... اسطوره تمام نشد

شماره 741 هفته نامه روشنفکر که در روز 28 دي ماه 1346 منتشر شده، چند روز بعد از مرگ جهان پهلوان، بخش عمده اي از مطالبش را به اين اتفاق اختصاص مي دهد. پيش از آغاز مطالب در توضيح دليل عدم پرداختن به موضوعي چنين مهم در شماره قبلي نوشته شده بود: «متاسفانه روز دوشنبه گذشته خبر خودکشي (!) تختي وقتي به ما رسيد که مجله منتشر شده بود اما از پاي ننشستيم و از همان لحظه با همه تاثر گيج کننده اي که وجود يکايک‌مان را فرا گرفته بود به بررسي و تحقيق درباره مرگ جهان پهلوان پرداختيم.
دوشنبه، 21 آذر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
... اسطوره تمام نشد

 ... اسطوره تمام نشد
... اسطوره تمام نشد


 






 

72 ساعت آخر زندگي تختي به روايت هفته نامه روشنفکر سال 1346
 

شماره 741 هفته نامه روشنفکر که در روز 28 دي ماه 1346 منتشر شده، چند روز بعد از مرگ جهان پهلوان، بخش عمده اي از مطالبش را به اين اتفاق اختصاص مي دهد. پيش از آغاز مطالب در توضيح دليل عدم پرداختن به موضوعي چنين مهم در شماره قبلي نوشته شده بود: «متاسفانه روز دوشنبه گذشته خبر خودکشي (!) تختي وقتي به ما رسيد که مجله منتشر شده بود اما از پاي ننشستيم و از همان لحظه با همه تاثر گيج کننده اي که وجود يکايک‌مان را فرا گرفته بود به بررسي و تحقيق درباره مرگ جهان پهلوان پرداختيم. اين وظيفه ما بود چون مردم از روشنفکر توقع ديگري دارند. همه منتظر بودند ببينند روشنفکر چه مي نويسد چون تختي و روشنفکر الفتي ديرينه با هم داشتند و هميشه جالب ترين و تازه ترين خبرها و گزارش هاي مربوط به تختي نخست در اين مجله منعکس مي شد و سپس به نشريات ديگر راه مي يافت...»
يکي از جالب ترين بخش هاي اين گزارش به شرح 72 ساعت پاياني زندگي غلامرضا تختي اختصاص دارد، شرحي که با محور قرار دادن شائبه خودکشي تختي به نگارش در آمده و همچنين ساير رسانه هاي آن روزها حرفي از احتمال به قتل رسيدن در آن نيست.بسياري از کارشناسان معتقدند آن روزها با دستور حکومت، شائبه خودکشي تختي بيش از ديگر احتمالات در رسانه ها مطرح شده بود. اين گزارش را در زير مي خوانيد:
روز جمعه / ساعت 9:30؛ تختي در خانه شميرانش روي لبه تخت نشسته است. شهلا وارد مي شود و به او مي گويد: «برو کليد بوفه را از عزيز خانم (خواهر تختي) بگير، قند برداريم و بعد هم مي خواهم بوفه را تميز کنم.»تختي که هميشه از اختلاف بين خواهرش و شهلا ناراحت بود، مي گويد: «چرا خودت نمي روي بگيري؟» شهلا مي گويد: «خب حالا تو برو. مگر چه عيبي دارد؟» تختي هم بلند مي شود و لباس مي پوشد و از خانه بيرون مي رود شهلا جلوي در مي آيد و مي گويد: «امروز هم که جمعه است از خانه بيرون مي روي؟ مهمان داريم.» تختي بر مي گردد و مي گويد: «مي روم شهسوار.» او سوار ماشين مي شود و از شميران به تهران مي آيد.
ساعت 12 ؛ تختي به چهار راه نصرت مي رود تا نيکو سليمي (يکي از دوستانش) را ببيند. او را مي بيند و پيشنهاد مي کند که با هم ناهار بخورند نيکو به او پيشنهاد مي کند که با هم به ديدن دوست مشترک شان محمد حسين قيصر بروند و با او ناهار بخورند.
ساعت يک بعدازظهر؛ تختي و نيکو به خانه قيصر مي رسند، او هم ناهار نخورده و به اتفاق ناهار مي خورند.
ساعت 4 بعدازظهر؛ تختي نزد روح ا... خان، دوست نزديکش مي رود و تا شب پيش او مي ماند.
ساعت 10:30 شب؛ تختي به هتل آتلانتيک مي رود. بدون آن که به دوستانش گفته باشد، به خانه نمي رود. به متصدي هتل مي گويد: «چون دير وقت است به خانه نمي روم.» و مي رود و مي خوابد.
روز شنبه/ ساعت 9:30 صبح؛ با تلفن، از دفتر هتل صبحانه مي خواهد. برايش مي برند صبحانه مي خورد و لباس مي پوشد، وصيت نامه اش را که تنظيم کرده بود با خود بر مي دارد و مي رود.
ساعت 10 صبح؛ در سالن پايين هتل با آقاي اميد مدير هتل به صحبت مي نشيند و درباره همه چيز حتي فدراسيون کشتي و فوتبال حرف مي زنند.
صاعت 10:30 صبح؛ به ديدن دوستش شاغلام در گل فروشي رزنوار (چهار راه پهلوي) مي رود.
ساعت 11 صبح؛ وصيت نامه اش را که تنظيم کرده در محضر 202، با حضور آقاي مصطفي فرزين سر دفتر اين محضر رسمي مي کند.
ساعت 11:30 صبح؛ دوباره به دکان شاغلام بر مي گردد و در حدود نيم ساعت مي نشيند و در همين موقع فتح ا... ، شاگرد شاغلام با دوربين دستي از او عکس مي گيرد، بعد با نويسنده ما (مجله روشنفکر) ملاقات مي کند و با او تا چهار راه پهلوي پايين مي روند.
ساعت 12؛ براي ديدن جعفر خدادادي يکي از دوستانش به موسسه دخانيات مي رود و با جمعي از کارگران صحبت مي کند. در همين جا وقتي جعفر به او مي گويد بيا عصري به شاه عبدالعظيم برويم، مي گويد: « همين روزها همه تان به آن جا خواهيد آمد» او از جعفر براي اسلحه خفيف خود فشنگ مي گيرد.
ساعت 1:30 بعدازظهر؛ به دکان محمد حسين قيصر مي رود و با او ناهار مي خورد.
ساعت 4 بعدازظهر؛ به ديدن روح ا... خان مي رود و پس از اين که زماني را با هم مي گذرانند، تصميم مي گيرند به مهرآباد بروند و شام بخورند که روح ا... خان مي گويد شلوغ است. ناگزير با هم به دکان احمد شکري يکي از دوستان شان مي روند و پس از خوردن خوراک ماهي تا ساعت 1:30 بعد از نيمه شب آن جا مي نشينند و بعد از هم جدا مي شوند تختي عصر قرار بود که به ديدن منزه دوستش برود که نرفت.
ساعت 1:30 بعد از نيمه شب؛ تختي به هتل باز مي گردد و به اتاق شماره 23 مي رود. از پيشخدمت مي خواهد که اسلحه اش را از ماشين به هتل بياورد، ولي به او مي گويد: «مواظب خواهم بود، مي دانم ورود اسلحه به داخل هتل قدغن است.»
روز يک شنبه/ ساعت 10:30 صبح؛ به خانه تلفن مي کند و با شهلا صحبت مي کند و دوباره مي خوابد.
ساعت يک بعدازظهر؛ از خواب بلند مي شود و دوباره به خانه اش تلفن مي کند ولي يا تلفن اشغال بوده و يا او پشيمان مي شود . در هر صورت صحبت نمي کند و بعد به يکي از دوستانش تلفن مي کند، او هم در خانه نبوده است.
ساعت 3:30 بعدازظهر؛ تلفن مي کند تا برايش ناهار بياورند.
ساعت 4 بعدازظهر؛ پيشخدمت مي آيد و ظروف خالي را مي برد. او از پيشخدمت قلم و کاغذ مي خواهد که برايش مي آورند. اين پيشخدمت آخرين کسي است که تختي را زنده ديده است.
ساعت 4:30 بعدازظهر؛ نيکو سليمي دوست تختي به خانه تلفن مي کند و تختي را مي خواهد شهلا به او مي گويد: «تختي از صبح که بيرون رفته، هنوز برنگشته».
ساعت 11 شب؛ پيشخدمت هتل از مقابل اتاق او مي گذرد. مي بيند چراغ اتاق شماره 23 روشن است و صداي آب از دستشويي مي آيد. اين نشان مي دهد که تختي تا اين ساعت زنده بوده است.
ساعت 1:30 نيمه شب؛ لحظه فاجعه ، لحظه انتظار- چند ساعت جان کندن پايان مي يابد. او آخرين نفس را در تنهايي مي کشد و در يک لحظه که براي همه دوستارانش لحظه بي خبري بود، روح از کالبدش پرواز مي کند...
روز دوشنبه / ساعت 8:30 صبح؛ پيشخدمت هتل مي بيند ماشين بنز تختي چرخ عقبش پنچر است، به مدير هتل مي گويد تلفن مي کنند، تختي جواب نمي دهد. پيشخدمت مي رود گوشش را به در اتاق مي چسباند، مي بيند صدايي نمي آيد. تلفن زنگ مي زند . با مشت به در مي کوبد و وقتي نگران مي شود...
ساعت 9 صبح؛ مدير هتل به کلانتري 7 تلفن مي کند و بعدا به کلانتري مي رود و با چند مامور مي آيد چون در بسته است، مامور جلوي در مي گذارند و دوباره به کلانتري باز مي گردند.
ساعت 9:30 صبح؛ نماينده دادستان و ماموران در اتاق را باز مي کنند و با جسد تختي روبه رو مي شوند که روي تخت افتاده، صورتش کبود شده و شيار باريکي از خون از گوشه لبانش سرازير شده است...» و در ادامه اين گزارش مواردي به عنوان علت خودکشي(؟) تختي آمده است. قضاوت در مورد قانع کننده بودن اين دلايل و اين که آيا کسي به خاطر آن ها به زندگي اش پايان مي دهد يا نه، با شما.
در قسمتي از گزارش اين روزنامه درباره دلايل اصلي ناراحتي هاي روحي تختي و احتمال مرگ خود خواسته وي چنين آمده است: « آنچه تا کنون درباره علت خودکشي تختي گفته و نوشته شده، آنچنان ضد و نقيض است که نمي توان باور کرد. خبرنگاران ما طي هفته گذشته با بيش از 30 تن از دوستان و فاميل تختي تماس گرفتند و اطلاعاتي که در زير مي آيد مجموع گفته هاي آن ها و علت واقعي مرگ جهان پهلوان است. تختي از 3 سال قبل در ناراحتي شديد روحي به سر مي برد. اين ناراحتي دلايل فراواني داشت که مجموع اين دلايل سرانجام آنچنان انفجار مهيبي در روح او به وجود آورد که تمام ورزش دوستان را در سوگ او نشاند. اينک آن دلايل:
1- تختي در مدت 3 سال اخير خود را شکست خورده مي دانست و همواره به تمام دوستانش مي گفت: «من ديگر قهرمان نيستم. من شکست خورده ام. در مقابل مردم شرمنده ام که نتوانستم افتخار بزرگي براي آن ها بياورم.»
2- تختي اصولا بد بودن زندگي اطرافيانش همواره او را زجر مي داد. چندين شب قبل از مرگ توي منزلش گريه کرده بود و به شهلا گفته بود: « يک نفر هست که دو ماه است از من کار خواسته، هر کاري مي کنم نمي توانم برايش کاري دست و پا کنم. چه کنم؟ مادرش و خواهرش در خانه منتظر او هستند.»
3- و آخرين و کوچکترين مساله که تا کنون سعي شده به عنوان مهم ترين مساله نشان داده شود، موضوع اختلاف خانوادگي بود. تختي به تصديق همه دوستانش جز در مواقعي که با شهلا آن هم به علت وجود خواهرانش در خانه، حرفش مي شد، از ازدواج خود ناراضي نبود و حتي آن قدر به شهلا علاقه مند بود که وقتي در چند روز تعطيلات با روح ا... جيره بندي، امير بهشتي پور، انوشيروان نصرتي و چند تن از ديگر دوستان به مسافرت شمال رفته بود بنا به گفته همه اين اشخاص هر روز 3 بار تلفني با خانه اش تماس مي گرفته و با شهلا خيلي صميمي و دوستانه صحبت مي کرده و اول حال او و بعد حال بابک پسرش را مي پرسيده.
منبع:هفته نامه تماشاگر 39



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.