نماد جهاد و صلح

قرار بود در اتاق 1508 هتل استقلال به ديدار برهان‌الدين رباني بروم. يكي از برادران خبر داد كه استاد رباني به خاطر دعوت به جلسه مهمي عازم كابل گرديده. عصر همان روز (سه‌شنبه 29/6/90) ساعت 7، با قرار قبلي، با برادر عزيز و ارجمند، حجت‌الاسلام والمسلمين حضرت آقاي محمدجواد حجتي كرماني حفظه‌الله، همراه برادر ارجمند جناب آقاي علي‌اصغر قريشي، به عيادت برادر عزيز ديگرمان جناب دكتر سيدمحمدصادق خرازي عافاه‌الله كه تازه از سفر استعلاجي به ميهن برگشته بود، رفتيم
دوشنبه، 30 آبان 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نماد جهاد و صلح

نماد جهاد و صلح
نماد جهاد و صلح


 





 
از دفتر خاطرات استاد سيدهادي خسروشاهي
مقدمه: قرار بود در اتاق 1508 هتل استقلال به ديدار برهان‌الدين رباني بروم. يكي از برادران خبر داد كه استاد رباني به خاطر دعوت به جلسه مهمي عازم كابل گرديده. عصر همان روز (سه‌شنبه 29/6/90) ساعت 7، با قرار قبلي، با برادر عزيز و ارجمند، حجت‌الاسلام والمسلمين حضرت آقاي محمدجواد حجتي كرماني حفظه‌الله، همراه برادر ارجمند جناب آقاي علي‌اصغر قريشي، به عيادت برادر عزيز ديگرمان جناب دكتر سيدمحمدصادق خرازي عافاه‌الله كه تازه از سفر استعلاجي به ميهن برگشته بود، رفتيم. پس از ديدار با صادق (كه تبلور صراحت و صداقت، نماد مقاومت و استقامت است و تجسم عيني تسليم و رضا و از قليل مردان سياسي جوان آگاه به اوضاع جهان و از خادمان خالص و مخلص اسلام و از خانداني عريق و اصيل اسوه تقوا و پرهيزگاري)، حدود ساعت 9 از منزل وي بيرون آمديم؛ اما براي رفتن به منزل ماشيني پيدا نكردم، لذا همراه آقاي حجتي و با ماشين آقاي قريشي (سفير اسبق ايران در اندونزي و يمن و مسئول سابق بخش انتشارات در دفتر مطالعات سياسي وزارت امور خارجه) تا درب منزل جناب حجتي رفتم و با مسرت در آنجا ماشيني پيدا شد و پس از خداحافظي از جناب حجتي كه همچنان در بيرون از منزل منتظر مانده بود، راهي منزل شدم. راننده اخبار راديو ايران را گوش مي‌داد كه گوينده خبر ناگهان اعلام كرد: «برهان‌الدين رباني پس از مراجعت از ايران، در درون خانه خود، در كابل ترور شد!» خبر باوركردني نبود. او امروز صبح در تهران بود؛ ولي ساعت 10 شب كه به اخبار رسانه‌هاي خارجي گوش كردم، به صحت آن خبر اطمينان يافتم، لذا تسليم رضاي حق شدم و چاره‌اي جز رضا و تسليم نيست و با قرائت آيه شريفه «انا لله و انا اليه راجعون» به خود تسليت گفتم!
من با شهيد برهان‌الدين رباني كه حقيقتاً «برهان دين» و مردي «رباني» بود، بيش از چهل سال پيش، شايد در همان دوران كه او در دانشگاه الازهر تحصيل مي‌كرد يا تازه از آن فارغ‌التحصيل شده بود، آشنا شدم و رابطه اخوت و تبادل فرهنگي، از همان زمان آغاز شد و در تمام اين دوران طولاني اين روابط همچنان محكم و استوار برقرار ماند. شايد «اخواني» بودن رباني كه از همان زمان اقامت در مصر گرايش به آن، در او به وجود آمده بود، همگام با گرايش اخواني حقير، در تحكيم اين روابط نقش خاصي داشت.
سال قبل در ضمن برنامه‌هاي ميهمانان خارجي كنفرانس وحدت اسلامي كه از سوي مجمع جهاني تقريب بين مذاهب اسلامي برگزار شده بود و شهيد رباني عضو مجمع عمومي اين نهاد بود، همراه هم براي ديدار با رهبري به بيت ايشان، در حسينيه امام خميني(ره) رفتيم. قبل از آغاز برنامه و حضور در حسينيه، ميهمانان به اتاقي در داخل بيت راهنمايي شدند و در آنجا، بنده در كنار استاد شهيد رباني نشستم و ضمن گفتگو درباره حوادث افغانستان و ضرورت اخراج نيروهاي بيگانه كه مورد تأييد كامل ايشان بود، يادداشتي نوشتم و به ايشان دادم تا در اقدامي جدي، اسناد سيدجمال‌الدين حسيني (معروف به افغاني) را در وزارت امور خارجه افغانستان تهيه و براي اين جانب بفرستند تا در سلسله اسناد سيد در وزارتخانه‌هاي ديگر بلاد، آنها را منتشر سازم و توضيح دادم كه تاكنون از اين مجموعه، دو كتاب منتشر شده است: «اسناد سيد در وزارت خارجه انگليس» و «اسناد سيد در وزارت خارجه ايران». و گفتم كه «اسناد سيد در وزارت خارجه عثماني(تركيه)» نيز در دست تنظيم و ترجمه و چاپ است. البته من اين موضوع را قبلاً‌ نيز به طور كتبي و حضوري از حضرت آيت‌الله آصف محسني حفظه‌الله (از مراجع و علماي عظام افغانستان) درخواست كرده بودم. استاد شهيد ضمن تقدير و تشكر از تلاش و پيگيري اين جانب در احياي آثار سيد جمال‌الدين و نشر اسناد مربوط به وي در نقاط مختلف دنيا، وعده داد كه در اين زمينه اقدام لازم را به عمل آورد.
پس از چند ماه آيت‌الله آصف محسني از كابل زنگ زد و گفت كه در اين زمينه اقدام كرده‌اند. و بعد يكي از برادران افغان، رسمي وارث وزارت امور خارجه، به نام فضل‌الرحمن فاضل كه جواني محقق و اهل قلم و تأليف بود و چندين كتاب درباره سيد جمال‌الدين حسيني نوشته و در كابل منتشر ساخته است، زنگ زد و گفت: «طبق درخواست استاد برهان‌الدين رباني و سفارش آيت‌الله آصف محسني، تعدادي كتاب و نشريه مستند درباره سيد و افغانستان آورده‌ام.» در هتل اسپيناس به ديدارش رفتم و پس از گفتگويي دوستانه، كتابها و اسناد را گرفتم. آقاي فضل‌الرحمن فاضل، پژوهشگر دقيق و متتبع افغان (كه هم‌اكنون سفير افغانستان در اندونزي است)،‌كتابي نيز در تعريف و بررسي و نقد آثار و تاليفات اين جانب درباره سيدجمال‌الدين حسيني نوشته و منتشر ساخته است كه بسيار قابل تقدير است. اين كتاب تحت عنوان «بيدارگر عصر» از طرف انتشارات بيهقي، در سال 1387 در كابل و در 344 صفحه منتشر شده است. آقاي فاضل غير از اين كتاب مستند، به رغم جواني، بيش از چهل اثر تاليفي يا ترجمه‌اي ديگر دارد كه اغلبشان چاپ شده‌ است.
يكي دو سال قبل، در ديداري برادرانه كه با استاد شهيد رباني داشتم، كتاب پروفسور ريچارد ميشل ـ استاد دانشگاه ميشيگان آمريكاـ درباره اخوان‌المسلمين را كه در دو جلد و 800 صفحه ترجمه كرده بودم و مركز ديپلماسي وزارت امور خارجه ايران چندين بار چاپش كرده است، به ايشان اهدا كردم و به شوخي گفتم: «ما همچنان اخوانجيه هستيم!» و او با خنده مليحي گفت: «اين بيعت دو پيماني است كه من و شما در اين مسير با خداي خود بسته‌ايم و اميد دارم كه مورد رضاي او باشد» و سپس افزود: «بالاخره ما و شما از نيم قرن پيش اخواني بوديم و ان‌شاءالله تا پايان عمر نيز بر اين عهد خود باقي بمانيم.»

نماد جهاد و صلح

دوران زندگي
 

استاد برهان‌الدين رباني در سال 1318 در فيض‌آباد ـ مركز ولايت بدخشان ـ به دنيا آمد و در سال 1324 در مكتب‌خانه روستاي خود به يادگيري قرآن و مقدمات ادبيات مشغول شد. در سال 1332 به كابل رفت و يك سال بعد در امتحانات مدرسه دارالعلوم پذيرفته شد و به ادامه تحصيل پرداخت. او در سال 1338 وارد دانشكده شرعيات دانشگاه كابل گرديد و سه سال بعد از آن دانشكده فارغ‌التحصيل شد و به عنوان مدرس ممتاز، در همان دانشكده به تدريس پرداخت. در سال 1345 براي كسب تحصيلات عاليه به مصر رفت و وارد دانشگاه الازهر گرديد و با موفقيت رساله دكتري خود در رشته فلسفه اسلامي را به پايان رسانيد و به كابل بازگشت و اين بار به عنوان استاد، در دانشكده شرعيات به تدريس علوم اسلامي مشغول گرديد.

آغاز مبارزه
 

استاد رباني در سال 1336 در دوران تحصيل و تدريس در دانشگاه شرعيات كابل، همراه ديگر استادان آن دانشگاه، نظير غلام محمدنيازي، سيدمحمد موسي توانا، وفي‌الله سميعي، محمدفاضل، عبدالعزيز فروغ، سيداحمد ترجمان وهدايت، «نهضت جوانان مسلمان» را تاسيس نمود كه با استعفاي غلام محمدنيازي از رهبري آن، در سال 1351، رهبري آن نهضت را با نام«جمعيت اسلامي افغانستان» به دوش گرفت.
با كودتاي محمد داوددخان در سال 1352، اعضا و هواداران نهضت اسلامي افغانستان، يا آن گونه كه مشهور شده بودند«اخواني‌ها»، تحت فشار رژيم وقت قرار گرفتند كه متأثر از شاخه پرچم حزب دمكراتيك خلق افغانستان بود. افسران و نظامياني كه محمدداوودخان را در كودتا ياري رسانيده بودند، وابسته به احزاب كمونيستي افغانستان بودند كه در آن سالها و در دهه دمكراسي،» رقيب هم محسوب مي‌شدند و در مدارس و دانشگاه‌ها و مراكز علمي در گيري‌هايي باهم داشتند. با قدرت گرفتن آنها، مخصوصاً وزير داخله وقت كه عضو حزب خلق بود، دستگيري وسيع و گسترده اعضاي اسلامگراي رقيبشان در شهرهاي مختلف افغانستان شروع شد.
در سال 1353 شهيد رباني و عده‌اي ديگر از فعالان اسلامگرا كه تحت تعقيب حكومت داوودخان قرار گرفته‌ بودند، از افغانستان خارج شدند و به پاكستان رفتندو در آنجا احزاب اسلامگرا و حكومت ذوالفقار علي بوتو كه به خاطر مسئله پشتونستان روابط سردي با دولت افغانستان داشت، ازآنها پذيرايي نمود و مسلح شان كرد تا آنها را براي براندازي حكومت داوودخان آماده سازد؛ اما عده‌اي از رهبران نهضت اسلامي مخالف جنگ مسلحانه بودند و به خاطر نزديكي بعضي از حلقه‌هاي نهضت اسلامي به دولت وقت پاكستان، عناصر ميانه روتر مهاجرين كه تحت فشار بودند، پاكستان را ترك نمودند و به عربستان سعودي رفتند.

جمعيت اسلامي افغانستان
 

در اينجا اشاره‌اي تاريخي به تشكيل جمعيت اسلامي افغانستان و برنامه و اهداف آن بي‌مناسبت نخواهد بود و اينك خلاصه‌اي از آنچه را در سال 1370 دراين‌باره نوشته‌ام، نقل مي‌كنم: «..اين جمعيت كه پيش از كودتاي كمونيستي در افغانستان تأسيس شد، نخست زير نام «سازمان جوانان مسلمان» فعاليت داشت، پس از تشكل جديد به مبارزه گسترده‌اي پرداخت و رهبر قيام مردمي منطقه هرات در 1357 شد كه در واقع خطر عمده‌اي براي مركزيت سلطة كابل به وجود آورد و متأسفانه با خشونت وحشيانه‌اي سركوب شد؛ ولي همين امر موجب آغاز قيام مردم جنوب افغانستان شد.
جمعيت اسلامي با ارائه ادبيات و فرهنگ غني مذهبي و تبيين ايدئولوژي اسلامي، به مثابه يك ايدئولوژي جامع‌الاطراف،‌ توانست هويت واقعي خود را در ميان مردم مسلمان افغانستان نشان دهد. جدايي حزب مهندس گلبدين حكمتيار از اين جمعيت، نشانه اختلاف فكري ـ عقيدتي است و با اينكه هر دو سازمان ريشه مشترك در سازمان جوانان مسلمان افغانستان دارند و از آغازگران جنبش نوين اسلامي در اين سرزمين هستند، اما عملكرد حكمتيارـ به ويژه قتل عام اخير جمعيت اسلامي ـ مي‌تواند ماهيت حزب وي را نشان دهد.
در غرب انديشه اسلامي اين جمعيت را نشأت گرفته از انديشه‌هاي اخوان المسلمين مصر مي‌دانند، و روسها اصولاً اين جمعيت را شعبة جمعيت اخوان در افغانستان مي‌شمارند؛ ولي واقعيت اين است كه انديشه‌هاي اين جمعيت و ديگر احزاب اسلامي نشأت يافته از قرآن و اسلام است و راهنماي همه آنها مكتب و اصول سنت نبوي است، ولي شباهت اصول ده‌گانه بيعت در اين سازمان با اصول و شرايط عضويت در جمعيت اخوان المسلمين و يكسان بودن شعار هر دوجمعيت، اين موضوع را مطرح ساخته است كه هدفهاي جمعيت اسلامي همان هدفهاي اخوان المسلمين است. شايد ترجمة تفسير «في ظلال ‌القرآن» شهيد سيد قطب توسط برادر رباني نيز در انتساب وي وجمعيت اسلامي به‌اخوان بي‌تاثير نبوده است؛ ولي به هر حال، بايد گفت كه از ديدگاه انترناسيوناليسم اسلامي، هر نوع همكاري و تعاون با ديگر حزبهاي اسلامي برادر، در سطح جهاني تنها اداي بخشي از يك وظيفه الهي است كه مؤمنان را به تعاون در برّ وتقوا امر فرموده است. هرگونه تبليغ مغرضانة دشمنان و امپرياليسم خبري در اين مورد پيشاپيش مردود بوده و از ديدگاه ملتهاي مسلمان آزاد و مستقل محكوم و بي ارزش تلقّي شده است.
برادر برهان‌الدين رباني، رهبر جمعيت، از طايفة تاجيك و اهل بدخشان است و به همين دليل در بين تاجيكها در شمال كشور و در ميان فارسي زبانان آشنا با فرهنگ ايراني و ازبكها از نفوذ خاصي برخوردار است. جمعيت از لحاظ سازمان‌دهي و تشكيلات هم در ردة بالايي قرار دارد و اكثريت فرماندهان فعال درون كشور، از جمله احمدشاه مسعود عضويت اين جمعيت را دارند. جمعيت اسلامي به مثابه يك حزب با استراتژي و تاكتيك مشخص و روشن و به منظور ايجاد يك جمهوري اسلامي در افغانستان و هدفهاي مشخص اجتماعي ـ سياسي مدتها قبل از دخالت شوروي اعلام موضوع كرده و دست به اقدام زده است. مرامنامة جمعيت مي‌تواند روشنگر نوع انديشة اين برادران باشد...» (رجوع شود به كتاب نهضت‌هاي اسلامي افغانستان، تاليف اين جانب،‌ ص15وص16، چاپ تهران، دفتر مطالعات سياسي وزارت امور خارجه)
جمعيت اسلامي شايد يگانه سازماني بود كه در سراسر افغانستان و كشورهاي ديگر، به ويژه ايران و پاكستان هوادار و عضو داشت و فعاليت تبليغاتي وسيع و دامنه‌داري را مديريت مي كرد. و در اين راستا، دهها نشريه و روزنامه و مجله، به زبانهاي مختلف در ايران و پاكستان و كشورهاي عربي و اروپائي منتشر مي‌ساخت كه در اينجا به نام بعضي از نشريات اشاره مي‌كنيم: لواي اسلام، مجاهد، مرصد جهاد، المؤمنات، كاروان جهاد، المجاهدون، مشعل، ميثاق خون، سيماي مجاهد، شهيد زيري، صوت الجهاد، غازي، دجهاد پلوشه، دجهاد هنداره، رهروان سميه، توحيد سنگر(حوزه جنوب غرب)، فروغ انقلاب، انقلاب اسلامي، راه حسين(ع)، پيام جهاد(آمريكا)، نداي سنگر(امارت حوزه جنوب غرب)، راهيان نور( قرارگاه شهيد غلام‌محمد نيازي هرات)، بشارت(امارت عمومي هرات)، پيام آزادي(امارت پروان،كاپيسا)، دانشجو مربوط به جوانان جمعيت اسلامي(تهران)، پيام بلخ جبهات شهيد ذبيح الله و...

مانيفست جمعيت اسلامي
 

شهيد سيد قطب مجموعه مقالاتي درباره اهداف اخوان المسلمين و ديدگاههاي خود دارد كه تحت عنوان‌«در اسات اسلاميه» بارها در كشورهاي عربي چاپ شده و به زبانهاي گوناگون هم ترجمه شده است. اين جانب در سالياني پيش، بخشي از اين مقالات را كه درباره «اهداف اخوان المسلمين» بود، ترجمه كردم كه تحت عنوان «ما چه مي‌گوييم» در ايران (و از قم) منتشر گرديد. تعداد چاپ رسمي اين كتاب به بيش از سي رسيد و هر بار بيش از 5 هزار نسخه منتشر شد. اين موجب تعجب بود. تا اينكه معلوم شد به خاطر اينكه برادران افغان و تاجيك در دوران سلط? چپ‌گراها در افغانستان و قبل از آغاز جهاد بر ضد نيروهاي اشغالگر شوروي ـ و پس از آن نيز ـ نمي‌توانستند اين كتاب را در افغانستان چاپ كنند، هزاران نسخه از آن را از ناشران ايراني مي‌خرند و به افغانستان منتقل مي‌نمايند و در بين دانشجويان و مجاهدان توزيع مي‌كنند و همين امر در آماده‌سازي دانشجويان و كادرهاي جهادي، نقش تأثير‌گذاري داشته است.
استاد شهيد برهان رباني روزي به من گفت: «ما پس از تشكيل سازمان جوانان مسلمان و جمعيت اسلامي، دو كتاب شما را در بين اعضاي خود و توسط آنها در پوهنتون (دانشگاه‌ها) توزيع مي‌كنيم: يكي كتاب ما چه مي‌گوييم است كه در واقع «مانيفست» جمعيت ما شده و ديگري كتاب دومذهب، كه نقش استعمار مسيحي را در بلاد اسلامي بسيار شفاف بيان مي‌كند. البته اگر اين كتابها نزد شخصي پيدا مي‌شد، نيروهاي امنيتي داوودخان و تره‌كي او را دستگير و در يك محاكمه قلابي به سه تا شش ماه زندان محكوم مي‌كردند!»
اتفاقاً همين نكته را شهيد قاضي محمدامين وقاد نيز كه يكي از رهبران حركت جهاد افغانستان و روزگاري معاون اول گلبدين حكمتيار بود و پس از جدايي از او، سازمان اتحاد اسلامي را تأسيس كرد، در سمينار بين‌المللي وحدت مسلمين كه در دوران حكومت ضياء‌الحق در اسلام‌آباد پاكستان تشكيل شده بود و اغلب رهبران جهادي افغانستان و حركتهاي اسلامي معاصر بلاد ديگر در آن حضور داشتند، در ديداري به من گفت: « اين كتاب شما(ما چه مي‌گوييم) كار آموزش عقيدتي برادران ما را در شهر و روستا و ميادين نبرد، آسان ساخته است. ما به همراه هر تفنگي كه به مجاهدين مي‌دهيم، يك جلد هم از اين كتاب هديه مي‌كنيم و آنها در جبهه‌ها، مباحث اين كتاب را به مباحثه مي‌گذارند.»
علاوه بر اين دو شهيد، مولوي نصرالله منصور ـ رهبر حركت انقلاب اسلامي افغانستان ـ نيز همين نكته را ياد‌آور شد و گفت: «شما كار سازمان‌ ما را از لحاظ فكري، آسان كرده‌ايد. ما به هر جواني كه مي‌پرسد هدفتان چيست و چه مي‌خواهيد؟ يك جلد از كتاب «ماچه مي‌گوئيم» مي‌دهيم و مي‌گوئيم هدف ما در اين كتاب آمده است.»
مولوي منصور با مجمع تقريب مذاهب همكاري داشت و هوادار سرسخت وحدت اسلامي بود و نشري? «آئينه جهاد» را شعبه جمعيت او در تهران، منتشر مي‌ساخت. او سالها پيش از برهان‌الدين رباني، پس از شركت در سمينار دفاع از فلسطين كه در دفتر مطالعات وابسته به وزارت امور خارجه ايران برگزار شده بود، به افغانستان بازگشت و به فاصله مدت كوتاهي در انفجار ماشين خود به شهادت رسيد.
البته بنده كه خود توفيق نداشتم «اهل حرب و محراب» باشم، از اينكه نوشته‌ها و ترجمه‌هاي حقير در ايجاد بنياد فكري برادران اهل سنت و تشويق آنان به جهاد عليه اشغالگران شوروي تأثيرگذار بوده، بسيار مسرور مي‌شدم و خدا را شكر مي‌كردم كه بر اثر خلوص نيت در آن زمان، زحمات و تلاشهاي ما به نتيجه مطلوب رسيده است. و البته مي‌دانيم كه قاضي محمد وقاد، در اقدام ناجوانمردانه طالبان، سالها پيش در افغانستان به شهادت رسيد و سپس نوبت احمد شاه مسعود بود و سرانجام نوبت استاد شهيد رباني.
لازم به ذكر است كه در افغانستان، علاوه بر شخصيت‌هاي جهادي شيعه، مانند: شهيد بلخي، شهيد مزاري و ....، شخصيت‌هاي معتدل سني كه با ايران اسلامي نيز روابط حسنه داشته‌اند، يكي پس از ديگري، به دست عوامل خارجي و به ويژه سلفي‌هاي وهابي ترور شده و به شهادت رسيده‌اند.

اصول بيعت
 

يكي از آثار معروف استاد شهيد رباني، رساله «اصول بيعت و مسئوليت‌هاي اعضاي جمعيت اسلامي افعانستان» است كه به ضميمه رساله «چه نوع مبارزه» دهها بار و در دهها هزار نسخه در ايران و پاكستان و افغانستان چاپ و در مقياس وسيعي توزيع شده است. اين رساله پس از مقدمه كوتاه زير، به شرح كامل اصول ده‌گانه جمعيت مي‌پردازد كه در واقع نسخه‌اي تكامل يافته از برنامه‌ها و اصول دعوت «اخوان‌المسلمين» مصر است. استاد شهيد رباني مي‌نويسد:
«فرزندان اصيل و مجاهد افغان كه شرف عضويت جمعيت اسلامي افغانستان را حاصل نموده‌اند، پيش از پيوستن به اين نهضت عظيم، مكلف‌اند با قبول اصول ده‌گانه زير تعهدات خويش را به حيث يك سپاهي اسلام اعلان كنند:
1- فهم و برداشت سالم، 2- صفا و اخلاص،
3- عمل ، 4- جهاد،
5- فداكاري، 6- اطاعت،
7- ثبات و استقامت، 8- تجرد،
9- برادري، 10- اعتماد»
استاد شهيد رباني سپس به شرح و تفصيل اهداف جمعيت كه در «اصول ده‌گانه» خلاصه شده، مي‌پردازد كه نقل دو بند كوتاه از بخش‌هاي ششم و دهم براي آشنايي بيشتر از آن ساختار جمعيت اسلامي افغانستان، بي‌مناسبت نخواهد بود:

بخش ششم ـ اطاعت
 

منظور از اطاعت در اصطلاح ما اين است: در حال سختي و آساني، در وقت خوشي و خفگي از احكام و اوامر جمعيت اطاعت نموده و مطابق آن عمل صورت بگيرد. اين بخش دعوت در سه مرحله تكميل مي‌شود و دراين سه مرحله شكل دعوت خصوصيات عليحده دارد:

1ـ معرفي مرام:

در اين مرحله تلاش به عمل مي‌آيد كه مرام جمعيت در ميان مردم عموميت پيدا كند و عوام به طرز فكر جمعيت آشنا شوند و براي عملي شدن اين كار، جمعيت وظيفه دارد هيأتهاي تبليغي ترتيب دهد تا در ميان مردم عوام رفته و اهداف جمعيت را براي آنان شرح دهد و اين مطلب را براي آنان ذهن‌نشين سازد كه جمعيت به خاطر سعادت و خوشبختي و نجات مردم مجاهدت مي‌كند. اين كار گاهي از راه پند و نصيحت ـ بيانيه و نشريات ـ و زماني از راه كارهاي عملي و وسائل علمي مطابق امكانات و شرايط خاص صورت مي‌گيرد.
البته جمعيت ما به علت محدود بودن شرايط و نبودن امكانات مادي و اجتماعي موقعيت نيافت جز از راه تبليغات در مساجد و ميتينگ‌هاي خياباني و تماسهاي شخصي و پخش نشريات محدود در اين زمينه قدمهاي بيشتري بردارد. در شرايط مشكل فعلي، براي معرفي ساختن اهداف جمعيت، تماسهاي وسيع فردي و پخش كتب اسلامي و نشريات جمعيت، مهمترين وسيله به شمار مي‌رود. در اين مرحله كه هدف از آن خوش‌بين شدن به جمعيت است تا در آينده به حيث اعضاي وفادار در سنگر مبارزه كنند، اشخاصي كه تعهدات ابتدايي جمعيت را مي‌پذيرد، ضروري نيست آنها را مكلف بدانيم كه به تمام معني از همه اوامر جمعيت اطاعت كنند و فقط كفايت مي‌كند كه از نظم و دسپلين جمعيت اطاعت نمايند.

2ـ تنظيم:
 

در اين مرحله، از ميان افراد جمعيت، آن عده كه تعهدات ابتدايي حركت را قبول كرده‌اند و قدرت تحمل مشكلات جهاد و مبارزة پيگير و دوامدار را دارند، انتخاب شده و بعد از آزمايش‌هاي لازم در صفوف متحد قرار مي‌گيرند. در اين مرحله اعضاي حركت، علاوه بر انجام دادن وظايف عادي، به خاطر تزكيه باطن‌شان از لحاظ روحي، تحت تربية عرفاني قرار مي‌گيرند و از لحاظ سلوك، نظم عسكري را اطاعت و رعايت مي‌كنند، تا بدين وسيله شكوك و اشتباهات و دودلي و ترديد در ميان اعضاي جمعيت ناپديد گردد.
تنظيم حركت به صورت هسته‌ها، آغاز اين مرحلة حركت بوده ـ طريقه كار در اين مرحله از نظامنامه و پروسيجر معين برخوردار است. دعوت در اين مرحله خصوصي بوده و شامل اعضاي متعدد هسته مي‌شود. ناگفته نماند دعوت خصوصي در اين مرحله به اين معني نيست كه دعوت عمومي متوقف مي‌گردد، بلكه دعوت عمومي در سطح بيرون از هسته، به شكل اولي، يعني در چوكات مرحله معرفي ادامه مي‌يابد؛ اما اعضاي نخبه در هسته‌هاي منظم بسيج مي‌شوند.
اطاعت كامل در اين مرحله شرط اساسي و عمده است. احكامي كه در اين مرحله به افراد مأمور مي‌شود، بدون ترديد قبول و عملي مي‌شود. اعضاي حركت در اين مرحله به اين حقيقت ملتفت مي‌شوند كه در راه رسيدن به هدف، مبارزه طولاني و مشكلي را در پيش دارند، آنها با رنج‌ها و تكاليف پنجه نرم مي‌كنند و در همه احوال، با ارادة استوار و تصميم قاطع، به سوي هدف پيش مي‌روند.

3ـ تنفيذ:
 

در اين مرحله تلاش به خاطر رسيدن به هدف، منزل نهايي خود را مي‌پيمايد، فعاليت‌هاي مسلسل و خستگي‌ناپذير، تحمل كارهاي طاقت‌فرسا و مشكل، فصل مميز اين مرحله حركت است. در اين مرحله است كه اعضاي صادق و راستين حركت رنج و محنت را در راه رسيدن به هدف با روح آرام و جبين گشاده استقبال مي‌نمايند. اينها در اين آزمايش كامياب مي‌شوند. «اطاعت» كامل ضامن كاميابي در اين امتحان است. خوشبختانه اكثريت اعضاي حركت ما با اينكه از لحاظ اصولي اين مراحل را به صورت منظم و مسلسل نگذرانده‌اند، اما با روحية سرسپردگي و فداكاري بي‌نظيري از اوامر جمعيت اطاعت كرده و خودگذري‌هاي حيرت‌آوري از خود نشان داده‌اند و اين خود پديدة تازه‌اي است كه در حركت‌ها و جريان‌هاي ديگر ديده نمي‌شود. (رساله: اصول بيعت از استاد شهيد رباني، صفحه 37 تا 40، چاپ دوازدهم، تهران)
بند دهم از اصول بيعت، ديدگاه جمعيت در مورد اطاعت از رهبري، چنين تبيين شده است:

بخش دهم ـ اعتماد
 

منظور ما از اعتماد اين است: اعضاي جمعيت در هر سطحي كه باشند، به كدرهاي رهبري بالاتر از خود اعتماد داشته باشند. صلاحيت، كفايت و اخلاص آنان مورد تأييدشان باشد. اعتماد آنها زادة محبت، صميميت و اطاعت باشد، نه محصول مجبوريت. خداوند متعال مي‌فرمايد: «فلا و ربك لا يؤمنون حتي يحكّموك فيما شجر بينهم ثم لايجدوا في انفسهم حرجاً مما قضيت و يسلّموا تسليما: به پروردگارت قسم، مؤمن نمي‌شوند تا آنكه تو را در حل همه اختلافات خود حكم قرار ندهند و چون فيصله‌اي از طرف تو صورت مي‌گيرد، در مورد آن در دل خود هيچ تشويشي راه ندهند و كاملاً تسليم نشوند.»
مسأله رهبري مهمترين اصل در حركت است. حركت بدون كدر رهبري مفهومي ندارد. نيروي جمعيت وابسته به مقدار اعتمادي است كه در ميان اعضاي جمعيت و كدرهاي رهبري آن وجود دارد. از اين راه حركت قوت و استحكام پيدا مي‌كند و بر مشكلات خود پيروز مي‌گردد. از همين روست كه خداوند متعال مي‌فرمايد: «فاولي لهم طاعه و قول معروف» آري! اين به حال مسلمانان بهتر است كه از مراكز رهبري خويش اطاعت كنند و سخنان شايسته و درست بگويند. در حركت اركان رهبري در برابر اعضاي جمعيت به جهت رابطة قلبي بين آنان عنوان پدر را داشته و به لحاظ توجه به تنظيم و پيشرفت پلان‌هاي حركت، عنوان يك رهبر سياسي گرفته كه با دورانديشي كامل در راه استحكام جمعيت سعي و تلاش مي‌نمايد.
موقعيت حركت با كدر رهبري آن ارتباط مستقيم دارد. براي اينكه هر عضو بتواند به كدر رهبري خويش اعتماد كند، بايد بتواند جواب اين سؤالات را مطالبه نمايند. ناگفته نماند دريافت جواب اين سوالات در مورد عادي بودن شرايط ضروري است؛ اما زماني كه شرايط غيرعادي متوجه جريان مي‌گردد و ايجاب مي‌كند كه يك سلسله اسرار پوشيده بماند، ضروري نيست كه هر عضو، اعضاي كدر رهبري را بشناسد. آنچه در حالات عادي دانستن آن براي هر عضو، به خاطر اعتماد ضروري است، از اين قرار است:
1. آيا اعضاي كدر رهبري را مي‌شناسد يا شرايط زندگي او براي معلوم است يا خير؟
2. آيا به كفايت، اهليت و اخلاص آنها اعتماد و يقين دارد؟
3. آيا آماده است هدايات، اوامر و مشوره‌هاي كدر رهبري را به صورت قاطع و بدون شك و ترديد عملي نمايد؟
4. آيا آماده است در موضوعي كه از طرف كدر رهبري به او تقديم مي‌شود، فيصله كدر رهبري را صحيح و نظريه خود را در مورد آن، اگر مخالف آن واقع شود، سهو يا خطا تلقي نمايد؟
5. آيا آماده است كه همه امكانات خود را در اختيار كدر رهبري بگذارد؟ آيا يقين دارد كه در نظر كدر رهبري مصلحت عمومي جمعيت نسبت به مصلحت خصوصي و شخصي برتري دارد؟
هر عضو با جواب به پرسش‌هاي فوق‌الذكر، مي‌تواند معيار اعتماد خويش را به كدر رهبري تشخيص دهد و با وجود اين بايد اين حقيقت را بدانيم كه دلهاي ما به دست خداوند متعال است و آن طور كه بخواهد، برمي‌گرداند. همان است كه خداوند مي‌فرمايد: «لو انفقت ما في ‌الارض جميعاً ما الّفت بين قلوبهم و لكن ‌الله الّف بينهم انه عزيز حكيم: اگر همه آنچه را كه در روي زمين است، خرج كني تا ميان دلهاي آنان الفت برقرار سازي، نمي‌تواني؛ اما خداوند در ميان آنها الفت برقرار كرد. او توانا و حكيم است». (اصول بيعت، استاد شهيد رباني، ص 43 و45)
شهيد رباني در حدود نيم قرن به جهاد فرهنگي و نظامي مشغول بود و در دوران سلطه كمونيست‌ها و سپس اشغال افغانستان توسط شوروي، به جهاد خستگي‌ناپذير خود، در سراسر افغانستان ادامه داد و پس از سقوط دولت نجيب‌الله در اوائل 1992م و پيروزي مجاهدين، پس از صبغت‌الله مجددي، از سوي «شوراي اهل حل و عقد» به رياست جمهوري افغانستان انتخاب شد؛ اما در سپتامبر 1996 بر اثر هجوم وحشيانه‌ طالبان به كابل، مجبور گرديد همراه ديگر اعضاي جمعيت، از جمله احمدشاه مسعود، كابل را ترك كند و مقرر رياست را به مزار شريف منتقل نمايد. در اين وقت به واقع فقط ده درصد كل كشور در اختيار آنان بود؛ اما پس از حمله آمريكا و شكست طالبان، شهيد رباني اداره كل كشور را به دولت موقت واگذار نمود و در انتخابات پارلماني شركت كرد و به عنوان نخستين نماينده مردم ولايت‌ بدخشان به مجلس راه يافت. آخرين سمت رسمي شهيد رباني، رياست كميته صلح بود كه براي برقراري آتش‌بس بين دولت و طالبان تلاش مي‌كرد.

فعاليت‌هاي فرهنگي
 

استاد شهيد برهان‌الدين رباني دردوراني كه در فيض‌آباد به سر مي‌برد،‌ از جمله همكاران فعال «جريده بدخشان» شمرده مي‌شد و وقتي به كابل آمد، اين روش را ادامه داد و نوشته‌ها و ترجمه‌هاي او در مطبوعات كابل به ويژه در مجلات «الفلاح»، «پيام حق»، «ژندون»، «لمر»، «عرفان» و برخي ديگر از نشريات افغانستان به چاپ مي‌رسيد.
از كارهاي مهم و برجسته استاد در عرصه فرهنگ كشور، مديريت مجله وزين «شرعيات»، متعلق به ارگان رسمي دانشكده شرعيات دانشگاه كابل بود كه با قطع بزرگ، در سال 1349ش به انتشار آغاز كرد. در مجله «شرعيات» مقالات و پژوهش‌هاي علمي و انديشه‌هاي زنده مذهبي به زبان‌هاي دري، پشتو و عربي به چاپ مي‌رسيد و تا زماني كه استاد مديريتش را به عهده داشت، از جمله مجله‌هاي وزين در ميان خانواده مطبوعات كشور به شمار مي‌رفت و استاد رباني تا سال 1350ش كه به يك سفر علمي و تحقيقاتي طولاني عازم تركيه شد، همچنان مسئوليت اين مجله را به عهده داشت.

آثار چاپ شده
 

استاد شهيد رباني در دوران عمر پربار فرهنگي و سياسي خود صد‌ها مقاله، بيانيه و خطابه به يادگار گذاشت كه اكثرشان به صورت پراكنده در نشريات برون مرزي به چاپ رسيده، ولي متاسفانه بخش عمده‌اي از آنها هنوز به طور مستقل به چاپ نرسيده‌اند و در آرشيوهاي فرهنگي و سياسي معتبر جهان محفوظ مي‌باشند. رساله‌ها و كتابهايي كه به طور مكرر در ايران و پاكستان و افغانستان تجديد چاپ شده‌اند، عبارتنداز:
1ـ محمد(ص) نخستين مربي و آموزگار بشريت
2ـ در سايه‌هاي قرآن (ترجمه‌اي از تفسير في ظلال القرآن سيد قطب)
3ـ تشريح عقايد معتزلي‌ها
4ـ تئوري سياسي اسلام ( به زبان عربي)
5ـ داوودخان در گذشته ننگين، حاضر جنايت‌بار و آينده هولناك
6ـ كودتاي 26 سرطان و سيماي زعامت داوود خان
7ـ چه نوع مبارزه؟
8 ـ استقلاليت انقلاب
9ـ اسلام و كمونيزم
10ـ اصول بيعت
11ـ از تربيت يافتگان مكتب اسلام (معرفي چند تن از صحابه پيامبر اكرم(ص))
12ـ هشتمين بهار خونين كشور
13ـ پيام به فرماندهان جهاد
14ـ آزمون جهاد (مجموع چند خطابه)
15ـ كرملن در تلاش شاه مخلوع
تأسيس دهها نهاد فرهنگي و دهها نشريه و مجله و چاپ دهها عنوان كتاب كه سازمان تحت رهبري او به چاپ رسانيده ‌است، ناشي از فرهنگ دوستي و فرهنگ گستري او در برون مرزها به خصوص جهان اسلام و كشور‌هاي همجوار بود كه بدون شك هيچ انسان منصفي نمي‌تواند آن را فراموش كند.
تأسيس نخستين دانشگاه دخترانه در افغانستان به نام «امهات‌المؤمنين» و دانشگاهي پسرانه به نام «عبدالله بن مسعود» و دانشگاه حربي «حضرت علي كرّم الله ‌وجهه» و تأسيس دهها مدرسه دخترانه و پسرانه در شرايط توانفرساي هجرت، دليل روشني بر فرهنگ گستري استاد است كه حتي در هجرت آن را فراموش نكرده و استعداد صدها هموطن ‌مان را به نور دانش و فرهنگ روشن ساخته‌ است. در اين اواخر استاد شهيد برهان‌‌الدين رباني مشغول تنظيم خاطرات خود از دوران جهاد مستمر در افغانستان تحت عنوان زندگي سياسي چهل و چند ساله خود بود.

چرا برهان‌الدين رباني؟
 

استاد برهان‌الدين رباني به‌رغم همه تهديدها و اخطارهاي آمريكايي‌ها و نيروي داخل سلفي، در اغلب سمينارها و كنفرانس‌هايي كه در ايران برگزار مي‌گرديد و از او دعوت به عمل مي‌آمد، حضور مي‌يافت. آخرين بار هم براي شركت در كنفرانس بين‌المللي «بيداري اسلامي» به ايران آمد و سخنراني جالبي ايراد نمود كه مورد توجه حضار و شركت‌كنندگان در كنفرانس قرار گرفت. گويا آمريكا و آل‌سعود از قبل به او هشدار داده بودند كه در اين كنفرانس شركت نكند! رباني قرار بود چند روزي در ايران بماند و ملاقاتهايي داشته باشد؛ اما گويا با اصرار حامد كرزاي، براي ديدار با يك عنصر طالبان كه حامل پيماني در باره صلح بود، بلافاصله به كابل برگشت و همان روز نيز به شهادت رسيد. اكنون اين سؤال مطرح است كه: چرا برهان‌الدين رباني؟ ظاهراً پاسخ روشن است. استاد رباني با ادامه حضور نيروهاي آمريكايي در افغانستان موافق نبود و با عقد پيمان استراتژيك و ايجاد پايگاه دائمي براي نيروهاي آمريكايي ـ و ناتو در ميهن خود ـ مخالفت مي‌كرد و در عين حال علي‌رغم تمايل قلبي براي ايجاد صلح و آرامش در افغانستان، رياست كميته عالي صلح را پذيرفته بود؛ اما سرانجام روشن گرديد كه تأسيس كميته عالي صلح با طالبان توسط دولت كرزاي، توطئه‌اي بيش نبود و هدف، وقت‌كشي و يا اسكات نيروهاي جهادي بود كه علاقه‌اي به بقاي نيروهاي اشغالگر ندارند. و البته مي‌دانيم كه نيروهاي اشغالگر بالاخره دير يا زود بايد از افغانستان بيرون بروند. كرازي مراحل پاياني رياست جمهوري را طي مي‌كند و براي آمريكا مهم است كه بداند چه كسي بعد از او مديريت كشور را به عهده خواهد گرفت.
برهان‌الدين رباني با حسن ‌سابقه جهادي ـ فرهنگي، در ميان تمام يا اغلب قوميت‌هاي افغان محبوبيت داشت و تلاشهاي صادقانه‌اش براي برقراري صلح، در سالهاي اخير، بر محبوبيت وي افزوده بود و تاريخ درخشان جهادي جمعيت اسلامي افغانستان هم بر دوست و دشمن آشكار بود. پس تنها گزينه براي اداره كشور، پس از خروج نيروهاي متجاوز، او بود و اين نكته‌اي است كه آمريكا سخت با آن مخالف بود و هرگز حاضر نبود كه پس از ده سال اشغالگري و هزينه كردن ميلياردها دلار از جيب مردم آمريكا و نفله كردن هزاران سرباز آمريكايي، افغانستان را از دست طالبان خارج سازد و دودستي تقديم يك جريان جهادي مستقل اسلامي نمايد كه با ايران اسلامي همكاري استراتژيك دارد!
اين پروژه‌اي است كه آمريكا طرح آن را از مدتها قبل آماده كرده و در همين راستا به ترور شخصيت‌هاي اسلام‌گرا و مستقل و هوادار ايران دست يازيده است. البته در اين ميان فرق نمي‌كند كه عامل اجرايي طالبان باشد يا القاعده و يا گروه حقاني در پاكستان. بد نيست بدانيم كه شهيد رباني در محله وزيراكبرخان در چند ده متري سفارت آمريكا و منطقه به اصطلاح حفاظت شده توسط نيروهاي آمريكايي ترور شد؛ مانند شهادت عز‌الدين سليم‌ها‌ كه در بغداد، در داخل منطقه خضراء، اتومبيل آ‌نها پس از عبور از ايست بازرسي، منفجر گرديد!
آمريكا هم‌اكنون با فقدان رباني به راحتي مي‌تواند پيمان استراتژيك خود را با دولت ضعيف آقاي كرزاي به امضا برساند و يا امتيازات گسترده‌اي از دولت كابل بگيرد. آمريكا اكنون خواستار حداقل چند پايگاه نظامي دائمي در خاك افغانستان است و كساني كه هم ‌اكنون دولت را در كابل در اختيار دارند، بدون پشتيباني و كمك، نمي‌توانند بر سر قدرت باقي بمانند يا در مقابل طالبان مقاومت كنند. اكنون خطر اينجاست كه دولت كابل به امضاي پيمان استراتژيك تن در دهد و نتيجه زحمات و فداكاريهاي شهيداني چون برهان‌الدين رباني به هدر رود.
البته نهضت اسلامي افغانستان از آغاز تاكنون، شهيدان والامقام بسياري داشته است و متاسفانه با مراجعه به آمار، مي‌بينيم كه اغلب رهبران اصيل و مستقل و اسلامگراي اين نهضت‌ها ـ اعم از شيعه و سني ـ به دست ايادي استعمار به شهادت رسيده‌اند و در واقع امپرياليسم به دنبال خالي كردن عرصه و ميدان افغانستان از وجود شخصيت‌هاي تاثيرگذار در اين كشور است؛ ولي بايد بدانند كه افغانستان سرزميني مردخير و شهيدپرور و مجاهدساز است و با شهادت رهبران، از رشد و شكوفايي نهضت اسلامي كاسته نخواهد شد و اين فتواي محتوم تاريخ است كه ستمگران سرانجام با سرنوشت دردناكي روبرو خواهند بود.

ختام
 

استاد شهيد به حق هم «برهان دين» بود و هم «رباني» و در ميان شخصيت‌هاي جهادي و عناصر رهبري حركتهاي اسلامي، يكي از آرامترين، معتدل‌ترين و متواضع‌ترين فردي بود كه من در ميان رهبران جنبش‌هاي جهادي و بيداري اسلامي ديده‌ام. استاد رباني، پس از نيم قرن تلاش فرهنگي و جهاد مسلحانه و خدمات ذيقيمت و كوشش در راه نشر فرهنگ اصيل اسلامي و تقريب بين مذاهب اسلامي، لياقت آن را يافته بود كه در بستر بيماري از دنيا نرود. او همانند فرمانده شهيدش، احمدشاه مسعود، سزاوار دريافت هديه الهي بود كه براي همه مجاهدان راستين راه حق نصيب مي‌گردد. او به شهادت رسيد تا يارانشان در افغانستان و ديگر بلاد، به راه آنان ادامه دهند كه فرمود: «و من‌المومنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا». صدق‌الله العلي‌العظيم
منبع:http://jamnews.ir
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.