روش تحليل سيره نبوي(ص) (2)
ب. دشواريهاي تحليلگر تاريخي
1. داوري تاريخي دشوار
اوّل، عوامل بيروني به معناي دخالت غير مسلمانان و تصرف پارهاي «دانايان» كينهتوز در جعل داستانهاي واهي يا افسانههاي تاريخي است، و در همين راستا تأثيرپذيري مسلمانان از روشهاي علماي اهل كتاب كه حتي با ورود «اسرائيليات» در تاريخ اسلام نيز قابل توجه است.
دوم، عوامل دروني كه يا آموزههاي فكري ـ فرهنگي به حساب ميآيند و يا آنها را در موضوعات سياسي يا اجتماعي و يا اقتصادي ميشمريم. اما عوامل فكري و فرهنگي نيز يا از جنبههاي «مبنايي و بنيادين» نشئت گرفتهاند، مانند اختلافها و گرايشهاي فرقههاي گوناگون امت اسلام در مسائل كلامي، تفسيري، فقهي و سياسي كه بر كيفيت ضبط و نقل و تحليل وقايع تاريخ اسلام سايه انداخته است و يا از جنبههاي روبنايي و روشي شمرده ميشوند كه اين نيز با رهيافتهاي مختلفي رخ نموده است. براي مثال، نخست، شيوه نگارش مورخان اسلامي در ثبت و ضبط منقولات است بدون بررسي صحت و سقم اسناد مربوط و حتي پيراستن آرايههاي نارواي آن(1) يا سبك تحرير نوشتاري كه اصولاً فاقد خصوصيات زماني و مكاني و ويژگيهاي ديگر اوّليه حوادث تاريخي بودهاند، و همچنين پريشاني و پراكندگي موضوعات و عدم تفكيك و دستهبندي آنها.(2)
و اما از عوامل سياسي نيز ميتوان به موارد ذيل، اشاره كرد:
1. وجود خفقان و فضاي سياسي فشار و ترس در جلوگيري از نگارش حقايق، از بين بردن كتابها و دستنوشتههاي پيشين(3) يا جلوگيري از تدوين كتابهاي تاريخي بر اساس روش غير معمول و پسند نظام حكومتي(4)
2. علاقه و خواست حكمرانان به نگارش وقايع آن گونه كه خود ميپسنديدند و پايداري مصالح خود را در آن محفوظ ميپنداشتند
3. منع تدوين و سنت و احاديث پيامبر(ص).(5)
و اما از عوامل اجتماعي ميتوان به انگيزههاي قومي ـ نژادي و تمايلات اجتماعي در حمايت از گروه منحصر به فرد يا قبيله خاصي يا اصولاً حكومت وقت اشاره كرد كه با كيش دستاويز كردن خلفا، حكام، سلاطين و نزديك شدن به آنان، پارهاي فضايل تاريخي حذف يا براي عدهاي ديگر شايستگيهاي نو خلق ميشد و يا بعضي رخدادها نيز بهگونه ديگري تغيير ميكرد.(6)
و بالاخره از عوامل اقتصادي، مواردي چون منافع مالي افراد يا دستههاي وابسته و نيز ترس از تهديد و شكنجه را ميتوان شمرد كه مورّخ را از خط راستين خود دور ميكند و سبب ميشود لايههايي را به پيكره تاريخ اسلام بيفزايد و به رونق اختلافات و پيچيدهكردن داوريها بينجامد.
2. كاستي تحليل متون تاريخ
اما در مورد سيره نبوي آنچه از متون در دست داريم، در مجموع، حكايتهاي خالص تاريخي است و اين امر از سويي سبب درج بسياري حالات و خصوصيات پيامبر اكرم(ص) شده و به تاريخ حيات آن حضرت اعتبار و ويژگي خاصي بخشيده است، آنگونه كه آن را از تاريخهاي مبهم يا مجعول انبياي سلف به صورتي روشن، جدا كرده است،(7) اما از سوي ديگر، سبك حكايتي مورخان، تحليلگرانِ روش و منش پيامبر(ص) را با دشواريهاي سياق نوع كارهاي تحليلي رو به رو ساخته است.(8) به هر حال، با مروري بسيار گذرا بر منابع تاريخي، پذيرفتن اين ادعا امري بس آسان است كه حتي آنچه با نام سيره نبوي در دست داريم، به اعتقاد انديشمندان، بيشتر از نوع «سِير» است تا «سيره» و به همين دليل، سنت سيرهنويسي مسلمانان نيز تاكنون بر اساس نَقل استوار بوده است و نه نقّادي.(9)
3. ناتواني نسبي در فهم مطلق امور وحياني
از اين سخن بر نميآيد كه در همه لحظات زندگي پيامبر(ص)، وحي ويژه و مستقيم الهي بر او نازل ميشده است، اما حتماً به اين معناست كه همه گفتارها و رفتارهاي حضرت در طول زندگي خود، حجّت و سند قاطع الهي است و ميتواند سرمشق و الگوي بشريت قرار گيرد. بيترديد، منشأ اين حجّيت، در همنوايي با مبدأ غيبي و آميختگي با وحي الهي است كه: «و از سر هواي نفس سخن نميگويد، آن خبر نيست مگر وحيي که به او فرستاده ميشود». (نجم: 3 و 4)(10)
از سوي ديگر، آشكار است كه فهم و تحليل رويكرد «وحي الهي» از توان و قدرت نوع بشر خارج است، چه اينكه انسان محدود به حدود دنيوي، در بستر رشد و تغيير علم و ادراك، به بازسازي و رونق گزارههاي علمي خود دست مييابد و اين ميزان از بهرهمندي علمي، با تفوق بر موضوعي كه در افق سنخيت با ذات ابديت همعنان ميشود، تناسبي ندارد. اگر نه اين است كه وحي نبوي اصولاً ارتباطي فرابشري و ملهم از جهان فوق طبيعت و غير از تواناييهاي انساني پيامبر(ص) است، در اين صورت چگونه ميتوان از اقليم فاهمه محدود و متغير بشر، چيرگي و اقتدار را بر آن طلبيد تا آنجا كه انسان را در واقعنمايي و فهم موجوديت حقيقي آن كامياب كند؟!(11)
جمع دو نكته فوق، يعني ريشهداري رفتارهاي پيامبر(ص) در وحي و ناتواني انسان در ادراك مطلق آن، به نفي امكان ارائه تحليل حقيقي و همه جانبه از موضعگيريهاي آن حضرت و ارزيابي نهايي سيره نبوي حكم ميكند. افزودني است كه از سويي انديشه انساني قدرت كاميابي مطلق و همه جانبه را ندارد و از سويي ديگر، پيامد اين حقيقت نبايد ما را به پندار نسنجيده ديگري سوق دهد كه يكباره مقوله سنجش و تحليل بشري درباره اين موضوع را پايان يافته بشماريم. نظريه درست، بهينهسازي «دانش نسبي خرد انسان» با توجه به فرآيند ويرانگر دو كژارهه «امكان فهم مطلق» و «عدم مطلق فهم» است. بنابراين، تحليل سيره نبوي براي مورخ امكانپذير است، اما او نبايد تحليلهاي خود را در باره موضعگيريهاي رسول الهي تمام شده و مطلق بنگارد.
ج. آيين تحليل سيره نبوي
1. همراهي نقل و نقد
سخن از راههاي تشخيص نقل صحيح مربوط به بحث «روشهاي ارزيابي نصوص تاريخي» است، از اينرو، تنها به برخي از ملاكها اشاره ميكنيم:
اوّل، معيارهاي سندي: در بعضي روشها، مسائل مربوط به سند به طور مستقيم بررسي و به سلامت سند يا بررسي شرح حال و افكار گرايشهاي ناقلان روايت توجه ميشود.(14)
دوم، معيارهاي فراسندي: بخش ديگري از ملاكها در وهله نخست به سند تاريخي نميپردازند، بلكه از زواياي ديگر كه در صحت و سقم متون نيز تأثير دارند، به آن اهتمام ميورزند، مانند: عدم يكسونگري و توجه به ديدگاههاي گوناگون، تطبيق نصوص با توجه به معيارهاي ديني، شخصيت پيامبر(ص) و تطبيق نصوص با توجه به معيارهاي عقلاني يا كاربرد معيارهاي تجربي.(15)
2. همراهي نقل و تحليل
پي نوشت ها :
*استاديار گروه تاريخ مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره).
1. ابن خلدون، مقدمه، ص46.
2. صادق آئينهوند، علم تاريخ در اسلام، ص9.
3. نويسنده کتاب «علم تاريخ در اسلام» پاره اي از اين موارد را با مشکلات نگارش تاريخ شيعه مرتبط دانسته و مي گويد: «...عمدتاً مي توان چند علت مهم براي اين مشکل برشمرد. علت نخستين تقيه است. ابنرئاب گويد: از امام صادق(ع) شنيدم که به ابوبصير مي فرمود: به خدا اگر سه تن از شما مي يافتم که مؤمن بودند و حديثم را کتمان مي کردند، هرگز روا نمي دانستم که از آنها حديثي را کتمان کنم(اصول کافي). فشار و کشتار و تبعيد که بي رحمانه شامل شيعيان مي شده است عملاً ارتباط و پيوند مورّخين امام را از هم مي پاشيد. از بين رفتن کتاب ها و سوزاندن آنها توسط تاتارها و مفول و صليبيان، جلوگيري از تدوين کتابي بر غير روش معمول و... (ر.ک: صادقآئينهوند، علم تاريخ در اسلام، ص9).
4. همان.
5. ر.ک: عباس زرياب، سيره رسول الله(ص)، ص15؛ و علياكبر حسيني، تاريخ تحليلي و سياسي اسلام، ص59 49 ـ 59. سيدجعفر مرتضي عاملي، الصحيح من سيره النّبي الاعظم، ج 1، ص 46 ـ 51.
6. ر.ک: همو، سيره رسول الله(ص)، ص15 و 16؛ و مقدمه ابن خلدون، ص46 ـ 47.
7. اين امر را هم مورخان مسلمان و غير مسلمان تأکيد کرده اند. براي نمونه، ر.ک: سيدجعفر مرتضي عاملي، الصّحيح من سيره النّبي الاعظم، ج1، ص31 و صادق آئينهوند، تاريخ سياسي اسلام، ص15. همچنين ر.ک: جان ديون پورت، عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، ص3.
8. ابن خلدون نيز در آغاز کتابش به اين مسئله توجه کرده است، ر.ک: ابن خلدون، مقدمه، ص 6 ـ 8. همچنين ر.ک: همان، ج 1، ص22.
9. ... سيره در زبان عربي از ماده «سير» است به معناي حرکت، رفتن و راه رفتن. «سيره» يعني نوع راه رفتن... سِير، يعني رفتن و رفتار، ولي سيره، يعني نوع و سبک رفتار. آنچه مهم است شناختن سبک رفتار پيغمبر(ص) است. آنها که سيره نوشته اند رفتار پيغمبر را نوشته اند... نه سبک (اُسلوب و متد) پيغمبر در رفتار... (ر.ک: مرتضي مطهري، سيري در سيره نبوي، ص47 و 48 و نيز عبدالحسينزرينکوب، کارنامه اسلام، ص86 و 90).
10. و نيز ر.ک: ناصر مکارمشيرازي، تفسير نمونه، ج22، ص481؛ عبدالله جوادي آملي، تفسير موضوعي قرآن کريم، ج8 ، ص33 و ج9، ص82 .
11. تفصيل بيشتر، مربوط به مباحث کلامي است. براي نمونه، ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبائي، قرآن در اسلام، ص107 و 128؛ همچنين، ر.ك: همو، تفسير الميزان، ج2، ص 131؛ و نيز محمدهادي معرفت، تلخيص التمهيد، ج 1 ، ص19.
12. اقبال لاهوري نيز با توجه به همين آيه، ريشه اين مسئله را در قرآن پيگرفته است. (ر.ک: اقبال لاهوري، احياي فکر ديني در اسلام).
13. در اين باره، ر.ك: ابن خلدون، مقدمه، ج 1، ص6، 13 و 46.
14. براي نمونه، ر.ک: سيدجعفر مرتضي عاملي، الصّحيح من سيره النّبي الاعظم، ج 1، ص51.
15. همان، ص25، 51 و 56.
16. ر.ک: نهج البلاغه، نامه 31، ص297 و 298 و نيز ر.ك: ايان باربور، علم و دين، ص235 ـ 236. وي در اين بخش با نگاهي کلي تر به مسئله، در پس وظيفه توصيف و بازگويي وقايع، از وظيفه تبيين و تحليل به صورت يک التزام سخن مي گويد.