پيشكسوت انقلاب

آشنايي من با آن مرحوم برمي گردد به سال هاي 1340 و 41 شمسي و بيت مرحوم امام خميني در قم، روزي که در منزل امام بودم و با مرحوم آقا مصطفي خميني مشغول گفتگو، مرحوم عراقي و يکي دو تن ديگر آمدند و ما سلام و عليک کرديم. مرحوم عراقي مرا به نام صدا کرد و فهميدم که ايشان مرا مي شناسد، اما من ايشان را نمي شناختم. ايشان تقريبا يک دهه از من بزرگ تر بودند. اين
دوشنبه، 19 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پيشكسوت انقلاب

پيشكسوت انقلاب
پيشكسوت انقلاب


 

نويسنده :سيد محمد صادق طباطبايي




 

درآمد
 

سيد محمد صادق طباطبايي با صبر و حوصله بسيار خاطرات جالبي را از شهيد مهدی عراقي نقل كرده اند كه در ادامه می خوانید.
آشنايي من با آن مرحوم برمي گردد به سال هاي 1340 و 41 شمسي و بيت مرحوم امام خميني در قم، روزي که در منزل امام بودم و با مرحوم آقا مصطفي خميني مشغول گفتگو، مرحوم عراقي و يکي دو تن ديگر آمدند و ما سلام و عليک کرديم. مرحوم عراقي مرا به نام صدا کرد و فهميدم که ايشان مرا مي شناسد، اما من ايشان را نمي شناختم. ايشان تقريبا يک دهه از من بزرگ تر بودند. اين آشنايي به دوستي نزديک شد، اما تفاوت هايي باعث شد که خيلي با هم مقرون نباشيم. علاقمندي ما به يکديگر به خاطر مبارزه و امام و وحدت در دشمني با ظلم و ظالم بود.
زندگي شهيد عراقي به سه بخش تقسيم مي شود. شروع مبارزه و قبل از زندان، در زندان، پس از زندان. مرحوم شهيد عراقي در ابتداي نوجواني با پيوستن به مرحوم نواب صفوي در فدائيان اسلام مبارزه را شروع کرده بود و به مرحوم نواب و همفكرانش علاقمند بود. فدائيان اسلام در زندگي اجتماعي آن روز ايران، حضور با قدرت و چشمگير داشتند، درست مانند جمعيت اخوان المسلمين مصر به رهبري حسن النبا. مرحوم عراقي هنگامي وارد مبارزه شد که قضيه ملي شدن صنعت نفت ايران که ابتکار آن از دکتر سيد حسين فاطمي بود و همه نيروهاي مبارز فعال، تقريبا در پوشش ملي شدن نفت، به شکل متحدي درآمده بودند و وحدت بين مرحوم دکتر مصدق نخست وزير ملي و آيت الله کاشاني، عالم مبارز و پرنفوذ زمان و فدائيان اسلام که با چندين تروري که انجام داده بودند، به صورت وزنه تأثيرگذاري در سياست ايران مبدل شده بودند، کارها پيش مي رفتند و بيگانگان، به ويژه استعمار پير انگليس هم مدام در مقام تخريب و توطئه بود و به تفرقه بين نيروهاي داخلي اميد بسيار بسته بود.
ايام فدائيان اسلام و نواب معاصر بود با مرجعيت مطلق و زعامت آيت الله العظمي بروجردي (ره). ايشان علاقه چنداني به مسائل سياسي نشان نمي دادند. يکي از وعاظ معروف و معتبر قم که من هم با ايشان آشنا بودم، به نام آقاي سيد مرتضي برقعي، در منبر از طرف آقاي بروجردي رسما اعلام کرد که طلاب حق ورود و دخالت در امور سياسي را ندارند و هر طلبه اي که خلاف اين امر را انجام دهد و به امور سياسي بپردازد، شهريه اش قطع خواهد شد. شهريه ممر ارتزاق روحانيون و رگ اقتصادي طلابي بود که غير از آن درآمد ديگري نداشتند. مرحوم بروجردي مايل بودند حوزه از مشاجرات سياسي دور باشد و طلاب صرفا به درس و بحث و تهذيب نفس و امور معنوي بپردازد.
نقطه مقابل اين تفکر، مرحوم نواب صفوي بود که علمائي را هم در قم به عنوان پشتوانه و حامي تفکر خود داشت. يکي آيت الله سيد محمد تقي خوانساري که در امر ملي شدن نفت مداخله و اعلاميه صادر کرد و ديگر آيت الله سيد صدر الدين، صدرپدر زنده ياد (اعم از حيات يا ممات) امام موسي صدر بود که حقير هم با ايشان آشنائي داشتم و از دوستان مرحوم آقاي مصطفي خميني بودند و امام هم به ايشان علاقه ويژه داشتند. منقول است وقتي حسنين هيکل، مدير روزنامه الزهراي قاهره مصر، براي وساطت در آزادي گروگان هاي سفارت امريکا در تهران با امام ديدار کرد، اين طور عنوان کرد: «شما حاضريد گروگان ها را با امام موسي صدر مبادله کنيد؟» امام فرموده بودند: حتما» آقاي صدر در سال 50 هم به ايران آمدند و در قم، در دارالتبليغ سخنراني جالبي داشتند و با شاه هم براي نجات بعضي از مبارزين ملاقات کردند که شفاعت ايشان موثر واقع نشد و آنها را اعلام کردند.
آقاي صدر مسلميان و شيعيان را در لبنان احيا کردند. اگر کسي از وضع لبنان قبل از امام موسي صدر آگاهي نداشته باشد، به عظمت کاري که امام موسي صدر انجام دادند پي نخواهد برد. يکي از ثمرات اقدامات آن روز، مقاومت در جنگ 33 روزه حزب الله در برابر اسرائيل تا دندان مسلح بود. جا دارد از شهيد عماد مغنيه هم كه از منسوبين حجت الاسلام آقاي شيخ محمد جواد مغنيه بود، يادي شود. آقاي محمد جواد مغنيه تأليفات بسياري در معارف اسلامي دارند. ايشان هم زمان شاه در مسافرتي که به ايران و قم داشتند و سخنراني مفصلي در قم ايراد نمودند. اينها قسمتي از برکات امام موسي صدر هستند و مصداق آيه مبارکه: «الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تنزل عليهم الملائکه».
برگرديم به اصل مطلب و از الکلام بحر الکلام دست بکشيم که کتابي است از آيت الله سيد احمد زنجاني (ره). مرحوم نواب صفوي در زمان حکومت دکتر مصدق بازداشت مي شوند و گروهي از جمعيت فدائيان اسلام، جهت استخلاص آنان، در قم در منزل آيت الله بروجردي متحصن مي شوند. با اينکه تحصن آنان به درازا مي کشد، ليکن مرحوم آيت الله بروجردي در بيروني منزل خود با آنان ملاقات نمي کنند و متحصنين بدون نتيجه ملموسي، منزل آيت الله بروجردي را ترک مي کنند و به تهران برمي گردند. ظاهراً عده اي هم بازداشت مي شوند. يکي از اين متحصنين، مرحوم شهيد عراقي بود. آن طور که نقل شده، مرحوم نواب که خود را متعهد به بيداري افکار مسلمين مي دانست، در بالاسر حرم حضرت معصومه(سلام الله عليها)، در حضور صدها تن از طلاب، به صراحت طلاب را دعوت به مبارزه مي کند و تلويحاً نظر آيت الله بروجردي را زير سئوال مي برد. شهيد عراقي هم که روحيه مبارزه داشت، با اين تفکر قرين و مبلّغ اين نظريه مي شود.
مرحوم عراقي نقل مي کرد در زمان ترور دکتر سيد حسين فاطمي که توسط محمدمهدي عبد خدائي در مقبره ظهيرالدوله شميران در 30/11/25 انجام شد و دکتر فاطمي به مناسبت ترور محمد مسعود، روزنامه نگار معروف زمان پهلوي که روزنامه اش به نام مرد امروز وزنه اي بود، در آن جلسه شرکت داشت و با مرحوم نواب هم در زندان بود. آقاي عبد خدائي در آن زمان نوجوان 15 ساله بود. البته ايشان از حقير بزرگ ترند و با من هم دوستي دارند. آقاي عراقي مي گفت مرحوم نواب و فدائيان در داخل زندان از اين ترور آگاهي نداشتند و هنگام ترور دکتر فاطمي همه اظهار تعجب کرده بودند؛ البته آقاي عبدخدائي اين عدم اطلاع را نفي مي کند والله العالم. آقاي عراقي مي گفت اگر ملاقات ممنوع نبود و نواب از قبل در جريان ترور دکتر فاطمي قرار مي گرفت، قطعاً مانع مي شد.

پيشكسوت انقلاب

به هر صورت، پس از کودتاي امريکايي انگليس 28 مرداد و سقوط دکتر مصدق از نخست وزيري و خانه نشيني آيت الله کاشاني و اعدام مرحوم نواب و نزديکانش سکوت همراه به خوف جامعه را فرا گرفت. عدم دخالت مرحوم آيت الله العظمي بروجردي در اين مسائل رژيم را جري کرد و خود را در اين امور محق جلوه داد تا اينکه در سال 1340 شمسي، مرحوم آيت الله بروجردي فوت کردند و در ايران، به ويژه در قم، خلاء مرجعيت ظاهر شد. شاه به عنوان تسليت، تلگرامي به آيت الله العظمي سيد محسن حکيم، به نجف مخابره کرد و خوشحال که در ايران مرجع تقليد پرنفوذي نيست و مي تواند آنچه مي خواهد به انجام برساند. امريکائي ها طرح اصلاحاتي را به شاه پيشنهاد کردند با اين مقصد که چون ايران در مجاورت شوروي سوسياليستي است و احتمال تأثير انقلاب کمونيستي در ايران مي رود، بهتر است رفرمي در ايران ايجاد شود که حکومت وابسته به غرب و ضدکمونيستي در ايران قوام بيشتري داشته باشد و لذا طرح انقلاب به اصطلاح «انقلاب سفيد» را ارائه کردند که توسط هیأت حاکمه به نام انقلاب شاه و ملت نامگذاري شد. اين طرح داراي 6 اصل بود و قبل از آن هم لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي را عنوان کرده بودند که ناگهان با مخالفت شديد علما و مراجع چندگانه و جديد قم روبرو شد. امام طالب مطرح شدن نبودند، ليکن رخدادها به گونه اي پيش آمد و بيانيه هاي صادره توسط مراجع و موضع گيري قاطع امام، ايشان را خود به خود در مبارزه با رژيم، پيشگام کرد. مخالفت ها به تبع امام از همه جاي ايران شروع شد و همه نيروهاي مذهبي جان تازه اي گرفتند.
مرحوم شهيد عراقي با توجه به قدمت آشنائي با امام، تحرک تازه اي يافته بود و هیأت مؤتلفه اسلامي تشکيل شد. منابر غالباً با تاخت و تاز به دولت پايان مي گرفت و لذا دولت در مقام مقابله برآمد و با قواي مسلح و بگير و ببند، موجب انسجام نيروهاي مبارز و تمرکز رهبري در امام گرديد. روز دوم فروردين 42 مصادف با 25 شوال سالروز شهادت امام صادق(عليه السلام) در مدرسه فيضيه قم، طبق معمول سنواتي مراسمي برپا بود و مرحوم حاج انصاري قمي، واعظ معروف، منبر رفت، ليکن ايادي سازمان امنيت که در بين جمعيت به صورت پراکنده حضور داشتند، با صلوات هاي بي مورد و بي موقع، جلسه را به هم زدند و حمله به طلاب شروع شد. بنده هم آن روز در فيضيه بودم. همه از هر طرف با چوب و چماق و سنگ و هر آنچه در دسترسشان بود، مقابله مي کردند. مأمورين، بيشتر طلاب حاضر در جلسه را مورد ضرب و شتم قرار مي دادند. راهرو مدرسه فيضيه را مأمورين در اختيار داشتند و متواريان از مدرسه را هم بدون ضرب و شتم رها نمي کردند. آنها طلبه جواني را از پشت بام مدرسه پائين انداختند و وي شهيد شد. گمانم نامش سيد يونس رودباري بود.
پس از اين واقعه رژيم و روحانيت حملاتشان را نسبت به هم تشديد کردند، به ويژه امام، وعاظ سراسر کشور را دعوت به بيان ما وقع فيضيه نمودند و خود ايشان هم اعلاميه شديد اللحني را صادر کردند که در سطح وسيعي پخش شد. مرحوم عراقي در نشر اعلاميه ها در تهران و توزيع آن نقش بارزي داشت.
با فرا رسيدن ماه محرم مبارزات شدت گرفت. امام در عصر عاشورا امام، در مدرسه فيضيه، نطق پرشوري را ايراد و حمله به فيضيه و ساير اعمال رژيم را به شدت محکوم کردند و مستقيما خود شاه را مخاطب قرار دادند و او را مسئول همه امور دانستند. دو روز بعد که 15 خرداد 42 بود، قبل از نماز فريضه صبح، ايشان را در منزلشان بازداشت و به تهران منتقل کردند. در سخنراني فيضيه، حقير و شهيد عراقي حضور داشتيم. پس از انتشار خبر بازداشت امام، بازارها به سرعت تعطيل شدند و تظاهرات مردمي اغلب شهرها را فرا گرفت. دولت هم به مقابله برخاست و عده زيادي را در تهران و قم و ورامين و بعضي شهرهاي ديگر به خاک و خون کشيد و در عصر 15 خرداد حکومت نظامي اعلام کرد. شهيد عراقي در تظاهرات 15 خرداد و مجالس قبل از آن، به ويژه در مدرسه حاج ابوالفتح در ميدان شاه، نقش فعالي داشت و حتي در تظاهرات 15 خرداد، سخنراني هم کرد.
امام ماه ها در بازداشت بودند و حتي محل بازداشت ايشان هم مرتباً تغيير مي کرد تا اينکه رژيم، تحت فشار شديد مردم و علما و روحانيون، مجبور به استخلاص ايشان از بند شد. با آمدن امام به قم، تحرک جديدي در جامعه پيدا شد و من بارها شاهد بودم که شهيد عراقي به اتفاق جمعي و يا منفرداً به قم و ديدن حضرت امام مي رفت و دستورات شرعي لازمه را از ايشان سئوال مي کرد، تا اينکه در نيمه دوم سال 43، لايحه مصونيت مستشاران امريکائي از مجازات به اصطلاح کاپيتولاسيون در مجلس تصويب و اين امر موجب تشديد مبارزه، به ويژه از جانب امام شد. امام به شدت به اين لايحه اعتراض و 4 آبان، روز تولد شاه را عزا اعلام کردند و گفتند: «امروز بايد پرچم سياه همه جا افراشته شود. ما را فروختند، عزت ما را از بين بردند.» طبيعي است که مبارزات عمق بيشتري يافت. امام در روز 13 آبان 43 در منزلشان بازداشت و يکسره به فرودگاه مهرآباد و از آنجا به ترکيه برده شدند. سرهنگ موسوي رئيس ساواک تهران در فرودگاه بود و امام را بدرقه کرد. سرهنگ افضلي رئيس ساواک بازار تهران تا ترکيه امام را همراهي کرد. مرحوم عراقي و همفکرانشان به کار زيرزميني رو آوردند و براي مبارزه مسلحانه، اسلحه تهيه کردند. در اوايل بهمن سال 43 بود که حسن علي منصور، نخست وزير، توسط محمد بخارائي ترور شد و به قولي در دم جان سپرد. با فوت او، اميرعباس هويدا، دوست ديرين و باجناق منصور به نخست وزيري منصوب شد که تا ايام نزديک به پيروزي انقلاب هم نخست وزير بود.
مرحوم عراقي با شراکت صمد رضاخاني که من از نزديک، ايشان را مي شناسم و به رضائي معروف بود، در آبيک قزوين معدن ذغال سنگ داشتند. مرحوم عراقي خودش مي گفت من خيلي چيزها را آنجا مخفي مي کنم. اسلحه ايشان هم يادگار مرحوم نواب بود و در محله دولاب تهران که به ديدن مرحوم نواب رفته بود، ايشان به او هديه داده بودند. با ترور منصور، شهيدان: بخارائي و نيک نژاد و صفار هرندي و حاج صادق اماني و آقاي عراقي و... بازداشت شدند و پس از محاکمه در 44/3/26 چهار نفر اول اعدام و آقاي عراقي ابتدا به اعدام و سپس با يک درجه تخفيف، به حبس ابد محکوم گرديد. براي نجات آنان از اعدام، اغلب علماي دين وساطت کردند و خواستند مانع شوند که مؤثر واقع نشد.
با بازداشت مرحوم عراقي، تقريبا ايشان از صحنه مبارزه خارج شد، اما در زندان از جمله فعالين بود، به ويژه در زندان قصر که من هم چند صباحي در خدمت مرحوم آيت الله طالقاني و مرحومان: مهندس بازرگان و دکتر يدالله سحابي و داريوش فروهر و آقايان دکتر شيباني و مهندس سحابي و آقاي محمدمهدي جعفري و غيره بودم. ايشان با موافقت مسئولين زندان، غذاي مصرفي زندانيان سياسي را تدارک مي کرد که مطلوب باشد و گاهي سبزي هاي خريده شده را مي فرستاد به شماره 4 قصر و ما پاک مي کرديم و پس مي فرستاديم. اينکه فلاسفه مي گويند: «الانسان مدني بالطبع»، مرحوم عراقي انسان پرانرژي و زودجوشي بود. خيلي مي گفت توفيق شهادت نداشتم. از ادب و تواضع خاصي برخوردار بود.
او به مرحوم آيت الله طالقاني بسيار احترام مي گذاشت و مي گفت اميد همه مبارزين به ايشان است. واقعا هم مقاومت آقاي طالقاني همه را دلگرم و مقاوم مي ساخت. در زندان هم که بود اغلب گروه هاي سياسي با تفکرات گويا حضور داشتند که عمدتا معروف شده بودند به مذهبي ها و چپي ها يا کمونيست ها. در مدت کوتاهي که حقير هم در زندان 4 قصر بودم و يا در شهرباني، مذهبي و چپي ها چون در مبارزه وحدت داشتند، همان موجب انسجام و وحدت در درون زندان در برابر مأمورين بود؛ هيچ کس به اعتقاد ديگري تعرض نمي کرد. بعدها اين وحدت به هم ريخت و به ويژه پس از اعلام مواضع سازمان مجاهدين خلق که بسيار کمونيست شدند، عرصه زندان بر همه مبارزين تنگ شد. مرحوم عراقي در جناح مبارزين مذهبي بود و فعال، ولي پس از صدور فتوا علماي زنداني عليه مجاهدين که توسط مرحوم آيت الله طالقاني و آيت الله رباني آملي و هاشمي رفسنجاني و مهدوي کني و منتظري و... امضا شده بود، اختلافاتي بروز کردند که طاقت فرساتر از شکنجه هاي ديگر ساواک بودند، البته موجب اصلي اين اختلاف هم خود ساواک بود؛ هم تخم اختلاف مي پاشيد و هم دامن مي زد و توسعه مي داد، زيرا سود اصلي اين اختلاف و پاره پاره کردن مبارزات، عايد ساواک مي شد.
شرايط اختناق در بيرون هم تشديد شده بود و ديده شد که در سرمايه گذاري سرمايه داران امريکايي در ايران، خيلي ها به سکوت از کنار آن گذاشتند و مرحوم شهيد محمدرضا سعيدي بود که يک تنه بيانيه صادر کرد و تاوان آن را هم با تقديم جانش و خونش که موجب آبياري نهضت بود، پرداخت. آيت الله شهيد حسين غفاري هم در زندان در غربت، جان خود را تقديم نهضت کرد و ديگر عزيزان که خونشان راه هر گونه اصلاح و سازش بين رژيم و مخالفين را بست.
نهايتاً انقلاب به پيروزي رسيد و درهاي زندان ها گشوده شدند و همه به حيات اجتماعي بازگشتند؛ البته مرحوم شهيد عراقي و بعضي از دوستانشان قبلاً با تمهيداتي آزاد شده بودند. نقش مرحوم عراقي در شکل گيري انقلاب و تداوم آن، کم نظير بود. با انتقال امام از نجف اشرف به پاريس، آقاي عراقي هم راهي فرانسه شد و تقريبا اداره منزل مرحوم امام را در نوفل لوشاتو عهده دار بود، به ويژه تدارک غذاي حاضرين، زيرا هر روز عده اي براي ديدن امام و نماز جماعت مي آمدند و دائماً لازم بود ناهار و شام و غيره تدارک شود که اين امر را مرحوم عراقي عهده دار بود. امنيت داخلي بيت امام نيز بر عهده او بود. آن زمان بسيار شايع بود که ساواک ايران براي از بين بردن امام، کساني را به فرانسه مي فرستد و ژاندارمري فرانسه هم هشدار مي داد و از محل مراقبت مي کرد، ولي شهيد عراقي، هم بيت امام و هم پيرامون آن و آمد و شدها را زير نظر داشت. مرحوم عراقي خيلي آدم با فراست و باهوشي بود. هواي پاريس و اطراف آن سرد بود و مراجعه کنندگان و ديدارکنندگان، در هواي سرد با مشکل مواجه مي شدند. او چادر بزرگي را تدارک ديده بود و امام و ميهمانانشان در آنجا ملاقات و صحبت مي کردند و نماز جماعت برگزار مي شد. يکي از مشکلات آنجا تهيه گوشت ذبح شرعي بود. روزي در محل، گوسفندي را ذبح کرده بودند. اين کار، مخالف قوانين فرانسه بود و امام وقتي متوجه شدند، فرمودند: «به قوانين اينجا احترام بگذاريد.»؛ البته شهيد عراقي اگر از ممنوعيت ذبح آگاه بود، اقدام نمي کرد.
يکي از کارهائي که من از شهيد عراقي به ياد دارم اين است که وقتي در زندان نبود و کسي بازداشت مي شد، يکي دو روز بعد به خانواده زنداني سرکشي مي کرد. من در چند مورد با ايشان همراهي کرده و برنج و روغن و ساير ملزومات زندگي را به خانواده هاي زنداني رسانده بوديم. وي به مرحوم شيخ غلامحسين جعفري همداني، امام جماعت مسجد جامع بازار، بسيار احترام مي گذاشت و از او به عنوان يک روحاني مقاوم و نترس تمجيد مي کرد، چون ايشان معمولا وعاظ مبارز را به منبر در مسجد دعوت مي کرد و هر قدر ساواک بازار و يا ديگران مي خواستند ايشان را منع و نهي کنند، زير بار نمي رفت. آقايان هاشمي رفسنجاني و علي اصغر مرواريد و طاهري و غيره در مسجد ايشان خيلي دعوت مي شدند. در مجالس ايشان اغلب نام و ياد مرحوم امام برده مي شد و مي دانيد زماني بود که حتي بردن نام آقاي خميني جرم بود. در چنين شرايطي چنين کاري دشواري زيادي داشت. من کراراً مرحوم عراقي را مي ديدم که اعلاميه حمل و نقل مي کرد و براي توزيع به من هم مي داد.
پس از انقلاب در شوراي مرکزي حزب جمهوري اسلامي قرار گرفت و گمانم مدتي هم سرپرست زندان قصر بود. به هر صورت ياد اين قبيل عزيزان به مصداق آيه شريفه «السابقون السابقون اولئک المقربون» مفيد است؛ گرچه ترسيم جريانات آن زمان در اين زمان کاري است بسيار مشکل؛ آن هم جانفشاني هاي طاقت فرسا که يکي از آنان مرحوم شهيد عراقي بود. يادش گرامي باد.
آخرين جمله هم از ايشان يادم آمد که نقل مي کنم. او مي گفت: «شاه در روز 21 آذر مي گفت من آذربايجان را آزاد کردم، در حالي که اين دروغي بزرگ بود هنگامي که غلام يحيي دانشيان و سيد جعفر پيشه وري در آذربايجان حکومت تشکيل دادند و ريشه دواندند، ناگهان مرحوم آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني در نجف اشرف بدرود حيات گفت و همه شهرهاي ايران به ويژه آذربايجان به قيام و عزاداري پرداخت و ريشه فرقه دموکرات همان موقع از زمين کنده شد، بعد نيروهاي ارتشي توسط وارد تبريز شدند و دموکراتها فرار کردند. الهم اغفرلنا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 36



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.