شاخصه های دوران امام صادق (ع) (1)

امام باقر علیه السلام در 57 سالگی و در روزگار سلطنت یکی از مقتدرترین خلفای بنی امیّه - هشام بن عبدالملک- در گذشت. اوضاع و احوال آشفته و گرفتاری ها و سرگرمی های بی شمار حکومت اموی در سراسر کشور پهناور مسلمانان مانع آن
دوشنبه، 28 شهريور 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شاخصه های دوران امام صادق (ع) (1)

 

 

 

دوران امام صادق( علیه السلام) و شاخصه ی آن(1)
 


 





 

وضعیت رژیم بنی امیه در آغاز امامت امام صادق علیه السلام
 

امام باقر علیه السلام در 57 سالگی و در روزگار سلطنت یکی از مقتدرترین خلفای بنی امیّه - هشام بن عبدالملک- در گذشت. اوضاع و احوال آشفته و گرفتاری ها و سرگرمی های بی شمار حکومت اموی در سراسر کشور پهناور مسلمانان مانع آن نبود که هشام از توطئه و بدسگالی نسبت به قلب تپنده ی تشکیلات شیعی - یعنی امام باقر - غافل بماند. به توصیه ی او، مزدورانش امام را مسموم کردند و طاغیه ی جبار اموی لذت و سرمستی فتوحاتش در مرزهای غربی و شرقی کشور را با قتل بزرگترین و خطرناک ترین دشمن خود در داخل کشور، کامل کرد.
به طوری که اشاره شد، رژیم بنی امیه در سالیان آخر زندگی امام باقر و نیز سال های آغاز امامت فرزندش امام صادق، یکی از پرماجراترین فصول خود را می گذرانید. قدرت نمایی های نظامی در مرزهای شمال شرقی (ترکستان و خراسان) و شمال (آسیای صغیر و اذربایجان) و مغرب (آفریقا و آندلس و اروپا) از سویی، و شورش های پی در پی در نواحی عراق عرب و خراسان و شمال آفریقا که عموماً و یا غالباً به وسیله ی بومیان ناراضی و زیر ستم، و گاه به تحریک یا کمک سرداران مغول اموی به پا می شد،(1) از سوی دیگر، همچنین وضع نابسامان و پریشان ملی در همه جا و مخصوصاً در عراق- مقر تیولداران بزرگ بنی امیه و جایگاه املاک حاصلخیز و پربرکت که غالباً مخصوص خلیفه و یا متعلق به سران دولت او بود- و حیف و میل های افسانه ای هشام و استاندار مقتدرش در عراق- خالد بن عبدالله قسیری (2) - و بالاخره قحطی و طاعون در نقاط مختلف، از جمله در خراسان و عراق و شام، حالت عجیبی به کشور گسترده ی مسلمان نشین که به وسیله رژیم بنی امیه و به دست یکی از معروف ترین زمامداران آن اداره می شد، داده بود. براین همه، باید مهم ترین ضایعه ی عالم اسلام را افزود؛ ضایعه ی معنوی، فکری و روحی.
در فضای پریشان و غمزده ی کشور اسلامی که فقر و جنگ و بیماری همچون صاعقه ی برخاسته از قدرت طلبی و استبداد حکمرانان اموی بر سر مردم بینوا فرود می آمد و می سوخت و خاکستر می کرد، پرورش نهال فضیلت و تقوا و اخلاق و معنویت، چیزی در شمار محالات می نمود. رجال روحانی و قضات و محدثان و مفسران که می بایست ملجأ و پناه مردم بینوا و مظلوم باشند، نه فقط به کار گره گشایی نمی آمدند، غالباً خود نیز به گونه ای و گاه خطرناک تر از رجال سیاست، بر مشکلات مردم می افزودند. نام آوران و چهره های مشهور فقه و کلام و حدیث و تصوف، از قبیل حسن بصری، قتادة بن دعاه، محمد بن شهاب زهری، ابن بشر، محمد بن المنکدر، ابن ابی لیلی و دهها تن از قبیل آنان در حقیقت مهره هایی در دستگاه عظیم خلافت و یا بازیچه هایی در دست ایمران و فرمانروایان بودند.
تأسف اور است اگر گفته شود که بررسی احوال این شخصیت های موجه و آبرومند، آنان را در چهره ی مردانی سر در آخور تمنّیات پلید، همچون قدرت طلبی و نامجویی و کامجویی، یا بینوایانی جبان و پست و عافیت طلب، یا زاهدانی ریاکار و ابله، و یا عالم نمایانی سرگرم مباحثات خونین کلامی و اعتقادی، در ذهن مطالعه گر مجسم می سازد.(3)
قران و حدیث که می بایست نهال معرفت و خصلت های نیک را زنده و بارور بدارد، به ابزاری در دست قدرتمندان یا اشتغالی برای عمر بی ثمر این تبهکاران و تبه روزان تبدیل شده بود.

امامت؛ سرچشمه ی دو جریان حیات بخش
 

در این فضای مسموم و خفه و تاریک و در این روزگار پُربلا و دشوار بود که امام صادق علیه السلام بار امانت الهی را بر دوش گرفت. . . . و براستی چه ضروری و حیاتی است «امامت» با آن مفهوم مترقی که در فرهنگ شیعی شناخته و دانشته ایم. برای امت سرگشته و فریب خورده و ستمدیده و بد فهمیده ی چنان روزگار مظلم و پُر بلایی، قبلاً دیدیم که امامت، سرچشمه ی دو جریان حیات بخش است: تفکر درست اسلامی و نظام عادلانه ی توحیدی؛ و امام عهده دار این دو تکلیف است: نخست، تبیین و تطبیق و تفسیر مکتب- که خود متضمن مبارزه ی با تحریف ها و دستکاری های جاهلانه و مغرضانه است - و آنگاه پی ریزی و زمینه سازی نظام قسط و حق توحید (و در صورت وجود چنین نظامی، دوام بخشیدن به آن).
اکنون در چنین اوضاع و احوال نابسامانی، امام صادق علیه السلام بار این امانت را بر دوش می گیرد و عهده دار آن دو تکلیف می شود. در آن واحد، هر دو وظیفه در برابر او قرار گرفته است؛ به کدام زودتر اقدام خواهد کرد؟

مبارزه ی با تحریف
 

درست است که کار سیاسی، دشواری های فراوان دارد و چیزی نیست که هشام اموی با همه ی سرگرمی ها و درگیری هایش آن را بر او ببخشاید و انتقامی سخت از او نستاند؛ ولی کار فکری - یعنی مبارزه ی با تحریف- در حقیقت، بریدن شاهرگ دستگاه خلافت است؛ دستگاهی که جز با تکیه بر دین انحرافی، توان بودن و ماندنش نیست. پس این را هم بر او نخواهند بخشود؛ نه هشام و نه علمای عامه؛ عالمانی که در جهت عمومی و رایج جامعه ی منحط و منحرف در حرکتند و در تلاشی فعال.
از سوی دیگر، اوضاع برای گسترش دادن به اندیشه ی انقلابیِ شیعه آماده است: جنگ است و فقر و استبداد؛ سه عامل پرورش دهنده ی انقلاب، و زمینه ی کار امام پیشین، که جوّ مناطق نزدیک و حتّی نقاط دور را تا حدودی آماده ساخته است.

استراتژی کلی امام صادق علیه السلام
 

استراتژی کلی امامت، ایجاد انقلاب توحید و علوی است؛ در فضایی که گروه لازمی از مردم ایدئولوژی امامت را دانسته و پذیرفته و مشتاقانه در انتظار عینیت یافتن آن بوده و گروه لازم دیگری به جمع مصمم تشکیلات مبارز پیوسته باشند. لازمه ی منطقی این خط مشی کلی، دعوتی همه گیر است در سراسر محیط عالم اسلام برای تلطیف جوّ اشاعه ی فکر شیعی در همه ی اقطار، و دعوتی دیگر است برای آماده سازی افراد مستعد و فداکار اعضای تشکیلات پنهانی شیعه.
دشوای کار دعوت راستین امامت در همین نکته نهفته است. یک دعوت مسلکی کامل که می خواهد قدرت را از هر گونه زورگویی و تجاوز طلبی و تعدی به حق آزادی مردم دور نگاه داشته، اصول و موازین اساسی اسلام را مراعات کند، ناگزیر باید با تکیه بر شعور و درک مردم و در زمینه ی احساس نیاز خواست طبیعی آنان، رشد و پیشرفت خود را ادامه دهد. و بعکس، مبارزاتی که هر چند به ظاهر با شعار های مسلکی و مکتبی کار خود را آغاز می کند، ولی در عمل، دست به قدرت نمایی هایی همچون همه ی قدرتمندان می زند و از اصول اخلاقی و اجتماعی خود چشم می پوشد، از این دشواری فارغ است؛ این است راز طولانی بودن جریان نهضت امامت، و نیز سرّ پیشرفت نهضت های موازی نهضت امامت - مانند بنی عباس- و شکست نسبی این نهضت. (این مطلب را با اتکاء به مدارک تاریخی و با شرح بیشتر در آینده مطرح خواهیم ساخت).

امام صادق علیه السلام؛ مظهر امید صادق
 

اوضاع و احوال مساعد و نیز زمینه هایی که کار امام پیشین فراهم آورده بود، موجب می شد که با توجه به راه دراز و پُر مشقت نهضت تشیع، امام صادق مظهر همان امید صادقی باشد که شیعه سال ها انتظار آن را کشیده است؛ همان «قائم» ی که مجاهدات طولانی اسلاف خود را به ثمر خواهد رسانید و انقلاب شیعی را در سطح وسیع جهان اسلام برخواهد فروخت. اشاره ها و گاه حتّی تصریح امام باقر نیز در پرروش نهال این آرزو مؤثر بوده است.
جابربن زید می گوید: کسی امام باقر علیه السلام درباره ی قیام کننده ی بعد از او پرسید؛ امام با دست بر شانه ی ابی عبدالله کوفت و گفت: این است به خدا قیام کننده آل محمد.(4)

منظور از «قیام کننده » چیست؟
 

منظور از قیام کننده چیست؟ آیا مقصود می تواند «قیام به تبلیغ و ارشاد و بیان احکام دین» باشد؟ یا مفهومی که ما امروز از این تعبیر می فهمیم؟ باید گفت نه؛ قیام در عرف ائمه و شیعه، دارای همان مفهومی است که امروز از این کلمه فهمیده می شود: قیام کننده کسی است که بر ضد قدرت مسلط، قدرتمندانه کمر می بندد و به پا می خیزد. این مفهوم، لزوماً با قدرت نمایی نظامی همراه نیست؛ ولی به هر جهت نمایشگر یک تعرض و هجوم است؛ نمایشگر اقدام به کار سنگین و خطیر است؛ در زمینه ی فعالیت های فکری، یا سازندگی افراد، یا ایجاد تشکل و رهبری یک نهضت پنهانی، ولی به هر صورت آمیخته با قهر و تعرض.
بنابراین طبق گفته ی امام باقر، در این که فرزندش جعفر بن محمد قیام خواهد کرد، بحثی نیست. بی گمان وی می باید حرکت تعرض آمیز خود را آغاز کند؛ گر چه این موضوع که آیا حرکت و قیام او به مرحله ی نهایی - یعنی اقدام نظامی و سرانجام، پیروزی و به دست آوردن قدرت فائقه خواهد انجامید یا نه، چیزی است که تعیین آن با حوادث آینده و چگونگی پیشرفت امور است. . . و گویا بدین جهت است که در حدیثی دیگر، سرنوشت حرکت و اقدام امام صادق با لحنی اگر چه نه بدان قاطعیت، ولی ناامیدانه ادا شده است. در این روایت نیز امام باقر با یکی از یاران نزدیک روبه روست.
ابوالصباح کنانی گوید: امام باقر به پسرش ابی عبدالله نگریست و گفت: او را می بینی؟ او از کسانی است که خدا درباره ی آنان فرموده است: «اراده ی ما چنان است که بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را زمامداران و وارثان زمین سازیم». شاید تحت تأثیر همین بیانات بود که اندیشه ی قیام و خلافت امام صادق در میان شیعیان خاص نیز رواج یافته بود و نزدیکترین یاران امام و پدر بزرگوارش آن را همچون آینده ای محتوم به خود نوید می دادند.

مظهر ایده آل امامت و تشیّع
 

شیخ «کشی» حدیثی نقل می کند که از آن می توان میزان امیدواری یاران نزدیک را دانست. یکی از شیعیان مال بسیاری به مخالفان مدیون می شود و چون از پرداخت آن عاجز می ماند، می گریزد. زراره که یکی از برجسته ترین شیعیان است، نزد امام می آید؛ ماوقع را می گوید و سپس می پرسد اگر «این امر» نزدیک است، این شخص مدیون صبر کند تا با «قائم»خروج کند؛ و اگر در آن تأخیری هست، با طلبکاران از در مصالحه در آید. حضرت در پاسخ، به این جمله اکتفا می کند: خواهد شد. زراره می پرسد: تا یک سال؟ باز امام می گوید: ان شاء الله خواهد شد. می پرسد: تا دو سال؟ و باز هم می فرماید: ان شاء الله خواهد شد. و زراره خود را قانع می کند که «این امر» تا دو سال دیگر واقع خواهد شد.(5)
«این امر»در عرف شیعه و ائمه تعبیر کنایه آمیزی است از آینده ی موعود تشیع؛ یعنی کسب قدرت سیاسی و یا اقدام به مقدمات نزدیک آن - مانند تعرض نظامی- و «قائم» کسی است که این تعرض را فرماندهی و رهبری می کند. و در روایات ما موارد فراوانی وجود دارد که راجع به خصوصیات قیامِ قائم پیشگویی هایی شده است و همه جا مقصود، همین قیام کننده ای است که شیعه در طول دوران زندگی ائمه انتظار او را می داشته و او را در اشخاص مختلف می جسته است.
در روایت دیگری هشام بن سالم- که او نیز از چهره های برجسته ی شیعه است- نقل می کند که زراره به من گفته بود: «بر فراز پایه های خلافت، کسی غیر از جعفر را نخواهی دید. » چون حضرت ابوعبدالله (امام جعفر صادق) وفات یافت، نزد او رفتم و این سخن را به یادش آوردم و بیم آن داشتم که وی انکار کند چنین سخنی به من گفته است. زراره در جواب گفت: من آن را طبق استنباط و نظر خود گفته بودم.(6)
از مجموع این بیانات می توان نتیجه گرفت که امام در چشم پدر عالی مقامش و نیز در نگاه شیعیان، مظهر ایده آل های امامت و تشیع است. گویا سلسله ی امامت، او را همچون ذخیره ای برای ثمر بخشیدن به تلاش های امام سجاد و امام باقر در نظر گرفته است. گویا هموست که باید حکومت علوی و نظام توحیدی را بازسازی کند و رستاخیر دوباره ی اسلامی را برپا سازد. دو امام پیش از او نخستین مراحل این راه دشوار را پیموده اند و اینک نوبت اوست که گام آخر را بردارد. اتفاقاً موقعیت نیز - چنان که اشاره شد- آماده است و امام با استفاده از اوضاع و احوال مناسب، رسالت سنگین خود را آغاز می کند.

پی‌نوشت‌ها:
 

1-و مورخ، همه ی آنها را بی استثناء به خوارج منسوب می کند، که این خود نمایانگر انگ مخصوص دستگاه خلافت بر این شورش ها و قیام های غالباً و یا لااقل بعضاً حق طلبانه می تواند بود.
2- خالد بن عبدالله قسری متهم شد که در آمد سالانه اش سیزده میلیون است. هشام به او نوشت: کسی غله نفروشد تا غله ی امیرالمؤمنین به فروش برسد! خالد که قلباً با خلیفه یکرنگ نبود، در خطبه می گفت: مردم گمان می کنند نرخ ها را من بالا می برم. هر که نرخ ها را بالا برد، لعنت خدا بر او باد. (می خواست بگوید این کار خلیفه است). زن هشام لباسی داشت که تارهای آن از طلا بود و بر آن نگین های گرانب ها آویخته! چندان که از سنگینی آن، یارای راه رفتن نداشت. قیمت گذاران هرگز نتوانستند برای آن بهائی معین کنند. . . و خود او فرشی داشت به طول 100و عرض 50 زراع، بافته از حریر و طلا. . . (ابن اثیر، ج 5، ص220/ و بین الخفاء و الخفاء، ص 28 و 56).
3-از هزاران نمونه موضع گیری ننگین و خیانت امیز و در عین حال ابلهانه ی این حضرات، این یک نمونه است و نمایشگر حدیث مفصل: حسن بصری مبارزه ی با حجاج بن یوسف - آن طغیانگر خون آشام و متجاوز و بی نماز - را جایز ندانست و با این کار مخالفت کرد و چنین گفت: رأی من آن است که با وی مستیزید؛ چه اگر وی عقوبتی باشد که خدا بر شما مسلط کرده، شما را قدرت آن نیست که عقوبت خدایی را با شمشیر دور سازید؛ و اگر بلایی باشد که نازل شده، صبر کنید تا خدا خودش حکم کند؛ که او بهترین حکم کنندگان است! (طبقات ابن سعد، ج 1، ص 119، به نقل از نظریه الامامة محمود صبحی، ص 23).
4- بحار، ج 47، ص 131.
5-رجال کشی، ص 158، چاپ مصطفوی.
6- رجال کشی، صص 156و 157، چاپ مصطفوی.
 

منبع :
شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 7)
( شخصیت و سیره امام زمان (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت - 1383


ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط