان نادانی بود |
(غزل 218)
بیاموزمت کیمیای سعادت | زهمصحبت بد جدایی جدایی |
(غزل 492)
نخست موعظه پیر صحبت این حرف ست | که از مصاحب ناجنس احتراز کنید |
(غزل 244)
لا تصحب الا عاقلا تقیا ولا تعاشر الا عالما زکیا
جز با خردمند پرهیزگار همنشین مباش و جز با دانشمند پاکیزه کار میامیز.
... ومصاحبه الفساق فان الشر بالشر ملحق ...
از همنشینی با فاسقان بپرهیز که شر به شر بپیوندد.
( شهیدی، همان، نامه 69، ص 354).
پینوشتها:
دکتر محسن راثی، استادیار دانشگاه شهید بهشتی
منابع
هژیر، عبدالحسین (1345)، حافظ تشریح، به اهتمام مهدی سهیلی، اشرفی، تهران. دشتی، علی (1368)، کاخ ابداع، انتشارات جاویدان ، تهران.
دیوان حافظ (1373)، به تصحیح بهاء الدین خرمشاهی ، انتشارات طرح نو، تهران.
دیوان حافظ (1374)، به تصحیح قزوینی - غنی، انتشارات اساطیر، تهران.
زرین کوب، عبدالحسین ، ازکوچه رندان.
غرور الحکم و دررالکلم ، به اهتمام سید جلال الدین محدث ارموی.
کمال الدین حسین بن محی الدین میبدی یزدی (1374)، شرح دیوان منسوب به امیر المومنین، با مقدمه وتصحیح حسن رحمانی واشک شیرین، انتشارات میراث مکتوب ، تهران.
شهیدی، سید جعفر، (1387)، ترجمه نهج البلاغه، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران.
شهیدی، سید جعفر، (1387)، ترجمه نهج البلاغه ، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران.
مجلسی ، محمد باقر، بحارالانوار (1403)، بحارالانوار، مؤسسه الوفا، بیروت.
نشریه النهج شماره 27و 28