شهيد صدر و انقلاب اسلامي ايران (1)

همراهي و مساعدت شهيد آيت الله محمد باقر صدر با انقلاب اسلامي و حضرت امام(ره)، محل تضارب آرا و افكار برخي از خاطره نويسان و شاهدان عيني رابطه اما با ايشان است. بي ترديد حجت الاسلام و المسلمين سيد محمد دعائي به دليل ارتباط نزديك با امام و نيز ايفاي نقش رابط بين ايشان و شهيد صدر در بسياري از مقاطع سرنوشت ساز جنبش اسلامي ايران وعراق، اشراف كامل و جامعي بر وقايعي كه منجر به شهادت ايشان شد، دارد.
يکشنبه، 23 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شهيد صدر و انقلاب اسلامي ايران (1)

شهيد صدر و انقلاب اسلامي ايران (1)
شهيد صدر و انقلاب اسلامي ايران (1)


 





 
گفتگو با حجت الاسلام سيد محمود دعائي

‏درآمد
 

همراهي و مساعدت شهيد آيت الله محمد باقر صدر با انقلاب اسلامي و حضرت امام(ره)، محل تضارب آرا و افكار برخي از خاطره نويسان و شاهدان عيني رابطه اما با ايشان است. بي ترديد حجت الاسلام و المسلمين سيد محمد دعائي به دليل ارتباط نزديك با امام و نيز ايفاي نقش رابط بين ايشان و شهيد صدر در بسياري از مقاطع سرنوشت ساز جنبش اسلامي ايران وعراق، اشراف كامل و جامعي بر وقايعي كه منجر به شهادت ايشان شد، دارد.

از آشنايي خود با شهيد آيت الله صدر نكاتي را ذكر كنيد.
 

من ابتدا تلقي خود را از شخصيت شهيد صدر بيان مي كنم. مرحوم شهيد آيت الله العظمي آقا سيد محمدباقر صدر يكي از معدود مراجع و شخصيتهاي برجسته شيعه هستند كه در سنين جواني و شايد نوجواني به درجه اجتهاد رسيدند. از هوش فوق العاده سرشاري برخوردار بودند، فوق العاده با استعداد و پركار بودندو مهم تر از همه روشن و آگاه بودند. ايشان يكي از معدود روشنفكران جامعه روحانيت و حوزه بودند. بينش اجتماعي ايشان و درك سياسيشان و روشن بينيشان فوق العاده فراتر از سطح معمول حوزه هاي علميه و به خصوص حوزه علميه نجف بود. از يك خانواده عريق و روحاني و علمي برخاسته بودند و همه پيشينيان و نوادگان و بزرگان خاندان بزرگ صدر، صاحب فضيلت و علم بودند و ريشه در ايران، عراق و لبنان و عمدتا در اصفهان داشتند. مرحوم آقا سيد محمدباقر صدر عموزادگان شهيد يا بهتر بگويم، زنده ياد آقا موسي صدر و مرحوم آيت الله حاج آقا رضا صدر بودند و از اخوي زادگان مرجع عاليقدر و بزرگوار اسلام، مرحوم آقا سيد صدرالدين صدر و صبيه ايشان، يعني همشيره امام موسي صدر را هم براي ازدواج انتخاب كرده بودند، منتهي آنها در عراق مي زيستند و عمدتا به فرهنگ و جامعه عربي منسوب بودند. سطوح علمي اوليه را كه همان مباني اصلي فقاهت و دانش مرجعيت است، در نجف و نزد اساتيد برجسته اي به سرعت فرا گرفتند و خودشان يكي از اساتيد برجسته تدريس همان مباحث شدند. در كنار آن، مطالعات سياسي و اجتماعي داشتند و مهم تر ازهمه گرايش فلسفي ايشان بود. ايشان به حق تشخيص داده بودند كه نياز جامعه عقب مانده اسلامي و به خصوص شيعي ما، برداشتي نو، منطقي و به روز از مباني ديني است و اين مباني را بايد با زباني منطقي و بياني زيبا و مناسب روز براي جامعه، به خصوص روشنفكران جهان تشيع و اسلام كه از لحن و بيان كهنه و قديمي مباني ديني، سرخورده شده بودند، ارائه كرد. ايشان با مطالعات عميقي كه در اين زمينه داشتند، به تدوين يك سري مباني اصولي و اعتقادي و فلسفي اسلامي پرداختند و عمده نياز جامعه ان روز را توجه به مباني مكتبي اسلام دانستند، يعني اعتقادشان اين بود كه اگر ما اسلام را به عنوان يك مكتب و يك الگوي عملي قابل ارائه در نظر بگيريم، مي توانيم پاسخگوي نسل سرخورده جامعه شيعي و اسلامي خود باشيم. همان تلقي و برداشتي كه بزرگاني چون آيت الله مطهري و يا مرحوم استاد علامه طباطبايي و شاگردان برجسته ايشان، از جمله شهيد بهشتي در ايران داشتند. طبيعتا امثال مرحوم امام به وجود اين روشنفكران و اين عناصر مي باليدند و نسبت به تشويق و پرورش آنها و ادامه رشد و آگاهي و اجتماعيشان همت مي گمارند. هنگامي كه چنين شخصيت ارجمندي در حوزه پا به عرصه ظهور مي گذارد و با پديده اي مثل امام مواجه شود كه با درك روشن و مكتبي از اسلام، در مقابل رژيم مسلط بر ايران، مي ايستد و به خاطر مخالفت با او، مجبور به هجرت اجباري و اقامت در نجف مي شود ؛ برخوردش با ايشان بسيار با ديگران متفاوت است. برخورد مرحوم آيت الله صدر با امام (ره)، يك برخورد همگرايي و همدلي است، به همين دليل مرحوم صدر از همان ابتدا ورود امام به نجف، بناي ارتباط با امام، و حمايت و جانبداري از ايشان را مي گذارند. اولين گامي كه شهيد صدر بر مي دارند، اين است كه وقتي امام، تشكيل درس خارج خود را اعلام مي كنند، ايشان به تمام شاگردان خود توصيه مي كنند كه در درس امام شركت كنند و به آنها مي گويند كه از اين درس، هم بهره ببريد و هم به آن رونق بدهيد. شهيد صدر معتقد بودند كه شخصيتي چون امام، نبايد در انزوا و در غربت بمانند و به هر شكل ممكن بايد مطرح و ياري شوند و ايشان از جمله ياري كنندگان اوليه امام بودند. البته در روند حضور سياسي امام در عراق و با حضور تأثير گذار و مؤثر مرحوم صدر، يك سري چالشها و گرگوني هايي وجود داشتند. امام به شدت مخالف رژيم شاه بودند. رژيم حاكم بر عراق، بعثي ها بودند كه در دوراني، با رژيم شاه درگير شدند. چندين سال اين دو رژيم با هم جنگ رواني و تبليغاتي داشتندو حتي نزديك بود كارشان به جنگ نظامي هم كشيده شود. رژيم بعثي عراق به دليل ماهيت استعماري و ضد مذهبي و به خصوص ضد شيعي خود با شخصيتي تأثيرگذار و مكتبي و مؤثر چون مرحوم صدر، سر سازگاري نداشت. اين رژيم، حضور امام در عراق را به عنوان مخالفت رژيم شاه مغتنم مي شمرد و امكانات و زمينه فعاليتهاي تبليغاتي را در مقطعي از ايشان سلب نمي كرد. اين دو گانگي در تلقي رژيم بعث عراق از مرحوم صدر و مرحوم امام، جرياني بود كه به هر حال به حساسيت علاقمندان و طرفداران هر دو طرف دامن مي زد. علاقمندان به مرحوم صدر به اين نتيجه رسيده بودند كه شايد برخي از علاقمندان امام با برخي از بعثي ها مخالف مرحوم صدر ارتباط داشته باشند. برخي از ساده انگاريهايي هم كه به عنوان علاقمندان امام در نجف بودند، به تصور اينكه اينها چون با رژيم بعث مخالف هستند و شاه از آنها حمايت مي كند، ممكن است به نوعي حامي رژيم شاه باشند، در حالي كه هم امام و هم مرحوم صدر مي دانستند چه مي خواهند و دقيقا افكارشان به هم نزديك بود و دقيقا يكديگر را درك مي كردند و هر دو به هم اميد داشتند كه بتوانند در جهان اسلام منشأ يك تحول يك اثر بزرگ باشند. بسياري از علاقمندان فهميده و آگاه امام و مرحوم صدر هم به اين اعتقاد رسيده بودند كه به رغم اينكه در مقطعي، رژيم شاه ممكن است از آقاي صدر مصلحتا حمايت كند يا رژيم بعثي عراق مصلحتا امكاناتي را در اختيار ياران امام قرار دهد و يا از امام به عنوان مخالف رژيم شاه حمايت كند؛ ولي در عمق معنا و در واقع امر، هيچ يك از اين دو رژيم اصالت ندارند و راست نمي گويند و در نهايت اينها با هم به توافق خواهند رسيد، كما اينكه رسيدند و رژيم شاه و رژيم بعثي عراق دست به دست هم دادند و آنچه كه بر زمين ماند حمايت از آقاي صدر بود و امام، نه بعثي ها تا آخر از امام حمايت كردند و نه رژيم شاه تا به آخر حامي مرحوم صدر بود. اين تحليل دقيقي بود كه مي خواستم از زمينه هاي فعاليت و ديدگاه علاقمندان هر دو طيف و عملكرد نظامهاي حاكم بر ايران و عراق ارائه كنم.

از روابط امام (ره) و شهيد صدر خاطراتي را نقل كنيد.
 

واما درباره روابط مرحوم امام و مرحوم آقاي صدر، خود من به عنوان رابط چند بار از طرف مرحوم امام، خدمت آقاي صدر رسيدم كه اگر مشكلي يا پيشنهادي دارند، بگويند تا در صورت امكان رفع شود. از جمله يادم هست كه در مقطعي، مرحوم امام پيشنهاد پرداخت وجوهي به مرحوم آقاي صدر را دادند، منتهي ايشان ضمن تشكر و قدرداني از اين عنايت ويژه، قبول آن را موكول به نياز كردند و گفتند كه اگر نيازي پيش بيايد، اعلام خواهند كرد. بسياري از ياران امام در خارج از عراق و ايران زندگي مي كردند و عمدتا در اروپا بودند. آنها هر وقت كه براي مشورتهاي سياسي و مبارزاتي به نجف مي آمدند و محضر امام مي رسيدند، در كنار ايشان حتما محضر آقاي صدر را هم درك مي كردند. چون افكار و آرا و انديشه ها و دستاوردهاي عميق علمي و فلسفي آقاي صدر مورد توجه آنها بود و خود را مستغني از اين انديشه ها نمي يافتند و تشرف به محضر آقاي صدر را غنيمت مي شمردند. بعضي از آنها از جمله آقاي دكتر صادق طباطبايي، رابطه فاميلي هم با مرحوم صدر داشتند و همسر آقاي صدر، خاله ايشان بود، اما افراد ديگري هم بودند كه وقتي مي آمدند؛ حتما محضر آقاي صدر را درك مي كردند و رهنمودهاي ايشان را به كار مي بستند.مرحوم آقاي صدر در عراق پايه گذار حركت سازمان يافته و مكتبي اسلامي شيعي بودند و حتي فراتر از بنيانهاي تشيع، ايشان جامعه اسلامي عراق اعم از شيعي و سني را مورد توجه قرار مي دادند و با بسياري از شخصيتهاي روشنفكر، دانشمند و با بسياري از اساتيد و چهره هاي علمي عراق اعم از شيعه و سني ارتباط برقرار و تلاش مي كردند فعاليتهاي آنها را به سوي يك سازمان و جريان هدفمند تأثير گذار سوق بدهند. تفكر سازماندهي، تفكر فعاليتهاي دور از پراكندگي و بيگانه از هم را تشويق مي كردند و در اثر همين تشويقها بود كه تشكلهاي سازمان يافته قوي در عراق پديد آمدند كه بنيانهاي اصلي تفكر اسلامي همه آنها از مرحوم صدر بود و رأس آنها تشكيلات «حزب الدعوه» قرار داشت. البته تشكيلات ديگري هم بودند كه يا از حزب الدعوه جدا شده بودند و يا در كنار آن‌، سازمان ديگري را تأسيس كرده بودند كه آنها هم عمدتا به شهيد صدر منسوب بودند و حكومت بعث عراق به شدت از اينكه مرحوم صدر و اين سازمانها منشأ اثر و تحركي بشوند، وحشت كرده بود.

شهيد صدر و انقلاب اسلامي ايران (1)

به نظر شما، آيا شهيد صدر در عرصه مبارزه بيشتر رويكرد فرهنگي داشتند يا سياسي ؟
 

مرحوم آقاي صدر براي زمينه سازي آموزش عمومي دست به خلق دو اثر برجسته «فلسفتنا» و «اقتصادنا» زدند، چون معتقد بودند اگر جهان اسلام از يك بينش و تفكر علمي وقابل اتكايي برخوردار نشود، راه به جايي نمي برد و اگر بنيانهاي اصلي حكومتي خود را بر يك اقتصاد قابل اتكا و پويا و سالم برنامه ريزي نكند، تداوم نخواهد داشت، لذا مباني فلسفه و اقتصادي را كه زيربناهاي تشكل ريشه دار و بنيادين براي يك حكومت پايدار هستند، پايه ريزي كردند و اين دو كتاب ارجمند را نوشتند. انديشه هاي مرحوم صدر به قدري به انديشه هاي مرحوم طباطبايي و مرحوم مطهري نزديك بود كه عده اي عجولانه قضاوت كردند كه اين كتابها ممكن است ترجمه «اصول و روش رئاليسم» باشند، در حالي كه فقط افكار و انديشه ها به هم نزديك بودند و ابدا از هم اقتباس نمي كردند،‌ بلكه ريشه و آبشخور هر دو سالم و قابل اتكا و و حياني بود و لذا طبيعي است كه هنگامي كه شخصيتهاي مستعد و سالم از منشأ واحدي بهره مي گيرند، به نتيجه واحدي هم مي رسند.
«اقتصادنا» در ايران ترجمه شد. البته ايشان از اين ترجمه راضي نبودند و اعتقاد داشتند مترجمي كه اين كتاب را ترجمه كرده، چون به خود ايشان دسترسي نداشته، بعضي از مفاهيم را كه نياز به توضيح بيشتر داشته، با توجه به ذهنيت خودش نوشته ولذا اشتباه كرده است. معذالك به آقاي اسپهبدي، مترجم كتاب احترام مي گذاشتند. ايشان به شدت به مرحوم آقاي مطهري علاقمند بودند.خاطرم هست يك روز بعد از ظهر در بازار حبيش كه مسير هميشگي ايشان بود، حضورشان رسيدم و دستشان را بوسيدم. ايشان گفتند، «مي خواستم شما را ببينم و تقاضايي كنم.» گفتم، «بفرماييد.» گفتند، «مي خواستم آقاي مطهري اجازه بدهند كه ما كتاب فلسفه حجابشان را در اينجا ترجمه كنيم.» كتاب فلسفه حجاب آقاي مطهري جديدا به عراق رسيده بود و مرحوم صدر به علت علاقه وافري كه به آثار ايشان داشتند؛ آنها را تهيه مي كردند و چون فارسي خودشان چندان قوي نبود؛ با كمك همشيره و عيالشان، آنها را مي خواندند.

شهيد بنت الهدي فارسي مي دانستند؟
 

بله، ايشان فارسيشان خوب بود. مرحوم صدر فرمودند كه اگر به آقاي مطهري دسترسي داريد، سلام مرا به ايشان برسانيد و بگوييد كه اگر اجازه مي دهند فلسفه حجابشان را در عراق ترجمه كنيم. من در همان سال، موقعي كه به حج مشرف شدم، خدمت مرحوم مطهري پيغام را دادم. ايشان بسيار استقبال كردند و فرمودند اجازه بدهيد چاپ سوم كتاب را كه مطالبي را به آن اضافه كرده ام، برايشان بفرستم و بعد، آقاي صدر هر طور كه مصلحت مي دانند، عمل كنند. بعد هم براي من كتاب را فرستادند كه من بردم محضر آقاي صدر، مرحوم صدر هم كتاب را ارجاع دادند به همشيره شان كه ترجمه كنند. شايد قسمتهايي را هم ترجمه كرده بودند كه جريان بازداشت و محاصره و زنداني شدن در خانه برايشان پيش آمد. مرحوم صدر و مرحوم مطهري به عراق آمدند، ساعتها پيش آقاي صدر بودند و با هم صحبت كردند. اين نكته هم جالب است كه بسياري از شاگردان برجسته آقاي صدر به كسي غير از مرحوم صدر اعتقاد نداشتند و ايشان را سرآمد مي دانستند، معذلك به توصيه ايشان در درس امام شركت مي كردند.

از آخرين ملاقاتتان با شهيد صدر چه خاطره اي داريد ؟
 

آخرين ملاقاتي كه با مرحوم صدر داشتم، بعد از هجرت امام از نجف به پاريس بود. ايشان در يك بعدازظهر و بعد از اقامه نماز عصر، به بيروني امام آمدند و مرا خواستند و متني را به من دادند. پيامي بود كه براي امام داده بودند. من متن را از طريق مطمئني به پاريس ارسال كردم. متن اين بود، «من با تمامي آنچه كه دارم، از امكانات مالي و نفوذي كه در جامعه اسلامي دارم، استفاده مي كنم و همه آنها را براي پيروزي راه شما، در خدمت شما قرار مي دهم. من با تمام وجود به شما اعتقاد دارم و دنباله روي راه شما هستم.» تعابير بسيار زيبا و ماندگاري بودند، بعد از پيروزي انقلاب هم آن تعبير بسيار زيبا و ماندگار را كردند و به يارانشان گفتند، «در امام ذوب شويد، همان گونه كه ايشان در اسلام ذوب شدند و منشأ يك تحول و تأثير عميق در اسلام گرديدند.»
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 18
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما