انقلاب اسلامي الگوي براي جهان پساسكولار
نويسنده: دکتر مظفر نامدار
آيا انقلاب اسلامي ايران آن گونه كه معاصرانش مي پندارند خارق العاده است؟ آيا انقلاب اسلامي تا بدان حد بي سابقه، شالوده شكن، واژگون كننده و دگرگون ساز است كه به تعبير آنتوني پارسونز واقعه تاريخي اي است كه آن را از نظر عظمت مي توان با انقلاب فرانسه و انقلاب روسيه مقايسه كرد؟(1)
شايد وقتي در سال هاي اوليه پيروزي انقلاب اسلامي برخي از نخبگان سياسي و استراتژيست هاي غربي اعتراف مي كردند كه انقلابي كه در سال 1979 (1357)به سرنگوني
شاه ايران انجاميد، بي شك يكي از وقايع مهم سياسي نيمه دوم قرن بيستم به شمار مي آيد، (2) عده اي اين اظهارات را تحت تأثير هيجانات اوليه ناشي از فضاي انقلابي تلقي مي كردند.
اما اكنون زمان انديشيدن درباره سرشت واقعي اين انقلاب، پيامدهاي پايدار آن و آنچه انقلاب اسلامي دگرگون كرد و آنچه آفريده فرا رسيده است.
امروزه هم ما در موقعيتي ايستاده ايم كه بتوانيم اين رويداد به ياد ماندني را درچشم انداز راستينش بازشناسي و تحليل نماييم و پيرامون آنچه درباره عظمت اين انقلاب گفته شده يامي شود، قضاوت كنيم وهم دستاوردهاي انقلاب اسلامي به اندازه اي است كه اين قضاوت را آسان سازد.
وقتي الكسي دوتوكويل در سال هاي پاياني عمرش(1851 تا 1859م)كتاب انقلاب فرانسه و رژيم پيش از آن را مي نوشت چيزي بيش از نيم قرن از زمان وقوع انقلاب فرانسه نگذشته بود. او مي نويسد ما اكنون چندان ازانقلاب فرانسه دور هستيم كه تحت تأثير شور سودايي كساني نباشيم كه شاهد اين رويداد بوده اند. از سوي ديگرچندان بدان نزديك هستيم كه بتوانيم احساسات بنيانگذاران انقلاب و هدف هايشان را دريابيم. به زودي كار بررسي اين انقلاب دشوار خواهد شد. زيرا زماني كه انقلاب هاي بزرگ موفق مي شوند، علت هاي آنها ديگر ناپديد خواهند شد و همين مسأله موفقيت اين انقلاب ها را فهم ناپذير خواهد ساخت. (3)
متأسفانه پاره اي از شبه روشنفكران دستپاچه اين كشور كه عمدتا چشم ديدن دگرگوني هاي خارج از قالب هاي ذهني و باورهاي كليشه اي خود را ندارند نمي خواهند باور كنند كه ما با اين انقلاب به تجربه اي بزرگ رسيده ايم ولي از محتواي آن غافل مانديم و هر گاه به اين تجربه نزديك شديم تا آن را درك كنيم و از ثمرات آن بهره گيريم، آن را در قالبي ريختيم كه به كلي با ماهيت و اهداف خود ناهمساز بود.
انقلاب اسلامي يك تغيير معمولي رژيم در يك كشور جهان سوم و تغييرسلطان«ايكس»به ژنرال «ايگرگ» از طريق يك كودتاي نظامي يا تغيير يك حكومت از طريق انتخابات و حتي سقوط يك ديكتاتور با اعمال خشونت بدون تغييري اساسي در سازمان حكومت، نبود. انقلاب ايران، هم زمان با فرو ريختن كامل اساس يك حكومت مقتدر و مستبد و مورد حمايت يك ارتش متحد وفادار، موجب برخاستن ايراني كاملا متفاوت از ميان ويرانه هاي نظام سرنگون شده بود. (4)
آنچه اهميت دارد اين است كه روشنفكران ما نمي خواهند ايران متفاوت برخاسته از ويرانه هاي نظام پيشين را دريابند. زيرا درك انقلاب اسلامي بي درك زمانه انقلاب ممكن نيست و جريان شبه روشنفكري ايران اثبات كرد كه تاكنون درك درستي از زمانه خود نداشته اند.
اگر اين انقلاب هيچ دستاوردي نداشته باشد، حداقل به عنوان رخدادي در خور تحقيق است كه اغلب نظريه هاي انقلاب، فرضيه هاي ناتواني دين در ايجاد جنبش هاي اجتماعي و استراتژي هاي توسعه را در جهان مورد ترديد قرار داده است.
عده اي در اوايل پيروزي انقلاب اسلامي گفتند :نتايج اين انقلاب در سطح جهاني هنوز به طوركامل روشن نيست، ليكن آثار آن در برهم زدن موازنه استراتژيك منطقه حساس خاورميانه كاملا مشهود است. (5)
اگر چه درك اين وادي در سال هاي اوليه انقلاب اسلامي كار مشكلي بود اما اكنون كه نزديك به سه دهه از پيروزي انقلاب اسلامي گذشته است با مطالعه تأثيرات آن در مسائل استراتژيك منطقه و دستاوردهاي آن به راحتي مي توان عمق تأثيرات را درك كرد. نيازي نيست براي ارائه شاهد اين مدعا به سال هاي گذشته برگرديم.
وقايع مربوط به انتفاضه در فلسطين و حركت حماسي اخير حزب الله در لبنان بهترين دليل
مي باشد.
حزب الله در مقاومت جانانه اخير خود در مقابل تهاجم وحشيانه و همه جانبه اسرائيل به لبنان ماهيت تغيير استراتژي ها و تاكتيك هاي كهنه را درمنطقه خاورميانه نشان داد وهر تحليل گر ساده اي مي داند كه حركت حزب الله لبنان نمونه اي بسيار كوچك از تأثيرات انقلاب اسلامي در منطقه است.
ابطال اسطوره شكست ناپذيري اسرائيل چيزي شبيه به اسطوره شكست ناپذيري و برتري امريكا در سياست هاي جهاني بود. اما همان طور كه انقلاب اسلامي استراتژي و تاكتيك هاي ايالات متحده را در گذشته، حال و آينده به زير سؤال برد وپيامدهاي حوادثي كه در ايران اتفاق افتاد، در مورد كارايي سياست خارجي امريكا وجريانات تصميم گيري، نگراني هاي جدي براي نظام سلطه به رهبري امريكا ايجاد كرد، (6)پيروزي حزب الله در لبنان نيز سياست هاي جديد امريكا و رژيم اشغال گر فلسطين را ابطال كرد.
لبنان در مقاومت اخير خود به همان شيوه اي عمل كرد كه رزمندگان ايران در طول هشت سال دفاع مقدس در مقابل تهاجم همه جانبه امريكا، اروپا، شوروي و ساير كشورهاي عربي حامي صدام عمل كردند. دراوضاع نظام سلطه جهاني كه امروزه به نام دموكراسي و حقوق بشر و آزادي، سيطره خود را برملت هاي مسلمان وستم كشيده تحميل مي كند، جنگ تا پيروزي تنها منطق كارساز مي باشد. تجاوز امريكا به افغانستان به بهانه مقابله با تروريسمي كه پايه گذار آن بود و همچنين تجاوز به عراق و ساقط كردن دولتي كه دست نشانده غرب بود و امريكا آن را در مقابل جمهوري اسلامي تا دندان مسلح كرده بود، بهترين دليل براي اين منطق است.
همه اين تهاجمات نشان مي دهد كه امريكا، خاورميانه و دنياي اسلام را تحت تأثير نفوذ
انقلاب اسلامي بر نمي تابد. امريكا و اروپا به دنبال خاورميانه اي هستند كه در آن مانند گذشته دولت ها مطيع، گروه ها و احزاب سياسي وابسته و مزدور و ملت ها خاموش و زبان ها بسته و اسرائيل نيز لولوي سر خرمن آزادي و استقلال و تماميت ارضي جهان اسلام باشد. انقلاب اسلامي اين معادله سنتي را در منطقه به هم ريخت و به كابوسي از استقلال طلبي، آزادي خواهي، مطالبه حقوق انساني و حيات مجدد جهان اسلام براي غرب تبديل شد.
امريكا و اروپا در انقلاب اسلامي منافع حياتي زيادي را از دست دادند. بازگشت به دوران سلطه نياز به خاورميانه جديدي دارد كه عاري از حركت هاي اسلامي مشابه انقلاب اسلامي باشد. افغانستان و عراق به عنوان پايگاه جديد و پاكستان و تركيه به عنوان پايگاه هاي سنتي امريكا در منطقه، نقطه اصلي و اساسي سياست هاي جديد امريكا در منطقه خاورميانه است و اسرائيل نيز مترسكي است كه پيوسته در بوستان آزادي مسلمانان كاشته مي شود تا جلوي هر گونه آزادي و عدالت خواهي را در منطقه سد نمايد.
اكنون امريكا نه تنها در افغانستان و عراق به اهداف خود دست نيافت بلكه مقاومت اصيل حزب الله لبنان در جلوگيري از تجاوز رژيم صهيونيستي و شكست سياست هاي خاورميانه جديد به دولت خودسر و جنگ افروز امريكا نشان داد كه از پرتو انوارانقلاب اسلامي ديگر منطقه خاورميانه، منطقه دست آموزي براي غرب نيست. حمايت قاطع آزادي خواهان جهان از مقاومت لبنان نشان داد كه علي رغم هياهوي تبليغاتي بنگاه هاي سخن پراكني وابسته به صهيونيسم جهاني، امريكا، رژيم صهيونيستي و حاميان اروپايي آنها هيچ وجهه اي به عنوان حاميان آزادي، دموكراسي و حقوق بشر درجهان ندارند.
چه خوب گفت معمار بزرگ انقلاب اسلامي حضرت امام خميني(ره)به حقوقدان هاي مدعي حقوق بشر:
نظر آن ملتي كه نهضت را به وجود آورد و قدرت هاي بزرگ را شكست و بعد از اين هم دنبال همين قدرت خواهد بود، تمام حظّ مال اينهاست. نظرهاي اينها ميزان است. . . شما اي حقوقدان هاي ما، اي جمعيت حقوق بشر، دنباله اين حقوقدان ها نرويد. شما مثل
اين قشر زحمت كش حقوق را اجرا كنيد. جمعيت حقوق بشر هستند، اينها براي حقوق بشر زحمت مي كشند، اينها تأمين آسايش بشر را مي كنند و شما صحبت مي كنيد، اينها عمل مي كنند. (7)
چه بپذيريم و چه نپذيريم انقلاب اسلامي آثار خود را در زنده كردن دين به عنوان برانگيزاننده جنبش هاي اجتماعي در دنياي پساسكولار گذاشته است. اكنون بر خلاف دهه هاي آغازين قرن بيستم تنها دين است كه مي تواند شور آزادي خواهي، حقوق بشر و مردم سالاري را در ميان ملت هاي عقب نگه داشته شده و خواستار انقلاب، استقلال و رشد و ترقي برانگيزاند. سيطره مطلقه سكولاريسم كه حاصل مدرنيته ودستاورد انقلاب فرانسه براي جهانيان بود دستاوردي جز خشونت، جنگ افروزي، توليد سلاح هاي كشتار جمعي، نابودي محيط زيست، فساد اخلاقي، سلطه و سيطره بر ملت ها و ساير مصائب گريبانگير تمدن جديد، به همراه نداشته است. اگر چه مدرنيته در حوزه علوم تجربي و فن آوري و اطلاعات دستاوردهاي بزرگي به همراه داشته است اما اين دستاوردها نه بشر را عقلاني تر كرد و نه خوشبختي و سعادت، حقوق بشر و آزادي را گسترش داده است.
جهان آينده جهان پساسكولار و جهان تشنه معنويت و عدالت و جهان انقلاب هاي ديني است. اسلام به عنوان يك دين جهاني، دين رحمت و مهرباني و وحدت، دين عقلانيت، معنويت وعدالت است و استعداد آن را دارد كه فضاي جديدي براي جهان پساسكولار فراهم سازد. علت اصلي تهاجم جهان سكولار به پيامبر عظيم الشأن اسلام در دهه اخير نيز ناشي از همين است. جهان سكولار اراده معطوف به معنويت، عقلانيت و عدالت خواهي اسلامي را احساس مي كند. گسترش اسلام در سه دهه اخير درجهان سكولار نشان مي دهد كه آينده از آن انديشه اي است كه عقلانيت، معنويت، عدالت و فراواني نعمت را دركنار هم فضيلت بشمارد. انقلاب فرانسه و دستاوردهاي ليبراليستي و سوسياليستي آن هيچ گاه استعداد همنشيني اين چهار اصل را
نداشته است. اگر سكولاريسم به عنوان مذهب عصر مدرنيته خواستار جهاني شدن بود و پيامدهاي آن زدودن همه مرزهاي ملي و سكولار كردن همه جهانيان بود، چرا بايد از جهاني شدن عقلانيت، معنويت و عدالت اسلامي هراس داشته باشيم؟
دوتوكويل در بررسي انقلاب فرانسه به درستي مي نويسد كه در وقايع نامه هاي تاريخ مكتوب دنيا آورده نشده است كه انقلاب سياسي اي چنين صورتي كه به خود گرفته باشد. تنها در برخي از انقلاب هاي مذهبي مي توان چنين قرينه اي پيدا كرد. از همين روي اگر بخواهيم به بررسي انقلاب فرانسه در پرتو جنبشي همانند آن در كشورها و دوره هاي ديگر بپردازيم، بايد به انقلاب هاي بزرگ مذهبي در گذشته باز گرديم. (8)
اكنون عصر بازگشت انقلاب هاي مذهبي است. انقلاب اسلامي ايران طليعه آغاز چنين انقلاباتي براي جهان پساسكولار است. انقلاب اسلامي علي رغم تلاش هايي كه دشمنان آن مي كنند تا آن را برهم زننده آرامش، آسايش و حاكميت ملت هاي منطقه و جهان معرفي كنند، مانند همه انقلاب هاي مذهبي استعداد نزديك ساختن ملت هايي را دارد كه اكنون به دليل شرايط حاكم بر نظام جهاني، نه تنها چيزي از يكديگر نمي دانند بلكه بدون اينكه يكديگر را ديده باشند، دشمن هم به حساب مي آيند. انقلاب اسلامي همان طور كه در ميان ايرانيان حس جديدي از همنوعي و مهرباني و وحدت ايجاد كرد مي تواند اين حس همنوعي را در ميان ساير ملت هاايجاد نمايد. انقلاب اسلامي برخلاف انقلاب فرانسه سرچشمه سياسي ندارد بلكه از سرچشمه اي مذهبي برخوردار است. كرامت انساني، يكي از توصيه هاي مشترك همه دين هاست. هر ديني به نفع انسان بدون توجه به آلودگي هايي كه سنت هاي محلي، قومي، نژادي و ساير برتري جويي هاي بشري تحمل مي كنند، عمل مي كند. (9)
انقلاب اسلامي به دليل اينكه در گستره اي فراتر از سنت هاي نژاد، خاك، خون، قبيله و ملت
عمل مي كند. نمي تواند تنهادرمرزهاي زادگاهش محدود شود. اگر همه قدرت ها دست به دست هم دهندكه راه گسترش يك انقلاب مذهبي را سد نمايند، اگر آن انقلاب يك انقلاب مذهبي باشد، امكان ندارد در محدوده مرزهاي زادگاه خود اسير شود. دقيقا همين وجوه انقلاب اسلامي است كه منافع قدرت هاي حاكم بر نظام جهاني را به خطر مي اندازد.
آيا انقلاب اسلامي الگوي انقلاب هاي جهان پساسكولار خواهد شد ؟آنچه مسلم است جهان مدرنيته باهم معضلاتش يك جهان مذهبي نيست. بنابراين اگر روزي مردم عليه چنين جهاني قيام كنند هيچ جايگزيني جز مذهب براي جهان جديد نخواهند داشت.
شايد وقتي در سال هاي اوليه پيروزي انقلاب اسلامي برخي از نخبگان سياسي و استراتژيست هاي غربي اعتراف مي كردند كه انقلابي كه در سال 1979 (1357)به سرنگوني
شاه ايران انجاميد، بي شك يكي از وقايع مهم سياسي نيمه دوم قرن بيستم به شمار مي آيد، (2) عده اي اين اظهارات را تحت تأثير هيجانات اوليه ناشي از فضاي انقلابي تلقي مي كردند.
اما اكنون زمان انديشيدن درباره سرشت واقعي اين انقلاب، پيامدهاي پايدار آن و آنچه انقلاب اسلامي دگرگون كرد و آنچه آفريده فرا رسيده است.
امروزه هم ما در موقعيتي ايستاده ايم كه بتوانيم اين رويداد به ياد ماندني را درچشم انداز راستينش بازشناسي و تحليل نماييم و پيرامون آنچه درباره عظمت اين انقلاب گفته شده يامي شود، قضاوت كنيم وهم دستاوردهاي انقلاب اسلامي به اندازه اي است كه اين قضاوت را آسان سازد.
وقتي الكسي دوتوكويل در سال هاي پاياني عمرش(1851 تا 1859م)كتاب انقلاب فرانسه و رژيم پيش از آن را مي نوشت چيزي بيش از نيم قرن از زمان وقوع انقلاب فرانسه نگذشته بود. او مي نويسد ما اكنون چندان ازانقلاب فرانسه دور هستيم كه تحت تأثير شور سودايي كساني نباشيم كه شاهد اين رويداد بوده اند. از سوي ديگرچندان بدان نزديك هستيم كه بتوانيم احساسات بنيانگذاران انقلاب و هدف هايشان را دريابيم. به زودي كار بررسي اين انقلاب دشوار خواهد شد. زيرا زماني كه انقلاب هاي بزرگ موفق مي شوند، علت هاي آنها ديگر ناپديد خواهند شد و همين مسأله موفقيت اين انقلاب ها را فهم ناپذير خواهد ساخت. (3)
متأسفانه پاره اي از شبه روشنفكران دستپاچه اين كشور كه عمدتا چشم ديدن دگرگوني هاي خارج از قالب هاي ذهني و باورهاي كليشه اي خود را ندارند نمي خواهند باور كنند كه ما با اين انقلاب به تجربه اي بزرگ رسيده ايم ولي از محتواي آن غافل مانديم و هر گاه به اين تجربه نزديك شديم تا آن را درك كنيم و از ثمرات آن بهره گيريم، آن را در قالبي ريختيم كه به كلي با ماهيت و اهداف خود ناهمساز بود.
انقلاب اسلامي يك تغيير معمولي رژيم در يك كشور جهان سوم و تغييرسلطان«ايكس»به ژنرال «ايگرگ» از طريق يك كودتاي نظامي يا تغيير يك حكومت از طريق انتخابات و حتي سقوط يك ديكتاتور با اعمال خشونت بدون تغييري اساسي در سازمان حكومت، نبود. انقلاب ايران، هم زمان با فرو ريختن كامل اساس يك حكومت مقتدر و مستبد و مورد حمايت يك ارتش متحد وفادار، موجب برخاستن ايراني كاملا متفاوت از ميان ويرانه هاي نظام سرنگون شده بود. (4)
آنچه اهميت دارد اين است كه روشنفكران ما نمي خواهند ايران متفاوت برخاسته از ويرانه هاي نظام پيشين را دريابند. زيرا درك انقلاب اسلامي بي درك زمانه انقلاب ممكن نيست و جريان شبه روشنفكري ايران اثبات كرد كه تاكنون درك درستي از زمانه خود نداشته اند.
اگر اين انقلاب هيچ دستاوردي نداشته باشد، حداقل به عنوان رخدادي در خور تحقيق است كه اغلب نظريه هاي انقلاب، فرضيه هاي ناتواني دين در ايجاد جنبش هاي اجتماعي و استراتژي هاي توسعه را در جهان مورد ترديد قرار داده است.
عده اي در اوايل پيروزي انقلاب اسلامي گفتند :نتايج اين انقلاب در سطح جهاني هنوز به طوركامل روشن نيست، ليكن آثار آن در برهم زدن موازنه استراتژيك منطقه حساس خاورميانه كاملا مشهود است. (5)
اگر چه درك اين وادي در سال هاي اوليه انقلاب اسلامي كار مشكلي بود اما اكنون كه نزديك به سه دهه از پيروزي انقلاب اسلامي گذشته است با مطالعه تأثيرات آن در مسائل استراتژيك منطقه و دستاوردهاي آن به راحتي مي توان عمق تأثيرات را درك كرد. نيازي نيست براي ارائه شاهد اين مدعا به سال هاي گذشته برگرديم.
وقايع مربوط به انتفاضه در فلسطين و حركت حماسي اخير حزب الله در لبنان بهترين دليل
مي باشد.
حزب الله در مقاومت جانانه اخير خود در مقابل تهاجم وحشيانه و همه جانبه اسرائيل به لبنان ماهيت تغيير استراتژي ها و تاكتيك هاي كهنه را درمنطقه خاورميانه نشان داد وهر تحليل گر ساده اي مي داند كه حركت حزب الله لبنان نمونه اي بسيار كوچك از تأثيرات انقلاب اسلامي در منطقه است.
ابطال اسطوره شكست ناپذيري اسرائيل چيزي شبيه به اسطوره شكست ناپذيري و برتري امريكا در سياست هاي جهاني بود. اما همان طور كه انقلاب اسلامي استراتژي و تاكتيك هاي ايالات متحده را در گذشته، حال و آينده به زير سؤال برد وپيامدهاي حوادثي كه در ايران اتفاق افتاد، در مورد كارايي سياست خارجي امريكا وجريانات تصميم گيري، نگراني هاي جدي براي نظام سلطه به رهبري امريكا ايجاد كرد، (6)پيروزي حزب الله در لبنان نيز سياست هاي جديد امريكا و رژيم اشغال گر فلسطين را ابطال كرد.
لبنان در مقاومت اخير خود به همان شيوه اي عمل كرد كه رزمندگان ايران در طول هشت سال دفاع مقدس در مقابل تهاجم همه جانبه امريكا، اروپا، شوروي و ساير كشورهاي عربي حامي صدام عمل كردند. دراوضاع نظام سلطه جهاني كه امروزه به نام دموكراسي و حقوق بشر و آزادي، سيطره خود را برملت هاي مسلمان وستم كشيده تحميل مي كند، جنگ تا پيروزي تنها منطق كارساز مي باشد. تجاوز امريكا به افغانستان به بهانه مقابله با تروريسمي كه پايه گذار آن بود و همچنين تجاوز به عراق و ساقط كردن دولتي كه دست نشانده غرب بود و امريكا آن را در مقابل جمهوري اسلامي تا دندان مسلح كرده بود، بهترين دليل براي اين منطق است.
همه اين تهاجمات نشان مي دهد كه امريكا، خاورميانه و دنياي اسلام را تحت تأثير نفوذ
انقلاب اسلامي بر نمي تابد. امريكا و اروپا به دنبال خاورميانه اي هستند كه در آن مانند گذشته دولت ها مطيع، گروه ها و احزاب سياسي وابسته و مزدور و ملت ها خاموش و زبان ها بسته و اسرائيل نيز لولوي سر خرمن آزادي و استقلال و تماميت ارضي جهان اسلام باشد. انقلاب اسلامي اين معادله سنتي را در منطقه به هم ريخت و به كابوسي از استقلال طلبي، آزادي خواهي، مطالبه حقوق انساني و حيات مجدد جهان اسلام براي غرب تبديل شد.
امريكا و اروپا در انقلاب اسلامي منافع حياتي زيادي را از دست دادند. بازگشت به دوران سلطه نياز به خاورميانه جديدي دارد كه عاري از حركت هاي اسلامي مشابه انقلاب اسلامي باشد. افغانستان و عراق به عنوان پايگاه جديد و پاكستان و تركيه به عنوان پايگاه هاي سنتي امريكا در منطقه، نقطه اصلي و اساسي سياست هاي جديد امريكا در منطقه خاورميانه است و اسرائيل نيز مترسكي است كه پيوسته در بوستان آزادي مسلمانان كاشته مي شود تا جلوي هر گونه آزادي و عدالت خواهي را در منطقه سد نمايد.
اكنون امريكا نه تنها در افغانستان و عراق به اهداف خود دست نيافت بلكه مقاومت اصيل حزب الله لبنان در جلوگيري از تجاوز رژيم صهيونيستي و شكست سياست هاي خاورميانه جديد به دولت خودسر و جنگ افروز امريكا نشان داد كه از پرتو انوارانقلاب اسلامي ديگر منطقه خاورميانه، منطقه دست آموزي براي غرب نيست. حمايت قاطع آزادي خواهان جهان از مقاومت لبنان نشان داد كه علي رغم هياهوي تبليغاتي بنگاه هاي سخن پراكني وابسته به صهيونيسم جهاني، امريكا، رژيم صهيونيستي و حاميان اروپايي آنها هيچ وجهه اي به عنوان حاميان آزادي، دموكراسي و حقوق بشر درجهان ندارند.
چه خوب گفت معمار بزرگ انقلاب اسلامي حضرت امام خميني(ره)به حقوقدان هاي مدعي حقوق بشر:
نظر آن ملتي كه نهضت را به وجود آورد و قدرت هاي بزرگ را شكست و بعد از اين هم دنبال همين قدرت خواهد بود، تمام حظّ مال اينهاست. نظرهاي اينها ميزان است. . . شما اي حقوقدان هاي ما، اي جمعيت حقوق بشر، دنباله اين حقوقدان ها نرويد. شما مثل
اين قشر زحمت كش حقوق را اجرا كنيد. جمعيت حقوق بشر هستند، اينها براي حقوق بشر زحمت مي كشند، اينها تأمين آسايش بشر را مي كنند و شما صحبت مي كنيد، اينها عمل مي كنند. (7)
چه بپذيريم و چه نپذيريم انقلاب اسلامي آثار خود را در زنده كردن دين به عنوان برانگيزاننده جنبش هاي اجتماعي در دنياي پساسكولار گذاشته است. اكنون بر خلاف دهه هاي آغازين قرن بيستم تنها دين است كه مي تواند شور آزادي خواهي، حقوق بشر و مردم سالاري را در ميان ملت هاي عقب نگه داشته شده و خواستار انقلاب، استقلال و رشد و ترقي برانگيزاند. سيطره مطلقه سكولاريسم كه حاصل مدرنيته ودستاورد انقلاب فرانسه براي جهانيان بود دستاوردي جز خشونت، جنگ افروزي، توليد سلاح هاي كشتار جمعي، نابودي محيط زيست، فساد اخلاقي، سلطه و سيطره بر ملت ها و ساير مصائب گريبانگير تمدن جديد، به همراه نداشته است. اگر چه مدرنيته در حوزه علوم تجربي و فن آوري و اطلاعات دستاوردهاي بزرگي به همراه داشته است اما اين دستاوردها نه بشر را عقلاني تر كرد و نه خوشبختي و سعادت، حقوق بشر و آزادي را گسترش داده است.
جهان آينده جهان پساسكولار و جهان تشنه معنويت و عدالت و جهان انقلاب هاي ديني است. اسلام به عنوان يك دين جهاني، دين رحمت و مهرباني و وحدت، دين عقلانيت، معنويت وعدالت است و استعداد آن را دارد كه فضاي جديدي براي جهان پساسكولار فراهم سازد. علت اصلي تهاجم جهان سكولار به پيامبر عظيم الشأن اسلام در دهه اخير نيز ناشي از همين است. جهان سكولار اراده معطوف به معنويت، عقلانيت و عدالت خواهي اسلامي را احساس مي كند. گسترش اسلام در سه دهه اخير درجهان سكولار نشان مي دهد كه آينده از آن انديشه اي است كه عقلانيت، معنويت، عدالت و فراواني نعمت را دركنار هم فضيلت بشمارد. انقلاب فرانسه و دستاوردهاي ليبراليستي و سوسياليستي آن هيچ گاه استعداد همنشيني اين چهار اصل را
نداشته است. اگر سكولاريسم به عنوان مذهب عصر مدرنيته خواستار جهاني شدن بود و پيامدهاي آن زدودن همه مرزهاي ملي و سكولار كردن همه جهانيان بود، چرا بايد از جهاني شدن عقلانيت، معنويت و عدالت اسلامي هراس داشته باشيم؟
دوتوكويل در بررسي انقلاب فرانسه به درستي مي نويسد كه در وقايع نامه هاي تاريخ مكتوب دنيا آورده نشده است كه انقلاب سياسي اي چنين صورتي كه به خود گرفته باشد. تنها در برخي از انقلاب هاي مذهبي مي توان چنين قرينه اي پيدا كرد. از همين روي اگر بخواهيم به بررسي انقلاب فرانسه در پرتو جنبشي همانند آن در كشورها و دوره هاي ديگر بپردازيم، بايد به انقلاب هاي بزرگ مذهبي در گذشته باز گرديم. (8)
اكنون عصر بازگشت انقلاب هاي مذهبي است. انقلاب اسلامي ايران طليعه آغاز چنين انقلاباتي براي جهان پساسكولار است. انقلاب اسلامي علي رغم تلاش هايي كه دشمنان آن مي كنند تا آن را برهم زننده آرامش، آسايش و حاكميت ملت هاي منطقه و جهان معرفي كنند، مانند همه انقلاب هاي مذهبي استعداد نزديك ساختن ملت هايي را دارد كه اكنون به دليل شرايط حاكم بر نظام جهاني، نه تنها چيزي از يكديگر نمي دانند بلكه بدون اينكه يكديگر را ديده باشند، دشمن هم به حساب مي آيند. انقلاب اسلامي همان طور كه در ميان ايرانيان حس جديدي از همنوعي و مهرباني و وحدت ايجاد كرد مي تواند اين حس همنوعي را در ميان ساير ملت هاايجاد نمايد. انقلاب اسلامي برخلاف انقلاب فرانسه سرچشمه سياسي ندارد بلكه از سرچشمه اي مذهبي برخوردار است. كرامت انساني، يكي از توصيه هاي مشترك همه دين هاست. هر ديني به نفع انسان بدون توجه به آلودگي هايي كه سنت هاي محلي، قومي، نژادي و ساير برتري جويي هاي بشري تحمل مي كنند، عمل مي كند. (9)
انقلاب اسلامي به دليل اينكه در گستره اي فراتر از سنت هاي نژاد، خاك، خون، قبيله و ملت
عمل مي كند. نمي تواند تنهادرمرزهاي زادگاهش محدود شود. اگر همه قدرت ها دست به دست هم دهندكه راه گسترش يك انقلاب مذهبي را سد نمايند، اگر آن انقلاب يك انقلاب مذهبي باشد، امكان ندارد در محدوده مرزهاي زادگاه خود اسير شود. دقيقا همين وجوه انقلاب اسلامي است كه منافع قدرت هاي حاكم بر نظام جهاني را به خطر مي اندازد.
آيا انقلاب اسلامي الگوي انقلاب هاي جهان پساسكولار خواهد شد ؟آنچه مسلم است جهان مدرنيته باهم معضلاتش يك جهان مذهبي نيست. بنابراين اگر روزي مردم عليه چنين جهاني قيام كنند هيچ جايگزيني جز مذهب براي جهان جديد نخواهند داشت.
پي نوشت ها :
1. آنتوني پارسونز، غرور و سقوط، ترجمه منوچهر راستين، تهران، هفته، 1363، ص 195.
2. ويليام سوليوان، مأموريت در ايران، ترجمه محمود مشرقي، تهران، هفته، 1361، ص 6.
3. الكسي دوتوكويل، انقلاب فرانسه و رژيم پيش از آن، ترجمه محسن ثلاثي، تهران، نقره، 1365، ص 28.
4. آنتوني پارسونز، همان، ص 195.
5. ويليام سوليوان، همان، ص 6.
6. رك: جان. دي استمپل، درون انقلاب اسلامي، ترجمه منوچهر شجاعي، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1377، ص 437.
7. صحيفه امام، ج8، ص56
8. الکسي دوتوکويل، همان، ص37و38
9. همان، ص39