پيام آور بيداري

آنچه كه در پي مي آيد يادي و يادماني از شهيده بزرگوار، بنت الهدي است كه عمدتا بر اساس خاطرات «ام جعفر» همسر مكرمه شهيد آيت الله صدر و نيز برخي از خاطرات فرزندان آن شهيد سعيد واگويه شده اند.«بنت الهدي» به حق، آواي غريو برادر مجاهد خويش است. او كه زينب وار، به نداي دعوت برادر لبيك گفت و تا قتلگاه او همراهيش
يکشنبه، 23 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پيام آور بيداري

پيام آور بيداري
پيام آور بيداري


 

ترجمه : عبدالكريم زنجاني




 
«بنت الهدي» در آئينه خاطرات منتشره خانواده شهيد صدر
درآمد
آنچه كه در پي مي آيد يادي و يادماني از شهيده بزرگوار، بنت الهدي است كه عمدتا بر اساس خاطرات «ام جعفر» همسر مكرمه شهيد آيت الله صدر و نيز برخي از خاطرات فرزندان آن شهيد سعيد واگويه شده اند.«بنت الهدي» به حق، آواي غريو برادر مجاهد خويش است. او كه زينب وار، به نداي دعوت برادر لبيك گفت و تا قتلگاه او همراهيش كرد، در كنار او از خون خويش وضو ساخت و با روئي گلگون و لبي خندان تا آستان دوست پركشيد تا حديث استواري شيعه راستين را در گوش سنگين انسان معاصر، فرياد كند و چون هميشه شاهدي باشد بر مظلوميت تاريخ ساز انسانهاي با ايماني كه پايمردي و صلابتشان را از مولايشان وام گرفته اند. جوانب گوناگون شخصيت كم نظير اين بانوي مسلمان، مجالي فراخ تر را مي طلبد و بي ترديد مي تواند دستمايه پژوهشهاي ارزشمندي قرار گيرد.
علويه شهيد بنت الهدي (رحمة الله عليها)، در دهه اول ماه محرم الحرام به دنيا آمد و از همان زمان تولد با صبر و جهاد آشنا بود؛ زيرا در ماه مصائب متولد شد و شش ماه پس از تولد، پدرش آيت الله سيد حيدر صدر وفات يافت. نام او را آمنه گذاشتند، زيرا خانواده بيم از آن داشتند كه او را نيز همچون شش خواهرش از دست بدهند. وي در خانواده اي سرشار از محبت و ايمان و رابطه اي محكم ميان اعضاي آن در ميان دو برادر مهربان و مادري والا تربيت يافت و از علم معرفت آنها بهره گرفت. وي هميشه مي گفت، «عاشق علم و معرفت بودم و هر نوشته اي را كه به دستم مي افتاد، مي خواندم.» وي هميشه دنبال يادگيري بود. سيد شهيد (صدر) بر تربيت ايشان بر اساس اصول اسلامي و جهادي نظارت مي كرد تا زندگي او را وقف خدمت به اسلام و مسلمين و برافراشتن پرچم حق نمايد. وي از الهامات و كرامات فراواني برخوردار بود و اطلاعات زيادي از آنچه كه در اطرافش مي گذشت؛ داشت، به هر سؤالي كه از وي مي شد ؛ پاسخ مي داد و پاسخ هاي وي قانع كننده و موجه بودند. بسياري از زنان نزد وي مي آمدند. تا در موارد امور ديني و دنيوي و همچنين در مورد واجبات حج و خمس سئوالات خود را بپرسند و پاسخهاي مناسب را بگيرند.
ايشان بسيار ساده پوش و عفيف بود و پيوسته تكرار مي كرد كه زيبايي فقط به ظاهر نيست ؛ بلكه زيبايي حقيقي، زيبايي روح و عقل و ايمان است. يك بار يكي از زنان از او پرسيد، «آيا شما رنگ سبز را دوست داريد؟ من هميشه مي بينم كه شما پيراهنهاي سبز رنگ مي پوشيد.» شهيده بنت الهدي با لبخند پاسخ داد، «اين همان پيراهني است كه شما قبلا ديده بوديد.»
رفتار او در دوران كودكي شباهتي به همسن و سالانش نداشت. مادر فاضله اش مي گفت، «هرگز آمنه را به صورت يك دختر بچه نديده ام. با همسن هاي خود مشغول بازي نمي شد؛ بلكه هميشه با بزرگ تر از خود همصحبت بود.» در سن دوازده سالگي مجله اي به نام «جامعه» را كه يك مجله فرهنگي ديني بود؛ براي زنان مسلمان نوشت. وي به مادرش علاقه بسيار زيادي داشت و به وي عشق مي ورزيد و غذاي مخصوص او را شخصا تهيه مي كرد و قرصها و داروها را به دستش مي داد.
علويه بنت الهدي بافندگي و خياطي را خوب مي دانست و براي برادر زاده هاي خود براساس رنگ و مدلي كه دوست داشتند؛ لباس مي دوخت. دستپخت ايشان هم زبانزد همه بود و غذاهاي مشهور عراقي مانند كوفته و دلمه و خورشت بادمجان را مي پخت ؛ زيرا درب خانه سيد شهيد (ره) در همه وقت براي ميهمانان باز بود و علويه شهيد بنت الهدي (ره) با همسر شهيد صدر، علويه ام جعفر در تهيه غذا براي ميهمانان همكاري مي كردند.
ايشان هر سه شب مراسم احياي شبهاي قدر را به همراه گروهي از خواهران مؤمن برگزار مي كرد و دعاي جوشن كبير و قرآن و ساير ادعيه شبهاي قدر را مي خواند و خواهران به همراه ايشان اين دعاها را مي خواندند، اين مراسم به علت ترس از رژيم ديكتاتوري صدام، به صورت مخفيانه برگزار مي شد و پس از پايان مراسم، همه با هم سحري صرف مي كردند و با اخلاص تمام براي روز بعد، نيت مي كردند. وي به سفر حج مي رفت تا فرهنگ بيداري را در ميان خواهراني كه همراه وي به سفر مي رفتند؛ تبليغ كند. خداوند متعال، فريضه حج را مقرر فرمود تا مردم ضمن انجام اين فريضه، در مكاني جمع شوند كه محل نشر دين و فرهنگ مسلمانان و اتحاد مردم اعم از سفيد و سياه و غني و فقير باشد. علويه شهيد با اعتقاد به اين اصل، نقش جهادي و راهبردي خود را انجام مي داد. طي اين سفرها، گاهي خواهراني همراه وي بودند كه برخي از آنها قبل از سفر ايمان و تقواي محكمي نداشتند و بعضي هم بي حجاب بودند؛ ولي پس از اين سفر، با ايمان و تقواي كامل به ديار خود باز مي گشتند.
وي در بازگشت از سفر حج هداياي گوناگوني را براي تحكيم روابط ميان خواهران،همراه خود مي آورد. اين هدايا شامل پارچه و بعضي از اسباب بازي ها ي سر گرم كننده و ارزان قيمت، ولي بسيار جالب و در آن موقع در عراق كمياب بودند. يك بار يك دستگاه راديوي كوچك براي مادرشان آورد؛ چون مادرش از راديو براي شنيدن تلاوت قرآن و اخبار استفاده مي كرد.
وي از كودكان سيد شهيد به هنگام سفر ايشان به ايران مواظبت مي كرد و براي فرزندان بزرگ تر، بعضي از لوازم سفر مانند لباس و غذا را تهيه و آماده مي كرد و همچنين قبل از خواب براي كودكان قصه مي گفت.

پيام آور بيداري

وي براي سيد شهيد بهترين خواهر بود و در تمام زمينه هاي سياسي و اجتماعي و ديني با وي مشاركت مي كرد و مانند مادري مهربان نسبت به او با محبت و شريك غم و ناراحتي هاي او بود. در تصحيح كتابهاي ايشان پيش از چاپ كمك و درباره نوشته هاي خود و هر كاري كه مي كرد؛ با ايشان مشورت مي كرد و نظر او را مي خواست. همچنين سيد شهيد(ره)، نظر علويه شهيد را در بسياري از امور مي خواست و به نظريات صواب و صحيح او عمل مي كرد.بسياري از افراد به خواستگاري ايشان مي آمدند، ولي او دست رد بر سينه همه آنها مي زد و مي گفت نمي تواند مسيري را كه قبلا با برادرش شروع كرده است ؛ رها كند. او معتقد بود، «ازدواج يك تعهد است و بايد به اين تعهد پايبند باشم و اگر به اين مسير ادامه دهم ؛ مي ترسم كه به آن پيمان خللي وارد شود.» همچنين مي گفت، «من تنها دختر مادرم هستم و نمي توانم او را تنها بگذارم.»
وي در اداي فريضه نماز عادت خاصي داشت و وضو را طولاني مي كرد. در نماز خود بسيار محتاط بود و واژه هاي نماز را با مخرج هاي صحيح مي خواند؛ قنوتش طولاني بود و نماز نافله به جا مي آورد و سعي مي كرد نماز را با اطمينان و آرامش بخواند و ترجيح مي داد كه در جاي آرام و به دور از سر و صدا نماز بخوابد.
وي در بسياري از اوقات قرآن را ختم و اين ختم را گاهي به پدرش و گاهي به برادرش و يا يكي از اهل بيت هديه مي كرد. وي استعداد فوق العاده اي در خواندن قرآن با سرعت و صداي بلند داشت.وي پيوسته راضي به رضاي خداوند متعال بود و هيچگونه فرقي ميان پسر و دختر قائل نبود و هنگامي كه سيد شهيد(ره) صاحب فرزند دختر شد؛ وي بسيار خوشحال شد و او را گوئي كه دختر خود اوست؛ دوست مي داشت و مي گفت حضرت امام صادق(ع) فرموده اند، دختر رحمت است و پسر نعمت. رحمت را نمي توان محاسبه كرد، ولي نعمت را مي توان. و سعي مي كرد كه آنها با تربيت ديني رشد كنند و از احساسات ديني برخوردار و در راه دين مسئوليت پذير باشند.
به هنگام رسيدن به سن تكليف براي تشويق آنها جشن ساده اي مي گرفت تا آغازي باشد براي سير به سوي خداي متعال و انجام تكاليف الهي. در مراسم جشن تكليف و بلوغ، نخست قرآن كريم توسط او يا يكي از دوستانش تلاوت مي شد؛ سپس سؤالهاي ديني مطرح مي شدند و حاضران به آنها پاسخ مي دادند و در پايان، هداياي خاصي به اين مناسبت ميان حاضران پخش مي شد.
علويه شهيده بنت الهدي (ره) همه امور مربوط به خانواده را انجام مي داد. يك بار خانواده مي خواست منزل را تعويض و خانه ديگري را اجاره كند؛ ولي چون اجاره ها گران بودند، از اين كار صرف نظر شد و علويه شهيد، خود به انجام تعميرات همت گماشت و اتاق پذيرايي و اتاق نشيمن را شخصا رنگ و نقاشي كرد. چند ماه بعد كه زمان ازدواج سيد شهيد(ره) فرا رسيد؛ همسرش علويه ام جعفر طبقه دوم منزل را نقاشي كرد.
علويه بنت الهدي (ره) اتاق كوچكي در منزل سيد شهيد(ره) داشت ؛ چون او و مادرش به خاطر علاقه اي كه به سيد شهيد داشتند؛ با وي زندگي مي كردند. همچنين وي مي خواست كه در جوار حضرت اميرمؤمنان علي (ع) باشد. هميشه مواظب بود كه اتاقش تميز و مرتب باشد و به همين خاطر كتابها را در يك جا و لباسها را در كمد لباس مي گذاشت. همچنين يك ضبط صوت كوچك داشت آن را در يك طرف اتاق مي گذاشت. وي در اين اتاق درس مي خواند و مطالعه مي كرد و نماز مي خواند و از برخي از دوستانش پذيرائي مي كرد. هنگامي كه ما بچه سال بوديم؛ به اتاقش در طبقه دوم خانه مي رفتيم و احساس شادي و سعادت به ما دست مي داد؛ چون اتاقي نوراني و اتاق عمه ما بود. ايشان نيز از ديدن ما اظهار خوشحالي مي كرد و به ما شيريني مي داد.
هنگامي كه فشار امنيتي و سياسي بيشتر مي شد؛ شكايت و ناراحتي نمي كرد ؛ بلكه تا آنجا كه مي توانست صبر مي كرد و در اتاق خويش رو به قبله مي نشست و دعا و ناله مي كرد. گاهي آن قدر گريه مي كرد كه همه دستمالهايش خيس اشك مي شدند. شكايت و ناراحتي خود را در مقابل هيچ كس آشكار نمي كرد؛ مگر در برابر پروردگار خويش. فشار امنيتي و سياسي و اجتماعي عليه ايشان بسيار زياد بود و برخي از افراد، از رفتارهاي او انتقاد مي كردند و قدر و منزلت وي را زند خداوند متعال درك نمي كردند. در يكي از روزها علويه شهيد (ره) به همراه علويه ام جعفر به مجلس عزاداري حضرت امام حسين (ع) رفتند. هنگام ورود به مجلس همه خواهران حاضر به جز معدودي به احترام آنها از جا بلند شدند. آنها هيچگونه توجهي به اين كار نكردند و تا آخر وقت در مجلس ماندند. هنگام بازگشت به خانه، در مورد اين جريان از علويه شهيد بنت الهدي سئوال شد و ايشان گفت، «پيش بيني مي كردم كه اين حادثه اتفاق بيفتد، ولي امور دنيوي اهميت ندارند و دوست ندارم با كسي قطع رابطه كنم.»
علويه ام جعفر، همسر سيد شهيد صدر(ره) نقل مي كند كه يك بار نماز جماعتي به امامت علويه شهيده بنت الهدي (ره) اقامه شد و در پايان نماز يكي از خواهران از ام جعفر پرسيد، «چگونه در نماز به خواهر شوهر خودت اقتدا مي كني؟» و ايشان پاسخ داد، «غير از عدالت چيزي از ايشان نديده ام.» وي سرگرمي هاي گوناني داشت كه تا حد خلاقيت ونوآوري مي رسيد؛ از جمله نظم شعر كه در اين زمينه سيد شهيد (ره) به وي مي گفت، «شما موهبت و استعداد خاصي داريد كه من ندارم و آن نظم شعر است.» وي از كودكي به نظم شعر مي پرداخت و آنها را حفظ مي كرد و به آساني مي توانست احساسات خود را در قالب ابيات شعري موزون و با احساس بيان كند. وي شعرهاي زيادي داشت ؛ از جمله ابياتي در عشق به خداوند متعال و محبت اهل بيت (ع) همچنين قصيده اي در مورد حج سروده است كه در كتاب وي به نام «اعمال حج» درج شده است. قصيده ديگري نيز در مورد نماز دارد كه در مقدمه كتاب «آموزش نماز» بر اساس فتواهاي سيد شهيد (قدس سره) چاپ شده است. همچنين قصايد ديگري سروده است ؛ از جمله قصيده اي در رثاي برادرش آيت اساعيل صدر(ره) كه در مجلس ختم وي توسط مداح خوانده شد و همه حاضران تحت تأثير آن قرار گرفتند و گريه كردند.
وي همچنان مقاوم بود و مصيبتها و سختي ها بر وي اثر نداشتند. در برابر بازداشتهاي پي در پي سيده شهيد (ره) ايستادگي و از وي حمايت مي كرد و طاغوتيان را به چالش مي كشيد و مظلوميت برادرش و همه ياران وي را فرياد مي كرد. روزي كه دار و دسته شرور و ظالم صدام براي بازداشت وي آمدند؛ همچنان مقاوم و صبور بود و به خدا توكل داشت و راضي به رضاي او بود. وي مي خواست راه جهاد را در كنار سيد شهيد، همچون سيده زينب (ع) كامل كند و هنگامي كه مي خواست برود؛ مادر فاضله اش خواست همراه تنها دختر عزيز خويش برود، ولي ظالمان و ستمگران نپذيرفتند و يكي از ملعونان به او گفت، «اگر آمدي تو را از شيشه ماشين به بيرون پرت مي كنيم.» وي انواع بلاها و مصيبتها را با صبر و گشاده رويي مي پذيرفت و مي گفت، «همه اينها در برابر چشمان خدا و در راه خداست.»
روابط وي با تمام كساني كه با او تماس مي گرفتند، مستحكم بود و همه او را دوست داشتند و هر يك از خواهران احساس مي كرد كه نزديك ترين فرد به علويه شهيد بنت الهدي است. او به حق، مادري مهربان و خواهر فداكار براي همه بود و سعي مي كرد روحيه مسئوليت پذيري و جهاد را در همگان تحكيم كند؛ زيرا كه همه مسئول رعيت خويش هستند «كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته».
هچنين روابط ميان خواهران را تقويت وامور آنها را اصلاح و مواضع آنها را توجيه مي كرد و سعي داشت به آن دسته از آنها كه نيازمند بودند كمك كند. اين كمكها هم از مادي و هم معنوي بودند و به همين منظور، درآمد نوشته هاي خود را به آنها مي داد.
وي از اينكه مي ديد برخي از مؤمنين نيازمندند و كسي به آنها كمك نمي كند و در كنار آنها نمي ايستد؛ بسيار ناراحت و متأثر مي شد و در اين راستا تمام هدايايي را كه براي ايشان ارسال مي شدند؛ به اين نيازمندان مي داد و مي گفت، «چگونه يك مؤمن مي تواند شب آسوده بخوابد در حالي كه همسايه اش گرسنه است و آيا اين دنيا دار گذر و آخرت دار بقا نيست؟» و «كار خوب بكنيد چون خداوند و مؤمنان ناظر كار شما خواهند بود.»
بسياري از خواهران در پي ارشادات و راهنمائيهاي ايشان با حجاب شدند و بسيار از آنها در رفاه كامل به سر مي بردند؛ اما از اين رفا گذاشتند و به جرگه دعوتگران به دين گرويدند و به كمك و ارشاد ديگران شتافتند.
علويه شهيد بنت الهدي و علويه ام جعفر در ماه محرم، مجلس عزاداري اباعبدالله الحسين (ع) را به مدت سه روز برگزار مي كردند. فضاي اين مجلس بسيار غمناك و تأثر آور بود و جمع كثيري از زنان از هر طبقه و قشري در آن شركت مي كردند ؛ زيرا وي ميان مردم هيچ فرقي نمي گذاشت و مي گفت، «مردم عيال خدا هستند.» همه حاضران گريه مي كردند و به خاطر اباعبدالله الحسين (ع) سينه مي زدند.
وي بسيار فداكار و ايثارگر بود و با تمام سعي و كوشش براي برافراشتن پرچم حق و اسلام فعاليت مي كرد و براي هدايت زنان كوشش فراواني انجام مي داد. او كتابهاي زيادي به سبك جديد تأليف كرد و اولين زن مسلمان شيعه بود كه وارد اين ميدان شد. داستان هاي وي از حقايق جامعه اقتباس مي شد و به صورت انشاهاي بليغ و زيبا در مي آمدند و شواهدي از قرآن و سنت به صورت روان و شيوا بر آنها اضافه مي شدند تاجمع كثيري از آنها استفاده كنند.
ترجمه و استقبال و تحسين شدند. از خواهري شنيدم كه مجموعه كامل داستانهاي شهيده بنت الهدي را بارها خوانده است و هر بار هم كه مي خواند؛ چيز جديدي را در آن كشف مي كند و گويي كه آنها را براي اولين بار خوانده است. كتابهاي او در دوران طاغوت معدوم، صدام، جزو كتب ممنوعه بودند؛ ولي مردم با اشتياق آنها را مي خواندند و هنگامي كه نيروهاي امنيتي صدام به خانه آنها حمله كردند ؛ آن كتابها را در باغچه يا زير خاك يا جاي ديگر مخفي مي كردند. ايشان با تمام زنان از هر مذهبي كه بودند، ملاقات مي كرد و ميان آنها هيچ تفاوتي قائل نبود و سعي مي كرد به تمام سئوالات آنان اعم از مسائل ديني و اجتماعي پاسخ دهد و مشكلات آنها را حل و فصل كند.
يك روز گروهي به ديدن ايشان آمدند كه پسر آنها همسري پيرو يك مذهب ديگر داشت و بستگان داماد از عروسشان شكايت كردند كه به احساسات و شعائر آنها احترام نمي گذارد. همچنين اين عروس از آنها شكايت داشت كه به احساسات و شعائر وي احترام نمي گذارند. پاسخ علويه شهيد بنت الهدي چنين بود، «اين طرز فكر، صحيح نيست. بايد احترام متقابل و مودت بين شما برقرار باشد؛ چون اين رويه اي كه در پيش گرفته ايد؛ باعث تضعيف خانواده و تضعيف جامعه و بالاخره تضعيف اسلامي مي شود. رسول الله (ص)، پيامبر همه خلق بود ورسول هدايت و بشارت و محبت و بخشندگي براي همه عالم بود؛ چه رسد به يك ملت يا يك خانواده. رسول خدا(ص) فرموده است.«من براي به كمال رساندن مكارم اخلاق مبعوث شده ام.» ؛ «براي كارهاي نيك و احسان همكاري كنيد، نه براي گناه و تجاوز»؛ «شما بهترين امتي بوديد كه براي مردم عرضه شده ايد تا امر به معروف و نهي از منكر بكنيد.» و بدين ترتيب تلاش كرد كه وفاق را ميان دو خانواده برقرار سازد و آنها نيز قانع شدند و از وي تشكر كردند.
وي مصلح بزرگي بود كه سعي داشت براي امت جدش رسول الله (ص) به اندازه توانش در همه زمينه ها مثمرثمر باشد. از جمله در مورد نامگذاري افراد، مبتكر نام هايي با مدلول تربيتي و ديني شد كه معاني و صفات زيبايي را به همراه داشت. وي مي گفت كه صاحب نام از خود نام بهره مند مي شود و اگر اسم نيكويي داشته باشد ؛ براي او بهتر خواهد بود. در مثل مي گويند؛ «فلاني اسم با مسمايي دارد» در اين راستا ايشان نام هاي زيبايي براي دختران سيد شهيد(ره) و همچنين دختران آشنايان و ساير دوستان نامهاي زيبائي را انتخاب كرد. از سوي ديگر براي قهرمانان داستانهايش نيز نامهاي اصيل و خوبي را انتخاب مي كرد و بسياري از مردم همين نامها را به عنوان تبرك بر دختران خود مي گذاشتند. شگفت نيست كه ايشان الگويي صالح براي همه زنان مؤمن بوده باشد؛ زيرا وي دختر فاطمة زهرا(س) و زينب كبري (س) بودو قدرت و صبر خود را از آن دو بزرگوار آموخته و با آن اسطوره هاي صبر و اخلاق، مانوس بود. خداوند متعال اجر محسنين مخلص را به خاطر خدمت ايشان به اسلام و مسلمانان نثار او كند و ما را موفق سازد كه قدر او را بدانيم و فضائل او را گسترش دهيم و در آخرت از شفاعت و همراهي وي بهره ببريم.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 18




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.