نظریه جان باوری درباره دین

نظریه جان باوری ادوارد تیلور و جیمز فریزر به عنوان اولین تلاشهای انسان شناسی برای تبیین منشأ و جایگاه دین در زندگی بشر در قرن 19 ام ارائه شد. طبق این نظریه بشر در طول تاریخ یک روند تکاملی را در باب دین طی کرده است که از اعتقاد به ارواح فردی کوچک و جزئی مرتبط با اشیاء و پدیده ها آغاز می شود، با تفکیک ارواح از اشیاء و هویت یافتن آنها به عنوان الهه ها پیش می رود،
چهارشنبه، 27 مهر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نظریه جان باوری درباره دین

نظریه جان باوری درباره دین
نظریه جان باوری درباره دین


 





 
نظریه جان باوری ادوارد تیلور و جیمز فریزر به عنوان اولین تلاشهای انسان شناسی برای تبیین منشأ و جایگاه دین در زندگی بشر در قرن 19 ام ارائه شد. طبق این نظریه بشر در طول تاریخ یک روند تکاملی را در باب دین طی کرده است که از اعتقاد به ارواح فردی کوچک و جزئی مرتبط با اشیاء و پدیده ها آغاز می شود، با تفکیک ارواح از اشیاء و هویت یافتن آنها به عنوان الهه ها پیش می رود، سلسله مراتب خدایان شکل می گیرد و در نهایت یک خدا در صدر گروه خدایان قرار می گیرد و جان باوری به عالی ترین شکل خود می رسد که همان توحید است.

نظریات دین شناسانه تیلور و فریزر:
 

تیلور مانند سایر قوم شناسان انتظار دارد قوانین حاکم بر نظامهای قومی و انسانی قوانینی قطعی باشد. دو قانون اصلی از نظر تیلور عبارتند از وحدت روانی بشر و الگوی تکامل و پیشرفت فکری بشر در طول زمان. قانون اول را از شباهت امور زیادی که انسانها در زمانها و مکانهای مختلف انجام داده اند نتیجه گرفت. درباره اصل دوم او می گوید نه همه فرهنگها و نه همه اجزای یک فرهنگ با یک سرعت و روند، تکامل نمی یابند. تیلور بخشهایی از فرهنگ که در طول زمان کمتر تکامل می یابند را «بقایاء» می نامد. او دین را «اعتقاد به موجودات روحانی» می داند. از نظر او جوهر دین، جان باوری یا آنیمیسم است. یعنی باور به نیروهای حیّ و شخصی در ورای همه اشیاء. تیلور توسل به وحی الهی را قابل قبول نمی داند. می گوید باید تنها به علل طبیعی و ملاحظاتی از این نوع توسل جست. از نظر او ایده های دینی اولیه برای تبیین عملکرد جهان به وجود آمدند. او می گوید مردم ابتدایی با این سوال مواجه بودند که چه چیز موجب تفاوت بدن زنده با بدن مرده است؟ پس به وجود یک نفس یا روح شخصوار جدای از بدن پی بردند. بعد آنها برای تمام اجزای جهان طبیعی به روح قائل شدند و بعد به روح های خالص و جدا از فیزیک مثل دیو و فرشته معتقد شدند. سپس به خدایان معتقد شدند. از نظر او تناسخ در مذاهب شرقی و رستاخیز باوری مسیحی و اسلامی در واقع راه های گسترش حیات نفس پس از مرگ است. تیلور سعی می کند تمام اعتقادات و آداب و رسوم قبیله ای را به جان باوری مرتبط کند. او معتقد بود کشاورزی، سواد، تمدّن و نظام طبقاتی تاثیر مستقیم بر رشد جان باوری به صورت پرستش الهه ها داشته است. الهه آسمان و زمین به عنوان پادشاه و ملکه با استفاده از خدایان طبقه بعد بر جهان حکومت می کنند. وقتی یک خدا در صدر گروه خدایان قرار گرفت، جان باوری به عالی ترین شکل خود یعنی توحید رسید. او می گوید علم، وجود ارواح در پدیده ها را انکار می کند!! او چون دین را صرفا برای تبیین جهان دانسته است، معتقد است که اکنون علم به روش معقول تری این کار را انجام می دهد و جایگزین دین می شود. معتقد است شماری از اصول اخلاقی دین ممکن است هنوز مفید باشد. ولی خدایان باید بمیرند. او معتقد است دین تنها، ذهن کسانی را که نابخردانه می خواهند به آرامش آن بچسبند، کند می کند.
در مقابل فریزر معتقد بود آمیزه ای از ادبیات یونان و روم باستان و انسان شناسی، چشم اندازی از یک انقلاب واقعی را در فهم و شناخت جهان باستان ارائه می کند. نظر قاطع فریزر درباره منشأ دین در کتاب «شاخه زرین» آمده است. او کتاب را با یک ماجرای اساطیری نگهبانی همیشگی از معبد متعلق به دیانا و درختان بلوط شروع می کند. او می خواهد از نظریه «بقایا»ی تیلور استفاده کند تا راز این معما و رابطه اساطیر کهن با فرهنگ متمدن امروزی را کشف کند. فریزر در فرهنگ عامیانه، افسانه ها و اعمالِ ابتدایی ترین مردم امروزی، دنبال این بقایا می گردد. البته فریزر برخلاف تیلور، تفکر ابتدایی را تحت سلطه دو نظام متفاوت دین و جادو می داند. او می گوید هرجا شرایط طبیعی جوابگوی نیاز مردم ابتدایی نبود، هرکاری که برای درک جهان و تغییر آن لازم بود، می کردند. ابتدایی ترین نوع این تلاش «جادوی همدلانه» بوده است. از نظر انسانهای اولیه قواعد جادو همیشگی و جهانی و غیرقابل نقض هستند. از نظر فریزر جادوگر یا پزشک قبیله معمولا به نقش شاه دست می یابد. از نظر او جادو یک علم دروغین است و امروزه هر فرد فکوری می داند که قوانین تقلید و تماس جادوگرانه واقعا کارایی ندارند. با افول جادو توسط اذهان فکورتر اجتماعهای اولیه، دین جای آن را گرفت. فریزر برخلاف تیلور معتقد است راه دین کاملا متفاوت با راه جادو و مخالف آن است. مردم دیندار به جای استفاده از اوراد جادوگری، از دعا و توسل استفاده می کنند. این خدایان هستند که طبیعت را کنترل می کنند. از نظر او دین ادعای داشتن قوانین آهنین را ندارد. بلکه جهان طبق میل خدایان کنترل می شود. ما از آنها طلب می کنیم، ولی نمی توانیم آنها را مجبور به کاری کنیم. او معتقد است با آمدن دین، شاه- جادوگر قدیم جای خود را به شاه-کشیش داد. البته فریزر می گوید در مراحل بعد مردم به خدایان معتقدند ولی جادو را به کلی ترک نمی کنند. یعنی سعی می کنند با جادو خدایان را مجبور به کاری کنند. در بسیاری جوامع قبیله ای شاهِ خود را خدا می دانند و حرفهای او را قانون می دانند. گاه برای حفظ این قدرت الهی، وقتی علامات مرض یا مرگ در شاه ظاهر می شد، شاه را می کشند تا روح او به دیگری منتقل شود. فریزر حتی عید فوریم یهودی و عید فصح مسیحی در تصلیب مسیح را نیز از این جمله می شمارد. او معتقد است در همه اینها قربانی یک شاه ادعایی است. فریزر حتی سوزاندن عکس انسان در جشن و مراسم بزرگ بلتین در میان مردم سلتی جزایر بریتانیا و اسطوره مرگ بالدر و سوزاندن جسد او در آتش را در سنت اسکاندیناوی، شواهدی بر ادعای خود می داند. فریزر در توجیه علت آن اسطوره رمزآلود اول کتاب و بیان تشابه آن با اسطوره بالدر اسکاندیناوی که با شاخه دارواش کشته می شود، در بسیاری از موارد حدسهایی می زند که در خود اسطوره وجود ندارد. فریزر با مطالعاتش و نه با سفرهای واقعی، تقریبا به همه مکانها و زمانها و فرهنگهای شناخته شده سر زد. او در دهه های طلایی آخر امپراطوری بریتانیا مشغول این کار بود و از مبلغان دینی، سربازان، بازرگانان، دیپلماتها، مسافران و دانشمندانی که به سراسر دنیا سفر می کردند، میخواست تا مشاهدات خود را برای او بفرستند. فریزر می گوید مشخص شده است که ادعاهای دین درباره خدایان بیشتر از قوانین جادو حاوی حقیقت نیست. فریزر هم مثل تیلور معتقد است همانطور که جادو با دین جایگزین شد، اکنون دین هم با علم جایگزین می شود. از نظر فریزر، علم جادویی است عاری از اشتباهات که قوانین صحیح راجع به طبیعت را بیان می کند.
نظریات تیلور و فریزر اصول مشترک و مشابهی دارند که باعث شده است آنها را به عنوان اشکال مختلف یک نظریه مورد توجه قرار دهیم. تیلور و فریزر خود را نظریه پرداز علمی دین می دانند و از نظر آنان هر تبیین دین که به ادعاهای مربوط به حوادث معجزه آسا یا الهام فوق طبیعی متوسل شود، باید کنار رود. تنها تبیینهای طبیعی می تواند مورد ملاحظه قرار گیرد. آنها این کار را از طریق علوم جدیدی مثل قوم شناسی و انسان شناسی می خواهند انجام دهند. هردو دین را برحسب منشأ ما قبل تاریخ آن و تکامل تدریجی آن تا کانون تبیین می کنند. هردو معتقدند دین برای پاسخگویی به شرایطی که مردم با آن روبرو بودند، ظهور کرده است. دین گرچه عامل پیشرفت از سطح جادو بود، اما اکنون نقش تکاملی خود را ایفا کرده و مدت آن پایان یافته و اکنون دوره علم است. تیلور و فریزر را مدافعان رویکرد «عقل گرایانه» می دانند. یعنی ادیان، عقاید و ایده هایی هستند که مردم برای تبیین جهان آن را توسعه دادند. از نظر آنان دین در ابتدا مربوط به نیازها و فعالیتهای گروهی نیست. دین تنها زمانی اجتماعی می شود که دیگران در عقاید فردیِ فیلسوفان اولیه سهیم شوند

نقد نظریات تیلور و فریزر:
 

علیرغم مشکلات بسیاری که در نظریات تیلور و فریزر وجود دارد، نقاط مثبتی نیز در آنها وجود دارد که آقای بختیاری مترجم کتاب هفت نظریه در باب دین، به آنها اشاره کرده است. نکته اول این است که هنگامی که تیلور روش انسان شناختی را در مطالعه دین به کار گرفت، شیوه غالب، شیوه کلامی و فلسفی بود که عمدتاً با تعصبات کور مسیحیت محوری نیز همراه بود. گرچه روش آنها توسط سایر انسان شناسان به شدّت مورد چون و چرای جدی قرار گرفت، ولی در هرکار جدیدی این ایرادات تا حد زیادی طبیعی است. این نظریه از طرفی تاثیر بسیاری بر نظرات بعدی گذاشت. برای مثال نظریه عاطفه گرای مارت و نظریه اجتماعی دورکیم که از نظریات معروف در انسان شناختی و جامعه شناختی است، بیشتر به عنوان واکنش در برابر نظریه تیلور و فریزر ظهور کردند. این نظریه در مقایسه با سایر نظریات از انسجام بیشتری نیز برخوردار است. از طرفی طرح اصل وحدت روانی بشر توسط تیلور باعث شد نژادپرستی که بر جوامع غربی سایه افکنده بود به شدّت مورد انتقاد قرار گیرد. همینطور اولین بار تیلور و فریزر بودند که از همگانی بودن اعتقاد به دین سخن گفتند و امروز این مساله در انسان شناسی مدرن کاملا پذیرفته شده است.
واضح است که نظریه جان باوری تیلور و فریزر مشکلاتی نیز دارد. اولین مشکل در نظریات تیلور و فریزر مربوط به فرضیات آنهاست. آنها بدون دلیلی قانع کننده فرض کرده اند که دین بی شک امری دنیوی است و هیچ ارتباطی با مسائل ماوراء الطبیعه ندارد. همین فرض باعث شده است آنها صرفا تبیینهای طبیعی از دین را مدنظر قرار دهند. مشکل بعدی این است که این دو فرض کرده اند تنها با استفاده از انسان شناسی می توانند ابعاد مختلف دین را مورد بررسی قرار دهند. این درحالیست که دین ابعاد مختلف فردی و اجتماعی، جامعه شناختی، روان شناختی و غیره دارد و انسان شناسی به آن معنی که تیلور و فریزر به دنبال آن هستند، کفایت لازم برای مطالعه همه ابعاد دین را ندارد.
از طرفی گرچه تکامل فکری و فرهنگی بشر غیرقابل تردید است، اما نظریه تکامل دینی که تیلور و فریزر مدعی آن هستند و مراحلی که برای این تکامل ذکر می کنند، به هیچ وجه بر داده ها و روشهای علمی مبتنی نیست. اساساً تیلور و فریزر فرض کرده اند در جوامع دینی همواره روند رو به رشد وجود داشته است و افول عقاید دینی و انحرافات دینی را مدنظر قرار نداده اند. همینطور تیلور و فریزر گمان کرده اند جوامع قبیله ای و ابتدایی امروزی را می توانند به عنوان نمونه ای از جوامع انسانهای ابتدایی مورد مطالعه قرار دهند. این درحالیست که دلیل علمی و تاریخی مبنی بر یکسان بودن این جوامع در اختیار ندارند. داده های باستان شناسی نشان داده است که اعتقاد به یک خدای متعال در میان بدویان وجود داشته است. علاوه بر این، فرض یکسان دانستن ماهیت ادیان مختلف، باعث شده است هردو به دنبال تبیین ادیان به صورت کلی و ارائه یک تعریف کلی برای آنها باشند. درحالیکه این فرض خود نیازمند اثبات است. اساساً بین تعریفی که بر همه ادیان یا اکثر آنان صادق باشد و تعریفی که بیشتر بر دینی خاص صادق است، ممکن است تفاوت بسیار باشد. تردیدی نیست که همه ادیان برخاسته از فطرتی است که انسان را به سوی درک و احساس یک نیروی بینهایت تحریک می کند که برای درک از جهان، ساختن نظام اخلاقی مستحکم و داشتن تکیه گاه عاطفی استوار، به آن نیازمند است. اما این نیاز ممکن است به صورتهای مختلف پاسخ داده شود. همانگونه که آقای بختیاری مترجم کتاب هفت نظریه در باب دین اشاره کرده اند با نگاهی به بودیزم، مسیحیت و ادیان ابتدایی استرالیا، میتوان به تفاوتهای بنیادین میان آنها رسید. بعضی نه تاریخ روشنی دارند و نه ادعایی درباره چگونگی پدید آمدنشان دارند. بعضی ادعای تاریخی دارند ولی تاریخ آنها آنچنان که باید از وثوق برخوردار نیست. دسته سوم، هم ادعای تاریخی دارند و هم تاریخشان به خوبی ثبت شده و موثق است. اساساً تفاوتهای بسیار اساسی میان ادیان وجود دارد. برای مثال اصول ادیان هندویی و بودایی کاملا با اصول ادیان یهودیت، مسیحیت و اسلام در تناقض است. این تناقضات باعث می شود دو حالت مفروض باشد که هیچیک مدنظر تیلور و فریزر قرار نگرفته اند. اول آنکه برخی ادیان در طول زمان دچار انحراف و روند قهقرایی شده اند و دوم اینکه اساساً بعضی ادیان منشأ متفاوت با ادیان دیگر دارند و برخی بشری و برخی دیگر الهی اند.
یکی دیگر از فرضیات تیلور و فریزر این است که دین صرفا برای تبیین عملکرد جهان و پاسخگویی به نیازهای مردم به وجود آمده است. گرچه دین بسیاری از مسائل جهان را تبیین می کند و بسیاری از نیازهای انسانی را پاسخ می دهد، اما این مسئله نمی تواند مدعای آنها را درباره منشأ دین اثبات کند. ادیان بزرگ جهان بخشهایی دارند که هیچ ارتباطی به عملکرد جهان و نیازهای طبیعی انسان ندارد. برای مثال وجود آموزه های اخروی دقیقی که در این ادیان وجود دارد برای تبیین جهان و نیازهای طبیعی انسان ضرورتی ندارد. توجه به این نکته که این آموزه ها در ادیان غیر ابراهیمی کمتر دیده می شود، نیز باعث می شود نتوانیم قضاوت یکسانی درباره دین به صورت کلّی داشته باشیم. ممکن است نظریات تیلور و فریزر برای ادیانی نظیر هندوئیسم درست باشد – و این صرفا یک احتمال است و اثبات علمی برای آن ارائه نشده است - اما به وضوح برای تبیین ادیانی نظیر یهودیت، مسیحیت و به خصوص اسلام مشکلات جدّی دارد.
نکته دیگر این است که تیلور و فریزر علم را عاری از اشتباهات می دانند که جهان را به شکل کاملا صحیح تبیین می کند. این مدعا به هیچ وجه قابل اثبات نیست. علم به معنای جدید آن عبارت است از جمع آوری داده های عینی، طبقه بندی و مقایسه آنها، استخراج قوانین بر اساس داده ها و در نهایت آزمون این قوانین. در تمامی مراحل تولید علم به روش جدید می توان خدشه وارد کرد. برای مثال داده هایی که جمع آوری می گردد همواره نمونه ای از تمامی داده های موجود است و نمیتواند یک قانون بدون استثنا بدست دهد. همینطور در مرحله استخراج قوانین نیز در بسیاری از موارد شخص دانشمند و تمایلات علمی او در استخراج قوانین بی تاثیر نیست. گرچه عده ای اینگونه قوانین که متاثر از اندیشه ها و ایدئولوژی دانشمندان است را اساساً علمی نمی دانند. در مرحله آزمون نیز باز همان محدودیت موجود در جمع آوری داده ها وجود دارد. نمونه های بسیاری از محدودیتهای موجود در این روش علمی برای تبیین جهان وجود دارد. برای مثال در گذشته قوانین نیوتنی پیرامون حرکت نور علمی و بدون استثنا تلقی می شد ولی اکنون این قوانین در محدوده خاصی قابل استفاده اند و قوانین کلی و بدون استثنا تلقی نمی شوند. از این دست مسائل در علم جدید بسیار دیده می شود. اساساً این مشکل به ماهیت علم جدید مربوط می شود و قابل تفکیک از آن نیست. از طرفی علم جدید در بسیاری از حوزه ها امکان اظهار نظر ندارد. زیرا موضوع مورد مطالعه از موضوعات آزمون پذیر نیست. برای مثال تاریخ یا متافیزیک در محدوده دسترسی علم قرار نمی گیرند. بنابراین علم به هیچ وجه نمی تواند تبیین کننده کاملی برای جهان مادی و به طریق اولی جهان غیرمادی باشد. با وجود این مسائل هیچ کس نمی تواند نقش مفید علم جدید را در به کارگیری ابزارهایی برای استفاده بهتر از امکانات جهان طبیعی انکار کند. آنچه مورد انکار قرار می گیرد، مطلق بودن قوانین علمی و ادعای تبیین تمام هستی تنها به وسیله علم است.
همانطور که آقای دانیل پالس نویسنده کتاب هفت نظریه در باب دین اشاره کرده اند، انسان شناسان حرفه ای از شیوه این دو نظریه پرداز دین که بدون کوچکترین توجه به زمینه اجتماعی، رسوم به طور مفروض مشابه مردم مختلف در زمانها و مکانهای مختلف را سرهم کرده اند، هراسناکند. شباهت دادن جشنهای سلتی و اسکاندیناوی و شبیه گرفتن انداختن عکس انسان در آتش با سوزاندن جسد بالدر، از آن نمونه هاست. در حالیکه آتشهای آنها نیز یکی در تابستان و دیگری در بهار و پاییز افروخته می شود. این پیوندها بسیار سست و ساختگی اند. صرف نظر از وجود آتش در هردو، چه چیز به فریزر امکان ربط دادن آنها به هم را داده است؟ این تحریفها در شاخه زرین بیشتر و در فرهنگ ابتدایی کمتر است. به قول پریچارد «تبیینهایی از نوع تبیینهای تیلور و فریزر، تنها داستانهای خوبی اند» نه چیزی بیشتر. مشکل دیگر نظریات تیلور و فریزر این است که دین را به بعد عقلی و فکری محدود کرده اند. در حالیکه دین مشحون از عواطف و احساسات مذهبی، اخلاق و جنبه های مختلفی است که از آن غفلت شده است. از طرفی تیلور و فریزر از جنبه های اجتماعی دین نیز به شدت غفلت کرده اند.

نظر اسلام درباره نظریه جان باوری:
 

از میان دو اصلی که تیلور به عنوان اصول تغییر ناپذیر در قوم شناسی ارائه کرده است، به نظر می رسد اصل وحدت روانی بشر با آموزه های فطرتِ یکسان بشریت در اسلام همخوانی دارد. در اسلام تمام انسانها هنگام تولد از فطرتی یکسان برخوردارند که به گفته قرآن زمینه گرایش به نیکیها و دوری از بدیها در آن وجود دارد.[1]. همینطور گرایش به پرستش و تسلیم دربرابر یک موجود متعال و دارای کمال مطلق نیز در فطرت انسان تعبیه شده است و این فطرت قابل تغییر نیست.[2] اصل تکامل فکری و فرهنگی بشر نیز تا حدودی در نظر اسلام مورد قبول است اما نه به آن صورت که تیلور و فریزر توصیف کرده اند و نه با آن مراحلی که آنها ذکر کرده اند. اساساً خاتمیت پیامبر اسلام(ص) و پذیرفته شدن دین اسلام به عنوان دین نهایی و جهان شمول بشر توسط خداوند
[3]، نشان دهنده این است که بشر از لحاظ فکری و فرهنگی به اندازه ای رشد کرده است که تعالیم کامل الهی را دریافت کند و بتواند از این تعالیم در مقابل تحریف و انحراف نگهبانی کند.
از طرفی مفهوم جان باوری به نوع دیگری در اسلام پذیرفته شده است. در اسلام تمام موجودات جاندار و حیّ معرفی شده اند[4]. تمام موجودات شعوری دارند و مشغول تسبیح خداوند عالم هستند گرچه نحوه تسبیح آنها را انسان متوجه نمی شود[5]. اساساً در تعالیم اسلامی تمامی هستی تجلّی خداوند حیّ قیوم است و بدون تصور وجود خداوند، وجود آنها معنایی ندارد. وقتی نوری در اتاقی پر از اسباب نباشد، چیزی دیده نمی شود. به طور نسبتا مشابه وجود اشیاء نیز در پرتو تجلی نور الهی ممکن است و اگر نور الهی تجلی نکند، همه هستی عدم است. پس هستی چیزی جز تجلّی خداوند نیست و زنده بودن هستی و تسبیح هستی نیز جلوه ای از حیّ بودن خداوند است. این همان نقطه اختلاف جان باوری اسلامی با نظریه جان باوری تیلور و فریزر است. تیلور و فریزر گرچه خودِ جان باوری را نیز یک اشتباه بشری در تبیین جهان معرفی میکنند، با این وجود روح و حیات موجود در اجزای هستی را نیز به طور مجزا و جدای از روح متعال حاکم بر جهان و به عنوان مرحله نخست اعتقاد بشر به موجودات روحانی تلقی کرده اند.
نکته دیگر این است که در اسلام روند تکاملی ادیان که توسط تیلور و فریزر ارائه شده است، مورد قبول نیست. در قرآن نمونه های فراوانی از روند قهقرایی پیروان ادیان الهی دیده می شود. یعنی همواره پیروان ادیان الهی بر اثر دنیاطلبی و فراموش کردن خداوند، از تعالیم اصیل انبیاء الهی فاصله گرفته اند و انبیاء بعدی برای بازگرداندن آنها به صراط مستقیم تلاش کرده اند. همینطور در اسلام بت پرستی(ستایش و اعتقاد به توتم یا فیتیش) و خورشید و ماه و ستاره پرستی، به هیچ وجه به عنوان اشکال ابتدایی دین تلقی نمی شوند، بلکه نتیجه انحرافاتی هستند که در شکل اصیل و توحیدی دین ایجاد شده است. همانگونه که خداوند به مشرکان می فرماید آنچه شما می پرستید صرفاً اسامی ای هستند که خود شما و پدرانتان نامگذاری کرده اید[6].
برای مثال بت عزّا در ابتدا نماد صفت و اسم «عزیز» خداوند بوده است ولی به مرور زمان به عنوان یک بت و موجود مجزای از خداوند مورد پرستش قرار گرفته است. همینطور حضرت مسیح(ع) در ابتدا به عنوان پیامبر الهی مورد تقدیس و ستایش قرار می گرفته است. اما در اثر انحرافاتی که در مسیحیت به وجود آمده است، نقش الوهی به او داده و او را تجلّی خداوند در کالبد مادّی و حتی پسر خداوند نامیده اند.

جمع بندی:
 

گرچه نظریه جان باوری در بخشهایی با آموزه های اسلام سازگاری دارد، اما تناقضات آشکاری با تعالیم اسلامی در آن وجود دارد. به طور کلّی راه نظریه جان باوری با راه اسلام در تبیین دین متفاوت است. همینطور اشکالات بسیاری که در بخش نقد نظریه به آنها اشاره کردیم، باعث می شود این نظریه اعتبار خود را از دست بدهد. امروزه در جهان غرب نیز نظریه جان باوری اعتباری ندارد و از آن صرفا به عنوان تلاشهای ابتدایی برای تبیین این جهانی دین نام برده می شود.

پي‌نوشت‌ها:
 

[1] فالهمها فجورها و تقواها، سوره شمس، آیه 8
[2] سوره روم، آیه 30
[3] سوره مائده، آیه 3 و تمام آیاتی که مردم را و نه مسلمانان را خطاب قرار می دهد.
[4] سوره انبیاء، آیه 30
[5] سوره اسراء، آیه 44
[6] سوره اعراف، آیه 71- سوره یوسف، آیه 40- سوره نجم، آیه 23

منبع:dinpajoohi.persiangig.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :farajipour




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما