استراتژي مهار ايران؛ ابعاد و چالش هاي منطقه اي (2)

تلاش آمريکا براي نزديک ساختن کشورهاي ميانه رو عربي به اسرائيل به عنوان دشمنان ديرينه همديگر، محور ديگري از استراتژي آمريکا براي مهار ايران در شرايط جديد است. اين سياست از زمان جنگ حزب آلله لبنان و اسرائيل در تابستان سال 2006 و احساس نگراني هاي همزمان اسرائيل و دولت هاي ميانه رو عربي از قدرت حزب الله و در نتيجه استفاده مقامات واشنگتن از اين فضا آغاز شد. فروش همزمان تسليحات به اسرائيل و
سه‌شنبه، 20 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
استراتژي مهار ايران؛ ابعاد و چالش هاي منطقه اي (2)

استراتژي مهار ايران؛ ابعاد و چالش هاي منطقه اي (2)
استراتژي مهار ايران؛ ابعاد و چالش هاي منطقه اي (2)


 

نويسنده: علي اکبر اسدي




 

2-2- ايجاد ائتلاف منطقه اي عربي – اسرائيلي
 

تلاش آمريکا براي نزديک ساختن کشورهاي ميانه رو عربي به اسرائيل به عنوان دشمنان ديرينه همديگر، محور ديگري از استراتژي آمريکا براي مهار ايران در شرايط جديد است. اين سياست از زمان جنگ حزب آلله لبنان و اسرائيل در تابستان سال 2006 و احساس نگراني هاي همزمان اسرائيل و دولت هاي ميانه رو عربي از قدرت حزب الله و در نتيجه استفاده مقامات واشنگتن از اين فضا آغاز شد. فروش همزمان تسليحات به اسرائيل و کشورهاي ميانه رو عربي و عدم مخالفت جدي اسرائيل با اين فروش تسليحاتي به رغم مخالفت هاي پيشين در فروش هاي مشابه اقدام ديگري از سوي آمريکا براي ايجاد اين اتحاد منطقه اي بود.
برگزاري کنفرانس صلح آناپوليس اوج تلاش هاي دولت بوش در جهت کاهش اختلافات و تنش هاي بين دولت هاي ميانه رو عربي و اسرائيل و ايجاد زمينه هاي لازم براي ائتلاف عربي – اسرائيلي با حمايت آمريکا تلقي مي شود. دولت بوش از سال 2001 توجه چنداني به منازعه اعراب – اسرائيل نداشت و بخش عمده تلاش هاي سياسي و نظامي خود در خاورميانه را بر منطقه خليج فارس متمرکز ساخت. توجه بوش به مسئله فلسطين در سال هاي پاياني رياست جمهوري خود نيز بيش از آنکه به حل و فصل بنيادين اين مسئله معطوف باشد، بيشتر پيش زمينه اي براي ايجاد ائتلاف منطقه اي در برابر ايران محسوب مي شود.
دولت آمريکا در برابر ايران در پي گسترش و تقويت اين ايده است که اسرائيل و کشورهاي عربي در جهت مهار ايران و جلوگيري از توسعه نقش و نفوذ منطقه اي آن داراي منافع مشترکي هستند. از اين منظر برتري شيعه در منطقه، عربستان سعودي و مصر را به فعاليت هايي براي تضعيف حزب الله در لبنان و گروه حماس در فلسطين به عنوان متحدين ايران ترغيب مي کند. بر اين اساس کشورهاي عربي سني و اسرائيل در جلوگيري از افزايش قدرت ايران و گسترش فعاليت گروه هاي متحد در نتيجه همکاري براي انعقاد موافقت نامه صلح بين فلسطيني ها و اسرائيل منافع مشترکي دارند. اين امر به نوبه خود تمرکز مسائل خاورميانه را از مسئله فلسطين به مسئله فوري تر خطر و تهديد منطقه اي ايران معطوف خواهد کرد.
در چنين شرايطي دولت آمريکا در تلاش است تا ايران و سياست خارجي آن را به عنوان منبع اصلي تهديدات منطقه اي و بي ثباتي مطرح کند و اسرائيل را که براي چندين دهه از منظر اعراب به عنوان اصلي ترين خطر براي امنيت ملي کشورهاي عربي بوده است، به صورت دولتي فاقد تهديد و داراي رفتارهاي عقلاني و قابل پيش بيني در عرصه سياست منطقه اي جلوه دهد. علاوه بر اين دولت بوش سعي دارد که دولت عراق را نيز به تدريج در اين ائتلاف احتمالي وارد سازد و بر اين اساس است که تلاش هايي از سوي آمريکا در جهت توسعه و تحکيم روابط دولت هاي عربي با دولت عراق در حال انجام است.
دولت هاي عربي از زمان حمله آمريکا به عراق در سال 2003 تاکنون از سياست هاي واشنگتن در خصوص عراق و کاهش قدرت و نقش اعراب سني و همچنين گسترش نفوذ ايران در اين کشور اظهار نگراني و نارضايتي مي کنند و از ايجاد روابط مستحکم با دولت عراق خودداري کرده اند. اين شرايط به همراه ديدگاه هاي خاص دولت عراق، سياست الحاق تدريجي عراق به ائتلاف عربي – اسرائيلي را با چالش هايي عمده مواجه مي کند و بر اين اساس بخشي از تلاش هاي آمريکا در منطقه به کاهش موانع تحکيم روابط دولت هاي عربي با دولت عراق معطوف است. سعي آمريکا براي مشارکت بيشتر سني هاي عراق در ساختار قدرت نوين با اقداماتي چون تعديل قانون بعثي زدايي و همچنين ترغيب سران عربي به حمايت از دولت مالکي و کاهش اقدامات مخالفت جويانه خود در قبال اين دولت در اين راستا قابل توجه است.

2-3- تشديد فشارهاي سياسي – اقتصادي عليه ايران
 

محور سوم مهار ايران در شرايط جديد تشديد فشارهاي سياسي – اقتصادي عليه ايران در ابعاد بين المللي و منطقه اي است. طرح ايران به عنوان يک تهديد امنيتي منطقه اي جهاني به دليل تداوم برنامه هاي هسته اي خود، وارد ساختن اتهام حمايت از تروريسم و فعاليت گروه هايي چون حزب الله و حماس در سطح منطقه، اتهام حمايت از شبه نظاميان شيعي در عراق و انتقال تسليحات به اين کشور و قرار دادن سپاه پاسداران در فهرست گروه هاي تروريستي، از جمله زمينه ها و بسترهايي است که آمريکا سعي دارد با استفاده از آنها فشارهاي مختلف بر ايران را تشديد کند.
انتقال پرونده هسته اي ايران از آژانس بين المللي انرژي اتمي به شوراي امنيت سازمان ملل و اعمال تحريم هاي مالي، اقتصادي و نظامي بر ايران و ترغيب کشورها و سازمان هاي مختلف بين المللي و منطقه اي به پايان دادن به روابط اقتصادي خود با ايران از تلاش هاي آمريکا در اين راستا است. در عرصه منطقه اي دولت بوش برنامه هسته اي ايران را به عنوان خطري جدي براي امنيت منطقه مطرح مي کند و سعي دارد تا همکاري کشورهاي عربي براي اعمال محدوديت هاي مالي و اقتصادي بر ايران را جلب کند. در اين خصوص کشورهاي حاشيه جنوبي خليج فارس و به ويژه امارات متحده عربي با توجه به حجم بالاي تعاملات مالي و تجاري با ايران براي آمريکا حائز اهميت هستند.
مقامات دولت آمريکا بر اين باورند که در صورتي که دولت هاي عربي حاشيه جنوبي خليج فارس سياست منطقه اي ايران و به ويژه برنامه هسته اي آن را به عنوان تهديدي براي خود تلقي مي کنند بايد با تلاش هاي جامعه بين الملل براي اعمال فشار بر ايران از جمله در ابعاد مالي و اقتصادي همراه شوند. از اين منظر اقدامات عملي اين دولت ها براي اعمال فشارهاي سياسي و اقتصادي بر ايران ضروري است و اين کشورها نمي توانند بدون پرداخت هيچ گونه هزينه اي، اعمال فشار بر ايران، مهار آن و ايجاد محدوديت در قبال گسترش نفوذ منطقه اي آن را تنها به ساير دولت ها واگذار نمايند. بر اين اساس آمريکا از کشورهاي عضو شوراي همکاري خليج فارس و به ويژه امارات متحده عربي که روابط اقتصادي بالايي با ايران دارد، مي خواهد تا در تعاملات سياسي و اقتصادي خود با ايران تجديد نظر کنند.

3- چالش ها و موانع منطقه اي مهار ايران
 

استراتژي مهار ايران داراي ابعاد منطقه اي عمده اي است و از اين رو اين استراتژي براي کسب موفقيت با چالش و موانع عمده منطقه اي نيز روبه روست. اين چالش ها به ديدگاه هاي متفاوت دولت ها و توده هاي عربي در خصوص مسائل مهم منطقه اي از جمله مسئله فلسطين، چگونگي مواجهه با ايران، روند تحولات عراق و ساختار امنيت منطقه اي در مقايسه با نگرش ها و طرح هاي آمريکا مربوط است.
در خصوص ساختار امنيت منطقه اي، آمريکا در پي الگوي امنيتي هژمونيک در سطح منطقه است که بر اساس آن اين کشور ترتيبات امنيتي دوجانبه اي را با ساير کشورهاي منطقه برقرار مي کند و تهديدات و منافع امنيتي بر اساس ديدگاه هاي هژمون و با در نظر گرفتن نسبي نگراني هاي امنيتي شرکاي منطقه اي تعريف مي شود. بر طبق اين الگو از يکسو دولت هاي متعارض و مخالف امنيت هژمونيک در سطح منطقه، مانند ايران منزوي مي شوند و در ترتيبات امنيتي منطقه اي مشارکت داده نمي شوند و از سوي ديگر از تأثيرگذاري و مشارکت ساير قدرت هاي فرامنطقه اي در اين حوزه جلوگيري مي شود. اما ديدگاه هاي دولت ها و توده هاي عربي منطقه در اين خصوص با آمريکا متفاوت است.
دولت هاي شوراي همکاري خليج فارس از روابط دوجانبه امنيتي با آمريکا، خريدهاي تسليحاتي از اين کشور و توانمندسازي خود در بعد نظامي استقبال مي کنند. اما اين امر به مفهوم کنار گذاشتن ساير گزينه ها و فرصت هاي همکاري با قدرت هاي فرامنطقه اي ديگر نيست، بلکه اين دولت ها در تلاشند تا ضمن کسب حداکثر منافع نظامي – امنيتي از غرب، سياست توازن بخشي و چند جانبه گرايي در عرصه سياست خارجي و امنيتي را حفظ نمايند.
به نظر مي رسد که برخي عناصر سياست خارجي آمريکا در خليج فارس مانند تأکيد بر مفاهيم آزادي و دموکراسي که به رغم کمرنگ شدن در دو سال اخير هنوز در اذهان مقامات آمريکايي از مباني امنيت سازي پايدار در منطقه محسوب مي شود. در ايجاد ترديد در نقش حمايتي آمريکا در نگرش مقامات کشورهاي عربي منطقه نقش عمده اي دارد. بر اين اساس برخي از اين کشورها به مشارکت ساير بازيگران فرامنطقه اي از جمله اروپا و قدرت هاي آسيايي در ترتيبات امنيتي منطقه علاقه مندند.
دولت هاي عضو شوراي همکاري خليج فارس در سال هاي اخير سعي کرده اند تا جهت ايجاد توازن در سياست خارجي خود روابط سياسي، اقتصادي و امنيتي خود با ساير قدرت هاي فرامنطقه اي مانند کشورهاي اروپايي، چين و روسيه را توسعه دهند. به باور بخش عمده اي از اين دولت ها الگوي امنيت هژمونيک و حضور يکجانبه آمريکا در منطقه نمي تواند به ايجاد امنيتي پايدار در خلج فارس منجر شود. بر اين اساس حضور ساير کشورهاي مصرف کننده نفت خاورميانه در امنيت سازي در منطقه و تکثرگرايي امنيتي ضروري عنوان مي شود.
مسئله ديگري که باعث عدم همراهي و هماهنگي کامل و کافي اين دولت ها با آمريکا در جهت ايجاد ترتيبات امنيتي هژمونيک مورد نظر واشنگتن مي شود، موقعيت دولت بوش و اتمام دوره رياست جمهوري وي تا اوايل سال 2009 است. عمده دولت هاي شوراي همکاري از سياست هاي خاورميانه اي بوش در طول هفت سال گذشته ناراضي بوده اند و پيامدهاي اين سياست هاي را در جهت بي ثباتي و ناامني بيشتر در منطقه و تضعيف قدرت و نقش منطقه اي خود تلقي مي کنند. اين دولت ها معتقدند دولت بوش به مسئله فلسطين توجه کافي نداشته، در عراق سياست هاي اشتباهي را دنبال نموده و با راهبرد تهاجمي در خليج فارس احتمال تقابل نظامي و ناامني هاي بيشتر را افزايش داده است. براين اساس مقامات خليج فارس با در پيش گرفتن «ديپلماسي انتظار»، توجه کافي به راهبردهاي يکجانبه گرايانه دولت بوش ندارند و منتظر آن هستند تا سياست هاي نويني از سوي دولت بعدي آمريکا باعث بهبود شرايط امنيت منطقه اي شود.
يکي ديگر از چالش هاي استراتژي مهار ايران در سطح منطقه اي تفاوت رويکرد کشورهاي شوراي همکاري خليج فارس در قبال ايران در مقايسه با رويکرد تقابلي دولت بوش است. دولت بوش خواستار انزواي ايران در منطقه و اعمال فشارهاي مختلف سياسي و اقتصادي به آن است و بر اين اساس از متحدين خود در حاشيه جنوبي خليج فارسي نيز مي خواهد تا در راستاي اين رويکرد و حتي درصورت لزوم تقابل نظامي با ايران حداکثر همکاري را با واشنگتن داشته باشند و امکانات و زمينه هاي منطقه اي پيشبرد اين سياست را براي دولت آمريکا مهيا سازند.
دولت هاي عربي خليج فارس نيز ايران را به دليل افزايش نفوذ منطقه اي، برنامه هسته اي و سياست منطقه اي آن تا حد زيادي يک تهديد تلقي مي کنند و از تضعيف جايگاه و نقش منطقه اي خود در شرايط جديد نگرانند. با اين همه آنها خواستار انزواي کامل ايران در منطقه و رويکردي تقابلي در قبال آن نيستند و اين رويکرد را بي نتيجه و حتي خطرناک تلقي مي کنند. اين کشورها به دليل موقعيت ژئوپوليتيک و مجاورت جغرافيايي ايران، ساختار سياسي و اقتصادي خاص خود، پيوندهاي سياسي و امنيتي با آمريکا و روندهاي منطقه اي تجديدپذير رويکردي پيچيده و متفاوت در قبال ايران دارند که بسياري از عناصر آن متناقض به نظر مي رسد. گزارش جامعه اطلاعاتي آمريکا در خصوص برنامه هسته اي ايران از جمله تحولاتي است که اين پيچيدگي را افزايش داد.
دولت هاي خليج فارس خواستار ايجاد توازن نسبي در روابط خود بين آمريکا و ايران هستند. آنها از يکسو به دليل روابط امنيتي خود با آمريکا و ضعف و وابستگي در اين خصوص و همچنين نگراني دروني از موقعيت ايران و سياست هايش نمي توانند نسبت به اقدامات و سياست هاي لازم جهت مهار ايران و کاهش نفوذ منطقه اي آن، بي تفاوت باشند و از سوي ديگر در پي انزواي کامل ايران و به ويژه کمک به زمينه سازي براي تقابل نظامي احتمالي بين ايران و آمريکا نيستند. براين اساس اين دولت ها و به ويژه عربستان سعودي نقش پيچيده اي ايفا مي کنند که هدف آن مهار ايران و تعامل با آن به صورت همزمان است. رويکرد اين دولت مهار از طريق تعامل است که با رويکرد مهار از طريق تقابل و انزوا که از سوي دولت بوش در قبال ايران دنبال مي شود، متفاوت است.
مقامات کشورهاي خليج فارس بيش از همه از تقابل نظامي احتمالي بين آمريکا و ايران اظهار نگراني مي کنند و از فشارهاي امريکا بر اين کشورها در پيشبرد رويکرد تقابلي بسيار ناخشنودند. اين مقامات بر اين باورند که مجاورت جغرافيايي و همسايگي عنصري پايدار در روابط آنها با ايران است و هر گونه تقابل با ايران به ويژه در بلند مدت پيامدهاي جبران ناپذيري براي امنيت و ثبات منطقه اي در پي خواهد داشت. از اين رو دولت هاي خليج فارس آمريکا را به تعامل و مذاکره با ايران به منظور حل اختلافات و جلوگيري از تقابل و انزواي ايران تشويق مي کنند. اما با اين وجود اين دولتي چون عربستان سعودي خواستار روابطي نامطمئن و محتاطانه بين ايران و آمريکا است و تعامل اين دو کشور را تنها تا حد جلوگيري از تقابل مستقيم ترجيح مي دهد. در نتيجه تعامل کامل ايران و آمريکا و حل و فصل تمامي اختلافات بين دو کشور در رويکرد سياست خارجي اين دولت ها جايگاهي ندارد.
محور ديگر استراتژي مهار يعني ايجاد ائتلاف بين اسرائيل و دولت هاي ميانه رو عربي در مقابل ايران نيز با چالش ها و موانعي عمده روبه روست. تلاش آمريکا براي پيشبرد صلح بين اسرائيل و فلسطيني ها که در کنفرانس آناپوليس نمود يافت، عنصر اصلي اين ائتلاف سازي تلقي مي شود. اما اين تلاش فاقد روندي کارآمد و پيامدي محسوس است و عوامل متعددي موفقيت آن را تحت تأثير قرار مي دهد. مهم ترين عامل را مي توان فقدان اجماع در خصوص مسئله صلح در دو طرف اسرائيلي و فلسطيني و همچنين ضعف اولمرت و محمود عباس دانست که مانع دستيابي به توافقي جدي و تعيين کننده مي شود.
در حالي که تلاش آمريکا در ائتلاف سازي در مقابل ايران با تأکيد بر سياست هاي منطقه اي بي ثبات کننده ايران و سياست منطقي تر اسرائيل در منطقه و در نتيجه پررنگتر ساختن تهديد ايران به جاي اسرائيل صورت مي گيرد، توده ها و دولت هاي عريي اين نگرش دولت بوش را به چالش مي کشند. هر چند دولت ها در مقايسه با توده هاي عرب با تلاش هاي آمريکا در اين خصوص همراهي و هماهنگي بيشتري دارند. اما واکنش هاي دولتمردان عرب منطقه نشان مي دهد که از منظر آنها نيز هنوز اسرائيل تهديد بزرگ تري محسوب مي شود.
عدم جديت دولت بوش در حل و فصل مسئله فلسطين و بي توجهي به آن در طول هفت سال گذشته، حمايت متداوم آمريکا از اسرائيل و عملکرد آن، رشد افکار و احساسات ضد آمريکايي و ضداسرائيلي در ميان توده هاي عرب در سال هاي اخير، فقدان اجماع و اراده کافي براي پيشبرد صلح و توافق در ميان فلسطيني ها و اسرائيلي ها و تداوم سياست هاي تهاجمي و خشونت آميز اسرائيل در قبال فلسطيني ها از جمله عواملي است که دولت هاي عربي را از هرگونه سياست همکاري جويانه با اسرائيل باز مي دارد. از سوي ديگر اين دولت ها متعقدند که هرگونه ائتلاف سازي در مقابل ايران در منطقه و انزواي آن از شانس موفقيت چنداني برخوردار نيست و حتي مي تواند با انزواي ايران احتمال تقابل و درگيري ها را در سطح خاورميانه افزايش دهد.

فرجام
 

طراحي استراتژي مهار ايران از سوي دولت بوش در شرايط جديد محصول روندهاي منطقه اي، استراتژي هاي پيشين آمريکا در خاورميانه و شرايط نوين ايران است که به نظر مي رسد در مقايسه با سال 2001 تفاوتي محسوس داشته باشد. اين استراتژي داراي ابعاد و محورهاي مهم منطقه اي از جمله تقويت ترتيبات نظامي – امنيتي با کشورهاي حاشيه جنوبي خليج فارس، افزايش توان نظامي اين کشورها و نمايش قدرت در محيط پيراموني ايران به واسطه حضور نظامي مستقيم آمريکا و همچنين تلاش براي ايجاد ائتلاف عربي – اسرائيلي در مقابل ايران است.
با توجه به تضعيف پيش زمينه هاي آغاز جنگ پيشگيرانه در مقابل ايران از سوي آمريکا، استراتژي مهار در پي تحديد نفوذ و نقش آفريني ايران در محيط خاورميانه با معکوس کردن دستاوردهاي منطقه اي ايران در منطقه است. دراين راستا تکيه بر متحدين منطقه اي و سعي در تقويت آنها، نزديک تر ساختن ائتلاف سازي بين متحدين منطقه اي و حضور نظامي مستقيم در منطقه مورد توجه دولت آمريکا قرار دارد. هر چند متحدين آمريکا در حاشيه جنوبي خليج فارس با اصل مهار ايران و کاهش نفوذ منطقه اي آن با آمريکا موافقند، اما تفاوت ديدگاه هاي آنها با آمريکا در خصوص چگونگي مهار و ترجيح تعامل به جاي تقابل و مخالفت در ائتلاف سازي با اسرائيل در مقابل ايران، استراتژي مهار را با چالش هايي اساسي روبه رو مي کند.
از آنجايي که ابعاد اصلي استراتژي مهار ايران منطقه اي است، موفقيت ايران در کاهش تأثيرات اين استراتژي نيز تا حد زيادي به چگونگي سياست هاي آن در قبال بازيگران منطقه اي بستگي دارد، مسئله اصلي پيش روي سياست خارجي ايران در سطح منطقه در اين خصوص حفظ نفوذ و تأثيرگذاري منطقه اي در عين جلوگيري از تضعيف روابط با کشورهاي منطقه است. اين امر نيز مستلزم حفظ ابزارهاي قدرت منطقه اي در کنار افزايش سطح تعاملات با دولت هاي منطقه در جهت کاهش نگراني هاي آنها از ايران و سياست هاي منطقه اي آن است.
درک نگراني هاي دولت هاي عربي در حوزه هاي حساسي چون عراق، لبنان، فلسطين و برنامه هسته اي نيازمند تعاملاتي گسترده تر از روابط دولت ها است و ساير سازمان ها و نخبگان جوامع از جمله جوامع دانشگاهي و پژوهشي و سازمان هاي غير دولتي مي تواند به رفع نگراني هاي منطقه اي ناشي از شرايط کنوني ايران و تفاهم و همکاري هاي بيشتر کمک کنند. در سطح دولت ها نيز ايجاد نظامهاي منطقه اي در جهت تدوين راهکارهاي منطقه اي براي حل و فصل چالش ها و بحران هاي عمده از جمله در عراق، لبنان و فلسطين ضروري است. اختلافات دولت هاي عربي خليج فارس با آمريکا در مواردي چون نوع نگاه به اسرائيل، چگونگي مهار ايران و ترتيبات امنيتي خليج فارسي روزنه هايي است که ايران مي تواند از آنها در جهت خنثي سازي استراتژي مهار استفاده کند.
منبع: فصلنامه راهبرد، شماره 41، پاييز 1385، صص249 - 245.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.