تعليم و تربيت و دنياي ناشناخته ديني کودکان(2)

اين دوره را مي توان دوره ي تفکر مذهبي عيني ناميد که با تفکر عملياتي عيني مشخص مي شود. از اين روي، کوشش هاي کودکان براي درک و تفسير مفاهيم مذهبي، به واسطه ي طبيعت عيني تفکرشان دچار مشکل مي شود و برخلاف دوره ي پيش، منطق استقرايي و قياس موفقي به کار مي رود، ولي به مسائل عيني، تجارب مشهود و
شنبه، 22 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تعليم و تربيت و دنياي ناشناخته ديني کودکان(2)

تعليم و تربيت و دنياي ناشناخته ديني کودکان(2)
تعليم و تربيت و دنياي ناشناخته ديني کودکان(2)


 

نويسنده: ناصر باهنر*




 

3. دوره ي تفکر مذهبي ناقص دوم: (1) 9 تا 11 سالگي
 

اين دوره را مي توان دوره ي تفکر مذهبي عيني ناميد که با تفکر عملياتي عيني مشخص مي شود. از اين روي، کوشش هاي کودکان براي درک و تفسير مفاهيم مذهبي، به واسطه ي طبيعت عيني تفکرشان دچار مشکل مي شود و برخلاف دوره ي پيش، منطق استقرايي و قياس موفقي به کار مي رود، ولي به مسائل عيني، تجارب مشهود و اطلاعات محسوس محدود مي شود. رشد تفکر عملياتي، شتاب حرکت صعودي کودکان را از خيال پردازي به سطوح بالاتر تفکر بيشتر مي کند و تفکر نظام دار در ارتباط دادن دو يا چند موضوع امکان پذير مي شود. پاسخ به نحوه ي شکافته شدن آب در داستان حضرت موسي (ع) نشان مي دهد که کودک در اين سنين از طريق توجيه هاي فيزيکي به دنبال دستيابي به واقعيت هاست و نسبت به دوره ي پيش در منظم کردن تفکرش موفق تر است. او معتقد است خدا با بازوهايش آب ها را کنار زد و به دليل اينکه دست هاي خدا نامرئي هستند، آن ها را نمي توان ديد. وقتي که بني اسرائيل گذشتند، او دست هايش را کنار کشيد و آب ها روي هم ريختند.
با مقايسه ي نمونه ي بالا با نمونه ي مشابه آن در دوره ي قبل، مي توان بيشتر به اين موفقيت در منظم کردن تفکر پي برد. هر دو در استفاده از توجيه هاي مادي و عيني مشترک اند، اما او با نامرئي ساختن دست ها، در حقيقت مشکلي را که کودک در دوره ي قبل از عهده ي پاسخ گويي به آن برنيامده بود، برطرف کرد.

4. دوره ي اول تفکر مذهبي شخصي: (2) 11 تا 13 سالگي
 

ويژگي اين دوره که واسطه ي تفکر عملياتي عيني و تفکر صوري است، حرکت از تفکر عيني به سوي تفکر انتزاعي بيشتر است. در اين مرحله، با رشد فعاليت هاي عقلي، استقرا و قياس منطقي پيشرفته تري به کار برده مي شود که نشان از حرکت به سوي تفکر انتزاعي بيشتري را دارد. اما اين حرکت همچنان توسط عناصر عيني مختل مي شود و به نظر مي رسد کودک هنوز توانايي کنار گذاردن اين عناصر را ندارد.
با مقايسه ي اين نمونه با نمونه هاي گذشته که چگونگي پاسخ به شکافته شدن آب در داستان حضرت موسي (ع) را روشن مي سازد، مي توان به نکات بالا پي برد. خداوند به امواج گفت که تقسيم شوند و آن ها اطاعت کردند. پرسيده شد: آيا امواج زنده بودند؟ پاسخ داد: خير. سؤال شد: پس چطور شنيدند و فرمان خدا را اطاعت کردند؟ پاسخ داد: خدا هر کاري را مي تواند انجام دهد.
در اينجا فرضيه اي در نظر گرفته شده است که خدا براي انجام کارها به مخلوقاتش دستور مي دهد و همه ي مخلوقاتش بايد خالق را اطاعت کنند. اين مسئله نشان مي دهد که کودک از نيروي جسماني خود کمک مي گيرد. اما تفکر او کاملاً هم انتزاعي و مجرد از عينيات نيست؛ زيرا هنوز ارتباط خدا با مخلوقاتش را از راه گفتن و شنيدن توجيه مي کند.

5. دوره ي دوم تفکر مذهبي شخصي: (3) 13 سالگي به بعد
 

در اين مرحله، تفکر به صورت فرضيه و قياس بدون ممانعت عناصر عيني انجام و تفکر انتزاعي ميسر مي شود. نوجوان تلاش مي کند فرضيه هايي را خارج از حوزه ي تجارب خود وضع کند و با استفاده از دليل، آن ها را قبول يا رد کند. در اين دوره، تفاوت بارزي ميان تفکر دانش آموزان تازه وارد با بزرگ سالان وجود دارد. اين امر به سبب تقويت و تمرين تفکر انتزاعي و تجارب بيشتر در بزرگ سالان است؛ در حالي که نوجوانان هنوز در ابتداي راه قرار دارند. با وجود اين، آنان نيز از همان ويژگي رهايي از محدوديت هاي عيني برخوردارند.
درباره ي واقعه ي شکافته شدن آب در داستان حضرت موسي (ع)، يکي از پاسخ ها اين بود که خدا باد را فرستاد و نيروهايي را براي نگاه داشتن آب منتقل کرد و نيروهاي ديگري را هم قرار داد تا آب را به جاي اول خود برگرداند. در نظر آنان، اين نوع وقايع با توجه به قدرت فوق العاده ي خداوند و خالقيت او ساده به نظر مي رسد؛ به ويژه اينکه آشنايي بيشتر با عوامل طبيعت و قوانين علمي به کمک آن ها مي آيد.
به طور کلي مي توان دوره هاي مذکور را با توجه به اشتراکاتي که دارند به دوره هاي سه گانه ي تفکر مذهبي شهودي (تا 7-8 سالگي)، تفکر مذهبي عيني (از 7-8 سالگي تا 13-14 سالگي) و تفکر مذهبي انتزاعي (13-14 سالگي به بعد) تقسيم کرد.
از بيان دوره ها، اين واقعيت به دست مي آيد که به سبب محدوديت هاي کودکان، برداشت هاي ديني آنان نيز محدود و کودکانه خواهد بود. بنابراين نبايد توقع ديگري از آنان داشت. از آنجا که بخش زيادي از معارف ديني انتزاعي است، بايد طرح بسياري از آن ها را تا دوره ي تفکر عمليات صوري به تأخير انداخت و از تعليم و تربيت مطالبي فراتر از درک کودکان جلوگيري کرد. همچنين، در تعليم و تربيت هاي دوره ي نوجواني، دقت نظرهاي لازم را به کار بست.

درک کودکان از مفاهيم ديني
 

پس از آنکه به طور کلي با سير رشد تفکر ديني کودکان و نوجوانان و ويژگي هاي آن آشنا شديم، در اين بخش به طور خاص به برداشت هاي کودکان از برخي مفاهيم ديني مي پردازيم؛ زيرا اگر بخواهيم تعليم و تربيت ديني مناسبي را برنامه ريزي کنيم، ناچاريم در دنياي کودکانه ي دانش آموز گام نهاده و از ديد او به دين و معارف آن بنگريم. تصورات کودک از مفاهيم ديني چنان خام و محدود است که معلم بدون شناخت آن ها نه تنها در تعليم و تربيت خود موفق نخواهد بود، بلکه به جاي تعديل تدريجي آن ها، به اين خامي ها دامن خواهد زد. اين مباحث بر پايه ي تحقيقات انجام شده در خارج از ايران (4) و داخل ايران (5) که نتايج مشابهي دربرداشت، ارائه مي گردد. در اين بخش، به طور دقيق تر خواهيم ديد که دوره ي دبستان، دوره ي برداشت هاي خام و عيني از مفاهيم ديني است و سنين دوازده يا سيزده سالگي محدوده ي زماني تعيين کننده اي در پيشرفت درک مفاهيم ديني به شمار مي آيد و سن سيزده سالگي همان سن تقريبي است که تفکر ديني کاملاً به صورت انتزاعي انجام مي شود.

1. مفهوم خدا
 

برداشت کودکان از اين مفهوم با ويژگي هاي خودمحوري و تفکر عيني آنان مطابقت دارد. علاقه ي طبيعي آن ها اين است که به موجودات مجرد با همان عينک عيني هميشگي نگاه کنند. درک خردسالان از مفهوم خدا تا حدود 7 سالگي بسيار خام، مادي و شبيه يک انسان است؛ او با صدايي شبيه ما سخن مي گويد؛ در بهشتي سکونت دارد که در آسمان هاست و به صورت يک انسان به زمين آمده و به اداره ي امور آن مي پردازد. تعداد قابل توجهي از آنان معتقدند که خدا را مي توان ديد و اکثر کودکاني که اين اعتقاد را ندارند، دلايل خود را دوري از خدا بيان داشته اند. از اين روي، برخي ادعا مي کنند اگر دوربيني داشته باشند، مي توانند او را ببينند. در مجموع، گفته هاي آنان در اين سنين، از قابل رؤيت بودن خداوند حکايت دارد.
درک کودکان از خدا در محدوده ي سني 7 تا 9 سال، بيشتر انساني فوق العاده است تا موجودي فوق طبيعي؛ مانند اينکه او را شبيه انساني نوراني مي پندارند و گاه او را به صورت شعله ي آتش توصيف مي کنند. اين توصيفات حاکي از ناتواني آنان براي درک آنان از اين مفهوم است. به طور کلي، بيشتر کودکان در تصور انساني که از خدا دارند، او را با ويژگي هاي يک مرد تصور مي کنند تا يک زن.
کودکان خدا را دوست خود مي دانند، اما قدرت سحرآميز و نيز خشمگيني او در برابر اعمال ناپسند ما، سبب مي شود که ترس از خداوند در آنان وجود داشته باشد. بنابراين معلم بايد مراقب باشد اين ترس را تشديد نکند، بلکه چهره ي دوستانه و محبوبي از خداوند ترسيم کند، و از اين ترس نيز بايد به نحو صحيحي بهره برداري شود که در مباحث آينده به آن اشاره خواهد شد.
درک کودکان 9 تا 12 سال از مفهوم خداوند، نسبت به مقاطع پايين تر متفاوت است و مي توان آن را عبور از تصوير فوق انساني خدا به فوق طبيعي دانست و اين به معناي کنار گذاشتن تفکر خام گذشته و تلاش براي گذر از اين مرحله است. آنان در توصيف خداوند، بيشتر به صفات برجسته ي او مانند آفريننده و خالق بودن اشاره مي کنند. البته اين برداشت، دليل فهم درست آنان از اين معاني نيست و هنوز تفکر آنان متأثر از عناصر عيني و محسوس است. در اين ميان، تعداد کمي نيز وجود دارند که هنوز خدا را به نور، فرشته، شعله اي از آتش و از اين قبيل تشبيه مي کنند. در اين سنين، کمتر کسي يافت مي شود که به قابل رؤيت بودن خدا معترف شود.
اکثريت کودکان در طول دوره ي دبستان، خدا را به آسمان برده اند و دلايلي گوناگون براي آن بيان مي دارند؛ گاهي به دليل بزرگي اش و گاهي به دليل اينکه وظايفش را بتواند خوب انجام دهد؛ مانند: نظارت بر بندگان، ديدن آن ها و رسيدگي به کارشان و گاهي به هر دو دليل. البته عده ي قابل توجهي نيز در همه ي سنين بيان مي دارند خدا در همه جا هست. اما اين کودکان هم هنوز قادر به درک انتزاعي از «همه جا بودن» نيستند. وقتي براي اين عده مکان هاي خاصي نام برده مي شود و سؤال مي شود که آيا خداوند در اين مکان ها هم حاضر است، پاسخ ها نشان مي دهد که بيشتر آن ها نمي توانند مسئله ي وجود خدا در همه جا، با وجود او در يک جاي مشخص را در کنار يکديگر قبول کنند و در ذهن خود، آن را يک تناقض مي پندارند. به اين نمونه که مصاحبه با يک کودک يازده ساله است، توجه کنيد:
آيا خدا احتياج به خانه دارد؟ نه؛ چون خدا همه جا هست و در همه جا وجود دارد. آيا خدا همه جا هست يا در جاهاي بخصوصي است؟ همه جا هست. يعني اگر آدم زير زمين هم برود، خدا هست. آيا در اين خانه هم خدا هست؟ نخير. چرا؟ چون خدا بايد همه جا باشد و نمي تواند اينجا باشد.
اما در اواخر دوره ي دبستان، تعدادي از دانش آموزان، موفق به حل اين تناقض مي شوند و در حدود دو سال نخستين دوره ي راهنمايي، نوجوانان سعي مي کنند مشکل تفکر کودکانه ي خود را با تعمق بيشتر حل کنند و پس از اين دوره است که به خدا، به صورت مجرد نگاه مي شود و برداشت انتزاعي حاصل مي گردد.

پي‌نوشت‌ها:
 

*استاد دانشگاه امام صادق(ع
1. Sub-Religious Thogut Stage II.
2. Persona Religious Thogut Stage I.
3. Personal-Religious Thogut Stage II.
4. Goldman, Ronald, Religious Thinking from Childhood to Adolescence, Rutledge & Regan Poul, chapter 5-15.
5. ر.ك: عزت خادمي، «درك كودكان دبستاني از مفاهيم ديني»، تعليم و تربيت، ش 27 و 28/ عزت الله نادري و مريم سيف نراقي، «چگونگي پاسخ گويي كودكان 3 تا 13 سال تهراني به سؤالاتي درباره ي مفهوم خدا»، مجموعه مقالات سمپوزيوم جايگاه تربيت در دوره ي ابتدايي، تهران، وزارت آموزش و پرورش، 1369.
منبع: فصلنامه اسلام و پژوهش هاي تربيتي-2
منبع:فصلنامه اسلام و پژوهش هاي تربيتي- 2
ادامه دارد...




 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط