ارزش وقت

بزرگترين سرمايه انسان، عمر اوست؛ چون هر فضيلت و افتخاري كه به دست مي‌آيد، در سايه همين سرمايه است، مثلاً درباره شهداي كربلا مي‌توان گفت كه آنان يك نصف روز از عمر خود استفاده كردند و توانستند از خاك، به افلاك رسيده و مقامهاي والايي به دست آورند. و يا درباره اميرالمؤمنين (ع) روايتي است كه مي‌گويد:
دوشنبه، 5 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ارزش وقت

ارزش وقت
ارزش وقت


 

نویسنده : علی محمد حیدرنداقی




 

 

استفاده بهينه از زندگي
 

بزرگترين سرمايه انسان، عمر اوست؛ چون هر فضيلت و افتخاري كه به دست مي‌آيد، در سايه همين سرمايه است، مثلاً درباره شهداي كربلا مي‌توان گفت كه آنان يك نصف روز از عمر خود استفاده كردند و توانستند از خاك، به افلاك رسيده و مقامهاي والايي به دست آورند. و يا درباره اميرالمؤمنين (ع) روايتي است كه مي‌گويد:
«ضربة علي في يوم خندق أفضل من عبادة الثقلين».(1)
اين فضيلت بزرگ كه يك ضربه شمشير علي(ع)در جنگ خندق، برتر از عبادت جن و انس است، در يك ساعت از عمر به دست آمد و اين توانايي استفاده مطلوب از عمر در اختيار همه است ولي شيوه اين استفاده غالباً روشن نيست. اگر انسان يك ساعتش را به بطالت بگذراند، سال از ماه، ماه از روز، روز از ساعت، ساعت از دقيقه و دقيقه از ثانيه سپري شده و انسان در مي‌يابد كه اين گونه هشتاد سال را همين ثانيه‌ها پر كرده و او چيزي كسب ننموده است. در اين زمينه مثال جالبي هست.
معروف است كه: شيّاد و كلاهبرداري نزد گردو فروشي رفت و گفت: گردو خرواري چند؟ صد تا چند؟ و يك دانه چند؟ قيمت خروار و عددهاي بالا را گفت، ولي گفت يك دانه كه ارزش ندارد. گفت: يك دانه گردو به من بده. گرفت و رفت. دو مرتبه آمد و گفت: يک دانه به من بده. مرتبه سوّم آمد يك دانه ديگر بگيرد كه گردو فروش متوجّه شد كه اين كلاهبردار است و مي‌خواهد سرمايه او را به همين طريق از دست او بيرون آورد. متوجّه شد و او را رد كرد.
گردو فروش متوجّه شد ولي ما متوجّه نمي‌شويم كه اين عمر گرانقدر و با ارزش را در كارهاي بيهوده و با جمع كردن مال دنيا مي‌گذرانيم بدون آنكه توجّه به حلال و حرام آن داشته باشيم.
قرآن كريم مي‌فرمايد:
«المال و البنون زينة الحيوة الدّنيا و الباقيات الصّالحات خير عند ربّك ثواباً و خير أملاً»؛(2)
«مال و فرزندان، زينت زندگي دنيا هستند و باقيات و صالحات، ثوابش نزد پروردگار، بهتر و اميد‌بخش‌تر است».
پس انسان نبايد عمري را - كه آن همه داراي ارزش است - صرف جمع كردن مال از طريق غير صحيح بنمايد و بر روي هم انباشته كند.

ارزش وقت
 

قال رسول الله (ص): «كن علي عمرك أشحّ منك علي درهمك و دينارك».(3)
رسول اكرم (ص) فرمود: «بر عمر خود، بخيل‌تر از درهم و دينارت باش».
قال علي (ع): «خذ من نفسك لنفسك و تزوّد من يومك لغدك و اغتنم عفو الزّمان و انتهز فرصة الإمكان».(4)
علي (ع) فرموده: «(عملهاي خير را) از نفس خود براي نفس خود (از براي آخرت خويش) فراگير و از امروزت براي فردايت توشه برگير و بخشش روزگار را
غنيمت بشمار و از فرصتهاي ممكن استفاده كن».
قال علي (ع): «المؤمن مشغول وقتة».(5)
علي (ع) ‌فرمود: «همه وقت مؤمن پر است».
از مجموع اين روايات و روايات ديگر، چنين نتيجه مي‌گيريم كه وقت، گوهر گرانبهايي است كه ارزشمند‌تر از آن چيزي نيست؛ بنابراين، بايد آن راشناخت و ارج نهاد و از هر چه موجب اتلاف آن مي‌شود؛ مانند سرگرميهاي بيهوده، پرداختن به امور بي‌فايده، همنشيني با دوستان ناباب، بي‌نظمي در كار و امور ديگر، خودداري كرد. اين كه گفته‌اند: «وقت طلاست» درست نيست و بايد دانست كه ارزش وقت، بسيار بالاتر از طلاست.
گوهر وقت، بدين تيرگي از دست نده
آخر اين در گرانمايه بهايي دارد

 

صرف باطل نكند عمر گرامي، پروين
آن كه چون پير خرد، راهنمايي دارد

فرخ آن شاخك نو رسته كه در باغ وجود
وقت رستن، هوس نشو و نمايي دارد
 

نمونه وقت شناسي
 

امامان: از تمام وقت خود بهره مي‌جستند. وقتي زندگي آنان را بررسي مي‌كنيم مي بينيم بخشي از زندگي‌شان در رسيدگي به امورمردم، قسمتي ديگر به تأمين معاش و كار و تلاش، ساعتهايي به تلاوت آيات قرآن،‌ بخشي به تعليم،‌ كمي به استراحت و بخشي به ذكر خدا و عبادت مي‌گذشته است؛ حتي هر گاه به دستور طاغوت زمان، به زندان مي‌افتادند، در زندان به عبادت و راز و نياز با پروردگار خود مي‌پرداختند و هرگز وقتشان تباه نمي‌شد. عنوان بصري - كه پيرمردي 94 ساله بود- در مدينه به حضور امام صادق (ع) رسيد و چيزهايي پرسيد. سپس با اين كه كاري نداشت، همان جانشست. امام صادق (ع) كه مي ديد با نشستن او،‌ وقتش تباه مي‌شود، به او فرمود:
«إنّي رجل مطلوب و مع ذلك لي أوراد في كلّ ساعة من آناء اللّيل و النّهار فلا تشغلني عن وردي».(6)
«همانان من مردي هستم هدفمند و مقصدي دارم؛ بنابراين، در هر ساعتي از شب و روز،‌ ذكر و عبادتي دارم، پس مرا از عبادتم باز ندار».
روزي ديگر همينمرد نزد امام صادق (ع) آمد و پس از شنيدن نصايح امام‌(ع) با اين كه لازم بود برخيزد و برود، باز هم در محضر امام صادق (ع) نشست و موجب از بين رفتن وقت امام شد. امام صادق (ع) به او فرمود:
«قم عنّي يا أبا عبدالله (ع) فقد نصحت لك و لا تفسد علي وردي فإنّي امرو ضنين بنفسي».(7)
«از نزد من برخيز و برو، تو را نصيحت كردم. ذكر و عبادتم را تباه نساز. من، مردي هستم كه به عمر خود، بخيل و سختگيرم».
از برخي روايات استفاده مي‌شود كه امام هشتم (ع) مدتي در شهر سرخس، زنداني و تحت نظر بوده است.
ابو الصلت هروي مي‌گويد:
«در سرخس، به كنار خانه‌اي رفتم كه امام هشتم (ع) در آن زنداني بود. از زندانبان اجازه خواستتم تا با امام ملاقات كنم. گفتند: نمي‌تواني ملاقات كني. گفتم چرا؟ گفتند: امام رضا (ع) همواره در شبانه روز مشغول نماز است و در يك شبانه روز هزار ركعت نماز مي‌خواند. فقط ساعتي در آغاز روز و پيش از ظهر و ساعتي هنگام غروب، نماز نمي‌خواند؛ ولي در اين ساعات نيز در محل نماز خود، به مناجات و راز و نياز با خدا مشغول است».(8)

مذمت فقر و تنبلي
 

همان‌طوري كه اسلام از حرص، طمع و آرزوهاي دراز و نامشروع نهي فرموده، ‌از فقر، تنبلي و سستي نيز مذمت كرده است در قرآن كريم مي‌فرمايد:
«ليس للإنسان الّا ما سعي»؛(9)
«و (نمي‌دانيد) اين كه براي آدمي جز آنچه به سعي (و عمل) خود انجام داده (ثواب و جزايي) نخواهد بود».
امام باقر (ع) فرمودند: «حضرت موسي بن عمران (ع) به پيشگاه خداوند عرض كرد : پروردگارا! كدام يك از بندگانت نزد تو پيش‌تر مورد بغض و بد بيني هستند؟ فرمود: جيفة بالّيل و بطّال في النّهار؛(10) آن كسي كه در شب مانند مرداري در رختخواب افتاده و عمرش در روز در جامعه به بطالت مي‌گذرد و كاري انجام نمي‌دهد و مي‌خواهد از دسترنج مردم ارتزاق نمايد».
اولياي گرامي اسلام به اندازه‌اي به كار كردن مسلمانان اصرار ورزيده و مي‌خواستند كه زندگاني آنان، با عزت و احترام بگذرد كه اگر در برخي از مواقع، افرادي نيز نقص عضوي داشتند، باز هم به آنان تأكيد مي‌كردند كه از عضو سالم خود استفاده كنند و به كار اشتغال يابند. در اين باره حديثي از امام صادق (ع) است كه فرمود:
«انّ رجلا أتاه فقال إنّي لا أحسن أن أعمل عملاً بيدي و لا أحسن أن أتّجر و أنا محارف محتاج. فقال: اعمل و احمل علي رأسك و استغن عن النّاس».(11)
«مردي به حضور امام صادق (ع) آمد و گفت: يابن رسول الله! من مردي هستم كه نمي‌توانم با دستم كار كنم (گويي دستش عيبي داشته كه فاقد قدرت كار بوده) و سرمايه‌اي هم ندارم كه با آن تجارت كنم و نيازمند و محتاجم. حضرت ديدند كه سر و گردن او سالم است. فرمود: كار كن و كالا را با سر خود حمل نما (طبق كشي كن) و از مردم بي‌نياز باش».
چون يكي از چيز‌هايي كه خواري و ذلت را براي انسان به وجود مي‌آورد، آن جايي است كه مي‌تواند كار و تلاش كند؛ ولي خود را از زير بار كار مي‌رهاند و به گرد آن نمي‌گردد و دست نياز به سوي ديگران دراز مي‌كند.
خداوند در قرآن مي‌فرمايد:
«و لله العزّة و لرسوله و للمؤمنين»؛(12)
«عزت، از آن خدا و رسول او و مؤمنان واقعي است».
پيامبر اسلام (ص) مي‌فرمايد:
«ليس للمؤمن ان يذلّ نفسه».(13)
«شخص با ايمان حق ندارد موجبات ذلت و خواري خود را فراهم آورد».
امام صادق (ع) مي‌فرمايد:
«انّ الله عزّ و جلّ فوّض الي المؤمن اموره كلّها و لم يفوّض اليه اَن يذلّ نفسه».(14)
«خداوند تمام امور مؤمنين را به خوشان تفويض نموده؛ ولي به آنان اجازه نداده است كه خويشتن را ذليل و خوار نمايند».
مولاي متقيان اميرمؤمنان علي (ع) مي‌فرمايد:
«ثمرة الطّمع ذلّ الدّنيا و الاخره».(15)
«ميوه طمع، ذلت دنيا و آخرت است».
يعني اگر كسي بذر طمع را در دل بيفشاند و آن شجره خبيثه در باطن رشد كند، ميوه‌اي كه از ان به دست مي‌آيد، ذلت دنيا و آخرت است.

عزت نفس
 

سال چهارم هجرت پيغمبر اكرم (ص) نزديك فرا رسيدن بود. مسلمان كه در مكه از طرف مشركين به سختي مورد شكنجه و آزار بودند به فرمان خداد دسته دسته و فرد فرد هجرت مي‌كردند و هر روز عده‌اي از اين مهاجرين به مدينه وارد مي‌شدند.
مدينه با آغوشي باز و قيافه‌هاي متبسم ميهمانان عزيز خود را مي‌پذيرفت و در خانه‌هاي خود توزيع و تقسيم مي‌كرد. خانه‌هاي
انصار گرچه از لحاظ مساحت، تنگ و محدود بود؛ ولي با ضميمه بوستانهاي وسيع محبت، بر گنجايش خود مي‌افزود و هر خانه، از يك تا هشتاد ميهمان را در آغوش مهر و محبت خود جاي مي‌داد و مردم مدينه،‌مانند پدر و مادري كه پس از سالها فراق، ديده به ديدار فرزندان يگانه خود باز كنند، از ورود ميهمانان عزيز خود، شاد و خرم بودند و مال و دارايي خود را در اختيارشان مي‌گذاشتند تا به دلخواه از آن استفاده كنند و رنج غربت و دوري از وطن و اهل و عشيره را احساس ننمايند.
ولي كم كم عده مهاجرين رو به فزوني مي‌رفت و خانه‌هاي شهر، گنجايش ميهمانان بيشتري را نداشت. از اين جهت عده اي از فقراي مهاجرين - كه شماره ايشان به چهارصد تن مي‌رسيد - در قسمت سر پوشيده مسجد پيغمبر (ص) كه «صفه» نام داشت، منزل گزيدند، به اين مناسبت به «اصحاب صفه» معروف شدند و همين جماعت در جنگهاي اسلام، صفوف مقدم لشگر را تشكيل مي‌دادند.
اصحاب صفه در نهايت فقر و تهيدستي به سر مي‌بردند؛ ولي چنان كه قرآن مي‌فرمايد:
«للفقراء الّذين أحصروا في سبيل الله لا يستطيعون ضرباً في الأرض يحسبهم الجاهل أغنياء من التّعفف».(16)
اين جماعت در عين فقر و پريشاني هرگز دست نياز به كسي دراز نمي‌كردند و تن به سؤال و در يوزگي در نمي‌دادند و در پرتو تربيت عالي اسلام، چنان روح عزت و عفت از خودشان نشان مي‌دادند كه قرآن درباره آنان مي‌فرمايد: «اگر كسي از حال آنان خبر نداشت، گمان مي‌كرد كه از توانگران و ثروتمندانند».
قرآن در پي شرح و بيان مزيت اخلاقي اصحاب صفه يك درس بزرگ و آبرومندي را كه خودداري از سؤال و گدايي است،‌ به مسلمين خاطر نشان مي‌كند؛ زيرا سؤال، يكي از خطرناكترين امراض روحي است كه حس شرف، آبرومندي و عزت نفس را در هم مي‌شكند.
وقتي شخصي دست به سؤال دراز كرد، طبعاً ‌خود را در برابر توانگري كه دست به جانب او گشوده، خوار و بي‌مقدار مي‌بيند و اين خواري و ذلت در روح او تأثير عميق دارد كه حس استقلال شخص را از ميان مي‌برد و از طرفي، چنين روحي كه با مفت خوري و استفاده از دسترنج ديگران عادت كرده، ديگر حاضر نيست كه تن به رنج در دهد و در اجتماع فردي مولد ثروت و مبتكر باشد و در تمام دوره زندگي، وجودي عاطل و باطل و سربار ديگران خواهد بود و از اين رهگذر،‌ اجتماع، يك عضو نافع و مفيد خود را از دست خواهد داد و بدتر از همه آن كه عمل او در روح ديگران نيز تأثير و نفوذ مي‌كند و تحمل ذلت سؤال و گدايي را برايشان آسان و هموار مي‌سازد، از اين جهت اسلام با سؤال و گدايي به شدت مبارزه مي‌كند؛ زيرا اسلام براي اداره امور همه ملل جهان آمده و اين وظيفه بزرگ را مسلمانان بايد انجام دهند و در سراسر زمين منصب نمايندگي خدا را در عمران و آبادي جهان بر عهده گيرند.
البته افراد طفيلي كه روح و عزت و حس استقلال را در راه سؤال و تن‌پرئري از كف بدهند، لياقت چنين منصب و شايستگي انجام چنين وظيفه خطيري را نخواهند داشت.
در كافي از پيغمبر اكرم (ص) روايت مي‌كند كه در مقام تربيت روح آبرومندي به اصحاب خود فرمود:
«اگر يكي از شما ريسماني بردارد و راه بيابان پيش گيرد و آنقدر از هيزم كوه و دشت فراهم آورد كه از انبوهي و فراواني آن، دو طرف ريسمان به هم نيايد ،‌آنگاه آن را در بازار عرضه كند و در مقابل آن، ‌مقداري خرما به دست آورد و قسمتي را براي غذاي خود بردارد و قسمت ديگر را به مستحقان انفاق كند، اين كار براي او بهتر از آن است كه از مردم سؤال كند كه آيا به او انفاق كنند يا محرومش سازند».(17)
اسلام نه تنها سؤال در موضوع مال رانكوهش و منع كرده بلكه دايره اين تعليم را نسبت به همه مراتب سؤال، جز در مسائل علمي،‌توسعه داده است.
پيغمبر اكرم (ص)مي‌فرمايد: «خدا دوست دارد كه خلق از او سؤال كنند و اكراه دارد كه دست نياز به جانب مخلوق دراز شود. هيچ چيز براي خدا خوشايندتر از آن نيست كه كسي از او چيزي بخواهد. پس خجالت نكشيد كه از فضل و احسان خدا مسئلت كنيد، اگر چه در حوايج كوچك و حتي راجع به بند كفش باشد».(18)

پي‌نوشت‌ها:
 

1. - نهج الحق، ص234.
2. - كهف،46.
3. - بحار، ج77، ص76.
4. - غررالحكم (ترجمه انصاري)، ج1، ص394.
5. - نهج البلاغه فيض الاسلام، حكمت325، ص1243.
6. - بحار الانوار، ج1، ص224.
7. - بحار الانوار، ج1، ص226.
8. - عيون اخبار الرضا، ج2، ص183.
9. - نجم،39.
10. - سفينة البحار، ج2،ص324.
11. - محجة البيضاء، ج3، ص143.
12. - منافقون،8.
13. - مستدرك الوسائل، ج2، ص364.
14. - كافي، ج5، ص63.
15. - غرر الحكم، ص361.
16. - بقره،273.
17. - كافي، ج4، ص20.
18. - همان.
 

 

منبع: حیدرنداقی علی محمد/جهاد اقتصادی /انتشارات مهدی نراقی /قم 1390




 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط