انگلستان
شبه جزاير استوديويي
صحبت از نظام استوديويي در انگلستان بيش تر از اين که مانند نمونه هاي قبل، صحبت از کارخانه هاي فيلم سازي، بانک هاي پشتيبان و مقياس هاي غول آساي توليد باشد،حرف از چند تهيه کننده منتفذ، استوديوهاي کوچک فيلم سازي و کارگرداناني است که در آن جا شکوفا مي شوند و دير يا زود راه خود را به سوي هاليوود باز مي کنند. اين سنت از زمان آلفرد هيچکاک تا ريدلي اسکات پا برجا مانده و بعيد است در آينده نيز تغيير کند.
سينماي انگلستان همواره فرزند خوانده صنعت سينماي آمريکا بوده است. به خاطر زبان مشترک با آمريکايي ها، بريتانيا تا مدت ها نياز به داشتن سينمايي از آن خود را احساس نکرد.تقريباً در دو دهه نخست سينما، بجز تلاش ها و فيلم هاي پراکنده، چيزي به نام صنعت سينماي بريتانيا وجود نداشت تا اين که در (1927)، يعني در آغاز عصر ناطق، مجلس انگلستان لايحه حمايت از سينماي ملي را تصويب کرد که طبقِ معمول چنين لوايحي شرط اولش محدود کردن نمايش فيلم هاي خارجي، يعني هاليوودي، بود. اين کار باعث شد توليدات سينماي انگلستان از بيست فيلم در (1927) به (128) فيلم در (1928) برسد. اين جهش درخشان توليد با خلاقيت و کيفيت فيلم هاي تهيه شده توسط الکساندر کوردا،مايکل بالکن و آرتور رنک مقدمه اي بر عصر طلايي سينماي انگلستان شد.
در اين دوران طلايي انگليسي ها تقريباً همه چيز مي ساختند و هاليوود خودشان را داشتند. از موزيکال گرفته تا فيلم هاي معمايي و جنايي، از درام هاي تاريخي تا کمدي ها. تقريباً همه چيز منهاي وسترن! صنعت سينماي بريتانيا در طول يک دهه بعد از تصويب قانون حمايت از سينماي داخلي، به دومين صنعت فيلم سازي جهان تبديل شد و (225) فيلم در سال توليد مي کرد. اما هم چنان اين تلاش ها پراکنده و توسط آدم هاي متفاوتي در گوشه و کنار جزيره انجام مي شد. بزرگ ترين نشانه اين عدم انسجام ورشکستگي انبوهي از اين استوديوهاي کوچک در اواخر دهه (1930) بود. تعداد فيلم هاي توليدي انگليسي، يک سال قبل از آغاز جنگ جهاني دوم، به کم تر از صد رسيد که به خاطر شروع جنگ تنها بخشي از آن ها توانستند رنگ پرده سينما را ببينند.
يکي از خصلت هاي سينماي بريتانيا تفکيک بين کمپاني هاي صاحب امکانات توليد فيلم (شامل فضاهاي باز يا سر پوشيده فيلم برداري و بر پا کردن دکور) با کمپاني هاي متخصص توليد فيلم بود. يعني برخلاف هاليوود که هر دو نقش را هر کمپاني توأم ايفا مي کرد، در بريتانيا تنها نيمي از نام هاي مهم صنعت سينماي آن کشور، واقعا صاحب استوديو بوده اند.
يکي از مهم ترين استوديوهاي انگلستان و بدون شک يک از صاحب سبک ترين استوديوهاي جهان، ايلينگ بود که در (1931) تأسيس شد. متخصص کمدي هاي انگليسي که هميشه يادآور الک گينس و آن شرارت شيرين و پنهان شخصيت ها براي رسيدن به خواسته هاي عجيب و غريب شان بود. استوديو زير نظر مايکل بالکن اداره مي شد و بجز چند کمدي خارق العاده هم چون قلب هاي مهربان و تاج هاي گل، اوباش لاوندرهيل و قاتلين پيرزن، فيلم هايي مثل يکشنبه ها هميشه باران مي آيد (1947) را که بيش تر نوعي نو آرهاي ترسناک گوتيک بودند را هم تهيه کرد. امکانات فيلم سازي ايلينگ را بي بي سي در (1955) خريد و آن ها مجبور شدند براي ادامه کار، به مدت دو سال، از استوديوهاي انگليسي مترو استفاده کنند. در (1955) مدرسه سينما و تلويزيون آن جا را از بي بي سي خريد و از اواسط دهه اول قرن بيست و يکم چند فيلم سينمايي در آن توليد شد.
بالکن قبل از مديريت ايلينگ، بنيان گذار استوديوي گينزبورو بود که در (1924) تأسيس شد و مخصوص توليد فيلم رده B، ملودرام هاي کوچک و البته فيلم هاي هيچکاک جوان بود. پس از مدتي گينزبورو را آرتور رنک خريد و در (1951)، ناراضي از کارايي استوديو، آن را تعطيل کرد.
رنک يکي ديگر از شخصيت هاي کليدي صنعت سينماي بريتانيا و بر خلاف آدم هايي مثل جک وارنر، هري کان، لويي مير و ديگر همتايان آمريکايي اش، فرزند کارخانه داري ثروتمند بود که ورودش به صنعت فيلم سازي و تأسيس استوديوي رنک در (1935) بيش تر نوعي سرمايه گذاري هيجان انگيز در صنعتي امتحان پس داده به نظر مي آمد. او مانند آمريکايي ها چاره را در ادغام عمودي و تسلط کامل بر تهيه و پخش مي ديد براي همين شروع به خريد سالن هاي سينما کرد و تا (1942) صاحب (619) سالن در سرتاسر انگلستان شد. رنک در دهه (1940) بعضي از بهترين هاي تاريخ سينماي انگلستان، شامل کفش هاي قرمز، هملت، هنر پنجم، نرگس سياه و زندگي و مرگ کنکل بليمپ را تهيه کرد.
آرم کمپاني او، مردي را در حال کوبيدن بر گنگ ( طبلي عمودي که با چکش بزرگي بر آن مي کوبند) ، جزئي جدايي ناپذير از تاريخ سينماي انگلستان شد و حتي در حافظه ما هم- که فيلم هاي زيادي از رنک را در دهه (1360) در تلويزيون ايران مي ديديم- صداي
آن ضربه مترادف با سينماي آرام، طنز آميز و پر جاذبه دهه هاي (1940) و (1950) بريتانيا شد.
سومين نام مهم صنعت سينماي جزيره الکساندر کوردا بود که تباري مجار داشت و در (1936) شهروند انگلستان شد. او در(1932) لندن فيلمز را تأسيس کرد که نشانش ساعت بيگ بِن بود و فيلم هاي بسيار موفقي مثل زندگي خصوصي هنري هشتم (1933)، رامبراند (1936)، و دزد بغداد (1940)، در آن جا تهيه شد. کوردا بعدها در کمپاني بريتيش لايِن فيلمز که به تازگي آن را خريده بود مرد سوم (1949)، را تهيه کرد.
فيلم هاي اين تهيه کنندگان و صاحبان کمپاني هاي فيلم سازي مي توانستند در استوديوهاي ديگري مثل تويکنهام، الستري، پاين وود يا شپرتون ساخته شوند. توينکهام که در زمان تأسيسش، (1913)، بزرگ ترين استوديوي فيلم سازي انگلستان بود به فضايي براي استفاده کمپاني هاي فيلم سازي تبديل شد و کلاسيک هايي مثل ستارگان به پايين مي نگرند (1939)، انزجار (1965)، آلفي (1966)، بيلدرانر (1982)، و ديگران (2001) در آن ساخته شده اند. پاين وود، در (32) کيلومتري لندن، در (1934) توسط جان بوت تأسيس شد و در شکل اداره اش به هاليوود نظر داشت. اين استوديو که بعدها به خاطر فيلم برداري جيمز باندها در آن جا به شهرت رسيد، محل فيلم برداري اليور تويست (1948)، ژنويو (1953)، و شب به ياد ماندني (1958) بود. يکي ديگر از اين دسته استوديوها شپرتون بود که در (1931) توسط تاجري اسکاتلندي به نام نورمن لودون تأسيس شد. استوديو هنوز راه نيفتاده بود که جنگ آغاز شد و دولت آن جا را به انبار شکر و مرکز ساخت هواپيما تبديل کرد. بعد از جنگ تا دهه (1990) توپ ها ناوارون (1961)، روز شغال (1973)، مرد فيل نما (1980)، و هملت (1990) در آن ساخته شد، تا اين که سرانجام در (2001) شپرتون و پاين وود به هم ادغام شدند.
استودوهاي الستري نيز به مجموعه اي متشکل از چند استوديوي فيلم سازي مي گويند که در شهرهاي بورهام وود و الستري در هِرتفورد شاير انگلستان بنا شده. اولين آن ها توسط کمپاني فيلم سازي نپتون در (1914) تأسيس شد که يک مکعب بدون پنجره و مخصوص فيلم برداري با نور مصنوعي بود و نورهايش با گاز روشن مي شدند و به آن اتاق تاريک مي گفتند. کم کم استوديوهاي ديگري در آن منطقه بنا شدند. حق السکوتِ هيچکاک، اولين فيلم ناطق برتانيايي، در همين جا ساخته شد. به مرور بعضي از آن ها مورد توجه آمريکايي ها قرار گرفتند و توسط مترو وارنر، براي توليدات بريتانيايي شان، خريداري شدند. در دهه هاي (1970) و (1980) فيلم هايي مثل جنگ ستارگان و سري اينديانا جونز در آن ها ساخته شد که به خاطر پايين بودن هزينه توليد و دستمزدها در بريتانيا بود.
شايد مشهورترين استوديوي انگليسي در ذهن سينما دوستان، همر باشد، اما حتي در همر هم بين کمپاني توليد فيلم با استوديو تفاوت وجود داشت. تمام فيلم هاي ترسناک مشهور کمپاني همر (شامل بهترين دراکولاها و فرانکشتاين هاي سينما) در استوديوهاي بري ساخته مي شدند که از چهار پلاتو تشکيل شده بود. البته اين فضا آن قدر کافي بود که بعدا فيلمي مثل بيگانه ريدلي اسکات، نيز در آن ساخته شود. همر که بعد از مدتي مالک آن ها شده بود در (1970) آن جا را فروخت و بعد از آن بيش تر براي کارهاي تلويزيوني و تمرين گروه هاي موسيقي به کار آمد. بري در اين سال ها بلا استفاده مانده و زمزمه هاي خراب کردن آن به گوش مي رسد.
استوديوهاي انگليسي هرگز نتوانستند به مدل هاليوود به توليدي ثابت و استوار براي دوره اي طولاني دست پيدا کنند و حتي برخلاف اوفا و چينه چيتا در تربيت تکنيسين هاي تراز اول نيز چندان کارنامه درخشاني نداشتند، اما بيش تر آن ها با حال و هوايي کاملا بريتانيايي توانستند نمونه اي قابل اعتنا باشند از تبديل سينماي بومي به پديده اي مورد توجه تماشاگران خارج از آن کشور، ژانرها، فرم هاي روايي، ستاره ها و بسياري از مؤلفه هاي استوديويي بريتانيايي گرچه وام گرفته ار هاليوود به نظر مي رسد، اما در عين حال خصلت هاي دارد که حتي در مقاطعي بر هاليوود هم تأثير گذاشته و در نگاهي کلي آن را مي توان سينمايي خوانده با ظاهري کوچک، اما ريشه ها و زمينه هاي عميق و گسترده.
منبع:ماهنامه سينمايي فيلم 415
صحبت از نظام استوديويي در انگلستان بيش تر از اين که مانند نمونه هاي قبل، صحبت از کارخانه هاي فيلم سازي، بانک هاي پشتيبان و مقياس هاي غول آساي توليد باشد،حرف از چند تهيه کننده منتفذ، استوديوهاي کوچک فيلم سازي و کارگرداناني است که در آن جا شکوفا مي شوند و دير يا زود راه خود را به سوي هاليوود باز مي کنند. اين سنت از زمان آلفرد هيچکاک تا ريدلي اسکات پا برجا مانده و بعيد است در آينده نيز تغيير کند.
سينماي انگلستان همواره فرزند خوانده صنعت سينماي آمريکا بوده است. به خاطر زبان مشترک با آمريکايي ها، بريتانيا تا مدت ها نياز به داشتن سينمايي از آن خود را احساس نکرد.تقريباً در دو دهه نخست سينما، بجز تلاش ها و فيلم هاي پراکنده، چيزي به نام صنعت سينماي بريتانيا وجود نداشت تا اين که در (1927)، يعني در آغاز عصر ناطق، مجلس انگلستان لايحه حمايت از سينماي ملي را تصويب کرد که طبقِ معمول چنين لوايحي شرط اولش محدود کردن نمايش فيلم هاي خارجي، يعني هاليوودي، بود. اين کار باعث شد توليدات سينماي انگلستان از بيست فيلم در (1927) به (128) فيلم در (1928) برسد. اين جهش درخشان توليد با خلاقيت و کيفيت فيلم هاي تهيه شده توسط الکساندر کوردا،مايکل بالکن و آرتور رنک مقدمه اي بر عصر طلايي سينماي انگلستان شد.
در اين دوران طلايي انگليسي ها تقريباً همه چيز مي ساختند و هاليوود خودشان را داشتند. از موزيکال گرفته تا فيلم هاي معمايي و جنايي، از درام هاي تاريخي تا کمدي ها. تقريباً همه چيز منهاي وسترن! صنعت سينماي بريتانيا در طول يک دهه بعد از تصويب قانون حمايت از سينماي داخلي، به دومين صنعت فيلم سازي جهان تبديل شد و (225) فيلم در سال توليد مي کرد. اما هم چنان اين تلاش ها پراکنده و توسط آدم هاي متفاوتي در گوشه و کنار جزيره انجام مي شد. بزرگ ترين نشانه اين عدم انسجام ورشکستگي انبوهي از اين استوديوهاي کوچک در اواخر دهه (1930) بود. تعداد فيلم هاي توليدي انگليسي، يک سال قبل از آغاز جنگ جهاني دوم، به کم تر از صد رسيد که به خاطر شروع جنگ تنها بخشي از آن ها توانستند رنگ پرده سينما را ببينند.
يکي از خصلت هاي سينماي بريتانيا تفکيک بين کمپاني هاي صاحب امکانات توليد فيلم (شامل فضاهاي باز يا سر پوشيده فيلم برداري و بر پا کردن دکور) با کمپاني هاي متخصص توليد فيلم بود. يعني برخلاف هاليوود که هر دو نقش را هر کمپاني توأم ايفا مي کرد، در بريتانيا تنها نيمي از نام هاي مهم صنعت سينماي آن کشور، واقعا صاحب استوديو بوده اند.
يکي از مهم ترين استوديوهاي انگلستان و بدون شک يک از صاحب سبک ترين استوديوهاي جهان، ايلينگ بود که در (1931) تأسيس شد. متخصص کمدي هاي انگليسي که هميشه يادآور الک گينس و آن شرارت شيرين و پنهان شخصيت ها براي رسيدن به خواسته هاي عجيب و غريب شان بود. استوديو زير نظر مايکل بالکن اداره مي شد و بجز چند کمدي خارق العاده هم چون قلب هاي مهربان و تاج هاي گل، اوباش لاوندرهيل و قاتلين پيرزن، فيلم هايي مثل يکشنبه ها هميشه باران مي آيد (1947) را که بيش تر نوعي نو آرهاي ترسناک گوتيک بودند را هم تهيه کرد. امکانات فيلم سازي ايلينگ را بي بي سي در (1955) خريد و آن ها مجبور شدند براي ادامه کار، به مدت دو سال، از استوديوهاي انگليسي مترو استفاده کنند. در (1955) مدرسه سينما و تلويزيون آن جا را از بي بي سي خريد و از اواسط دهه اول قرن بيست و يکم چند فيلم سينمايي در آن توليد شد.
بالکن قبل از مديريت ايلينگ، بنيان گذار استوديوي گينزبورو بود که در (1924) تأسيس شد و مخصوص توليد فيلم رده B، ملودرام هاي کوچک و البته فيلم هاي هيچکاک جوان بود. پس از مدتي گينزبورو را آرتور رنک خريد و در (1951)، ناراضي از کارايي استوديو، آن را تعطيل کرد.
رنک يکي ديگر از شخصيت هاي کليدي صنعت سينماي بريتانيا و بر خلاف آدم هايي مثل جک وارنر، هري کان، لويي مير و ديگر همتايان آمريکايي اش، فرزند کارخانه داري ثروتمند بود که ورودش به صنعت فيلم سازي و تأسيس استوديوي رنک در (1935) بيش تر نوعي سرمايه گذاري هيجان انگيز در صنعتي امتحان پس داده به نظر مي آمد. او مانند آمريکايي ها چاره را در ادغام عمودي و تسلط کامل بر تهيه و پخش مي ديد براي همين شروع به خريد سالن هاي سينما کرد و تا (1942) صاحب (619) سالن در سرتاسر انگلستان شد. رنک در دهه (1940) بعضي از بهترين هاي تاريخ سينماي انگلستان، شامل کفش هاي قرمز، هملت، هنر پنجم، نرگس سياه و زندگي و مرگ کنکل بليمپ را تهيه کرد.
آرم کمپاني او، مردي را در حال کوبيدن بر گنگ ( طبلي عمودي که با چکش بزرگي بر آن مي کوبند) ، جزئي جدايي ناپذير از تاريخ سينماي انگلستان شد و حتي در حافظه ما هم- که فيلم هاي زيادي از رنک را در دهه (1360) در تلويزيون ايران مي ديديم- صداي
آن ضربه مترادف با سينماي آرام، طنز آميز و پر جاذبه دهه هاي (1940) و (1950) بريتانيا شد.
سومين نام مهم صنعت سينماي جزيره الکساندر کوردا بود که تباري مجار داشت و در (1936) شهروند انگلستان شد. او در(1932) لندن فيلمز را تأسيس کرد که نشانش ساعت بيگ بِن بود و فيلم هاي بسيار موفقي مثل زندگي خصوصي هنري هشتم (1933)، رامبراند (1936)، و دزد بغداد (1940)، در آن جا تهيه شد. کوردا بعدها در کمپاني بريتيش لايِن فيلمز که به تازگي آن را خريده بود مرد سوم (1949)، را تهيه کرد.
فيلم هاي اين تهيه کنندگان و صاحبان کمپاني هاي فيلم سازي مي توانستند در استوديوهاي ديگري مثل تويکنهام، الستري، پاين وود يا شپرتون ساخته شوند. توينکهام که در زمان تأسيسش، (1913)، بزرگ ترين استوديوي فيلم سازي انگلستان بود به فضايي براي استفاده کمپاني هاي فيلم سازي تبديل شد و کلاسيک هايي مثل ستارگان به پايين مي نگرند (1939)، انزجار (1965)، آلفي (1966)، بيلدرانر (1982)، و ديگران (2001) در آن ساخته شده اند. پاين وود، در (32) کيلومتري لندن، در (1934) توسط جان بوت تأسيس شد و در شکل اداره اش به هاليوود نظر داشت. اين استوديو که بعدها به خاطر فيلم برداري جيمز باندها در آن جا به شهرت رسيد، محل فيلم برداري اليور تويست (1948)، ژنويو (1953)، و شب به ياد ماندني (1958) بود. يکي ديگر از اين دسته استوديوها شپرتون بود که در (1931) توسط تاجري اسکاتلندي به نام نورمن لودون تأسيس شد. استوديو هنوز راه نيفتاده بود که جنگ آغاز شد و دولت آن جا را به انبار شکر و مرکز ساخت هواپيما تبديل کرد. بعد از جنگ تا دهه (1990) توپ ها ناوارون (1961)، روز شغال (1973)، مرد فيل نما (1980)، و هملت (1990) در آن ساخته شد، تا اين که سرانجام در (2001) شپرتون و پاين وود به هم ادغام شدند.
استودوهاي الستري نيز به مجموعه اي متشکل از چند استوديوي فيلم سازي مي گويند که در شهرهاي بورهام وود و الستري در هِرتفورد شاير انگلستان بنا شده. اولين آن ها توسط کمپاني فيلم سازي نپتون در (1914) تأسيس شد که يک مکعب بدون پنجره و مخصوص فيلم برداري با نور مصنوعي بود و نورهايش با گاز روشن مي شدند و به آن اتاق تاريک مي گفتند. کم کم استوديوهاي ديگري در آن منطقه بنا شدند. حق السکوتِ هيچکاک، اولين فيلم ناطق برتانيايي، در همين جا ساخته شد. به مرور بعضي از آن ها مورد توجه آمريکايي ها قرار گرفتند و توسط مترو وارنر، براي توليدات بريتانيايي شان، خريداري شدند. در دهه هاي (1970) و (1980) فيلم هايي مثل جنگ ستارگان و سري اينديانا جونز در آن ها ساخته شد که به خاطر پايين بودن هزينه توليد و دستمزدها در بريتانيا بود.
شايد مشهورترين استوديوي انگليسي در ذهن سينما دوستان، همر باشد، اما حتي در همر هم بين کمپاني توليد فيلم با استوديو تفاوت وجود داشت. تمام فيلم هاي ترسناک مشهور کمپاني همر (شامل بهترين دراکولاها و فرانکشتاين هاي سينما) در استوديوهاي بري ساخته مي شدند که از چهار پلاتو تشکيل شده بود. البته اين فضا آن قدر کافي بود که بعدا فيلمي مثل بيگانه ريدلي اسکات، نيز در آن ساخته شود. همر که بعد از مدتي مالک آن ها شده بود در (1970) آن جا را فروخت و بعد از آن بيش تر براي کارهاي تلويزيوني و تمرين گروه هاي موسيقي به کار آمد. بري در اين سال ها بلا استفاده مانده و زمزمه هاي خراب کردن آن به گوش مي رسد.
استوديوهاي انگليسي هرگز نتوانستند به مدل هاليوود به توليدي ثابت و استوار براي دوره اي طولاني دست پيدا کنند و حتي برخلاف اوفا و چينه چيتا در تربيت تکنيسين هاي تراز اول نيز چندان کارنامه درخشاني نداشتند، اما بيش تر آن ها با حال و هوايي کاملا بريتانيايي توانستند نمونه اي قابل اعتنا باشند از تبديل سينماي بومي به پديده اي مورد توجه تماشاگران خارج از آن کشور، ژانرها، فرم هاي روايي، ستاره ها و بسياري از مؤلفه هاي استوديويي بريتانيايي گرچه وام گرفته ار هاليوود به نظر مي رسد، اما در عين حال خصلت هاي دارد که حتي در مقاطعي بر هاليوود هم تأثير گذاشته و در نگاهي کلي آن را مي توان سينمايي خوانده با ظاهري کوچک، اما ريشه ها و زمينه هاي عميق و گسترده.
منبع:ماهنامه سينمايي فيلم 415
/ج