خيام در ايران و جهان

حکيم عمر خيام فيلسوف، رياضي دان، منجم، شاعر و يکي از بزرگترين دانشمندان عصر خود و از مفاخر ملي ماست. تاريخ تولد و وفاتش به درستي معلوم نيست، ولي گفته مي شود که وي بين سالهاي 430 تا 440 ق در نيشابور متولد شده و بين سالهاي 509 تا 517 يا بين سالهاي 517 تا 520 و به روايتي در حدود 536 ق وفات يافته است و در بيرون شهر نيشابور، کنار امامزاده محمد محروق(ع)، از فرزندان امام سجاد(ع) به خاک
شنبه، 17 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خيام در ايران و جهان

خيام در ايران و جهان
خيام در ايران و جهان


 

نويسنده : مهندس سيد رضا عظيمي حسيني




 
حکيم عمر خيام فيلسوف، رياضي دان، منجم، شاعر و يکي از بزرگترين دانشمندان عصر خود و از مفاخر ملي ماست. تاريخ تولد و وفاتش به درستي معلوم نيست، ولي گفته مي شود که وي بين سالهاي 430 تا 440 ق در نيشابور متولد شده و بين سالهاي 509 تا 517 يا بين سالهاي 517 تا 520 و به روايتي در حدود 536 ق وفات يافته است و در بيرون شهر نيشابور، کنار امامزاده محمد محروق(ع)، از فرزندان امام سجاد(ع) به خاک سپرده شده است. آرامگاه خيام به کوشش انجمن آثار ملي ايران بناي يادبودي زيبا در باغ دلگشا که در قديم معروف به «شادباخ» بوده، ساخته شده است. اين آرامگاه در همان مکاني قرار دارد که به قول نظامي عروضي سمرقندي: هر بهار در آن با گلهاي درختان امرود (گلابي) و زردآلو گل افشاني مي شده است. در ورودي اين باغ، تنديس زيبايي از خيام نصب شده و داراي يادبود مشبک و در کتيبه هاي لوزي شکل و کاشي کاري شده به بلندي 18 متر، رباعياتي از خود خيام به خط عبدالرسولي بر آن خوشنويسي شده است. اين باغ در حدود بيست هزار متر مربع وسعت دارد و اطراف آن را درختات کاج هميشه سبز احاطه نموده و داراي مجموعه اي از کتابخانه، موزه و مهمانخانه مي باشد.
دليل شهرت اين رياضي دان و فيلسوف به «خيام» به درستي معلوم نيست. احتمالاً پدرش چادردوز بوده و اين شهرت را داشته است. روايت معروف «سه يار دبستاني» نخستين بار در کتاب جامع التواريخ رشيدالدين فضل الله آمده است. اين کتاب يکي از مهمترين و بزرگترين تواريخ مربوط به قوم مغول به شمار مي آيد. بخشي از آن در تاريخ عمومي در ربع اول قرن هفتم هجري قمري تأليف يافته است. ادوارد براون انگليسي قسمتي از اين روايت را در مجله سلطنتي آسيايي، آوريل 1889 م ضمن مقاله اي تحت عنوان «کشف حقايق بيشتري درباره عمر خيام» منتشر ساخت. روايت به اين قرار است: خيام در نيشابور با حسن طوسي و حسن صباح همدرس بود و معلم ايشان که امام موفق نام داشت، معروف بود به اينکه پرورش يافتگانش به مقامات بلند مي رسند. آن سه جوان به اميد اينکه يکي از ايشان به رتبه عالي خواهد رسيد، با يکديگر عهد کردند که هر کدام توانا شدند، دو همدم خود را به ماه و جاه ياري کنند. از اتفاق به موجبي که در تاريخ آل سلجوق مستور و مذکور است، حسن طوسي به وزارت رسيد و او خواجه نظام الملک، وزير مشهور سلجوقيان شد. عمر خيام به خدمت او آمد و عهد و مواثيق ايام کودکي را ياد کرد. خواجه نظام الملک حقوق قديم را شناخت و گفت: «توليت نيشابور و نواحي آن تو راست.» عمر مردي بزرگ و حکيمي فاضل و عاقل بود گفت: «سوداي ولايتداري و بر امر و نهي عوام را ندارم. مرا بر سبيل مشاهره (اجرت ماهانه) اداري وظيفه فرماي.»
نظام الملک او را ده هزار دينار مستمري تعيين کرد از محروسه نيشابور که سال به سال بي تبعيض و تنقيص (کم کردن) ممضي (امضا شده) و مجري دارند. حسن صباح هم به نزد خواجه نظام الملک آمد و خواستار آن بود که از لطف و عنايت خواجه نصيبي يابد و خواجه به وي گفت: «توليت ري يا اصفهان را اختيار کن» لکن حسن اين کار را نپذيرفت؛ زيرا مي خواست در دربار سلطان به مقامي بلند برسد و بعد از رسيدن به آن مقام، ولينعمت خويش را از مقام وزارت به زير کشيده، خود به جاي وي نشيند؛ ولي کوشش او بي ثمر ماند و سرافکنده از خراسان گريخت و از اصفهان راه دربار المستنصر خليفه فاطمي مصر را در پيش گرفت و در قاهره به نزاريان پيوست، پس از چندي به ايران باز گشته و دعوت جديد را انتشار داد(اسکندري، 1902).
همان طوري که در بالا ذکر شد، اصل اين داستان توسط خواجه رشيدالدين فضل الله همداني در جامع التواريخ نوشته شده است که به دلايل ذيل ممکن است صحت نداشته باشد:
نخست اينکه خواجه رشيدالدين فضل الله زادگاه خواجه نظام الملک را توس، خيام را نيشابور و حسن صباح را قم عنوان نموده و در جاي ديگر مي نويسد که هر سه در ايام صباوت در نيشابور با همديگر مشغول تحصيل بودند. خيلي بعيد به نظر مي رسد که سه کودک از سه شهر مختلف ايران در يک جا گرد هم آيند و در يک مکتب مشغول تحصيل شوند. ديگر اينکه خواجه نظام الملک در سال 408ق متولد شده هر چند سال تولد عمر خيام و حسن صباح نامعلوم است، ولي وفات خيام حدود سال 517 و حسن صباح 518 ق مي باشد. بدين ترتيب هر يک از آنها بايستي بيشتر از يک صد سال عمر کرده باشند که اين هم بعيد به نظر مي رسد، با توجه به اينکه عمر خيام و خواجه نظام الملک به دليل اينکه هر دو اهل تسنن بوده و با همديگر روابط خيلي صميمانه اي داشته اند، به دربار سلجوقي راه يافته بودند، در غير اين صورت به دربار سلجوقي راه نمي يافتند؛ ولي حسن صباح در جبهه تشيع بوده و مي بينيم که بعد از مدتي کار ديواني خود را رها مي کند.
اين سه يار از نظر مواضع فلسفي، علمي، سياسي و اخلاقي نيز با همديگر اختلافات زيادي داشتند، به نحوي که مي توان اولي را نماينده دانش، فلسفه و حکمت پس از ابن سينا و نمودار اولين گرايشهاي فلسفي به سوي عرفان ايراني، و دومي را نماينده و ساختار سياسي و زنده کننده انديشه «آرمان شهري» پيش از اسلام و در دوران اسلامي و سومي را نماينده سرکش ايراني و مذهبی از شعبات دين اسلام اگر نگوييم صددرصد بايد گفت نود درصد آميزه اي از دين و عرفان نام برد (بياني، شيرين، 1383). از سوي ديگر مي توان گفت با آنکه عمر خيام اهل تسنن و حسن صباح در جبهه تشيع بود، هر دو در يک چيز اشتراک نظر داشتند و آن نفرت از بيگانگان و عشق به استقلال ايراني آزاد و شکوهمند همان ايراني که خيام براي ويرانه هايش ندبه کرده و چهار پاره زير را سراييده است:
مرغي ديدنم نشسته بر باره توس
در پيش نهاده کله کيکاوس
با کله همي گفت که: افسوس افسوس
کو بانک جرس ها و کجا ناله ي کوس؟
و حسن صباح براي حصول اقتدارش جهاد و قتال نمود و در حالي که وحشت او خواب از ديدگان کارگزاران خليفه ربوده بود و در طول ساليان دراز صوفي منشانه از قلعه الموت خارج نشده و بر اسماعيليان سراسر جهان اسلام حکم مي راند و چنانچه مغولان نيامده بودند با احتمال زياد ايران را فرا مي گرفت (بياني، 1383)، قديمي ترين شرحي که درباره عمر خيام موجود است، در چهار مقاله عروضي سمرقندي است. لازم است خاطر نشان گردد که اين شرح در باب شاعري او نمي باشد، بلکه در بخشي است که از منجمان و اخترشناسان سخن رانده مي شود. نظامي عروضي سمرقندي در چهار مقاله خود در حکايت بيست و هفتم چنين مي گويد: «در سنه ي ست و خمسمائه (506) به شهر بلخ در کوي برده فروشان در سراي امير ابوسعيد جره، خواجه امام عمر و خواجه امام مظفر اسفرازي نزول کرده بودند و من بدان خدمت پيوسته بودم. در ميان مجلس عشرت از حجه الحق عمر شنيدم که گفت: گور من در موضعي باشد که هر بهاري شمال بر من گل افشان مي کند. مرا اين سخن مستحيل (محال) نمود و دانستم چنويي گزاف نگويد. چون در سنه ي ثلاثين به نيشابور رسيدم، چند سال بود آن بزرگ روي در نقاب کشيده بود و عالم سفلي از او يتيم مانده و او را بر من حق استادي بود. آدينه به زيارت او رفتم و يکي را با خود بردم که خاک او به من نمايد. مرا به گورستان حيره بيرون آورد و بر دست چپ گشتم. در پايين ديوار باغي خاک او را ديدم نهاده و درختان امرود (گلابي) و زردآلو سر از باغ بيرون کرده و چندان برگ شکوفه بر خاک او ريخته بود که خاک او در زير گل پنهان شده بود و مرا ياد آمد آن حکايت که به شهر بلخ از او شنيده بودم. گريه بر من افتاد که در بسيط عالم و اقطار ربع مسکون او را هيچ جا نظيري نمي ديدم. ايزد تبارک و تعالي جاي او در جنان کناد (عروضي سمرقندي، 551ق). جاي بسي شگفتي است که خيام در مجلس بزم و عشرت هم از ياد مرگ و نيستي غافل نبود!
خيام دانشمندي متفکر، اهل حساب و تيزبين به دور از مسائل خُرد، مکتبي و اجتماعي، قهرمان هماوردي با دشواريهاي بنيادي فلسفي و رياضي مانند چگونگي حدها و امکانات عقلي در برابر محالات، انديشمندي دلير که از سيطره امپراتوري گسترده هزار و پانصد ساله هندسه اقليدسي به در ي رود و پرچم استقلال برمي افزايد. آزادانديشي بي پروا که مدعيان علم و داوريهاي جزمي را به چيزي نمي گيرد، ولي آنگاه که با مردم معمولي سخن مي گويد، عصاره تفکرات بلند فلسفي خود را بي تعقيد و پيچيدگي، در غالب چهارپاره هاي زيبا بيان مي کند. خيام مانند دانشوران مکتبي به مراجع و نامها پناه نمي برد، نمي گويد اگر کتابهاي ارسطو، افلاطون، ابن سينا و مانند آنها را دريابي، جهان را خواهي شناخت و ديگر مشکلي در اين زمينه نخواهي داشت، مي گويد مطلب ژرفتر از اينهاست، سرسري برپا نگشته است اين سراي پرشکوه.
آنان که محيط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زين شب تاريک نبردند برون
گفتند فسانه و در خواب شدند
دانشمند نامدار خراساني با دگر انديشان مي ستيزد. همينقدر با يک ريشخند ژرف بي آزارانه با جزم انديشان همه دان روبرو مي شود و در همه حال به عارف و عامي، کافر و مسلمان، مبتدي و استاد، به زبان خوش دري م گويد: چند روزي بيش در اين سراي دو در نخواهي ماند، وقت را غنيمت شمار، فرصت ها را از دست مده، شاد و سرخوش بزي.
گر يک نفست ز زندگاني گذرد
مگذار که جز به شادماني گذرد
هشدار که سرمايه سوداي جهان
عمر است چنان کش گذراني گذرد
بر چشم تو عالم از چه مي آرايند
مگر اي بدان که عاقلان نگرايند
بسيار چو تو روند و بسيار آيند
بر باي نصيب خويش کت بربايند
دانشمندان بزرگ از سرزمينهاي ما برخاسته اند و در درازاي پانصد سال از پيشروان دانش جهان بوده اند و هنوز ايران هوشمند پرور است. با نگاهي گذرا به تريخ علوم جهان مشاهده مي شود که مقياس پيشرفتهاي علمي و رياضي در دوران کهن بسيار آهسته بود. ميان دوران طلايي علم و معرفت يونان با آغاز دوران چشمگير علوم اسلامي هزار سال فاصله افتاد. دوران احياي علوم در اروپا پانصد سال بعد از دوران درخشان ابن سينا، بيروني، رازي، خيام، خواجه نصير طوسي بود. امروز اکتشافات علمي و رياضي، علمي و اتمي، ژنتيک و مخابرات به سرعت شگفت انگيزي در جامعه در کار حضور و ظهورند. ابن سينا نابغه قرون 1300 سال بعد از اقليدس و خيام هزار و چهارصد سال بعد و خواجه نصير طوسي 1550 سال بعد با همان هندسه و استدلال هاي اقليدسي سر و کار داشتند.
عمر خيام در فاصله زماني نيمه راه ميان ابوعلي سينا و خواجه نصير طوسي قرار دارد. در باره مسأله مهم ضرايب مي دانيم که اروپاييها از طريق ترجمه کتاب توسي (از پيروان کارهاي علمي خيام) من غير مستقيم و مستقيم از کارهاي علمي عمر خيام آگاهي يافته بودند. رياضيدان انگليسي هگبن( L.Hogben) در کتاب ساده «رياضي براي همه» عنوان مي کند که مثلث حسابي پاسکال از کشفيات عمر خيام است و چهار قرن زودتر از پاسکال آن را کشف نموده است، (رضا فضل اله، 1379). با مراعات فاصله زماني بيش از پانصد سال مي توان خيام را در رده نامداران جهان چون دکارت، پاسکال و نيوتن جاي داد. حکيم عمر خيام اولين کسي است که معادله هاي درجه دوم و سوم را طبقه بندي کرده و در حل آنها با روش علمي تحقيق نموده و موفق به حل آنها شده است. از نظر دانشمند فقيد جورج سارتن در مقدمه بر تاريخ علم (که هر دوره پنجاه ساله از تاريخ علم را به افتخار يکي از بزرگترين دنشوران آن دوران نامگذاري مي کند) نيمه دوم سده يازده ميلادي را عصر خيامي ناميده است. او اعتقاد دارد که يکي از بزرگترين رياضيدانان قرون وسطي خاصه در علم جبر، عمرخيام است (سارتن، جورج 1336)، براي حل معادله درجه سوم دايره اي را با برخي مقاطع مخروطي که به هذلولي، سهمي و بيضوي مشهورند تقاطع داده و از راه حل ترسيمي مقدار تقريبي ريشه ها را به دست مي آورد. اين کار شايد امروز پيش پا افتاده باشد، ولي در قرن پنجم هجري عمل بزرگي محسوب مي گرديد (هشترودي، محسن 1325). روش هاي امروزي که به عنوان هندسه تحليلي مي شناسيم، همانهايي است که گام اولش را خيام برداشت نه دکارت. آنچه به نام بسط دو جمله اي منسوب به نيوتن است، در حقيقت توسط خيام به دست آمده است. و همچنين مثلثي که در آن ضرايب جملات بسط دو جمله اي نيوتن به دست مي آيد و به نام «مثلث پاسکال» معروف شده است، بايد مثلث خيام ناميد. خيام (حدود 1048- 1124 م) و خواجه نصير توسي (1250م) به وضوح نشان دادند که هر نسبتي از مقادير را خواه گنگ يا گويا مي توان به وسيله عدد نمايش داد و به همين علت است که در آثارآن دانشمندان همان تعريف کلي که نيوتن درباره عدد نموده، ديده مي شود (تعريفي که هم درباره اعداد گويا و هم درباره اعداد گنگ صادق مي باشد). اهميت بزرگترين موفقيت ها وقتي روشن مي شود که متوجه مي شويم رياضيدانان اروپايي خيلي دير و حتي بعد از آنکه در اروپا رنسانس شروع شد، به اعداد منفي و گنگ به طور کامل گردن نهادند؛ مثلاً رياضيدان مشهور ويت (Viete: 1540-1603)، که جبر تا حد زيادي مديون اوست، اعداد منفي را نديده مي گرفت و در انگلستان در قرن هيجدهم هم هنوز اعتراض عليه اعداد منفي به گوش مي رسيد که اين اعداد پوچ و بيهوده مي باشند؛ زيرا کوچکتر از صفر «از هيچ هم کمترند»، ولي امروزه ديگر اعداد منفي اگرچه به صورت درجه حرارت منفي هم باشد براي ما عادي شده است. مورد ديگري که بايد در مورد خيام خاطرنشان شود، اين است که بعدها خيام جبر را به عنوان علمي که براي حل معادله ها به کار مي رود، تعريف کرد. اين تعريف به اهميت خود باقي بود تا اينکه در اواخر قرن گذشته همراه با تئوري معادله ها، جبر به راه تازه اي قدم گذاشت و اگر چه روح جبر به عنوان مطالعه اعمال صوري حفظ شده، ولي سيماي آن به کلي عوض گرديده (الکساندروف، آر.و. و همکاران 1338). خيام در آمار و پژوهش هاي آماري يکي از بزرگترن آماردانان زمان خود بود و جايگاهي برتر از خوارزمي داشت برويس روزنفلد(B. Rosenfeld) دانشمند روسي در کنگره جهاني سوابق و پيشينه هاي دانش، تغيير نام دو جمله اي نيوتن و مثلث پاسکال را به نام دو جمله اي خيام و مثلث خيام پيشنهاد نمود (هشترودي، محسن 1325) و پروفسور محسن هشترودي درباره آمار و رياضيات خيام و حل مسائل آماري و رياضي آن بسيار سخن رانده است. «شرح ما اشکل من مصادف کتاب اقليدس» شامل سه بخش است: بخش نظريه خطوط موازي، بخش بررسي نظريه نسبت ها و بخش نظره نسبت هاي ترکيبي. خيام به بحث در اصل پنجم اقليدس پرداخته است. اقليدس خود را ملزم مي ديد که اثبات کند دو زاويه مرکزي مساوي، روبروي کمانهاي مساوي از دايره مي باشند. خيام با رد اين مطلب که از يک نقطه خارج از يک خط بيش از يک خط به موازات آن نمي توان رسم کرد، سعي کرد اصل پنجم را با دو اصلي که ارسطو وضع کرده ثابت نمايد که به «اصل ارسطو- خيام» مشهورند که براساس آن شالوده هندسه لباچوسکي(Lobachevski) و هندسه ريمان با مطرح نمودن فرض زاويه حاده در هندسه لباچوسکي و فرض زاويه منفرجه در هندسه ريمان ريخته مي شود. شايان ذکر است که اينشتين نيز اساس تئوري خود را بر هندسه ريمان بنا نهاده و کتابش را همواره بر بالين خود داشت.
در حقيقت مي توان گفت آثار رياضيدانهاي اسلامي به ويژه کوشش هاي خيام درباره خطوط موازي الهام بخش اصلي کشف هندسه اقليدسي بوده و شالوده هندسه ريمان را ريخته اند (رياضيات در شرق، پرويز شهرياري) و به قول دکتر مصاحب رساله جبر زماني که علوم رياضي در غرب فاقد هرگونه ارزش بود جلب توجه کرد. از کارهاي مهم و بزرگ دگر خيام تنظيم تقويم جلالي است. سالها ايراني قبل از تقويم جلالي، ثابت نبود؛ زيرا نه ابتداي آن مانند سال شمسي که 365 روز و يک چهارم روز است و با نقطه معيني از منطقه البروج مطابقت مي کرد و نه اعيادش در وقت هاي ثابتي بود اين وضع تا سال 467 ق برابر سال 1075م يعني دوره پادشاهي ملکشاه سلجوقي ادامه داشت تا اينکه ملکشاه اصلاح آن را به عهده گروهي از دانشمندان که عمر خيام و ابوالمظفر اسفرازي، قاموس واسطي و محمد خازني از آنها بودند گذاشت. آنها تاريخ و تقويم شمسي وضع کردند که« تاريخ و تقويم جلالي» ناميده شد و بنابر معروف کبيسه سال شمسي از کبيسه سال گريگوري خيلي دقيق تر است؛ زيرا تقويم گريگوري در طول 2320 سال يک روز خطا مي کند ولي تقويم جلالي 3770 سال يک روز خطا مي کند (دهخدا، علي اکبر 1373). به روايت ديگر، خواجه نظام الملک وزير ملکشاه سلجوقي براي سامان دادن گاهنامه (تقويم) خورشيدي، شماري از اخترشناسان نامدار و بلندپايه روزگار هچون فرزانه سرشناس عمرخيام نيشابوري را فرا خواند و آنان گاهشمار ايران را سر و سامان دادند و نوروز را به آغاز بره (حَمَلّ) برابر بهار و برابر 21 مارس فرنگي بردند و سال درست خورشيدي را پايه نهادند و به نام جلال الدين ملکشاه سلجوقي، سال جلالي و نوروز را هم نوروز سلطاني (شاهي) ناميدند؛ چنان که هنوز هم روا و پابرجاست (هاجري، سيد ضياءالدين 1382)، همچنين در شال 467ق به دستور ملکشاه سلجوقي عمر خيام و ابوالمظفر اسفرازي به اتفاق ساير منجمان معروف زمان، رصدخانه اي به نام زيج ملکشاهي در شهر نيشابور با هزينه بسيار زياد بنا کردند و اين رصدخانه تا سال 485 ق يعني تا زمان فوت ملکشاه داير بود (دهخدا، علي اکبر1373). به قول رياضي کرماني رصد خيام در سال 1089 م و رصد غربي ها با داشتن آن وسايل کامل در قرن بيستم بود. در حالي که خيام علناً اظهار داشته اگر جزي اختلاف در محاسبات پيدا شود به علت عدم وجود وسايل رصد و دشواري محل و ضعف قوه باصره و تغييرات جوي بوده است.
با اين حال مشاهده مي شود که تقويم جلالي از تقويم گريگوري، ژولين و قيصري کاملتر است. از کارهاي مهم ديگر خيام تأليف کتاب معروفي بنام مجمع القوانين نجوم مي باشد که به قول دکتر محسن هشترودي توسط لوريا هربرت دينوا دانشمند روسي که پس از تحقيق مفصل اعلام داشته که متعلق به حکيم عمر خيام نيشابوري است. امام محمد غزالي سخت بر ارسطو، فارابي و ابن سينا مي تاخت، ولي خيام برعکس سپرده حکمت آنان به شمار مي رفت و نامهاي اقليدس، اپولونيوس و ارسطو برايش مقدس بود. برتراندراسل مي گويد ما در جهان، رياضي داني که شاعر هم باشد، نديده ايم. اين از برکات مشرق زمين است که رياضي داني که به کمين ستارگان مي نشيند، زيباترين و لطيف ترين ترانه ها را مي سرايد. جرج سارتن که ساليان دراز نامش در رديف استادان هاروارد بود، رساله جبر خيام را از شاهکارهاي قرون وسطي در دنياي اسلام ذکر کرده است. پير پاسکال که رباعيات خيام را به فرانسه ترجمه کرد، آن را در دهه 60 در ايتاليا با قطعي بزرگ و با تصاوير بسيار زيبا و شکوهمند به چاپ رسانيد و غوغايي به پا داشت به طوري که نسخه هاي آن در کتابخانه لاروس تهران نيز ناياب شد.
ارنست ماخ- استاد اينشتين- مي گويد: در عصر ما بسياري از مسائل متافيزيکي با مباحث فيزيکي خلط شده است؛ مثلاً اين پرسش که واقعاً فضاي جهان ما لايتناهي است يا متناهي، کاربرد عيني و عملي ندارد؛ ولي اينشتين معتقد بود که با تفکر محض و بهره گيري از رياضيات مي توان بسياري از معضلات جهان فيزيکي را حل نمود و با انتشار تئوري نسبيت عام در سال 1916 اعلام داشت که نور بعد از ده بيليون سال به نقطه آغاز خود باز مي گردد. از اين رو جهان بسته است. کليه نظريات نجومي خيام که بيش از هشتصد سال در قالب رباعيات سروده شده، مورد تأييد و تأکيد قرار مي گيرد. از سوي ديگر شاهديم که در همان زمان خيام تفکرات نجومي خود را براساس فلسفه لاادري به نحوي توجيه نموده که حتي امروز منجمي چون ادينگتون رباعي خيام را با ترجمه ادوارد فيتز جرالد در کتابي تحت عنوان «نسبيت، جاذبه و جهان شناسي» (319) عنوان مي کند.
از جرم گل سياه تا اوج زحل کردم همه مشکلات گردون را حل
بيرون جستم ز بند هر مکر و حيل هر بند گشاده شد مگو بند اجل
اجرام که ساکنان اين ايوانند اسباب تردد خردمندانند
هان تا سررشته خرد گم نکني کانان که مدبرند، سرگردانند
خوزه لوئيس لوپز هنرمند برجسته و معاصر ايتاليايي که از طريق اشعار خيام با فلسفه وي آشنا شده، مي گويد: در اشعار خيام زيبايي و زندگي موج مي زند و مي خواهم تفکرات خيام را طراحي کنم و با عنوان «آسمان خيام» در کنار آرامگاه وي به نمايش بگذارم. خيام نيشابوري حيات خود را جاويد کرد؛ چرا که با خلق تقويم جلالي که در دنيا بي نظير است، براي هميشه به بشريت خدمت کرده است (خوزه لويس لوپز، 1384).
کتاب رباعيات عمر خيام از نظر تعداد شعر بعد از «سافو» شاعر يوناني، کتاب شعر «هاينريش هاينه» شاعر آلماني و قطعات کوتاه ابوالعلاي معري شاعر عرب کوچکترين ديوان شعر در تمامي ادبيات جهان است و چنانچه آن را با شاهکارهاي ادب فارسي چون ديوان شمس تبريزي، مثنوي معنوي، کليات سعدي وديوان حافظ در کنار هم قرار دهيم، قابل مقايسه نيست ولي اين درّ سفته اوست که پس از انجيل پرفروش ترين کتابها در غرب مي باشد نه ترجمه جبر و مقابله وي! شهرت فوق العاده رباعيات خيام چه در ايران و چه در جهان مديون ترجمه معروف انگليسي «ادوارد فيتز جرالد» مي باشد که خيام را در اروپا به عنوان يکي از گويندگان بزرگ عالم مشهور کرده و رباعيات او به زبانهاي مختلف انگليسي، فرانسه، آلماني، ايتاليايي، روسي، عربي، ارمني و... ترجمه و به دفعات چاپ شده است. از جمله اين چاپها مي توان چاپ ژوکوفسکي و اربري را نام برد. مشهور است ترجمه بعضي رباعيات خيام را کودکان دبستاني انگلستان از حفظ مي خوانند. از آنجا که براي خيام انسان و سرنوشت مطرح بوده، از اين نظر با شاعراني چون حافظ و جام ميلتون که در آثارشان از امثال و حکم و فرهنگ مذهبي الهام گرفته اند متفاوت مي باشد. بدين وسيله او توانسته پيام فلسفي خود را به تمامي بشريت در سراسر جهان اعلام نماید:
دارنده چون ترکيب طبايع آراست
باز از چه سبب فکندش اندر کم و کاست؟
گر زشت آمد، پس اين صور غيب که راست؟
ور نيک آمد، خرابي از بهر چراست؟
از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جلال و جاهش نفزود
وز هيچ کسي نيز دو گوشم نشنود
کاين آمدن و رفتنم از بهر چه بود؟
به رغم آنکه افلاطون معتقد است بين شعر و فلسفه نزاع ديرينه وجود دارد، ولي شعر خيام با عبور از صافي فلسفه، اين هماهنگي را پذيرفته و براي او اقبال را به ارمغان آورده است. از آنجا که تمام توجهات بر شعر و رباعيات او متمرکز شده و رباعيات شاکله شخصيت و فکر او را ترسيم کرده و تنها از رهگذر رباعيات درباره وي نتيجه گيري شده است، در حالي که ميان خيام رباعيات و خيام رسالات وحدتي وجود دارد و فلسفه او در شعرش بسيار نمود دارد، اگر چه شعرش در فلسفه اش شايد جلوه چنداني نداشته باشد. چون فلسفه يک متن تجزيه شده و با واژگاني محدود است و چندان جاي چرخش و گردش در آن وجود ندارد.
بنابراين نبايد ميان خيام رباعيات و خيام رسالات جدايي و تفاوتي قائل شد. علل جهاني شدن شعر خيام، شعرش نبود، بلکه فلسفه و ديدگاههايي بود که او در شعر خود بيان مي کرد و فيتز جرالد با ترجمه اش به انگليسي آن را به جهانيان عرضه داشت و خود نيز از طريق اين ترجمه و عرضه آن جهاني گرديد (قنبري، محمدرضا 1384). در مورد لقب خيام، ادوارد براون تحقيقات جامعي نموده که طبق آن لقب خيام در غالب کتابهاي عربي که متضمن حال وي است و همچنين در صدر رساله جبر و مقابله او «خيامي» است. بنابراين هر دو شکل خيام و خيامي صحيحي است.
قديمي ترين کتابي که نامي از خيام برده، چهار مقاله عروضي سمرقندي است که معاصر خيام بوده و در سال 506 ق در بلخ در مجلس انس به خدمت او رسيده و در سال 530 ق نيز در نيشابور قبر او را زيارت کرده است. خاقاني شرواني هم که در سال 595 ق وفات يافته، در يکي از قصايد خود نام او را برده است. شيخ نجم الدين ابوبکر رازي معروف به دايه نيز در کتاب «مرصاد العباد» که در سال 620 تأليف کرده نامي از خيام برده و اشعاري از او نوشته:
در دايره اي کامدن و رفتن ماست
آن را نه بدايت نه نهايت پيداست
کس مي نزند دمي در اين عالم راست
کاين آمدن از کجا و رفتن به کجاست؟
در کتابهاي «نزهه الارواح و روضه الافراح في تاريخ حکاء المتقدمين و المتأخرين» شمس الدين محمد بن محمود الشهرزوري که بين سالهاي 586 و 611 ق تاليف شده، دو روايت از خيام به چاپ رسيده است. بعد از شهرزوري ابن الاثير در کتاب «کامل التواريخ» که در سال 628 هجري قمري تاليف کرده از عمر خيام در زمان ملکشاه سلجوقي براي اصلاح تقويم نام برده است. بعد از او قاضي اکرم جمال الدين ابوالحسن علي درباره عمر خيام امام خراسان شرحي نوشته است . زکريا بن محمد بن محمود القزويني نيز در کتاب «آثار البلاد و الاخبار العباد» که در سال 674 ق تأليف نموده، در ذيل نيشابور از خيام سخن رانده است. در کتاب «جامع التواريخ» رشيدالدين فضل الله وزير که در سال 645 ق متولد و در سال 718 ق به قتل رسيد، سرگذشت سيدنا (حسن صباح) و حکايت معروف رفاقت نظام الملک توسي و عمر خيامي و حسن صباح در کودکي در مکتب نيشابور ... نقل شده است. در کتاب «فردوس التواريخ» که توسط مولانا حمزه ابرقوهي در سال 808 ق تأليف شده، فصلي در شرح حال عمر خيامي و اشعاري از وي نوشته شده است:
هر ذره که در روي زميني بوده است
خورشيد رخي، زهره جبيني بوده است
گرد از رخ نازنين به آزرم فشان
کان هم رخ و زلف نازنيني بوده است
ابوالحسن بيهقي مي گويد: «من به مجلس امام عمر در سنه خمس و خمسمائه درآمدم، او از من معني بيتي از حماسه اي پرسيد...» آخرين منبعي که پروفسور ژوکوفسکي روسي در شرح حال خيام به دست مي دهد، «تاريخ الفي» است و آن مشتمل است بر کليه وقايع تاريخي اسلام از اول هجرت تا سال 1000 قمري. کتاب مذکور را احمد بن نصرالله تقوي هندي به نام اکبرشاه هندي معروف تاليف نموده و عين عبارت کتاب مذکور در باب خيامي اين است: حکيم عمر خيام از پيشوايان حکماي خراسان است او را در حکمت قريب به مرتبه ابوعلي سينا مي دانند. از نظر استاد علامه جعفري که در کتاب «تحليل شخصيت خيام» صورت گرفته، عمر ابراهيم خيامي شاعر متأله بود که اشعارش بايد با واقع بيني نقد و تحليل شود (جعفري، محمد تقي 1383).

وفات عمر خيام
 

امام محمد بغدادي داماد عمر الخيامي مي گويد: خيام مطالعه کتاب الهي از کتاب الشفائ ابن سينا مي کرد، چون به فصل واحد و کثير رسيد، چيزي در ميان اوراق مطالعه نهاد و مرا گفت: «جماعت را بخوان تا وصيت کنم.» چون اصحاب جمع شدند، به شرايط قيام نمود و به نماز مشغول شد و از غير اعراض کرد. نماز خفتن بگذارد و روي بر خاک نهاد و گفت: «اللهم اني عرفتک علي مبلغ المکاني فاغفرلي فان معرفتي اياک وسيلتي اليک: اي خداوند، به قدري که توانايي داشتم، در شناختن تو کوشيدم. بر من ببخشاي که اين مايه شناساي تو تنها وسيله اي است که مرا به سويت رهبري مي کند» و جان به حق سپرد، گويند آخرين سخنان نظم او اين بود:
سير آمدم اي خداي، از هستي خويش
از تنگدلي و از تهيدستي خويش
از نيست چو هست مي کني، بيرون آر
زين نيستي ام به حرمت هستي خويش
تعداد رباعيات خيام به مرور زمان افزايش يافته و به قول صادق هدايت هر فردي که رباعي سروده و مفهومش مغاير معتقدات عامه بوده، آن را از ترس تکفير، به خيام نسبت داده است و به همين علت تعداد اصيل آن که کمتر از يک صد رباعي مي شود، به بيش از هزار و دويست رباعي رسيده است! اين رباعيات علاوه بر آنکه به کرات در ايران و هند به چاپ رسيده، به زبانهاي اروپايي نيز ترجمه شده است. علت عمده اين اشتهار فوق العاده آن است که يکي از مشاهير و اعاظم شعراي انگلستان به نام ادوارد فيتز جرالد در سال 1859 آن را در نهايت سلاست و رواني به انگليسي ترجمه کرده که در فصاحت لفظ و بلاغت معني تقريباً معادل اصل خارجي آن است (ادوارد فيتز جرالد، 1859). اين ترجمه در سال 1859 م در لندن منتشر شد و چنان مطبوع طباع خاص گرديد که پس از آن چندين بار در انگلستان و آمريکا تجديد چاپ شد. عده زياد از ادبا و فضلا به ترجمه رباعيات وي پرداختند و بسياري ديگر به سبک رباعيات خيامي، رباعيات ساختند و منتشر کردند، به گونه اي که اکنون در انگلستان و آمريکا «ادبيات عمري» خود يک طبقه و سبک ويژه اي از ادبيات و اشعار گرديده است؛ چنانچه کسي بخواهد از ترجمه رباعيات عمر خيامي در سالهاي مختلف و مقايسه آنها با همديگر و شرح حال ترجمان و ترجمه حال عمر خيام و شرح مسلک وي در فلسفه و... به تفصيل اطلاع پيدا کند بايستي به کتاب مصور دو جلدي نتان هسکل دول مراجعه نمايد.
در سال 1892 ميلادي انجمن عمر خيامي به نام «عمر خيمن کلوپ» در لندن انگلستان تأسسي شد که موسسان و اعضاي آن از فضلا و ادبا و بعضي از ارباب جرايد بودند. در سال 1893 م انجمن ياد شده بار سوم و تشريفات خاصي دو بوته گل سرخ که در گاردن کيو (garden Kew)پرورش يافته بود و بذر آن را آقاي سيمپسن (Mr. Simpson) از مقبره عمر خيامي در نيشابور آورده بود، به دست چندين نفر از هواخواهان ادوارد فيتز جرالد از طراف انجمن عمر خيامي غرس شد. سيمپسن روزنامه نگار نشريه «ايلوستريند لندن نيوز» ( I llustrated London News) بود که در مصاحبت کميسيون سر حدي افغان تحت رياست سرپيتر لمسدن (Sir peter Lumsden) به شرق ايران فرستاده شده بود.
در هفتم اکتبر 1893 م اشعار بسياري از اعضاي انجمن مزبور خوانده شد و همچنين ترجمه بسياري از رباعيات به زبان انگليسي قرائت گرديد از جمله اين رباعي:
هفتاد و دو ملت اند در دين کم و بيش
از ملت ها عشق تو دارم در کيش
چه کفر و چه اسلام، چه طاعت چه گناه
مقصود تويي، بهانه بردار از پيش

آثار خيام
 

1.رساله اي در جبر و مقابله که نخستين نسخه خطي آن به زبان عربي در سال 1764 م در هلند کشف شد و در سال 1851 متن عربي اش به فرانسه توسط ويکه(F.Woepecke) ترجمه و در پاريس به طبع رسيد و در سال 1326 ش به زبان فارسي با حواشي توسط دکتر غلامحسين مصاحب در تهران به چاپ رسد.
2.رساله شرح ما اشکل من مصادرات الاقليدس که بعضي آن را پر ارج ترين رساله خيام شمرده اند و در سال 1314 ش براي اولين بار متن عربي اش توسط دکتر تقي اراني به چاپ رسيد و نسخه اصلي آن در کتابخانه ليدن هلند موجود است و در سال 1326 ش توسط استاد جلال همايي به زبان فارسي برگردانده شد و در سال 1959 توسط دکتر عليرضا امير معز به زبان انگليسي در آمريکا برگردانده به چاپ رسيد. (رضا فضل الله 1379)
3.زيج ملکشاهي که خيام يکي از مؤلفان آن بود.
4.رساله في الکون و التکليف در فلسفه.
5.رساله اي به نام «صحيفه» به زبان فارسي به نام فخر الملوک بن مؤيد الملک تأليف نموده و اين رساله در موزه بريتانيا در لندن موجود است.
6.رساله في الاحتيال لمعرفه مقداري الذهب و الفضه في جسم مرکب منهما (روش بدست آوردن ميزان زر و سيم آميخته در يک شيء) که در کتابخانه گوته آلمان موجود است.
7.مشکات الحساب.
8.رساله مسمي به لوازم الامکنه در فصول و علت اختلاف هواي بلاد و اقاليم (در هواشناسي).
9.رساله در درستي طرق هندسي براي به دست آوردن ريشه هاي دوم و سوم (جذر و کعب).
10.مجمع القوانين نجوم.
11.نوروززنامه که به زبان فارسي نوشته شده و درباره جشن نوروز و اساس آن و آيين شاهان ايران در آن جشن سخن گفته است. اين کتاب در سال 1312 به تصحيح مجتبي مينويي در تهران به چاپ رسيد.
12.في الطبيعيات.
13.نوشته اي براي خواجه نظام الملک براي حکومت.
14.خطبه الغرا: برگردان خطبه نيايش ابوعلي سينا در يکتايي خداوند از عربي به فارسي.
15. قطعات شعر فارسي و عربي (حدود 39 بيت).
16.قسمتي از مجموعه روضه القلوب
17.رساله اي به زبان فارسي در کليات وجود که نسخه آن در کتابخانه شرقي موزه بريتانيا در لندن موجود است.
18.رباعيات (کمتر از صد رباعي).
منابع:
1- الکساندروف، آ. ولاورنتيف، ام. ا و نيکولسکي، اس. ام، رياضيات، محتوي، روش و اهميت آن، ترجمه پرويز شهرياري، آذرماه 1338 ص 54 و 55.
2- رباعيات عمر خيام، انتشارات اسکندري، چاپ دوم 1902، ص 10.
3- بياني، شيرذين، خيام و ياد ايران باستان، اطلاعات 9 آذرماه 1383، ص 6.
4- جعفري، محمدتقي، زندگي، تفکرات و آراء، 1383، ص 47.
5- خوزه لوئيس لوپز، خيام نيشابوري انساني که تا آخرالزمان تداوم دارد، ضميمه اطلاعات 26 مهرماه 1384، ص 5.
6- دهخدا، علي اکبر، لغت نامه دهخدا، ج5 و 6، دانشگاه تهران، 1373، ص 6871 و 46- 8939.
7- رضا فضل الله، نگاهي به عمر خيام، انتشارات اميرکبير، 1379 شمسي.
8- رشيدالدين فضل الله، سرگذشت سيدنا حسن صباح و جانشينان او، چاپ دبير سياقسي، تهران 1337.
9- رياضيات در شرق، ترجمه دکتر پرويز شهرياري.
10- سارتن، جورج، از هومر تا عمر خيام، ترجمه حيدري افشار، غلامحسين، دفتر ترويج علوم، وزارت علوم و آموزش عالي، 1336 خورشيدي.
11- سمرقندي، ابوالحسن احمد «نظامي عروضي سمرقندي»، چهار مقاله، 551 هجري قمري.
12- قنبري، محمدرضا، خيام نامه، گزارش نشست کتاب ماه ادبيات و فلسفه، ضميمه اطلاعات 5 مهرماه 1384، ص 4.
13- مهاجر شيرواني، فردين و شايگان، حسن، نگاهي به خيام همراه با رباعيات، انتشارات پويش، 1370 شمسي.
14- هاجري، سيد ضياءالدين، نوروز نامک، ماهنامه آوين، شماره 4، ويژه نوروز، اسفندماه 1382، ص 6.
15- هشترودي، محسن، خيام رياضي دان يا شاعر رياضي دان، مجله انواع، دانشکده ادبيات، 1325 شمسي.
16- هشترودي، محسن، ماهنامه مهر، خواندني ها 78، ج24 و 25، 1325 شمسي.
17. 17. Nathar Hoskelldole, multi variorum Edition, Rubaiyat of Khayyam, Macmillan and Co. Limited, London, 1898.
18. 18. Rubaiyat of khayyam, Translated by Edward Fitzgerald, London, 1859.
19. 19. Valentin Zhukovski, Umar Khayyam and the Wandering Quatrains, 1897.
منبع:یزدان پرست، حمید؛ (1387) نامه ایران؛ مجموعه مقاله ها، سروده ها، و مطالب ایران شناسی، جلد چهارم، به کوشش حمید یزدان پرست، تهران، اطلاعات، چاپ یکم.



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما