شرائط تفسير و مفسر علمي قرآن کريم

تفسير علمي قرآن کريم گر چه از پيشينه و سوابق ممتدي برخوردار مي باشد اما در طول تاريخ داراي موافقان و مخالفاني بوده و هست که ما در اين مختصر درصدد بيان نظرات موافقان و مخالفان و دلايل هر گروه از آنان نيستيم و آنچه که فعلا مد نظر ماست بيان شرائط تفسير و مفسر علمي قرآن کريم است. اما قبل از هر چيز ذکر دو نکته را لازم مي بينم و اين دو نکته بايد براي هر مفسري از جمله معتقدان به تفسير علمي اساس و زيربناي کار باشند .
يکشنبه، 6 شهريور 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شرائط تفسير و مفسر علمي قرآن کريم

شرائط تفسير و مفسر علمي قرآن کريم
شرائط تفسير و مفسر علمي قرآن کريم


 

نویسنده : دکتر علي مطوري1




 
تفسير علمي قرآن کريم گر چه از پيشينه و سوابق ممتدي برخوردار مي باشد اما در طول تاريخ داراي موافقان و مخالفاني بوده و هست که ما در اين مختصر درصدد بيان نظرات موافقان و مخالفان و دلايل هر گروه از آنان نيستيم و آنچه که فعلا مد نظر ماست بيان شرائط تفسير و مفسر علمي قرآن کريم است. اما قبل از هر چيز ذکر دو نکته را لازم مي بينم و اين دو نکته بايد براي هر مفسري از جمله معتقدان به تفسير علمي اساس و زيربناي کار باشند .

نکته اول:جامع بودن قرآن کريم
 

قرآن کريم کتاب جامعي است اما اين جامعيت بدان معني نيست که در جايگاه بيان علوم بشري و تجربي باشد که خاستگاه آن عقل و انديشه بشر است و دستيابي به اين علوم را در حيطه امکان او قرار داده و بشر در طول تاريخ بنا به تلاش و ميزان استفاده از تجارب قبلي و استفاده از قوه تفکر و انديشه خود به اين علوم دست يافته و هنوز مجهولات زيادي در اين خصوص فرا فروي خود دارد .

نکته دوم: قرآن کتاب هدايت است
 

قرآن کريم در آيات متعددي خود را کتاب هدايت و موظعه و ارشاد و تربيت دانسته و براي نيل به اين هدف از راههاي متنوع استفاده کرده است گاه در قالب داستان، گاه ديگر در قالب حوادث و رخدادهاي مختلف اقوام گذشته و گاه با ذکر پاره اي از مسائل طبيعي و هستي شناسانه و در هنگام طرح مسائل تجربي و علمي، هدف بيان قوانين جاري طبيعت نيست بلکه هدف بيان عظمت، رحمت و حکمت خداوندي است که ما را به سوي او و تسليم شدن در برابرش فراخوانده است. و اگر مي خواست وارد عصه بيان قوانين و ريزه کاريهاي طبيعت شود قطعا هم از هدف اصلي خود «هدايت»دور مي شد و هم با شرح و تفصيل بيشتري اين مسائل را مطرح مي کرد .
اينک با ذکر اين مقدمه گوئيم :
پاره اي اصول و مباني هست که رعايت آنها مي تواند در جهت بخشيدن به تفسير علمي مفيد و مؤثر واقع شده بطوريکه اگر مفسر در تفسير خود به اين اصول و مباني پايبند باشد تفسير او از مصاديق«تفسير به رأي»نخواهد بود. اما قبل از ورود به بحث گوئيم :
بديهي است که هر مفسر قرآن از يافته ها و اندوخته ها و فرهنگ قبلي خود و علومي که قبلا آموخته متأثر مي شود. بطوريکه تفسير يک نفر صوفي با تفسير يک فيلسوف و تفسير اين دو با تفسير يک لغوي يکسان نيست. نه تنها در تفسير بلکه حتي در قرائت قرآن کريم نيز اين اصل مسلم جاري و ساري است. بطوريکه درک و تأثر از ايات در هنگام قرائت يکي نيست. يک تابلو نقاشي را چندين نفر مي بينند. يک نفر شاعر، يک پزشک و ..و بالاخره يک نقاش. يکي اصلا به آن توجهي نمي کند. ديگري نظري گذرا به ان مي اندازد و سومي عميقا مجذوب ظرافتهاي آن مي شود. اين قانون کلي حيات است و مقاومت در برابر آن بي فايده است. بنابراين طبيعي است که مرد بلاغت: نکته هاي بياني و اسرار تعبير را در قرآن درک مي کند .
فقيه : نکته هاي تشريعي را مي بيند .
صوفي:جذب ذوق هاي روحي و سلوکي مي شود .
جامعه شناس: به سنن اجماعي مي نگرد .
و بالاخره دانشمند طبيعي به آيات و ظواهر کوني مي نگرد و در آن دقيق مي شود. مالک بن انس که يک فقيه بود از آيه «وَ قَالُوا اتَّخَذَ الرَّحمَنُ وَلَداً سُبحَانَهُ بَل عِبَادٌ مُّکرَمُونَ»[انبياء:26]نتيجه مي گيرد که رق(برده گي)با بنوت(فرزندي)جمع نمي شوند. بنابراين» لايکون ابن الانسان عبداله» از يکي از صوفيه سؤال شد: هل تجد في القرآن ان الحبيت لا يعذب حبيبه؟ فقال :نعم، قال الله تعالي: وَ قَالَتِ اليَهودُ وَ النَّصَارَي نَحنُ أَبناء اللهِ وَ أَحبَّاؤُهُ قُل فَلِمَ يُعَذِّبُکُم بِذُنوبِکُم بَل أَنتُم بَشَرٌ مِّمَّن خَلَقَ يَغفِرُ لِمَن يَشَاء وَ يُعَذِّبُ مَن يَشَاء وَ لِله مُلکُ السَّماوَاتِ والأَرضِ وَ مَا بَينَهُمَا وَ إليهِ المَصِيرُ؟[مائده:18]اين نکته دقيق براي عارف و سالک روحي شايان توجه و تأمل بود. بنابراين چه اشکالي دارد بپذيريم که عالم به کون و طبيعت، وقتي به آيه اي که در آن اشاراتي علمي هست دقت بيشتري همراه با استنباط دقيق تري داشته باشد که اين استنباط و دقت را عالم لغوي و فقيه صرف نخواهند داشت. قطعا متخصص در علم زمين شناسي درک عميق تري از آيه «والجبال اوتادا»[نبأ:7]خواهد داشت. کما اينکه متخصص علوم دريايي هم درک وسيع تري از آيه «مَرَجَ البَحرَينِ يَلتَقيِانِ*بَينَهُمَا بَرزَخٌ لَّا يَبغِيَانِ[رحمن:19-20]خواهد داشت .
يادآوري اين نکته هم ضروري است که در مسائل علمي ثبات نسبي هم ما را کفايت مي کند. زيرا توان و وسع ما همين است. چو بشر هستيم و در تعريف تفسير هم گفته شده :«هو بيان المراد من کلام الله بقدر الطاقه البشريه»و اما اصول و قواعدي که يک مفسر بايد در تفسير علمي قرآن کريم مد نظر داشته و آنها را مراعات کند :

1-عدم تکلف در فهم متن :
 

مفسر قرآن نبايد در فهم آيه خود را به تکلف وا دارد. بارزترين مصداق اين تکلف در عدم مراعات لغت است. بدين معني که الفاظ قرآني را بر معاني مستحدثه در عصر حاضر که يقينا مورد نظر نص قرآن نبوده اند حمل نکند. همچون حمل کلمه ي(ذره)بر معني اصطلاحي در علم فيزيک و غير آن به عنوان اتم .

2ـ عدم اتهام امت اسلامي به جهل
 

مفسر علمي قرآن کريم نبايد به امت اسلامي در طول تاريخ آن، اتهام جهل و ناداني را بزند . امتي که صحابه و تابعين و اتباع را در خود جاي داده شايسته اين اتهام نمي باشد و ايانکه بگوئيم اينها مگي چيزي نمي فهميدند تا اينکه اين نوع از تفسير(تفسير علمي)آمد و کتاب خدا را به اينها آموزش داد. چون معناي اين سخن اين است که خدا کتابي را برمردم نازل کرده که مخاطبان آن را نمي فهميدند و مراد نازل کننده را از آن درک نمي کردند و اين با توصيف قرآني که خود را «کتاب مبين»و اينکه «نور»و«هدي للناس»است منافات دارد .
به تعبير ديگر بايد گفت که شايسته است از اين نوع تفسير(تفسير علمي)آنچه را که اضافه برمعلومات قبلي است قبول کنيم نه آنچه را که در رد تمام معلومات قبلي است . زيرا هيچ مانعي نيست از اينکه از آيات فهم جديدي برآنچه که بود اضافه شود . و اين همان ذو وجوه بودن قرآن است که داراي عجائب و اسرار فراوان بوده و در هر زمان بخشي از اين عجائت و وجوه براي بشر روشن مي شود .

3ـ ضرورت داشتن شناخت کلي از علوم :
 

کسي که بخواهد در عصر حاضر به تفسير علمي بپردازد بايد از اصول علوم طبيعي و کوني اطلاع داشته باشد تا بتواند در بيان معاني و توضيح مقاصد و دلالات قرآني آنها را بکار گيرد. در غير اين صورت تفسير او از زمان و مردم عصر عاجز و قدرت پيوستن به آنها را نخواهد داشت. خداوند مي فرمايد :«وَ مَا أَرسَلنَا مِن رَّسُولٍ إِلّا بِلِسانِ قَومِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُم فَيُضِلُّ اللهُ مَن يَشَاء وَ يَهدِي مَن يَشَاء وَ هُوَ العَزيزُ الحَکيِمُ»[ابراهيم :4]بنابراين کسي که در قرن 15هجري زندگي مي کند بايد با مردم با زبان همين قرن صحبت کند نه با زبان قرنهاي گذشته و همانگونه که فتوا حسب زمان و مکان ممکن است متفاوت باشد، تفسير قرآن و اسلوب دعوت قرآني با گذشت زمان بايد مورد بازبيني و نگرش هاي جديد قرار گيرد .
وقتي که مرحوم سيد قطب در تفسير خود(في ظلال القرآن)اقدام به طرح بعضي از موضوعات درباره ي منظومه ي شمسي و کهکشانها نمود بعضي ازمشايخ به علت جهل به همين حقايق هستي براو خرده گرفتند و از قديم الايام گفته شده :«من جهل شيئا عاداه»(هر کس نسبت به چيزي جاهل باشد با آن دشمني مي ورزد)و قرآن کريم مي فرمايد :«وَ مَا يَتَّبِعُ أَکثَرُهُم إِلّا ظَنّاً إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغنِي مِنَ الحقِّ شَيئاً إِنَّ الله عَلِيمٌ بِمَا يَفعَلُونَ»[يونس:36].

4ـ قرآن محوري :
 

مفسر قرآن بايد بداند که قرآن معجزه ي جاويدان پيامبر اکرم (ص)و آئين نامه ي الهي و مهم ترين و رساترين منبع فرهنگ اسلام است. اين کتاب عزيز در جايگاه بلند هدايت انسان، همچون مشعلي فروزان برمعبر تاريخ، انسان را از ظلمت به نور هدايت و ايمان، راهنمايي و سپيدي مي بخشد .
قرآن به تعبير خودش «تبيانا لکل شيء»،«هدي للناس و بينات من الهدي و الفرقان»است، حقايق قرآني، حقايق نهايي، قطعي و مطلق است و گذشت زمان و پيشرفت علوم و تکنولوژي، حقايق آن را نسخ نمي کند .
پيغمبر خدا(ص)مي فرمايد :«هنگاميکه فتنه ها،»انند پاره هاي شب ظلماني از هر طرف شما را احاطه کند دست به دامن قرآن بزنيد. زيرا قرآن شفاعت کننده اي است که شفاعتش پذيرفته مي شود .
و شکايت کننده اي است که شکايتش قبول مي شود، کسيکه آنرا راهنماي خود قرار دهد او را به بهشت مي کشاند و کسيکه آنرا پشت سراندازد، او را به دوزخ مي راند، قرآن بسوي بهترين راهها، راهنمايي مي کند، کتابي است که داراي تفصيل و بيان و نتيجه است...ظاهر و باطني دارد: ظاهرش دانايي و باطنش علم است، بيرونش زيبا و درونش عميق است ...اسرار شگفت آن از شماره بيرون است و هيچ گاه گرد فرسودگي برصفحه آثار دلپذيرش نمي نشيند....».2
لذا مفسر قرآن به هر روش و مسلکي که بخواهد دست به تفسير بيازد، بايد جانب قرآن را در هر حال و تحت هر شرائطي، عزيز تر و اصل مسلم و قطعي بگيرد؛ و هر جا که تعارضي بين قرآن و غير آن بنظر برسد، بايد قرآن را مقدم داشت؛ چه رسد به فرضيه ها و تئوريها و نظرياتي که در طول تاريخ دستخوش تغيير و تحول بوده و خواهند بود .
2ـ قرآن بيانگر هرچيزي است که بيانش در شأن قرآن باشد
قبلاً در ضمن يادآوري دلايل مخالفان تفسير علمي، بيان داشتيم که اهتمام قرآن، ديني و اعتقادي است و نه علمي. در قرآن کريم آياتي وجود دارد که بيانگر جامعيت اين کتاب الهي است. آيام عناي اين آيات اين است که همه ي مباحث اجتماعي، سياسي، اقتصادي علمي و ..بطور تفصيل و مبسوط با ذکر جزئيات در قرآن مورد عنايت قرار گرفته است، آنطور که بعضي مي پندارند؟
نيز بايد مشخص شود که هدف از اين اشارات چيست؟ آيا هدف صرف بيان اين مطالب مختلف است بدون آنکه با هدف کلي قرآن و رسالت ان ارتباطي داشته باشد؟ ويا اينکه اگر اشاراتي هست در جهت همان هدف کلي(هدايت و ارشاد)است ؟
در اينجا بايد گفت که نيازهاي انسان به دو بخش عمده تقسيم مي شوند :
الف: نيازهايي که درجهت تحصيل سعادت و کمال معنوي و هدايت و تربيت اوست .
ب:نيازهائي که به زندگي مادي و رفاهي و آرمانهاي مادي مربوط مي شود .
بدون شک قرآن کريم به تمامي نيازهاي بشر براي تأمين سعادت دنيوي و اخروي وي، گاه به تفصيل و گاه به اجمال پاسخ داده است .
در آيه ي شريفه «تبيانا لکل شيء»بايد دانست که اين بيان گاهي ظاهري است با اين قيد که قرآن بيانگر هر چيزي است که بيان آن در شأن قرآن است ؛ بيان فرمول بمب اتم و جزئيات علوم فيزيک و شيمي، شأن و رسالت قرآن نيست .
اين قيد در آيات ديگري نيز مشاهده مي شود: قرآن درباره بلقيس مي فرمايد :
إِنِّي وَجَدتُّ امرَأَةً تَملِکُهُم وَ أُوتِيتَ مِن کُلِّ شَيءٍ وَلَهاَ عَرشٌ عَظيمٌ»(نمل:23)،يعني سلطنت بلقيس هيچ نقصي نداشت و همه چيز به او داده شده بود. بديهي است که منظور از کل شي در آيه ي شريفه «هرچيزي که شأن سلطنت او و متناسب با حکومت او بوده در اختيارش گذاشته بود .ولي آيا هواپيما و موشک و تانک هم داشت ؟»3
قرآن کريم کتاب هدايت است و براي نيل به اين مهم به تمام ابعاد زندگي بشر نظر داشته و از همه ي راههاي سالم و مفيد بهره جسته است و در طرح مباحث عقيدتي و اخلاقي گاهي به يک سلسله مسائل طبيعي نيز اشاره کرده است .اين اشارات نه به قصد بيان و طرح مسائل علمي و تجربي است بلکه زمينه اي است براي گرايش دادن انسان به درک عظمت و رحمت و حکمت الهي و يادآوري نعمتهاي او و نهايتا شکرگزاري بندگان و اطاعت و تسليم آنان در برابر خداوند تبارک و تعالي است .
مطالعه و دقت در اين آيات و نيل به هدايت لازم از رهگذر اين آيات، هم در گذشته و هم در حال(عصر پيشرفت علوم و تکنولوژي)ميسر و ممکن است .
3ـ استناد به قوانين مسلم و قطعي در صورت لزوم
دخيل کردن مسائل علمي در تفسير آيات اگر با رعايت حد اعتدال -نه افراط و نه تفريط-همراه باشد و از محيط فرضيه ها و تئوريها قدم بيرون نهاده وارد محيط قوانين علمي که با دلايل قطعي يا مشاهدات مسلم ثابت شده است و دلالت آيات قرآن نيز در اين امور صريح و روشن باشد. بلا اشکال بنظر مي رسد؛ بلکه در نظر جمعي از انديشوران علوم قرآني و تفسير، بيان تطابق و همخواني اين دو(علم قطعي و قرآن)،در واقع بيان عظمت اين کتاب الهي است .
اصولاً چه مانعي دارد معتقد باشيم که قرآن در بحثهاي توحيدي و خداشناسي و امثال اينها، پرده از روي يک سلسله حقايق علمي بردارد پيروان خود را در جريان ان بگذارد و علاوه بر نتايج توحيدي و اخلاقي-که هدف اصلي آيات است-نشانه اي برحقانيت قرآن، و هم راهگشاي علوم و دانشها است؟
اما بايد مواظب بود که :
اولا: به آن دسته از مسائل طبيعي استناد شود که صد در صد ثابت و مسلم شده باشند، مانند قانون جاذبه، زوجيت گياهان، حرکت زمين و منظومه شمسي و امثال اينها که حتي با دلالت حسي هم ثابت شده اند.4
ثانياً:دلالت آيات براين قبيل مباحث آنچنان روشن و آشکار باشد که نيازي به تأويل، تکلف و تطبيق نداشته باشد. اگر باب توجيهات ساختگي در اينجا باز باشد، مصداق تفسير به رأي خواهد بود .
مرحوم علامه طباطبايي (ره)،علم و علوم طبيعي را چراغي مي دانند روشن که بخشي از مجهولات را از تاريکي در آورده و براي انسان معلوم مي سازد.5
4ـ عدم مخالفت با مضامين مسلم شرعي
شرع مقدس اسلام يک سريح قايق مسلم و قطعي دارد که به هيچ وجه با گذشت زمان، رنگ تغيير و تحول و جامه ي تبديل و دگرگوني برتن نمي کنند. علاوه بر اصول دين اکثريت قريب به اتفاق احکام شرعي و عبادات و نيز بسياري از اخلاقيات ديني ما، از اين ويژگي (ثبوت و عدم تغيير)برخوردارند .
علم بشر به هر کجا که برسد و تکنولوژي به هر درجه اي نائل شود، شرب خمر حلال نمي شود، دروغ و غيبت پسنديده نخواهد بود ارزشها ضد ارزش نمي شود. آري!بحث ما در اينجا از اصول مسلم شرعي است نه از مسائلي که شرع مقدس در مورد آنها نظر قطعي و صريح خود را اعلام نکرده بلکه درک و شناخت دقيق آنها را به فکر و عقل و علم و تلاش خود آدمي واگذار نموده است. نظري، داروين در مورد لقت انسان، خلاف نص صريح قرآني است؛6مفسري که داراي گرايش علمي است بايد مواظب باشد که مبادا با قطعي گرفتن پاره اي نظريات و فرضيات اين چنين، عليرغم ميل باطني خود براي آشتي بين قرآن و علم، دست به تأويل ناروا بزند؛ و صراحت آيات را فداي گرايش علمي خود نمايد .
5ـ شناخت صحيح قلمرو و حيطه و زبان معرفت ديني و علمي و وجوه اشتراک و افتراق آنها
اگر مفسر بخواهد پاي در وادي تفسير علمي گذارد بايد اول ديدگاه روشني نسبت به دين وعلم و حوزه هاي معرفتي اين دو داشته باشد. اگر ما حوزه هاي معرفتي علم و دين را در مقابل هم و آشتي ناپذير بدانيم، چگونه خواهيم توانست از داده هاي اين دو، استفاده هماهنگ ببريم. بسياري از لغزشها و نارسائيهايي که در نوشتارهاي مذهبيون علم گرا وجود دارد، متأثر از همين مطلب است که نتوانسته اند ارتباط علم و دين و نوع انتظاري که از اين دو حوزه بايد داشت را درست دريابند. اما تبيين موضوع :

الف-حق بودن گزاره هاي ديني
 

قضايا و گزاره هاي ديني اعم از اعتباري و حقيقي-حق اند. غرض از «حق بودن»در قضاياي حقيقي دين،«مطابقت با واقع»است يعني گزاره هاي ديني در توصيف و گزارش از حقايق خارجي صادق است و خداوند هر آنچه را در باب جهان خارج گفته است با واقعيت آن مطابقت دارد .
مراد از حقانيت در احکام و قضاياي اعتباري«موصل به هدف بودن»که مقابل آن «لغو بودن»است يعني اوامر و نواهي، احکام و تشريعات دين چنان است که غرض خداوند را تأمين مي کند و بعلاوه با مواردي چون حسن عدل و قبح ظلم که اخلاقا مورد اتفاق و اجماع عقلي است موافقت دارد .

ب-توانمند و کارآمد بودن گزاره هاي ديني
 

قرآن گرچه در نظر ابتدائي شامل اجزائي پراکنده و به ظاهر موضوعات آن عاري از سياق و نظم بشري مي نمايد لکن اين اجزاء متفرق در حکم پاره هاي يک کل واحدند و گر چه خداوند به بهانه هاي مختلف به طرح سخن در آن موضوع پرداخته است، اما نظر براين بوده است که سخن در آن زمينه اشباع شود يعني خداوند انچه را که بشر براي هدايت به سوي حق بدانها نيازمند است در حد کافي و وافي از طريق نبي اکرم(ص)براي بشر فرو فرستاده است .

ج-گزاره هاي علمي و ديني از حيث نوع ربطشان با واقعيت يکسانند .
 

همانطور که گفته شد دين حاوي احکام معرفت بخش و گزاره هاي واقع نماست يعني خداوند در باب جهان خارج و واقعيت سخن صادقي گفته است. از ديگر سو، دانشمندان در کار علمي خويش معمولا قائل به رئاليسم اند. اخترشناسان، زمين شناسان، زيست شناسان، شيميدانان، نظريه ها را نمايانگر رويدادهاي جهان خارج تلقي مي کنند. در ديدگاه مفسران، متکلمين اسلامي و عالمان علوم تجربي، علم راهي به سوي درک و شناخت است نه اينکه فقط ابزاري براي تصرف و پيش بيني و مهار باشد. همان طور که در گزاره هاي ديني از مفاهيمي چون «خداوند»،«آخرت»،«شيطان»،«بهشت»،«جهنم»و...بحث مي شود که حکايت از وجودي در خارج از ذهن و حظي از واقعيت دارند، گزاره هاي علمي نيز «رئاليسم»و«واقع نما»مي باشند .
علم و دين علي رغم تفاوتهايي که در زبان دارند رد «بدهکاري به حقيقت»و «اشتياق به شناخت»مشترکند. پرسشهائي که در هر يک از اين دو حوزه طرح مي شود، از بن و ريشه متفاوت است ولي هر دو دعاوي معرفتي دارند و هر دو در قصد و برخورد خويش اصالت واقع اند.7
هم سخني بين گزاره هاي ديني و علمي در صورتي علمي خواهد شد که بين متعلق احکام و گزاره هاي ديني و علم دست کم يک نقطه تماس وجود داشته باشد. با بيان فوق معلوم مي شود که زبان علم و زبان دين از نظر مرجع و محتوا واقع نگرند. هر دو گروه، يعني هم گزاره ها و گزارشهاي علم و هم دين بايد در به دست دادن تعبيري منسجم از کل تجارب بشري سهيم باشند نه اين که هر يک زي خود زباني باشند بي ارتباط با ديگري.8
اهل علم به طبيعت به عنوان يک ماهيت و قالب و قواره ي قانومند، مي نگرد و اهل کلام به طبيعت ازآنروي تعلق خاطر دارد که آنرا مربوط به خداوند و جهت يابي زندگي انسان مي داند، اين دو، علي رغم تعلقات مختلفشان به يک جهان طبيعت واحد مي نگرند. لذا پرس و جوها و کند و کاوهايشان نمي تواند به کلي مستقل از هم باشد اگر اهل کلام از فعل و فعاليت خداوند در طبيعت سخن مي گويد، نمي تواند در اين سخن، يافته هاي اهل علم را درباره ي سرشت نظام طبيعت نديده بگيرد. همچنين، اهل کلام سؤالهاي مشخصي راجع به ماهيت هستي انسان دارد، ولي دقيقا به همان مخلوقي اشاره دارد که رابطه اش با طبيعت مورد امعان نظر اهل علم است.9
ايان باربور گويد: نگرش و ديد دين بر رويدادها از موضع و مقام فرد «عامل»است در حاليکه علم و فلسفه از موضع «ناظر »و تماشاگر بره مان رويدادها نظر مي افکند و بدين طريق ما در مقام مقايسه زبانهاي دين و علم با يک سلسله مقولا ت و مفاهيم و زوجهاي متقابل روبرو مي شويم:جبر و اختيار ، هدفمندي، مشيت الهي، نواميس طبيعي و ...يک سوي اين زوجها را بعنوان مقولات و مفاهيم ديني تشکيل مي دهند و ديگر سوي اين زوجها مقولات و مفاهيم علمي است و نظر صائب آن است که اين زوجها را زبانهاي بديل يا جانشين شونده ي يکديگر برشمريم که هر کدام براي رويدادهاي واحدي که يک بار از درون و موضع«عامل»و يک بار از برون و موضع«ناظر»ابراز مي گردد.10
همچنين دين و علم(به معناي اعم)در حيطه ي علوم انساني اشتراک فراوان دارند. اسلام برخلاف ديگر اديان توحيدي، حاوي شريعت و متضمن احکام عملي است و در زمينه فرد و جامعه، تربيت، اداره و رهبري اجتماع و ..سخن فراوان دارد و اين همان مباحثي است که در حيطه ي علومي از قبيل جامعه شناسي، اقتصاد، مردم شناسي، سياست ، روانشناسي اجتماعي و ...مطرح است.11
البته مفسر قرآن کريم بايد بداند که حيطه ي معارف ديني با حيطه ي معارف بشري کاملا انطباق ندارد و در مواردي، خصوص در زمينه هاي علوم طبيعي و يافته هاي آن قرآن کريم سخني ندارد، چون شأن و مقام قرآن در مقام بيان مطالب علمي نيست. غرض اصلي آن «هدايت آدمي به ساحت ربوبي»است و در جهت تأمين اين غرض قرآن شيوه ي «گزيده گوئي»را مد نظر قرار داده است. قرآن عنداللزوم پاره اي از حقايق مربوط به هستي يا انسان را طرح مي کند و همواره رشته کلام را به طرف همان غرض اصلي سوق مي دهد و لذا آشکارا بسياري حقايق علمي و فني وجود دارد که محل اعتناي قرآن نيست، و از آنها نيز تا آنجا که ظاهر قرآن و تفاسير موجود، نشان مي دهد، سخني به ميان نيامده است .
براي تقريب به ذهن، مي توان گفت که قرآن همچون متن يک سخنراني است که گوينده در آن کوشيده است مطلب معيني را تبيين کند؛ اما به تناسب مقام، سخن خود را با ذکر برخي شواهد از حقايق هستي، امور تاريخي و نظير آن همراه کرده است، و همواره در پي آن بوده است که «سخن»اصلي خويش را به پيش براند. از اين رو، هر گاه سخن به بيان حقيقي نجومي، زيست شناختي يا تاريخي و نظير آن مي رسد، تنها به قدر حاجت و اقتضاي مقام، اشارتي صورت مي پذيرد و به دليل همين گزيده گويي است که کساني قرآن را مي خوانند اما به غرضي بجز غرض قرآن دل سپرده و از آن کام برنميگيرند. في المثل کسي که به رمان نويسي دل سپرده و برآن است که راز و رمز اين امر را هر چه باريک بينانه تر به دست آورد، هنگامي که به داستانهاي قرآن روي مي آورد و تصميم مي گيرد که با مراجعه به موارد متعدد بيان اين داستانها، به غرض خويش راه بجويد، بزودي خود را ناکام مي يابد، چه مي بيند که داستان در ميانه رها مي شود، و سخن به وادي ديگري مي رود. و اي بس از تقطيعهاي مکرري که در بحث مورد نظر در آيات مربوطه ملاحظه کند، آزرده خاطر شود، اما با کمي دقت در خواهد يافت که اين مطالب که برحسب غرض او«تقطيع»محسوب مي شود، با نظر به غرض قرآن سخن کاملا پيوسته و منسجم است. و اگر جز اين بود و قرآن يکي از اين مباحث را به طور کامل تا انتها پي شمي برد،در آن صورت در غرض قرآن کژي حاصل مي شد. اين کژي و راستي در حيطه ي اغراض مختلف، معنا خواهد يافت.(ابروي تو گر راست بدي کج بودي)
گزيده گوئي ايجاب مي کند که گوينده از سويي در خصوص غرض اصلي خويش فروگذار نباشد و عمده ي توجه خوش را مصروف برآوردن آن کند و از سوي ديگر، مسائل دور از اين غرض را به اجمال برگزار کند .
اين خصيصه گزينه گويي، ما را در پاسخ به اين سئوال ياري مي دهد، که آيا قرآن نيازهاي آدمي را در مقياس حداقل پاسخ مي گويد، يا در مقياس حداکثر. آن دسته از نيازهاي آدمي که موضوع غرض اصلي قرآن هستند، طبيعتا در مقياس حداکثر پاسخ داده خواهند شد و دست اي که در حيطه ي غرض اصلي نباشد، به اختصار و در مقياس حداقل مورد توجه قرار خواهد گرفت. هر چند ميان اين دو دسته نياز آدمي، ارتباط و تأثير و تأثر برقرار است مثلا آدمي براي تأمين سوخت خود نيازمند شناخت توسعه صنعت نفت است، امام قرآن به منظور «نفت شناسي»نازل شده است و اگر به توصيه هايي مختصر و کلي در خصوص نحوه بهره گيري از طبيعت اکتفا کرده است،12جاي شکوه نخواهد بود .
از سوي ديگر، جاي شگفتي نيز نخواهد بود اگر قرآن، في المثل در خصوص سبک سري انسان در اهتمام به بازيابي غايت هستي، سخن را به تفصيل بکشاند و اين سبک سري را در جلوه هاي متعدد آن، و با نظر به انگيزه هاي مختلف آن و با تبيين پايانه هاي کور و بن بست آن، به تصوير بکشد، چه اين هم درست در کانون غرض اصلي اين کتاب است. مثلا قرآن در جهت بحث اصلي خويش، يعني هدايت آدمي به ساحت الهي، انسان را فرا مي خواند تا از موضعي فراتر، نگاهي به ففراز و نشيب زندگي خود در دنيا داشته باشد، و به اين حقيقت دست يابد که ممکن است در هر فراز و نشيبي از زندگي دنيا، به نحوي به غفلت گرفتار شود، و آن گاه با برخوردار شدن از اين بصيرت، آمادگي شتافتن و چنگ زدن به رشته ي رحمت خدا را بيابد .
اعلَمُوا أَنَّمَا الحَيَاةُ الدُّنيَا لَعِبٌ وَ لَهوُ وَ زينَةٌ وَ تَفَاخُرٌ بَينَکم وَ تَکَاثُرٌ فِي الأَموَالِ وَ الأَولادِ کَمَثَلِ غَيثٍ أَعجَبَ الکُفّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَراهٌ مُصفرّاً ثُمَّ يَکُونُ حُطاَماً وَ فِي الآخرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَ مَغفِرَةٌ مِّنَ اللهِ وَ رِضوَانٌ وَ مَا الحَيَاةُ الدُّنيَا إلّا مَتَاعُ الغُرورِ. سَابقوُا إِلي مَغفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُم وَ جَنَّةٍ عَرضُهَا کَعَرضِ السَّماَء وَ الأَرضِ أُعِدَّت لِلَّذِينَ آمَنوُا بِاللهِ وَ رُسُلِهِ ذَلِکَ فَضلُ الله يُؤتيهِ مَن يَشَاء وَ اللهُ ذوُ الفَضلِ العَظيمِ13
«بدانيد که زندگي دنيا عبارت است از : بازي و سرگرمي و زيب و زيورجويي و فخر فروشي به يکديگر و فزون طلبي در جمع مال و منال و اولاد، درست مانند باراني نرم که بر زمين ببارد و چنان گياهاني ببار آورد که کافران را به شگفتي در اندازد، سپس خشک شود، پس آنگاه ببيني که زرد شود، سپس به صورت هيزمي در آيد...شما به سوي مغفرتي از پروردگارتان سبقت بجوييد...».
در خصوص اين آيه، شيخ بهايي گفته است که ويژگيهاي پنجگانه اي که اين آيه ذکر مي کند، به موازات افزايش سن و مراحل زندگي مورد توجه قرار گرفته اند، يعني بازي با دوره ي کودکي، سرگرمي با دوره ي بلوغ؛ زيب و زيورجويي در لباس و مرکب و منزل با دوره ي اوج بلوغ، فخرفروشي به حسب و نسب با پا گذاشتن به سن و سرانجام، فزون طلبي در جمع مال و منال و اولاد با دوره ي پيري ملازم است .14
اين برداشت از آيه مي تواند دلالتهايي درباب برخي ويژگيهاي روان شناختي آدمي در مراحل مختلف زندگي و نحوه ترتيب و تربيت آنها داشته باشد. هر چند اين آيه در مقام ذکر لغزشهايي است که در هر مرحله از زندگي در کمين آدمي است، اما با طرح سئوال زير مي توان به دلالتهاي مزبور راه جست :«چه خصايص روان شناختي در هر يک از اين مراحل زندگي آدمي وجود دارد، که مي توان در آنها از چنين لغزشهايي سخن گفت ؟ با اين حال، آيه به طور کامل به اين سئوالها پاسخ نمي دهد که مراحل تحول ذهني و رواني آدمي چگونه از هم متمايزند و چه ويژگيهاي ذهني و روان شناختي در هر مرحله به ظهور مي رسند؟در واقع بحث آيه درباره مراحل زندگي آدمي در اين دنيا ست اما در چهارچوب غرض اصلي قرآن که همان امکان هدايت يا غفلت در مراحل مختلف زندگي باشد و به همه خصايص روان شناختي موجود در هر مرحله ي آن گونه که يک روانشناس، مشتاق دانستن آن است، اشاره نمي شود.15
خلاصه کلام آنکه تفسير علمي صحيح در صورتي امکان پذير خواهد بود که مفسر نسبت به قلمرو و حيطه و زبان معرفت ديني و علمي تصوري روشن و صحيح داشته باشد و قادر باشد وجوه اشتراک و افتراق و غرض و مقصد هر کدام را بخوبي بشناسد.

پي نوشت:
 

1عضو هيأت علمي دانشگاه شهيد چمران اهواز
دانشکده الهيات و معارف اسلامي
2محمد حسين طباطبائي، پيشين،ج1،ص12مقدمه
3محمد تقي، مصباح ، کيهان انديشه ، پيشين،ص54
4ناصر مکارم شيرازي، پيشين،ج8،ص145-144
5محمد حسين طباطبايي، پيشين،ص88
6آيات زيادي در قرآن کريم دلالت برخلقت آدم از گل دارد. از آن جمله :
سوره ي انعام، آيه 2
سوره ي اعراف،آيه 12
سوره ي مؤمنون، آيه 12
سوره ي سجده، آيه 7
سوره ي صافات،آيه 11
7باربور ، ايان، علم و دين، ترجمه خرمشاهي، بهاء الدين، ص287
8همان،ص4
9همان
10همان
11ر.ک:جليلي سيد هدايت، روش شناسي تفاسير موضوعي قرآن، انتشارات کوير، چاپ اول، 1372،صفحات209تا228
12آيات ذيل بدين مطلب اشاره دارد: الذي جعل لکم من الشجر الاخضر نارا (يس-80)آن خدائي که از درخت سبز براي انتفاع شما آتش قرار داده است .
هو الذي جعل لکم الارض ذلولا فامشوا في مناکبها و کلوا من رزقه (ملک-15)
او آن خدائي است که زمين را براي شما نرم و هموار گردانيد پس شما در پست و بلندي هاي آن حرکت کنيد و روزي او خوريد .
و هو الذي سخرالبحر لتأکلوا منه لحما طريا و تستخرجوا منه حليه تلبسونها(نحل-14)
و هم او خدائي است که دريا را براي شما مسخر کرد تا از گوشت ماهيان حلال آن تغذيه کنيد و از زبورهاي آن استخراج کرده و تن را بيارائيد .
13سوره حديد، آيات20و21
14محمد حسين طباطبائي، پيشين،ج9،ذيل آيه
15ر.ک:باقري-خسرو، هويت علم ديني ، مقاله فصلنامه حوزه و دانشگاه شماره سوم، تابستان 74
 

منبع:تبریز، دانشگاه علوم پزشکی ، قرآن و روانشناسی علوم تربیتی ، موسسه انتشاراتی بنیاد پژوهشهای قرآنی حوزه و دانشگاه،1385



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط