تعليم و تربيت، رويکردي جامعه شناسانه (1)

داشتن رويکرد جمعي ما را به ابعادي از تربيت درکتاب نهج البلاغه هدايت مي کند. آمادگي حضور در حيات جمعي مستلزم آگاهي و دانش است که مسئوليت را پرورش مي دهد. بنابراين، علم با تجربه قرين مي شود تا به «علم نافع» بدل گردد. نيل به آگاهي مستلزم درک تاريخي است تا فرآيند حيات که پايان آن زمان حال است در دايره آگاهي آدمي وارد شود.
چهارشنبه، 7 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تعليم و تربيت، رويکردي جامعه شناسانه (1)

تعليم و تربيت، رويکردي جامعه شناسانه (1)
تعليم و تربيت، رويکردي جامعه شناسانه (1)


 

نويسنده: دکتر سعيد وصالي
عضو هيئت علمي دانشگاه علامه طباطبايي



 

چکيده:
 

داشتن رويکرد جمعي ما را به ابعادي از تربيت درکتاب نهج البلاغه هدايت مي کند. آمادگي حضور در حيات جمعي مستلزم آگاهي و دانش است که مسئوليت را پرورش مي دهد. بنابراين، علم با تجربه قرين مي شود تا به «علم نافع» بدل گردد. نيل به آگاهي مستلزم درک تاريخي است تا فرآيند حيات که پايان آن زمان حال است در دايره آگاهي آدمي وارد شود.
اگر چه مفاهيمي نظير «سرمايه انساني» و «توان مندي هاي او» ظاهراً به شکل تازه اي مطرح مي شوند اما در آثار گذشتگان و از جمله در نهج البلاغه طرح شده اند. انسان داراي توانايي هاي عظيمي است که مقدمه بروز آن «مسئوليت» او است و عامل اخير در پرتو «مختار بودن» وي حاصل مي آيد و جامعه از اين طريق به آگاهي مي رسد. توأم شدن مسئوليت و آگاهي، موجبات ظهور «تعهد اجتماعي» را فراهم مي آورد. ارتباطات زباني ابزارهايي براي رسيدن به جامعه مورد نظر و تحرک اجتماعي را به دنبال خواهند آورد. از لحاظ تربيتي، منشأ اين پويايي به شخصيت آدمي باز مي گردد که ضمن حضور اجتماعي کسب کرده است.در تفکيک نهادن ميان تمدن هاي مسيحي و اسلامي مي توان همين عوامل را به ميان آورده و به درک دوران درخشان اولي و تاريکي هاي دومي واقف شد.

واژگان کليدي
 

هدايت،آگاهي، مسئوليت، آزادي، شناخت، ارتباط، تعهد، مشارکت

طرح مسأله
 

نحله هاي فکري در صدد سامان دهي حيات بشري اند. اديان نيز در اين زمينه مدعي هدايت انسان بوده و سعي در استقرار اخلاق ويژه اي دارند. موضوع تربيت راهي به سوي حيات مطلوب است که آدميان را در جهات خاصي راهنمايي مي کند. و با استفاده از نيروهاي دروني وي و بهره گيري از امکانات حيات، مسير ويژه اي را در تربيت انساني مي گشايد. در اين زمينه اسلام و مکتب تشيع پيامهاي خاصي دارند که قابل ملاحظه و بررسي است. هنگام مطالعه نهج البلاغه به مجموعه اي از تعابير تربيت مي رسيم که راهگشاي بشر در زمان هاي مختلف اند. اين پيام ها چه سخني با انسان امروز دارند؟ آيا دنياي جديد مي تواند از آنها استفاده کند؟ آيا آدمي همچنان حاجت به اين رهنمودها دارد؟ آيا اين سخنان در دنياي پيشرفته کماکان با اهميت محسوب مي شوند؟ آيا علم آموزش و پرورش مدرن (Education) مي تواند از اين سخنان که بيش از يک هزار سال از عمر آنها مي گذرد استفاده کند؟ اين مقاله سعي نموده است تا با استفاده از برخي تعابير کتاب نهج البلاغه (عمدتاً حکمت ها و نامه ها ) پاسخهايي را براي سؤالات فوق فراهم آورد.

مقدمه
 

فرازهاي نهج البلاغه حاوي يک رويکردي جمعي اند و فرد را در جمع مورد توجه قرار مي دهند و توصيه ها در پروراندن همين رويکرد صورت مي گيرد. فرد بايد آمادگي لازم را براي ورود به عرصه اجتماعي بيابد. اين نحوه تربيت واجد خصلت جمعي است. چنين نگرشي در امر تربيت، ما را به اين ايده هدايت مي کند که توانايي و آمادگي مبناي آن است.
از نظر امير، آگاهي و دانش زماني مفيد فايده است که انتشار يافته باشد و همگان را بهره مند سازد. تشخيص فايده مند بودن يا فايده مند نبودن آگاهي و دانش نيز در هيچ جايي ازکلام امير در بيرون از جامعه طرح نشده است. يعني همگان خود مسئول گزينش آگاهي مفيد و طرد آگاهي غير مفيد اند(علم نافع و...) اتفاقاً کساني که خود را در جامعه الگوي ديگران قرار مي دهند بايد ابتدا به تعليم نفس خود بپردازند و نه ديگران - (حکمت 70). ديدگاه امير نقطه مقابل ديدگاه کساني مثل افلاطون قرار دارد که حکيمان را سران جامعه مي داند و علم و حکمت را خاص آنان مي شمارد. برعکس، آموزه هاي ايشان در جهت فراگير شدن دانش است.
«الحکمه ضاله کل مؤمن فخذوها ولومن افواه المنافقين»
«حکمت گمشده هر مؤمني است، پس آن را فرا گيريد حتي اگر از دهان منافقين باشد» [الماسي، 1381، ص 206].
به دنبال مخالفت اسلام با پديده شوم برده برداري و تفاوت هاي طبيعي و نژادي، همگان اجازه تعليم و تعلم را مي يابند و بلکه به اين کار موظف مي شوند.
«پيروان اديان از نقاط مختلف جهان براي مشاهده شرايط و اوضاع جامعه مسلمين به مدينه مي آمدند و در اين برنامه هاي آموزشي علي عليه السلام نقش عمده اي ايفا مي کرد. حضرت علي عليه السلام را واضع ادبيات حکيمانه و دستور زبان عرب دانسته اند. او بود که علم قرائت را به ديگران ياد داد. در اين برنامه، به دنبال طرح مباحث صرف و نحو، علم تفسير، فقه و حقوق قضايي، مدني و سياسي اهتمام خاص داشت و به مسايل تعقلي و عرفان نيزکمال توجه معطوف مي شد [همان، 207].
در نهج البلاغه مي خوانيم که :
«العلم مقرون بالعمل» [حکمت 358].
دانايي و آگاهي بايد با عمل توأم باشد و در غير اين صورت بي حاصل است. علم بايد به «تجربه » در آيد و در عمل، علم بودن خود را اثبات کند، نگرش ارسطويي و نه افلاطوني، (فروغي، 1344، ص 34).
حضرت امير (ع) در حکمت 364 خطاب به جابر مي فرمايد که قوام دين و دنيا به 4 چيز است:
1- عالمي که علم خود را به کار برد و جاهلي که از آموختن ننگ نداشته باشد. از اين سخن انتشار علم حاصل مي شود. علم پديده اي جمعي مي شود، اگر آگاهي در نزد همگان باشد استقرار مي يابد و با يک جامعه آگاه و بر محوريت آگاهي روبه رو مي شويم.
اصولاً سلامت، آرامش و آسايش در جامعه اي مستقر مي شود که جهل از ميان برود، آگاهي ناراستين جاي را بر آگاهي راستين تنگ نکند و دانايي جاي ناداني را بگيرد. (الناس اعداء ما جهلوا )
ياد دادن مقدم بر ياد گرفتن است. دانايان بايد سعي در ياددادن نمايند تا با انتشار آگاهي و دانايي، جامعه دانايي محور حاصل آمده و از آگاهي مشحون شود. (قصار 470، اخذ. علي اهل الجهل....).
تعليم و تربيت نوعي «نظارت اجتماعي » است در اين حالت، تعليم و تربيت از شکل «ادبي» خارج شده و شکل «علمي» به خود مي گيرد. چراکه وقتي علم انتشار يابد ديگر نهادهاي خاص، مسئول تربيتي نيستند و انواع دستگاه ها به انتشار علم ياري مي رساند، از جمله دستگاه هاي صنعتي. در اين حالت، علم در توليد به کار مي رود، در تقسيم کار و... که البته سخن امام ناظر به اين قسمت نيست بلکه انتشار علم که در همه ابعاد اجتماعي رخ مي دهد استفاده از آن را در جهات گوناگون امکان پذير مي نمايد.
- در ارتباط با توجه به علم (تربيت و تعليم) اخلاق ويژه اي انتشار مي يابد. امام با اظهار مطالبي که در بردارنده آموزه هاي تربيتي است، در صدد انتشار اخلاقي ديني است.
در مطالعه فرازهاي نهج البلاغه درباره تعليم و تربيت و توجه به علم و آگاهي به اين نکته تفطن مي يابيم که در جامعه مورد نظر اميرالمؤمنين اعتقاد و دانايي بيش از احساسات اهميت دارند. مردم بايد با توجه به عقايد و باورها به برقراري ارتباط اجتماعي بپردازند و نه بر مبناي احساس (باتامور، م: منصور و حسيني، 1357، ص5- 1). اين امر مي تواند به عنوان خصلت اخلاق ديني مطمع نظر قرار گيرد.
به علاوه، نکته اي که مي توان از اين نحوه برداشت از کلام امير، به دست آورد آن است که سخنان ايشان موجبات حرکت جامعه در مسير اخلاقي را فراهم مي آورد. نوعي از جامعه که براساس آگاهي و دانش شکل گرفته و نهادهاي علمي و آگاهي بخش در آن استقرار يافته اند، به تدريج سلسله اي از اصول اخلاقي را به همراه مي آورند که ساختار و فرآيند تغيير و تحول آن را نشان مي دهند. در اين حالت، اصول اخلاقي از متن جامعه متبلور مي شوند و منعکس کننده کيفيت انتشار دانش و آگاهي در جامعه اند.
سخنان اميرالمؤمنين (ع) در شکلي از ساختار اجتماعي ايراد مي شوندکه عناصر و نهادهاي آن تحول چنداني پيدا نکرده اند. اين جامعه از لحاظ فکري وعقيدتي هنوز در سطح نازلي قرار دارد. اما امير متذکر مي شوند که اگر چه با پيشينيان زندگي نکرده اند، اما در اوضاع و احوال آن ها دقت نموده و درباره آنان معرفت پيدا کرده اند. اين شناخت به نحوي است که گويي حضرت با آن ها بوده اند. وجود معرفت نسبت به گذشتگان به واسطه تأمل و تدبر در تاريخ حاصل مي آيد و مي تواند فرد را از تسلط بر اوضاع و احوال اجتماعي برخوردار سازد که حجاب زماني و مکاني به کنار زده مي شود و نگرش فراگيري پديد مي آيد.
معرفت جهان شمول، زماني پديد مي آيد که آدمي بتواند رابطه معرفت را با حيات اجتماعي دريابد و نسبت لازم را در بين آگاهي و جامعه برقرار سازد. سخنان تربيتي امام عليه السلام به فرزندشان (نامه 31) حاکي از وجود چنين خصيصه اي است. عالم به گذشته و تاريخ و نيز عالم به زمان بودند از ايشان مربي تمام عياري ساخته است که قادر به تعليم و تربيت فرزند خويش و نيز ديگران مي باشد و بدين دليل توصيه هاي ايشان جدي گرفته مي شوند.

سرمايه انساني، توان مندي
 

آدمي به عنوان عنصر کيفي، همچون سرمايه اي معنوي ظاهر شده و
واجد کليت است و در ارتباط با يادگيري و درک از حيات به توفيقاتي دست مي يابد که او را در مسير «شدن» دايم قرار مي دهد.
«اتزعم انک جرم صغير و فيک انطوي العالم الاکبر».
اين انسان قادر به تأثير نهادن بر فرآيند توسعه خواهد بود.
«سرمايه انساني» به مسئوليت (نمايندگي) و «توان مندي هاي انساني» به آزادي انسان اشاره دارند. بنابراين، دو مفهوم بالا، تحت عناوين «مسئوليت» و «آزادي » از هم تفکيک شده و سپس به هم مي رسند. يعني اين دو مفهوم با هم تفاوت هايي دارند که سرانجام در کنار هم قرار مي گيرند و انسان کامل را مي سازند. اين هر دو مفهوم، به نقش انسان و توانايي ها و مهارت هايي که تحصيل مي کند، تأکيد مي ورزند.
اگر ديدگاه اميرالمؤمنين مبني بر اينکه انسان خود «عالم اکبر» است مفروض باشد، لاجرم بايد موضوع توانمندي آدمي در جهت آزادي روزافزون او براي تبلور هرچه بيشتر آن عالم اکبر مورد توجه قرار مي گيرد.آموزش ها و دانش آدمي لزوماً بايد در مسيري پيش برود که خلاقيت ها و ابداعات انساني هويدا شوند. توانمندي و آزادي ارتباط بسيار نزديکي با هم دارند. در نتيجه، اگر از سرمايه انساني سخن مي گوئيم و اگر آدمي را داراي نيروهاي بالقوه مي دانيم بايد بپذيريم که اين سرمايه انساني و شکوفايي اين نيروهاي بالقوه درگرو آزادي آدمي براي انديشه ورزي و تدارک و تمهيد آن شکوفايي ها است. تنها در فعليت بخشيدن به اين شرايط و آماده سازي اين اوضاع و احوال است که مي توان از سرمايه انساني سخن گفت. در غيراين صورت، با انسان همچون «جرم صغيري» روبه رو خواهيم بود که ناکار آمد، ناآگاه، رشد نايافته وکوته فکر است. جامعه رشد يافته مورد نظر اميرالمؤمنين آموزش ها و تعليماتي را لازم دارد که آدمي را از وضع اخير رهايي بخشد و اين، سخن برجسته اي درکلام امام علي عليه السلام است.
ديدگاه « توان مندي هاي انسان» ارزش هاي انساني را هم شامل مي شود. اين ديدگاه از عنصر آدمي فقط توليد کننده کالا بودن را به رسميت نمي شناسد بلکه آموزش ها علاوه بر تأثير شان در توليد کالا، به آگاهي، برقراري ارتباط و اهميت يافتن انسان در روابط و...نيز مي انجامد که صد البته عناصر بسيار ارزشمندي هستند. بنابراين، مي توان به عنوان يک نتيجه، اظهار داشت که (مسئوليت ) و (آزادي) ارتباط نزديکي با يکديگر دارند. تنها در صورت اختيار آدمي است که مسئوليت به عنوان امري لازم، پديدار خواهد شد. و اگر آزادي اي مطرح نباشد نمي توان از مسئوليت و وظيفه و اداي دين سخن گفت.
درباره آموزش هاي مربوط به «مسئوليت» و «آزادي مي توان از نظم اجتماعي سخن گفت بدان معنا که افعال و کنش هاي آدميان مجموعاً در خلال حيات جمعي صورت مي گيرد و هر فرد تصميم خود را در خلال حيات اجتماعي اتخاذ مي کند و از اين رو، تصميم وي لاجرم با تصميم افراد ديگر در آن جامعه جفت و جور مي شود و سرانجام تصميمات همگان در يک نگاه ساختاري انسجام مي يابد. طي روابطي که انواع تصميمات افراد با يکديگر برقرار مي سازند يک انتظام اجتماعي (social ordering) پديد مي آيد که بر آيند مجموع تصميمات افراد است که آزادانه برگزيده اند. بديهي است که تصميمات آزادانه افراد، نمي تواند بدون توجه به مسئوليت اجتماعي اتخاذ شده باشد.
اين سخن بدان معنا است که داوري و انتخاب آدمي درباره عمل، فقط به ويژگي هاي ذاتي آن عمل باز نمي گردد بلکه داوري هاي آدمي يک بنياد اجتماعي دارند و در شرايط اجتماعي محقق مي شوند. چنين قضاوت هايي را درباره يک عمل، مي توان قضاوت هايي ناميدکه به صورت رويه و در قالب فرآيند صورت مي گيرند. اين فرآيند و رويه در حيات جمعي شکل مي گيرند. همين فرايند و رويه به معناي علمي است که در وضع آزادي آدمي و در حالت مسئوليت داشتن وي صورت مي گيرد. امرتيا سن اين سخن را در کتاب خود «عقلانيت و آزادي» ، به طور مبسوط توضيح مي دهد [+Sen,2003,p.396 ].
در حقيقت، اجتماعي شدن آدمي مي تواند قضاوت و انتخاب انسان را در جهت خاصي به حرکت در آورده و انگيزه لازم را پديد آورد. عامل انتخاب مي تواند شکاف موجود بين آنچه فرد انتخاب کرده و آنچه مايل به انتخاب آن بوده است را پر کند. عامل گزينش، همانا يک امر اجتماعي است. که بايد تلفيق شده و شکاف پديد آمده را پر کند. [همان، 398].
در اين حالت است که انسان بر اساس هنجار مسئوليت اجتماعي به ديگران ياري خواهد رساند بدون آنکه انتظار کمک رساني از جانب آنان را داشته باشد. در حقيقت، فرد به واسطه فرآيند اجتماعي شدن يا جامعه پذير شدن (Socalization) به گونه اي عمل خواهد نمود که زندگي اجتماعي به او آموخته است[ Myer,David,1988,p.450].
يکي از روانشناسان به نام دونالد کمپبل درپاسخ به اين سؤال که «اگر منافع شخصي فرد به طور اجتناب ناپذير پيروز ميدان رقابت ژنتيک است، پس چرا ديگر خواهي غير متقابل (non - reciprocal altruism) رخ مي دهد؟ اظهار مي دارد که جوامع انساني، قواعد «اخلاقي » و «ديني» را رشد داده اند تا در برابر تمايلات «زيستي» که جهت خودخواهانه دارند، همچون ترمز عمل نمايد (همان).
پيام هاي تربيتي نهج البلاغه در ارتباط با مناسبات اجتماعي ناظر به اين معنا است. مثلا: نيکي کردن بيش از اندازه که درخواست شده است (قصار شماره 59)، نرمخويي با ديگران (قصار شماره 205)، پاسخ سلام را به نحو بهتر دادن (قصار 59)، دادرسي مظلوم، کفاره گناهان است (قصار 23)، در فکر حاجت مندان بودند (قصار 249)، داشتن خصلت هاي نيکو (حکمت هاي 109، 213، 118، 214، 215) کنش متقابل با توجه به روحيات مردم (قصار 47)، تجربه اندوزي (قصار 274، 284، 357).
شايد بحث تعليم و تربيت بيش از شاخه هاي ديگر دانش با موضوع معرفت ( knowledge ) ارتباط داشته باشد. معرفت همواره براي انساني حاصل مي آيد که قدرت و توانايي انديشيدن داشته باشد، انساني که بتواند آزادنه به تفکر بپردازد.
اصولاً انسان سالم، انسان مسئول است و اين مسئوليت، از آگاهي برمي خيزد و انسان آگاه انسان مسئول نيز خواهد بود.
وقتي اميرالمؤمنين از «عالم اکبر» در وجود آدمي سخن مي گويد، يک انسان کامل يا انسان کل را در نظر دارد. انساني که تجزيه نشده و اجزاء مختلف وجود وي از همديگر تفکيک نپذيرفته اند. چنين انساني همواره در حال تعليم و يادگيري است، چون سعي در رسيدن به مراتب انسان کامل دارد. اين انسان همواره در حال شدن است، صيرورت دائم و حرکت هميشگي.
حرکت دائم، خود زمينه اي است براي کسب بيشتر آگاهي ها و دانش و به خلاف ايده افلاطون که دنيا را محل فساد تلقي مي کند، عالم وجود محل حرکت و نمود آدمي و تبديل شدن او به انسان کامل است. انسان نيازمند تربيت است تا بتواند همواره در تحرک و پويايي به سر برده و به کسب دانش بپردازد.
پديداري شناخت در حيات انساني از جمله تأکيدهاي نهج البلاغه است. درک حيات دنيايي با تدبر و تأمل در آن به دست مي آيد و با فهم و درک نسبت به دنيا، بصيرتي فراهم مي شود که مانع انحراف آدمي مي گردد. نهج البلاغه آدمي را انذار مي دهد که فريب دنيا را نخورد. حضرت علي عليه السلام به فرزند خود توصيه مي کند که:
«همچون کساني نباشد که خردهايشان را فراموش نموده و در بيراهه مي رانند» (نامه 31).
انسان هيچگاه از ابتدا بصير و خردمند نبوده و با گذشت زمان به بينايي و خرد رسيده است. ارمغان بصيرت براي آدمي همانا اطمينان و يقين است و باور داشتن به مسيري که در آن گام مي نهد. از نگاه اميرالمؤمنين، آدمي بايد سعي در دست يافتن به اين اطمينان داشته باشد تا از اشتباه و انحراف به درآيد. به علاوه، بصيرت و خرد موجب بي نيازي آدمي است (قصار 37 و 51). و اميرالمؤمنين از پيروان خود مي خواهند که آن را از هر جا طلب کنند و به دست آورند حتي اگر در سينه منافق باشد(قصار 67).
پس هستي، واقعيتي است که بايد شناخته شود و بايد اسرار آن آشکار گردد، و اين کار توسط شخص و عامل انساني صورت مي گيرد تا حجاب ها براي او به کناري زده شوند و جهان هستي ظهور بيشتري پيدا کند. شناختي که به وسيله آدمي صورت مي گرد، بينايي او را نسبت به جهان هستي افزون مي نمايد. و اين امر، مسيرها را براي آدمي آشکار مي سازد و او را از گمراهي رهايي مي بخشد. اين رهايي ازگمراهي زماني که اميرالمؤمنين به علم نافع اشاره مي کنند مي تواند مسير فرد را در «اين جهان» هموار کند. به عبارت ديگر، آدمي براي رهايي از انحراف، سعي در شناسايي نيروهاي اصيل نهفته در طبيعت بنمايد و شرايط حيات را اعم از طبيعي و اجتماعي آشکار سازد. حتي علم تجربي قادر به رهايي انسان خواهد بود و او را از مسير انحراف نجات خواهد داد. کشف نيروهاي حيات به واسطه سرمايه انساني و از طريق توان مندي هاي آدمي از او انسان مسئولي خواهد ساخت که تعهدات اجتماعي از مهم ترين خصايص آن خواهد بود. کلام اميرالمؤمنين، به طور قطع ناظر به انسان آزاد و آزادي هاي انساني است. نتايجي که از سخنان امام در باب بصيرت و شناخت به دست مي آيد با توجه به «سرمايه انساني» است که با موضوع «آزادي » مترادف است.
از سوي ديگر موضوع «توان مندي هاي آدمي» از انسان، موجودي «مسئول» خلق مي کند که در عين دارا بودن قدرت، و توان انجام فعاليت هاي گوناگون، واجد «تعهدي اجتماعي» است که به گاه عمل، او را در برابر حقوق ديگران قرار مي دهد. توان مندي ها زماني در آدمي وجود خواهند داشت که نهادهاي مربوط به آن، حيات عيني موجود باشند. نهادهايي که موجبات انتخاب را براي انسان فراهم سازند و اجازه گزينش يکي از ميان موارد متعدد را به وجود آورند. اين کار از طريق انواع سازمان ها، گروه ها، و مجموعه هايي که به طور نهادي (Institutional) استقرار يافته اند امکان پذير خواهد بود. انسان ذاتاً انساني مسئول خواهد بود با اين شراط که زمينه هاي انتخاب و گزينش از پيش، براي او آماده باشند. اميرالمؤمنين در امر تربيت در ابواب متعدد نهج البلاغه به «سرمايه انساني» توجه داده اند و سعي در تبلور «تعهد» در او نموده اند. مي توان به آساني مشاهده نمود که بسياري از آموزه هاي تربيتي نهج البلاغه واجد بعد جمعي اند و سعي در تربيت فرد در عرصه اجتماعي دارند.
منبع: نشريه النهج شماره 21 و 22



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.