بررسي مصداق «دابة الارض» در روايات فريقين(1)

با آن که اعتقاد به رجعت از باورهاي مورد اتفاق شيعيان به شمار مي آيد، درباره ي جزئيات آن، سخن بسيار است. دراين ميان، ازخروج «دابة الارض» مي توان ياد نمود که قرآن کريم، آن را مطرح فرموده ودرمتن برخي از احاديث شيعه براميرمومنان علي(ع) منطبق گرديده است. اين مقاله ضمن بررسي ونقد سند ودلالت اين گونه روايات، کوشيده است که مستندات حديثي در تطبيق ياد شده را مورد تأمل قرار دهد.
پنجشنبه، 3 شهريور 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسي مصداق «دابة الارض» در روايات فريقين(1)

بررسي مصداق «دابة الارض» در روايات فريقين(1)
بررسي مصداق «دابة الارض» در روايات فريقين(1)


 

نويسنده: حسن نقي زاده*
سعيده سادات موسي نيا (1)




 

چکيده
 

با آن که اعتقاد به رجعت از باورهاي مورد اتفاق شيعيان به شمار مي آيد، درباره ي جزئيات آن، سخن بسيار است. دراين ميان، ازخروج «دابة الارض» مي توان ياد نمود که قرآن کريم، آن را مطرح فرموده ودرمتن برخي از احاديث شيعه براميرمومنان علي(ع) منطبق گرديده است. اين مقاله ضمن بررسي ونقد سند ودلالت اين گونه روايات، کوشيده است که مستندات حديثي در تطبيق ياد شده را مورد تأمل قرار دهد.
کليد واژه ها : تفسير، دابة الارض، رجعت، فقه الحديث، آخرالزمان.

درآمد
 

درتفسير آيه ي کريمه (وَإِذَا وَقعَ القَولُ عَلَيِهمِ أخرَجنَا لَهُم دابَةً مِّنَ الأرضِ تُکلِمَهمُ أنَّ النَّاسَ کانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنونَ) (2) ديدگاه هايي ارائه شده است که يکي از آنها تفسير عنوان دابة الارض به حضرت اميرمؤمنان (ع) است.منشأ اين تفسير، رواياتي است که درمنابع حديثي شيعه به چشم مي خورد. از سوي ديگر، درمنابع حديثي اهل سنت، دابة الارض موجودي با مشخصات ويژه وخارق العاده توصيف شده است وروايات آنان، براين نکته دلالت دارند که دابه از جنس انسان نيست.
توجه به اختلاف متون روايي وداوري هاي متضاد حديث پژوهان، حساسيت ويژه اي را برمي انگيزد تا از نو، متن وسند اين احاديث واکاوي شود. تأمل دراين احاديث، اعتبار سنجي سندي و بررسي متن ودلالت آنها مي تواند گامي فرا پيش براي بازشناسي ميراث گرانسنگ شيعه در دو حوزه ي تفسير وحديث اماميه به شمار آيد، بويژه آن که حديثي درحوزه ي عقايد ومعارف شيعه- که حساسيت برانگيز است- قرار گرفته باشد.

عنوان دابة الارض درمنابع حديثي شيعه
 

مجموعه احاديثي که به تفسير دابة الارض ومصداق آن مربوط مي شوند، درالکافي، يک حديث(3) ودربحار الأنوار با حذف مکررات، تعداد چهل حديث (4) ودر تفسير علي بن ابراهيم قمي، چهار حديث(5) ودر تأويل الآيات الظاهرة، پنج حديث است.(6)
درمنابع ديگر نيز به رواياتي از اين دست برمي خوريم. اين نوشتار، ضمن استقصاي همه رواياتي که براي دابة الارض مصداقي تعيين نموده اند، در صدد است که هر مورد را مصدريابي کرده وبه منابع آن ارجاع دهد.

رواياتي که براساس آنها حضرت اميرمومنان (ع) از خود به عنوان دابة الارض تعبير نموده اند
 

1. مُحَّمَد بنُ يَحيي وَأحمَدُ بنُ مُحَّمَدٍ جَمِيِعاً، عَن مُحَّمَدِ بنِ الحَسَنِ عَن عَلي بنِ حَسَّانَ قَالَ: حَدَّثَنِي أبوعَبداللهِ الرِّياحي ، عَن أبي الصَّامِتِ الحُلوَاني، عَن أبي جَعفَر(ع) ... وقَالَ أمير المؤمنين: أنا قسيم الجنة والنار لا يدخلها داخل إلا علي أحد قسمين.... والدابة التي تکلم الناس.(7)
ابوصامت حلواني از امام محمد باقر(ع) روايت کرده است: امير مؤمنان (ع) فرموده اند: که من تقسيم کننده بهشت ودوزخ بوده وکسي جز به يکي از آنها داخل نمي شود ...ودابه اي هستم که با مردم سخن خواهد گفت.
2. محمد بن العباس، قال:حدثنا جعفر بن محمد الحلبي، عن عبدالله بن محمد الزيات، عن محمد ابن عبدالحميد، عن مفضل بن صالح، عن جابر بن يزيد، عن أبي عبدالله الجدلي، قال: دخلت علي علي (ع)، فقال: «أنا دابة الأرض».(8)
ابوعبدالله جدالي گفت: روزي خدمت علي(ع) رسيدم، امام فرمود: من دابه الارض هستم.
3. حَدثَّنَا عَلي بنُ أحمَدَ بنِ حاتِمِ، عَن إسمَاعيلَ بنِ إسحَاقَ الرَّاشدِيِ، عَن خَالِد بنِ مُحَّمَدٍ عَن عَبدالکَريِمِ بنِ يَعقُوبَ الجُعفِي ، عَن جَابِرِ بن يزيدَ،عَن أبي عَبداِللهِ الجَدَالِي قَالَ:
دَخَلتُ عَلي عَلِي بنِ أبي طالِب(ع) فَقالَ: ألَا أحَدَّثَکَ ثَلاثاً قَبلَ أن يدخُلَ عَلي وَعَليِک دَاخِلٌ؟ قُلتَ: بَلَي، فَقَال: أنَا عَبدُاللهِ وَأنَا دابَةُ الأرض ِصدقُها وَعَدلُها و أخُونَبِيِها... .(9)
ابوعبدالله جدلي چنين روايت کرده است: برعلي (ع) وارد شدم ، امام فرمود: مي خوهي تو را از سه چيز مطلع سازم، قبل از آن که ديگري برمن و تو وارد شود؟ عرض کردم: آري. فرمود من بنده خدا ودابة الارض هستم... .
4. عُبَيِدُ بنُ ناصِحِ، عن الحُسِين بنِ عُلوَانَ، عَن سَعدِ بنِ طَريفٍ، عَن ابنِ نُباتَهَ قَالَ: دَخلتُ عَلي أميرالمُؤمنيِنَ(ع) وَهُوَ يَأکُل ُخُبزاً وَخلَّاًَ وَزيَتاً. فًقُلتُ: يا أمير المؤمِنينَ! قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ: (وَإذا وَقَعَ القَولُ عَليهِم أخرَجنَا لَهُم دابَةً مِّن الأرضِ تُکلمُهم أنَّ النَّاسَ کانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُون)، فَما هذِهِ الدابةُ؟ قَالَ هي دَابةٌ تَأکلُ خُبزاً وَخَلَّاً وَزَيتاً.(10)
ابن نباته روايت کرده است که براميرمؤمنان (ع) وارد شدم واو مشغول خوردن نان به همراه سرکه و روغن بود. عرض کردم: اي امير مؤمنان ، خداوند متعال فرموده است (وَإذَا وَقعَ القَولُ عَليِهم أخرَجَنا لَهُم دابَةً مِِّنَ الأرضِ تُکلِمهُمُ أنَّ النَّاسَ کانُوا بِآياتِنا لايُوقنِوُنَ)، مراد از دابه کيست؟ فرمود: اودابه اي است که نان وسرکه و روغن مي خورد.
5. مُحَّمد بنِ ُالحَسن بنِ عبَداللهِ ا لاُطرُوش، عَن جَعفر بنِ مُحََّمدٍ البَجَلي، عَن البُرقي، عَن اِبن ِأبي نجَرانَ، عَن عَاصَم ِبن حَميد، عَن أبي جَعفَر الباقِر(ع) قَالَ: قالَ أمير المؤمنين(ع) ... أنا دَابةُ الأرض ِوَأنَا قَسِيم ُالنَّارِ وَأنَا خَازِنُ الجِنَانِ وَصَاحِبُ الأعرافِ و... .. (11)
عاصم بن حميد از امام باقر (ع) روايت نموده که حضرت علي(ع) فرموده است: من دابة الارض، مقسم بهشت وجهنم ، کليد دار بهشت وصاحب اعراف هستم.
6. مِن کِتابِ سُلَيم بنِ قَيسٍ الهَلالي - رَحمَةُ اللهِ عَليهِ- الذَّي رَوَاهُ عَنهُ أبانُ بِنُ أبي عَياش ٍ، وَقرَأ جمَيِِعَهُ عَلي سَيدِّنَا عَلي بنِ الحُسَينِ (ع) بِحُضورِ جَماعَةِ أعيانٍ مِن الصَّحَابةِ منِهُم أبو الطُّفيلِ، فَأقَرَّهُ عَليهِ زَين ُالعابِدينَ(ع) وقَالَ: هَذِهِ أحاديثُنَا صَحيحَةً.قالَ أبَانٌ: لَقيتُ أبَا الطُّفَيل ِبعَد ذلکَ في مَنزلِهِ فَحَدَّثَنِي....فَقلُتُ: يا امير المؤمنين! قَولَ الله - عزَّ و َجَلَّ- (وَإذا وَقعَ القَولُ عَليهِم أخرَجنَا لَهُم دَابَةً مِن الأرضِ تُکلِّمُهُم أنَّ النَّاسَ کانُوا بِايآتِنا لا يوقِنوُن)، مَا الدابةُ؟ قَالَ: يا أبا الطُّفيَل! الهُ عَن هذَا. فَقُلتُ: يا أمير المؤمنين! أخبِرني بهِ.قالَ: هي دَابةٌ تأکُلُ الطَّعام َوتَمشِي في الأسوَاق ِوتَنکِحُ النِسَاءَ.فَقلتُ : يا أمير المومنينَ! من هُو؟ قالَ: هُو زِرُّ الأرضَ الذَّي تَسکُنُ الأرضِ به.قُلتُ: يا أمير المؤمنين! مَن هُو؟ قَالَ:
صَدَّقَ هذِهِ الاُمَّةِ وَفَاروقِها وَربيِِّها وَ ذوُ قَرنَيها. ُقلتُ: يا أمير المؤمنين! مَن هُو؟ قالَ: الذَّي قالَ اللهُ تعَالي: (وَيَتلوُه شاهِدٌ مِنهُ)، (واَلذَّي عِندَهُ عِلم ُالکِتاب)، (وَالذَّي جَاء باِلصُّدق)، (وَالذَّي صَدَّق َبِه)، وَالنَّاس ُکُلهُم کافِرونَ غَيرهُ.ُقلتُ: يا أميرالمؤمنين! فَسَمِّهُ لِي؟ قالَ: قَدسَمَّيتُهُ لکَ يا أبا الطُّفيلِ... .(12)
ابان روايت کرده است: روزي اباطفيل را در منزلش ديدار کردم وبرايم حديثي بازگو نمود تا آنجا که عرض کردم: اي امير مومنان، دابه چيست؟ فرمود: او کسي است که غذا مي خورد ودربازار راه مي رود وبا زنان ازدواج مي کند.عرض کردم: اي امير مؤمنان، او که زمين به واسطه اوآرامش دارد، کيست؟ فرمود: او صديق، جدا کننده حق از باطل و ذوالقرنين اين امت است. دوباره پرسيدم: او کيست؟ فرمود: او کسي است که خداي تعالي درباره ي وي فرمود: (وَالذَّي جاءَ بِالصِّدقِ وَصَدَّقَ بِهِ اُولئِکَ هُمُ المُتُّقون َوالذَّي عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الکِتابِ وَالذَّي جاءَ بِالصِّدقِ وَالذَّي صَدَّقَ بِهِ) ومردم همگي غير از او کافرند. عرض کردم: نام وي را براي من بگوييد. فرمود: اي ابا طفيل، نام او را براي تو گفتم... .

رواياتي که طبق آنها پيامبر(ص) وساير ائمه (ع) را دابة الارض ناميده اند
 

حدثني أبِي، عَن ابنِ أبي عُمَّير، عَن أبي بَصير، عَن أبي عَبدِ اللهِ (ع) قالَ: انتَهَي رَسُولُ اللِه(ع) إلي أمير المؤمنين(ع) وَهُوَ نائِمُ في الَمسجِد قَد جَمَعَ رَملاً وَ وَضَعَ رأسَهُ عَليهِ فَحَرَّکَهُ بِرجِلهِ، ثُمَّ قالَ: قُم يا دَابَّةَ اللهِ! فَقالَ رَجُلٌ مِن أصحابِهِ: يا رسولَ الله(ص) ! أيسَمِّي بَعضُنا بَعضاً بهذا الِاسمِ ؟ فَقالَ: لا وَاللهِ ما هُوَ إلَّا لَهُ خاصَةً وَهوَ دابَّةُ الأرضَ الذَّي ذَکَرَ اللهُ في کتِابهِ: (وَإذا وَقعَ القَولُ عَليهم َأخرجنا لَهُم دابَّةً مِن الأرضِ تُکلِمَهُم أنَّ النَّاسَ کانُوا بِآياتِنا لا يُوقنِون)، ثُمَّ قالَ يا علي! إذا کانَ آخِرُ الزَّمان أخرَجَکَ اللهُ في أحسَنِ صُورةٍ ومَعَکَ ميِسَمٌ تَسِمُ به أعداءَکَ...(13)
ابوبصير روايت کرده است: امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا(ص) درحالي به اميرمؤمنان(ع) برخورد نمود که مشتي ريگ فراهم آورده وسر برآن نهاده بود، پاهاي علي (ع) را تکان داد وفرمود: اي دابة الارض، برخيز. يکي از اصحاب رسول خدا (ص) فرمود: نه به خدا سوگند ! روا نيست.اين نام تنها به او اختصاص دارد؛ او همان دابه اي که خدا در کتاب خود از او چنين ياد فرموده است: (وَاإذا وَقَعَ القَولُ عَليِهم أخرَجنا لَهُم دابةً مِن الأرضِ تُکلِمهُُمُ أنَّ النَّاسَ کانوا بِآياتِنا لا يُوقنِون)، وسپس افزود: اي علي، چون آخرالزمان شود، خدا تورا به نيکوترين صورت بيرون مي آورد وبا تو داغه اي است که دشمنانت را با آن نشان مي کني.
حدثنا إبراهيم بن هاشم، عن البرقي، عن ابن سنان وغيره، عن عبدالله بن سنان، قال: قال أبوعبدالله (ع): قال رسول الله(ص): لقد أسري بي ربي، فأوحي إلي من وراء الحجاب ما أوحي وکلّمني مما کلّمني أن قال: يا محمد! علي... يا محمد(ص) ! علي آخر من أقبض من الأئمة وهي الدابة التي تکلمهم... .(14)
امام صادق(ع) فرمودند: پيامبر(ص) فرمودند: پروردگار شبي به من از وراي حجاب وحي فرمود واز آنچه به من فرمود، چنين بود: يا محمد، علي آخرين کسي است که قبض روحش خواهم کرد واو دابه اي است که با مردم سخن خواهد گفت.
قالَ أبوعبدالله (ع) قالَ رَجُلٌ لِعَمَّار بنِ ياسر: يا أبا اليَقظَان! آيةٌ في کِتابِ اللهِ قَد أفسَدَت قَلبي وَشَکِّکتنِي. قالَ عَمَّار:وأية آية هي؟ قال: قولُ الله: (وَإذَا وَقعَ القَولُ عَليِهم أخرَجنا لَهُم دابةً مِن الأرض تُکلِمُهمُ أنَّ النَّاسَ کانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنون)، فَأيةُ دابةٍ هذه؟ قالَ عَمَّارُ: وَاللهِ مَا اجلِسُ ولا آکُلُ وَلا أشرَبُ حتَّي اُريکَها، فجاءَ عَمَّارُ مَعَ الرَّجُلِ إلي أمير المؤمنين(ع) وَهُوَ يَأکلُ تَمراً وَ زُبداً، فَقالَ لَهُ: يا أبا اليقظان! هَلُّمَ، فَجَلسَ عَمَّارُ وَأقبَلَ يَأ کلُ مَعَهُ، فَتَعجَّبَ الرَّجُلُ مِنه، فَلمَّا قَامَ عَمَّارٌ قالَ لَهُ الرَّجُلُ:سبُحانَ الله يا أبا اليَقظان! حَلفتَ أنَّکَ لا تأکلُ ولا تَشرَبُ وَلا تَجلِس ُحَتي تُرينيهَا، قالَ عَمَّارُ: قَد أريَتُکَها إن کُنتَ تَعقِلُ.(15)
امام صادق(ع) فرمود: مردي به عمار ياسر گفت: آيه اي درکتاب خدا مرا بد دل نموده وبه ترديد واداشته است. عمار پرسيد: کدام آيه؟ گفت: اين آيه : أخرِجنا لَهُم دَابةً....مقصود از دابه زمين چيست؟ عمار گفت: به خدا سوگند! تا مراد آيه را به تو نشان ندهم، از نشستن، خوردن وآشاميدن، خود داري خواهم نمود. سپس عمار به همراه آن مرد به محضر امام علي(ع) آمد. امام مشغول تناول خرما و روغن بود، فرمود: جلو بيا.عمار درکنار امام نشست وبا آن حضرت مشغول خوردن شد. آن مرد از اين رفتار شگفت زده شد، هنگامي که از جاي برمي خاست، اظهار داشت: سبحان الله! تو سوگند خورده بودي که تا وقتي آن دابه را به من نشان ندهي، نخوري وننوشي، عمار گفت: اگر دريافته بودي، من او را به تو نشان دادم.
مرحوم طبرسي ذيل اين روايت، مي افزايد که عياشي همين داستان را از ابوذر نقل کرده است،(16) اما شايان ذکر است که تفسير العياشي- که دراختيار ماست- تاسوره ي کهف (سوره ي هيجدهم) است، در حالي که آيه ي مورد بحث درسوره ي نمل (سوره ي بيست وششم) است. البته گمان مي رود که مرحوم طبرسي به نسخه اي از تفسير العياشي دسترسي داشته است که اکنون آن نسخه موجود نيست.
قال الرضا(ع) في قوله تعالي (تَتبَعُها الرَّادفِةُ)، قالَ: زلزلة الأرض فاتبعتها خروج الدابة، وقال (ع) أخرَجنا لَهُم دابةً مِن الأرضِ تُکلِمُهُم ، قالَ: علي.(17)
امام رضا(ع) درتفسير آيه (تَتَبعها الرَّادِفةُ) فرمودند: اشاره به زلزله اي است که در پي آن دابه اي از زمين خارج مي شود که با مردم سخن خواهد گفت واو علي (ع) است.
حَميدِ بنِ زيادٍ، عَن عُبَيدالله بنِ أحمَد بنِ نَهيکٍ، عَن عيسي بنِ هِشَام، عَن أبَان ، عَن عَبدِ الرَّحمن بنِ سَيابةَ ، عَن صالِح بن ميثَم، عن ابي جَعفر(ع) قالَ: لَهُ: حَدِّثني. قالَ: أليسَ قَدسَمِعتَ أبَاکَ؟ قُلُ: هَلکَ أبي وَأنَا صَبي.قالَ: قُلتُ: فأَقولُ، فَإن أصَبتَ ، سَکَتَّ وَإن أخطَاتَ، رَدَدتَني عَنِ الخَطاء. قالَ: هذا أهوَنُ. قالَ: قلتُ: فإني أزعُمُ أنَّ عَليَّاً دابَةُ الأرض.قالَ: وَسَکتَ.قالَ: فَقالَ اَبوجعفر(ع) و أراکَ وَالله سَتَقُولُ إنَّ عَلِياً راجِعٌ إلينَا وَقَرَأَ: إنَّ الذَّي فَرَضَ عَليکَ القُرآنَ لَرَادُّکَ إلي مَعَادٍ... .(18)
صالح بن ميثم روايت کرده است که به امام محمد باقر(ع) عرض کردم: مرا حديث بفرماييد .فرمود: آيا از پدرت نشنيده اي؟ عرض کردم: پدرم هنگامي که من کودک بودم، از دنيا رفت. فرمود: بگو.عرض کردم: من مي گويم، اگر درست گفتم، سکوت فرماييد واگر خطا کردم، مرا از خطايم بازگردانيد.فرمود: اين کار آسان تر است.عرض کردم: همانا من گمان مي کنم که علي (ع) دابة الارض است. امام (ع) فرمود: به خدا سوگند! تورا چنين مي بينم که بگويي، علي (ع) به سوي ما باز مي گردد، واين آيه را قرائت فرمود: (إنَّ الذَّي فَرَضَ عَليکَ القُرآنَ لَرَادُّکَ إلي مَعَادٍ).

روايات معاضد
 

آنچه تاکنون ذکر گرديد، رواياتي بود که درتفسير يا تطبيق دابه بر حضرت علي(ع) صراحت داشت.از سوي ديگر، رواياتي به عنوان معاضد، مضمون روايات پيشين را تقويت مي نمايند؛ ازآن رو که دابه را عبارت از انسان مي دانند ويا با نامگذاري مورد نظر سازگارند. احاديث ذيل از اين جمله اند:
الحسين بن أحمد، عن محمد بن عيسي، عن يونس بن عبد الرحمن، عن سماعة بن مهران، عن الفضل بن الزبير، عن الأصبغ بن نباتة، قَالَ: قالَ لِي مُعاويةُ: يا مَعشَر الشِّيعة! تَزعُمُون أنَّ عَليَّاً دابَةَ الأرض؟ قلتُ: نَحنُ نَقولُ، وَاليَهودُ يقَولوُنَ.قالَ : فَأَرسَلَ إلي رَأس الجالُوتِ، فَقالَ: وَيحَکَ تَجدِونَ دابَةَ الأرض عِندَکُم مَکتوبةً؟ فقال: نَعَم، فَقال وَماهي أتَدري مَا اسمَها؟ قالَ: نَعم، إسمَها إيليا. قالَ: فَالتَفَت إلي، فَقالَ: وَيحَکَ يا أصبَغُ! مَا أقرَبَ إيليا مِن عَلِياً.(19)
از ابن نباته روايت شده است که معاويه خطاب به من گفت: اي جماعت شيعه، گمان مي کنيد که علي دابة الارض باشد؟ گفتم: آري ما براين باوريم ويهود نيز چنين مي گويند. سپس معاويه، بزرگ تر يهوديان را احضار نموده و از روي تعجب پرسيد: واي برتو! آيا ماجراي دابة الارض نزد شما مکتوب است؟ پاسخ داد: آري.معاويه پرسيد: مشخصات او چيست وآيا نام او را مي داني؟ گفت: آري نامش ايليا است . معاويه نگاهي به من افکنده وگفت: اي اصبغ! چقدر نام ايليا به علي شبيه است!
حَدَّثنَا أحمَدُ بنِ مُحَمَّدِ بن سَعيدٍ، عَنِ الحُسين السُّلمِي، عَن أيوب بنِ نُوح، عَن صَفَوانَ، عَن يَعقُوبِ بنِ شُعيَب، عَن عِمَرانَ بن ميثَم، عَن عَبايَةَ، قالَ: أتي رَجُلٌ أمير المُؤمنين(ع) فقالَ: حَدثنِي عَنِ الدَّابَةَ، قالَ: وَما تُريدُ مِنهَا؟ قالَ: أحبَبتُ أن أعلَمَ عِلمها.قالَ: هي دابَّةٌ مُؤمنةٌ تَقرَأُ القُرآنُ وَتُؤمِن بِالرَّحمَنِ وَتَأکُل الطَّعامَ وتَمشي في الأسوَاقِ.(20)
فردي نزد امير مؤمنان آمد وعرض کرد: برايم از دابة سخن بگو! حضرت پرسيد: چه نکته اي را مي خواهي بداني؟ عرض کرد: دوست دارم علم آن را به دست آورم. فرمود: دابه اي مؤمن است که قرآن مي خواند، به خدا ايمان دارد و طعام مي خورد و درکوچه ها راه مي رود.
روَي مُحَمَّدُ بنُ کعبٍ، قالَ سُئِل عَلي (ع) عَن ِالدَّابَةِ، فقالَ: أمَا وَالله مَا لها ذنب وإنَّ لها لَلِحيةً.(21)
از امام علي(ع) سؤال شد که دابه چيست؟ فرمود: به خدا سوگند! اودم ندارد، بلکه داراي محاسن است.
اين حديث به لحاظ اين که دست کم مشخصات انساني دارد، مي تواند به عنوان معاضد روايات تطبيق دابه برحضرت علي (ع) به شمار آيد.

ماجراي دابة الارض در منابع حديثي اهل سنت
 

درروايات اهل سنت، به دوگونه حديث درتفسير دابه برمي خوريم: دسته ي اول، احاديثي که آن را به حيواني با مشخصات عجيب وخارق العاده توصيف نموده ودسته ي دوم، شامل رواياتي مي گردد که نسبت عنوان پيش گفته به آن حضرت را ناپسند شمرده اند.هر دوبه نوعي با رواياتي که دابه را برانسان ويا حضرت علي (ع) منطبق نموده اند، مخالفت دارند.
دربرخي از تفاسير روايي اهل سنت در وصف دابه چنين آمده است: سرش همانند سرگاو، چشم او چون خوک وگوش او چون گوش فيل وشاخ اومانند شاخ گاو کوهي ورنگش، رنگ پلنگ وگردنش چون گردن شترمرغ وسينه اش چون سينه شير وپهلويش چون پهلوي يوز ودمش چون دم غوچ و پاهايش چون پاهاي شتر وبين هر مفصلش دوازده ذراع فاصله است.(22) وي مانند دشنه (آلت جنگي) بزرگي است.(23) در دابه از هر رنگي موجود است وبين دوچشم وي يک فرسخ فاصله است.(24) اوداراي دم وپر است، (25) صورتي همچون انسان ومنقاري مانند منقار پرندگان و داراي پشم وپر است وبا او عصاي
موسي وخاتم سليمان است،(26) درازاي وي به هفتاد ذراع مي رسد(27) وداراي کرک وچندين پا است.(28) ويا اين که اژدهايي بوده، مشرف برديوار کعبه که به هنگام تجديد بناي کعبه توسط قريش، عقابي وي را در ربود. و بالاخره، طبق روايتي ديگر، صداي دابه چوان صداي الاغ است.(29)
صفات مذکور نمونه هايي بود از ويژگي هايي که در کتب اهل سنت براي دابه عنوان شده بود.البته به گواهي خود عالمان اهل سنت، بيشتر احاديث مورد نظر از ضعف سندي رنج مي برند.(30) افزون براين که با قطع نظر از جنبه سندي آنها به اندازه اي که روايات شيعه، دابه را با حضرت علي(ع) مطابقت داده اند، به همان اندازه وبلکه بيشتر، روايات اهل سنت اين مطابقت را انکار نموده اند، تا آنجا که ابن ابي حاتم آورده است:
حدثنا علي بن الحسين، ثنا عثمان بن أبي شبية، ثنا أبوحفص الأبار، عن ليث، عن عبد الملک بن ميسرة، عن النزال بن سبرة، قال: قيل لعلي بن أبي طالب(ع) : إن ناسا يزعمون أنک دابة الأرض. فقال: علي، والله إن لدابة الأرض ريشاً وزغباً وما لي ريش ولا زغب وإن لها لحافراً وما لي من حافر... .(31)
به علي (ع) عرض کردند: همانا مردم گمان مي کنند که شما دابة الارض هستيد. فرمود: به خدا ، همانا دابة الارض پر وبال دارد، حال آن که من پر وبال ندارم و وي داراي سم است وحال آن که مرا سمي نيست... .

واکاوي لغوي
 

بررسي لغوي بدين منظور انجام مي گيرد که مشخص کند ريشه واستعمال واژه تا چه اندازه به اثبات يا نفي تفسير مورد نظر به کمک مي آيند.
واژه ي دابه برگرفته از ريشه «دبُّ»، به معناي راه رفتن خفيف است ودرمورد هر حيواني به کار مي رود(32) واسم عام است براي هر حيواني که سوار مي شوند؛ (33) چنان که ابو هلال آورده است: اين کلمه، در اصل، برتمام جنبندگان دلالت مي کند؛ درحالي که در عرف، نامي براي برخي از جنبندگان است(34) و نيز براسب اطلاق مي گردد.(35)

پي‌نوشت‌ها:
 

* استاديار دانشگاه فردوسي مشهد
1- دانشجوي کارشناسي ارشد دانشگاه فردوسي مشهد.
2- سوره ي نمل، آيه 82.
3- الکافي، ج1، ص197.
4- بحار الأنوار، ج6، ص 300،303،304و 312؛ ج7، ص45؛ ج8، ص256؛ ج9، ص204؛ ج18، ص377؛ ج25، ص253؛ ج26، ص317؛ ج39، ص242- 243؛ ج40، ص57؛ جص 41، ص5؛ ج52، ص10، 194، 234و 275؛ج53، باب 29. کتاب کنز الجامع الفوائد، تأليف شيخ علي بن سيف بن منصور است واکنون در دسترس نيست. (بحار الأنوار،ج1، ص12)
5- تفسير القمي، ج1، ص198؛ ج2، ص130، 131 و 400.
6- تأويل الآيات الظاهرة، ص 400.
7- الکافي، ج1، ص197؛ بصائر الدرجات، ص 200.
8- بحار الأنوار، ج39، ص 243، به نقل از کنز الفوائد، ج53، ص110، به نقل از منتخب البصائر، تأويل الآيات الظاهرة، ص 399.
9- بحار الأنوار، ج39، ص 243، به نقل از کنز جامع الفوائد، تأويل الآيات الظاهرة، ص 400.
10- البرهان، ج4، ص 229، به نقل از کتاب الرجعة ميرزا محمد مؤمن أسترآبادي؛ بحار الأنوار، ج39، ص243، به نقل از کنز جامع الفوائد، تأويل الآيات الظاهرة، ص400.
11- بحار الأنوار، ج53،ص 46، به نقل از منتخب البصائر.
12- همان، ج53، ص68.
13- تفسير القمي، ج2، ص130.
14- بصائر الدرجات، ص 514؛ بحار الأنوار، ج53، ص68، به نقل از منبع پيشين.
15- تفسير القمي، ج2، ص131.
16- مجمع البيان، ج7، ص367.
17- مناقب آل ابي طالب، ج3، ص102.
18- بحار الأنوار ، ج53، ص113 به نقل از منبع پيشين.
19- تأويل الآيات الظاهرة، ص 400، بحار الأنوار، ج39، ص244، به نقل از کنز جامع الفوائد؛ ج53، ص112، به نقل از منتخب البصائر؛ البرهان، ج4، ص230.
20- بحار الأنوار، ج53، ص 110، به نقل از منتخب البصائر.
21- بحار الأنوار، ج6، ص300؛ ج53، ص 125.سند اين حديث درکتب اهل سنت به طور کامل آمده است: ثنا عقبة بن مکرم، ثنا يونس بن بکير، ثنا محمد بن اسحاق، عن محمد بن کعب القرظي، عن علي...(تفسير القرآن العظيم، ج9، ص2925)
22- بحر العلوم، ج2، ص593.
23- همان.
24- همان.
25-همان.
26-الدرالمنثور، ج5، ص116.
27- الکشف والبيان، ج7، ص 224.
28- ميزان الاعتدال، ج3، ص 85.
29- الجامع لاحکام القرآن، ج14، ص 235.
30- في ظلال القرآن، ج5، ص 2667.
31- تفسير القرآن العظيم، ص2925
32-المفردات، ص 306؛ العين، ج8، ص 13؛ لسان العرب، ج1، ص369.
33- العين، ج8، ص13؛ لسان العرب، ج1، ص369.
34- معجم فروق الغوية، ص138.
35- مصباح المنير، ج2، ص55؛ مجمع البيان، ج7، ص366.
 

منبع:فصلنامه علوم حديث شماره 53
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما