پدر فداكار، برادر دل سوز و فرزند ارزشمند ملت
منش علمي و عملي شهيد هاشمي نژاد در آئينه توصيف مقام معظم رهبري
درآمد
بسم الله الرحمن الرحيم
آقاي هاشمي نژاد را همه مردم خراسان و بسياري از مردم سراسر كشور مي شناسند و از خدمات ارزنده اين عالم بصير و بزرگوار آگاهند، لكن من به مناسبت اينكه بخشي از دوران كارم را با او در مشهد گذرانده ام و نيز به علت همكاري چندين ساله ام با ايشان ممكن است معلومات بيشتري از اين چهره درخشان اسلامي داشته باشم كه در اختيار مردم مي گذارم تا مطلع شوند.
آقاي هاشمي نژاد اصلاً اهل بهشهر مازندران بود. ايشان از مدت ها پيش حدود شايد سال هاي35، 36 به مشهد آمد و در آنجا با يك خانواده مشهدي ازدواج كرد و تقريباً مشهدي شد. درهمان حال وي در قم به تحصيل خود ادامه مي داد. تصور مي كنم حدود سال هاي 40و 41 بود كه او از قم به مشهد عزيمت كرد و در آنجا سكونت گزيد. ما آن وقت قم بوديم.
وقتي مبارزات سال 41 آغاز شد، آقاي هاشمي نژاد جزو فعال ترين عناصر مبارز در خراسان بود و در ميان علماي مشهد، او يك عنصر اصلي و فعال محسوب مي شد. در سال 42 وي در تهران سخنراني داشت كه پس از آن او را به همراه عده زيادي از ديگر علما و خطباي تهران دستگير كردند. او مدتي در زندان ماند و اين اولين بازداشت او بود.
آقاي هاشمي نژاد در راه مبارزه از همان گام هاي نخست طعم تلخ آزار، تعقيب و زندان رژيم را چشيد، و ليكن اين زجرها همان طور كه انتظار مي رفت تأثيري نبخشيد، جز آنكه او را در راهش استوارتر كند. اين واقعيت را مي توان در فعاليت هاي پس از زندان آن بزرگوار به وضوح مشاهده كرد. در مشهد، در يكي از فصول منبر و سخنراني كه دقيقاً يادم نيست دهه فاطميه يا مناسبت ديگري بود، او سخنراني هاي مفصلي ايراد كرد و در آنجا لوايح شش گانه شاه را كه آن روز با هياهوي بسيار از آن ياد مي شد و بنا بود كه به اسم انقلاب به زور به خورد افكار عمومي حقنه شود، حلاجي كرد، آن لوايح را با استدلال و بحث متين رسوا كرد، به طوري كه در آخرين جلسات اين دوره سخنراني رژيم بالاخره طاقت نياورد و به مسجدي كه او در آنجا سخنراني مي كرد، وحشيانه حمله برد. مأموران دستگاه در آن روز به مردم تيراندازي كردند و عده اي هم زخمي شدند و سرانجام آقاي هاشمي نژاد را دستگير كردند. اين دومين بازداشت آقاي هاشمي نژاد بود.
بعد از آن او در مشهد فعاليت خود را كمتر كرد، اما براي سخنراني هاي مذهبي به ديگر شهرها از جمله تهران مي رفت و همچنان به مبارزات خويش ادامه مي داد. در مشهد فشار و اختناق دستگاه خيلي زياد بود و ساواك روي او حساسيت زيادي داشت و وي ناگزير بود كه مقداري به ملاحظه بگذراند و فقط در فصول منبر كه براي سخنراني به شهرستان ها مسافرت مي كرد، به هدايت افكار و بسيج مردم مشغول باشد.
البته او در اين خلال تأليفاتي داشت و به كار قلمي هم مشغول بود. در اين دوران او چند تأليف در زمينه هاي اجتماعي، اسلامي و مسائل اعتقادي از خود به جاي گذاشت كه از ديد تفكر عام مردم كتاب هاي بسيار رايج و مطلوبي بودند، به طوري كه آثار او دست به دست مي گشت و مورد استفاده افراد قرار مي گرفت. در طول همين چند سال كه در مشهد بود، به فعاليت هاي اجتماعي و درسي نيز پرداخت.
وي هم در حوزه تدريس مي كرد و هم فعاليت اجتماعي داشت. پاسخ به سئوالات جوان ها از لحاظ فكري يكي از خدمات او در اين دوران بود. او كانوني براي جوابگوئي به پرسش هاي مذهبي جوان ها تأسيس كرده بود كه در آنجا جوانان عقده هاي مذهبي خود را باز مي كردند.
از سال 1351 فعاليت هاي سياسي آقاي هاشمي نژاد مجدداً گسترش پيدا كرد، به طوري كه در سفري كه به شيراز و اصفهان رفته بود، به علت سخنراني هائي كه در آنجا انجام داده بود، وي را دستگير كردند و دو سه ماهي در اصفهان زنداني بود. بعد از آن فعاليت هاي مشترك ما شروع شد. او با جمع كوچكي كه آن روز كار مي كرديم و كارهاي پنهان از چشم دستگاه را سروسامان مي داديم، مشغول همكاري شد. با پيوستن آقاي هاشمي نژاد به آن جمع كوچك، جمع ما نيرو و نشاط تازه اي گرفت و فعاليت هاي گسترده تري را شروع كرد.
در سال 53 يا 54 او مجدداً به دنبال فعاليت هاي سياسي تند و بي پروائي كه داشت، به اتفاق آقاي طبسي در مشهد دستگير شد. اين بار گرفتاري او در زندان مشهد از نزديك با گروهك ها آشنا شد و از مجموع اين برخوردها تجربيات ارزنده اي اندوخت و دريافت هاي خود را به خارج از زندان منتقل كرد. از همان اوقات بود كه كينه آقاي هاشمي نژاد در دل گروهك منافق پديد آمد، زيرا او از نزديك چم و خم كارهاي آنها را ديده و دوروئي، نفاق و انحرافات فكري آنها را لمس كرده بود.
وقتي وي از زندان بيرون آمد، ضمن اينكه انحرافات اين گروه ها را به خوبي مي دانست، در صدد آن بود كه شايد بتواند آنها را با ملاطفت و ملايمت و نصيحت به مسير صحيح بكشاند و در اين راه چه كوشش ها كه نكرد. در يك برهه از زمان او به راستي بزرگوارانه در مقابل آنها نرمش نشان داد، ليكن بالاخره مشخص شد كه اينها از خط فكري و عملي غلط و منافقانه خويش دست بردار نيستند، اين بود كه پس از آن همه بي اثر ماندن ملاطفت و نصيحت بالاخره قاطعانه در مقابل آنها ايستاد.
آقاي هاشمي نژاد از جمله كساني بود كه پيش از بقيه چهره اي معروف مورد غضب و اتهام گروه هاي منافق و افراد وابسته به آنها قرار گرفت. در سال 57 كه شعله انقلاب روشن شده بود، به تدريج در مشهد يكي از گردانندگان اصلي حركت هاي مردمي شد. او شب و روز به سرو سامان دادن و هدايت فكري جنب و جوش هاي اسلامي مشغول بود.
من وقتي كه در آن سال از تبعيد به مشهد بازگشتم ديدم كه آن شهر بر محور ايشان و آقاي طبسي مي گردد. اين دو نفر تمام توان خود را وقف در تب و تاب نگهداشتن مبارزه مي كردند. البته همه علما و فضلا و طلاب در اين زمينه نقش داشتند، اما كارگردان و سررشته دار مسائل عده معدودي بودند كه از جمله مؤثرترين آنها آقاي هاشمي نژاد بود. همان وقت هم او از سوي ساواك مورد سوء قصد قرار گرفت و به منزلش مواد منفجره پرتاب كردند، اما خوشبختانه آن شب او در خانه نبود.
آن روزها (در دي ماه يا آذرماه) ما روزها در يكي از مساجد جمع و مشغول كار مي شديم و شب ها به خانه هاي خودمان نمي رفتيم، چون شب ها منازل ما ناامن بود. شب ها را عموماً با هم و در منازل دوستان، جائي دور از چشم جاسوس هاي ساواك مي گذرانديم و در همان شب ها با مواد منفجره به منزل ايشان حمله كردند و به منازل ديگران مثل منزل آقاي طبسي و منزل خود بنده هم حمله كردند، ولي آن سوء قصد به جائي نرسيد.
آقاي هاشمي نژاد نقش بسيار مؤثري در جريان هاي پيش از انقلاب داشت و پس از آنكه من به دستور امام به تهران آمدم، ديگر همه بار بر دوش او و آقاي طبسي بود تا آنكه انقلاب پيروز شد. وقتي انقلاب به پيروزي رسيد، اين مرد بزرگوار در حفظ نظم شهر و حفظ پادگان نقش به سزائي داشت. او به اتفاق برادر عزيز ديگرمان آقاي طبسي كه خداوند ايشان را حفظ كند و طول عمر بدهد، توانست پادگان مشهد و پادگان لشكر 77 را از دستبرد افراد فرصت طلب دور نگه دارد و سلاح ها را حفظ كنند و شهر را آرام نگه دارد و اداره نمايد.
شرح احوال آقاي هاشمي نژاد در ماه هاي نخست پس از پيروزي، داستان چندين ماه كار توان سوز و پيگير بود. در انتخابات خبرگان او از مازندران انتخاب شد و براي تدوين قانون اساسي به تهران آمد. بعد از آن وي در مشهد شاغل رسمي را قبول نكرد، و ليكن اداره كلاس هاي درس، اداره حزب جمهوري اسلامي شاخه مشهد و اداره فكري جوانان آن سامان به عهده آقاي هاشمي نژاد بود. اينها مسئوليت هائي بودند كه او با كمال قدرت از عهده شان بر مي آمد.
بعد از پيروزي انقلاب، بي شك تفكرات اسلامي در خراسان، شخص آقاي هاشمي نژاد و كلاس هاي ايشان بود و در هر برهه اي از زمان، هر جا شبهه، اشكالي و سئوالي بود، زبان گويا و فكر قوي ايشان بود كه مي توانست عقده ها را باز و مشكلات را حل كند. در طول مدت بعد از انقلاب و همچنين در دوران حركت عمومي مردم پيش از پيروزي انقلاب آن سخنراني هاي پرشور، گرم و عميق آقاي هاشمي نژاد بركات زيادي را به بار مي آورد و در همه جا به افكار عمومي مردم سمت و سو مي داد.
غير از سخنراني ها و خطبه هاي پرشوري كه او ايراد مي كرد بايد بگويم كه زندگي اين عالم بصير با همه فراز و نشيب هايش بر روي هم يك خطابه پرشور و هنرمندانه بود و به قول شاعر:
به سر برد او خطبه نامدار
فرود آمد از منبر روزگار
مسئوليت سنگين خود را از سال 1341 تا ماه پيش (يعني در طول 19 سال) به خوبي انجام داد و با كمال سربلندي و سرافرازي به لقاءالله پيوست و به شهادت رسيد. البته براي شخصي مثل اين عالم بصير، سخنور و بزرگوار يك افتخار است، همچنان كه براي قاتلان و دشمنانش مايه روسياهي است. هاشمي نژاد از لحاظ شخصيتي فرد متواضع، شجاع، خوش فكر، خوش قريحه، زحمت كشيده و درس خوانده بود. بي طمع و بدون چشمداشت به مال و مقام كار مي كرد و به كار علاقه داشت. صداقت، اخلاص و وفاي به عهد او را همه مي دانند.
او يك شخصيت از همه نظر ممتاز بود. من احساس مي كنم برادر عزيز و گرانبهائي را كه قلباً و روحاً به او خيلي متكي و همواره به او دلخوش و اميدوار بودم، از دست داده ام. مردم خراسان يك پدر دلسوز و يك برادر علاقمند و فداكار را از دست دادند و ملت ايران يك فرزند ارزشمند و كم نظير را.
او در قضاياي جنگ تحميلي دو نوبت به مناطق جنگي آمد. يك بار از تهران به اتفاق هم به اهواز رفتيم و چند روز را با ما ماند و بعد به اتفاق به دزفول رفتيم و در آنجا هم در پشت جبهه خدمات ارزنده اي انجام داد. خدايش رحمت كند و به ملت در مقابل از دست دادن اين گوهر گرانبها عطيه ارزنده اي عطا نمايد. خداوند اين خسارت را خود جبران كند و به بازماندگان آن بزرگمرد و فرزندانش و به همسرش صبر و اجر فراوان عنايت كند.
* به نقل از: قله پارسايي، عبدالكريم كوهستاني، زمينه سازان ظهور امام عصر(علیه السلام)، 1384.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره35
/ج