موج جديد تاريخ نگاري رسمي درايران

کتاب خاطرات «دخترم فرح» از «فريده ديبا» توسط انتشارات «به آفرين» منتشر شد. اين نخستين کتابي نيست که از دودمان پهلوي و مقامات درباني انتشار مي يابد. پهلوي ها بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، آثاري متعددي را در زمره ي خاطره نگاري، يا خاطره گويي يا مصاحبه ي شفاهي به دست چاپ سپردند که در اين آثاي بيش از هر چيز چند ويژگي عمده به چشم مي خورد که وجه مشترک همه ي اين آثار است:
شنبه، 5 شهريور 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
موج جديد تاريخ نگاري رسمي درايران

 موج جديد تاريخ نگاري رسمي درايران
موج جديد تاريخ نگاري رسمي درايران


 

نويسنده: يعقوب توکلي




 
کتاب «دخترم فرح»
مدلي متفاوت از مبتذل نويسي
کتاب خاطرات «دخترم فرح» از «فريده ديبا» توسط انتشارات «به آفرين» منتشر شد. اين نخستين کتابي نيست که از دودمان پهلوي و مقامات درباني انتشار مي يابد. پهلوي ها بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، آثاري متعددي را در زمره ي خاطره نگاري، يا خاطره گويي يا مصاحبه ي شفاهي به دست چاپ سپردند که در اين آثاي بيش از هر چيز چند ويژگي عمده به چشم مي خورد که وجه مشترک همه ي اين آثار است:
1. فاجعه بودن انقلاب اسلامي و انتخاب مردم
2. تلاش براي يافتن مقصر وقوع انقلاب اسلامي
3. کوشش گسترده براي تنزيه خود از مفاسد رژيم پهلوي.
4. توجيه جايگاه خود در دوره ي پهلوي.
مي توان ادبيات پهلوي ها در بعد از انقلاب را «ادبيات توجيهي» نام نهاد چرا که مشخصه ي اصلي آن توجيه شرايط و اوضاعي بود که در آن به ايفاي نقش پرداختند. هدف از اين بررسي، نقل کتاب مورد نظر نيست، زيرا هر آن کس که حتي اطلاعات سطحي از تاريخ معاصر داشته باشد مي داند که اين اثر فاقد ارزش تاريخي و تاريخ نگاري مستند بوده و جايي در متون تاريخي ندارد. هدف عمده، نقد اهداف به روشن و انگيزه هايي است که سفارش دهندگان و نويسندگان اين اثر و آثار مشابه در غالب خاطرات کتبي و شفاهي و تحليل هاي علمي و شبه علمي در اين دو دهه توليد کرده و در پشت اين سفارش با تاريخ سازي هاي خاص با اهداف از پيش تعيين شده دنبال مي شود.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، جمعي از نويسندگاني که در خدمت رژيم پهلوي بودند به انزوا رفتند، اما پس از دوران دفاع مقدس سر بر آوردند و به فعاليت در عرصه ي تاريخ نگاري پرداختند. اين عده که علايق و آموزه هاي خود نسبت به پهلوي ها را تا حدود زيادي حفظ کردند، در صدد بر آمدند تا تاريخ پهلوي ها را به نوعي تلطيف نمايند. عادي سازي و محق جلوه دادن حکومتي که خشن ترين، فاسد ترين و وابسته ترين نوع حاکميت را داشت با حمايت مستقيم آمريکا و غرب بر اين ملت تحميل شد، هدف عمومي اين تاريخ سازي جديد مي باشد که در غالب خاطرات کتبي و شفاهي و تحليل هاي به ظاهر علمي و تاريخي در اين دو دهه رخ نمايان کرده است. تلطيف تاريخ سياسي و دوره اي حياط آن با زدودن آن دسته از مسائلي صورت خواهد گرفت که جامعه ي ايران به خاطر آن مسائل به مرز عدم تحمل حاکميت پهلوي ولو به قيمت فداکاري هاي گسترده رسيد. حال در شرايط موجود چنانچه بتوان آن حاکميت و حاکمان را به نوعي چهره هاي موجه، آبرومند، اصولي و فاقد جلوه هاي خشن حاکميت استمدادي نشان داد، عملا به بحث عدم ضرورت و مشروعيت وقوع انقلاب اسلامي خواهيم رسيد.
البته آثار اين دسته از نويسندگان، داراي ويژگي هاي به خصوصي است که عبارتند از:روان نويسي، سطحي پردازي، زن پردازي، افراطي، تصوير پردازي، عدم استفاده از منابع تاريخي، استفاده از سيستم چسب و قيچي و داستان پردازي، ما به اين مجموعه آثار، نام مبتذل نويسي در تاريخ انقلاب اسلامي نهاديم، که البته با مفهوم واقعي و غير واقعي به صورت بسيار رمانتيک است. در هر صورت عنوان ابتذال به نوع تاريخ نگاري نويسندگان بر مي گردد نه گزارش مسائل روابط نامشروع افراد خانواده اي پهلوي که اتفاقا دوستان سابقشان آبرويي براي آنها نگذاشته اند. اين دسته از آثار ، به دلايل ذوق به خصوص، ويژگي مثبت روان نويسي و عامه پسندي، اقبال خوبي داشته اند. اما در اين بين، ما شاهد پديده ي جديدي در ميان مبتذل نويسان تاريخ معاصر هستيم که امري خطر ناک و مذموم است و آن، جعل خاطره و حکايت است. تجارت از طريق نوشتن کتاب هاي ضعيف و يا داستاني و يا غير مستند و يا استفاده از سيستم چسب و قيچي، در عين آن که در عرصه ي فرهنگ امري نا مطلوب است، اما قابل تحمل است. چرا که اين کتاب ها به هر دليل خوانندگان بيشتر ي دارد و چنانچه نويسندگان، کمي همت و زحمت به خود بدهند و براي مطالب خويش سند و مأخذ ذکر کنند، اثري ارجمند خواهند شد . ضمن آنکه از داستان سرايي هاي نا بجا که اثر را در حد آثار خيال پردازانه ي ذبيح الله منصوري تنزل مي دهد، دوري و به ارج و منزلت خود خواهند افزود. اما کتاب « دخترم فرح» پديده ي جديدي در ميان اين دسته از آثار است، چرا که فن کتاب سازي تاريخي در ايران با امضاي شخص صاحبان آن اثر همراه بوده است. کتاب مذبور از جمله ي کتاب هايي است که اين شائبه ي جدي در مورد آن وجود دارد: فريده ديبا به هيچ وجه در نوشتن اين اثر دخالت نداشته است. در واقع اين کتاب دست پخت نويسنده ي علاقه مند به فرح پهلوي و محمدرضا و پول بوده است. براي آثار اين مطلب مي توان دلايلي آورد که عبارتند از:
1. کتاب هايي که تا کنون از سوي پهلوي ها نوشته شده اند، عمدتا براي مقصريابي شکست رژيم شاهنشاهي و وقوع انقلاب اسلامي هر کدام يک يا چند دليل محدود آورده اند که عبارتند از: دشمنان خارجي ايران «پاسخ به تاريخ محمد رضا پهلوي»، ايالات متحده ي آمريکا (من و برادرم، اشرف پهلوي» فساد اطرافيان شاه «خاطرات جهانگير تفضلي)، فساد شاه (سقوط شاه، فريدون هويدا) ، فساد سيستم حکومتي «امير عباس هويدا)،وجود حزب رستاخيز و گران شدن قيمت نفت (خاطرات عبدالمجيد مجيدي )، جبهه ي ملي و عدم مبارزه و همکاري درست (خاطرات علي اميني).
در اين بين عده اي نيز به همديگر ايراد گرفته اند. مثلا باند هويدا به امثال زاهدي، اشرف و علم ايراد مي گيرند و افرادي نظير زاهدي، هويدا را عامل تباهي کشور مي دانند. در اينکه باندهاي مختلف حاکميت پهلوي همديگر را نشانه رفته اند ترديدي نيست، ولي در کتاب « دخترم فرح» ظاهرا خانم ديبا از زبان تمام جريانات مختلف براي سقوط حکومت، دلايل مختلف آورده است که دلايل در کتابهاي مختلف آمده است و زبان آنها نيز مشخص است. قطعا پير زني در سن کهولت و با تحصيلات پايين چون خانم ديبا، توان و امکان جمع آوري همه ي اين ديدگاه را ندارد و جالب نيز آن است که نويسنده که علاقه مند به فرح پهلوي نيز است، همه ي دلايل را به صورت در هم و در جاهاي مختلف آورده و اشخاص مهم و غير مهم را در وقوع انقلاب مقصر مي داند که سبب سقوط شاه شده اند، غير از خود شاه و فرح، و اين نشان مي دهد نويسنده ي حرفه اي، توان جمع آوري اين موضوعات را داشته و در ذهن خيال پرداز خود اين مباحثه مختلف را در جاهاي مختلف جاي داده است که اين در قد و قواره ي خاطره گويان معمول نيست.
2. کاملا آشکار است که هر کدام از مطالب کتاب از يکي از کتاب ها اخذ شده است. پاره اي اطلاعات اختصاصي و امنيتي وجود دارد که قطعا خانم ديبا نمي توانسته از آنها مطلع باشد. مثلا اطلاعات راجع به عملکرد فردوست و سرلشگر مقربي (ص290) و عوامل توده ي نفتي، شبکه ي بدامن، عضويت منوچهر آزمون در ساواک و عضويت آنها در حذف کمونيسم مجارستان، کمونيست بودن ابوالحسن ابتهاج درجواني، فحاشي تعصب آميز عليه امير عباس هويدا و توجيه عمل دستگيري هويدا و... در متن هست که نشان مي دهد که به هيچ وجه اين اطلاعات خاص، در قد و قواره ي فريده ديبا که در آن زمان حداقل شصت سال سن داشته و هم اينک بالاي هشتاد سال دارد نيست و مهم تر اين که بسياري از صفحات کتاب به صفحات يا فصول کتاب هاي ديگر کاملا شباهت دارد. ضمن آن که خانم ديبا از سال 1338 وارد دربار شده است و بسياري از اين اطلاعات مربوط به قبل از ورود وي به دربار است. حال چه رسد به ورود به مسائل سياسي و امنيتي و سوابق افراد مختلف و تحليل مبتني بر علل و عوامل وقوع انقلاب اجتماعي؟!
3. نقطه ي ديگري که در خصوص جعلي بودن کتاب حائز اهميت است، اين است که فريده ديبا فاقد تحصيلات است و به قرار خودش (در کتاب) اندکي زبان در حد رفع نياز ياد گرفته و در سنين کهولت نيز از کشور گريخت . چگونه اين خانم يک کتاب مفصل تاريخي را به زبان مادري بيان نمي کند و يا اگر به زبان مادري بيان کرده، چرا به زبان انگليسي ترجمه شده و مجددا از انگليس به فارسي برگردانده شده است؟ اين ادعا در عرف نويسندگي و گرد آورده ي اطلاعات به نظر چندان پذيرفتني نيست.
4. تناقض خاطرات تنظيم شده بسياري مشهود و زياد است. اين تعداد تناقض در يک خاطره و در ذهن يک فرد، بسيار بعيد به نظر مي رسد. مثلا در مورد ارتشبد عباس قره باغي در صفحه ي 253 او را موجودي حقير و زبون معرفي مي کند، بعد در صفحه ي ديگر ارتشبد قره باغي را به کوتاهي در انجام وظايفش متهم مي کند و از قول شاه مي گويد: (مردک خرکچي را من از اردبيل آوردم و به ارتشبدي رساندم، ببينيد چطور مملکت را فروخت.) (ص 218) بعد در جاهاي متعدد از کوتاهي او مي نويسد. خوب معلوم است که اگر ارتشبد قره باغي پشت و خر کچي است و موجودي زبون بوده، چرا شاه او را به رياست ستاد ارتش رسانده است و با آن همه اطلاعات ساواک و ارتش و ساير ارگان هاي اطلاعاتي از فهم زبون بودن قره باغي و خائن بودن وي عاجز بودند. ولي جالب است همين نويسندگان در ص 261 اقرار کردند که ارتش اساسا از هم پاشيده بود و نويسندگان کتاب کساني را که ارتشبد قره باغي را مقصر معرفي کرده اند، افراد فاقد درک و شعور سياسي مي دانند و نبايدسران ارتش و ساواک را مورد حملات ناجوانمردانه قرار داد. (ص262) همين مطلب در مورد فردوس صدق مي کند. در جايي او را مؤمن و انساني شريف، در جايي ديگر موجودي دو رو و منافق و خائن لقب داده اند.
جالب است نويسندگان کتاب، زمين و زمان را به عنوان مقصر وقوع انقلاب معرفي کرده اند. از محمود جعفريان، کمونيست سابق که فداکارانه در خدمت رژيم پهلوي بود تا اردشير زاهدي، برادران هويدا، شرکت هاي نفتي، امريکا، انگليس، ژنرال هايزر و بعد همه را مقصر مي دانند، غير از شاه و فرح؛ داماد و دختر عزيز خانم آنها و جالب اينکه در مورد اکثر اين افراد، هم شاه ستايش هستيم، هم شاهد نکوهش.
5. يکي ديگر از دلايل جعل اين کتاب آن است که به طور مشخص اطلاعات آن در کتاب هاي ديگر آمده و نويسندگان با کمي دخل و تصرف و کمي هم افزايش و کاهش به نقل حوادث پرداختند. به عنوان مثال حوادث مربوط به ابوالحسن ابتهاج و ضد و بندها، يا بخش اعظم گزارش هاي مربوط به خارج از ايران که کاملا مشخص است از کتاب «بحران» اثر هاميلتون جردن، رئيس ستاد کاخ سفيد برداشته شده است. شناخت جزئي راجع به رابرت آرمائو که مثلا عضو سياه بوده، يا ژنرال آنتونيو نوريه گا و گزارش هاي مربوط به تمايل وي به فرح، همگي در کتاب آقاي جردن آمده است. بخش قابل توجهي از کتاب مربوط به کتاب خاطرات احمد علي مسعود انصاري با عنوان پس از سقوط و آخرين سفر شاه اثر ويليام شوکراس است. قطعا اين کتاب آن قدر قيمت و ارج ندارد که نگارنده وقت را صرف تبيين تمام مطالب آنها از کتب مختلف بنمايد. اگر چه اذعان دارد که بسياري از اطلاعات آن در مورد اشخاص قرين به صحت است ، اما سعي دارند در ميان اين اطلاعات، تأسف عميق و شديد خود را از آن چه محمدرضا در قتل عام مردم و روحانيون و مقابله ي شديد با آنان به انجام رساند، ابراز کند.
همان طور که گفته شد، سراسر کتاب در نقل و بد گويي نسبت به اين و آن است و بعد درجاي ديگر از همان فرد تجليل شده است، اما اين مسئله در مورد يک نفر استثنا است و آن جناب اسکندر دلدم است. جالب است که نويسندگان در خيلي از موارد شاه و فرح را نيز به لجن کشيده اند که مأموريت اصلي کتاب بوده است. ولي درمورد اسکندر دلدم در سه جا تجليل قابل توجه آمده است. نخست در پاورقي صفحه ي 45 آمده است:
«چهل سال قبل از آن تاريخ، کساني که در تهران زندگي مي کردند، اگر به مشکل لاينحلي برخورد مي کردند، روانه ي شميران مي شدند تا ضمن زيارت امامزاده صالح تجريش و امامزاده قاسم به سادات در بندي (سادات دلدم) مراجعه و دعا بگيرند».
جد اين سادات در بند و در همين محل کاخ سعد آباد فعلي مدفون بود و پادشاهان قاجار خيلي به آن اعتقاد داشتند و در روزهاي مذهبي واعياد به تربت وي آمده و معتکف مي شدند. کامران ميرزا نايب السلطنه که يک باغ تابستاني در شميران (کامرانيه ي امروزي) داشت از معتقدين صد در صد اين سادات بود و سالي يک بار با پاي پياده به در بند مي آمد تا از سادات در بند (دلدم) دعا بگيرد. اين گزارش را نمي دانيم فريده ديبا آورده است يا آقاي احمد پيراني ويراستار و از کجايش هم ، معلوم نيست. گزارش بعدي در باره کتاب « زندگي و خاطرات امير عباس هويدا» است که نويسندگان به طرز هوشمندانه اي از آقاي دلدم حمايت مي کنند که در صفحه ي 317 آمده است.
يکي ديگر کتاب « زندگي و خاطرات امير عباس هويدا» است که آقاي اسکندر دلدم نوشته و من اين نويسنده را به سبب کارهايي که عليه خانواده ي سلطنتي نوشته، آدمي زخم خورده از حکومت گذشته ارزيابي مي کنم که حالا امکان انتقام جويي پيدا کرده است. اما با اين حال بايد اعتراف کنم کتاب او درباره ي هويدا «زندگي وخاطرات امير عباس هويدا» از هر حيث کامل و بي نقص و از حيث مطلب و اسناد و گفتار از صحت و درستي بر خوردار است . از اين دو نکته جالب تر، عکس زندگي بسيار شيک آقاي دلدم در سنين جواني است که در صفحه 351 به همراه فرح پهلوي است و درآن از ايشان به عنوان مبتکر تأسيس فرهنگسراي نياوران در حال دريافت جايزه اي است و ظاهرا اين مسئله هيچ ارتباطي با کتاب ندارد و براي نگارنده ي اين سطورمفهوم نيست که چرا اين عکس آن هم با بيان افتخار تأسيس فرهنگسرا در کتاب چاپ شده است.
مباحث مذکور تا حدودي اين احتمال راتقويت مي کند که شايدنويسنده يا گردآورنده ي کتاب (دخترم فرح) آقاي اسکندر دلدم باشد؟!
صرف نظر از صحت و سقم مباحث مذکور، در اينجا براي آشنايي بيشتر خوانندگان محترم با ارکان تاريخ نگاري رسمي و شيوه ي ديگر از شيوه هاي مبتذل نويسي و تاريخ سازي، به نمود هاي عيني اين شيوه در کتاب دخترم فرح (که بي ترديد ساخته ي ذهن تاريخ سازان تاريخ رسمي دوران معاصر است نه ساخته ي ذهن آدم بي سوادي مثل فريده ي ديبا) به مهم ترين نکاتي که در دومين جلسه ي نقد و بررسي شيوه هاي تاريخ نگاري رسمي در تحولات دوران معاصر که با حضور جمعي از محققين و تاريخ پژوهان در فرهنگسراي انقلاب برگزار شد، اشاره مي شود. در اين بررسي از اساتيد و نويسندگان محترم آقايان دکتر اصفهاني نويسنده و استاد دانشگاه، آقاي سيد مصطفي تقوي کارشناس ارشد علوم سياسي و عضو موسسه ي مطالعات تاريخ معاصر و جمعي ديگر از علاقه مندان و دانش پژوهان حضور داشتند.
يعقوب توکلي: از قبل از اينکه وارد بحث شويم مقدمه اي در باب تاريخ نگاري پهلوي ها در ايران عرض بکنم. منظور ازتاريخ نگاري پهلوي ها که قبل از انقلاب نوشته شد در واقع همان واقعه نگاري يا خاطره نويسي آنهاست. حالا ممکن است در اصطلاح و عنوان قابل اطلاق، در مورد آن اختلاف نظر داشته باشيم. اين تاريخ نگاري بيشتر بر مبناي ادبيات توجيهي شکل گرفته است و وظيفه ي آن توجيه چيزي است که در ايران تحت عنوان انقلاب اسلامي واقع شده است و آن چه که سبب شکل گيري انقلاب در ايران گرديده مباحثي چون: علل و عوامل وقوع انقلاب، اشتباهاتي که موجب انقلاب شده، مقصراني که شرايط انقلاب را فراهم کرده اند و مباحثي شبيه به اينها.
در تاريخ سازي جديد دو جريان عمده قابل رويت است.
1- مجموعه اي از نويسندگان و خاطره پردازان و کساني که عمدتا منسوب به رژيم پهلوي بوده و تعلق رسمي به اين رژيم دارند، مثل محمدرضا پهلوي و اعضاي خانواده ي سلطنتي، نخست وزيران، وزرا، نمايندگان و رؤسا مجلسين سنا و شوراي ملي وغيره، خاطرات شريف امامي، خاطرات علي اميني و انواع واقسام خاطراتي که به شکل کتبي و شفاهي به بازار عرضه شده است.از اين قبيل مي باشد.
2- نوع ديگر از نگارش از طرف کساني صورت مي گيرد که از شخصيت هاي درجه اول و منسوبان درجه يک رژيم پهلوي نبوده و کساني هم نيستند که به نوعي در اثر وقوع انقلاب هدف آماج هاي انقلاب قرار گرفته باشند . اگر چه اين ها از جنبه هاي متفاوتي علايقي به رژيم پهلوي داشتند و پاره اي از آنان نيز لمپن هاي اين رژيم بودند، اما در داخل کشور ماندند و تقريبا بعد از جنگ از آغاز دهه ي هفتاد با شرايطي که به وجود آمد فرصت يافتند که به نوشتن در باره ي رژيم پهلوي بپردازند. اينها در قالب بيان خاطره و ذکر حوادث، تحليل هاي سياسي و اجتماعي، داستان هاي اجتماعي و تاريخي و روش هاي ديگر در کتاب هاي مختلفي به نوعي به دنبال تطهير نظام استبدادي پهلوي و شرايط سياسي و اقتصادي و فرهنگي آن بوده، ولي در حقيقت هدف عمده ي آنها پاک کردن گذشته ي تاريخي خود از ذهن نسل هاي جديد جامعه بود. از ويژگي هاي عمده ي اين آثار، ژورناليستي بودن آنها است؛ يعني عمده ي اين کتاب ها به سبک روايت ها ي روزنامه اي و رسانه اي و در غالب تمايلات سياسي و فرهنگي نوشته شده است و چون غالب اين افراد روزنامه نگار در حيطه ي کارهاي مطبوعاتي هم فعال بودند، از يک قلم روان و ساده اي برخوردار هستند و با استفاده از اين اين قلم قلب حقايق و واقعيت ها مي کنند: آثار بهنود، معتضد، ميلاني، طلوعي، نراقي،امير احمدي و طيف وسيعي از شبه روشنفکران زن و مردي که امروزه با شعارهاي جذاب آزادي خواهي، اصلاح طلبي و حقوق بشر و حقوق زنان وارد ميدان شده اند، از اين قبيل مي باشد. اين آثار ويژگي هايي دارند که عبارتند از:

1- داستان واره بودن
 

دراين آثار، حوادث و مسائلي را شاهد هستيم که در منابع علمي و تاريخي وجود دارد. نويسندگان با استفاده از ذهنيت اجتماعي، فکري و سياسي جامعه تلاش مي کنند. مباحث را به گونه اي در کنار هم قرار دهند تا به اهداف سياسي خود نزديک باشند و در پايان نتيجه ي لازم به دست آيد. در آثار باز «مسعود بهنود» اين روش به طور گسترده مورد استفاده قرار گرفته است يا در کتاب « فوزيه» ما شاهد چنين پردازش هايي هستيم.

2- زن پردازي
 

زن پردازي و استفاده از احساسات مثبت جامعه ي اسلامي نسبت به سرنوشت زنان، روش ديگري در اين آثار است. نويسندگان، بسياري از حوادث تاريخ ايران عصر پهلوي و تاريخ معاصر را به زنان نسبت مي دهند و تلاش مي کنند به نوعي تفاوت حضور زن در مسائل سياسي و اجتماعي دوران پهلوي را نسبت به جمهوري اسلامي مثبت ارزيابي کرده و وضع جامعه ي زنان جمهوري اسلامي را نا مناسب جلوه دهند. در اين کتاب ها پشت سر هم از حوادث و مسائل مربوط به زنان بحث مي شود و اتفاقا به نحو قابل توجهي به مسائل سوء اخلاقي هم پرداخته مي شود. ذکر متعدد اين حوادث و مناظر و وقايع از باب جذب مشتري و مخاطب است.

3- غير مستند بودن
 

ويژگي سوم اين آثار غير مستند بودن آن است؛ يعني شما در هيچ کدام از اين آثار سند و ارجاع نمي بينيد، مباحث مستند به يک سندي و يا کتابي و يا چيز ديگري نيست، شاهد شکل گيري متون بسيار گسترده اي ظاهرا تاريخي، ولي غير مستند به وقايع و اسناد هستيم که نويسندگان آن، خودشان را مبناي حقيقت تاريخي قرار مي دهند. اين روش در تاريخ نگاري خطر عمده اي براي نسل هاي آينده دارد و آن اين است که مشهودات شبه تاريخي را جايگزين حقايق و مستندات تاريخي مي سازد و از اين طريق، تاريخ تحريف وحشت انگيزي مي شود.

4- کتاب سازي گسترده
 

در اين سري کتاب ها کاربرد رويه هاي کتاب سازانه به گونه اي وجود دارد که مبتني بر سيستم چسب و قيچي است. شما بسياري از اين کتاب ها را کنار هم بگذاريد، مي بينيد که در واقع 5 و 6 و 7 و 10 کتاب است که در شکل هاي مختلف چاپ شده است. مثلا کتاب « داستان انقلاب و پدر و پسر» آقاي طلوعي را کنار هم بگذاريد، ببينيد چقدر با هم تفاوت دارد.
يا کتاب (دوران ارتش شاه)آقاي خسرو معتضد بالغ بر هزار صفحه است. وقتي آدم مي خواند مي بيند ادبيات کتاب در جاهاي مختلف متفاوت است و تفاوت آن هم ناشي از اين است که نويسندگان کتاب متفاوت هستند. يعني نويسنده آمده از 5 نفر ، 10 نفر يعني در واقع 10 کتاب را جمع آوري کرده کنار هم چيده فصل هايش را در هم کرده و يک کتاب قطور و مفصلي را به دست آورده.
آثار ديگري مثل، «زندگي سياسي علي اميني» نوشته ي جعفر مهدي نيا يا «سياستمدارپيپ و گل ارکيده» اسکندر دلدم وغيره در زمره ي ادبيات تاريخي مبتذل ايران بعد از انقلاب است. ابتذال به معناي روشن تاريخ نگاري و نوع نگاهي که به حوادث تاريخي دارند و از دل اين حوادث تاريخ ذهني ساخته مي شود. بازار کتاب ايران در دهه ي هفتاد مملو از کتاب هاي متعددي است که تحت عنوان ناکامان کاخ سعدآباد، کاميابان کاخ نياوران،پشت پرده ي حرمسرا، پشت پرده ي تخت طاووس،آن حکايت ها، اقبال نا ممکن، از کاخ شاه تا زندان اوين، از اين جا تا آنجا و چيزهاي شبيه به اينها به بازار آمده است. اکثر اين آثار با بهره گيري از عکس هاي خانوادگي و چيزهاي اينجوري که ضميمه ي اين کتاب هاست. اين مجموعه را مي سازند .
دخترم فرح، در خشت خام، خاطرات شعبان بي مخ، خاطرات تاج الملوک، معماي هويدا و مانند اينها، همه در يک شيوه سبک، يا هدف هاي کاملا شبيه به هم و ادبياتي غالب توليد شده اند.
اگرچه سياق تأليف هر يک از اين آثار متفاوت است، اما پيام کلي اينها در واقع به نوعي پيام واحدي است. عباس ميلاني که يک نويسنده ي چپگرايي افراطي قبل از انقلاب و يک مائوئيست تند رو و وابسته به بخشي از خاندان هاي حکومت گر که درباره ي هويدا و جريان بهاييت مديحه سرايي مي کند و هويدا را به عنوان يک چهره ي بي گناه، معصوم و انسان مظلومي که به آماج انقلاب قرار گرفت و بي گناه کشته شده جا مي اندازد به همان شيوه، سبک و سياق و هدفي مي نويسد که نويسنده ي خاطرات شعبان بي مخ يا دخترم فرح ويا غيره.
اين موجي از تاريخ نگاري مبتذل است که تاريخ دوران معاصر را فرا گرفته است و خدا مي داند که چه نتايج زيانباري براي تاريخ اين مرز و بوم به همراه دارد. عجيب تر از همه آن است که اين موج از تاريخ نگاري و چاپ آنها در داخل کشور در شرايطي انجام مي گيرد که همين جريان به انحاء مختلف، شعار نابودي آزادي هاي اجتماعي، حقوق بشر و امثال اينها را در ايران بعد از انقلاب اسلامي سر مي دهد. آثاري که در طول حاکميت اين جريان در رژيم مشروطه ي سلطنتي هم هيچ گاه اجازه ي چاپ پيدا نمي کرد؛ دکتر اصفهاني: در اينکه کتابي که بهانه ي بحث ما در تاريخ نگاري مبتذل شد، کاملا غير آکادميک و غير تحقيقي است، شکي نيست وقتي از غير تحقيقي دارم اسم مي برم منظورم اين است که از روش ها و موازين علمي، در صحنه ي تاريخ و تاريخ نگاري بي بهره است و صرفا يک سلسله ي خاطراتي است که با عناوين مختلف جمع آوري شده است وکتاب هاي شبيه به اين همان طوري که گفته شد، فاقد استفاده و مدرک تاريخي هستند. وقتي کتاب تاريخي فاقد اسناد و مدارک لازم باشد، از درجه ي علمي آن کاسته مي شود و ديگر به عنوان يک اثر تاريخي قابل توجه نيست، منتها اين کتاب گرچه فاقد سند معتبر و مدرک است، مطلبي از يک زاويه ي ديگر مي تواند قابل استفاده باشد و قابل توجه و به همين راحتي و سادگي نمي توان آن را کنار گذاشت. يک کتاب از چند زاويه مي تواند مورد بررسي و نقد قرار بگيرد.
اين کتاب از آن جهت که مطالب جالبي درباره ي زندگي خصوصي درباريان و ذهنيات و علايق و سلايق آنها دارد قابل استناده است؛ يعني اگر چه کتاب را نمي شود به آن صورت علمي تلقي کرد، ولي به خاطر اطلاعات خاص که در اين کتاب است، قابل استناد و استفاده است. حداقل براي مردمي که به دنبال اين هستند که در زندگي خصوصي شاه چه مي گذشته است نه فقط براي ايراني ها حتي غير ايراني ها هم علاقه مندند که بدانند که يک شاه و يک ملکه به چه صورت زندگي ميکردند؟ و چه مي خوردند! با چه افرادي ارتباط بر قرار مي کردند؟ وسايل تفريحي آنها چيست؟ و به همين خاطر براي خود ايراني ها بخصوص بيشتر اين انگيزه وجود دارد.
نظر من اين است که اين کتاب توانسته تا حدودي اين را پوشش بدهد، يعني توانسته پرسشي را که خواننده از آن دارد، تا حد زيادي جواب بدهد. اما واقعيتي است که کتاب عمدتا در پي رفع اتهام از فرح و خود نويسنده و بعد از آن شاه است، يعني در مرتبه ي آخر شاه است، احساس من بر اين است که نويسنده با يک تعداد مطالبي با يک تعداد کتاب هايي مواجه شده است که اينها سعي کرده اند تمام کاسه وکوزه ها را بر سر فرح و شاه و خانواده ي قطبي بشکنند. در کتاب هايي که اين اواخر به چاپ رسيد عمدتا در پي اين هستند که چهره ي افرادي را پاک بکنند که در نا ملايمات و مشکلاتي که براي جامعه ي ما به وجود آمد مهم ترين نقش ها را داشتند. مثلا کتاب «معماي هويدا» از آقاي عباس ميلاني در پي اين است که بگويد، مشکل فرح بوده است با اين عواملي که به دنبال خودش داشته و به هر تقدير باندي که در حلقه ي فرح بود، چه آن کساني که در حيطه ي فرهنگ کار مي کردند و چه کساني که در حيطه ي هنر با او همکاري داشتند و يا آن کساني که در حيطه ي اقتصادي و پشتيباني مادي در واقع در پي منافع فرح بودند و در کنار او از خانواده ي قطبي يا خانواده ي فرح به عنوان مسببان اصلي نابودي ايران ياد مي شوند. در واقع آن کتاب ها به نوعي کيفر خاستي عليه آنهاست .. اين کتاب مي خواهد جبران بکند . من احساسم بر اين است که آن چه در اين کتاب بايد مورد توجه قرار بگيرد همين است، بقيه مباحث شايد در حاشيه ي اين بحث باشد.
آقاي تقوي: همان طوري که فرمودند آنچه در بررسي اين آثار مهم است سبک و شيوه ي تاريخ نگاري نيست، چون سبک و شيوه ي جديدي نمي باشد. تاريخ نگاري معاصر با اين شيوه آشنايي کافي دارد. آن چه که بايد در لابه لاي مباحث آثاري شبيه به دخترم فرح پيدا کرد، انگيزه ي، پيام و محتواي آن است. بايد ديد تا چه اندازه هدف تطهير نظام مشروطه ي سلطنتي مطرح است. در اين که روش عاميانه، «رمانتيک» و «ژورناليستي» روشي است که بر اکثر اين آثار غلبه دارد، نمي توان شکي داشت. در هر صورت نوشته هايي مانند دخترم فرح عمدتا براي نسل هايي نوشته مي شود که مستقيما با رژيم استبداد پهلوي و وقايعي که در طول حاکميت اين رژيم بر سامان اجتماعي نظام سياسي، اقتصاد، فرهنگ و اخلاق جامعه آمد، سر و کار نداستند. اين نسل سختي هاي آن دوران را نديده است و شايد شرايط براي باور اين گونه تاريخ هايي که ساخته مي شود شرايط بعيدي نباشد. اين آثار با ترسيم سيماي مناسب، معقول و حتي نيمه آرماني از کارگزاران رژيم ديکتاتوري پهلوي و افزودن چاشني مشکلاتي که به طور طبيعي جامعه ي ما در گير آن است ترکيبي از آرمان هايي که معمولا هر جامعه به اين آرمان ها گرايش دارد. مخصوصا نسل جوان که اصولا نسلي آرمان گرا هستند، شرايط را براي القاي تحريف تاريخ و تاريخ سازي ذهني آماده مي کنند. دروغ گويان تاريخ و تحريف گران هميشه در چنين بستر هايي رشد مي کنند و آثاري شبيه به آثار دخترم فرح، شعبان بي مخ، آن حکايت ها و غيره خلق مي کنند.
بنابراين در اين گونه آثار بلا استثنا چند قائده ي اصلي تکرار مي شود:
1. معقول و محبوب سازي چهره هاي مطرود و مشکوک
2. عادي سازي شرايط رژيم پيشين
3. غير قابل تحمل نشان دادن نظام جديد
4. حسرت نرسيدن به آرمان ها و مقصر نشان دادن چهره هاي نا شناخته ي مرموزي که سد راه آرمان ها شدند.
روي ديگر سکه نيز کاملا مشخص است. ايجاد بيزاري و دامن زدن به نارضايتي از وضع موجود. نمي دانم کتاب دخترم فرح در رسيدن به چنين اهدافي توفيق داشته يا نه؟ اما آنهايي که اين اثر را مطالعه مي کنند در لابه لاي سطرهاي آن چنين هدفي را خواهند ديد. بديهي است که کارگزاران و وابستگان يک نظام سياسي منحط و ساقط شده به راحتي زير بار و ضع موجود نخواهند رفت. مهم ترين روش در فرافکني هاي اين افراد کار فکري و تاريخي و حتي ادبياتي بر روان جامعه است. محکوم کردن ديگران ، انداختن تقصير به گردن ديگران در وقتي که کار مشکل مي شود هم يک قاعده ي طبيعي است و هم پوششي است براي داستان سرايي هاي آن هدف اصلي. کساني که کتاب دخترم فرح را نوشته يا تنظيم کردند به دنبال چنين هدفي بودند شايد يکي از دلايل تناقض گويي هاي اين اثر هم همين هدف باشدچون نويسندگان يا تنظيم کنندگان آنقدر در پي القاي هدف مذکور بودند متوجه تناقض هاي آشکار مباحث نگرديدند. اين تناقضات و تعارضات تا يه حدي است که خواننده احساس مي کند نمي شود يک نفر در اين گفتگو اين قدر متناقض حرف بزند مگر آن که تنظيم کننده براي القاي هدف خود در لا به لاي گفتگو ها مباحثي گنجانده باشند و يا خود نويسنده ي اصلي از همان ابتدا با چنين نيتي نوشته باشد.
اين مسئله از آن جهت محل ترديد است که اين اثر توسط فريده ديبا، به نيت گفتن پاره اي از حقايق نوشته شده، چون اطلاعات وي از بعضي از چهره هاي خاندان پهلوي که چهره هاي شناخته شده و جنجالي هم مي باشد، کاملا غلط ارائه شده است. به عنوان مثال پيرامون علي پهلوي فرزند عليرضا برادر مقتول محمدرضا شاه (که شايعه بود به وسيله ي وي هواپيماي او سقوط کرد(1) مي نويسد: « علي (متولد 1325 شمسي) با دختر افليج پروفسورعدل ازدواج کردو چون عمويش (محمدرضا) راعامل قتل پدرش مي دانست به فعاليت هاي سياسي عليه محمد رضا پرداخت.»(2)
کسي که بخشي از تاريخ خاندان پهلوي را مي نويسد و مدعي است حرف هاي او مبتني بر واقعيات است، چگونه از جنجالي ترين چهره ي خاندان پهلوي ابتدايي ترين اطلاعات را ندارد و دختر پروفسور عدل را که همسر بهمن حجت کاشاني است، زن علي پهلوي اعلام مي کند.
توکلي: در جمع بندي مباحث بايد عرض کنم که خطر کتاب سازي الان به صورت يک خوره به جان تاريخ نگاري کشور ما افتاده و متأسفانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي چشمش را نسبت به اين آثار بسته است. بحث از چاپ يا عدم چاپ اين آثار نيست. حتي بحث از دفاع يا حمله به انقلاب اسلامي نيست، بحث از سرگرداني نسل هايي است که در چنبر چنين آثاري نسبت به تاريخ خود دچار ترديد مي شوند. آيا دوستداران اين مرز و بوم، محققين، مورخين با وجدان، سازمان هاي فرهنگي کشور و خلاصه همه ي آنهايي که دوست دارند در اين مملکت باشند و به آن خدمت کنند و به تاريخ اين مملکت عشق مي ورزند هيچ مسئوليتي در مقابل اين سرگرداني ندارند؟
آيا هر اثري مي تواند بدون استناد به منبع شناخت شده ي تاريخي به نام تاريخ اين مرز و بوم مجوز نشر بگيرد؟
******

پي‌نوشت‌ها:
 

1. براي اطلاعات بيشتر پيرامون علي پهلوي ر.ک فصلنامه ي پانزده خرداد، دوره ي سوم، شماره ي 1و2، پاييز و زمستان 1383.
2. فريده ديبا، دخترم فرح، ترجمه ي الله رئيس فيروز، نشر به آفرين، تهران، 1380، چاپ دوم،ص124
 

منبع: فصلنامه تخصصی 15 خرداد ش 3




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما