15 خرداد رخدادي که تبديل به تاريخ شد(5)
شعارها و تظاهرات ملت به پا خاسته ي ايران بر ضد شاه و صهيونيست ها، در روز 15 خرداد 42 تا آن پايه بلند و رسا بود که در فلسطين اشغالي و در ميان صهيونيست ها نيز به خوبي طنين انداز شد. اشغال گران فلسطين فرياد رساي مردم ايران بر ضد اشغال گران را شنيدند و پيام ضد صهيونيستي قيام 15 خرداد را دريافت کردند. از اين رو، با تيتر درشت آوردند:
اين روزنامه در گزارش ديگري با تيتر درشت اعلام کرد:
تظاهرات کنندگان فرياد « شاه يهودي شده! » سر دادند
کسي که شاهد اغتشاشات اخير تهران بوده است گزارش مي دهد که افراد متعصب فرياد مي زدند:
« شاه اسرائيلي شده» است.
اکبرت بهري (بهادري) وکيل مدافع مقيم اسرائيل که امروز ساعت 3 صبح از تهران وارد فرودگاه ليدا شد، وقايع اخير تهران را براي خبرنگار ما شرح داد. او اظهار کرد که تظاهرات کنندگان فرياد مي زدند: « شاه ديگر به سربازان خود اطمينان ندارد و سربازان اسرائيلي را مقابل ما قرار داده است.» وي اضافه کرد که : جنبه ي ضد اسرائيلي تظاهرات مزبور به حدي برجسته بود که تظاهرات کنندگان فرياد مي زدند:
« شاه اسرائيلي شد» - « شاه يهودي شده»
مشار اليه که 18 روز در تهران اقامت داشته است اظهار داشت تا ديشب هيچ گونه اطلاعاتي از وارد آوردن آمدن صدمه به اسرائيلي هاي مقيم تهران با افراد جامعه ي يهودي به دست نياورده است. وي اضافه کرد:
... تانک ها و واحدهاي ارتش درتمام طول راه ونيز اطراف فرودگاه مستقر بوده اند.
آقاي بهري اظهار داشت: تظاهرات کنندگان در درجه ي اول عليه اصلاحات شاه تظاهرات کردند و در اين ميان همه کاسه کوزه ها را بر سر اسرائيل شکستند.
تظاهرات کنندگان را ديدم که بسياري از آنها جوانان بودند... (2)
خبرگزاري هاي غربي – به ويژه صهيونيستي – نيز تبليغات دروغين و دور از واقعيت رژيم شاه عليه قيام 15 خرداد را با آب و تاب فراوان مخابره کردند و نقش جمال عبدالناصر و مالکان را در آن قيام تبليغات گسترده اي دادند و بار ديگر ماهيت ضد خلقي و غير انساني دستگاه هاي خبر پراکني غرب و شرق رابه نمايش گذاشتند و اين واقعيت را براي چندمين بار آشکار ساختند که جهانخواران و رسانه هاي گروهي آنان، وقتي که پاي منافع استعماري و غارتگرانه شان در ميان باشد، چگونه از جنايات، تجاوزات و نامردي ها چشم مي پوشند و هم صدا با ديکتاتورها و آدمکش ها به جوسازي و دروغ پردازي بر ضد ملت ها مي پردازند، واقعيت ها را انکار مي کنند، حقايق را ناديده مي گيرند، زورمداران خون آشام را «مصلح»!، «مترقي»، «ميهن دوست»، «يار و هوادار حقوق دهقانان، کارگران و زنان»و ... مي نمايانند و قربانيان ظلم و چپاول و تجاوز را «مرتجع»، «عقب مانده» و «آلت دست مالکان و بيگانگان» مي خوانند و آنگاه مي بينيم که سفارت ايران در آلمان با خرسندي و بالندگي گزارش مي دهد که تبليغات دروغين شاه در غرب توانسته است افکار را فريب دهد و به غربي ها بباوراند که تظاهرات کنندگان 15 خرداد 42 « مخالف اصلاحات ارضي و شرکت بانوان در مقدرات کشور هستند» !! و توصيه مي کند که:
... اکنون مهم ترين وظيفه ي ما اين است که از اين واقعيت حداکثر استفاده را بنماييم و با تبليغات وسيع، از يک طرف بقاياي مخالفين و مفسده جويان رادر داخل رسوا نموده و از طرف ديگر به کشورهاي غربي اهميت خاص برنامه هاي اصلاحي شاهنشاه را بفهمانيم...
اين جو سازي ها و حق کشي هاي امپرياليسم خبري و هم صدايي بنگاه خبر پراکني جهان با دستگاه تبليغاتي شاه و تأثيرات نا مطلوب آنان روي مردم جهان، دل امام را سخت به درد آورد؛ از اين رو، پس از آزادي در سخنراني خود در تاريخ 26 فروردين 1343 دردمندانه اظهار کرد:
... افسوس که دست ما از عالم کوتاه است. افسوس که صداي ما به عالم نمي رسد. افسوس که گريه هاي اين مادرهاي بچه مرده نمي رسد به دنيا. ما را کهنه پرست معرفي مي کنند، ما را مرتجع معرفي مي کنند... جرايد خارج از ايران، آنهايي که با بودجه هاي گزاف براي کوبيدن ما مهيا شده اند، در خارج ما را مخالف اصلاحات – که اسلام در رأس اصلاحات واقع شده است- معرفي مي کنند، مخالف ترقي مملکت معرفي مي کنند... (3)
با تفاصيل مذکور، عکس العمل نظام مشروطه ي سلطنتي و رسانه هاي وابسته به آن در داخل و خارج نشان مي دهد که امام خميني و نهضت پانزده خرداد ضربه ي نهايي را دقيقا به نقطه ي حساس رژيم شاه و قدرت هاي خارجي حامي نظام شاهنشاهي و احزاب مدعي مبارزه وارد
ساخته و تحقيقات اين ضربه به مشروعيت عقلي و ديني نظام مشروطه ي سلطنت وارکان وابسته به اين نظام وارد شده است...
4- رژيم، عجولانه و بدون پيروي از منطق خاصي، پس از کشتار پانزده خرداد و دستگيري مرجعيت، اقداماتي را در رسانه ها انجام داد که پيش از آن که نشان از پيروزي باشد، نمايانگر بازسازي مشروعيت از دست رفته بود.
روزنامه هاي عصر تهران در روز 15 خرداد با تيتر درشت، اعلاميه اي را که به نام آقاي ميلاني و آقاي قمي جعل شده بود منتشر ساختند! عنوان درشت « حضرت آيت الله ميلاني و آيت الله طباطبايي قمي مردم را به آرامش و رعايت نظم دعوت کرده اند» در بالاي صفحه ي اول روزنامه هاي عصر تهران جلب نظر مي کرد که خود بازگو کننده ي ترس و وحشت و اضطراب شاه از قيام مردمي 15 خرداد بود که از طرفي آقاي قمي را دستگير و به زندان گسيل مي داشت و از طرف ديگر به نام او و آقاي ميلاني اعلاميه جعل مي کرد تا از نفوذ آنان براي فريب و اغفال مردم سوء استفاده کند!
پاکروان- رئيس سازمان جاسوسي- سراسيمه در ساعت يک و نيم بعد از ظهر روز 15 خرداد به مصاحبه ي مطبوعاتي نشست و بي شرمانه ترين ناسزاها و نسبت هاي ناروا را متوجه جامعه ي روحانيت قائد بزرگ اسلام کرد و ضمن دم زدن از مذهب اثني عشري و آمادگي رژيم براي فداکاري در راه دين و... که جز نشخوار عوامل فريبي هميشگي شاه چيز تازه اي در بر نداشت چنين گفت:
... اما بين ايرانيان طبقه اي هست به اسم روحاني و اينها وظيفه دارند اصول دين را به ساير هموطنان خود بياموزند و آنها را در راه صحيح مذهب هدايت کنند و چون اين طبقه بر خلاف ساير طبقات فقط جنبه ي معنوي دارند، جامعه براي آنها احترام خاص قائل است.... اما همان طوري که براي هر طبقه اي از ملت به همان اندازه احترام مي گذارند که به وظايف خود عمل مي نمايد، طبقه ي روحانيون براي اينکه محترم باشند بايد به وظيفه ي معنوي خود عمل نموده و از هر طمعي و از جاه طلبي و هرهوسراني دوري کند... اخيراً روش بعضي از روحانيون طوري بوده است که اشکالات قابل ملاحظه اي ايجاد کرده است و اولياي امور را وارد نموده است براي حفظ مصالح عاليه ي کشور اقدام نمايند.
... با کمال تاسف حالا بايد به مطلبي بپردازيم که دردناک و مشمئزکننده است؛ عده بسيار معدودي از روحانيون با هم دستي عناصر بسيار پليد خواسته اند با استفاده از نفوذ معنوي خود يک تلاش مذبوحانه به کار برند و بر خلاف اراده ي تمام ملت جلوي اقدامات آزادي بخش اعلي حضرت همايوني را گرفته و اميال پليد خود را ارضا نمايند... وچون ضامن و حارس ثبات و تماميت و استقلال ايران، شخص شاهنشاه مي باشد حملات خود را متوجه مقام سلطنت نموده، زيرا اطمينان دارند که با تضعيف سلطنت پايه و اساس ايران را متزلزل مي نمايند...
پاکروان در اينجا لبه ي تيز حمله ي خود را متوجه امام کرده و با زشت ترين و مبتذل ترين کلمات او را مورد اسائه ي ادب و جسارت قرار داده است و بعد ادامه مي دهد:
... در اينجا مجبورم از خودم بپرسم که آيا با داشتن مسئوليت امنيت کشور، در انجام وظيفه ي خود قصور نکرده ام؟ آيا با وجود رأفت و نوع دوستي اعلي حضرت همايوني نمي بايستي که اولياي امور را از نقشه ي خائنانه ي تضعيف کشور متوجه ساخته، تقاضاي اجازه ي شدت عمل کرده باشم؟ بايد اذعان کنم که اشتباه کرده ام، تصور کرده ام با صبرو حوصله خواهم توانست با کمک روحانيون عمليات چند نفر خائن را خنثي کنم. در چند ماه اخير کراراً دوستان و همکاران مرا گوشزد کردند و اشتباه مي کني، اين طرز عمل نتيجه اي ندارد، خائنين جري خواهند شد. بالاخره در مقابل قرائن عديده ...
فهميدم که به کلي اشتباه کرده ام... (4) و به شما مي توانم قول بدهم که ديگر گذشتي نخواهد شد... اطلاع دارند که آقاي خميني و آقاي قمي دستگير شدند و عده ديگري نيز بازداشت شدند. اين اشخاص با وجود مقام خيلي ارجمندي که در عالم روحانيت پيدا کردند خواستند بلوايي به راه بيندازند. اين اشخاص بدون در نظر گرفتن مصالح عاليه کشور با تمام عناصر مرتجع همدست شدند و متوالياً تحريک کردند، از هيچ کار کوتاهي نکردند، از هيچ تهمتي خود داري نکردند و کار به جايي رسيد که با عوامل خارجي تماس گرفتند و اگر به بعضي حرف هاي آنها توجه فرماييد، خود خواهيد فهميد که چه نقشه هايي داشته اند. در اين موقع يکي از خبرنگاران سوال کرد: آيا اغتشاشات مجدداً به نظر شما که وارد و مطلع هستيد روي خواهد داد؟ تيمسار پاکروان در پاسخ گفت:تصور مي کنم اعتشاشات مختصري بشود... يکي از خبرنگاران پرسيد: ممکن است بفرماييد از چه کشور خارجي پول وارد شده؟ تيمسار پاکروان گفت: جواب اين سوال را بعدا خواهيم داد. تيمسار پاکروان گفت: در تظاهراتي که امروز در قم، شهر ري و تبريز روي داده است، يک موضوع روشن است و آن اينکه توده ي مردم موافق اين جريان نيستند... يکي از خبرنگاران پرسيد: آيا اعضاي جبهه ي ملي در اين جريانات شرکت داشته اند؟ تيمسار پاکروان گفت: تا آنجا که من اطلاع دارم خير و...(5)
به دنبال دروغ پردازي هاي پاکروان، « امير اسدالله علم » به ميدان آمد و کوشيد تا افکار جهانيان را بفريبد و زمينه را براي محاکمه ي امام و مقامات برجسته ي روحاني که دستگير شده بودند آماده سازد، علم در روز 17 خرداد که نهضت امام خميني را شکست خورده و تمام شده مي پنداشت، به مصاحبه با خبرنگاران خارجي نشست، او در اين مصاحبه صريحا اعلام داشت که: «پانزده نفر از بزرگترين پيشوايان مذهبي به زودي تسليم محکمه ي نظامي خواهند شد و محکمه ي نظامي ممکن است معني مجازات اعدام را داشته باشد». روزنامه ي «نيويورک هرالدتريبون» در شماره 8 و 9 ژوئن، تحت عنوان: «امکان مجازات اعدام براي پانزده نفر از پيشوايان مذهبي در ايران» چنين نوشت:
7 ژوئن- نخست وزير اسد الله علم امروز گفت پانزده نفر از بزرگترين پيشوايان مذهبي که در آشوب ضد دولتي اين هفته در شهرهاي مختلف دست داشته اند، تسليم محکمه ي نظامي خواهند شد و محکمه ي نظامي ممکن است معني مجازات اعدام را داشته باشد. آقاي اسدالله علم گفته است که در نتيجه تير اندازي مأمورين در حدود بيست نفر کشته شده اند. نخست وزير اضافه کرد که بعضي ازسران آشوب گران مخفي شده اند ولي ما رؤساي آنها را دستگير کرده ايم...
اين مصاحبه در مطبوعات داخل کشور انعکاس پيدا نکرد؛ زيرا روشن بود که ملت ايران علي رغم خونريزي ها و آدمکشي هاي نظام شاهنشاهي، هيچ گاه تحمل شنيدن اهانت نسبت به پيشوايان اسلامي خود را ندارند و ممکن است با شنيدن اين اخبار، غير قابل کنترل شوند. شاه نيز براي اين که از قافله ي دروغ عقب نماند در 17 خرداد گفت:
... بايد به شما بگويم که متأسفانه کساني که بساط پانزده خرداد را به راه انداختند کما اين که در ميان کساني که يا زخمي شده اند يا دستگير شده اند، خيلي از آنها مي گفتند که ما چه کار کنيم، به ما بيست و پنج ريال داده بودند و مي گفتند در کوچه ها بدويد و بگوييد زنده باد فلاني. ما حالا مي دانيم اين وجوه از کجا رسيده است و به شما ملت ايران به زودي جزئيات گفته خواهد شد. فقط اين موضوع اولاً از لحاظ ايرانيت يک ايراني که پول خارجي را بگيرد و بر ضد جامعه ي خودش اقدام کند، اين را چه مي شود گفت؛ و دوم يک نفر شيعه پول بگيرد از يک نفر مسلمان غير شيعه اين چيست؟
اين دروغ که توهين بزرگي به ساحت ملت ايران و مرجعيت ديني بود نشان مي داد که نظام شاهنشاهي جاهلانه همه ي پل هاي پشت سر اين نظام را که در آينده براي توجيه شرعي خود به آن نياز داشت به کلي ويران مي کند و جايي براي حتي دلبستگي صوري مردم به اين نظام باقي نمي گذارد.
پيدايش افسانه ي عبدالقيس جوجو به عنوان فردي که از لبنان وارد ايران شد و مبلغي معادل يک ميليون تومان ارز از طرف جمال عبدالناصر براي ايجاد بلوا و به هم ريختن نظم در ايران به همراه داشته نيز نشان مي داد که مغز برنامه ريزي و ساماندهي رژيم پهلوي به کلي مسدود و از کار افتاده است.
امام خميني و ملت ايران در پانزده خرداد کاري ترين ضربات را به همين مغز سازماندهي وارد کرده بودند.
اظهارات ضد و نقيض، درباره ي اين افسانه ي ساختگي از طرف مراکز مختلف وابسته به نظام شاهنشاهي دليل بارز از کارافتادگي اين مغز در ارکان تصميم گيري هاي اين رژيم بود. زيرا جرايد وابسته به نظام فرستاده ي جمال عبدالناصر را عبدالقيس جوجو و سفارت شاهنشاهي ايران در بغداد به صورت رسمي او را محمد توفيق القياس و خلاصه پيرامون دستگيري و اعترافات او نيز تناقض گويي ها شروع شد و اين نشان مي داد که نظام شاهنشاهي در مقابل نهضت پانزده خرداد نه تنها وجاهت عقلي و شرعي خود را از دست داده اند بلکه حتي نظم سياسي و برنامه ريزي آنها دچار اختلافات جدي شده است. دروغ هاي دستگاه شاهنشاهي نه تنها تأثيري در جامعه نداشت بلکه نفرت از نظام شاهنشاهي را بيشتر و پوشالي بدون اقتدار اين نظام را در مقابل يک پيرمردي که دستش از همه ي ابزارهاي قدرت خالي و صرفاً تکيه حمايت هاي مردمي داشت نشان مي داد.
ساواک در گزارشي پيرامون اثرات اين دروغ پردازي ها در جامعه مي نويسد:
در چند روز اخير موضوعي که اعلي حضرت همايوني در نطق خود در همدان به آن اشاره فرموده که هر نفر 25 ريال گرفته اند و در تظاهرات شرکت کرده اند، بين مردم مورد تنفر و گفتگو و تمسخر قرار گرفته است و همه مي گويند ببينيد چقدر مردم ايران بدبخت شده اند که در پايتخت مملکت، مردم 25 ريال مي گيرند و جلوي گلوله مي روند و براي چنين مبلغ جزئي خود را به کشتن مي دهند. همه ي مردم روي اين مطلب به همين نحو صحبت و اظهار نظر و مسخره مي کنند.
مأمور ويژه اضافه مي کند بايد به هر ترتيب شده اين مطلب که بخصوص دستاويز مخالفين شده به نحوي اصلاح شود.
ساواک در گزارش ديگري از جلسه ي کارگري « جامعه ي سوسياليست ها» (نيروي سوم) آورده است:
... گفته بودند شخصي را با يک ميليون تومان دستگير کرده ايم و آن شخص از طرف دولت مصر براي انقلابيون ايران کمک هايي مي آورده است. ما هم مي دانيم آن شخص يک قاچاقچي حرفه اي است که شغلش وارد کردن يا خارج کردن ارز از کشوري به کشور ديگر است، ولي يک ميليون تومان پول نمي تواند در انقلاب کشوري مؤثر باشد. مردم بابت خمس و زکات خود ميليون ها تومان پول مي دهند... شاه در نطق خودش گفته است که مردم 25 ريال گرفتند و در اين تظاهرات شرکت کردند، با اين حرف ها آبروي خود را مي برند.
خارجي ها وقتي اين حرف ها را مي شنوند مي گويند ايراني ها چقدر بيچاره و بدبخت هستند که به خاطر 25 ريال جلوي گلوله مي روند. اين حرف ها غير از اين که دستگاه خودش را ضايع کند کار ديگري انجام نمي دهد...
در گزارش ديگر ساواک آمده است:
... مقام سلطنت اين که در نطق خود اشاره کردند که عبدالناصر موجبات تحريک و اغتشاش را در ايران فراهم ساخته، هم موجب سر شکستگي ايران در افکار جهانيان شده و مي گويند پايه هاي اجتماعي ايران به قدري سست است که عبدالناصر افريقايي قادر به اخلال در کار ايران است و علاوه بر اين، شخصيت عبدالناصر از لحاظ بين المللي بالا مي رود و براي او قدرتي فوق العاده قائل مي شوند که در جلب کمک کشورهاي بزرگ براي کشور مصر کاملاً موثر مي باشد.
نقطه ضعف ديگري که براي بيانات ملوکانه قائل شده اند اين است که فرمودند مردم با دريافت 25 ريال به اين آشوب که خطر مرگ براي آنان در بر داشت دست زدند و اين امر نشان مي دهد فقر عمومي در ايران تا چه درجه رسيده که افراد براي 25 ريال جان خود را به خطر مي اندازند و يا از دست مي دهند. ..
حتي برخي از روزنامه هاي وابسته نيز نتوانستند آن اتهامات نابخردانه را به ريشخند نگيرند و با کنايه و اشاره گوينده ي آن رامورد تمسخر قرار ندهند. يکي از روزنامه هاي آن روز زير عنوان « آدم دانه اي 25 ريال » نوشت:
... ديشب شاهنشاه در نطق کشاف خويش بر قسمتي از جريان، روشني افکندند. شاهنشاه فرمودند: کساني که در جريان حادثه ي روز چهارشنبه [15 خرداد] بازداشت شده اند در بازجويي گفته اند سري 25 ريال گرفته اند که در تظاهرات شرکت کنند. آن که به آنها چوبدست داده، گفته نفري 25 ريال مي گيرند؛ اگر مرديد به بهشت مي رويد، اگر زنده مانديد اجرت يک روز کار گرفته ايد. فکر کنيد، آن طور که مي گفتند جمعيت تظاهر کننده ده هزار نفر بوده، اگر اين جمعيت که فقط از جنوب شهر سرازير شده، شکسته، بسته، آتش زده، جلوي گلوله قرار گرفته بيکار نبود، کي حاضر مي شد براي 25 ريال سر خودش را بدهد و وارد يک حادثه ي نا معلوم و خون آلود شود.
حادثه ي 15 خرداد قيمت سر انسان را در جنوب شهر تعيين کرده است. عده اي با ميل، سر خودشان را از قرار 25 ريال فروخته اند. اگر قيمت انسان را در کشور هاي افريقا بخواهند تعيين کنند، گمان نمي کنيم از اين ارزان تر بشود قيمتي براي زندگي انسان تعيين کرد، قيمتي که رضا و رغبت در آن دخالت داشته است.
اگر وضع اين عده از مردم جنوب شهر بهتر بود، شايد به اين ارزاني سر خودشان را نمي فروختند، لا اقل قيمت يک سر صد ريال بود. حوادث روز 15 خرداد نشان داد در مدتي که فترت بوده، قيمت زندگي يک آدم حتي از قيمت رأي او در انتخابات هم ارزان تر شده است. چون رأي رابه بهاي يک روز کار، يعني از 50 تا 100 ريال مي فروختند. و روز 15 خرداد سر انسان از سر گوسفند هم ارزان تر عرضه شده است... (6)
يکي از مقامات ساواک با توجه به نيش و نيشخندهاي اين مقاله در حاشيه ي آن نوشته است که: «بسيار بسيارقابل توجه و درخور بررسي و دقت است» و دومي زير نويس کرده است که:
خلاصه مقاله به اين مضمون است که اگر اوضاع اقتصادي ايران خوب بود امکان نداشت که هر آدم در مقابل 25 ريال اجير شود تا تظاهر نمايد؛
رژيم شاه که خود سازنده و پردازنده ي اين دروغ ها بود، به رسوايي بيش از حد و اثر معکوس و منفي آن در افکار عامه پي برد و لذا براي جلوگيري از تمسخر بيشتر جامعه فرمان داد جرايدي که اين دروغ را منعکس ساخته بودند جمع آوري کنند و ديگر از اين مقوله سخني به ميان نياورند! رجزخواني ها يکباره فروکش کرد، ديگر کسي از مدارک و اسناد به دست آمده: «دلايل و شواهد زنده» و اين گونه اسناد شاهانه چيزي نشنيد، عبدالقيس جوجوي افسانه اي براي هميشه در تاريخ مدفون شد. نظام شاهنشاهي دريافت که هر چه در اين زمينه بيشتر داد سخن دهد خود را رسوا تر و مفتضح تر کرده و خشم و احساسات توده ها را بيشتر عليه خود تحريک کرده است. از اين رو صلاح خود را در اين ديدند که به کلي آن را کنار بگذارند! و از آن سخني نگويند، حتي شاه در کتابي که به نام « انقلاب سفيد» منتشر کرده است، وقتي به قيام پانزده خرداد مي رسد جرأت نمي کند که افسانه ها را ديگر بار تکرار کند. اگر چه ماجرا هاي عبدالناصر، عبدالقيس جوجو و محمدتوفيق القياسي تکرار نشد اما شاه هنوز باورنکرده بود که جنبش پانزده خرداد يک جنبش ملي – مذهبي ونمايانگر فقدان و جاهت شرعي، عقلي و قانوني نظام شاهنشاهي بود. بنابراين در اين کتاب همان توهمات ساخته ي ذهن خود را به شکل ديگري تکرار مي کند و مي نويسد:
... اين غائله به تحريک عوامل ارتجاع توسط شخصي صورت گرفت که مدعي روحانيت بود... در عوض مسلم بود که اين شخص ارتباط مرموزي با عوامل بيگانه دارد، به طوري که بعداً ديديم که راديوهاي آوارگان بي وطن حزب سابق توده، يعني حزبي که اصولاً با خدا شناسي مخالف بود، از اين شخص به کرات با عنوان آيت الله تجليل کردند و مقام او را به اصطلاح معروف به عرش رسانيدند، ولو اينکه احياناً تحريکات اين شخص از جاي ديگري آب مي خورد... (7)
در چند سطر پايين تر به اين افسانه سرايي چنين ادامه مي دهد:
«بلواي پانزده خرداد 1342 بهترين نمونه ي اتحاد نا مقدس دو جناح ارتجاع سياه و قواي مخرب سرخ بود که باپول دسته اي از ملاکين که مشمول قانون اصلاحات ارضي شده بودند انجام گرفت»!! (8)
پانزده خرداد افول تمثال همايوني و شکست تجدد و ترقي و توسعه به شيوه ي نظام مشروطه ي سلطنتي در ايران بود. بعد از پانزده خرداد سال 42 و تبعيد امام به خارج از ايران و ظاهراً حذف فيزيکي امام از صحنه ي سياسي و اجتماعي، هيچ جريان و سازمان مذهبي و سياسي ديگر حرفي از بازسازي نظام مشروطه ي سلطنتي در ايران به ميان نياورد. پانزده خرداد نا کار آمدي اين رژيم را در ايجاد دگرگوني هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي به اثبات رسانيد.
امام خميني در سال 42 با حمله به ارکان اين نظام، مشروعيت عقلي، شرعي و تاريخي آن را به چالش کشيد و در سال هاي تبعيد در نجف با تدوين نظري حکومت اسلامي الگوي آرماني خود را براي ايجاد دگرگوني در ايران به جامعه معرفي کرد. امام خميني (ره) تنها متفکري بود که براي گذار ايران از يک جامعه ي استبدادي و عقب مانده و وابسته به يک جامعه ي مستقل آزاد و پيشرفته ي داراي الگوي نظام سياسي و اجتماعي بود.
گفتمان امام خميني در حوزه ي سامان اجتماعي و نظام اجتماعي، يک گفتمان بر خاسته از الگوهاي غربي نبود، امام از دل و دين و مذهب شيعه، ار کان نظم اجتماعي جديد را پايه ريزي کرد. در ايران معاصر متفکري وجود ندارد که مانند امام خميني هم در فروپاشي نظم کهنه و پوسيده و هم در پايه ريزي يک نظام جديدي و پويا داراي الگوي مشخصي باشد.
پانزده خرداد سر آغاز اين نظم جديد و افول تمثال نظام مشروطه ي سلطنتي در ايران است و جا دارد که محققين اين مرز و بوم به دور از الگوهاي رسمي تحليل هاي سياسي و تاريخي که تحت تأثير آموزه هاي غربي است، با توجه به ساخت اجتماعي ايران به نقد وتحليل اين حماسه ي تاريخي بنشينند.
تظاهرات عليه اسرائيل در ايران
اين روزنامه در گزارش ديگري با تيتر درشت اعلام کرد:
تظاهرات کنندگان فرياد « شاه يهودي شده! » سر دادند
کسي که شاهد اغتشاشات اخير تهران بوده است گزارش مي دهد که افراد متعصب فرياد مي زدند:
« شاه اسرائيلي شده» است.
اکبرت بهري (بهادري) وکيل مدافع مقيم اسرائيل که امروز ساعت 3 صبح از تهران وارد فرودگاه ليدا شد، وقايع اخير تهران را براي خبرنگار ما شرح داد. او اظهار کرد که تظاهرات کنندگان فرياد مي زدند: « شاه ديگر به سربازان خود اطمينان ندارد و سربازان اسرائيلي را مقابل ما قرار داده است.» وي اضافه کرد که : جنبه ي ضد اسرائيلي تظاهرات مزبور به حدي برجسته بود که تظاهرات کنندگان فرياد مي زدند:
« شاه اسرائيلي شد» - « شاه يهودي شده»
مشار اليه که 18 روز در تهران اقامت داشته است اظهار داشت تا ديشب هيچ گونه اطلاعاتي از وارد آوردن آمدن صدمه به اسرائيلي هاي مقيم تهران با افراد جامعه ي يهودي به دست نياورده است. وي اضافه کرد:
... تانک ها و واحدهاي ارتش درتمام طول راه ونيز اطراف فرودگاه مستقر بوده اند.
آقاي بهري اظهار داشت: تظاهرات کنندگان در درجه ي اول عليه اصلاحات شاه تظاهرات کردند و در اين ميان همه کاسه کوزه ها را بر سر اسرائيل شکستند.
تظاهرات کنندگان را ديدم که بسياري از آنها جوانان بودند... (2)
خبرگزاري هاي غربي – به ويژه صهيونيستي – نيز تبليغات دروغين و دور از واقعيت رژيم شاه عليه قيام 15 خرداد را با آب و تاب فراوان مخابره کردند و نقش جمال عبدالناصر و مالکان را در آن قيام تبليغات گسترده اي دادند و بار ديگر ماهيت ضد خلقي و غير انساني دستگاه هاي خبر پراکني غرب و شرق رابه نمايش گذاشتند و اين واقعيت را براي چندمين بار آشکار ساختند که جهانخواران و رسانه هاي گروهي آنان، وقتي که پاي منافع استعماري و غارتگرانه شان در ميان باشد، چگونه از جنايات، تجاوزات و نامردي ها چشم مي پوشند و هم صدا با ديکتاتورها و آدمکش ها به جوسازي و دروغ پردازي بر ضد ملت ها مي پردازند، واقعيت ها را انکار مي کنند، حقايق را ناديده مي گيرند، زورمداران خون آشام را «مصلح»!، «مترقي»، «ميهن دوست»، «يار و هوادار حقوق دهقانان، کارگران و زنان»و ... مي نمايانند و قربانيان ظلم و چپاول و تجاوز را «مرتجع»، «عقب مانده» و «آلت دست مالکان و بيگانگان» مي خوانند و آنگاه مي بينيم که سفارت ايران در آلمان با خرسندي و بالندگي گزارش مي دهد که تبليغات دروغين شاه در غرب توانسته است افکار را فريب دهد و به غربي ها بباوراند که تظاهرات کنندگان 15 خرداد 42 « مخالف اصلاحات ارضي و شرکت بانوان در مقدرات کشور هستند» !! و توصيه مي کند که:
... اکنون مهم ترين وظيفه ي ما اين است که از اين واقعيت حداکثر استفاده را بنماييم و با تبليغات وسيع، از يک طرف بقاياي مخالفين و مفسده جويان رادر داخل رسوا نموده و از طرف ديگر به کشورهاي غربي اهميت خاص برنامه هاي اصلاحي شاهنشاه را بفهمانيم...
اين جو سازي ها و حق کشي هاي امپرياليسم خبري و هم صدايي بنگاه خبر پراکني جهان با دستگاه تبليغاتي شاه و تأثيرات نا مطلوب آنان روي مردم جهان، دل امام را سخت به درد آورد؛ از اين رو، پس از آزادي در سخنراني خود در تاريخ 26 فروردين 1343 دردمندانه اظهار کرد:
... افسوس که دست ما از عالم کوتاه است. افسوس که صداي ما به عالم نمي رسد. افسوس که گريه هاي اين مادرهاي بچه مرده نمي رسد به دنيا. ما را کهنه پرست معرفي مي کنند، ما را مرتجع معرفي مي کنند... جرايد خارج از ايران، آنهايي که با بودجه هاي گزاف براي کوبيدن ما مهيا شده اند، در خارج ما را مخالف اصلاحات – که اسلام در رأس اصلاحات واقع شده است- معرفي مي کنند، مخالف ترقي مملکت معرفي مي کنند... (3)
با تفاصيل مذکور، عکس العمل نظام مشروطه ي سلطنتي و رسانه هاي وابسته به آن در داخل و خارج نشان مي دهد که امام خميني و نهضت پانزده خرداد ضربه ي نهايي را دقيقا به نقطه ي حساس رژيم شاه و قدرت هاي خارجي حامي نظام شاهنشاهي و احزاب مدعي مبارزه وارد
ساخته و تحقيقات اين ضربه به مشروعيت عقلي و ديني نظام مشروطه ي سلطنت وارکان وابسته به اين نظام وارد شده است...
4- رژيم، عجولانه و بدون پيروي از منطق خاصي، پس از کشتار پانزده خرداد و دستگيري مرجعيت، اقداماتي را در رسانه ها انجام داد که پيش از آن که نشان از پيروزي باشد، نمايانگر بازسازي مشروعيت از دست رفته بود.
روزنامه هاي عصر تهران در روز 15 خرداد با تيتر درشت، اعلاميه اي را که به نام آقاي ميلاني و آقاي قمي جعل شده بود منتشر ساختند! عنوان درشت « حضرت آيت الله ميلاني و آيت الله طباطبايي قمي مردم را به آرامش و رعايت نظم دعوت کرده اند» در بالاي صفحه ي اول روزنامه هاي عصر تهران جلب نظر مي کرد که خود بازگو کننده ي ترس و وحشت و اضطراب شاه از قيام مردمي 15 خرداد بود که از طرفي آقاي قمي را دستگير و به زندان گسيل مي داشت و از طرف ديگر به نام او و آقاي ميلاني اعلاميه جعل مي کرد تا از نفوذ آنان براي فريب و اغفال مردم سوء استفاده کند!
پاکروان- رئيس سازمان جاسوسي- سراسيمه در ساعت يک و نيم بعد از ظهر روز 15 خرداد به مصاحبه ي مطبوعاتي نشست و بي شرمانه ترين ناسزاها و نسبت هاي ناروا را متوجه جامعه ي روحانيت قائد بزرگ اسلام کرد و ضمن دم زدن از مذهب اثني عشري و آمادگي رژيم براي فداکاري در راه دين و... که جز نشخوار عوامل فريبي هميشگي شاه چيز تازه اي در بر نداشت چنين گفت:
... اما بين ايرانيان طبقه اي هست به اسم روحاني و اينها وظيفه دارند اصول دين را به ساير هموطنان خود بياموزند و آنها را در راه صحيح مذهب هدايت کنند و چون اين طبقه بر خلاف ساير طبقات فقط جنبه ي معنوي دارند، جامعه براي آنها احترام خاص قائل است.... اما همان طوري که براي هر طبقه اي از ملت به همان اندازه احترام مي گذارند که به وظايف خود عمل مي نمايد، طبقه ي روحانيون براي اينکه محترم باشند بايد به وظيفه ي معنوي خود عمل نموده و از هر طمعي و از جاه طلبي و هرهوسراني دوري کند... اخيراً روش بعضي از روحانيون طوري بوده است که اشکالات قابل ملاحظه اي ايجاد کرده است و اولياي امور را وارد نموده است براي حفظ مصالح عاليه ي کشور اقدام نمايند.
... با کمال تاسف حالا بايد به مطلبي بپردازيم که دردناک و مشمئزکننده است؛ عده بسيار معدودي از روحانيون با هم دستي عناصر بسيار پليد خواسته اند با استفاده از نفوذ معنوي خود يک تلاش مذبوحانه به کار برند و بر خلاف اراده ي تمام ملت جلوي اقدامات آزادي بخش اعلي حضرت همايوني را گرفته و اميال پليد خود را ارضا نمايند... وچون ضامن و حارس ثبات و تماميت و استقلال ايران، شخص شاهنشاه مي باشد حملات خود را متوجه مقام سلطنت نموده، زيرا اطمينان دارند که با تضعيف سلطنت پايه و اساس ايران را متزلزل مي نمايند...
پاکروان در اينجا لبه ي تيز حمله ي خود را متوجه امام کرده و با زشت ترين و مبتذل ترين کلمات او را مورد اسائه ي ادب و جسارت قرار داده است و بعد ادامه مي دهد:
... در اينجا مجبورم از خودم بپرسم که آيا با داشتن مسئوليت امنيت کشور، در انجام وظيفه ي خود قصور نکرده ام؟ آيا با وجود رأفت و نوع دوستي اعلي حضرت همايوني نمي بايستي که اولياي امور را از نقشه ي خائنانه ي تضعيف کشور متوجه ساخته، تقاضاي اجازه ي شدت عمل کرده باشم؟ بايد اذعان کنم که اشتباه کرده ام، تصور کرده ام با صبرو حوصله خواهم توانست با کمک روحانيون عمليات چند نفر خائن را خنثي کنم. در چند ماه اخير کراراً دوستان و همکاران مرا گوشزد کردند و اشتباه مي کني، اين طرز عمل نتيجه اي ندارد، خائنين جري خواهند شد. بالاخره در مقابل قرائن عديده ...
فهميدم که به کلي اشتباه کرده ام... (4) و به شما مي توانم قول بدهم که ديگر گذشتي نخواهد شد... اطلاع دارند که آقاي خميني و آقاي قمي دستگير شدند و عده ديگري نيز بازداشت شدند. اين اشخاص با وجود مقام خيلي ارجمندي که در عالم روحانيت پيدا کردند خواستند بلوايي به راه بيندازند. اين اشخاص بدون در نظر گرفتن مصالح عاليه کشور با تمام عناصر مرتجع همدست شدند و متوالياً تحريک کردند، از هيچ کار کوتاهي نکردند، از هيچ تهمتي خود داري نکردند و کار به جايي رسيد که با عوامل خارجي تماس گرفتند و اگر به بعضي حرف هاي آنها توجه فرماييد، خود خواهيد فهميد که چه نقشه هايي داشته اند. در اين موقع يکي از خبرنگاران سوال کرد: آيا اغتشاشات مجدداً به نظر شما که وارد و مطلع هستيد روي خواهد داد؟ تيمسار پاکروان در پاسخ گفت:تصور مي کنم اعتشاشات مختصري بشود... يکي از خبرنگاران پرسيد: ممکن است بفرماييد از چه کشور خارجي پول وارد شده؟ تيمسار پاکروان گفت: جواب اين سوال را بعدا خواهيم داد. تيمسار پاکروان گفت: در تظاهراتي که امروز در قم، شهر ري و تبريز روي داده است، يک موضوع روشن است و آن اينکه توده ي مردم موافق اين جريان نيستند... يکي از خبرنگاران پرسيد: آيا اعضاي جبهه ي ملي در اين جريانات شرکت داشته اند؟ تيمسار پاکروان گفت: تا آنجا که من اطلاع دارم خير و...(5)
به دنبال دروغ پردازي هاي پاکروان، « امير اسدالله علم » به ميدان آمد و کوشيد تا افکار جهانيان را بفريبد و زمينه را براي محاکمه ي امام و مقامات برجسته ي روحاني که دستگير شده بودند آماده سازد، علم در روز 17 خرداد که نهضت امام خميني را شکست خورده و تمام شده مي پنداشت، به مصاحبه با خبرنگاران خارجي نشست، او در اين مصاحبه صريحا اعلام داشت که: «پانزده نفر از بزرگترين پيشوايان مذهبي به زودي تسليم محکمه ي نظامي خواهند شد و محکمه ي نظامي ممکن است معني مجازات اعدام را داشته باشد». روزنامه ي «نيويورک هرالدتريبون» در شماره 8 و 9 ژوئن، تحت عنوان: «امکان مجازات اعدام براي پانزده نفر از پيشوايان مذهبي در ايران» چنين نوشت:
7 ژوئن- نخست وزير اسد الله علم امروز گفت پانزده نفر از بزرگترين پيشوايان مذهبي که در آشوب ضد دولتي اين هفته در شهرهاي مختلف دست داشته اند، تسليم محکمه ي نظامي خواهند شد و محکمه ي نظامي ممکن است معني مجازات اعدام را داشته باشد. آقاي اسدالله علم گفته است که در نتيجه تير اندازي مأمورين در حدود بيست نفر کشته شده اند. نخست وزير اضافه کرد که بعضي ازسران آشوب گران مخفي شده اند ولي ما رؤساي آنها را دستگير کرده ايم...
اين مصاحبه در مطبوعات داخل کشور انعکاس پيدا نکرد؛ زيرا روشن بود که ملت ايران علي رغم خونريزي ها و آدمکشي هاي نظام شاهنشاهي، هيچ گاه تحمل شنيدن اهانت نسبت به پيشوايان اسلامي خود را ندارند و ممکن است با شنيدن اين اخبار، غير قابل کنترل شوند. شاه نيز براي اين که از قافله ي دروغ عقب نماند در 17 خرداد گفت:
... بايد به شما بگويم که متأسفانه کساني که بساط پانزده خرداد را به راه انداختند کما اين که در ميان کساني که يا زخمي شده اند يا دستگير شده اند، خيلي از آنها مي گفتند که ما چه کار کنيم، به ما بيست و پنج ريال داده بودند و مي گفتند در کوچه ها بدويد و بگوييد زنده باد فلاني. ما حالا مي دانيم اين وجوه از کجا رسيده است و به شما ملت ايران به زودي جزئيات گفته خواهد شد. فقط اين موضوع اولاً از لحاظ ايرانيت يک ايراني که پول خارجي را بگيرد و بر ضد جامعه ي خودش اقدام کند، اين را چه مي شود گفت؛ و دوم يک نفر شيعه پول بگيرد از يک نفر مسلمان غير شيعه اين چيست؟
اين دروغ که توهين بزرگي به ساحت ملت ايران و مرجعيت ديني بود نشان مي داد که نظام شاهنشاهي جاهلانه همه ي پل هاي پشت سر اين نظام را که در آينده براي توجيه شرعي خود به آن نياز داشت به کلي ويران مي کند و جايي براي حتي دلبستگي صوري مردم به اين نظام باقي نمي گذارد.
پيدايش افسانه ي عبدالقيس جوجو به عنوان فردي که از لبنان وارد ايران شد و مبلغي معادل يک ميليون تومان ارز از طرف جمال عبدالناصر براي ايجاد بلوا و به هم ريختن نظم در ايران به همراه داشته نيز نشان مي داد که مغز برنامه ريزي و ساماندهي رژيم پهلوي به کلي مسدود و از کار افتاده است.
امام خميني و ملت ايران در پانزده خرداد کاري ترين ضربات را به همين مغز سازماندهي وارد کرده بودند.
اظهارات ضد و نقيض، درباره ي اين افسانه ي ساختگي از طرف مراکز مختلف وابسته به نظام شاهنشاهي دليل بارز از کارافتادگي اين مغز در ارکان تصميم گيري هاي اين رژيم بود. زيرا جرايد وابسته به نظام فرستاده ي جمال عبدالناصر را عبدالقيس جوجو و سفارت شاهنشاهي ايران در بغداد به صورت رسمي او را محمد توفيق القياس و خلاصه پيرامون دستگيري و اعترافات او نيز تناقض گويي ها شروع شد و اين نشان مي داد که نظام شاهنشاهي در مقابل نهضت پانزده خرداد نه تنها وجاهت عقلي و شرعي خود را از دست داده اند بلکه حتي نظم سياسي و برنامه ريزي آنها دچار اختلافات جدي شده است. دروغ هاي دستگاه شاهنشاهي نه تنها تأثيري در جامعه نداشت بلکه نفرت از نظام شاهنشاهي را بيشتر و پوشالي بدون اقتدار اين نظام را در مقابل يک پيرمردي که دستش از همه ي ابزارهاي قدرت خالي و صرفاً تکيه حمايت هاي مردمي داشت نشان مي داد.
ساواک در گزارشي پيرامون اثرات اين دروغ پردازي ها در جامعه مي نويسد:
در چند روز اخير موضوعي که اعلي حضرت همايوني در نطق خود در همدان به آن اشاره فرموده که هر نفر 25 ريال گرفته اند و در تظاهرات شرکت کرده اند، بين مردم مورد تنفر و گفتگو و تمسخر قرار گرفته است و همه مي گويند ببينيد چقدر مردم ايران بدبخت شده اند که در پايتخت مملکت، مردم 25 ريال مي گيرند و جلوي گلوله مي روند و براي چنين مبلغ جزئي خود را به کشتن مي دهند. همه ي مردم روي اين مطلب به همين نحو صحبت و اظهار نظر و مسخره مي کنند.
مأمور ويژه اضافه مي کند بايد به هر ترتيب شده اين مطلب که بخصوص دستاويز مخالفين شده به نحوي اصلاح شود.
ساواک در گزارش ديگري از جلسه ي کارگري « جامعه ي سوسياليست ها» (نيروي سوم) آورده است:
... گفته بودند شخصي را با يک ميليون تومان دستگير کرده ايم و آن شخص از طرف دولت مصر براي انقلابيون ايران کمک هايي مي آورده است. ما هم مي دانيم آن شخص يک قاچاقچي حرفه اي است که شغلش وارد کردن يا خارج کردن ارز از کشوري به کشور ديگر است، ولي يک ميليون تومان پول نمي تواند در انقلاب کشوري مؤثر باشد. مردم بابت خمس و زکات خود ميليون ها تومان پول مي دهند... شاه در نطق خودش گفته است که مردم 25 ريال گرفتند و در اين تظاهرات شرکت کردند، با اين حرف ها آبروي خود را مي برند.
خارجي ها وقتي اين حرف ها را مي شنوند مي گويند ايراني ها چقدر بيچاره و بدبخت هستند که به خاطر 25 ريال جلوي گلوله مي روند. اين حرف ها غير از اين که دستگاه خودش را ضايع کند کار ديگري انجام نمي دهد...
در گزارش ديگر ساواک آمده است:
... مقام سلطنت اين که در نطق خود اشاره کردند که عبدالناصر موجبات تحريک و اغتشاش را در ايران فراهم ساخته، هم موجب سر شکستگي ايران در افکار جهانيان شده و مي گويند پايه هاي اجتماعي ايران به قدري سست است که عبدالناصر افريقايي قادر به اخلال در کار ايران است و علاوه بر اين، شخصيت عبدالناصر از لحاظ بين المللي بالا مي رود و براي او قدرتي فوق العاده قائل مي شوند که در جلب کمک کشورهاي بزرگ براي کشور مصر کاملاً موثر مي باشد.
نقطه ضعف ديگري که براي بيانات ملوکانه قائل شده اند اين است که فرمودند مردم با دريافت 25 ريال به اين آشوب که خطر مرگ براي آنان در بر داشت دست زدند و اين امر نشان مي دهد فقر عمومي در ايران تا چه درجه رسيده که افراد براي 25 ريال جان خود را به خطر مي اندازند و يا از دست مي دهند. ..
حتي برخي از روزنامه هاي وابسته نيز نتوانستند آن اتهامات نابخردانه را به ريشخند نگيرند و با کنايه و اشاره گوينده ي آن رامورد تمسخر قرار ندهند. يکي از روزنامه هاي آن روز زير عنوان « آدم دانه اي 25 ريال » نوشت:
... ديشب شاهنشاه در نطق کشاف خويش بر قسمتي از جريان، روشني افکندند. شاهنشاه فرمودند: کساني که در جريان حادثه ي روز چهارشنبه [15 خرداد] بازداشت شده اند در بازجويي گفته اند سري 25 ريال گرفته اند که در تظاهرات شرکت کنند. آن که به آنها چوبدست داده، گفته نفري 25 ريال مي گيرند؛ اگر مرديد به بهشت مي رويد، اگر زنده مانديد اجرت يک روز کار گرفته ايد. فکر کنيد، آن طور که مي گفتند جمعيت تظاهر کننده ده هزار نفر بوده، اگر اين جمعيت که فقط از جنوب شهر سرازير شده، شکسته، بسته، آتش زده، جلوي گلوله قرار گرفته بيکار نبود، کي حاضر مي شد براي 25 ريال سر خودش را بدهد و وارد يک حادثه ي نا معلوم و خون آلود شود.
حادثه ي 15 خرداد قيمت سر انسان را در جنوب شهر تعيين کرده است. عده اي با ميل، سر خودشان را از قرار 25 ريال فروخته اند. اگر قيمت انسان را در کشور هاي افريقا بخواهند تعيين کنند، گمان نمي کنيم از اين ارزان تر بشود قيمتي براي زندگي انسان تعيين کرد، قيمتي که رضا و رغبت در آن دخالت داشته است.
اگر وضع اين عده از مردم جنوب شهر بهتر بود، شايد به اين ارزاني سر خودشان را نمي فروختند، لا اقل قيمت يک سر صد ريال بود. حوادث روز 15 خرداد نشان داد در مدتي که فترت بوده، قيمت زندگي يک آدم حتي از قيمت رأي او در انتخابات هم ارزان تر شده است. چون رأي رابه بهاي يک روز کار، يعني از 50 تا 100 ريال مي فروختند. و روز 15 خرداد سر انسان از سر گوسفند هم ارزان تر عرضه شده است... (6)
يکي از مقامات ساواک با توجه به نيش و نيشخندهاي اين مقاله در حاشيه ي آن نوشته است که: «بسيار بسيارقابل توجه و درخور بررسي و دقت است» و دومي زير نويس کرده است که:
خلاصه مقاله به اين مضمون است که اگر اوضاع اقتصادي ايران خوب بود امکان نداشت که هر آدم در مقابل 25 ريال اجير شود تا تظاهر نمايد؛
رژيم شاه که خود سازنده و پردازنده ي اين دروغ ها بود، به رسوايي بيش از حد و اثر معکوس و منفي آن در افکار عامه پي برد و لذا براي جلوگيري از تمسخر بيشتر جامعه فرمان داد جرايدي که اين دروغ را منعکس ساخته بودند جمع آوري کنند و ديگر از اين مقوله سخني به ميان نياورند! رجزخواني ها يکباره فروکش کرد، ديگر کسي از مدارک و اسناد به دست آمده: «دلايل و شواهد زنده» و اين گونه اسناد شاهانه چيزي نشنيد، عبدالقيس جوجوي افسانه اي براي هميشه در تاريخ مدفون شد. نظام شاهنشاهي دريافت که هر چه در اين زمينه بيشتر داد سخن دهد خود را رسوا تر و مفتضح تر کرده و خشم و احساسات توده ها را بيشتر عليه خود تحريک کرده است. از اين رو صلاح خود را در اين ديدند که به کلي آن را کنار بگذارند! و از آن سخني نگويند، حتي شاه در کتابي که به نام « انقلاب سفيد» منتشر کرده است، وقتي به قيام پانزده خرداد مي رسد جرأت نمي کند که افسانه ها را ديگر بار تکرار کند. اگر چه ماجرا هاي عبدالناصر، عبدالقيس جوجو و محمدتوفيق القياسي تکرار نشد اما شاه هنوز باورنکرده بود که جنبش پانزده خرداد يک جنبش ملي – مذهبي ونمايانگر فقدان و جاهت شرعي، عقلي و قانوني نظام شاهنشاهي بود. بنابراين در اين کتاب همان توهمات ساخته ي ذهن خود را به شکل ديگري تکرار مي کند و مي نويسد:
... اين غائله به تحريک عوامل ارتجاع توسط شخصي صورت گرفت که مدعي روحانيت بود... در عوض مسلم بود که اين شخص ارتباط مرموزي با عوامل بيگانه دارد، به طوري که بعداً ديديم که راديوهاي آوارگان بي وطن حزب سابق توده، يعني حزبي که اصولاً با خدا شناسي مخالف بود، از اين شخص به کرات با عنوان آيت الله تجليل کردند و مقام او را به اصطلاح معروف به عرش رسانيدند، ولو اينکه احياناً تحريکات اين شخص از جاي ديگري آب مي خورد... (7)
در چند سطر پايين تر به اين افسانه سرايي چنين ادامه مي دهد:
«بلواي پانزده خرداد 1342 بهترين نمونه ي اتحاد نا مقدس دو جناح ارتجاع سياه و قواي مخرب سرخ بود که باپول دسته اي از ملاکين که مشمول قانون اصلاحات ارضي شده بودند انجام گرفت»!! (8)
پانزده خرداد افول تمثال همايوني و شکست تجدد و ترقي و توسعه به شيوه ي نظام مشروطه ي سلطنتي در ايران بود. بعد از پانزده خرداد سال 42 و تبعيد امام به خارج از ايران و ظاهراً حذف فيزيکي امام از صحنه ي سياسي و اجتماعي، هيچ جريان و سازمان مذهبي و سياسي ديگر حرفي از بازسازي نظام مشروطه ي سلطنتي در ايران به ميان نياورد. پانزده خرداد نا کار آمدي اين رژيم را در ايجاد دگرگوني هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي به اثبات رسانيد.
امام خميني در سال 42 با حمله به ارکان اين نظام، مشروعيت عقلي، شرعي و تاريخي آن را به چالش کشيد و در سال هاي تبعيد در نجف با تدوين نظري حکومت اسلامي الگوي آرماني خود را براي ايجاد دگرگوني در ايران به جامعه معرفي کرد. امام خميني (ره) تنها متفکري بود که براي گذار ايران از يک جامعه ي استبدادي و عقب مانده و وابسته به يک جامعه ي مستقل آزاد و پيشرفته ي داراي الگوي نظام سياسي و اجتماعي بود.
گفتمان امام خميني در حوزه ي سامان اجتماعي و نظام اجتماعي، يک گفتمان بر خاسته از الگوهاي غربي نبود، امام از دل و دين و مذهب شيعه، ار کان نظم اجتماعي جديد را پايه ريزي کرد. در ايران معاصر متفکري وجود ندارد که مانند امام خميني هم در فروپاشي نظم کهنه و پوسيده و هم در پايه ريزي يک نظام جديدي و پويا داراي الگوي مشخصي باشد.
پانزده خرداد سر آغاز اين نظم جديد و افول تمثال نظام مشروطه ي سلطنتي در ايران است و جا دارد که محققين اين مرز و بوم به دور از الگوهاي رسمي تحليل هاي سياسي و تاريخي که تحت تأثير آموزه هاي غربي است، با توجه به ساخت اجتماعي ايران به نقد وتحليل اين حماسه ي تاريخي بنشينند.
پينوشتها:
1. معاريو؛ چاپ تا آويو، 1963/6/5 م.
2. پيشين؛ 1963/6/7 م.
3. صحيفه ي امام؛ 1378، ج1، ص 285.
4. گويا ميان کارگزاران رژيم بر سر دستگيري يا عدم دستگيري امام، از ماه ها پيش از 15 خرداد کشمکش بوده است و پاکروان در زمره ي کساني بوده که مخالف بازداشت او بوده و عقيده داشته است که با جناياتي از قبيل يورش به مدرسه ي فيضيه، سربازي بردن روحانيون و انتشار فحش نامه به اسم «مصلحين حوزه ي علميه ي قم» ، «سازمان زنان» و... مي توان امام خميني را مرعوب و به عقب نشيني واداشت؛ و در اينجا براي اين که به علت اين ارزيابي نادرست مبغوض ملوکانه! نشود به «غلط و توبه» پرداخته است.
5. روزنامه هاي عصر تهران؛ چهارشنبه 15 خرداد 1342.
6. پيغام امروز؛ 43/3/19.
7. انقلاب سفيد؛ ص46 – 45
8. پيشين.
/ج