مبانی فقهی انقلاب اسلامی در اندیشه ی امام خمینی (ره) (4)

در اسلام قوانینی که موجب تسلط بیگانگان غیر مسلمان بر مسلمانان گردد، جعل نشده است. این مسأله بر ادله ی مختلف فقهی مبتنی است؛ به طوری که قاعده ی مسلم فقهی «نفی سبیل» از این ادله استخراج شده است. آنچه کمتر به آن توجه شده است، ابعاد سیاسی قاعده است. امام خمینی، این قاعده و ادله ی آن را به مسائل سیاسی و حکومتی نیز کشاند. بر همین اساس، در جریان انقلاب
شنبه، 1 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مبانی فقهی انقلاب اسلامی در اندیشه ی امام خمینی (ره) (4)

 

 

 

مبانی فقهی انقلاب اسلامی در اندیشه ی امام خمینی (ره)-(4)
 


 

نویسندگان: سید جواد ورعی (1) و علی اکبر ناصری (2)




 

مبنای دوم: وجوب نفی سلطه ی اجانب
 

در اسلام قوانینی که موجب تسلط بیگانگان غیر مسلمان بر مسلمانان گردد، جعل نشده است. این مسأله بر ادله ی مختلف فقهی مبتنی است؛ به طوری که قاعده ی مسلم فقهی «نفی سبیل» از این ادله استخراج شده است. آنچه کمتر به آن توجه شده است، ابعاد سیاسی قاعده است. امام خمینی، این قاعده و ادله ی آن را به مسائل سیاسی و حکومتی نیز کشاند. بر همین اساس، در جریان انقلاب اسلامی یکی از اهداف آن را نفی سلطه ی بیگانگان از ایران دانست. بدین ترتیب، وجوب نفی سلطه ی اجانب، دومین مبنا از مبانی فقهی انقلاب اسلامی است. از این رو، ضروری است که به قاعده ی نفی سبیل و ادله ی آن از منظر امام خمینی اشاره گردد.
امام خمینی (ره) قاعده ی نفی سبیل را به طور مفصل و جداگانه بحث نکرده است و تنها در برخی از کتابهای فقهی و سخنرانی ها و پیامهای خود به این قاعده و ادله ی آن استناد کرده است. با این وجود، توجه به دو نکته در اینجا شایسته است. این دو نکته، امام را از سایر فقها ممتاز می سازد.
نکته ی اول، برجسته ساختن ابعاد سیاسی قاعده ی مذکور است. قبل از امام، عمدتاً در روابط فردی مسلمین با کفار به قاعده ی نفی سبیل و ادله ی آن استناد می شد و یا حداکثر در روابط اجتماعی، اشاراتی وجود داشته است ولی امام خمینی گستره ی قاعده ی نفی سبیل و ادله ی آن را علاوه بر روابط فردی مسلمین با کفار، شامل روابط اجتماعی و سیاسی نیز دانست.
نکته ی دوم، وجوب رفع سلطه ی اجانب است. قبل از امام خمینی عمدتاً از مفاد قاعده، عدم مشروعیت و بطلان روابط سلطه آمیز مسلمین با کفار فهمیده می شد، نه وجوب رفع آن روابط. فقط در برخی مثالها در بعضی از ابواب فقه، وجوب رفع سلطه ی غیر مسلمانان را می توان دید؛ مانند لزوم آزادی زوجه ی مسلمان از قید نکاح زوج کافر و لزوم منع کفار از مرتفع ساختن دیوار خانه هاشان، نسبت به دیوار خانه ی مسلمانان. اما امام خمینی خروج از سلطه ی کفار را نیز واجب دانست. ایشان در یک برداشت از آیه ی نفی سبیل نوشت: «منظور، جلب توجه نظر مسلمین است تا با هر وسیله ی ممکن، از سلطه ی کفار خارج شوند» (امام خمینی، 1421 ق، ج 2: 725). ایشان هنگام بیان معنای انشایی برای یک حدیث نبوی که از مدارک قاعده ی نفی سبیل است، چنین می نویسد:
«واجب است اسلام از سایر ادیان، برتر باشد و نباید غیر اسلام بر آن برتری یابد. برتری غیر اسلام بر اسلام حرام است» (همان: 727).
همچنین در مورد مخالفت قرآن با سلطه ی بیگانگان می فرماید: «قرآن می گوید هرگز خدای تبارک و تعالی سلطه ای برای غیر مسلم بر مسلم قرار نداده است. هرگز نباید یک همچو چیزی واقع بشود؛ یک تسلطی، یک راهی، حتی یک راه نباید پیدا بکند؛ لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» (امام خمینی، 1378، ج 4: 317).
بر همین مبنا در ماه های آخر عمر شریفشان خطاب به مسئولین جمهوری اسلامی، قطع وابستگی همه جانبه ی ایران به بیگانگان را واجب شرعی دانست (همان، ج 21: 156).
به طور کلی تأکید امام خمینی بر مبارزه با سلطه ی بیگانگان و اتخاذ سیاست «نه شرقی، نه غربی» (بعد از پیروزی انقلاب) همه بر اساس قوانین اسلام و از جمله بر اساس قاعده ی نفی سبیل بود.
هنگامی که امام خمینی به مبارزه علیه رژیم شاه اقدام کرد، ایران فاقد استقلال حقیقی بود. برای پی بردن به دامنه ی سلطه ی بیگانگان بر ایران به طور مختصر به انواع سلطه ی بیگانگان بر ایران اشاره می کنیم:

ابعاد مختلف سلطه ی بیگانگان بر ایران
 

الف- سلطه ی سیاسی
 

سلطه ی بیگانگان بر سیاست ایران از سلطنت و نخست وزیری تا سیاست های داخلی و خارجی، قابل مشاهده است. سلطنت پهلوی از اساس با کمک بیگانگان تأسیس شد. شناسایی رضاخان توسط جاسوسان انگلیسی (فردوست، 1370: 298). نصب او به فرماندهی نیروی قزاق توسط آیرون ساید؛ فرمانده ی انگلیسی (فوران: 302)، تشویق او به کودتا (غنی، 1385: 393) و به سلطنت رسیدن او به کمک عوامل انگلیسی از جمله دلایل کمک بیگانگان به تأسیس سلطنت پهلوی است با برکناری رضاخان و جانشینی محمدرضا، این وابستگی ایجاد شد و کودتای 28 مرداد به آن وابستگی افزود؛ به گونه ای که در سالهای بعد تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی این وابستگی تشدید گردید (زونیس، 1370: 392). سخن ذیل که از محمدرضا پهلوی نقل شده، مؤید این مطلب است. وی در آخرین شب اقامت در ایران گفت: «این شام آخری است که در ایران می خوریم. واشنگتن و لندن از من خواسته اند که سریعاً خاک ایران را ترک کنم و فکر بازگشت به ایران را هم از سر بیرون کنم» (دیبا، 1380: 392).
برای نشان دادن وابستگی نخست وزیران عصر پهلوی دوم، کافی است به وابستگی به عضویت این نخست وزیران به لژهای فراماسونری اشاره شود؛ زیرا تشکیلات گوناگون فراماسونری در ایران با لژهای فراماسونری بیگانه مانند فرانسه، آلمان و انگلیس پیوند داشت (مهران، 1380: 35-42). این لژها و اعضای آن در خدمت منافع استعماری به ویژه انگلیس قرار گرفتند. به عنوان مثال نخست وزیرانی چون محمدعلی فروغی و محمد ساعد از اعضای «لژ بیداری ایرانیان» بوده اند (همان: 34) به طور کلی با ملاحظه ی شرح حال نخست وزیران قبل و بعد از کودتای 28 مرداد می توان گفت که آنها با درجات مختلف، وابسته به انگلیس بوده اند (فردوست، 1370: 294).
اشغال ایران توسط متفقین، نصب محمدرضا به سلطنت، کودتای 28 مرداد و نظایر اینها نشان دهنده ی سلطه ی بیگانگان بر سیاست های داخلی ایران است. توجه به دو امر، وابستگی سیاست خارجی ایران را نیز نشان می دهد؛ یکی عضویت در پیمانهای منطقه ای و دیگری، روابط با کشورها. ایران بعد از جنگ جهانی دوم، عضویت در پیمان بغداد و سپس پیمان سنتو را پذیرفت. پیمان سنتو با عضویت ترکیه، پاکستان، انگلستان و ایران و نظارت آمریکا، شکل گرفته بود. اهداف پیمان، مقابله با خطر شوروی و در راستای منافع غرب بود.
رابطه و عدم رابطه با کشورهایی خاص، نشانه ای از پیروی سیاست خارجی ایران عصر پهلوی از سیاست خارجی غرب است. به عنوان مثال ایران به رسمیت شناختن چین کمونیست تا 20 سال خودداری کرد و زمانی آن را به رسمیت شناخت که جرج بوش، سفیر آمریکا در سازمان ملل از طرف دولت آمریکا به ایران، چراغ سبز نشان داد (مهدوی، 1368: 131).

ب- سلطه ی فرهنگی
 

بعد از کودتای 28 مرداد، ترویج فرهنگ غرب، بیش از گذشته مورد توجه واقع شد. رسانه های عمومی به ویژه تلویزیون از ابزارهای ترویج فرهنگی غرب بود. تلویزیون ایران فیلم هایی را نمایش می داد که محتوای آنها عشق بازی و لودگی غربیان و مانند اینها بود (ازغندی، 1383: 84). درآمدهای نفتی در اختیار سازمانهای فرهنگی و هنری قرار می گرفت تا فعالیت هایشان را به منظور ترویج فرهنگ و هنر غرب توسعه دهند (صمیمی، 1374: 188).
از مصادیق دیگر سلطه ی فرهنگی، توجه به جریان بهائیت در این رژیم است. فرقه ی بهائیت که مرکز آن، موسوم به «بیت العدل» در اسرائیل است، یک فرقه ی کاملاً انحرافی از اسلام است. از این جهت، بهائیان بیگانه ی دینی هستند. سلطه ی فرهنگی بهائیت از دو راه قابل شناسایی است؛ یکی افزایش جمعیت بهائیان و دیگری احراز مناصب سیاسی و فرهنگی توسط آنها. بر اساس برخی گزارشها جمعیت بهائی ها در زمانی که عبدالکریم ایادی وارد دربار شد، به سه برابر رسید (فردوست، 1370: 203). اعضای این فرقه، مناصب سیاسی و فرهنگی گوناگون را به دست گرفتند. به عنوان نمونه، امیرعباس هویدا که از خانواده ای با سابقه ی بهایی بود، حدود 13 سال نخست وزیر بود، در زمان نخست وزیری او بهائیت گسترش یافت (دیبا، 1380: 306).

ج- سلطه ی اقتصادی
 

1- قرارداد کنسرسیوم نفت
 

بعد از کودتای 28 مرداد، قرارداد کنسرسیوم نفت بین ایران و هیأتی از شرکت های عمدتاً انگلیسی و آمریکایی امضا شد. تقسیم سود نفت بر مبنای 50-50، پرداخت 25 میلیون پوند غرامت به شرکت انگلیس و باقی ماندن امتیاز نفت به مدت 25 سال در دست کنسرسیوم از مفاد این قرارداد بود. همچنین قرارداد مذکور سه دوره ی پنج ساله قابل تمدید بود (فوران 1385: 464) که اختیار تمدید هم با کسنرسیوم بود و ایران، ملزم به پذیرش آن بود (نجاتی، 1375، ج 1: 63).

2- اصلاحات ارضی
 

اصلاحات ارضی بر اساس مطالعات کارشناسان آمریکایی بر ایران تحمیل شد. آمریکا به منظور اجرای اصلاحات ارضی، علی امینی را به عنوان نخست وزیر به شاه پیشنهاد و تحمیل کرد برخی از نویسندگان به اهداف اقتصادی آمریکا توجه کرده اند و از تبدیل ایران به بازار کالای غربی و آمریکایی سخن گفته اند (ازغندی، 1382: 178). آنچه باید مورد توجه قرار گیرد، پیروی ایران از اهداف سیاسی آمریکا در اجرای اصلاحات ارضی است.

3- سرمایه گذاری ناعادلانه ی خارجی
 

قانون سرمایه گذاری خارجی مصوب سال 1334، امتیازاتی را برای سرمایه گذار خارجی قائل شد (همان: 364). با تصویب این قانون از سال 1335 تا 1350 حدود صد میلیارد دلار سرمایه گذاری خارجی در ایران انجام شد. حدود نیمی از این سرمایه ها به هفت شرکت آمریکایی تعلق داشت. این شرکت ها از مصونیت اقتصادی در بازار ایران بهره مند بودند (همان: 367-368).

د- سلطه ی نظامی و امنیتی
 

دامنه ی سلطه ی نظامی و امنیتی بیگانگان بر ایران از طریق عضویت ایران در پیمانهای امنیتی منطقه ای، دکترین نیکسون - کسینجر، خرید جنگ افزار و اشراف اطلاعاتی بیگانگان، قابل فهم است. پیمانهای امنیتی منطقه ای و نقش تبعی ایران در آن از مواردی است که در سلطه ی نظامی و امنیتی قابل طرح و بررسی است. همان طوری که در بحث سلطه ی سیاسی توضیح داده شد، ایران هر چند در پیمانهای بغداد و سنتو عضویت یافت؛ اما در آن پیمانها، یک نقش تبعی و انفعالی داشت؛ به گونه ای که به منافع ایالات متحده و بلوک غرب پیوند خورد و سلطه ی بیگانگان به نوعی دیگر و گسترده تر تداوم یافت.
سیاست دو ستونه و نقش ژاندارمی منطقه نیز از موارد قابل طرح در این زمینه است. دکترین نیکسون و هنری کسینجر همزمان با درگیر بون آمریکا در جنگ ویتنام و اعلام بریتانیا مبنی بر خروج نیروهای آن کشور از شرق کانال سوئز تا سال 1971 مطرح شد. بر اساس این دکترین، نقشی را که ایران به عهده داشت در قالب سیاستی موسوم به سیاست «دو ستونه» معین شد. طبق آن، ایران و عربستان دو ستون سیاست آمریکا در منطقه را تشکیل می دادند. هنری کسینجر گفته در شرایطی که آمریکا درگیر جنگ ویتنام بود، ایران هدف منطقه ای آمریکا را تأمین کرد (صدیقی، 1378: 56). اعزام نیروهای ایرانی به عمان در سال 1973 و کمک ایران به ویتنام جنوبی بر اساس سیاست دو ستونه و به توصیه ی واشنگتن بود (نجاتی، 1375، ج 1: 532). بدین ترتیب، ایران به یک کشور حافظ منافع غرب یا به عبارتی، ژاندارم منطقه ای آمریکا تبدیل شد.
بر اساس سیاست دو ستونه ایران صاحب انواع جنگ افزارها شد. پرداخت میلیاردها دلار از بابت قیمت اسلحه و حضور 37 هزار مستشار آمریکایی و افراد وابسته با حقوق 9 هزار دلال در ماه (فوران، 1385: 512) از عواقب خرید جنگ افزارها بود. وابستگی نیروهای نظامی ایران، پیامد دیگر آن بود؛ به طوری که یک تیپ نو پدید در ارتش ایجاد شد که کاملاً طرفدار آمریکا بود (فروست، 1370: 288). بدین طریق خرید جنگ افزارها به تشدید وابستگی ایران انجامید.
سلطه ی اطلاعاتی بیگانگان بر ایران عصر پهلوی نیز تا حدی بود که در سال 1352، ایران مقر سیا در خاورمیانه گردید (فوران، 1385: 511). همین طور سازمان موساد، فعال ترین سرویس اطلاعاتی در ایران بود (فردوست، 1370: 551).

موضع گیری امام خمینی در نفی سلطه ی بیگانگان
 

امام خمینی در طول مبارزات، یکی از دلایل مبارزه را رفع انواع سلطه ی بیگانگان بیان می کرد. در ادامه لزوم نفی ابعاد گوناگون سلطه ی بیگانگان از نظر وی را مرور می کنیم.
امام خمینی از مجموع هیأت حاکمه ی پهلوی، اعم از شاه، درباریان و نخست وزیران به عنوان «ایادی بیگانگان» نام می برد. سلطنت پهلوی از نظر امام خمینی از اساس، وابسته به بیگانه بود (امام خمینی، 1378، ج 3: 507). از این رو، تداوم سلطنت پهلوی، تداوم سلطه ی بیگانگان نیز بو. از این جهت، ایشان فرار شاه از ایران را طلیعه ی خلع سلطه ی اجانب دانست (همان، ج 5: 484). امام خمینی هدف اولیه ی مبارزات را استقلال کشور، قطع ایادی اجانب و سلطه ی خارجی و بیرون راندن استعمارگران از ایران بیان می کرد. (همان، ج 3: 468).
بخش مهمی از مبارزات امام خمینی، مبارزه با سلطه ی فرهنگی غرب بود. سلطنت پهلوی از نظر ایشان، ایران را کاملاً به غرب وابسته ساخته بود. یکی از این وابستگی ها، وابستگی فرهنگی بود (همان، ج 4: 27). وی یکی از علل قیام مردم ایران علیه شاه را وابستگی فرهنگی می دانست (همان: 523). ایشان با بهائیت به مبارزه برخاست و در موقعیت های گوناگون خطر بهائیت را یادآوری کرد. به عنوان مثال، حذف شرط اسلام در مورد انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان را به منظور استیلای غیر مسلمانان، به ویژه بهائیان بر امور ایران ذکر می کرد (همان، ج 1: 104). ایشان خطر نفوذ بهائیت در ادارات گوناگون را گوشزد کرد (همان: 389) و حتی استفاده از وجوه شرعیه را برای مبارزه با ترویج بهائیت، در یک مقطع زمانی، برای برخی صادر نمود (همان، ج 2: 299-300). وی نسبت به تغییر تاریخ رسمی، برگزاری جشن های دو هزار و پانصد ساله و مانند اینها که بر اساس اندیشه ی ناسیونالیزم باستان بود، واکنش هایی مناسب نشان داد.
امام خمینی، بارها از غارت منابع ایران به دست بیگانگانی چون آمریکا، انگلیس و شوروی یاد کرد (همان، ح 2: 451). ایشان با توجه به استثمار اقتصادی ایران از طریق سرمایه داران آمریکایی، در پیامی به مناسبت شهادت آیه الله سعیدی نوشت: «اینجانب اعلام می کنم هر قراردادی که با سرمایه داران آمریکا و دیگر مستعمرین بسته شود، مخالف خواست ملت و مخالف احکام اسلام است» (همان: 278).
امام خمینی تفاوت ایرانِ بعد از انقلاب را با قبل از آن، در آزادی از سلطه ی اقتصادی بیگانگان و حرکت نکردن بر اساس برنامه ی شرکت های بین المللی بیان کرد (همان، ج 4: 359).
نخستین واکنش جدی امام خمینی در برابر سلطه ی نظامی نیز بعد از تصویب کاپیتولاسیون بود. ایشان ضمن یک سخنرانی مهم، سکوت در برابر این لایحه را گناه کبیره خواند (همان، ج 1: 420) و همزمان پیامی صادر کرد. در آن پیام که با آیه ی معروف «... لَن یَجعَلَ اللهُ للکَافِرِینَ عَلَی المُؤمِنینَ سَبِیلاً» (نساء (4): 141) آغاز شد، لایحه ی کاپیتولاسیون را اقدامی ننگین و سند استعمار نامید (همان: 411-412). ایشان از ارتش ایران با عنوان ارتش غیر ملی، استعماری، وابسته و امثال اینها یاد می کند. از نظر امام خمینی، فرمانده ی ارتش تحت تسلط مستشاران آمریکایی، کارتر بود، نه شاه (همان، ج 5: 51).

پی نوشت ها :
 

1. عضو هیأت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
2. سطح سه حوزه ی علمیه.
 

منبع: نشریه حکومت اسلامی شماره 54



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما