دلشدگان
يكي از نيازهاي سينماي عامه پسند ايران، دوبله است
التفات شكري آذر
يك شنبه نهم اسفند به ابتكار سعيد رجبي فروتن مدير كل مركز توسعه ي همكاري هاي سمعي بصري و شبكه ي خانگي شاهد مراسم زيبايي بودم كه براي اولين بار از دوبله ي فيلم هاي خارجي قدرداني شد. حدود يك ماه پيش از اين جانب و دو تن از دوستان ــ آقايان شاپور عظيمي و عباس مطمئن زاده ــ جهت تشكيل كميته ي انتخاب فيلم هاي خارجي دوبله شده دعوت شد. وقتي مطلب را شنيدم غرق شادي و شور و شعف شدم، چرا که يکي از خواسته هايم بالاخره تحقق پيدا كرد: تجليل از مديران دوبلاژ، گويندگان برتر، مترجمان برتر و صدا گذاران برگزيده؛ اتفاقي كه بايد سال ها پيش حتي در دهه ي شصت مي افتاد. حال مي ديدم كه يكي از شريف ترين مديراني كه در سال هاي اخير به مدت سي ماه افتخار همكاري اش را داشته ام، اقدام به اجراي مراسمي براي صنف شريف و زحمتكش و قدرناديده ي دوبلاژ كرده است. دعوت را با كمال ميل پذيرفتم و هر كدام از ما تعدادي از نود فيلم را كه مؤسسه هاي ويدئو رسانه ارائه كرده بوند انتخاب كرديم تا بهترين ها را در اختيار داوران بگذاريم. تركيب هيأت داوران هم بسيار خوب بود.
نسل ما و نسل هاي قبل و بعد از ما سينما را با دوبله شناخت. از پنجاه سال پيش كه سينما رفتنم آغاز شد، راهنمايم و دركم از فرهنگ هاي مختلف، سلايق گوناگون، و سينماي جهان از طريق دوبله ي فيلم هايي بود كه مي ديدم، لذت مي بردم و مي آموختم. پيش از انقلاب به ندرت پيش مي آمد كه فيلمي را به زبان اصلي ببينيم مگر گاهي در انجمن هاي فرهنگ و كانون فيلم و جشنواره ي تهران. آن روزها زبان نمي دانستم و اغلب با خواندن خلاصه ي داستان فيلم ها سعي مي كردم به دنياي فيلم ها نزديك شوم اما راستش بجز فيلم هاي ييلماز گوني كه به زبان تركي استانبولي بود، زبان فيلم هاي ديگر را نمي فهميدم و لذتي هم نمي بردم. با فيلم هاي ساتياجيت راي، شيام بنگال و مرينال سن به عنوان سينماي برتر هند كه آشنا شدم و ديدم اين فيلم ها هيچ ربطي به سينماي متداول هندي كه در سينماهاي مان با دوبله ي بسيار خوب فارسي مي ديديم ندارند. اولين تجربه ام در ديدن مداوم فيلم خارجي بدون دوبله ي فارسي را زمان دانشجويي در هندوستان تجربه كردم. فيلمي را در ايران با دوبله ي فارسي بارها ديده بودم و وقتي به زبان هندي مي ديدم واقعاً ده دقيقه اش را نمي توانستم تحمل كنم. تجربه ي ديدن فيلمي را داشتم كه قبلاً ديده بودم، داستانش را مي دانستم و حال دارم به زبان هندي مي بينم ولي نمي توانم با فيلمي كه خوب مي شناسم و بسياري از ديالوگ هايش را حفظم ارتباط برقرار كنم. شايد يكي از دلايلي كه بعدها وقتي به ايران برگشتم ناخودآگاه وارد حيطه اي شدم كه بخش مهمش دوبلاژ بود كليدش در بمبئي خورده بود.
اولين آشنايي ام با دوبله در سال 1358 در تلويزيون اتفاق افتاد و خيلي برايم دل چسب بود با كساني آشنا مي شدم كه سال ها با صداي شان زندگي كرده بودم. حالا در كنار آن ها بودم به عنوان كسي كه كار (يعني فيلم) را براي دوبله به واحد دوبلاژ مي برد. با وجود مسئوليت انتخاب و خريد فيلم، نيمي از روزم را در واحد دوبلاژ مي گذراندم. حضور چهارساله ام در تلويزيون دوران آموزش و شناخت برايم بود و از سال 1362 كه به بنياد فارابي رفتم با توجه به تجربه هاي آن دوره كه با مديران محترم دوبلاژ وارد همكاري حرفه اش شدم. اواخر دهه ي شصت بود كه يكي دوبار به مسئولان وقت پيشنهاد كردم در جشنواره ي فجر جايزه اي هم براي دوبلاژ در نظر بگيرند، اما نشد. در مقام مقايسه مي ديدم كه دوبلاژ هم بخش مهمي از سينماست و دوبله ي ايران از بهترين دوبله هاي جهان محسوب مي شده است. سفرهايم به كشورهاي مختلف براي حضور در بازارها و جشنواره هاي فيلم فرصتي بود كه با دوبله ي ساير كشورها هم آشنا شوم و به اين نتيجه رسيدم كه دوبلاژ ما خيلي مظلوم است؛ به خصوص از حيث اقتصادي، چرا كه دستمزدها و نحوه ي برخوردها و جايگاه فعالان دوبله در آن كشورها با وضعيت ما اصلاً قابل مقايسه نبود، در حالي كه موفقيت بسياري از فيلم هاي ايراني و خارجي مرهون دوبله ي خوب آن فيلم ها بود.
صدابرداري سر صحنه حادثه ي مباركي براي سينماي ايران بود كه انصافاً خوب هم جواب داد؛ به خصوص در مورد فيلم هاي هنري و واقع گرا. اما حذف دوبله از فيلم هاي ديگر شايد در ابتدا چندان ديده نمي شد كه كم كم با شكست هاي پي در پي بعضي از فيلم هاي ايراني تأثيرش را نشان داد. هنوز بودند تک و توک فيلم هايي كه دوبله مي شدند و به خصوص سريال هايي كه دوبله مي شد، و اين دوبله بود كه بسياري از ضعف ها را مي پوشاند. سريال بسيار موفقي مانند امام علي (ع) با آن دوبله ي فاخر يكي از بهترين ها بود كه حتي بعضي از بازيگران به جاي خودشان حرف مي زدند اما با هدايت مدير دوبلاژي مجرب.
تأثير دوبله حتي در زندگي روزمره ي نسل ما و شايد نسل قبل و بعد از ما بسيار پررنگ است. ما حتي خيلي مواقع در حرف هاي مان، واژگاني را که به كار مي بريم همان است كه در فيلم ها از دهان بازيگران بيگانه اما با زبان فارسي شيرين ادا مي شود. به ياد دارم اولين فيلمي كه خريدار و سفارش دهنده و به صورت حرفه اي در جريان دوبلاژش بودم، فيلم قانون بود با مديريت دوبلاژ آقاي خسرو خسرو شاهي و گويندگان بزرگي مانند آقاي منوچهر اسماعي و خانم رفعت هاشم پور. نقش اميتاب بچن را خسروشاهي، دليپ كمار را اسماعيلي و راكي گلزار (همسر دليپ كمار و مادر اميتاب بچن در فيلم) را خانم هاشم پور مي گفتند. در يكي از سكانس ها كه دليپ كمار پسرش را دستگير كرده و به خانه برگشته و با زنش در اين مورد گفت و گو مي كند، گريه ي واقعي خانم هاشم پور و آقاي اسماعيلي چنان گيرا و تأثير گذار بود كه من هم نتوانستم خودم را كنترل كنم! حتي وقتي صدابرداري آن قسمت تمام شد و به سراغ صحنه ي بعد رفتند، باز گريه امانم نمي داد. وقتي هم از واحد دوبلاژ بيرون آمدم گريه رهايم نمي كرد و نتوانستم به اتاقم بروم. از سازمان خارج شدم و تمام سربالايي كوچه ي جانسپار ــ بين ولي عصر و جردن ــ را مي گريستم. به خانه رسيدم و باز ساعت ها گريستم! قانون را تلويزيون بارها پخش كرد كه چند بار آن را ديدم و هر وقت به آن صحنه رسيدم باز بي طاقت شدم. خاطره ي ديگرم مربوط به دوبله ي فيلم دانتون بود با مديريت استاد مسلم دوبله آقاي محمود قنبري و با گويندگي همه ي بزرگان سخن. دوبله دو سه شب و روز طول كشيد، حال منوچهر اسماعيلي بد شد و زير سِرُم رفت. گويندگان و شخصيت هاي فيلم يكي شده بودند. حيرتآور بود. ديگر نه گوينده اي مي ديدي و نه بازيگري؛ فقط روايت آندري وايدا از رويارويي دانتون و روبسپير را مي ديدي. در انتهاي فيلم واقعاً صداي ژرار دوپارديو بازيگر نقش دانتون بر اثر فريادهايش گرفته بود، صداي منوچهر اسماعيلي ستاره ي بزرگ هنر دوبله ي ايران هم گرفت و تا مدت ها تحت تأثير اين كار، رنجور بود. با اين مشاهدات و تجربه ها هميشه اين پرسش در ذهنم بود كه آيا واقعاً چنين هنري ارزش دريافت جايزه ي جشنواره ي فجر را ندارد؟
راستي بابت اين هنر و تلاش چه دستمزدي بايد پرداخت؟ چه جايگاهي بايد برايشان در نظر گرفت؟ تاريخ ورود و توليد و نمايش فيلم در ايران با دوبله آميخته است. فيلم ها و بازيگران چند دهه را بيش تر با صداي دوبلورها شناختيم و به ياد مي آوريم. يك بار يكي از بازيگران مشهور آن دوران در راديو برنامه اي داشت كه وقتي صدايش را شنيدم باورم نشد او همان است كه بر پرده ي سينما و با آن صداي گيرا مي ديديم. بر عكس در هندوستان از ابتداي ورود سينماي ناطق مردم هند فيلم ها را با صداي خود بازيگران ديده اند؛ البته بازيگران به استوديو مي روند و زير نظر مدير دوبلاژ در كنار كارگردان، فيلم را دوبله مي كنند. حتي در بسياري كشورها برخي فيلم هاي هنري هم دوبله مي شوند. اين كار كه در ايتاليا بسيار رواج دارد و شايد بدانيد كه فليني هم بسياري از فيلم هايش را دوبله مي كرد؛ دليلش تكنيك دوبله است و اين كه امكان كار روي صداي شخصيت هاي فيلم را در اين مرحله هم به كارگردان مي دهد.
از چندي قبل به دليل نوع كارم، فيلم هاي بدنه ي سينماي ايران را مي بينم و فكر مي كنم اگر فيلم هاي عامه پسند دوبله مي شدند و حتي برخي از بازيگران خودشان گويندگي مي كردند چه قدر خوب بود؛ زيرا گاهي ضعف هاي اين گونه فيلم ها را با تكنيك دوبله مي تواند به خوبي ترميم و حتي به نقطه ي جذاب شان تبديل كند. همين طور برخي از سريال هاي تلويزيوني. البته نمي خواهم به هيچ عنوان صداي سر صحنه را كم مقدار كنم. آن ارزش خودش را دارد. اما صداي سر صحنه مي تواند در مواردي فقط صداي شاهد باشد كه بعداً به كار دوبله بيايد و اين را عامه ي مردم بيش تر مي پسندند.
يكي از كارگرداناني كه انصافاً دوبله را خوب و اين كاربردش را مي شناخت، زنده ياد علي حاتمي بود. او در اغلب فيلم ها و سريال هايش از بازيگران بزرگي كه وجود هر كدام شان براي يك فيلم كافي است استفاده مي كرد؛ بازيگراني كه از صاحبان صداهاي ماندگارند. اما او سريال ها و فيلم هايش را دوبله مي كرد، چون دوبله و صدا را خوب مي شناخت.شايد بخشي از ماندگاري آثارش كه مربوط به ديالوگ نويسي بي نظير اوست، از طريق دوبله ي بسيار خوب چنين در يادها مانده است. از ديگر كارگردانان صاحب نام، آقاي مسعود كيميايي است كه دوبله و تكنيك آن را به خوبي مي شناسند و بر آن آگاه است. به ياد دارم كه نوار صوتي فيلم زيباي گوزن ها را مردم مي خريدند و به رغم ديدن چندين باره ي فيلم، نوار را هم گوش مي كردند. سريال سربداران (با مديريت آقاي كسمايي) و فيلم روز واقعه (با مديريت ژرژ پطروسي) از نمونه هاي موفق كاربرد دوبله در آثار ايراني است. مثال ها فراوان است و طي سي سال حضور در كنار خانواده ي دوبلاژ ــ كه هميشه برايم شيرين و دل چسب و ارزنده بوده ــ نمونه هاي فراواني از اين دست ديده ام.
بيست سال رواج صدابرداري سرصحنه دستاوردهاي بسيار خوب و مثبتي براي سينماي ايران داشته و فيلم هاي هنري و غيرمتعارف را غني تر كرده است. اما شنيدن نظر معاون امور سينمايي (كه جانا سخن از زبان ما مي گويي) باعث شد بهانه اي پيدا شود تا بگويم سينماي تجاري عامه پسند، به ملزوماتي براي موفقيت نياز دارد كه نبايد از آن محروم شود. اگر معتقديم صنعت سينماي ايران به فيلم پرفروش و عامه پسند (اما نه به هر قيمت) نياز دارد، بپذيريم كه دوبله هم يكي از اين نيازها است.
منبع: ماهنامه سينمايي فيلم 408
التفات شكري آذر
يك شنبه نهم اسفند به ابتكار سعيد رجبي فروتن مدير كل مركز توسعه ي همكاري هاي سمعي بصري و شبكه ي خانگي شاهد مراسم زيبايي بودم كه براي اولين بار از دوبله ي فيلم هاي خارجي قدرداني شد. حدود يك ماه پيش از اين جانب و دو تن از دوستان ــ آقايان شاپور عظيمي و عباس مطمئن زاده ــ جهت تشكيل كميته ي انتخاب فيلم هاي خارجي دوبله شده دعوت شد. وقتي مطلب را شنيدم غرق شادي و شور و شعف شدم، چرا که يکي از خواسته هايم بالاخره تحقق پيدا كرد: تجليل از مديران دوبلاژ، گويندگان برتر، مترجمان برتر و صدا گذاران برگزيده؛ اتفاقي كه بايد سال ها پيش حتي در دهه ي شصت مي افتاد. حال مي ديدم كه يكي از شريف ترين مديراني كه در سال هاي اخير به مدت سي ماه افتخار همكاري اش را داشته ام، اقدام به اجراي مراسمي براي صنف شريف و زحمتكش و قدرناديده ي دوبلاژ كرده است. دعوت را با كمال ميل پذيرفتم و هر كدام از ما تعدادي از نود فيلم را كه مؤسسه هاي ويدئو رسانه ارائه كرده بوند انتخاب كرديم تا بهترين ها را در اختيار داوران بگذاريم. تركيب هيأت داوران هم بسيار خوب بود.
نسل ما و نسل هاي قبل و بعد از ما سينما را با دوبله شناخت. از پنجاه سال پيش كه سينما رفتنم آغاز شد، راهنمايم و دركم از فرهنگ هاي مختلف، سلايق گوناگون، و سينماي جهان از طريق دوبله ي فيلم هايي بود كه مي ديدم، لذت مي بردم و مي آموختم. پيش از انقلاب به ندرت پيش مي آمد كه فيلمي را به زبان اصلي ببينيم مگر گاهي در انجمن هاي فرهنگ و كانون فيلم و جشنواره ي تهران. آن روزها زبان نمي دانستم و اغلب با خواندن خلاصه ي داستان فيلم ها سعي مي كردم به دنياي فيلم ها نزديك شوم اما راستش بجز فيلم هاي ييلماز گوني كه به زبان تركي استانبولي بود، زبان فيلم هاي ديگر را نمي فهميدم و لذتي هم نمي بردم. با فيلم هاي ساتياجيت راي، شيام بنگال و مرينال سن به عنوان سينماي برتر هند كه آشنا شدم و ديدم اين فيلم ها هيچ ربطي به سينماي متداول هندي كه در سينماهاي مان با دوبله ي بسيار خوب فارسي مي ديديم ندارند. اولين تجربه ام در ديدن مداوم فيلم خارجي بدون دوبله ي فارسي را زمان دانشجويي در هندوستان تجربه كردم. فيلمي را در ايران با دوبله ي فارسي بارها ديده بودم و وقتي به زبان هندي مي ديدم واقعاً ده دقيقه اش را نمي توانستم تحمل كنم. تجربه ي ديدن فيلمي را داشتم كه قبلاً ديده بودم، داستانش را مي دانستم و حال دارم به زبان هندي مي بينم ولي نمي توانم با فيلمي كه خوب مي شناسم و بسياري از ديالوگ هايش را حفظم ارتباط برقرار كنم. شايد يكي از دلايلي كه بعدها وقتي به ايران برگشتم ناخودآگاه وارد حيطه اي شدم كه بخش مهمش دوبلاژ بود كليدش در بمبئي خورده بود.
اولين آشنايي ام با دوبله در سال 1358 در تلويزيون اتفاق افتاد و خيلي برايم دل چسب بود با كساني آشنا مي شدم كه سال ها با صداي شان زندگي كرده بودم. حالا در كنار آن ها بودم به عنوان كسي كه كار (يعني فيلم) را براي دوبله به واحد دوبلاژ مي برد. با وجود مسئوليت انتخاب و خريد فيلم، نيمي از روزم را در واحد دوبلاژ مي گذراندم. حضور چهارساله ام در تلويزيون دوران آموزش و شناخت برايم بود و از سال 1362 كه به بنياد فارابي رفتم با توجه به تجربه هاي آن دوره كه با مديران محترم دوبلاژ وارد همكاري حرفه اش شدم. اواخر دهه ي شصت بود كه يكي دوبار به مسئولان وقت پيشنهاد كردم در جشنواره ي فجر جايزه اي هم براي دوبلاژ در نظر بگيرند، اما نشد. در مقام مقايسه مي ديدم كه دوبلاژ هم بخش مهمي از سينماست و دوبله ي ايران از بهترين دوبله هاي جهان محسوب مي شده است. سفرهايم به كشورهاي مختلف براي حضور در بازارها و جشنواره هاي فيلم فرصتي بود كه با دوبله ي ساير كشورها هم آشنا شوم و به اين نتيجه رسيدم كه دوبلاژ ما خيلي مظلوم است؛ به خصوص از حيث اقتصادي، چرا كه دستمزدها و نحوه ي برخوردها و جايگاه فعالان دوبله در آن كشورها با وضعيت ما اصلاً قابل مقايسه نبود، در حالي كه موفقيت بسياري از فيلم هاي ايراني و خارجي مرهون دوبله ي خوب آن فيلم ها بود.
صدابرداري سر صحنه حادثه ي مباركي براي سينماي ايران بود كه انصافاً خوب هم جواب داد؛ به خصوص در مورد فيلم هاي هنري و واقع گرا. اما حذف دوبله از فيلم هاي ديگر شايد در ابتدا چندان ديده نمي شد كه كم كم با شكست هاي پي در پي بعضي از فيلم هاي ايراني تأثيرش را نشان داد. هنوز بودند تک و توک فيلم هايي كه دوبله مي شدند و به خصوص سريال هايي كه دوبله مي شد، و اين دوبله بود كه بسياري از ضعف ها را مي پوشاند. سريال بسيار موفقي مانند امام علي (ع) با آن دوبله ي فاخر يكي از بهترين ها بود كه حتي بعضي از بازيگران به جاي خودشان حرف مي زدند اما با هدايت مدير دوبلاژي مجرب.
تأثير دوبله حتي در زندگي روزمره ي نسل ما و شايد نسل قبل و بعد از ما بسيار پررنگ است. ما حتي خيلي مواقع در حرف هاي مان، واژگاني را که به كار مي بريم همان است كه در فيلم ها از دهان بازيگران بيگانه اما با زبان فارسي شيرين ادا مي شود. به ياد دارم اولين فيلمي كه خريدار و سفارش دهنده و به صورت حرفه اي در جريان دوبلاژش بودم، فيلم قانون بود با مديريت دوبلاژ آقاي خسرو خسرو شاهي و گويندگان بزرگي مانند آقاي منوچهر اسماعي و خانم رفعت هاشم پور. نقش اميتاب بچن را خسروشاهي، دليپ كمار را اسماعيلي و راكي گلزار (همسر دليپ كمار و مادر اميتاب بچن در فيلم) را خانم هاشم پور مي گفتند. در يكي از سكانس ها كه دليپ كمار پسرش را دستگير كرده و به خانه برگشته و با زنش در اين مورد گفت و گو مي كند، گريه ي واقعي خانم هاشم پور و آقاي اسماعيلي چنان گيرا و تأثير گذار بود كه من هم نتوانستم خودم را كنترل كنم! حتي وقتي صدابرداري آن قسمت تمام شد و به سراغ صحنه ي بعد رفتند، باز گريه امانم نمي داد. وقتي هم از واحد دوبلاژ بيرون آمدم گريه رهايم نمي كرد و نتوانستم به اتاقم بروم. از سازمان خارج شدم و تمام سربالايي كوچه ي جانسپار ــ بين ولي عصر و جردن ــ را مي گريستم. به خانه رسيدم و باز ساعت ها گريستم! قانون را تلويزيون بارها پخش كرد كه چند بار آن را ديدم و هر وقت به آن صحنه رسيدم باز بي طاقت شدم. خاطره ي ديگرم مربوط به دوبله ي فيلم دانتون بود با مديريت استاد مسلم دوبله آقاي محمود قنبري و با گويندگي همه ي بزرگان سخن. دوبله دو سه شب و روز طول كشيد، حال منوچهر اسماعيلي بد شد و زير سِرُم رفت. گويندگان و شخصيت هاي فيلم يكي شده بودند. حيرتآور بود. ديگر نه گوينده اي مي ديدي و نه بازيگري؛ فقط روايت آندري وايدا از رويارويي دانتون و روبسپير را مي ديدي. در انتهاي فيلم واقعاً صداي ژرار دوپارديو بازيگر نقش دانتون بر اثر فريادهايش گرفته بود، صداي منوچهر اسماعيلي ستاره ي بزرگ هنر دوبله ي ايران هم گرفت و تا مدت ها تحت تأثير اين كار، رنجور بود. با اين مشاهدات و تجربه ها هميشه اين پرسش در ذهنم بود كه آيا واقعاً چنين هنري ارزش دريافت جايزه ي جشنواره ي فجر را ندارد؟
راستي بابت اين هنر و تلاش چه دستمزدي بايد پرداخت؟ چه جايگاهي بايد برايشان در نظر گرفت؟ تاريخ ورود و توليد و نمايش فيلم در ايران با دوبله آميخته است. فيلم ها و بازيگران چند دهه را بيش تر با صداي دوبلورها شناختيم و به ياد مي آوريم. يك بار يكي از بازيگران مشهور آن دوران در راديو برنامه اي داشت كه وقتي صدايش را شنيدم باورم نشد او همان است كه بر پرده ي سينما و با آن صداي گيرا مي ديديم. بر عكس در هندوستان از ابتداي ورود سينماي ناطق مردم هند فيلم ها را با صداي خود بازيگران ديده اند؛ البته بازيگران به استوديو مي روند و زير نظر مدير دوبلاژ در كنار كارگردان، فيلم را دوبله مي كنند. حتي در بسياري كشورها برخي فيلم هاي هنري هم دوبله مي شوند. اين كار كه در ايتاليا بسيار رواج دارد و شايد بدانيد كه فليني هم بسياري از فيلم هايش را دوبله مي كرد؛ دليلش تكنيك دوبله است و اين كه امكان كار روي صداي شخصيت هاي فيلم را در اين مرحله هم به كارگردان مي دهد.
از چندي قبل به دليل نوع كارم، فيلم هاي بدنه ي سينماي ايران را مي بينم و فكر مي كنم اگر فيلم هاي عامه پسند دوبله مي شدند و حتي برخي از بازيگران خودشان گويندگي مي كردند چه قدر خوب بود؛ زيرا گاهي ضعف هاي اين گونه فيلم ها را با تكنيك دوبله مي تواند به خوبي ترميم و حتي به نقطه ي جذاب شان تبديل كند. همين طور برخي از سريال هاي تلويزيوني. البته نمي خواهم به هيچ عنوان صداي سر صحنه را كم مقدار كنم. آن ارزش خودش را دارد. اما صداي سر صحنه مي تواند در مواردي فقط صداي شاهد باشد كه بعداً به كار دوبله بيايد و اين را عامه ي مردم بيش تر مي پسندند.
يكي از كارگرداناني كه انصافاً دوبله را خوب و اين كاربردش را مي شناخت، زنده ياد علي حاتمي بود. او در اغلب فيلم ها و سريال هايش از بازيگران بزرگي كه وجود هر كدام شان براي يك فيلم كافي است استفاده مي كرد؛ بازيگراني كه از صاحبان صداهاي ماندگارند. اما او سريال ها و فيلم هايش را دوبله مي كرد، چون دوبله و صدا را خوب مي شناخت.شايد بخشي از ماندگاري آثارش كه مربوط به ديالوگ نويسي بي نظير اوست، از طريق دوبله ي بسيار خوب چنين در يادها مانده است. از ديگر كارگردانان صاحب نام، آقاي مسعود كيميايي است كه دوبله و تكنيك آن را به خوبي مي شناسند و بر آن آگاه است. به ياد دارم كه نوار صوتي فيلم زيباي گوزن ها را مردم مي خريدند و به رغم ديدن چندين باره ي فيلم، نوار را هم گوش مي كردند. سريال سربداران (با مديريت آقاي كسمايي) و فيلم روز واقعه (با مديريت ژرژ پطروسي) از نمونه هاي موفق كاربرد دوبله در آثار ايراني است. مثال ها فراوان است و طي سي سال حضور در كنار خانواده ي دوبلاژ ــ كه هميشه برايم شيرين و دل چسب و ارزنده بوده ــ نمونه هاي فراواني از اين دست ديده ام.
بيست سال رواج صدابرداري سرصحنه دستاوردهاي بسيار خوب و مثبتي براي سينماي ايران داشته و فيلم هاي هنري و غيرمتعارف را غني تر كرده است. اما شنيدن نظر معاون امور سينمايي (كه جانا سخن از زبان ما مي گويي) باعث شد بهانه اي پيدا شود تا بگويم سينماي تجاري عامه پسند، به ملزوماتي براي موفقيت نياز دارد كه نبايد از آن محروم شود. اگر معتقديم صنعت سينماي ايران به فيلم پرفروش و عامه پسند (اما نه به هر قيمت) نياز دارد، بپذيريم كه دوبله هم يكي از اين نيازها است.
منبع: ماهنامه سينمايي فيلم 408