چکیده
موضوع این تحقیق با عنوان « خاسرین در قرآن » می باشد . از آنجا که قرآن کریم دریای ژرف و عمیقی است و کتابی است که هرچه در آن تحقیق و تأ مل شود مطالب تازه و ارزشمندی از آن دریافت می شود و همین آن را به یک معجزه تبدیل نموده است قصد داریم با کمی درنگ در آن راه کمال و سعادت را بپیمائیم. هدف از این تحقیق آشنا شدن با برخی از آیات و تفاسیر پیرامون موضوع خسران است. و در کنار آن به ویژگی های خاسرین،عوامل تداوم خسران و نشانه های خسارت دنیوی و اخروی است و در آخر نیز به راه های مصونیت از خسران اشاره ای شده است .هدف دیگر تأمل در قرآن مجید است که در پرتو اینگونه معلومات و تذکرات جان ما انذار پذیر است لذا این تحقیق بر آن است ما را با آیات خسران و تفاسیر گوناگون آن بیشتر آشنا کرده و در این خصوص پاسخگوی سوالاتمان باشد. مهمترین پرسش هایی که باید در این تحقیق به آنها پرداخته شود این است که مفهوم خسران در قرآن چیست؟ سوال دیگر اینکه ویژگی خاسرین در قر آن کریم چگونه بیان شده است؟سوال دیگری که مطرح است این است که عوامل تداوم خسران چیست؟ و چگونه میشود در خسران در دنیا و آخرت مصون ماند؟ و این تحقیق با هدف پاسخگویی مناسب به این سوالات در سه فصل تنظیم گشته است.فصل اول با عنوان معنا و مفهوم خسران میباشد لذا در این فصل ابتدا به معنای لغوی و سپس به معنای اصطلاحی خسران پرداخته شده است فصل دوم با عنوان آیات و تفاسیر خسران می باشد و هر کدام از آیات با توجه به چهار تفسیر مورد بررسی قرار گرفته است و فصل سوم به ویژگی خاسرین،عوامل تداوم خسران، نشانه های خسارات دنیوی و اخروی و راه های مصونیت از خسران پرداخته است. ماهیت این تحقیق توصیفی،تحلیلی می باشد و روش کار به صورت کتابخانه ای است. به این منظور بعضی آیات مربوط به خسران جمع آوری شده و از کتب تفسیری در این خصوص بهره گرفته شده است.بطور کلی در این تحقیق به این نتیجه میرسیم که برای دوری از هر نوع خسران و رسیدگی به کمال باید راههای مصونیت از خسران را سر منشأ زندگی روزانه قرار دهیم و به آن عمل کنیم.در حقیقت افراد عوامل تداوم خسران را از سر راه خود برمیدارند و راه را برای رسیدن به مقاصد هموار میسازند وپیش میروند.
واژگان کلیدی : خسران ، عوامل ، ضرر ، و ...
مقدمه
حمد و سپاس خدایی را که در یگانگی خود بلند مرتبه، و در تنهایی و فرد بودن خود نزدیک است. در قدرت و سلطه ی خود با جلالت و در ارکان خود عظیم است. علم او به همه چیز احاطه دارد، در حالیکه در جای خود است،و همه مخلوقات را با قدرت و برهان خود تحت سیطره دارد.همیشه مورد سپاس بوده و همچنان مورد ستایش خواهد بود. صاحب عظمتی که از بین رفتنی نیست. ابتدا کننده او و باز گرداننده اوست و هر کاری به سوی او باز می گردد.به وجود آورنده ی بالا برده شده ها و پهن کننده ی گسترده ها ، یگانه حکمران زمین ها و آسمان ها ، پاک و منزه و تسبیح شده، پروردگار ملائکه و روح ،تفضل کننده بر همه آنچه به وجود آورده است . به طور مسلّم انسانها [نوعا] در ضرر و زیان هستند.» (ان الانسان لفی خسر) اینان چه بخواهند و چه نخواهند سرمایههای وجودیشان، اعم از لحظه لحظههای عمر گرانبها و نیروهای مادی و معنویشان تحلیل میرود و به خسران گرفتار میگردند. با این بیان سرنوشت کسانی که به یکتایی خدا ایمان آورده و در زندگی راه شایسته کرداری و دادگری را در پیش گرفته اند،به گونه ای دیگر رقم می خورد و از آن زیان و خسران استثنا می شوند.هر چند تاکنون تحقیقات و کتب مختلفی در این باره به رشته تحریر در آمده و نویسندگان و فقیهان شیعه در آثار خود بدان پرداخته اند ولی می توان گفت که چون مساله از امور روشن بوده فقط به ذکر آیات و تفاسیر بسنده کرده اند و در پاره ای از موارد به طور مفصل به آن پرداخته اند .در فصل اول به معنا و مفهوم خسران و همچنین به مشتقات آن برداخته شده است.لذا ابتدا معنای لغوی و اصطلاحی خسران را بررسی کرده و سبس مشتقات آن بر اساس آیات الهی بیان گردیده است.در فصل دوم هرکدام از آیات مربوط به خسران با توجه به چهار تفسیر متفاوت برداخته شده است.در فصل سوم به ویژگی خاسرین،عوامل تداوم خسران،نشانه های خسارات دنیوی و اخروی و راه های مصونیت از خسران برداخته شده است.امید است این تحقیق مورد توجه خوانندگان قرار گرفته و برای آنان مفید واقع گردد.
فصل اول
مفهوم شناسی
معنا و مفهوم خسران
در ابتدا برای اینکه با خسران و مفهوم آن آشنا شویم به معنای لغوی و اصطلاحی آن می پردازیم .
الف- معنای لغوی
الخُسْرُ و الخُسْرَان: انتقاص رأس المال، و ينسب ذلك إلى الإنسان، فيقال: خَسِرَ فلان، و إلى الفعل فيقال: خسرت تجارته، قال تعالى تِلْكَ إِذاً كَرَّةٌ خاسِرَة(1)عنى كم شدن سرمايه زندگى كه بانسان نسبت داده مىشود و مىگويند خَسِرَ فلان- يعنى او زيانمند شد و خسارت ديد، گاهى خسران و زيان و ضرر، بكار و عمل هم تعلّق مىگيرد مىگويند: خَسِرَتْ تجارته يعنى آن عمل بازگشتى است با زيانكارى و خسارت.
ب- معنای اصطلاحی
و يستعمل ذلك في المقتنيات الخارجة كالمال و الجاه في الدّنيا و هو الأكثر، و في المقتنيات النّفسيّة كالصّحّة و السّلامة، و العقل و الإيمان، و الثّواب، و هو الذي جعله اللّه تعالى الخسران المبين، الخُسْر و الخُسْرَان(2)- وگاهى واژه- خسران- در باره دستاوردهاى زندگى مثل مال و مقام دنيائى است كه بيشتر هم چنين است، بكار مىرود و همينطور در زيانمندى دستاوردهاى و نتايجى كه از حالات نفسانى حاصل مىشود مثل از دست دادن صحّت و سلامت و عقل و ايمان و ثواب و اين قسمت دوّم یعنی زيان نفسانى و روانى همان است كه خداى تعالى آن را خسران مبين ناميده است.
ج- مشتقات
خَسِر :کم کرد ،ضرر زد ، کسر آورد الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم آنها که به خودشان ضرر زدند. خُسْر و خسران :زیان کاری و ورشکستگی إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْر همانا انسان در زیان کاری استَ. ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ این همان ضیان کاری است. خاسر و خسیر : زیانکار فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ پس آنها همان زیان کارانند. تخسیر : به زیان و ضرر انداختن ُ فَما تَزيدُونَني غَيْرَ تَخْسير مرا نیفزاید جز به خسران انداختن .
فصل دوم
بررسی آیات و تفاسیر
عرصه دنیا چون بازار پر جاذبهای است که همه نوع کالای مادی و معنوی و محصولات پر زرق و برق در آن داد و ستد میشود. عدهای در این بازار از سرمایه خود کمال بهره را میبرند و بهترین متاع را کسب میکنند و گروهی با هدر دادن مال التجاره، دچار ورشکستگی و خسران میشوند؛ البته آنان که زیان میبینند، نه مال و دارایی دنیایی، بلکه خویشتن و سرمایههای خدادادی وجودشان را میبازند و به واقع گرفتار خودباختگی میشوند.آنچه در این فصل آمده اشاره گذرا است به چند آیه و تفسیر پیرامون خسران که با هم آنرا می خوانیم.خداوند در قرآن کریم می فرماید : «قَدْ خَسِرَ الَّذينَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِراءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ ما كانُوا مُهْتَدين(3)« زيان كردند كسانى كه به سفاهت بى هيچ حجتى فرزندان خود را كشتند و به خدا دروغ بستند و آنچه را به ايشان روزى داده بود حرام كردند. اينان گمراه شدهاند و راه هدايت را نيافتهاند.»
ترجمه تفسیر المیزان
در اين آیه آنچه را كه در آيات قبلى از احكام مشركين نقل كرده بود ابطال نموده مىفرمايد: همه آن سخنان زيان كارى و گمراهى است، و متكى بر علم و اهتدا نيست. در اين جمله قتل اولاد، سفاهت و جهل خوانده شده، و نيز از انعام و حرث با جمله" ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ" تعبير شده، و تحريم آن، افترا بر خدا خوانده شده تا هم تنبيهى باشد و هم تا اندازهاى جهت خسرانشان ذكر شده باشد، از اين رو معناى كلام اين مىشود: آنان زيانكار شدند در كشتن فرزندان خود، براى اينكه ندانسته سفاهت به خرج دادند، و نيز زيانكار شدند در اينكه اصنافى از چارپايان و زراعتها را بر خود حرام كردند، چون اين عمل افترا بر خدا بود، حاشا بر خدا كه چيزى را كه به كسى روزى كرده همان چيز را تحريم نمايد.(4).
تفسیرنمونه در تعقيب چند آيه گذشته كه سخن از قسمتى از احكام خرافى و آداب زشت و ننگين عصر جاهليت عرب، از جمله كشتن فرزندان به عنوان قربانى بتها، و يا زنده به گور كردن دختران به عنوان حفظ حيثيت قبيله و خانواده، و همچنين تحريم قسمتى از نعمتهاى حلال به ميان آورد، در اين آيه به شدت همه اين اعمال و احكام را محكوم كرده و با" هفت تعبير مختلف" در جملههايى كوتاه اما بسيار رسا و جالب، وضع آنها را روشن مىسازد..نخست مىگويد:" كسانى كه فرزندان خود را از روى سفاهت و جهل كشتند زيان كردند" هم از نظر انسانى و اخلاقى، و هم از نظر عاطفى، و هم از نظر اجتماعى، گرفتار خسارت و زيان گشتند و از همه بالاتر خسارت معنوى در جهان ديگر (قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ) در اين جمله عمل آنها يك نوع" خسران و زيان" و سپس" سفاهت و سبك مغزى" و بعد" كار جاهلانه" معرفى شده است، كه هر يك از اين تعبيرهاى سهگانه به تنهايى براى معرفى زشتى عمل آنها كافى است، كدام عقل اجازه مىدهد كه انسان فرزند خود را با دست خود به قتل برساند، وانگهى آيا اين سفاهت و سبك مغزى نيست كه از اين عمل شرم نكند بلكه آن را يك نوع افتخار يا عبادت محسوب دارد، كدام علم و دانش اجازه ميدهد كه انسان چنين عملى را به عنوان يك سنت و يا قانون در جامعه خود بپذيرد؟! سپس قرآن ميگويد:" اينان آنچه را خدا به آنان روزى داده بود و مباح و حلال ساخته بود. بر خود تحريم كردند و بخدا افترا زدند كه خدا آنها را حرام كرده است" (وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِراءً عَلَى اللَّهِ)در اين جمله با دو تعبير ديگر اعمال آنها محكوم شده است زيرا اولا آنها نعمتى را كه خدا به آنان" روزى" داده بود و حتى براى ادامه حياتشان لازم و ضرورى بود بر خود تحريم كردند و قانون خدا را زير پا گذاشتند و ثانیا به خدا" افترا" بستند كه او چنين دستورى داده است، با آنكه ابدا چنين نبود. و در پايان آيه با دو تعبير ديگر آنان را محكوم مىسازد نخست مىگويد آنها بطور مسلم گمراه شدند (قَدْ ضَلُّوا) سپس اضافه مىكند آنها هيچگاه در مسير هدايت نبودهاند (وَ ما كانُوا مُهْتَدِين)(5)
تفسیر نور
جاهلان عرب، به گمان تقرّب به بتها، يا به جهت حفظ آبرو، دختران خود را گاهى قربانى بتها يا زنده به گور مىكردند. جهالت و سفاهت، عامل خسارت است. (خسارتهايى چون: از دست دادن فرزند، از دست دادن عاطفه، فقدان نعمتهاى حلال، كسب دوزخ و كيفر الهى)خسارت واقعى، فدا شدن انسان در راه باطل است. (چه قربانى بت شدن، چه فداى خيال و غيرت نابجا) تحريم نابجاى حلالها، افترا بر خداوند است. «وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِراءً» انجام هر كارى و تحريم هر چيزى، يا دليل شرعى مىخواهد يا عقلى. «بِغَيْرِ عِلْمٍ»، «افْتِراءً عَلَى اللَّهِ»با خرافات، با شديدترين وجه مقابله و برخورد كنيم. «قَدْ خَسِرَ»، «سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ»، «افْتِراءً»، «ضَلُّوا»، «ما كانُوا مُهْتَدِينَ »(6)
ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن
اعراب سفها و افتراء عليه: هر دو مفعول له يا مفعول مطلق .اكنون خداوند ميان دو فرقهاى كه اولاد خود را مىكشتند و حلال خدا را حرام مىشمردند، جمع كرده، مىفرمايد: قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ: آنها كه اولاد خود را از ترس فقر و براى فرار از ننگ و از روى سفاهت و نابخردى مىكشتند، خود را به هلاكت افكندند، زيرا سزاوار كيفر ابدى شدند.خسران بمعناى از دست دادن سرمايه است فرق ميان «سفه» و «نزق» اين است كه: سفه شتابزدگى از روى هواى نفس و نزق، شتابزدگى از روى خشم است. بوسيله «بغير علم» جهل و دورى آنها از ثواب را تأكيد مىكند. وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ: و آنها كه گمان كردند زراعت و حيوانات كه خدا بآنها روزى كرده است، حرام است، زيان بردند. اين معنى از حسن است. على بن عيسى به اين معنى اعتراض كرده، گويد: گوشت حيوانات، پيش از آنكه از جانب خدا حلال شمرده شود، حرام بود و لازم نبود كه آنها حرام كنند. لكن اين اعتراض بيجاست، زيرا سوار شدن بر حيوانات- كه آنها بر خود حرام ميكردند- احتياجى به اينكه از جانب خدا حلال شمرده شود، نداشت، بخصوص اگر بمصالح حيوانات عمل مىشد. علاوه بر اين خوردن گوشت حيوانات هم بعد از سر بريدن حلال بود. افْتِراءً عَلَى اللَّهِ: آنچه حرام مىشمردند به دروغ بخدا نسبت مىدادندقَدْ ضَلُّوا: آنها بكردار و گفتار خويش تابع حكم شيطان شدند و از راه حق بدور افتادند. وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ: و بسوى دين و نيكى و رشد هدايت نشدنداز اين آيات برمىآيد كه مذهب جبر باطل است، زيرا خداوند قتل و افتراء و تحريم را به آنها نسبت داده و خود را از آن منزه شمرده و آنها را بر كشتن فرزندان بىگناه نكوهش كرده است. اگر كسى جرمى نكرده باشد و بنا بر عقيده جبريان، اين كارها را خداوند انجام داده است، چرا آنها را به كيفر ابدى گرفتار سازد؟(7)!خداوند در قرآن کریم می فرماید :«فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتي قَدْ خَلَتْ في عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُون(8)»« اما بدان هنگام كه عذاب ما را ديدند ديگر ايمانشان برايشان سودى نبخشيد. اين سنت خداست در رفتار با بندگانش. و كافران در آن روز زيان كردند.»
ترجمه تفسیر المیزان
و سود نبخشيدن ايمان بعد از ديدن عذاب، براى اين است كه چنين ايمانى اختيارى نيست و ارزشى ندارد«فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا» سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبادِهِ"- يعنى آن سنتى كه خداى تعالى در گذشته در بين بندگانش باب كرده، اين است كه توبه بعد از ديدن عذاب را قبول نكند." وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُونَ"، اينجاست كه كفار زيانكار مىشوند.(9)
تفسیر نمونه
اما هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند ايمان آنها به حالشان سودى نداشت (فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا) چرا كه به هنگام نزول" عذاب استيصال" درهاى توبه بسته مىشود، و اصولا اينگونه ايمان اضطرارى فايده ايمان اختيارى را نمىتواند داشته باشد، و زائيده آن شرائط فوق العاده است، به همين دليل هر گاه طوفان بلا فرو بنشيند راه گذشته خود را از سر مىگيرند. و نيز به همين دليل ايمان فرعون به هنگامى كه در ميان امواج نيل افتاد پذيرفته نشد.اين حكم مخصوص افراد يا اقوام معينى نيست، بلكه چنان كه قرآن در دنبال همين سخن مىگويد:" اين سنت الهى است كه در مورد بندگان گذشته نيز اجرا شده است" (سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبادِهِ) سپس آخرين آيه مورد بحث را به اين جمله پايان مىدهد:" و در آن هنگام كه عذاب الهى دامانشان را فرو گرفت خسران و زيان كافران آشكار شد" (وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُونَ) آن روز فهميدند كه سرمايهاى جز مشتى غرور و پندار نداشتند، و آنچه را آب حيات خيال مىكردند سرابى بيش نبود، سرمايههاى وجود خود را همه در اين بيراهه زندگى به هدر داده، و محصولى جز گناه و عذاب اليم الهى فراهم نساخته بودند، چه زيان و خسرانى از اين برتر؟(10)
تفسیر نور
در زمان متوكّل عباسى مردى نصرانى با زنى مسلمان زنا كرد. همين كه خواستند حدّ جارى كنند آن مرد مسلمان شد. يحيى بن اكثم گفت: ايمان او مشكل را حل كرد و حدّ لازم نيست. بين آنان گفتگو شد متوكّل به امام هادى عليه السلام نامه نوشت و مسأله را مطرح كرد .امام فرمود: «يضرب حتى يموت» چون مردى كافر به زنى مسلمان تجاوز كرده، مجازات او قتل است. علما به جواب امام ايراد گرفتند و گفتند: در قرآن و سنّت چنين فتوايى نيست. بار ديگر متوكّل به امام هادى عليه السلام نامه نوشت و دليل و سند خواست. امام در پاسخ با استناد به اين آيه «فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ ... فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ» نوشتند: چون آن مرد نصرانى پس از محكوميّت و هنگام مجازات ايمان آورده، ايمانش بىفايده است و حدّ از او ساقط نمىشود.اضطرارها فطرت را شكوفا مىكند و كفّار را به سراغ ايمان مىآورد ولى ايمانِ اضطرارى ارزشى ندارد.«فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ» ايمان بايد اختيارى باشد نه از روى اضطرار و ناچارى. نقل سرنوشت كفّار، براى آيندگان عبرت است. «قالُوا آمَنَّا ... فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ» كيفرها و پاداشهاى الهى، قانونمند است. «رَأَوْا بَأْسَنا ... سُنَّتَ اللَّهِ كارساز نبودن ايمان اضطرارى، از سنّتهاى الهى است. «سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي» سنّت خداوند در همه افراد و جوامع يكسان است. «وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا» لحظهى مرگ، خسارت انسان جلوه مىكند. «خَسِرَ هُنالِكَ»ايمان اضطرارى كه فرصت عمل براى انسان باقى نمىگذارد خسارت است قالُوا آمَنَّا ... خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُونَ(11)ترجمه مجمع البیان فی
تفسیر القرآن
فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا (پس نبود كه نفع دهد ايشان را ايمانشان چون ديدند سختى ما را) يعنى هنگام ديدن بأس و عذاب خداوند، زيرا در اين هنگام پناهندگان مىباشند و كار پناهنده، مستحق مدح و ستايش نخواهد بود.سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبادِهِ (سنت خداست كه گذشته است در ميان بندگانش) لفظ (سنت) منصوب است چون مصدر بوده و چنين است كه: خداوند سنت قرار داده و اين سنت و روش را در امتهاى گذشته همگى زيرا سودى نمى- دهد ايمانشان زمانى كه ببينند عذاب را و مراد از سنت در اينجا طريقه مستمرهاى از فعل خداوند است كه نسبت به دشمنان انعطاف ناپذير و منكر خود انجام مىدهد..وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُونَ (و زيان برد در آنجا كافران) به اينكه داخل آتش شده و ثواب را و بهشت را از دست مىدهند.(12)خداوند در قران کریم می فرماید :«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبين(13)»« و از ميان مردم كسى است كه خدا را با ترديد مىپرستد. اگر خيرى به او رسد دلش بدان آرام گيرد، و اگر آزمايشى پيش آيد رخ برتابد. در دنيا و آخرت زيان بيند و آن زيانى آشكار است.»
ترجمه تفسیر المیزان
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ كلمه" حرف" و نيز كلمه" طرف" و كلمه" جانب" به يك معنا است. و كلمه" اطمينان" به معناى آرامش و سكونت است و" فتنة" به طورى كه گفتهاند به معناى محنت يعنى امتحان است. و كلمه" انقلاب" به معناى برگشتن است.وصف صنفى ديگر كه دين را براى دنيايشان مىخواهند و در آزمايشها روى مىگردانند (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ ...اين آيه صنف ديگرى از اصناف مردم بىايمان و غير صالح را بر مىشمارد و آنها كسانى هستند كه خداى سبحان را مىپرستند اما يك طرفى نه از هر طرف، به تعبيرى: به يك فرض و تقدير مىپرستند و اما بر ساير تقادير نمىپرستند و آن فرضى كه بر آن فرض خدا را مىپرستند در صورتى است كه پرستش او خير دنيا برايشان داشته باشد. و معلوم است كه لازمه اين طور پرستش اين است كه دين را براى دنيا استخدام كنند اگر سودى مادى داشت پرستش خدا را استمرار دهند و بدان دل ببندد و اطمينان يابند و اما اگر دچار فتنه و امتحان شوند روى گردانيده به عقب برگردند به طورى كه حتى به چپ و راست هم ننگرند و از دين خدا مرتد شوند و آن را شوم بدانند و يا اگر شوم هم ندانند به اميد نجات از آن آزمايش و مهلكه از دين خدا روى بگردانند و اين روش عادت آنان در پرستش بتها نيز هست يعنى بت را مىپرستند تا به خير مورد آرزوى خود برسند و يا به شفاعت آنها از شر دنيايى رهايى و نجات يابند. و اينكه گفتيم از شر دنيايى بدان جهت است كه بتپرستان معتقد به آخرت نيستند آن گاه مىفرمايد: اين سرگردانهايى كه تكيهگاهى ندارند، و هر دم رو به سويى دارند، به خاطر وقوعشان در محنت و مهلكه، زيانكار در دنيا، و به خاطر روىگرداندنشان از خدا و دين، و ارتداد و كفر، زيانكار در آخرت هستند، زيانكارى آشكار.. اين آن معنايى است كه تدبر در معناى آيه آن را دست مىدهد. و بنا بر اين معنا جمله" يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ"، از قبيل استعاره به كنايه، و جمله" فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ ..." تفسير و تفصيل براى جمله" يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ" خواهد بود. و جمله" خَسِرَ الدُّنْيا" اشاره به خسران دنيايى آنان به خاطر دچار شدن به فتنه،" وَ الْآخِرَةَ" اشاره به خسران آخرتى آنان به خاطر روى گرداندن از دين است.(14)
تفسیر نمونه
در آيات گذشته سخن از دو گروه در ميان بود گروه پيروان گمراه، و رهبران گمراه كننده، اما در آيات مورد بحث سخن از گروه سومى است كه همان افراد ضعيف الايمان هستند..قرآن در توصيف اين گروه چنين مىگويد:" بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مىپرستند اما ايمان قلبى شان بسيار سطحى و ضعيف است" (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ) تعبير به" على حرف" ممكن است اشاره به اين باشد كه ايمان آنها بيشتر بر زبانشان است، و در قلبشان جز نور ضعيف بسيار كمرنگى از ايمان نتابيده است. و ممكن است اشاره به اين باشد كه آنها در متن ايمان و اسلام قرار ندارند بلكه در كنار و لبه آنند، زيرا يكى از معانى" حرف" لبه كوه و كناره اشياء است و مىدانيم كسانى كه در لبه چيزى قرار گرفتهاند مستقر و پا بر جا نيستند، و با تكان مختصرى از مسير خارج مىشوند، چنين است حال افراد ضعيف الايمان كه با كوچكترين چيزى ايمانشان بر باد فنا مىرود.سپس قرآن به تشريح تزلزل ايمان آنها پرداخته مىگويد:" آنها چنانند كه اگر دنيا به آنها رو كند و نفع و خيرى به آنان برسد حالت اطمينان پيدا مىكنند! و آن را دليل بر حقانيت اسلام مىگيرند، اما اگر به وسيله گرفتاريها و پريشانى و سلب نعمت مورد آزمايش قرار گيرند دگرگون مىشوند و به كفر رو مىآورند"! (فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ) »گويى آنها دين و ايمان را به عنوان يك وسيله نيل به ماديات پذيرفتهاند كه اگر اين هدف تامين شد دين را حق مىدانند و گر نه بى اساس!" ابن عباس" و جمعى ديگر از مفسران پيشين در شان نزول اين آيه چنين نقل كردهاند كه گاهى گروهى از باديهنشينان خدمت پيامبر مىآمدند، اگر حال جسمانى آنها خوب مىشد، اسب آنها بچه خوبى مىآورد، زن آنها پسر مىزائيد و اموال و چهار پايان آنان فزونى مىگرفت خشنود مىشدند و به اسلام و پيامبر ص عقيده پيدا مىكردند!، اما اگر بيمار مىشدند، همسرشان دختر مىآورد و اموالشان رو به نقصان مىگذاشت وسوسههاى شيطانى قلبشان را فرا مىگرفت و به آنها مىگفت تمام اين بدبختيها بخاطر اين آئينى است كه پذيرفتهاى و آنها هم روى گردان مىشدند! ».قابل توجه اينكه قرآن در مورد روى آوردن دنيا به اين اشخاص تعبير به خير مىكند، و در مورد پشت كردن دنيا تعبير به" فتنه" (وسيله آزمايش) نه" شر" اشاره به اينكه اين حوادث ناگوار شر و بدى نيست، بلكه وسيلهاى است براى آزمايش و در پايان آيه اضافه مىكند" و به اين ترتيب آنها هم دنيا را از دست دادهاند و هم آخرت را" (خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ و اين روشن ترين خسران و زيان است كه انسان هم دينش بر باد رود و هم دنيايش" (ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ)(15)
تفسیر نور
ايمان بعضىها موسمى و سطحى است و حوادث تلخ و شيرين آن را تغيير مىدهد. وَ مِنَ النَّاسِ حساب عقيده و عملى كه بر اساس منطق است، از حساب فراز و نشيبهاى مادّى جداست. (دين را براى نان نخواهيم) فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ انسان در معرض هجوم حوادث تلخ و شيرين است. أَصابَهُ ... أَصابَتْهُ فقر و ناملايمات وسائل آزمايشند. أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ ارتداد و بازگشت از راه خداوند، قهر شديد الهى و عذاب دوزخ را بهدنبال دارد. انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَة(16).
ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ: در ميان مردم كسانى هستند كه خدا را از روى ضعف ايمان عبادت مىكند. آنها بقدرى در اين راه ضعف نشان ميدهند كه مثل اشخاصى هستند كه بر لبه پرتگاه ايستادهاند. قدرتى بر تحصيل دلائل قوى ندارند و خدا را با مختصر شبههاى عبادت ميكنند يا از ياد مىبرند. حسن مىگويد دين دو حرف است: زبان و قلب. هر كس خدا را به زبان عبادت كند نه بقلب، بر لبه پرتگاه سقوط است.
فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ: اگر بر اثر عبادت، برفاه و عافيت و فراوانى نعمت برسند، بعبادت خدا اطمينان پيدا مىكنند..وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ: اما اگر گرفتارى پيدا كنند، بكفر مىگرايند. يعنى بحال اول خود برميگردند.خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ: بر اثر جدا شدن از دين در اين دنيا و بر اثر نفاقش در آن عالم، گرفتار زيان مىشود.ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ: اين است زيان آشكار. زيرا شخصى كه اينطور است نه دنيا را دارد نه آخرت را(17)خداوند در قرآن کریم می فرماید :«وَ ذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذي ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ أَرْداكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرينَ(18)»« و اين بود گمانى كه به پروردگارتان داشتيد. هلاكتان كرد و در شمار زيانكردگان درآمديد»
ترجمه تفسیر المیزان
" وَ ذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِي ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ أَرْداكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِينَ" كلمه" أرداكم" از مصدر" ارداء" است كه باب افعال از" ردى" به معناى هلاكت است. جمله" ذلِكُمْ ظَنُّكُمُ" مبتدا و خبر است، و جمله" ارديكم" خبر دوم آن مبتدا است.ممكن هم هست جمله" ظنكم" بدل باشد از كلمه" ذلكم و معناى آيه شريفه بنا بر احتمال اول اين است كه: اين ظنى كه گفتيم شما داشتهايد، ظنى بود كه شما آن را پنداشتيد، ظنى بود كه شما را به هيچ مقدارى از حق بى نياز نمىكرد، و جلو علم و شهادت خدا را نگرفت، و همين ظن شما را هلاك كرد، يك وقت به خود آمديد و فهميديد كه زيانكار شدهايد.".و بنا بر احتمال دوم، اين است كه: اين ظنى كه شما در باره پروردگارتان پنداشتيد كه او از بيشتر اعمالتان اطلاعى ندارد، شما را هلاك كرد، براى اينكه باعث شد گناه در نظرتان آسان گردد، و گناه بسيار هم كارتان را به كفر كشانيد، در نتيجه زيانكار شديد.(19)
تفسیر نمونه
" اين گمان بدى بود كه در باره پروردگارتان داشتيد، و همان موجب هلاكت شما گرديد، و سرانجام از زيانكاران شديد" (وَ ذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِي ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ أَرْداكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِينَ) ».آيا اين گفتگوها سخن خداوند است، يعنى گفتگوى اعضا و جوارح تا جمله" أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ" تمام مىشود، سپس سخن خداوند در زمينه انحراف و بدبختى و گمانهاى زشت آنها آغاز مىگردد؟يا اينكه اينها ادامه سخنان پوستهاى اعضاى تن انسان است معنى دوم مناسبتر به نظر مىرسد، و تعبيرات آيه با آن سازگارتر است، هر چند اعضاى تن نيز اين سخنان را به فرمان خدا و تعليم او مىگويند و نتيجه همه تقريبا يك چيز است..حسن ظن و سوء ظن به خداآيات فوق به خوبى گواهى مىدهد كه گمان بد در باره خداوند به قدرى خطرناك است كه گاه موجب هلاكت و عذاب ابدى انسان مىگردد، نمونه آن گمان گروهى از كفار بود كه گمان مىكردند خدا اعمال آنها را نمىبيند، و سخنان آنها را نمىشنود، همين سوء ظن سبب خسران و هلاكتشان شد. به عكس حسن ظن در باره خداوند موجب نجات در دنيا و آخرت است. در حديث ديگرى از امام صادق از پيامبر اسلام ص آمده است:" آخرين كسى را كه دستور داده مىشود به سوى دوزخ ببرند ناگهان به اطراف خود نگاه مىكند، خداوند بزرگ دستور مىدهد او را برگردانيد، او را بر مىگردانند، خطاب مىكند:چرا به اطراف خود نگاه كردى؟ و در انتظار چه فرمانى بودى؟ عرض مىكند :پروردگارا! من در باره تو اينچنين گمان نمىكردم، مىفرمايد: چه گمان مىكردى؟عرض مىكند: گمانم اين بود كه گناهان مرا مىبخشى و مرا در بهشت خود جاى مىدهى! خداوند مىفرمايد: يا ملائكتى! لا، و عزتى و جلالى و آلايى و علوى و ارتفاع مكانى، ما ظن بى عبدى هذا ساعة من خير قط، و لو ظن بى ساعة من خير ما ودعته بالنار، اجيزوا له كذبه و ادخلوه الجنة اى فرشتگان من! به عزت و جلال و نعمتها و مقام والايم سوگند، اين بندهام هرگز گمان خير در باره من نبرده، و اگر ساعتى گمان خير برده بود من او را به جهنم نمىفرستادم، گرچه او دروغ مىگويد ولى با اينحال اظهار حسن ظن او را بپذيريد، و او را به بهشت بريد، سپس پيامبر ص فرمود: هيچ بندهاى نيست كه نسبت به خداوند متعال گمان خير ببرد مگر اينكه خدا نزد گمان وى خواهد بود، و اين همان است كه مىفرمايد: (وَ ذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِي ظَنَنْتُمْ ...) (20).
تفسیر نور
با استدلال و استمداد از خداوند، بايد عقايد خود را محكم و شفاف كنيم و از هر گونه سوء ظن نسبت به خدا دورى كنيم. «ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ» سوء ظن نسبت به كسى كه تحت ربوبيّت او هستيم بسيار زشت است. «ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ» بينش غلط در مورد خداوند، سرچشمهى خسارت و سقوط انسان است ظَنَنْتُمْ ... أَرْداكُمْ» ظنّ و گمان در مسائل اعتقادى ارزش ندارد. «ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ أَرْداكُمْ»(21)
ادامه دارد ....
پينوشتها:
1. راغب اصفهانی،مفردات ، ترجمه سید غلامرضا خسروی ، ماده خسر،ص282
2. همان
3. انعام (6) آیه 140
4. سید محمد حسین ، طباطبایی،تفسیر المیزان ، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی ج7 ،ص500
5. ناصر، مکارم شیرازی ،تفسیر نمونه ،ج5 ، ص459
6. محسن ، قرائتی ، تفسیر نور ،ج 3 ،ص 365
7. ابو علی الفضل ابن الحسن ، طبرسی ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، ترجمه علی کرمی ، ج 8 ،ص 296
8. غافر(40) آیه 85
9. سید محمد حسین ، طباطبایی،تفسیر المیزان ، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی ج 17 ،ص542
10. ناصر، مکارم شیرازی ،تفسیر نمونه ،ج 20 ، ص197
11. محسن ، قرائتی ، تفسیر نور ،ج 10 ،ص 306
12.ابو علی الفضل ابن الحسن ، طبرسی ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، ترجمه علی کرمی ، ج 21 ،ص 315
13. حج(22)آیه 11
14.سید محمد حسین ، طباطبایی،تفسیر المیزان ، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی ج 14 ،ص494
15.ناصر، مکارم شیرازی ،تفسیر نمونه ،ج 14 ، ص 34
16. محسن ، قرائتی ، تفسیر نور ،ج8 ،ص 22
17.ابو علی الفضل ابن الحسن ، طبرسی ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، ترجمه علی کرمی ، ج 16 ،ص 190
18. فصلت (41) آیه 23
19.سید محمد حسین ، طباطبایی،تفسیر المیزان ، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی ج 17 ،ص 584
20. ناصر، مکارم شیرازی ،تفسیر نمونه ،ج 20 ، ص253
21.محسن ، قرائتی ، تفسیر نور ،ج 10،ص 331
ادامه دارد...