ام الجرائم، حزب فاشيست بعث(1)

نيم قرن پيش، اولين شماره سال اول مجله «الاضواء» مورخ 15 ذيحجه 1379 چاپ نجف اشرف، به لطف برادر مجاهد، حجت الاسلام و المسلمين، شيخ محمد مهدي آصفي حفظ الله، به دستم رسيد. پس از آن نيز، شماره هاي اين مجله «دو هفتگي» و بعد ماهنامه «النجف» مرتبا مي رسيدند و استفاده مي شدند. مجله «الاضواء» را «جماعه
يکشنبه، 23 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ام الجرائم، حزب فاشيست بعث(1)

ام الجرائم، حزب فاشيست بعث(1)
ام الجرائم، حزب فاشيست بعث(1)


 

نويسنده:حجت الاسلام سيد هادي خسروشاهي




 
به مناسبت سالگرد شهادت ابوالشهداء؛ آیت الله محمد باقر صدر
نيم قرن پيش، اولين شماره سال اول مجله «الاضواء» مورخ 15 ذيحجه 1379 چاپ نجف اشرف، به لطف برادر مجاهد، حجت الاسلام و المسلمين، شيخ محمد مهدي آصفي حفظ الله، به دستم رسيد. پس از آن نيز، شماره هاي اين مجله «دو هفتگي» و بعد ماهنامه «النجف» مرتبا مي رسيدند و استفاده مي شدند. مجله «الاضواء» را «جماعه العلماء» نجف منتشر مي ساخت و مدير آن «شيخ كاظم حلفي» بود.«النجف» ارگان رسمي «كليه الفقه» به شمار مي رفت.
انتشار مجله در نجف، نشاني از تحول و گام بزرگي در سير سرمقاله هاي «الاضواء» با عنوان «رسالتنا»، در هر شماره، به موضوعي در راستاي اهداف جهاني رسالت اسلام اختصاص داشت و از لحاظ محتوا، غني تر و پرمايه تر از ديگر مقالات مجله بود، ولي نام نويسنده آن هيچ گاه در صدر يا ذيل مقاله ذكر نمي شد!
در يك سفر تابستاني كه جناب آقاي آصفي به ايران آمده بود، در ديداري در همدان، از ايشان سئوال كردم، «نويسنده اين سلسله مقالات كيست؟» پاسخ داد، «استاد محمد باقر صدر از علماي بزرگ نجف!».
اين نخستين بار بود كه نام «محمد باقر صدر» را شنيدم. مدتي گذشت تا يكي از بزرگان حوزه علميه قم كه به زيارتش رفته بودم ؛ كتاب ارزشمند «فلسفتنا» را به من هديه داد و اين اولين كتاب مستقلي بود كه من از استاد بزرگوار آيت الله محمد باقر صدر مي ديدم.(اين كتاب نخستين تأليف استاد نبود. پيش از آن، كتاب «غايه الفكر في علم الاصول» را در 17-18 سالگي نوشته بود كه در سال 1374هـ چاپ شده بود).پس از مطالعه كتاب فلسفتنا كه به شكلي اصولي و منطقي و در سطح بالائي، مسائل فلسفي را بررسي مي كرد ؛ نامه اي به آيت الله محمدباقر صدر نوشتم و برداشت خود را درباره اهميت و ارزش كتاب و سلسله مقالات «رسالتنا» (رسالت ما) كه قبلا در «الاضواء» از ايشان خوانده بودم، برايشان نوشتم. در نامه نوشته بودم،«رسالتنا، بينش خاصي و اخلاص ويژه شما را در مسير پيشبرد رسالتي كه در جهان امروز به عهده داريم؛ نشان مي دهد و «فلسفتنا» ثابت مي كند كه روزگار برتري جوئي فلسفي ماترياليسم به پايان رسيده است. اين اثر بزرگ، پس از «اصول» فلسفه و روش رئاليسم» استاد علامه، سيد محمد حسين طباطبائي، نسل جوان معاصر را از سر درگمي فلسفي و در قبال ماترياليسم و ديگر مكتبهاي مادي فلسفي غرب يا شرق رهائي خواهد بخشيد و شما در اين راستا سهم به سزائي داريد و بي شك در تاريخ حركت فكري ـ‌فلسفي جهان اسلام، از مقام خاصي برخوردار خواهيد بود.»
پس از آن‌، آثار فكري، علمي، سياسي شاگردان آيت الله محمدباقر صدر، يكي پس از ديگري در حوزه علميه نجف، چاپ و منتشر مي شدند و طبق قرار، حامد عزيزي، از هر كدام چند نسخه براي من مي فرستاد كه بين دوستان و فضلاي حوزه علميه قم توزيع مي شد.
***
در سال 1338، كتاب «شيعه»ي استاد بزرگوار ما علامه طباطبائي با توضيحات جناب آيت الله شيخ علي احمدي ميانجي و اينجانب، به عنوان دومين سالنامه «مكتب تشيع»كه زير نظر شهيد دكتر باهنر و حجت الاسلام و المسلمين آقاي هاشمي رفسنجاني اداره مي شد، منتشر گرديد و من يك نسخه از آن را همراه يكي دو نشريه ديگري براي استاد آيت الله محمدباقر صدر فرستادم. طولي نكشيد كه نخستين نامه استاد محمد باقر صدر به عنوان اعلام وصول و در تجليل از كتاب «شيعه» به دستم رسيد. متن و ترجمه آن نامه چنين است:
بسم الله الرحمن الرحيم
حضرت العلامه الجليل السيد هادي الخسروشاهي دامت بركاته و نفع المسلمين بافاضاته.
السلام عليكم و رحمه الله و بركاته و بعد:
به دريافت هديه گرانبهايي كه براي من ارزاني داشتيد، مشرف شدم. كتاب «عقيده الشيعه»، مرا بسيار شگفت زده و مشعوف ساخت. اين كتاب، نقص بزرگي را كه در كتابخانه تشيع وجود داشت، برطرف ساخت. تحقيقاتي كه در اين كتاب با استفاده از شيوه اي علمي و جالب توسط آيت الله الحجه المحقق، سيد محمد حسين طباطبايي متع الله المسلمين بافاداته صورت گرفته است، از بسياري از واقعيتهاي تاريخي و فكري و ديني شيعه پرده بر داشت و اين كار تا آنجا كه من مي دانم‌؛ بي سابقه است. البته اين كار در شأن ايشان است، زيرا ايشان، الحق، منبعي است از منابع انديشه اسلام و نمودي است روشن از نمودهاي نهضت بزرگ فكري در اسلام و تأليفات ايشان سرآمد تفكر و اوج خلاقيت و تحقيق در تفسير و فلسفه و تاريخ است.
همچنين توضيحات و پي نويسهايي كه جنابعالي به همراه همكار معظمتان براي كتاب مذكور تهيه كرده ايد، از عناصر ضروري كتاب بود و مايه علمي پرباري براي پژوهش در مورد تشيع و جوانب مختلف آن خواهد شد. فوايد و تحقيقاتي كه ارائه كرده ايد، نشانه علو مقام هر نويسنده و گستره معلومات و اطلاعات وسيع شماست.
سلسله انتشارات «انقلاب فكري اسلامي» نيز تحفه اي گرانبها و رهاوردي از رهاوردهاي انقلاب فكري اين امت بود. امتي كه از خواب عميق بيدار و اكنون متوجه گنجهاي عظيم اسلامي خود كه طي قرنهاي متوالي بر روي آن خوابيده، شده است. امتي كه در موجهاي بيگانه و انديشه هاي استعماري از جمله : دموكراسي و سرمايه داري و سوسياليزم و كمونيزم، انديشه هايي كه رهاورد آنها جز رنج و بدبختي چيز ديگري نبود؛ غرق شده بود. اينك امت احساس مي كند كه نفسش زير فشار اين موجها قطع شده است و به همين دليل، در تكاپوي رهايي از آن است. روشن است كه لحظه سرنوشت ساز كنوني، همان فرصت طلايي است كه در دست رهبران انديشه اسلامي و نگهبانان ميراث شريعت مقدس مانند شما و سرورمان آقاي طباطبايي دامت بركاته، قرار گرفته است.
در پايان از خداوند سبحان مسئلت دارم كه كوششهاي مستمر شما را با موفقيت قرين فرمايد و قلم مبارك شما را به مثابه ابزاري علمي پربركت و سلاحي در خدمت اسلام و مسلمين قرار دهد و به خاطر تلاشهاي شما، نيكوترين اجر مجاهدان را ارزاني فرمايد.
با تشكر و سپاس و تعظيم فراوان
ارادتمند
محمد باقر صدر
نجف اشرف

ام الجرائم، حزب فاشيست بعث(1)

پس از وصول نامه ارزشمند آيت الله محمد باقر صدر، روابط «قم» با «نجف» بيشتر و ارادت نگارنده به اين مرد بزرگ علم و انديشه و جهاد، افزون تر شد تا مطلع شدم كه رهبري فكري تشكيلاتي «حزب الدعوه الاسلاميه» هم به عهده ايشان هست. اين حزب، با زيربناي فكري فلسفي نيرومند، در سال 1377 هـ توسط آيت الله صدر، تأسيس و پس از تربيت كادرهاي مركزي و سازماندهي و ايجاد تشكيلات در سراسر شهرهاي عراق، پنج سال بعد از تأسيس، آيت الله صدر، خود از رهبري حزب كنار آمد و اداره آن را به شاگردانش واگذار كرد.
من در نامه ديگري به آيت الله صدر نوشتم كه «اقدام شما در ايجاد تشكل خاص، يك ضرورت تاريخي است، زيرا دشمن با تشكل و تشكيلات به ميدان آمده و براي مقابله با او، تجهيز نيرو، يك مسئله اساسي و حياتي است. فقط دروس حوزه ها و نشر رساله هاي علميه، نمي تواند به نسل جوان ما در ايران و عراق رهائي بخشد. شنيده ام كه پس از فلسفتنا، به زودي كتاب ديگري با عنوان «اقتصادنا» از شما خواهيم داشت و از اين مژده، بي نهايت مسرورم و اميدوارم كه به محض انتشار، لطف كنيد نسخه اي براي من بفرستيد و اگر خدا ياري كرد، ما هر دو كتاب فلسفتنا و بعد اقتصادنا را به زبان فارسي ترجمه و منتشر خواهيم ساخت.»
پس از اين نامه، پاسخ آيت الله محمدباقر صد رسيد و در اول آن، بدون آنكه تصريحي درباره حركت اسلامي جديد در عراق كرده باشند، پس از اشاره به وظيفه بزرگي كه در حوزه علميه قم به عهده دارد، به موضوع كلي كتاب پرداختند:
بسم الله الرحمن الرحيم
حضرت العلامه المجاهد الحجه، السيد هادي خسروشاهي دامت بركاته
السلام عليكم و رحمه الله و بركاته
تحيه حب و اخلاص و تقدير و بعد:
ديروز نامه شريفه را دريافت داشتم كه نشانه عواطف و الطاف عالي شما بود و مرا مرهون اين محبتها ساخت. نامه را خواندم و در لابلاي سطور گرانقدر آن، بزرگمردي شما كه پيش از ديدار به او علاقمند شده ام و قبل از ملاقات، به او اخلاص يافته ام، بر من آشكار شد ؛ زيرا من در انديشه و روح، در كنار شما هستم و به نظرم اين، هزار بار گرامي تر از ديدار فيزيكي و ظاهري است. البته نامه‌، محبت و اخلاص مرا افطون ساخت و من اطمينان دارم كه دانشگاه اسلامي بزرگ در قم، به بركت كوشش نخبگان مجاهد و علماي محققي چون شما و امثال شما،
منبع پرتوافكني فكري بر تمامي جهان اسلام خواهد شد و رسالت بزرگي را در تاريخ ادا خواهد كرد.
در نامه شريفه نوشته ايد كه از برنامه من در چاپ كتاب «اقتصادنا» آگاه شده ايد. مطلب همان طور است كه شنيديده ايد. من در آينده، در نخستين روزي كه كتاب از چاپخانه درآمد، نسخه اي را براي جنابعالي خواهم فرستاد تا همچنان كه قبلا در مورد كتاب «فلسفتنا» محبتهاي شما در رادريافت كرده ام، از نو با آن الطاف روبرو شوم.
ترجمه كتاب به زبان فارسي، جدا فكر جالبي است و بدون ترديد از تحقق اين انديشه كه موجب گسترده تر شدن بهره مندي از كتاب خواهد بود، خوشحال خواهم شد.
چند هفته پيش هم هديه نفيس شما «كتاب شيعه و راه انقلاب فكري» را دريافت كردم و ساعاتي چند از عمر را با آن گذراندم و از بيان شيوا و انديشه عالي و تحقيق عميق شما، بهره مند شدم. خداوند به شما و آقاي طباطبائي، پاداش مجاهدان نيكوكار را عنايت فرمايد.
البته من دو يا سه روز پس از دريافت هديه شما، نامه اي براي شما نوشتم و تشكر و اخلاص و امتنان خود را اعلام كردم و در ضمن، درباره ترجمه كتاب «جرداق» اشاره كردم كه از تصميم به ترجمه آن، با توجه به محتواي آن كه گاهي با مذهب و يا اسلام منافات دارد، صرف نظر كنيد و لابد تا امروز نامه به دست شما رسيده است، ولي امروز بر آن مي افزايم كه اگر شما با قلم شيوا و انديشه استوار خود، بر موارد غير مطلوب كتاب توضيحاتي بيافزائيد، در واقعه اين، يك كار مهم و يك خدمت آشكار بر اسلام و مسلمانان خواهد بود.
در پايان از خداي متعال خواستارم كه همواره شما را با سلامت كامل در راه جهاد پيروزمندتان، قرين توفيق سازد. پاك ترين احترامات و درودهاي مرا بپذيريد
المخلص : محمد باقر الصدر
النجف الاشرف
در سومين نامه اي كه من از آيت الله محمد باقر صدر دارم؛ سخن از نامه وصول نشده به ميان آمده و تذكاري در مورد ترجمه كتاب امام علي (ع) : صداي عدالت انساني تأليف جرج جرداق كه اگر همراه با توضيحات و يادداشتهاي ما باشد، خدمتي بزرگ بر اسلام و مسلمين خواهد بود و اين نامه، در آن تاريخ كه كتاب امام علي (ع) در ايران مورد حمله شديد حاكميت طاغوتي و ارتجاع وابسته قرار گرفته بود، به نگارنده دلگرمي داد كه به رغم فشار از هر طرف، به ترجمه و نشر كتاب همراه با توضيحات لازم اقدام كنم.
سومين نامه آيت الله شهيد صدر چنين بود:
بسم الله الرحمن الرحيم
حضرت العلامه البحاثه الحجه السيد هادي الخسرو شاهي دامت الطافه
السلام عليكم و رحمه الله و بركاته و بعد
در شوق دريافت نامه گرامي شما بودم كه در آن منويات روح بلند شما را بخوانم و الطاف والاي شما را لمس و احساسات برادرانه شما را درك كنم، تا آنكه خداوند بر من منت نهاد و چند روز پيش، آنچه را مي خواستم عملي ساخت و نامه گرامي شما رسيد و مرا بسيار شادمان و مسرور ساخت و از الطاف بي شمار شما نسبت به مخلص، سپاسگزار شدم.
جداً متأسف شدم كه نامه من در پاسخ به نامه دوم شما نرسيده است، در حالي كه من همان وقت، پاسخ نامه دوم شما را نوشتم و با پست فرستادم و در واقع پست باعث تأخير نامه و موجب شرمندگي من شده است، نه كثرت كار من، زيرا كه كارهاي من به رغم كثرت، مرا از اقدام به پاسخگوئي به نامه هاي برادرانه والائي باز نمي دارد كه مانند نامه هاي گرامي شما، در قلب من عزيزند و به روح من نزديك.
من در پاسخ نامه دوم شما اطلاع دادم كه با كمال ميل به ترجمه كتاب «امام علي (ع)»، اگر همراه با توضيحات لازم از ديدگاه اسلامي باشد؛ خوشامد مي گويم و از خداوند مسئلت مي دارم كه در جهاد علمي پرشكوهتان شما را موفق بدارد و به دست شما ترجمه را تحقق بخشد و قلم شما را وسيله آگاهي و هدايت مسلمانان قرار دهد.
بحث ارزشمند شما درباره تاريخ جهادي عراق و نقش علما در آن، من را مسرور ساخت. بي شك امروزه بر ما ضروري است كه اين بخشهاي تاريخي زندگيمان را كه در واقع نشان دهنده موضع گيري هاي قدرتمندي است كه اسلام بر ضد استعمار و استعمارگران در پيش گرفته و آن را در اقدام علماي اسلام و رهبران فكري آن‌، متبلور ساخته است ؛ روشن سازيم. و اما كتاب اقتصادنا. جزو اول آن به تازگي منتشر شده و من سه نسخه براي شما خواهم فرستاد. يك نسخه براي خودتان و ديگري را به «مكتب اسلام» بدهيد و اميدوارم كه به طور مشروح ديدگاه خود را درباره آن بنويسيد و نسخه سوم براي سيدنا المعظم، آيت الله، الحجه، سيد محمد حسين طباطبائي است كه شما لطف كنيد و آن را از سوي من به ايشان اهداء كنيد. اي كاش وقت ايشان اجازه مي داد و بحثي درباره كتاب مي نوشتند و براي من مي فرستادند.
در پايان پاك ترين و والاترين درودهاي برادرانه و عواطف معنوي را از مخلصتان بپذيريد.
محمد باقر صدر
النجف الاشرف
***
در سال 1385 هـ برادر گرامي، مرحوم حجت الاسلام علي حجتي كرماني در حوزه علميه قم دستگير شد و به زندان تهران انتقال يافت. ما با ايشان و همكاري جناب آقاي هاشمي رفسنجاني و جناب آقاي دعائي، نشريه مخفي «بعثت» را به نام ارگان حوزه علميه قم، منتشر مي كرديم كه در دوران خفقان محمدرضا شاهي، تنها نشريه ضد استبدادي بود و در مقياس وسيعي توزيع مي شد. آقاي حجتي در ملاقاتي، توسط همسرشان، پيام فرستادند كه، «من احتمال مي دهم موضوع نشريه كشف شده باشد. بهتر است كه در قم نباشيد.» پيام كه رسيد، من بلافاصله عازم «آبادان» شدم و چند روزي در مدرسه آيت الله قائمي ماندم و بعد با كمك ايشان، به طور قاچاق به عراق و نجف رفتم. در نجف، پس از زيارت مرقد مولا علي عليه السلام به ديدار حضرت امام و ديگر مراجع و آيت الله محمد باقر صدر شتافتم. حدود دو ماه كه در نجف مزاحم رسمي ! حجت الاسلام و المسلمين جناب آقاي عميد زنجاني در مدرسه آيت الله بروجردي بودم، ديدارهاي مكرر عمومي و خصوصي با آيت الله صدر داشتم و در اين ملاقاتها، ابعاد گوناگون اين شخصيت بزرگ اسلامي بيش از پيش بر من آشكار شد : عظمت فكري، مقام علمي، قدرت بيان، وارستگي معنوي، تواضع و فروتني، صميمت و صداقت و... تا آنجا كه در منزل را خود باز مي كرد و چايي را هم خود مي آورد.
روزي در خدمت ايشان صحبت از «جامعه اسلامي» بود. گفتند، «جامعه اسلامي فقط با نفي منكرات كوچك به وجود نمي آيد. تا روزي كه منكرات بزرگ تر از يك كشور اسلامي وجود دارد؛ جامعه اسلامي راستين و پايدار به وجود نمي آيد. سلطه اجنبي در رأس اين منكرات بزرگ قرار دارد كه ثروت مادي مسلمانان را غارت مي كند و ثروت معنوي ما را كه جوانان ما هستند ؛ مي دزد. اينها منكرات واقعي در يك جلامعه به شمار مي روند و تا اين وضع ادامه دارد، نمي توان به پيدايش يك جامعه اسلامي واقعي اميدوار بود.»
ايشان درباره حوزه هاي علميه، مرجعيت و روحانيت، اداره تشكيلات و سازماندهي طلاب، نظريات و افكار خاصي داشت كه بخشي از آنها را در طرح منتشر نشده خود درباره «مرجعيت» آورده است، ولي آنچه را كه در انديشه داشت و فرصت نشر آن را نيافت، خيلي بيشتر و والاتر بود. اهميت موقعيت خاص علمي وي را دوست و دشمن قبول دارند و به عظمت آن اعتراف مي كنند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 18
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما