روسيه، درياي مازندران و استرآباد (5)
مترجم: دکتر محمد علي کاظم بيگي*
گزارش تايلور تامسن وابسته نمايندگي سياسي بريتانيا در تهران (18 ربيع الثاني12625 هـ .ق /15 آوريل 1846م)
در ورود به گومش تپه موفق شديم قايقي بزرگ تر تهيه کنيم و با آن عازم حسن قلي شديم. گومش تپه باريکه اي کوچک از خشکي است که در دريا پيش رفته و در حدود يک مايلي شمال دهانه رود گرگان واقع است. گومش تپه و مسافتي قابل ملاحظه از اطرافش پوشيده از بقاياي ابنيه گذشته است که با آجر ساخته شده بودند، اما ظاهري چندان قديمي ندارند. گفته مي شود که در اين محل هنوز بقاياي يک شاهراه به سوي خرابه هاي جرجان را مي توان يافت. اوبه ي ترکمن ها در گومش تپه بزرگ است و در فاصله کمي از دريا، طول دو کناره رود گرگان قرار دارد. در لنگرگاه نزديک اوبه، حدود 30 قايق بدون کابين در اندازه هاي مختلف به چشم مي خورد. به نظر مي رسيد که رود گرگان از لحاظ عرض و عمق براي کشتي هاي بخار قابل کشتيراني باشد، اما از دريا اين رود نيز همانند ديگر رودهاي سواحل ايران، صعب الوصول بوده و عمق آب بر روي پشته دهانه آن يک فوت و نيم يا دو فوت است، ولي هنگامي که کشتي وارد اين رود شود، تا خرابه هاي جرجان، يعني فاصله اي حدود 90 مايل، هيچ مانع طبيعي براي کشتيراني شناورهاي کوچک بخار وجود ندارد. من فرصت ديدن اين رود را تنها در سه نقطه داشتم که يکي از آنها در فاصله اي نه چندان دور از جرجان بود. متقاعد شده ام که اظهارات بوميان مبني بر استعداد رود گرگان براي کشتيراني صحيح است. چنين مي نمايد که کمودور روس علاقه بسياري داشت که از من درباره اين موضوع اطلاعاتي کسب کند. از ماهيت نقطه نظرهايش اين گونه نتيجه گرفتم که سؤال هايش به کشتيراني با کشتي بخار در رود گرگان مربوط مي شد.
از گفتگوهاي ترکمنها در گومش تپه احساسم مبني بر تفوق کامل روسيه تأييد شد، هر چند که موفق نشدم از ايشان شواهد جديدي به دست آورم. با وجود اين، تعصب عمومي ترکمن ها عليه اسکان روس ها در خاک اصلي، در گومش تپه نيز رواج داشت. مطلع شدم که چند سال پيش روس ها تلاشي براي احداث يک مجتمع ماهيگيري در آنجا به عمل آورده بودند، اما به سبب مخالفت شديد ترکمن ها، اين کار رها شد. در روزي که گومش تپه را ترک کرده بوديم، به وقت طلوع خورشيد از سبقت قايق خدرخان که براي افزايش سرعت آن هم زمان از بادبان و پارو استفاده مي کرد، از قايقمان خيلي شگفت زده شدم، زيرا پيش تر به من گفته بود که کارش با کمودور، او را چهار يا پنج روز معطل مي کند. [به وقت سبقت گرفتن] همراهانش تهديد کردند که از پياده شدن ما در حسن قلي جلوگيري خواهند کرد. به اين سخنان، ترکمن هاي قايق من به طعنه پاسخ دادند که خدر و افرادش مي توانند هر کاري که خواستند بکنند. اطمينان دارم که جنابعالي اين نظر را نخواهيد داشت که صرفاً از سر خود نمايي [چنين ] بي پروا عازم حسن قلي شدم. از مجاري مختلف تحقيقاتي در خصوص ميزان نفوذ خدر به عمل آورده بودم و اطمينان زيادي داشتم که برآورد روسها در مورد اقتدار او در ميان طايفه اغورجلي بيش از اندازه واقعي آن بود. افزون آن که شخصيت آقاخان را دو ماه ديده [و از اين روي با حضور او] خود را در امان احساس مي کردم. هيچ دليلي براي خيانت آقاخان يا خوانيني که ما را همراهي مي کردند، نداشتم. در نظر اين مردم ميهمان نه فقط آقاخان که ميهمان همه طايفه جعفربايي محسوب مي شدم، تا زماني که با ايشان بودم مي توانستم به حسن نيتشان اطمينان کنم.
در [مدت اقامتم در] حسن قلي در چادر دو تن از رؤساي آنجا غذا مي خوردم. همه [افراد] برجسته در چادر آنها گرد مي آمدند. در ميان طايفه اغورجلي نيز به همان اندازه که در جعفربايي احساس مي شد، تسليم در برابر کمودور را رايج ديدم، اما تنها واهمه از قدرت کمودور بود که ايشان را مانند ديگر يموتها به اطاعت وادار مي کرد، زيرا چند سال پيش از روسها در اينجا نيز چون گومش تپه با ساختن انبار براي شيلات، جهت استقرار در ميان اين مردم هم از اجازه دادن حق ماهيگيري در ساحل خود به روسها پشيمان شده بودند و با خاتمه مدت اجاره، مصمم گشتند که از ورود به هر نوع قرارداد جديد خودداري کنند، زيرا پي برده بودند که اگر همان اندازه ماهي که خود صيد مي کنند به خريدار بهتر فروخته شود، سود بيشتري دارد. اگر راجع به صحت آنچه در گز راجع به نيات خدرخان در مورد من اظهار شد ضرورت داشته باشد، مي توانم اين مورد را ذکر کنم که در حسن قلي شخصاً ا ز من دعوت کرد که به ديدارش بروم و بر اين کار اصرار ورزيد. در جواب او پاسخ دادم که اگر خدرخان خواهان ملاقات من است مي تواند همانند ديگر خوانين به ملاقاتم بيايد و اين که به هيچ وجه قصد آن ندارم که ميهمان نوازي او را امتحان کنم.
در حسن قلي نتوانستم بفهمم که آيا روسها هيچ استحکامات يا ابنيه اي در سواحل شرقي درياي مازندارن بنا کرده بودند. اطلاع دارم که آنچه در نقشه هاي اين دريا به عنوان دژ کراسنوودسک علامت گذاري شده، ديگر وجود ندارد. [از شواهد] متقاعد شده ام که اين دژ مي بايست تنها بنايي موقت بوده باشد که در عصر پترکبير ساخته شده بود.
در بازگشت از حسن قلي، خوانين ترکمن به استثناي آقا خان و خان گومش تپه، در خوجه نفس، در کناره جنوبي رود گرگان، از من جدا شدند. مي خواستم که از آن محل مستقيماً به آشوراده بروم، اما خان گومش تپه که در قايقش بودم، گفت که تصميم دارد در وهله اول مرا به گز ببرد، زيرا به گفته او، کمودور را در آنجا مي شد پيدا کرد. از من درخواست کرد که در اين خصوص تقاضايش را بپذيرم. همچنين گفت که به سبب علاقه مندي واقعي اش به خدمت به من، اميدوار بود که من نيز آنچه در توان داشتم براي کمک به او انجام دهم، زيرا اجابت خواسته اش مستلزم زحمت اضافي نبود و [از اين روي] با او در اين مورد بيشتر بحث نکنم. در اين مدت يک قايق ديگر ترکمن ازکنار ما گذشت و خان مذکور با اطميناني که [به وسيله آن] از حضور کمودور آشوراده به جاي گز حاصل کرد، بحث ما خاتمه يافت. در مسير مصرّانه از من تقاضا کرد که کمودور را از قصدش براي بردنم به گز به جاي آشوراده مطلع کنم. زيرا اين کار لطف بزرگي در حق او بود و اگر او را در حضور کمودور به موهن ترين واژگان دشنام مي دادم، آن را هنوز لطف بيشتري از جانب من به خود تلقي مي کرد. مشتاق آن بودم که تأثير اجراي نخستين توصيه اين خان را به چشم خود ببينم. در گفتگو با کمودور به قصد او براي بردنم به گز اشاره کردم. از همين روي يا هر سبب ديگر، خان مذکور ديگر نمي توانست هيچ دليلي براي عدم رضايت از خوش خدمتي به آن افسر روس داشته باشد.
شايد به مشروح جزئياتي وارد شده باشم که استحقاق آن را ندارند، اما به نظر من آنها شواهدي هستند که بر ماهيت نفوذ روسيه در ميان ترکمن ها دلالت دارند. فکر مي کنم که حضرت عالي اين دراز گويي را زودتر از حذف رويدادهايي خواهيد بخشيد که مي توانند شما را قادر سازند که شخصاً درباره واقعيات امور در آن سامان صاحب نظر شويد.
اندکي پس از ورودم به عرشه کشتي کمودور، او خود پيشنهاد کرد که از آشوراده بازديد کنم تا با مسيو گوسک، نماينده کنسولي روسيه در استرآباد، از من پذيرايي کنند. ايشان بناهاي مختلف احداثي را به من نشان دادند. با پزشک پايگاه دور جزيره قدم زدم. آشوراده در فاصله تقريباً سه مايلي انتهاي شبه جزيره ميان کاله قرار دارد و دهانه غربي خليج استرآباد را شکل مي دهد. آشوراده جزيره اي کوچک و تنها حدود يک مايل طول و چند صد يارد عرض دارد خاکش فقير و شني است. هيچ گياه بومي جز علف هاي بلند و زبر ندارد، اما اين گياهي مفيد است، زيرا ريشه اش که خاصيت چسبندگي دارد، به مقدار زيادي در خاک پخش مي شود. در فقدان اين ريشه ها، خاک آشوراده در معرض پراکندگي به وسيله بادهايي است که در درياي مازندران فراوان مي وزد. مرتفع ترين نقطه اين جزيره تنها چند فوت بالاتر از سطح دريا است. با وجود اين بر اين گمان هستم که عمق دريا در ساحل آن تدريجاً کاهش مي يابد. اگر اين حدس صحيح باشد، مي توان نتيجه گرفت که [با گذشت زمان] ابعاد جزيره افزايش خواهد يافت، زيرا بين آن و ميان کاله عمق آب تا بدانجا اندک است که فاصله بين آنها را جز در مجرايي باريک که در اواسط راه وجود دارد، مي توان پياده طي کرد. در حال حاضر پانزده بنا از انواع مختلف در آشوراده وجود دارد که در منتهي اليه شمال آن واقع هستند. عمده ترين اين ابنيه، بيمارستان است که سازه اي محکم و منظم از جنس چوب دارد. ضميمه آن، خانه پزشک و ساختمان ديگري است که به نظر مي رسد مستحکم بنا شده باشد. ديگر ساختمان ها عبارتند از :آشپزخانه افراد، بنايي ديگر متعلق به بيمارستان، محل سکونت افراد، حمامي بزرگ، يک کارگاه آهنگري، يک انبار طويل دولتي، انبارهاي مال التجاره و انباري براي ماهي. همه آنها از جنس چوب هستند و از ابنيه روستاهاي ساحل مستحکم تر به نظر مي رسند. تلاش زيادي براي درختکاري و دلچسب تر کردن جزيره به عمل آمده است. به هر حال چنين مي نمايد که بيد تنها درختي باشد که مي تواند در آنجا به شکل طبيعي رشد کند. در حال حاضر مساحتي چشمگير از زمين آنجا کرت بندي شده و زحمت زيادي براي کاشت درختهاي پرتقال و ليمو کشيده مي شود که هر شب با دقت به شکل مصنوعي آبياري مي شوند. تا جايي که دريافتم، برخلاف اظهارات ايرانيان، هيچ بنايي از سنگ يا آجر در آشوراده وجود نداشته و به ظن غالب نيست. در ساحل تنها يک توپ ديدم و در هيچ جا، زاغه مهمات يا قورخانه به چشم نيامد. شش شناور تجاري در آشوراده و گز لنگر انداخته بودند.
شناورهاي دولتي شامل دو کشتي جنگي دو دکله، يکي با 14 توپ و ديگري8 توپ و يک قايق بزرگ، قادر به حمل توپ هاي کوچک بود. به نظر مي رسيد که در عرشه کشتي کمودور، افزون بر شخص او، تنها دو افسر ديگر، يکي با درجه کاپيتاني و ديگري ناوباني، خدمت مي کردند. اين فرصت را نداشتم که از کشتي جنگي ديگر بازديد کنم، اما به من گفته شد که در آن نيز تنها دو افسر وجود داشتند. حقوق کمودود 6000 تومان در سال است و به او اين اختيار داده شده که سالانه 500 تومان براي هديه به ترکمن ها هزينه کند.
به هر روي اهميت آشوراده به سبب اندازه اش نيست. جنابعالي خود آگاه هستيد که سواحل ايران در درياي مازندران چند بندرگاه طبيعي دارد که يکي از آنها خليج استرآباد است که به باور من بهترين آنهاست. در آن هر تعداد کشتي مي تواند در کمال امنيت لنگر بيندازد. در تند بادهايي که در درياي مازندارن فراوان مي وزند، خليج استرآباد لنگرگاه خوبي است، زيرا بزرگ ترين کشتي هاي اين دريا، همانند کشتي دکل دار کمودور با 14 توپ، مي تواند در100 ياردي ساحل آشوراده لنگر اندازند. از امتيازات اين جزيره براي تجارت نيز نبايد غفلت شود. از لحاظ جغرافيايي مناسب ترين موقعيت را براي استقلال ماهيگيران روس دارد، زيرا فاصله اش تا سه ايستگاه بزرگ صيادي در سواحل ترکمن نشين- خوجه نفس، گومش تپه و حسن قلي- زياد نيست.
از منظر نظامي، چنين مي نمايد که آشوراده نقطه مهمي باشد. به سبب کوچکي به سهولت مي توان آن را داراي استحکامات دفاعي کرد. با موقعيت جزيره اي آن در دريايي که هيچ کشتي مسلحي [جز بحريه روسيه] اجازه ظهور ندارد، تنها به ساده ترين نوع استحکامات نياز دارد تا غير قابل نفوذ شود. به عنوان يک پايگاه نظامي از اين امتياز برخوردار است که در جزيره آب تازه تقريباً در سطح خاک قابل تهيه و هوايش از هر نقطه ديگر در ساحل، جز حسن قلي، سالمتر است. در حال حاضر اشغال آشوراده از نوع نظامي است. نتوانستم که بفهمم که آيا عملاً براي جلوگيري از بازديد ايرانيان از جزيره از نيروي نظامي استفاده مي شود. اما ديدگاه روسيه در اين باره تا بدانجا در استرآباد مشهور است که هيچ ايراني جز تعدادي خرده فروش خود را براي ديدن از آن به مخاطره نمي اندازد. در چند نوبت، هنگامي که ايرانيان با نفوذ خواستند که به بهانه ملاقات کمودور به آنجا بروند، بدان سبب در مقصود خود ناکام شدند که کمودور ايشان را در خاک اصلي ايران يا عرشه کشتي خود پذيرفت. ترکمن ها تنها کساني هستند که براي رفتن به آنجا تشويق مي شوند. حتي ترکمن ها نيز اگر بر حسب ضرورت بدون همراهي يک روس در جزيره پياده شوند، نگهبانان به ايشان اجازه نزديک شدن به ساختمان ها را نمي دهند. لنگرگاه کشتي هاي روسي در گز در خاک اصلي [ ايران] حدود سه چهارم مايل از ساحل فاصله دارد، حتي شناورها با بار سبک نيز مجبور هستند که دور از ساحل لنگر بيندازند، زيرا آب بي نهايت کم عمق است و رفت و آمد بين آنها و ساحل به وسيله قايق هاي کوچک با کف مسطح انجام مي گيرد. فاصله ساحل گز تا آشوراده حدود 8 مايل است.
در دو ملاقاتي که با کمودور داشتم، محترمانه پذيرفته شدم. از آنجا که در آخرين ديدار، سخناني بي اساس اظهار کرد، رخصت مي خواهم که با ذکر آنها، زحمت افزا شوم. وي به هنگام صرف غذا گفت که به عنوان يک افسر بحريه نمي توانست از بيان نظر خود در اين باره خودداري کند که در سفر به حسن قلي با قايقي به کوچکي آنچه من در اختيار داشتم، مخاطره زيادي کرده بودم. [ديگر آن که] از بابت عدم پذيرش پيشنهادش براي اعزام کشتي و خدمه خود او براي همراهي با من نيز اظهار تأسف کرد. به گفته او، اگر اين کار کافي نبود، خود با کشتي اش مرا به آن محل مي برد. اين سخن تا بدانجا باعث شگفتي من گشت که من فکر کردم در فهم آن دچار اشتباه شده بودم. از آنجا که کمودور تنها به زبان روسي صحبت مي کرد، از مسيو گوسک که در آن ملاقات نقش مترجم را داشت، در خواست کردم که سخن او را تکرار کند. او اين کار را به زبان فرانسه انجام داد. پاسخ دادم که درباره اين اظهارات نمي توانم از بيان شگفتي خود اجتناب کنم، زيرا براي نخستين بار بود که آنها را مي شنيدم؛ اگر چه نمي توانستم به خود اجازه دهم که او يا افرادش را به زحمتي زياد چون همراهي با من تا حسن قلي بيندازم، اما قادر نبودم از اظهار اطلاع از لطف او براي چنين پيشنهادي قصور کرده باشم. کمودور گفت که در نخستين بازديدم، از کاپيتان خود خواسته بود که آن مطلب را به زبان فرانسه به اطلاع من برساند. اگر چه اين گفتگو به زبان روسي و بخشي به زبان فرانسه صورت مي گرفت، منتظر توضيح کاپيتان شدم؛ او هيچ پاسخي نداد و در گفتگو شرکت نکرد.
اگر چه انباري براي کالاهاي تجاري در آشوراده ساخته شده، اين تأسيسات تنها به آن محل محدود نيست. در بناي آنها در خاک اصلي نيز همانند آشوراده، بي توجهي [روسها] به حقوق ايران به چشم مي خورد. رواندوف، عامل کمپاني مسکو که پيش تر به او اشاره کرده ام، بدون رضايت و حتي تقاضاي موافقت از مالک روستاي گز يا اجازه وزراي ايران، در آن روستا ساختماني را براي تحويل گرفتن کالاهاي تجاري بنا کرده است. برادر يکي از منشي هاي [محلي] نمايندگي سياسي روسيه در تهران نيز در آن روستا مالکيت يک خانه و زمين را به دست آورده است. به هر حال مورد اخير از آن روي اهميت کمتري دارد که وي تبعه روسيه نبوده و از اتباع ايران است. با وجود اين که فرد اخير ظاهراً منصب مترجمي کمودور را دارد، همانند همه مستخدمين [محلي] روسيه در اين کشور، در اموري که مي تواند به حوزه وظايف شغلي اش مربوط شود، به ناحق امتيازات اتباع خارجه را به خود منتسب کرده است. چنين مي نمايد که وي در چند مورد به غير منطقي ترين وجه در حقوق قانوني مقامات محلي روستا مداخله کرده است. يکي از اين موارد را که چند ماه قبل رخ داده، ذکر مي کنم. [هنگامي که] ضابط گز از يکي از روستاييان، ديون معوقه ديواني را مطالبه کرد، آن روستايي با اتکا به کسب حمايت از روسهايي که يکي از خويشاوندانش در خدمت ايشان بود، از پرداخت ديون سر باز زد. ضابط براي گرفتن بدهي به چوب و فلک متوسل شد. هنگامي که اين خبر به گوش مترجم ايراني رسيد، دنبال آن شخص فرستاد و مختصر آن که بدون هيچ تحقيقي، ضابط را به شدت تنبيه کرد. از اين موضوع نه تنها به وسيله خود ضابط، بلکه از افراد متعدد در استرآباد و گز اطلاع حاصل کردم. از آنجا که اين مورد، مداخله مستقيم در حقوق قضايي ايران بود، در سراسر ايالت هيجاني قابل ملاحظه به پا کرد.
از جزئياتي که شرح داده شد، شايد جنابعالي بر اين نظر باشيد که اشغال آشوراده به وسيله روسها ماهيتي موقتي ندارد. موفق شدم که اطلاعاتي از يک منبع اختصاصي به دست آورم که به آن اعتماد زيادي دارم. اطلاعات مذکور نه تنها مؤيد اين نظر درباره اشغال آشوراده است، بلکه موجب سوء ظن قابل ملاحظه نسبت به هدف دولت روسيه مي شود که براي برقراري مناسبات تجاري با مردم استرآباد به اقدامات تحميلي مبادرت مي ورزد. به من اطلاع داده شد که روسيه به اهميت مالکيت آشوراده به خوبي واقف است، اما قصد جلوگيري از تملک آن را ندارد و اين که اگر آشوراده را [به دولت ايران] تسليم کند، اين کار تنها در کمال بي رغبتي خواهد بود. همچنين آگاه شدم که چند سال پيش يک کمپاني تجاري از مسکو به رياست بارون ميندورف (1) مصمم گشت که تجارت روسيه را به آسياي مرکزي گسترش دهد. اين کمپاني چند سال قبل رواندوف را به عنوان عامل خود به استرآباد فرستاد و براي افزايش بازرگاني و نفوذ اين عامل در ميان اهالي ايالت، مبلغ 2500 تومان در اختيار او قرار داد تا براي متنفذترين افراد خرج شود. کمپاني همچنين براي رواندوف مقادير زيادي مال التجاره تدارک ديد. او دستور داشت که اين کالاها را به قيمت کمتر از ارزش واقعيشان در بازار بفروشد. به هر حال چنين به نظر مي رسد که رواندوف انتخابي مناسب براي اين مأموريت نبود،زيرا همزمان با قدرت گرفتن کمودور در خليج استر آباد، وي در اجراي دستور العمل کار فرمايان خود مبالغي را به شيوه اي چنان بي سابقه در ميان دست اندکاران تجارت پخش و پول زيادي را مسرفانه هزينه کرد که تأثيري عکس نياتش به بار آورد. فوراً رواندوف يک عامل سري دولت روسيه شناخته شد و اين که در پوشش تجارت، سلطه سياسي روسيه بر ايالت و نهايتاً گرفتن آن مخفي بود. براي شيوه اي که اين شخص ظاهراً تاجر منابع مالي خود را هزينه کرد، مي توان نمونه زير را نقل کرد. وي در ورود به استرآباد به ملامحمدعلي، مجتهد معروف شهر مبلغ پانصد تومان هديه داد و درخواست کرد براي بناي يک مسجد خرج شود. اين خواسته انجام شد. هنگامي که اين عمل سخاوتمندانه علني گشت، مردم از اين که يک تاجر و يک مسيحي مبلغي چنين هنگفت را به چنان هدفي اختصاص داده بود، تا بدان حد در شگفت آمدند که از رواندوف درباره سبب اقدام سخاوتمندانه اش شروع به پرسش کردند. او پاسخ داد که در دريا پس از مواجهه با طوفاني سهمگين، نذر کرده بود که در صورت زنده ماندن، آن مبلغ را براي ساختن يک مسجد هزينه کند. بر همه آشکار بود که اين پاسخ سخيف براي فريبکاري است. به من گفته شد که تقريباً مقارن منازعه ايران و هرات، رواندوف در شهر اخير به برخي مناصب گمارده شده بود. از منبع پيش گفته مطلع گشتم که خبرهاي منتشره از سوي روسها مبني بر ارزش زياد و فزاينده تجارتشان با استرآباد و ايالات شرقي ايران، واقعيت نداشت و صادرات سالانه روسيه از اين مجرا از پنج يا شش هزار تومان تجاوز نمي کند. بنا بر همين منبع، مسيو گوسک به افرادي که احتمالاً به ايشان تماس گرفتم، تعليم داده بود که به من بگويند که صادرات روسيه در سال به چند ميليون روبل بالغ مي شود. وي همچنين به ايشان گفته بود که در ميان روس هاي آگاه به اوضاع آسياي مرکزي، اين باور شيوع دارد که مستملکات انگلستان در شرق نمي تواند در يک حمله مستقيم به تسخير روسيه درآيد؛ لشکرکشي اخير انگلستان به افغانستان ايشان را به اين نکته متقاعد کرده است. با وجود اين روسيه هنوز مصمم به افزايش نفوذ خود در قبايل آن منطقه است و اين هدف تنها با پيشبرد تجارتش در آسياي مرکزي قابل دستيابي است. مسيو گوسک براي کمک به پيشبرد اهداف دولت متبوعش در جهت خراسان و هرات، از وزير مختار روسيه در تهران اجازه خواسته بود که عازم مشهد شود، اما[وزير مختار] هنوز به اين تقاضا پاسخي نداده بود. منبع من همچنين گفت که تجارت روسيه با استرآباد چنان اندک بود که به عقيده او استقرار يک کنسول در آن شهر در واقع تحصيل نفوذ سياسي را هدف داشت نه آن که منافع تجاري ملتزم گماردن چنين شخصي باشد. با وجود محافظه کاري بيش از حد او در صحبت در اين زمينه، من خود به همان اندازه قادر به قضاوت بودم که آيا قضيه انتصاب کنسول از سوي روسيه با هدف سياسي بود. به هر حال، منبع من اخيراً مکتوبي از کنت مدم (2) به کمودور روسيه را به زبان فرانسه ديده بود که در آن، مطلب زير آمده بود:
منبع من همچنين گفت که به نظر او درباره شيوه اقدامات مأمورين روس در ايالت استرآباد مطالبي تحريف شده در اختيار امپراتور روسيه گذاشته شده و بسياري از رويدادها به اعليحضرت گزارش نشده بود. در مورد گماردن نماينده اي در استرآباد نيز گفت که به باور او وزراي دولت روسيه از هر پيشامدي از سوي اتباع ايران که به ايشان بهانه بدهد که به دولت ايران براي پذيرش کنسولي در استرآباد فشار آورد، با رضامندي مي نگرند. اگر چه اين واقعيت بود که روسيه اين حق را داشت که هرگاه مناسب تشخيص دهد، کنسولي را در استرآباد بگمارد، اما اگر شرايط براي انتصاب اين کنسول با توسل به زور به مناسبت يکي آزردگي مساعد باشد، چنين کنسولي در يک روز مي تواند نفوذي را به دست آورد که تحصيل آن براي کنسولي که ايران بدون فشار با انتصابش موافقت کند، نيازمند يک سال وقت است. به سبب بيم زيادي که از وقوع برخي حوادث با ماهيتي اين چنين داشتم، از هر فرصتي استفاده کردم تا به کساني که با من تماس مي گرفتند، اين نکته را گوشزد کنم که در هيجانات ناگهاني، بي تدبيري در تن دادن به توسل به خشونت، موجب نه تنها لطمه خوردن از ناخشنودي دولت خودشان، بلکه شکست در همان هدفي مي شود که خواهان دستيابي به آن هستند.
در ورود به گومش تپه موفق شديم قايقي بزرگ تر تهيه کنيم و با آن عازم حسن قلي شديم. گومش تپه باريکه اي کوچک از خشکي است که در دريا پيش رفته و در حدود يک مايلي شمال دهانه رود گرگان واقع است. گومش تپه و مسافتي قابل ملاحظه از اطرافش پوشيده از بقاياي ابنيه گذشته است که با آجر ساخته شده بودند، اما ظاهري چندان قديمي ندارند. گفته مي شود که در اين محل هنوز بقاياي يک شاهراه به سوي خرابه هاي جرجان را مي توان يافت. اوبه ي ترکمن ها در گومش تپه بزرگ است و در فاصله کمي از دريا، طول دو کناره رود گرگان قرار دارد. در لنگرگاه نزديک اوبه، حدود 30 قايق بدون کابين در اندازه هاي مختلف به چشم مي خورد. به نظر مي رسيد که رود گرگان از لحاظ عرض و عمق براي کشتي هاي بخار قابل کشتيراني باشد، اما از دريا اين رود نيز همانند ديگر رودهاي سواحل ايران، صعب الوصول بوده و عمق آب بر روي پشته دهانه آن يک فوت و نيم يا دو فوت است، ولي هنگامي که کشتي وارد اين رود شود، تا خرابه هاي جرجان، يعني فاصله اي حدود 90 مايل، هيچ مانع طبيعي براي کشتيراني شناورهاي کوچک بخار وجود ندارد. من فرصت ديدن اين رود را تنها در سه نقطه داشتم که يکي از آنها در فاصله اي نه چندان دور از جرجان بود. متقاعد شده ام که اظهارات بوميان مبني بر استعداد رود گرگان براي کشتيراني صحيح است. چنين مي نمايد که کمودور روس علاقه بسياري داشت که از من درباره اين موضوع اطلاعاتي کسب کند. از ماهيت نقطه نظرهايش اين گونه نتيجه گرفتم که سؤال هايش به کشتيراني با کشتي بخار در رود گرگان مربوط مي شد.
از گفتگوهاي ترکمنها در گومش تپه احساسم مبني بر تفوق کامل روسيه تأييد شد، هر چند که موفق نشدم از ايشان شواهد جديدي به دست آورم. با وجود اين، تعصب عمومي ترکمن ها عليه اسکان روس ها در خاک اصلي، در گومش تپه نيز رواج داشت. مطلع شدم که چند سال پيش روس ها تلاشي براي احداث يک مجتمع ماهيگيري در آنجا به عمل آورده بودند، اما به سبب مخالفت شديد ترکمن ها، اين کار رها شد. در روزي که گومش تپه را ترک کرده بوديم، به وقت طلوع خورشيد از سبقت قايق خدرخان که براي افزايش سرعت آن هم زمان از بادبان و پارو استفاده مي کرد، از قايقمان خيلي شگفت زده شدم، زيرا پيش تر به من گفته بود که کارش با کمودور، او را چهار يا پنج روز معطل مي کند. [به وقت سبقت گرفتن] همراهانش تهديد کردند که از پياده شدن ما در حسن قلي جلوگيري خواهند کرد. به اين سخنان، ترکمن هاي قايق من به طعنه پاسخ دادند که خدر و افرادش مي توانند هر کاري که خواستند بکنند. اطمينان دارم که جنابعالي اين نظر را نخواهيد داشت که صرفاً از سر خود نمايي [چنين ] بي پروا عازم حسن قلي شدم. از مجاري مختلف تحقيقاتي در خصوص ميزان نفوذ خدر به عمل آورده بودم و اطمينان زيادي داشتم که برآورد روسها در مورد اقتدار او در ميان طايفه اغورجلي بيش از اندازه واقعي آن بود. افزون آن که شخصيت آقاخان را دو ماه ديده [و از اين روي با حضور او] خود را در امان احساس مي کردم. هيچ دليلي براي خيانت آقاخان يا خوانيني که ما را همراهي مي کردند، نداشتم. در نظر اين مردم ميهمان نه فقط آقاخان که ميهمان همه طايفه جعفربايي محسوب مي شدم، تا زماني که با ايشان بودم مي توانستم به حسن نيتشان اطمينان کنم.
در [مدت اقامتم در] حسن قلي در چادر دو تن از رؤساي آنجا غذا مي خوردم. همه [افراد] برجسته در چادر آنها گرد مي آمدند. در ميان طايفه اغورجلي نيز به همان اندازه که در جعفربايي احساس مي شد، تسليم در برابر کمودور را رايج ديدم، اما تنها واهمه از قدرت کمودور بود که ايشان را مانند ديگر يموتها به اطاعت وادار مي کرد، زيرا چند سال پيش از روسها در اينجا نيز چون گومش تپه با ساختن انبار براي شيلات، جهت استقرار در ميان اين مردم هم از اجازه دادن حق ماهيگيري در ساحل خود به روسها پشيمان شده بودند و با خاتمه مدت اجاره، مصمم گشتند که از ورود به هر نوع قرارداد جديد خودداري کنند، زيرا پي برده بودند که اگر همان اندازه ماهي که خود صيد مي کنند به خريدار بهتر فروخته شود، سود بيشتري دارد. اگر راجع به صحت آنچه در گز راجع به نيات خدرخان در مورد من اظهار شد ضرورت داشته باشد، مي توانم اين مورد را ذکر کنم که در حسن قلي شخصاً ا ز من دعوت کرد که به ديدارش بروم و بر اين کار اصرار ورزيد. در جواب او پاسخ دادم که اگر خدرخان خواهان ملاقات من است مي تواند همانند ديگر خوانين به ملاقاتم بيايد و اين که به هيچ وجه قصد آن ندارم که ميهمان نوازي او را امتحان کنم.
در حسن قلي نتوانستم بفهمم که آيا روسها هيچ استحکامات يا ابنيه اي در سواحل شرقي درياي مازندارن بنا کرده بودند. اطلاع دارم که آنچه در نقشه هاي اين دريا به عنوان دژ کراسنوودسک علامت گذاري شده، ديگر وجود ندارد. [از شواهد] متقاعد شده ام که اين دژ مي بايست تنها بنايي موقت بوده باشد که در عصر پترکبير ساخته شده بود.
در بازگشت از حسن قلي، خوانين ترکمن به استثناي آقا خان و خان گومش تپه، در خوجه نفس، در کناره جنوبي رود گرگان، از من جدا شدند. مي خواستم که از آن محل مستقيماً به آشوراده بروم، اما خان گومش تپه که در قايقش بودم، گفت که تصميم دارد در وهله اول مرا به گز ببرد، زيرا به گفته او، کمودور را در آنجا مي شد پيدا کرد. از من درخواست کرد که در اين خصوص تقاضايش را بپذيرم. همچنين گفت که به سبب علاقه مندي واقعي اش به خدمت به من، اميدوار بود که من نيز آنچه در توان داشتم براي کمک به او انجام دهم، زيرا اجابت خواسته اش مستلزم زحمت اضافي نبود و [از اين روي] با او در اين مورد بيشتر بحث نکنم. در اين مدت يک قايق ديگر ترکمن ازکنار ما گذشت و خان مذکور با اطميناني که [به وسيله آن] از حضور کمودور آشوراده به جاي گز حاصل کرد، بحث ما خاتمه يافت. در مسير مصرّانه از من تقاضا کرد که کمودور را از قصدش براي بردنم به گز به جاي آشوراده مطلع کنم. زيرا اين کار لطف بزرگي در حق او بود و اگر او را در حضور کمودور به موهن ترين واژگان دشنام مي دادم، آن را هنوز لطف بيشتري از جانب من به خود تلقي مي کرد. مشتاق آن بودم که تأثير اجراي نخستين توصيه اين خان را به چشم خود ببينم. در گفتگو با کمودور به قصد او براي بردنم به گز اشاره کردم. از همين روي يا هر سبب ديگر، خان مذکور ديگر نمي توانست هيچ دليلي براي عدم رضايت از خوش خدمتي به آن افسر روس داشته باشد.
شايد به مشروح جزئياتي وارد شده باشم که استحقاق آن را ندارند، اما به نظر من آنها شواهدي هستند که بر ماهيت نفوذ روسيه در ميان ترکمن ها دلالت دارند. فکر مي کنم که حضرت عالي اين دراز گويي را زودتر از حذف رويدادهايي خواهيد بخشيد که مي توانند شما را قادر سازند که شخصاً درباره واقعيات امور در آن سامان صاحب نظر شويد.
اندکي پس از ورودم به عرشه کشتي کمودور، او خود پيشنهاد کرد که از آشوراده بازديد کنم تا با مسيو گوسک، نماينده کنسولي روسيه در استرآباد، از من پذيرايي کنند. ايشان بناهاي مختلف احداثي را به من نشان دادند. با پزشک پايگاه دور جزيره قدم زدم. آشوراده در فاصله تقريباً سه مايلي انتهاي شبه جزيره ميان کاله قرار دارد و دهانه غربي خليج استرآباد را شکل مي دهد. آشوراده جزيره اي کوچک و تنها حدود يک مايل طول و چند صد يارد عرض دارد خاکش فقير و شني است. هيچ گياه بومي جز علف هاي بلند و زبر ندارد، اما اين گياهي مفيد است، زيرا ريشه اش که خاصيت چسبندگي دارد، به مقدار زيادي در خاک پخش مي شود. در فقدان اين ريشه ها، خاک آشوراده در معرض پراکندگي به وسيله بادهايي است که در درياي مازندران فراوان مي وزد. مرتفع ترين نقطه اين جزيره تنها چند فوت بالاتر از سطح دريا است. با وجود اين بر اين گمان هستم که عمق دريا در ساحل آن تدريجاً کاهش مي يابد. اگر اين حدس صحيح باشد، مي توان نتيجه گرفت که [با گذشت زمان] ابعاد جزيره افزايش خواهد يافت، زيرا بين آن و ميان کاله عمق آب تا بدانجا اندک است که فاصله بين آنها را جز در مجرايي باريک که در اواسط راه وجود دارد، مي توان پياده طي کرد. در حال حاضر پانزده بنا از انواع مختلف در آشوراده وجود دارد که در منتهي اليه شمال آن واقع هستند. عمده ترين اين ابنيه، بيمارستان است که سازه اي محکم و منظم از جنس چوب دارد. ضميمه آن، خانه پزشک و ساختمان ديگري است که به نظر مي رسد مستحکم بنا شده باشد. ديگر ساختمان ها عبارتند از :آشپزخانه افراد، بنايي ديگر متعلق به بيمارستان، محل سکونت افراد، حمامي بزرگ، يک کارگاه آهنگري، يک انبار طويل دولتي، انبارهاي مال التجاره و انباري براي ماهي. همه آنها از جنس چوب هستند و از ابنيه روستاهاي ساحل مستحکم تر به نظر مي رسند. تلاش زيادي براي درختکاري و دلچسب تر کردن جزيره به عمل آمده است. به هر حال چنين مي نمايد که بيد تنها درختي باشد که مي تواند در آنجا به شکل طبيعي رشد کند. در حال حاضر مساحتي چشمگير از زمين آنجا کرت بندي شده و زحمت زيادي براي کاشت درختهاي پرتقال و ليمو کشيده مي شود که هر شب با دقت به شکل مصنوعي آبياري مي شوند. تا جايي که دريافتم، برخلاف اظهارات ايرانيان، هيچ بنايي از سنگ يا آجر در آشوراده وجود نداشته و به ظن غالب نيست. در ساحل تنها يک توپ ديدم و در هيچ جا، زاغه مهمات يا قورخانه به چشم نيامد. شش شناور تجاري در آشوراده و گز لنگر انداخته بودند.
شناورهاي دولتي شامل دو کشتي جنگي دو دکله، يکي با 14 توپ و ديگري8 توپ و يک قايق بزرگ، قادر به حمل توپ هاي کوچک بود. به نظر مي رسيد که در عرشه کشتي کمودور، افزون بر شخص او، تنها دو افسر ديگر، يکي با درجه کاپيتاني و ديگري ناوباني، خدمت مي کردند. اين فرصت را نداشتم که از کشتي جنگي ديگر بازديد کنم، اما به من گفته شد که در آن نيز تنها دو افسر وجود داشتند. حقوق کمودود 6000 تومان در سال است و به او اين اختيار داده شده که سالانه 500 تومان براي هديه به ترکمن ها هزينه کند.
به هر روي اهميت آشوراده به سبب اندازه اش نيست. جنابعالي خود آگاه هستيد که سواحل ايران در درياي مازندران چند بندرگاه طبيعي دارد که يکي از آنها خليج استرآباد است که به باور من بهترين آنهاست. در آن هر تعداد کشتي مي تواند در کمال امنيت لنگر بيندازد. در تند بادهايي که در درياي مازندارن فراوان مي وزند، خليج استرآباد لنگرگاه خوبي است، زيرا بزرگ ترين کشتي هاي اين دريا، همانند کشتي دکل دار کمودور با 14 توپ، مي تواند در100 ياردي ساحل آشوراده لنگر اندازند. از امتيازات اين جزيره براي تجارت نيز نبايد غفلت شود. از لحاظ جغرافيايي مناسب ترين موقعيت را براي استقلال ماهيگيران روس دارد، زيرا فاصله اش تا سه ايستگاه بزرگ صيادي در سواحل ترکمن نشين- خوجه نفس، گومش تپه و حسن قلي- زياد نيست.
از منظر نظامي، چنين مي نمايد که آشوراده نقطه مهمي باشد. به سبب کوچکي به سهولت مي توان آن را داراي استحکامات دفاعي کرد. با موقعيت جزيره اي آن در دريايي که هيچ کشتي مسلحي [جز بحريه روسيه] اجازه ظهور ندارد، تنها به ساده ترين نوع استحکامات نياز دارد تا غير قابل نفوذ شود. به عنوان يک پايگاه نظامي از اين امتياز برخوردار است که در جزيره آب تازه تقريباً در سطح خاک قابل تهيه و هوايش از هر نقطه ديگر در ساحل، جز حسن قلي، سالمتر است. در حال حاضر اشغال آشوراده از نوع نظامي است. نتوانستم که بفهمم که آيا عملاً براي جلوگيري از بازديد ايرانيان از جزيره از نيروي نظامي استفاده مي شود. اما ديدگاه روسيه در اين باره تا بدانجا در استرآباد مشهور است که هيچ ايراني جز تعدادي خرده فروش خود را براي ديدن از آن به مخاطره نمي اندازد. در چند نوبت، هنگامي که ايرانيان با نفوذ خواستند که به بهانه ملاقات کمودور به آنجا بروند، بدان سبب در مقصود خود ناکام شدند که کمودور ايشان را در خاک اصلي ايران يا عرشه کشتي خود پذيرفت. ترکمن ها تنها کساني هستند که براي رفتن به آنجا تشويق مي شوند. حتي ترکمن ها نيز اگر بر حسب ضرورت بدون همراهي يک روس در جزيره پياده شوند، نگهبانان به ايشان اجازه نزديک شدن به ساختمان ها را نمي دهند. لنگرگاه کشتي هاي روسي در گز در خاک اصلي [ ايران] حدود سه چهارم مايل از ساحل فاصله دارد، حتي شناورها با بار سبک نيز مجبور هستند که دور از ساحل لنگر بيندازند، زيرا آب بي نهايت کم عمق است و رفت و آمد بين آنها و ساحل به وسيله قايق هاي کوچک با کف مسطح انجام مي گيرد. فاصله ساحل گز تا آشوراده حدود 8 مايل است.
در دو ملاقاتي که با کمودور داشتم، محترمانه پذيرفته شدم. از آنجا که در آخرين ديدار، سخناني بي اساس اظهار کرد، رخصت مي خواهم که با ذکر آنها، زحمت افزا شوم. وي به هنگام صرف غذا گفت که به عنوان يک افسر بحريه نمي توانست از بيان نظر خود در اين باره خودداري کند که در سفر به حسن قلي با قايقي به کوچکي آنچه من در اختيار داشتم، مخاطره زيادي کرده بودم. [ديگر آن که] از بابت عدم پذيرش پيشنهادش براي اعزام کشتي و خدمه خود او براي همراهي با من نيز اظهار تأسف کرد. به گفته او، اگر اين کار کافي نبود، خود با کشتي اش مرا به آن محل مي برد. اين سخن تا بدانجا باعث شگفتي من گشت که من فکر کردم در فهم آن دچار اشتباه شده بودم. از آنجا که کمودور تنها به زبان روسي صحبت مي کرد، از مسيو گوسک که در آن ملاقات نقش مترجم را داشت، در خواست کردم که سخن او را تکرار کند. او اين کار را به زبان فرانسه انجام داد. پاسخ دادم که درباره اين اظهارات نمي توانم از بيان شگفتي خود اجتناب کنم، زيرا براي نخستين بار بود که آنها را مي شنيدم؛ اگر چه نمي توانستم به خود اجازه دهم که او يا افرادش را به زحمتي زياد چون همراهي با من تا حسن قلي بيندازم، اما قادر نبودم از اظهار اطلاع از لطف او براي چنين پيشنهادي قصور کرده باشم. کمودور گفت که در نخستين بازديدم، از کاپيتان خود خواسته بود که آن مطلب را به زبان فرانسه به اطلاع من برساند. اگر چه اين گفتگو به زبان روسي و بخشي به زبان فرانسه صورت مي گرفت، منتظر توضيح کاپيتان شدم؛ او هيچ پاسخي نداد و در گفتگو شرکت نکرد.
اگر چه انباري براي کالاهاي تجاري در آشوراده ساخته شده، اين تأسيسات تنها به آن محل محدود نيست. در بناي آنها در خاک اصلي نيز همانند آشوراده، بي توجهي [روسها] به حقوق ايران به چشم مي خورد. رواندوف، عامل کمپاني مسکو که پيش تر به او اشاره کرده ام، بدون رضايت و حتي تقاضاي موافقت از مالک روستاي گز يا اجازه وزراي ايران، در آن روستا ساختماني را براي تحويل گرفتن کالاهاي تجاري بنا کرده است. برادر يکي از منشي هاي [محلي] نمايندگي سياسي روسيه در تهران نيز در آن روستا مالکيت يک خانه و زمين را به دست آورده است. به هر حال مورد اخير از آن روي اهميت کمتري دارد که وي تبعه روسيه نبوده و از اتباع ايران است. با وجود اين که فرد اخير ظاهراً منصب مترجمي کمودور را دارد، همانند همه مستخدمين [محلي] روسيه در اين کشور، در اموري که مي تواند به حوزه وظايف شغلي اش مربوط شود، به ناحق امتيازات اتباع خارجه را به خود منتسب کرده است. چنين مي نمايد که وي در چند مورد به غير منطقي ترين وجه در حقوق قانوني مقامات محلي روستا مداخله کرده است. يکي از اين موارد را که چند ماه قبل رخ داده، ذکر مي کنم. [هنگامي که] ضابط گز از يکي از روستاييان، ديون معوقه ديواني را مطالبه کرد، آن روستايي با اتکا به کسب حمايت از روسهايي که يکي از خويشاوندانش در خدمت ايشان بود، از پرداخت ديون سر باز زد. ضابط براي گرفتن بدهي به چوب و فلک متوسل شد. هنگامي که اين خبر به گوش مترجم ايراني رسيد، دنبال آن شخص فرستاد و مختصر آن که بدون هيچ تحقيقي، ضابط را به شدت تنبيه کرد. از اين موضوع نه تنها به وسيله خود ضابط، بلکه از افراد متعدد در استرآباد و گز اطلاع حاصل کردم. از آنجا که اين مورد، مداخله مستقيم در حقوق قضايي ايران بود، در سراسر ايالت هيجاني قابل ملاحظه به پا کرد.
از جزئياتي که شرح داده شد، شايد جنابعالي بر اين نظر باشيد که اشغال آشوراده به وسيله روسها ماهيتي موقتي ندارد. موفق شدم که اطلاعاتي از يک منبع اختصاصي به دست آورم که به آن اعتماد زيادي دارم. اطلاعات مذکور نه تنها مؤيد اين نظر درباره اشغال آشوراده است، بلکه موجب سوء ظن قابل ملاحظه نسبت به هدف دولت روسيه مي شود که براي برقراري مناسبات تجاري با مردم استرآباد به اقدامات تحميلي مبادرت مي ورزد. به من اطلاع داده شد که روسيه به اهميت مالکيت آشوراده به خوبي واقف است، اما قصد جلوگيري از تملک آن را ندارد و اين که اگر آشوراده را [به دولت ايران] تسليم کند، اين کار تنها در کمال بي رغبتي خواهد بود. همچنين آگاه شدم که چند سال پيش يک کمپاني تجاري از مسکو به رياست بارون ميندورف (1) مصمم گشت که تجارت روسيه را به آسياي مرکزي گسترش دهد. اين کمپاني چند سال قبل رواندوف را به عنوان عامل خود به استرآباد فرستاد و براي افزايش بازرگاني و نفوذ اين عامل در ميان اهالي ايالت، مبلغ 2500 تومان در اختيار او قرار داد تا براي متنفذترين افراد خرج شود. کمپاني همچنين براي رواندوف مقادير زيادي مال التجاره تدارک ديد. او دستور داشت که اين کالاها را به قيمت کمتر از ارزش واقعيشان در بازار بفروشد. به هر حال چنين به نظر مي رسد که رواندوف انتخابي مناسب براي اين مأموريت نبود،زيرا همزمان با قدرت گرفتن کمودور در خليج استر آباد، وي در اجراي دستور العمل کار فرمايان خود مبالغي را به شيوه اي چنان بي سابقه در ميان دست اندکاران تجارت پخش و پول زيادي را مسرفانه هزينه کرد که تأثيري عکس نياتش به بار آورد. فوراً رواندوف يک عامل سري دولت روسيه شناخته شد و اين که در پوشش تجارت، سلطه سياسي روسيه بر ايالت و نهايتاً گرفتن آن مخفي بود. براي شيوه اي که اين شخص ظاهراً تاجر منابع مالي خود را هزينه کرد، مي توان نمونه زير را نقل کرد. وي در ورود به استرآباد به ملامحمدعلي، مجتهد معروف شهر مبلغ پانصد تومان هديه داد و درخواست کرد براي بناي يک مسجد خرج شود. اين خواسته انجام شد. هنگامي که اين عمل سخاوتمندانه علني گشت، مردم از اين که يک تاجر و يک مسيحي مبلغي چنين هنگفت را به چنان هدفي اختصاص داده بود، تا بدان حد در شگفت آمدند که از رواندوف درباره سبب اقدام سخاوتمندانه اش شروع به پرسش کردند. او پاسخ داد که در دريا پس از مواجهه با طوفاني سهمگين، نذر کرده بود که در صورت زنده ماندن، آن مبلغ را براي ساختن يک مسجد هزينه کند. بر همه آشکار بود که اين پاسخ سخيف براي فريبکاري است. به من گفته شد که تقريباً مقارن منازعه ايران و هرات، رواندوف در شهر اخير به برخي مناصب گمارده شده بود. از منبع پيش گفته مطلع گشتم که خبرهاي منتشره از سوي روسها مبني بر ارزش زياد و فزاينده تجارتشان با استرآباد و ايالات شرقي ايران، واقعيت نداشت و صادرات سالانه روسيه از اين مجرا از پنج يا شش هزار تومان تجاوز نمي کند. بنا بر همين منبع، مسيو گوسک به افرادي که احتمالاً به ايشان تماس گرفتم، تعليم داده بود که به من بگويند که صادرات روسيه در سال به چند ميليون روبل بالغ مي شود. وي همچنين به ايشان گفته بود که در ميان روس هاي آگاه به اوضاع آسياي مرکزي، اين باور شيوع دارد که مستملکات انگلستان در شرق نمي تواند در يک حمله مستقيم به تسخير روسيه درآيد؛ لشکرکشي اخير انگلستان به افغانستان ايشان را به اين نکته متقاعد کرده است. با وجود اين روسيه هنوز مصمم به افزايش نفوذ خود در قبايل آن منطقه است و اين هدف تنها با پيشبرد تجارتش در آسياي مرکزي قابل دستيابي است. مسيو گوسک براي کمک به پيشبرد اهداف دولت متبوعش در جهت خراسان و هرات، از وزير مختار روسيه در تهران اجازه خواسته بود که عازم مشهد شود، اما[وزير مختار] هنوز به اين تقاضا پاسخي نداده بود. منبع من همچنين گفت که تجارت روسيه با استرآباد چنان اندک بود که به عقيده او استقرار يک کنسول در آن شهر در واقع تحصيل نفوذ سياسي را هدف داشت نه آن که منافع تجاري ملتزم گماردن چنين شخصي باشد. با وجود محافظه کاري بيش از حد او در صحبت در اين زمينه، من خود به همان اندازه قادر به قضاوت بودم که آيا قضيه انتصاب کنسول از سوي روسيه با هدف سياسي بود. به هر حال، منبع من اخيراً مکتوبي از کنت مدم (2) به کمودور روسيه را به زبان فرانسه ديده بود که در آن، مطلب زير آمده بود:
منبع من همچنين گفت که به نظر او درباره شيوه اقدامات مأمورين روس در ايالت استرآباد مطالبي تحريف شده در اختيار امپراتور روسيه گذاشته شده و بسياري از رويدادها به اعليحضرت گزارش نشده بود. در مورد گماردن نماينده اي در استرآباد نيز گفت که به باور او وزراي دولت روسيه از هر پيشامدي از سوي اتباع ايران که به ايشان بهانه بدهد که به دولت ايران براي پذيرش کنسولي در استرآباد فشار آورد، با رضامندي مي نگرند. اگر چه اين واقعيت بود که روسيه اين حق را داشت که هرگاه مناسب تشخيص دهد، کنسولي را در استرآباد بگمارد، اما اگر شرايط براي انتصاب اين کنسول با توسل به زور به مناسبت يکي آزردگي مساعد باشد، چنين کنسولي در يک روز مي تواند نفوذي را به دست آورد که تحصيل آن براي کنسولي که ايران بدون فشار با انتصابش موافقت کند، نيازمند يک سال وقت است. به سبب بيم زيادي که از وقوع برخي حوادث با ماهيتي اين چنين داشتم، از هر فرصتي استفاده کردم تا به کساني که با من تماس مي گرفتند، اين نکته را گوشزد کنم که در هيجانات ناگهاني، بي تدبيري در تن دادن به توسل به خشونت، موجب نه تنها لطمه خوردن از ناخشنودي دولت خودشان، بلکه شکست در همان هدفي مي شود که خواهان دستيابي به آن هستند.
پينوشتها:
* عضو هيأت علمي دانشگاه تهران
1. Baron Meyendorff.
2. Kont Medem.
/ج