يك تراژدي مداوم
نويسنده:فرزانه شمسایی
تاریخ طولانی ایران سرشار از پیروزیها و شكستها؛ شیرینیها و تلخیها؛ و فرازها و فرودهایی است كه برآیند همه آنها تا به امروز، تداوم یافتن یك هویت منسجم و پویا بوده است. یكی از نكات جالب توجه در بررسی تاریخ ایرانزمین این است كه با وجود محو شدن بسیاری از وقایع مهم گذشته از خاطره تاریخی مردم این سرزمین در زیر آوار زمان، برخی از این حوادث از آنچنان نقش پررنگی در شكلگیری سرنوشت تاریخی ایران برخوردار بودهاند كه به مثابه نقوشی برجسته بر پیشانی تاریخ پرماجرای این سرزمین به یادگار ماندهاند.
بدیهی است در بررسی ریشهها و پیامدهای شكستهای ایرانیان در جنگهای قفقاز، ملاحظه سیر تاریخی قبض و بسطهای قلمرو ایران در 2 قرن منتهی به این رویدادهای ناگوار، ضرورتی غیرقابل انكار دارد. در حالیكه از همان ربع نخست قرن 17 میلادی و پس از درگذشت شاه عباس اول (1629 میلادی) انحطاط قدرت صفویان و البته ایران، آغاز شد و در فرآیندی قریب به یك قرن، به سقوط دولت صفوی به وسیله جمعی از رعایای ناراضی آن منتهی شد، اما با برسر كار آمدن نادرشاه كه بدون تردید خود را شاه ایران با تمامی مشخصهها و مؤلفههای آن میدانست و البته به فراست دریافته بود كه از فقدان مشروعیت نیز رنج میبرد، چشماندازهای نوینی در تاریخ ایران گشوده شد.
یكی از این حوادث برجسته، جنگهای ایران و روس در 3 دهه نخست قرن 19 میلادی است، كه با پذیرش عهدنامههای گلستان (29 شوال 1228هـ.ق (1813 میلادی) در پی شكست اصلاندوز و تركمانچای (5 شعبان 1243 هـ.ق (21 فوریه 1828) در پی شكست گنجه) از سوی حكومت قاجار، به جدایی سرزمینهای ایران در قفقاز و انضمام آنها به روسیه منتهی شد و البته نه تنها در دوران وقوع آن بلكه تا همین امروز نیز با گذشت نزدیك به 2 قرن كماكان همچون یك داغ تازه بر پیكره ایران بر جای مانده است. التیام نیافتن این زخم با وجود گذشت زمان طولانی از روی دادن وقایع مزبور، دلایل گوناگونی دارد كه همواره یكی از موضوعات مورد علاقه پژوهشگران تاریخ ایران بوده و احتمالا در آینده نیز خواهد بود.
با فتوحات نادر مرزهای ایران برخی محدودههای باستانی خویش را نیز بازیافت و نه تنها لشگریان ایران به مناطقی از هندوستان رخنه كردند بلكه نادر و سپاهش از جیحون، مرز باستانی ایران، نیز گذشتند. اما همه اینها با نادر آغاز و با رفتن او به پایان رسید در ربع پایانی قرن 18 میلادی با كاترین دوم روند افزایش قدرت و توسعه ارضی خود را شتاب بخشیدند كه البته با دستاندازیهایی به خاك ایران همراه بود.
با روی كار آمدن آغامحمدخان قاجار وی همّ قابل توجهی را بر تثبیت دوباره حاكمیت ایران در مستملكات قفقازی كشور به كار بست و البته پیروزیهایی را نیز به دست آورد، اما این شرایط نیز دیری نپایید و وی در یكی از اردوكشیهای خویش به قفقاز در حوالی شهر شوشی طی سوءقصدی جان سپرد و قدرت را برای برادرزادهاش باباخان به میراث گذاشت. فردی كه دوران حاكمیت 37 ساله وی، به درست یا نادرست، به نماد سستی و ناتوانی در حفظ تمامیت ارضی كشور در طول تاریخ ایران شهره شده است، كه بیشك فرجامی تلخ برای وی بوده است و این موضوع به نوبه خود از پدیدههای جالب و قابل مطالعه در تاریخ ایران است.
در حالیكه ایرانیان هنگام از دست دادن سرزمینهای مورد ادعای خویش در میان رودان (بینالنهرین) در برابر عثمانیها، بالاخص عتبات كه مورد علاقه و احترام ویژه ایشان بود، طی قرارداد زهاب در دوران سلطنت شاه صفی، نواده و جانشین شاه عباس، واكنش عمدهای نشان ندادند و تلخی این خاطره را آنچنان بر كام خویش دوام نبخشیدند و یا در برابر صرف نظر ناصرالدین شاه از ادعاهای ایران در مورد افغانستان طی قرارداد پاریس در 1860 میلادی آنچنان دچار تلاطم نشدند و یا با از دست رفتن یكی از گهوارههای اصلی فرهنگ و تاریخ ایران، یعنی فرارودان (ماوراءالنهر)، در قرارداد آخال، مرثیههای سوزناك نسراییدند اما درست در لابهلای این حوادث تلخ روی داده از نیمه قرن 17 تا ابتدای قرن 20 میلادی و تقلیل یافتن مرزهای سرزمینی ایران به مرزهای فعلی، شكستهای ایران در جنگ با روسیه در قفقاز به عرصهای برای به جوشش درآمدن احساسات عامه مردم و به میدان كشانیدن نخبگان بدل شد كه هر چند خود قابل بحث و بررسی است اما از سوی دیگر به روشنی نشانگر اهمیت قفقاز و البته تلخی شكستهای ایران از روسیه تزاری در دوران مزبور است كه البته پرداختن به جزئیات آن در ظرفیت این مقال نمیگنجد.
آنچه در این بین مطرح است تبیین اجمالی چگونگی بازتولید و تسری برخی از تهدیدات و مشكلات ناشی از شكستهای ایران از روسیه در جنگهای قفقاز تا به امروز است، كه خود میتواند گواهی باشد بر هوشیاری ناخودآگاه جمعی ملتی كه به فراست براهمیت و سرنوشتساز بودن این شكستها و تبعات آن بر كشور آگاه بودهاند.
با پایان یافتن دوره اول جنگهای ایران و روس و تحمیل عهدنامه گلستان، ایرانیان ناگزیر به چشمپوشی از ادعاهای ارضی خویش نسبت به بخش بزرگی از سرزمینهای خود در قفقاز شدند و روسها در واقع علاوه برتفرقهافكني بین ایرانیان و اتباع مسیحی گرجی و بخشی از اتباع ارمنی ایشان، بخش بزرگی از مسلمانان قفقاز شمالی و جنوبی را كه در طول قرنها احساس یگانگی و پیوند با برادران ایرانی خویش داشتهاند، را به زیر یوغ خود بردند.
یكی از پدیدههایی كه دور دوم جنگهای ایران و روسیه را نسبت به نبردهای پیشین ایرانیان تا حدود زیادی متمایز میساخت دعوت رجال تراز اول مذهبی شیعه از مردم برای جهاد علیه اشغالگران روس و حضور برخی از این شخصیتها در جبهه نبرد بود كه البته با به جوشش درآوردن احساسات مذهبی مردم، به پیروزیهای چشمگیری در بدو امر منتهی شد.
این واكنش علمای اسلامی و حضور ایشان در میدان جنگ در واقع عكسالعملی در برابر به زیر یوغ رفتن مردم عموما شیعه آران (خانات بادكوبه، شكی، شروان، دربند، قوبا و قرهباغ) به دست سلطهجویان مسیحی روس بود. پدیدهای كه در خاطره تاریخی ایرانیان بیسابقه بود.
یكی از پدیدههایی كه دور دوم جنگهای ایران و روسیه را نسبت به نبردهای پیشین ایرانیان تا حدود زیادی متمایز میساخت دعوت رجال تراز اول مذهبی شیعه از مردم برای جهاد علیه اشغالگران روس و حضور برخی از این شخصیتها در جبهه نبرد بود
هر چند مسلمانان و مسیحیان در دوران جنگهای صلیبی (1291ـ 1095 میلادی) نبردهای زیادی را با یكدیگر تجربه كرده بودند اما این جنگها جغرافیای دوردستی را نسبت به ایران دربرمیگرفت و در خاطره ایرانیان ردپای پررنگی برجای نگذاشته بود و از سوی دیگر فرجام جنگهای صلیبی پیروزی مسلمانان و بیرون راندن مهاجمان صلیبی بود اما بر پایه عهدنامه گلستان، شاه ایران سرزمینهای مسلماننشین را به سلطهجویانی غیرمسلمان واگذار كرده بود و در برابر فریاد تظلمخواهی مردم مسلمان قفقاز سكوت جایز نبود.
تا آن روزگار درگیریهای ایرانیان عموما با همسایگان مسلمان و دست به دست شدن سرزمینها در نبردها بین مسلمانان بود، هر چند كه گاه یكدیگر را تكفیر میكردند اما باز هم به هرروی چه سلاطین عثمانی، چه خانهای ماوراءالنهری و چه شاهان بابری هندی، همه مسلمان بودند و البته در اعصار پیشین هم دعواهای تیموریان و آققویونلوها و قرهقویونلوها نیز از همین جنس بود، اما در جنگهای ایران و روس یك قدرت غیرمسلمان فاتح سرزمینهای شیعه شده بود. شاید قدیمیترین خاطره اشغال سرزمین مسلمانان به دست كفار به دوران حملات مغولان بازمیگشت كه جنس ماجرا كلا متفاوت از این جریانات بوده است. به هر روی آشكار بود كه تحمل قرارداد گلستان برای ایرانیان دشوار است.
از همینرو در فاصله كوتاهی اراده و انگیزه بازپسگیری سرزمینهای اشغالی در عزمی مشترك میان عوام و نخبگان، جامه عمل پوشید و دور دوم جنگهای ایران و روس را ایرانیان آغاز كردند كه شوربختانه فرجامی تلخ در پی داشت. هر چند كه باید توجه داشت كه قدرت پیشرونده روس ولو ایرانیان جنگ را آغاز نمیكردند، دیر یا زود راه خود را به سوی ارس میگشود. اما در این میان تداوم یافتن تلخی این شكستها خود بر وجوه غمبار آن افزود.
پس از تثبیت حاكمیت روسیه تزاری در قفقاز، روسها كه به فراست میدانستند با وجود زبان فارسی و تداوم ریشههای عمیق فرهنگ ایرانی در قفقاز راهبهجایی نخواهند برد كمر به قطع ریشهها و نابودی تجلیات فرهنگ و تمدن ایرانی در سرزمینهای مسلمان و مسیحی قفقاز بستند و البته در آران این تكاپوها وجوه گستردهتری یافت. طبعا كار روسیسازی مناطق مسلماننشین كه پیوندهای محكمتری با مهد خویش داشتند دشوارتر و مهمتر بود. اینچنین بود كه دستگاه تزاری تحریفات تاریخی را نیز به خدمت منویات سلطهجویانهی خویش درآورد. البته جالب این است كه موقعیت راهبردی قفقاز و به ویژه منطقه آران آنچنان اهمیتی داشت كه لنین نیز كه با شعار آزادی ملتها قدرت را به دست آورده بود نخستین عدول خویش از آرمانهای مدعایی خود را در اشغال باكو متجلی ساخت.
سیر وقایع در دوران شوروی نیز به روشنی آشكار ساخت كه سیاست شوروی در قفقاز تفاوت ماهوی با سیاست امپراتوری تزاری نداشت و همان تحریفات و همان رویكردها تداوم یافت. تحریفاتی كه تبلور آن را میتوان در تغییر نام آران به آذربایجان در 1918 میلادی و یا جا انداختن دروغی بزرگ با عنوان معامله ایران و روسیه تزاری بر سر تقسیم آذربایجان یكپارچه به 2 بخش جنوبی و شمالی طی عهدنامههای گلستان و تركمنچای مشاهده كرد. تحریفاتی كه همچون نمك زخم 200ساله ایرانیان در قفقاز را تازه كرده و یادآوری میكند كه از دست دادن سرزمینهای ایرانی در قفقاز نه پرده آخر یك تراژدی بلكه خود آغاز سلسله تهدیدهایی جدید علیه ایران و تمامیت كشور بوده است.
منبع:روزنامه جام جم
ارسال توسط کاربر محترم سایت :roode20
بدیهی است در بررسی ریشهها و پیامدهای شكستهای ایرانیان در جنگهای قفقاز، ملاحظه سیر تاریخی قبض و بسطهای قلمرو ایران در 2 قرن منتهی به این رویدادهای ناگوار، ضرورتی غیرقابل انكار دارد. در حالیكه از همان ربع نخست قرن 17 میلادی و پس از درگذشت شاه عباس اول (1629 میلادی) انحطاط قدرت صفویان و البته ایران، آغاز شد و در فرآیندی قریب به یك قرن، به سقوط دولت صفوی به وسیله جمعی از رعایای ناراضی آن منتهی شد، اما با برسر كار آمدن نادرشاه كه بدون تردید خود را شاه ایران با تمامی مشخصهها و مؤلفههای آن میدانست و البته به فراست دریافته بود كه از فقدان مشروعیت نیز رنج میبرد، چشماندازهای نوینی در تاریخ ایران گشوده شد.
یكی از این حوادث برجسته، جنگهای ایران و روس در 3 دهه نخست قرن 19 میلادی است، كه با پذیرش عهدنامههای گلستان (29 شوال 1228هـ.ق (1813 میلادی) در پی شكست اصلاندوز و تركمانچای (5 شعبان 1243 هـ.ق (21 فوریه 1828) در پی شكست گنجه) از سوی حكومت قاجار، به جدایی سرزمینهای ایران در قفقاز و انضمام آنها به روسیه منتهی شد و البته نه تنها در دوران وقوع آن بلكه تا همین امروز نیز با گذشت نزدیك به 2 قرن كماكان همچون یك داغ تازه بر پیكره ایران بر جای مانده است. التیام نیافتن این زخم با وجود گذشت زمان طولانی از روی دادن وقایع مزبور، دلایل گوناگونی دارد كه همواره یكی از موضوعات مورد علاقه پژوهشگران تاریخ ایران بوده و احتمالا در آینده نیز خواهد بود.
با فتوحات نادر مرزهای ایران برخی محدودههای باستانی خویش را نیز بازیافت و نه تنها لشگریان ایران به مناطقی از هندوستان رخنه كردند بلكه نادر و سپاهش از جیحون، مرز باستانی ایران، نیز گذشتند. اما همه اینها با نادر آغاز و با رفتن او به پایان رسید در ربع پایانی قرن 18 میلادی با كاترین دوم روند افزایش قدرت و توسعه ارضی خود را شتاب بخشیدند كه البته با دستاندازیهایی به خاك ایران همراه بود.
با روی كار آمدن آغامحمدخان قاجار وی همّ قابل توجهی را بر تثبیت دوباره حاكمیت ایران در مستملكات قفقازی كشور به كار بست و البته پیروزیهایی را نیز به دست آورد، اما این شرایط نیز دیری نپایید و وی در یكی از اردوكشیهای خویش به قفقاز در حوالی شهر شوشی طی سوءقصدی جان سپرد و قدرت را برای برادرزادهاش باباخان به میراث گذاشت. فردی كه دوران حاكمیت 37 ساله وی، به درست یا نادرست، به نماد سستی و ناتوانی در حفظ تمامیت ارضی كشور در طول تاریخ ایران شهره شده است، كه بیشك فرجامی تلخ برای وی بوده است و این موضوع به نوبه خود از پدیدههای جالب و قابل مطالعه در تاریخ ایران است.
در حالیكه ایرانیان هنگام از دست دادن سرزمینهای مورد ادعای خویش در میان رودان (بینالنهرین) در برابر عثمانیها، بالاخص عتبات كه مورد علاقه و احترام ویژه ایشان بود، طی قرارداد زهاب در دوران سلطنت شاه صفی، نواده و جانشین شاه عباس، واكنش عمدهای نشان ندادند و تلخی این خاطره را آنچنان بر كام خویش دوام نبخشیدند و یا در برابر صرف نظر ناصرالدین شاه از ادعاهای ایران در مورد افغانستان طی قرارداد پاریس در 1860 میلادی آنچنان دچار تلاطم نشدند و یا با از دست رفتن یكی از گهوارههای اصلی فرهنگ و تاریخ ایران، یعنی فرارودان (ماوراءالنهر)، در قرارداد آخال، مرثیههای سوزناك نسراییدند اما درست در لابهلای این حوادث تلخ روی داده از نیمه قرن 17 تا ابتدای قرن 20 میلادی و تقلیل یافتن مرزهای سرزمینی ایران به مرزهای فعلی، شكستهای ایران در جنگ با روسیه در قفقاز به عرصهای برای به جوشش درآمدن احساسات عامه مردم و به میدان كشانیدن نخبگان بدل شد كه هر چند خود قابل بحث و بررسی است اما از سوی دیگر به روشنی نشانگر اهمیت قفقاز و البته تلخی شكستهای ایران از روسیه تزاری در دوران مزبور است كه البته پرداختن به جزئیات آن در ظرفیت این مقال نمیگنجد.
آنچه در این بین مطرح است تبیین اجمالی چگونگی بازتولید و تسری برخی از تهدیدات و مشكلات ناشی از شكستهای ایران از روسیه در جنگهای قفقاز تا به امروز است، كه خود میتواند گواهی باشد بر هوشیاری ناخودآگاه جمعی ملتی كه به فراست براهمیت و سرنوشتساز بودن این شكستها و تبعات آن بر كشور آگاه بودهاند.
با پایان یافتن دوره اول جنگهای ایران و روس و تحمیل عهدنامه گلستان، ایرانیان ناگزیر به چشمپوشی از ادعاهای ارضی خویش نسبت به بخش بزرگی از سرزمینهای خود در قفقاز شدند و روسها در واقع علاوه برتفرقهافكني بین ایرانیان و اتباع مسیحی گرجی و بخشی از اتباع ارمنی ایشان، بخش بزرگی از مسلمانان قفقاز شمالی و جنوبی را كه در طول قرنها احساس یگانگی و پیوند با برادران ایرانی خویش داشتهاند، را به زیر یوغ خود بردند.
یكی از پدیدههایی كه دور دوم جنگهای ایران و روسیه را نسبت به نبردهای پیشین ایرانیان تا حدود زیادی متمایز میساخت دعوت رجال تراز اول مذهبی شیعه از مردم برای جهاد علیه اشغالگران روس و حضور برخی از این شخصیتها در جبهه نبرد بود كه البته با به جوشش درآوردن احساسات مذهبی مردم، به پیروزیهای چشمگیری در بدو امر منتهی شد.
این واكنش علمای اسلامی و حضور ایشان در میدان جنگ در واقع عكسالعملی در برابر به زیر یوغ رفتن مردم عموما شیعه آران (خانات بادكوبه، شكی، شروان، دربند، قوبا و قرهباغ) به دست سلطهجویان مسیحی روس بود. پدیدهای كه در خاطره تاریخی ایرانیان بیسابقه بود.
یكی از پدیدههایی كه دور دوم جنگهای ایران و روسیه را نسبت به نبردهای پیشین ایرانیان تا حدود زیادی متمایز میساخت دعوت رجال تراز اول مذهبی شیعه از مردم برای جهاد علیه اشغالگران روس و حضور برخی از این شخصیتها در جبهه نبرد بود
هر چند مسلمانان و مسیحیان در دوران جنگهای صلیبی (1291ـ 1095 میلادی) نبردهای زیادی را با یكدیگر تجربه كرده بودند اما این جنگها جغرافیای دوردستی را نسبت به ایران دربرمیگرفت و در خاطره ایرانیان ردپای پررنگی برجای نگذاشته بود و از سوی دیگر فرجام جنگهای صلیبی پیروزی مسلمانان و بیرون راندن مهاجمان صلیبی بود اما بر پایه عهدنامه گلستان، شاه ایران سرزمینهای مسلماننشین را به سلطهجویانی غیرمسلمان واگذار كرده بود و در برابر فریاد تظلمخواهی مردم مسلمان قفقاز سكوت جایز نبود.
تا آن روزگار درگیریهای ایرانیان عموما با همسایگان مسلمان و دست به دست شدن سرزمینها در نبردها بین مسلمانان بود، هر چند كه گاه یكدیگر را تكفیر میكردند اما باز هم به هرروی چه سلاطین عثمانی، چه خانهای ماوراءالنهری و چه شاهان بابری هندی، همه مسلمان بودند و البته در اعصار پیشین هم دعواهای تیموریان و آققویونلوها و قرهقویونلوها نیز از همین جنس بود، اما در جنگهای ایران و روس یك قدرت غیرمسلمان فاتح سرزمینهای شیعه شده بود. شاید قدیمیترین خاطره اشغال سرزمین مسلمانان به دست كفار به دوران حملات مغولان بازمیگشت كه جنس ماجرا كلا متفاوت از این جریانات بوده است. به هر روی آشكار بود كه تحمل قرارداد گلستان برای ایرانیان دشوار است.
از همینرو در فاصله كوتاهی اراده و انگیزه بازپسگیری سرزمینهای اشغالی در عزمی مشترك میان عوام و نخبگان، جامه عمل پوشید و دور دوم جنگهای ایران و روس را ایرانیان آغاز كردند كه شوربختانه فرجامی تلخ در پی داشت. هر چند كه باید توجه داشت كه قدرت پیشرونده روس ولو ایرانیان جنگ را آغاز نمیكردند، دیر یا زود راه خود را به سوی ارس میگشود. اما در این میان تداوم یافتن تلخی این شكستها خود بر وجوه غمبار آن افزود.
پس از تثبیت حاكمیت روسیه تزاری در قفقاز، روسها كه به فراست میدانستند با وجود زبان فارسی و تداوم ریشههای عمیق فرهنگ ایرانی در قفقاز راهبهجایی نخواهند برد كمر به قطع ریشهها و نابودی تجلیات فرهنگ و تمدن ایرانی در سرزمینهای مسلمان و مسیحی قفقاز بستند و البته در آران این تكاپوها وجوه گستردهتری یافت. طبعا كار روسیسازی مناطق مسلماننشین كه پیوندهای محكمتری با مهد خویش داشتند دشوارتر و مهمتر بود. اینچنین بود كه دستگاه تزاری تحریفات تاریخی را نیز به خدمت منویات سلطهجویانهی خویش درآورد. البته جالب این است كه موقعیت راهبردی قفقاز و به ویژه منطقه آران آنچنان اهمیتی داشت كه لنین نیز كه با شعار آزادی ملتها قدرت را به دست آورده بود نخستین عدول خویش از آرمانهای مدعایی خود را در اشغال باكو متجلی ساخت.
سیر وقایع در دوران شوروی نیز به روشنی آشكار ساخت كه سیاست شوروی در قفقاز تفاوت ماهوی با سیاست امپراتوری تزاری نداشت و همان تحریفات و همان رویكردها تداوم یافت. تحریفاتی كه تبلور آن را میتوان در تغییر نام آران به آذربایجان در 1918 میلادی و یا جا انداختن دروغی بزرگ با عنوان معامله ایران و روسیه تزاری بر سر تقسیم آذربایجان یكپارچه به 2 بخش جنوبی و شمالی طی عهدنامههای گلستان و تركمنچای مشاهده كرد. تحریفاتی كه همچون نمك زخم 200ساله ایرانیان در قفقاز را تازه كرده و یادآوری میكند كه از دست دادن سرزمینهای ایرانی در قفقاز نه پرده آخر یك تراژدی بلكه خود آغاز سلسله تهدیدهایی جدید علیه ایران و تمامیت كشور بوده است.
منبع:روزنامه جام جم
ارسال توسط کاربر محترم سایت :roode20
/ج