خواص غیبت امام عصر (علیه السلام)(1)

حمد فزون از حد و ستايش برون از عد ، معبودي را سزد كه ارض و سما را به وجود حجت استقرار بخشيده و صراط مستقيم از طريق سقيم ، به چهارده ولايت وهدايت ممتاز ساخته است . صلوات زاكيات و سلام دائم از قيوم قائم، برمحرم خلوتخانه ربوبي و مصدر هر خير وخوبي ،حضرت محمد بن عبدالله (ص) باد كه اهل بيت خويش را بسان
چهارشنبه، 13 مهر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خواص غیبت امام عصر (علیه السلام)(1)

خواص غیبت امام عصر (علیه السلام)(1)
خواص غیبت امام عصر (علیه السلام)(1)


 

نویسنده : مجتبی امیریان
منبع : اختصاصی راسخون




 

چكيده
 

در اين تحقيق چند نكته قابل ذكر است كه به طور خلاصه معروض مي دارم :
1. اين تحقيق در چهار فصل تدوين گرديده است .
2.فصل اول با عنوان غيبت، بمعناي لغوي غيبت و اقسام غيبت مي پردازد و در ضمن دو اصطلاح پركاربرد در فرهنگ مهدويت را توضيح مي دهد .
3. فصل دوم با عنوان آثار تربيتي غيبت در آيات و روايات به بررسي آيات و رواياتي كه راجع به بحث غيبت هست مي باشد .
4. فصل سوم باعنوان چرا غيبت مسئله اي را مطرح نموده است كه شايدسئوال خيلي از دوستداران حضرت ولي عصر(عليه السلام) مي باشدكه علت غيبت حضرت ولي عصر چيست ؟واينكه آيا غيبت سبقه تاريخي داشته است ؟
5.فصل سوم نظري بر علل سياسي - اجتماعي و علل طولاني شدن غيبت نيز دارد .
6. فصل چهارم با عنوان آثار تربيتي فرهنگ انتظار در زمان غيبت نظري دقيق به بحث انتظار دارد .
كليد واژه : 1.معاني غيبت 2. نوّاب حضرت وليعصر (عليه السلام ) 3. اقسام غيبت ( صغري – كبري ) 4. از پس پرده غيبت 5. معناي خليفه 6. فلسفه و حكمت غيبت 7. انتظار

مقدمه
 

حمد فزون از حد و ستايش برون از عد ، معبودي را سزد كه ارض و سما را به وجود حجت استقرار بخشيده و صراط مستقيم از طريق سقيم ، به چهارده ولايت وهدايت ممتاز ساخته است . صلوات زاكيات و سلام دائم از قيوم قائم، برمحرم خلوتخانه ربوبي و مصدر هر خير وخوبي ،حضرت محمد بن عبدالله (ص) باد كه اهل بيت خويش را بسان كشتي ، اماني در درياي طوفاني شناسانده ومومنان را عهد ستانده كه همراه در آيند اوليا ء را : نه پس افتند ونه پيش . ودرود بي پايان بر طاوس بهشتيان كه چون نقاب از چهره براندازد ، شوري در ملك وملكوت اندازد كه قيامت به چشم توان ديد و به يك نگاه ، دل از جان توان بريد. زهي سعادت كه جان چنان پالايشي يابد وچشمي به عفت آرايش ، كه ظهور موفور السرور نور يا به تعبيري منور النور را به ميهماني خواند و به ميزباني نشيند .او كه محبت و معرفتش ،‌شرط لا اله الا الله وصورت و سيرتش ، محمد رسول الله است . دست ميكائيلش رزق به مردم رساند و عهد از ايشان ستاند كه كسي جز خداي را نخوانند. خداوند متعال را شاكرم كه چنين موضوعي را روزي بنده كرد كه بتوانم بيشتر در اين مبحث تحقيق و بررسي داشته باشم ولي آنچه براي بنده از همه جالب تر به نظر آمد اينكه در ابتداي بحث ، فكر نمي كردم به اين مقدار بشود ، در اين موضوع جزئي از مبحث مهدويت بصورت ژرف نگري وارد شد ولي با هدايتگري و راهنمايي استاد ، توانستم وارد بحث شوم و با استفاده از منابع ، رساله تحقيقي خود را كامل نمايم . ولي قابل ذكر مي باشد كه اگر محدويت در تحقيق نبود، مي شد بصورت مفصل تري وارد بحث شد ونتايج بهتر و بيشتري گرفت .ان شاء الله حضرت وليعصر ( ع) اين تحقيق ناچيز را با كرمش از ما قبول نمايد .

فصل اول
 

غيبت (رابطه غيبت و معرفت)
 

چه بسيار گفته ايم و شنيده ايم كه «حضرت در دوره غيبت به سر مي برند»؛ اما معني حقيقي اين سخن، چيست؟

معناي غيبت
 

1. غيبت، از ماده غيب به معناي خفاء و عدم ظهور است. هر آنچه از ديده ظاهري انسان مخفي شود را غائب، و اين خفاء را غيبت مي خوانند؛ از اين روست كه اگر كسي كتابي را به گونه اي به گوشه اي نهد كه از ديده ديگران پوشيده باشد مي توان آن كتاب را غائب دانست(1)
2.غيبت (يعني) غايب شدن، ناپديد شدن، دور شدن، جدايي، ضد حضور(2).ولي درباره غيبت امام زمان (ع) دو گونه معنامي توان براي اين كلمه تصور كرد:

1) غيبت اصطلاحي
 

كه از همان معناي لغوي كلمه پديد آمده است. بدين ترتيب، غيبت به معناي عدم حضور است و همچون حضور و غيابي كه در مدارس و بعضي از ديگر ارگانها صورت مي گيرد، نشانگر عدم حضور فرد غائب در اجتماع مي باشد. اما آيا مي توان غيبت امام زمان عليه السلام را اينگونه معنا كرد؛ آيا امام زمان از اجتماع غائب هستند؟ تفسير غيبت آن حضرت به عدم حضور در جامعه تنها ناشي از يك كج فهمي از اين اصطلاح است.

2) غيبت به معناي عدم معرفت و عدم شناخت
 

اين معنا به نظر بزرگان(3) معناي صحيح غيبت امام است. بدين ترتيب كه امام در متن جامعه حاضر است و روايات بسياري نيز بر اين معنا دلالت مي كند. بنا بر مضمون چنين حديث، آنگاه كه آن سرور هميشه حاضر ظهور كنند، مردمان با تعجب مي گويند : «ما ايشان را گاه و بيگاه در ميان خود مي ديديم،‌ اما هرگز ندانستيم كه ايشان خود حضرت حجت هستند(4) آري! غيبت به اين معناست كه عدم معرفت ما پرده اي از جهل در مقابل چشمان ما مي آويزد و وجود ما را از شرف حضور در بارگاه آن بزرگ محروم مي سازد. بنابراين، غيبت آن حضرت به معناي عدم معرفت و عدم شناخت ما نسبت به ايشان است، و نه عدم حضور آن حضرت در متن جامعه. از اين روست كه مي توان گفت: آن حضرت حاضر هستند و ما غائبيم! آن حضرت ظاهر هستند و منتظر كه ما معرفتي حاصل كنيم و به محضر ايشان راه يابيم ! در اينجا به نمونه اي از اينگونه غيبتها كه قرآن كريم خود به نقل آن پرداخته است، اشاره مي كنيم. مي دانيم كه برادران حضرت يوسف عليه السلام آنگاه كه به قصد تجارت به سرزمين مصر كوچ كردند ، چندي در محضر يوسف صديق بسر بردند، اما چون او را نمي شناختند هرگز گمان نبردند كه اين سلطان، همان برادري است كه آنان او را از دامن پدر ربوده و به چاه انداخته اند. چه از چاه كنعان تا مسند سلطان مصر راهي دراز بود، و اينان كه از لطف حضرت حق نسبت به آن برادر آگاهي نداشتند، نمي توانستند او را بر كشيده از آن چاه و نشسته بر اين مسند بپندارند. اينان حتي پس از آنكه جام سلطان در بنه ديگر برادرشان بينامين يافته شد، يوسف را در محضر خود او دزد خواندند: ان يسرق فقد سرق اخ له(5)و اين ناشي از آن بود كه آنان در محضر يوسف حاضر، غائب بودند چه معرفتي نسبت به او نداشتند و تا آن زمان كه او خود را معرفي كرد، آنان همچنان او را غائب چاه كنعان مي دانستند. غيبت حضرت حجت عليه السلام نيز از همين قسم است. اگر غيبتي هست نه به معناي آنست كه حضرت در جامعه حضور ندارند، بلكه بمعناي آنست كه ايشان حاضرند امّا ما ايشان را نمي شناسيم.سئوال: چرا ما ايشان را نمي شناسيم و از معرفت نسبت به ايشان بهره مند نمي شويم؟
جواب: شناخت هر شيء منوط به رؤيت بصري و يا ادراك بصيرتي آن شيء است.آدمي بايد از طريق يكي از حواس پنجگانه ـ و عمدتاً از طريق حس بينايي ـ با شيئي ارتباط برقرار كند، و يا بوسيله قواي باطني ـ كه از آن به بصيرت تعبير مي شود ـ به ادراك شيئي نائيل آيد تا بتواند نسبت به آن معرفت حاصل كند؛ و گرنه معرفت و شناخت بدون ارتباط به هيچ وجه ممكن نمي نمايد . عدم شناخت ما نسبت به آن حضرت نيز، به همين علت است، چه آن حضرت نور محض هستند و ظلمت را با نور سنخيتي نيست، و از همين رو هيچ ارتباطي كه باعث شناخت و معرفت شود ميان قوالب ظلماني با آن نور مجسم، صورت نمي گيرد. گناهان، تبهكاريها و سيه كاريهاي انسان گنهكار ـ كه هر يك بر ظلمت وجود او مي افزايد ـ باعث مي شود كه پرده حائل ميان او و آن حضرت، درشت ترو استوارتر شود، و از اين رو از فيض حضور در محضر آن حضرت بي بهره بماند.
بنابراين، اين تنها گناهان و اعمال ناشايست خود ماست كه غيبت را پديد آورده است، ورنه اگر بنده اي چنان در مسير زندگي فردي و اجتماعي خود سلوك كند، كه دامنش به گرد گناهان و قلبش به زنگار سيه كاريها آلوده نشود، دوران غيبت براي او به پايان مي رسد و مي تواند به محضر آن امام باريابد.مثلاً مرحوم حاج علي فشنگي نقل مي كند كه مداح حسيني (در سرزمين مني) به خواندن واقعه تحسين برانگيز تلاش فرزند سرافراز اميرالمؤمنين، جضرت عباس عليه السلام براي آوردن آب به خيمه گاه و سرانجام ذكر مصيبت شهادت جانسوز آن حضرت پرداخت، وجود مبارك حضرت صاحب العصر عليه السلام خيمه حجاج را به قدوم خود مشرف ساختند، در ميان آنان نشستند و با آنان در عزاي عموي خود گريستند، و پس از آن را ترك كردند؛ اما در اين ميان ـ دريغ! هيچ كس آن حضرت را نشناخت!! و اين در حالي بود كه شماري از آن حاجيان در فراق آن حضرت و اميد به زيارت ايشان، ناله ها مي زدند و اشك ها مي ريختند! (به نقل مستقيم و بلاواسطه مرحوم فشنگي براي حضرت آيت الله ناصري)(6)بدين ترتيب واضح مي شود كه غيبت، نه به معناي عدم حضور آن حضرت، كه به معناي عدم شناخت ما نسبت به ايشان است . بخاطر همين جهت اميرالمؤمنين عليه السلام در وصف آن امام غائب مي فرمايند : الحجه يعرف الناس و لا يعرفونه(7) «حضرت ولي عصر مردم را مي شناسند و اما اينان او را نمي شناسند» در اين قسمت كلام حضرت امير عليه السلام، كلامي از دومين نائب خاص حضرت حجت عليه السلام، يعني جناب محمد بن عثمان زينت مي دهيم. او در وصف آن حضرت مي گويد : والله ان صاحب هذا الامر يحضر الموسم كل سنه فيري الناس و يعرفهم و يرونه و لا يعرفونه (8) به خدا قسم كه ولي عصر در تمامي سالها در مراسم حج شركت مي كند؛ او مردم را مي بيند و آنان را مي شناسد؛ آنان نيز او را مي بينند اما ايشان را نمي شناسند!حال كه شناختيم كه غيبت داشتن امام زمان عليه السلام بمعناي عدم حضور نيست بلكه به معناي عدم شناخت است و افرادي هم مي توانند (در اين زمان كه امام عصر (ع) توسط اكثر انسانها ديده نمي شود) امام را ببينند و از نور وجودي ايشان استفاده كنند در اين بخش بطور خلاصه غيبت هاي حضرت وليعصر (ع) را توضيح مي دهيم و در ادامه يكي از واژه هايي كه براي زمان غيبت و استفاده از امام غايب، به كار برده مي شود را توضيح مي دهيم كه دوستداران امام طبق روايات مي توانند از امام غايب هم بهره ببرند.

اقسام غيبت حضرت وليعصر عليه السلام
 

غيبت صغري
 

غيبت صغري از سال 260 هجري (سال شهادت امام يازدهم) تا سال 329 (سال در گذشت آخرين نايب خاص امام) يعني حدود 69 سال بود. اينكه بعضي ها همچون مرحوم شيخ مفيد (ره) غيبت صغري را، 75 سال محاسبه كرده اند بخاطر اين بوده كه اين دوره را از سال تولد آن حضرت (سال 255) حساب نموده اند. نظر مبارك شيخ مفيد در كتاب الارشاد صفحه 346 وجود دارد . لازم به تذكر است امامي كه از الطاف الهيه براي مردم مي باشد نمي تواند لطف خود را با مردم قطع نمايد و مردم در اين زمان بايد از وجود امامشان بهره ببرند . در اين مدت، افراد مشخصي بعنوان «نايب خاص» با حضرت در تماس بودند و شيعيان مي توانستند به وسيله آنان مسائل و مشكلات خود را به عرض امام برسانند و توسط آنان پاسخ دريافت دارند و حتي گاه به ديدار امام نائل شوند. اين دوره را مي توان دوره آماده سازي شيعيان براي غيبت كبري دانست كه طي آن، ارتباط شيعيان با امام، حتي در همين حد نيز قطع شد و مسلمانان موظف شدند در امور خود به نايبان عام آن حضرت، يعني فقهاي واجد شرايط و آشنايان به احكام اسلام، رجوع كنند. اگر غيبت كبري يكباره و ناگهان رخ مي داد، ممكن بود موجب انحراف افكار شود (و امور تربيتي مد نظر رخ نمي دادو متصور نمي شد) و ذهن ها آماده پذيرش آن نباشد.(9)

زمينه سازي مدبرانه امامان پيشين براي زمان غيبت:
 

ائمه قبل از غيبت امام زمان، فضاي دوري مردم با امام خويش را، در اذهان مردم تصوير كردند و آنان را براي چنين موقعيتي آماده كردند تاريخ گواه اين مطلب است كه امام موسي كاظم (ع) سالها در زندان تشريف داشتند و ائمه بعد از او هم تحت مراقبت بودند كه البته شدت و ضعف تحت نظر بودن ائمه به اقتضاي زمان هر كدام، فرق مي كند اما سه امام قبل از حضرت وليعصر از اين قاعده مستثني نبودند و عمر كوتاه اين سه امام كه حاكي از شدت مظلوميت اين بزرگواران مي باشد (امام جواد در سن 25 سالگي، امام هادي در سن 41 سالگي، امام حسن عسگري در سن 28 سالگي كه جمعاً 92 سال مي شودكه نشان مي دهد اين تحديد در مورد امام دوازدهم در صورت حضور وجود داشت .ولي در اين ميان، فشارها و محدوديت هاي زمان امام حسن عسگري، به دو علت، از امامهاي قبل از خودشان بيشتر بود:
1) در زمان ايشان، شيعه به صورت يك قدرت عظيم در عراق درآمده بود و همه مردم مي دانستند كه اين گروه به خلفاي وقت معترض بوده و حكومت هيچ يك از عباسيان را مشروع و قانوني نمي داند، بلكه معتقد است امامت الهي در فرزندان علي (ع) باقي است.
2) خاندان عباسي و پيروان آنان، طبق روايات و اخبار متواتر، مي دانستند مهدي موعود كه تار و مار كننده كليه حكومتهاي خودكامه است، از نسل حضرت عسگري (ع) خواهد بود، به همين جهت پيوسته مراقب وضع زندگي او بودند تا بلكه بتوانند فرزند او را به چنگ آورده و نابود كنند (همچون تلاش بيهوده فرعونيان براي نابودي موسي) به دلايل ياد شده در بالا، فشار و اختناق در مورد پيشواي يازدهم فوق العاده شديد بود و از هر طرف او را تحت كنترل و نظارت داشتند. حكومت عباسي به قدري از نفوذ و موقعيت مهم اجتماعي امام نگران بود كه امام را ناگزير كرده بود هر هفته روزهاي دوشنبه و پنجشنبه در دربار حاضر شود . دربار عباسي به قدري وحشت داشت كه به اين مقدار كفايت نكرده، بلكه (معتز) امام را بازداشت و زنداني كرد(10) و حتي به سعيد حاجب، دستور داد امام را به سمت كوفه حركت داده و در راه او را به قتل برساند، ولي پس از سه روز، تركان، خود او را به هلاكت رساندند(11) يكي از ياران امام بنام احمد بن اسحاق مي گويد: به حضور امام رسيدم و از او درخواست كردم كه چيزي بنويسيد و من خط او را ببينم تا اگر نامه اي از او رسيد، خطش را بشناسم (و دشمن نتواند بنام امام نامه جعل كند) امام فرمودند: خط من،گاهي با قلم باريك و گاهي با قلم پهن است، اگر چنين تفاوتي مشاهده كردي نگران نباش ...يكي از ياران امام مي گويد: ما گروهي بوديم كه وارد سامرا شديم و مترصد روزي بوديم كه امام از منزل خارج شود تا بتوانيم او را در كوچه و خيابان ببينيم. در اين هنگام نامه اي به اين مضمون از طرف امام به ما رسيد: هيچ كدام بر من سلام نكنيد، هيچ كس از شما به سوي من اشاره نكنيد، زيرا براي شما خطر جاني دارد(12) ! عبدالعزيز بلخي مي گويد: روزي در خيابان منتهي به بازار گوسفند فروش ها نشسته بودم، ناگهان امام حسن عسكري را ديدم كه به سوي دروازه شهر حركت مي كرد. در دلم گفتم: خوب است فرياد كنم: كه مردم! اين حجت خداست، او را بشناسيد ولي با خود گفتم در اين صورت مرا مي كشند! امام وقتي به كنار من رسيد و من به او نگريستم، انگشت سبابه را بر دهان گذاشت و اشاره كرد كه سكوت! من به سرعت پيش رفتم و بوسه بر پاهاي او زدم. فرمود: مواظب باش، اگر فاش كني، هلاك مي شوي! شب آن روز به حضور امام رسيدم. فرمود: بايد رازداري كنيد و گرنه كشته مي شويد، خود را به خطر نيندازيد(13)
اين قسمت كوتاهي از فشارهاي حكومت جور بود كه امام را آنقدر تحت نظر داشت كه معروف به عسكري شدند (عسكر نام قلعه اي در شهر سامرا كه به امام سكونت اجباري داده بودند) امام در اين برهه كه ظاهراً در غيبت (به معناي اصطلاحي آن) بودند راه كارهايي را ايجاد كردند تا مردم در تربيت نفوس و تكامل وجوديشان از وجود امام محروم نشوند كه به طور خلاصه ذكر مي شود:
1) كوشش هاي علمي: در دفاع از آيين اسلام و رد اشكال ها و شهادت مخالفان، و نيز تبيين انديشه صحيح اسلامي.
2) ايجاد شبكه ارتباطي: با شيعيان مناطق مختلف از طريق تعيين نمايندگان و اعزام پيك ها و ارسال پيام ها.
3) فعاليتهاي سري سياسي: برغم تمامي كنترل ها و مراقبت هاي حكومت عباسي.
4) حمايت و پشتيباني مالي: از شيعيان بويژه ياران خاص خود.
5) تقويت و توجيه سياسي: رجال و عناصر مهم شيعه در برابر مشكلات
6) استفاده گسترده از آگاهي غيبي: براي جلب منكران امامت و دلگرمي شيعيان.
7) آماده سازي شيعيان براي دوران غيبت فرزند خود: امام عصر حضرت وليعصر(14)
اينك دو بعد از ابعاد هفتگانه فعاليت امام بطور خلاصه مورد بررسي قرار مي گيرد.
1) در زمان امام عسكري (ع) تشيع در مناطق مختلف و شهرهاي متعددي گسترش و شيعيان در نقاط فراواني تمركز يافته بودند. شهرها و مناطقي مانند: كوفه، بغداد، نيشابور، قم، آبه (آوه) و ... از پايگاههاي به شمار مي رفتند . در اين ميان، به دلايلي، سامرا، كوفه، بغداد، قم و نيشابور از اهميت ويژه اي برخوردار بودند.گستردگي و پراكندگي مراكز تجمع شيعيان، وجود سازمان ارتباطي منظمي را ايجاب مي كرد تا پيوند شيعيان را با حوزه امامت از يك سو و ارتباط آنان را با همديگر از سوي دوم برقرار سازد، و اين رهگذر، آنان را از نظر ديني و سياسي رهبري و سازماندهي كند.اين نياز، از زمان امام نهم، احساس مي شد و چنانكه در سيره آن حضرت و امام دهم توضيح داديم، شبكه ارتباطي وكالت و نصب نمايندگان در مناطق گوناگون، به منظور برقراري چنين سيستمي، از آن زمان به مورد اجرا گذاشته مي شد(15)
2) امام عسكري (ع) به دلايلي كه قبلاً گفته شد شديداً تحت نظر بودند و ارتباط با شيعيان بسيار سخت شده بود و اين شايد تدبيري مدبرانه براي آماده سازي شيعيان براي ارتباط با امام غائب بود.امام براي زمينه سازي در مردم، غيبت حضرت مهدي عليه السلام را پيشگويي مي كردند: احمد بن اسحاق يكي از ياران خاص و گرانقدر امام عسكري(ع) رسيدم مي خواستم درباره امام بعد از او بپرسم، حضرت پيش از سئوال من فرمود: اي احمد بن اسحاق! خداوند از زماني كه آدم را آفريده تا روز رستاخيز، هرگز زمين را از حجت خالي نگذاشته و نمي گذارد. خدا از بركت وجود حجت خود در زمين، بلا را از مردم جهان دفع مي كند و باران مي فرستد و بركات نهفته در دل زمين را آشكار مي سازد . عرض كردم: پيشوا و امام بعد از شما كيست؟ حضرت به سرعت برخاست و به اطاق ديگر رفت و طولي نكشيد كه برگشت، در حالي كه پسربچه اي را كه حدود سه سال داشت و رخسارش همچون ماه شب چهارده مي درخشيد به دوش گرفته بود . فرمود: احمد بن اسحاق! اگر پيش خدا و امامان محترم نبودي، اين پسرم را به تو نشان نمي دادم. او همنام و هم كنيه رسول خداست، زمين را پر از عدل و داد مي كند چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد. او در ميان اين امت (از نظر طول غيبت) همچون خضر و ذوالقرنين است، او غيبتي خواهد داشت كه (در اثر طولاني بودنش) بسياري به شك خواهند افتاد وتنها كسانيكه خداوند آنان را در اعتقاد به امامت او ثابت نگه داشته و توفيق دعا جهت تعجيل قيام و ظهور او مي بخشد، از گمراهي نجات مي يابند(16) با مطالبي كه گفته شد معلوم گشت كه نوع زندگي امام حسن عسكري (ع) تا حدي زياد شبيه زندگي فرزند گرانقدرشان بوده و مردم را با اين نوع ارتباط با امام آماده كردند . از طرفي ائمه ديگر هم غيبت دوگانه امام زمان را پيشگويي كردند و زمينه سازي اين نوع غيبت را انجام دادند كه به ذكر چند نمونه اكتفا مي كنيم : اميرالمؤمين (ع) فرمودند: [امام] غايب ما، دو غيبت خواهد داشت كه يكي طولاني تر از ديگري خواهد بود، در دوران غيبت او، تنها كساني در اعتقاد به امامتش پايدار مي مانند كه داراي يقيني استوار و معرفتي كامل باشند(17) امام باقر (ع) فرمود: [امام] قائم دو غيبت خواهد داشت كه يكي از آن دو، خواهند گفت: او مرده است ... ابوبصير مي گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم: امام باقر مي فرمود: قائم آل محمد دو غيبت خواهد داشت كه يكي طولاني تر از ديگري خواهد بود. امام صادق (ع) فرمودند: بلي، چنين است . حضرت صادق (ع) فرمود: امام دو غيبت خواهد داشت: يكي كوتاه مدت و ديگري دراز مدت... سير تاريخ، صحت اين پيشگوييها را تأييد كرد و همچنانكه پيشوايان قبلي فرموده بودند غيبتهاي دوگانه امام عينيت يافت.
و اما نواب خاص: نايبان خاص حضرت مهدي در دوران غيبت صغري، چهار نفر از اصحاب با سابقه امامان پيشين و از علماي پارسا و بزرگ شيعه بودند كه نواب اربعه ناميده شده اند. كه به ترتيب زماني عبارت بودند از:1) ابوعمر و عثمان بن سعيد عمري2) ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعيد عمري 3) ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي 4) ابوالحسن علي بن محمد سمري ،البته امام زمان (ع) وكلاي ديگري نيز در مناطق مختلف مانند بغداد، كوفه، اهواز، و ... داشتند كه يا بوسيله اين چهار نفر كه در رأس سلسله مراتب وكلاي امام قرار داشتند، امور مردم را به عرض حضرت مي رساندند و از سوي امام در مورد آنان توقيع هايي صادر مي شده است و يا آن گونه كه بعضي از محققان احتمال داده اند، سفارت و وكالت اين چهار نفر، وكالتي عام و مطلق بوده ولي ديگران درموارد خاصي وكالت و نيابت داشته اند(18) مانند محمد بن جعفر اسدي، احمد بن اسحاق اشعري قمي، ابراهيم بن محمد همداني، احمد بن حمزه بن اليسع، محمد بن ابراهيم بن مهزيار، حاجز بن يزيد، محمد بن صالح، عمر اهوازي و ...(19)

وظايف و فعاليت هاي اساسي نواب خاص
 

1) پنهان داشتن نام و مكان امام 2) سازماندهي وكلا 3) اخذ و توزيع اموال متعلق به امام 4) پاسخگويي به سئوالات فقهي و مشكلات عقيدتي
5) مبارزه با مدعيان دروغين نيابت ، تا اينكه حضرت وليعصر (ع) طي نامه اي به ابوالحسن علي بن محمد سمري (متوفي 329هـ . ق)، به ايشان خبر داد كه بيش زا 6 روز ديگر در قيد حيات نيستند لذا براي خود جانشيني انتخاب نكنند چون به امر خدا، غيبت كامل (كبري) فرا رسيده است. پس غيبت صغري در اين زمان به پايان رسيد(20).

2) غيبت كبري(21)
 

دوران پنهان شدن امام عصر (ع) بطور مطلق كه از سال 329، يعني سال وفات چهارمين نائب خاص آن حضرت (يعني علي بن محمد سمري) آغاز و تا هنگام ظهور آن حضرت ادامه دارد. اگر غيبت كبري يكپارچه و ناگهان رخ مي داد ممكن بود موجب انحراف افكار شود، و ذهن ها آماده پذيرش آن نباشد اما به تدريج و در طول مدت غيبت صغري و همچنين شرفيابي برخي از شيعيان به خدمت امام قائم (ع)،‌ در آن دوره مسأله ولايت و حيات آن گرامي را بيشتر تثبيت كرده و اگر غيبت كبري بدون اين مقدمات شروع مي شد شايد اين مسأله تا اين حد روشن نبود.ممكن بود براي برخي از شيعيان ايجاد ترديد و اشكال نمايد خداوند متعال به حكمت خويش غيبت امام زمان (ع) را همان گونه كه از پيش پيامبر و ائمه خبر داده بودند، به دو گونه قرار داد : غيبتي خفيف تر و طي مدتي كوتاه تر جهت آمادگي براي غيبت كامل كه آن غيبت صغري است. پس از آن غيبت بزرگ و طولاني كه آن غيبت كبري است تا بدين ترتيب پيروان اهل بيت (ع) برايمان و پيروي خويش استوار و ثابت قدم بمانند و اعتقاد قلبي خود را نسبت به امام خويش از دست ندهند و در انتظار فرخ الهي بسر مي برند و در مدت غيبت به دين الهي تمسك جويند و خودسازي كنند و به وظايف الهي خود عمل نمايند تا فرمان الهي در مورد ظهور و قيام امام عصر (ع) در رسد و به سعادت و نجات كامل درآيند . سئوالي كه در اينجا مطرح است اينكه آيا غيبت فقط مختص حضرت وليعصر بوده و هيچ سابقه قبلي نداشته است؛ مي شود گفت غيبت به معني عدم توانايي مردم بر تشرف به محضر امام، دوراني است كه طالبان تشرف به محضر ايشان نمي توانند به مطلوب خود نائل شوند؛ از اين رو كه غيبت را نه مخصوص ايشان مي دانيم و نه امري عجيب مي شماريم. چه بسياري از پيامبران الهي نيز با ايشان در امر غيبت اشتراك داشته اند . مراجعه به كتب تاريخ و حديث نشان مي دهد، كه شماري از انبياء الهي به پرده غيبت فرو رفته و زماني از جامعه بدور بوده اند. گفتني است كه براي نزديك به چهل تن از انبياء الهي (ع) غيبت هايي كوتاه و بلند گزارش شده است: از غيبت هفتصد ساله حضرت آدم (ع) تا غيبت سه ساله پيامبر اكرم (ص) در شعب ابي طالب، در اين ميان غيبت انبيائي همچون الياس، هود، صالح،‌ موسي، سليمان، يوسف (ع) و ... نيز به تفصيل نقل شده است. اما براي اينكه سخن به درازا نكشد در اينجا به غيبت طولاني مدت حضرت عيسي (ع) اشاره مي كنيم . بنا بر نص صريح قرآن كريم، حضرت عيسي آنگاه كه از سوي يهوديان در معرض قتل واقع شد، به آسمان عروج كرد و در آن مستقر امن، همچنان به حيات خود ادامه مي دهد : و ما قتلوه و ما صلبوه و لكن شبه لهم(22) و آنان اوه را نكشتند و نه بر دار كشيدند، اما امر بر آنان مشتبه شد . از طرفي ديگر، روايات بسياري از پيامبر اكرم (ص) و نيز خاندان عصمت عليهم السلام در دست است، كه دلالت بر آن دارد كه اين نبي عظيم الشأن، به هنگام ظهور حضرت در ركاب ايشان ظهور خواهد كرد، و در شمار ياران ايشان قرار خواهد گرفت(23) بدين ترتيب پر واضح است كه دوران غيبت حضرت عيسي (ع) كه از حدود نهصد سال پيش از زمان آغاز غيبت كبراي حضرت حجت، شروع شده و همچنان هم ادامه دارد، مي تواند مويدي بر اشتراك ايشان با وجود مبارك حضرت حجت در اصل وقوع غيبت باشد . گذشته از اختلاف در پيامبري حضرت خضر،اعتقاد به حيات ظاهري ايشان ـ كه از امور اجماعي در بين مسليمن است‌ـ نيز، نشان از غيبت بسيار طولاني مدت ايشان دارد، چه آنگونه كه از شماري از متون استفاده مي شود(24) خضر همان بنده صالحي است كه حضرت موسي (ع) به ملاقاتش شتافت، و ا و را در مجمع البحرين يافت و زماني تربيت از دست او گرفت. بدين ترتيب واضح مي شود كه اين مرد الهي از زمان حضرت موسي تا كنون در پس پرده غيبت به سر مي برد، و تنها شماري از صالحان مي توانند به محضر او باريابند. هر چند اگركسي واقعه حضرت خضر را مردد داندو يكسر به صحت آن اعتقاد پيدا نكند، اما واقعه غيبت حضرت عيسي از مسلمات قرآن كريم و نيز اخبار پيامبر اكرم، و اهل بيت عليهم السلام است؛ از اين رو به هيچ وجه نمي توان وقوع اين غيبت طولاني مدت را براي ايشان انكار كرد . نكته اي كه قابل توجه است اينكه اگر غيبت بمعناي آن است كه طالبان نيل به محضر امام، نتوانند به اين مقصود خود واصل شوند، بنابراين، غيبت گاه و بيگاه پيامبر اكرم (ص) كه در آن در غار حراء و يا ديگر مكانها به عبادت مي پرداختند، و نيز غيبت هاي انبياي ديگر ـ همچون سفر حضرت موسي (ع) به كوه طور ـ را نيز، مي توان دوران غيبت اينان خواند. چه اين دوران با دوران غيبت كبراي حضرت حجت (ع) كاملاً مانندگي دارد(25)

برداشت تربيتي از تعبير «از پس پرده غيبت»
 

در اين بخش با معناي لغوي و اصطلاحي غيبت آشنا شديم. هم اكنون در راستاي آنچه گفتيم اشاره اي كوتاه به واژه فوق الذكر مي كنيم. چه، بسيار گفته و شنيده ايم كه «حضرت وليعصر (ع) در اين روزگار، در پس پرده غيبت به سر مي برند» اما منظور از پرده غيبت چيست؟ چه نتايج اخلاقي و تربيتي را مي توان از اين جمله گرفت؟ براي اين تعبير دو معنا مي توان در نظر گرفت:
معناي اول: در اين معنا، اين تعبير فقط از باب مسامحه در تعبير است. قبلاً اشاره كرديم كه دو امام دهم و يازدهم، حضرت هادي و حضرت عسكري (ع) از آنجا كه در آخرين حلقه هاي سلسله ارجمند امامت قرار داشتند، لازم مي ديدند كه مردم را با دوران غيبت و عدم دسترسي مستقيم با امام آشنا، و آنان را براي اين دوران تاريك آماده سازند. از اين رو بود كه به ويژه در زمان حضرت عسكري (ع)، ملاقات هاي محدود مردم با ايشان از پس پرده اي كه امام در پشت آن قرار مي گرفتند، انجام مي شد . در اين دوره، هرچند اصولاً امام در پادگان نظامي سامرا به سر مي بردند و ملاقات مردم با ايشان بسيار محدود بود، اما در اين ملاقاتهاي محدود نيز كمتر چهره ايشان در مقابل مراجعان قرار مي گرفت، و بيشتر ملاقات كنندگان تنها صداي ايشان را از پس پرده اي مي شنيدند و يا سايه اي از ايشان را برآن پرده مي ديدند . در اين دوره، حتي نامه ها نيز به وسيله غلامان حضرت ـ و نه به صورت مستقيم ـ به ايشان عرضه مي شد؛ و باز جواب آن به واسطه آنان به مردم بازگردانده مي شد. گويا در اين زمان، فقط هنگامي كه امام قصد خروج از منزل و مراجعت به متولي ديگر را داشته اند، بوسيله مردم زيارت مي شده اند و جزء از اين هنگام، در مواقع ديگر چهره ايشان «در پس پرده» قرار داشته است . پس از آن زمان و با قرارگرفتن امانت امامت بر شانه هاي استوار حضرت حجت (ع) از آنجا كه آن حضرت نيز در دوران غيبت صغري در ميان جامعه حضور محسوس نداشته اند و بوسيله نائبان خاص، حوائج مردم بر آن حضرت عرضه مي شد و جوابهاي آنان نيز بوسيله اينان به دست شيعيان مي رسيد،‌ همان تعبير درباره حضرت به كار گرفته شد . در دوران غيبت كبري نيز كه يكسر حضرت مخفي از انظار مردمان بودند، و مشاهده حضوري آن حضرت ممكن نبود، از اين رو تعبير «از پس پرده غيبت» درباره ايشان به كار رفت. بدين ترتيب واضح مي شود كه عبارت مورد نظر، در اين كاربرد، تنها از باب مسامحه به كار رفته است.
معناي دوم: اين معنا، معنايي است تشبيهي، به اين نحو ـ كه همانگونه كه پيش از ا ين اشاره كرديم ـ آن حضرت نور محضند و خورشيد عالم وجود. در زيارت نياكان بزرگوار ايشان حضرت امام موسي بن جعفر (ع) نيز مي خوانيم : السلام عليك ايها النور الساطع، السلام عليك ايها القمر الطالع(26) سلام بر تو اي نور درخشان، سلام بر توه اي ماه برآمده ، در بسياري از روايات صاحبان عصمت (ع) نيز، آن حضرت را به خورشيدي كه در پس ابر ست، تشبيه كرده اند، اما آن پرده و اين ابر فقط ظلمتهاي وجود ماست كه ما را در برگرفته و از اتصال ما با آن ماه منير، ممانعت كرده است. اين ظلمت ها كه نخست ناشي از گناهان، و در مرتبه دوم ناشي از غفلت هاست؛ همچون پرده اي كه مانع از ورود نور خورشيد به داخل اطاق مي شود، محوطه وجود ما را از تابش نور وجود امام بركنار مي دارد. از اين روست كه ايشان را در پس پرده غيبت مي خوانيم.اما اين پرده در حقيقت ما را در برگرفته و از تابش انوار ايشان محروم ساخته است و گرنه حضرت همواره در حال تابشند و هيچ پرده اي نمي تواند نور محض را از تابيدن منع كند. ذكر اين نكته در اينجا لازم مي نمايد، كه منظور از محروم بودن ما از تابش نور وجود حضرت (ع)، محروميت از تابش نور خاصي از آن حضرت است، و گرنه تمامي عوالم هستي هر لحظه از تابش نور عام آن حضرت مستفيض مي شوند؛ و اگر اين نور نبود هرگز نمي توانستند لحظه اي به حيات خود ادامه دهند(27)مي توان نور آن حضرت را به نور خورشيد در روزهاي ابري تشبيه كرد كه هر چند به صورت مستقيم نمي توان خورشيد را ديد و حتي نور او نيز در هاله اي از تاريكي فرو رفته است، اما با اينحال تا خورشيد هست نورش بدون لحظه اي انقطاع تمامي حوزه تحت پوشش را در بر گرفته است. شعاع نور وجود آنحضرت نيز، گذشته از آنكه از عالم مجردات صرف تا عوالم مادي صرف را روشن نموده است. بوسيله آنان كه ديده گشاده دارند و همچون خفاش از خورشيد و پرتوش گريزان نيستند، قابل مشاهده است.چه مشاهده نور ولايت نيازمند بصيرت است و نه بصر، و آنان كه صاحب بصيرتند هرچند صاحب بصر نباشند مي توانند ولي الهي را مشاهده نمايند. ذكر يك حديث و يك حكايت در ا ينجا خالي از لطف نيست. بنابر آنچه در حديثي شريف وارد شده است ،‌ روزي ابوبصير در محضر امام باقر (ع) در مسجد پيامبر (ص) بسر مي برد و با ايشان صحبت مي داشت. در اين حال آن حضرت فرمودند: اين مردم مرا نمي بينند! ابوبصير با تعجب پرسيد: چطور شما را نمي بينند؟ شما كه اينجا ايستاده ايد و اينان نيز در حال آمد و شد هستند! حضرت فرمودند: از آنان بازپرس تا حقيقت سخن مرا دريابي! ابوبصير نيز از يكي از آنان سئوال كرد: آيا حضرت باقر را ديده است؟ و او پاسخ داد: نه نديده ام! ابوبصير با تعجب از دومين ايشان پرسيد: آيا حضرت باقر را ديده اي به او پاسخ داد: به خدا قسم ايشان را نديده ام! اين سئوال و جواب چند مرتبه تكرار شد تا نوبت به ابن مكتوم كه بصيرتي نافذ داشت اما از بصر ظاهري محروم بود، رسيد. ابوبصير از او پرسيد: ابن مكتوم! حضرت باقر را ديده اي؟ و ابن مكتوم كه نابينا بود پاسخ داد: حضرت اينجا هستند، همين جا هستند! و ابوبصير دريافت كه ابن مكتوم نابينا، نور ولايت را در مي يابد اما اينانه كه به ظاهر بينا هستند نمي توانند نور را بنگرند(28) نمونه ديگر در اين رابطه، داستاني است كه (مرحوم) حضرت آيت الله العظمي بهجت (ره) خود شاهد آن بوده اند و به نقل آن پرداخته اند. بنا بر نقل ايشان، حدود هفتاد سالي پيش زماني كه ايشان در مدرسه سيد نجف اشرف، به تحصيل اشتغال داشته اند، مردي نابينا نيز در آن حوالي سكونت داشت و به حفظ قرآن كريم مشغول بود. او گاه گاه از طلاب مي خواست كه آيه اي از قرآن برايش بخوانند تا آن را حفظ نمايد. روزي (مرحوم) حضرت آيت الله بهجت از كنار اين مرد نابينا مي گذشتند، آن مرد از ايشان خواست كه از فلان آيه فلان سوره چند آيه براي او بخوانند تا آن را حفظ كند. ايشان از او مي پرسند: به حفظ قرآن مشغولي؟ و مرد نابينا پاسخ مي دهد؟ آري! ايشان از او باز مي پرسند: تا كدام آيه را حفظ كرده اي؟ او پاسخ مي گويد: ايشان از او مي پرسند كه: فلان آيه مربوط به كدامين سوره است؟ و او درست پاسخ مي دهد: اما ايشان از باب امتحان سخن او را نادرست مي شمارند، و ناگهان آن مرد نابينا قرآن را از دست ايشان مي گيرد و همان سوره را مي گشايد و دست بر همان آيه مي نهد و مي گويد: اين همان آيه از همان سوره است. آيا هنوز هم ترديد داري؟! آن مرد نابينا، بدون آنكه بتواند به ظاهر آيه را ببيند، از نور آن در مي يافت كه هر آيه در كدامين صفحه قرآن كريم دارد . نور ولايت نيز اينچنين است،‌كه تنها آنان كه اهليت آن را دارند مي توانند به مشاهده اش سرافراز شوند(29).

پي‌نوشت‌ها:
 

1. هادي زاده، مجيد (1385)، آب حيات، انتشارات خلق، موسسه فرهنگي دارالهدي، صفحه 78
2. حسيني، دشتي، سيد مصطفي(1376)، انتشارات قم دانش، صفحه 20و19
3. آب حيات ، ص 78 ، آيت الله ناصري
4. يوم الخلاص، ص 139،به نقل از آب حيات
5. يوسف/ 77
6. آب حيات ، ص 80 ، مجيد هادي زاده
7. بحارالانوار، ج51 ص 112، الغيبه ـ نعماني
8. وسائل الشيعه، ج 11 ص 135 حديث 14454، بحارالانوار ج 52 ص 152 به نقل از آب حيات.
9. پيشوايي، مهدي (1381)، سيره پيشوايان ـ ناشر: موسسه امام صادق، ص637 و ص 674
10. مجلسي، بحارالانوار، ج50، ص 311 به نقل از سيره پيشوايان
11. مجلسي، بحارالانوار، ج50، ص 313 به نقل از سيره پيشوايان
12. مجلسي (1395 هـ .ق) بحارالانوار، تهران المكتبه الاسلاميه،ج 50،ص 269
13. مسعودي، اثبات الوصيه، الطبعه الرابعه، نجف، المكتبه الحيدريه، ص 243 به نقل از سيره پيشوايان
14. پيشوايي، مهدي (1381)،سيره پيشوايان،‌ انتشارات موسسه امام صادق (ع) ص 626
15. پيشوايي، مهدي (1381)،سيره پيشوايان،‌ انتشارات موسسه امام صادق (ع) ص 632
16. صدوق، (1405 هـ .ق) كمال الدين، موسسه نشر اسلامي ج2، ص 384، باب 38
17. شيخ سليمان قندوزي، ينابيع الموده، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات،‌ج3، بتب 71، ص 82
18. امين، سيد محسن، اعيان الشيعه، ج2، ص 48 به نقل از سيره پيشوايان
19. پيشوايي، مهدي (1381) سيره پيشوايان، انتشارات موسسه امام صادق عليه السلام، ص 673 تا 677
20. پيشوايي، مهدي (1381) سيره پيشوايان،‌موسسه امام صادق (ع) ، ص 683
21.حسيني دشتي، سيد مصطفي (1376) معارف و معاريف، انتشارات قم دانش، ص 650
22. النساء/ 157
23. بحارالانوار، ج 14 ص 349، جامع الاخبار ص 8، صراط المستقيم ج 2 ص 144 به نقل از آب حيات
24. مستدرك الوسائيل ج 11 ص 234 حديث 1240، بحارالانوار ص 281.
25. هادي زاده، مجيد (1385) آب حيات، انتشارات خلق، ص 73
26. بحارالانوار، ج 99 ص 16
27. هادي زاده، مجيد (1385)، آب حيات، انتشارات خلق، ص 82
28. هادي زاده، مجيد (1385) آب حيات، انتشارات خلق، ص 92
29. هادي زاده، مجيد (1385) آب حيات،‌ انتشارات خلق، ص 93


ادامه دارد...




 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.