صهيونيسم به مثابه بدفرجامي يک ايده نژاد پرستي اعتقادي (2)

در مقابل اين گونه نژاد پرستي يهوديت ، عيسي ( ع ) با پيام و ترنمي از دوستي و مهرباني ، شفقت و عشق به ابناء بشر رو به اورشليم نهاد در حالي که وي هيچگاه در صدد ايجاد ضابطه براي رفتاري کلي نبود و وقتي ظاهرا نيز مورد خاصي را مد نظر نداشت ، بلکه صرفا تأکيد مي کرد که خدا صرفا پيروي از شريعت را نمي طلبد . (2)
يکشنبه، 9 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
صهيونيسم به مثابه بدفرجامي يک ايده نژاد پرستي اعتقادي (2)

صهيونيسم به مثابه بدفرجامي يک ايده نژاد پرستي اعتقادي (2)
صهيونيسم به مثابه بدفرجامي يک ايده نژاد پرستي اعتقادي (2)


 

نويسنده: حسين پندار رودسري (1)




 

3 . مسيحيت و يهودستيزي
 

در مقابل اين گونه نژاد پرستي يهوديت ، عيسي ( ع ) با پيام و ترنمي از دوستي و مهرباني ، شفقت و عشق به ابناء بشر رو به اورشليم نهاد در حالي که وي هيچگاه در صدد ايجاد ضابطه براي رفتاري کلي نبود و وقتي ظاهرا نيز مورد خاصي را مد نظر نداشت ، بلکه صرفا تأکيد مي کرد که خدا صرفا پيروي از شريعت را نمي طلبد . (2)
در اين دوره وضعيت قوم يهود چندان مناسب نبود و ايشان تحت نفوذ امپراتوري روم در انتظار بر آمدن مسيح موعود بودند و بر اين باور که يهود اين قوم برگزيده را چندان در مذلت باقي نخواهد گذارد و به وعده خويش در بر آمدن مسيح موعود ، استوار بوده و آن را محقق خواهد گردانيد .
با توجه به مذلت يهوديان اين عصر ايشان در انتظار بر آمدن سلحشوري براي درهم کوفتن دشمنان يهود بودند . در کتاب دانيال باب هفتم مي گويد :
« به هنگام پادشاهي خداوند ، کسي مانند پسر انسان ، همراه ابرهاي آسمان مي آيد و اين پسر انسان قدرت شاهي در زمين مي يابد » و در اشعياء ( 40 و 4 و20و 10 ) تصريح مي کند :
تسلي دهيد ،تسلي دهيد قوم مرا ، اين صداي خداي شماست ، به نرمي با اورشليم سخن گوييد و او را خبر دهيد که شرايط بندگي خود را انجام داده است که جريمه او پرداخت شده است . کوه ها ، تپه ها و دره ها زيرو رو مي شوند ... اين باري تعالي است که توانمند مي آيد و با بازوي راست خود فرمان مي راند .
به هر حال ، عيسي ( ع ) رو به اورشليم مي کند . در اين زمان فريسيان و صدوقيان يهودي با وي به مخالفت برخاستند . مردم در استقبال عيسي مي گفتند : « مبارک باد پادشاهي که به نام خداوند مي آيد ! آرامش در آسمان و جلال بر خدا باد ! »
فريسان به عيسي گفتند : « استاد ! پيروانت را امر کن که ساکت باشند . اين چه چيزهاست که مي گويند » ( لوقا 29 ـ 19 )
اين دو فرقه در واقع دو حزب حاکم اورشليم بودند که زورشان به شوراي سن هدرين san hedrin ( شورايي از علما وبزرگان ديني ) مي چربيد و در حکومت روميان قدرت چشمگيري به هم رسانده بودند . (3)
آنچه ظاهرا مجمع سن هدرين را تحت تأثير قرار داد آزادي مسيح در تغيير شريعت موسي و صحف انبيا بدون اعتنا بر احاديث يهود و تأويل و تغيير آن به رأي خويش بود که براي کاهنان و مقامات روحاني اورشليم گران آمد و بنا به ادعاي اينکه « پسر انسان است که بر ابرهاي آسمان به زمين مي آيد » ( اشاره صريح به کتاب دانيال نبي ) به مرگ محکوم گرديد اگر چه در صحت گفتار فوق ايقان وجود ندارد چرا که آن گفتار نمي توانست به مثابه کفر بوده و جزاي مرگ به همراه داشته باشد . (4)
به محض روشن شدن هوا ، شوراي عالي يهود ، مرکب از کاهنان اعظم و علماي دين تشکيل جلسه داد . اينان عيسي را احضار کرده از او پرسيدند : « به ما بگو آيا تو مسيح موعود هستي يا نه ؟ » عيسي فرمود : « اگر هم بگويم باور نخواهيد کرد و اجازه نخواهيد داد تا از خود دفاع کنم اما به زودي زماني فرا خواهد رسيد که من در کنار خداي قادر مطلق بر تخت سلطنت خواهم نشست . » همه فرياد زده گفتند : « پس تو ادعا مي کني که فرزند خدا هستي ؟ » فرمود : « بلي چنين است که مي گوييد ! » فرياد زدند : « ديگر چه نيازي به شاهد داريم ؟ خودمان کفر را از زبانش شنيديم ! ( لوقا 66 و 71 ـ 22 )
اين حوادث به روايت متشابه المضوني در انجيل متي و مرقس نيز آمده است ! پس از اين ، ايشان ، عيسي ( ع ) را نزد پيلاطوس بردند و از عيسي شکايت کردند که :
اين شخص مردم را تحريک مي کند که به دولت روم ماليات ندهند و ادعا مي کند که مسيح ، يعني پادشاه است » . پيلاطوس از عيسي پرسيد : « آيا تو مسيح ، پادشاه يهود هستي » عيسي ( ع ) جواب داد : « بلي ، چنين است که مي گويي . » پيلاطوس رو به کاهنان اعظم و جماعت کرده و گفت : « خب اينکه جرم نيست » ايشان پافشاري نموده گفتند : « او در سراسر يهودا از جليل تا اورشليم هر جا مي رود بر ضد دولت روم آشوب به پا مي کند . ( لوقا 1 تا 6 ـ 23 )
پيلاطوس بار ديگر در مقابل اصرار ايشان سرفرود نياورد و گفت : « متوجه شدم که اتهامات شما عليه او بي اساس است . » ( لوقا 14 ـ 23 ) و تنها تحمل چند ضربه شلاق را از سوي عيسي پذيرفت و کاهنان اعظم را مخير کرد تا بين آزادي عيسي و بار عيسي و باراباس شورشي يکي را براي آزادي و ديگري را براي مرگ برگزينند که مردم يکصدا فرياد زدند .
[ عيسي ( ع ) را اعدام کن و باراباس را آزاد کن » و يا عيسي را « مصلوبش کن ! مصلوبش کن ! » براي سومين بار خواستار اجراي حکم اعدام از سوي پيلاطوس شدند . بزرگان يهود با خنده و تمسخر کنان مي گفتند : براي ديگران معجزات زيادي انجام دادي حال اگر واقعا مسيح برگزيده خدا هستي ، خود را نجات بده . ( لوقا 35 ـ 23 )
البته روايت يوحنا اندکي تفصيلي تر و متفاوت تر است . پيلاطوس از کاهنان يهود مي خواهد « پس او را ببريد و مطابق قوانين مذهبي خودتان محاکمه کنيد»که ايشان خواستار صدور حکم اعدام از سوي فراماندار رومي بودند .
پيلاطوس از عيسي پرسيد : « آيا تو پادشاه يهوديان مي باشي ؟ » عيسي پرسيد : « منظورت از پادشاه آن است که شما رومي ها مي گوييد يا پادشاهي که يهوديان منتظر ظهورش هستند ؟ » پيلاطوس گفت : « مگر من يهودي هستم که اين چيزها را از من مي پرسي ؟ قوم خودت و کاهنانشان تو را به اينجا آورده اند چه کردي ؟ » عيسي فرمود : « من يک پادشاه دنيوي نيستم ،اگر بودم ،پيروانم مي جنگيدند تا در چنگ سران قوم يهود گرفتار نشوم . پادشاهي من متعلق به اين دنيا نيست . » پيلاطوس پرسيد : « به هر حال منظورت اين است که تو پادشاهي ؟ » عيسي فرمود : « بلي من براي همين منظور متولد شده ام و آمده ام تا حقيقت را به دنيا بياورم و تمام کسانيکه حقيقت را دوست دارند و از من پيروي مي کنند . » پيلاطوس گفت : « حقيقت چيست ؟ »
پس بيرون رفت و به مردم گفت : « او هيچ جرمي مرتکب نشده است . ولي رسم اين نيست که در هر « عيد پسح » يک زنداني را براي شما آزاد کنم . اگر بخواهيد ، حاضرم ،پادشاه يهود را آزاد کنم » ولي مردم فرياد زدند « نه او را نمي خواهيم . باراباس را مي خواهيم . » باراباس راهزن . ( يوحنا 30 تا 40 ـ 18 )
به هر حال عيسي ( ع ) را به فجيع ترين شيوه ممکن بنا به نص انجيل پس از شکنجه هاي فراوان اعدام کردند . اين تأکيد بر اعدام و شدت عمل عليه مردي که عامه ي مردم از وي جز مهرباني ، بخشش ،لطف و معجزه نديده بودند . هرگز از حافظه شان پاک نشد و اين عملي بود که به خود يهوديان باز مي گشت .
اما به واقع عيسي ( ع ) از دو سو تحت فشار قرار گرفت از يک طرف از سوي يهوديان که بنابه سرگذشت نابسامان خويش در انتظار مردي بودند تا از پشت ابرها به زمين آيد و با شدت عمل ملت يهود را دوباره قوام بخشد و قوم برگزيده در « زير سايه سلطنت وي مبدل به ملتي قدرتمند شود . » اما مسيح براي استقرار دولت زميني يهود به يهوديه نيامده بود زيرا حکومت درست کردارش حکومتي کاملا روحاني بود . اين مسئله به مذاق جاه طلبان سياسي يهود ناخوش آمد به نحوي که مقدمات قتلش را فراهم ساختند . (5) و از سوي ديگر مي بايست به نقش روميان در جريان دادرسي عيسي ( ع ) پرداخت.اگر چه پيلاطوس پيش از حكم اعدام عيسي ، دستان خويش را از گناه ريختن خون عيسي (ع) شست و اعلام كرد «قتل عيسي (ع)تنها تصميم شوراي سن هدرين است ، نه پيلاطوس رومي (6) با اين همه روميان که در تسلط خويش بر اورشليم از آن بيم داشتند که با قيام يهوديان مواجه شوند . پيلاطوس اگر چه ادعاي پادشاهي يهود را جرم ندانست ولي به چه سبب مي بايست به خاطر اين جليلي خود را با مشکل مواجه کند .
بر بالاي صليب عيسي ( ع ) اين عبارت به چشم مي خورد « پادشاه يهوديان » و تاجي از خار پادشاهي بر سرش نشاندند و مصلوبش کردند . بنابراين ، روميان نيز از اعدام عيسي بي نصيب نماندند . (7)
پيلاطوس دستان خود را در کاسه آبي شست و گفت « من از خون اين مرد بري هستم ، هر اتفاقي بيفتد شما مسئوليد . » جمعيت فرياد زدند : « خونش به گردن ما و فرزندان ما باشد » ( متي 25 ـ 27 )
همين جمله اخير در آينده چنين دامن يهوديان را گرفت که تا قرن ها ادامه يافت ، اما توحشي که يهوديان در آزار و شکنجه عيسي ( ع ) انجام دادند از شگفتي هاي تاريخ است و احتياجي به آن شلاق زدن هاي پياپي ،گذاردن تاجي از خارهاي بلند و تحقير و تمسخر نبود تا اينکه در رأس ساعت 3 عيسي فرياد زد : « خداي من خداي من چرا مرا تنها گذاشتي » و ساعتي بعد در گذشت ( متي 46 و 27 ) بنا به روايت متي سه روز پس از مصلوب شدن عيسي پيامبر زنده شد . تمام سران قوم يهود جمع شدند و تصميم گرفتند به نگهبانان [ قبر وي ] ، رشوه بدهند تا بگويند وقتي که در خواب بودند ، شاگردان عيسي ، جسد او را شبانه دزديدند ... نگهبانان رشوه را گرفتند و خبر دروغ را شايع کردند . به طوري که هنوز هم که هنوز است يهوديان اين قصه را باور مي کنند . ( متي 15 و 14 و 13 ـ 28 )
يکي از عللي که زمينه را براي يهود ستيزي آماده ساخت ، تحول خشم توأم با اندوهي بود که مسيحيان در برابر ممانعت يهود در پذيرفتن انجيل از خود نشان مي داد و اينکه از موعظه ها و دفاعياتشان نيز نتيجه چنداني حاصل نمي کرد . بنابراين ،به ناچار اين لجاجت به بي خردي و کوردلي و غرض ورزي آنها تعبير مي شد.البته در ابتدا اثري از مخالفت و تحقير ها بر عليه يهوديان به چشم نمي خورد و هنوز مي شد ، انتظار داشت ، يهوديان را غسل تعميد داد و مسيحي کرد زيرا حواريون مسيح نيز در ابتدا يهودي بودند . (8)
بايد اين را اضافه کرد که هيچ گاه اتفاق نظري حاصل نشد که عيسي يهودي بود يا نه ؟ هوستون استيوارت چمبرلين تأکيد دارد که عيسي را نبايد يهودي دانست و نمي توان پذيرفت که عيسي مسيح آريايي نباشد . وي استدلال مي کرد از آنجا که عيسي نمي توانست حروف حلقي را به خوبي تلفظ کند ؛ نشانه آشکاري است از اينکه ، عيسي ( ع ) تعداد کثيري از خون غير يهودي در بدن داشت . (9) از نظر اخلاقي نيز عيسي ( ع ) يک آريايي تمام عيار بود چرا که داشتن خصوصياتي چون دوستي ، ترحم و شرف از مشخصات مردان آريايي است و اينکه در محلي که عيسي متولد شده جماعتي آريايي زندگي مي کردند . (10)
البته چمبرلين حتي به مسيحيت نيز حمله مي کند که چرا مانع اختلاط نژادي نگشته است ،اما آنچه که معلوم است عيسي خصلتا يهودي بود چرا که نه وي و نه هيچ يک از پيروان وي مدعي ايجاد نظامات مستقل اخلاقي نبودند . با اين حال ، کليسا نمي توانست بپذيرد به عنوان فرقه اي بدعت گذار خوانده شود ، چرا که خود را کامل و شکوفا کننده معنويت يهوديت مي دانست بدين ترتيب ، يهود ستيزي مسيحيت با تأني بسيار به سويي تغيير وضعيت داد که تنها شامل يهوديان مخالف شريعت حضرت مسيح بود و حتي موجبات مصلوب شدن آن را فراهم کردند . که البته بعدها با تدوين شريعت مسيحيت توسط پولس خط تمايز مسيحيت با يهوديت بسيار آشکار شد .
بنا به عقيده سن اگوستين ،يهوديان شهودي بودند که مي بايست آنها را نگاه داشت . اين نظريه قوم شاهد يک اصلاح الهيات مسيحي است که در دفاعيات مسيحيان مورد استفاده قرار مي گرفت . بدين معنا که مسيحيت نه تنها خود را با مقاومت قوم يهود وفق مي داد بلکه گاهي اوقات خواهان آن نيز بود زيرا يهوديان با پراکندگي خود در جهان و ابراز مخالفت هاي خويش اذهان را بيشتر به جانب مسيحيت متوجه ساختند . (11)
با تحت حمايت قرار گرفتن مسيحيت از جانب کنساتانتين ، امپراطور روم بر طبق منشور ميلان سال 313 م کليسا قادر گرديد تا دستگاه هاي دولتي را براي محدود ساختن اقدامات يهوديان به کار اندازد . به طوري که در اواخر عمر امپراطوري دوم ، يهوديان مبدل به اتباع درجه دوم گرديدند . هيچ فردي يهودي نمي توانست به مقام رسمي نائل آيد و يا برده عيسوي خريداري نمايد . تماس نزديک آنها با عيسويان ممنوع شد و ازدواج بين دو فرقه ممنوع گرديد . اگر چه قوانين به صورت دقيق عملي نمي شد اما باز موجب گرديد تا يهوديان موفقيت اجتماعي و قضايي خود را از دست رفته ببينند . (12)
بررسي وضعيت يهود در قرون وسطي کاري پيچيده و ناهمگون است . آن گونه که در دوره شارلماني همه اقليت ها از آزادي برخوردار بودند و حتي از علماي يهودي به جهت تعليم و تربيت بهره مي گرفتند . در زمان سلطنت لوئي ، يهوديان سعادتمند ترين دوره تاريخ خويش را در فرانسه مي گذراندند اما با تجزيه فرانسه به کشورهاي کوچک تر ، ضديت با يهود بالا گرفت .
اسقف بزيه هر سال در عيد پسح با نطق هاي آتشين مردم را عليه يهوديان مي شورانيد . در شهر تولوز رسم بود که در اين روز به صورت يک نفر يهودي سيلي نواخته شود . در حدود سال 1000 م اين عمل با چنان شدتي انجام مي گرفت که مغز و سر و چشم يهودي متلاشي مي شد . (13)
در جريان جنگ هاي صليبي يهوديان مورد تعرض قرار گرفته و در شهر ورمس و مانيس ايشان قتل عام شدند . « پير ارميت » چهره دو روي جنگ هاي صليبي که در بروز اين جنگ ها نقش به سزايي داشت ،يهوديان را مخير به انتخاب مرگ يا پذيرش مسيحيت کرد . (14)
پاپ اينوسان سوم فرمان تشکيل دادگاه هاي تفتيش عقايد را صادر کرد و در چهارمين شوراي مذهبي لاترن ( lattran ) در سال 1215 م قرار شد که يهوديان براي شناسايي خويش شالي موسوم به « روئل » را به شانه بيندازند . در سال 1239 پاپ گرگوار نهم کتاب تلمود را کفر آميز خواند و دستور جمع آوري و سوزاندن آن را صادر کرد . (15) در سال 1256 م قانوني موسوم به « شي به ته بارتي ناس » تدوين و در 1268م به اجرا در آمد که بر طبق آن يهوديان حق نداشتند آزادانه در هر کجا زندگي کنند بلکه مي بايست در محله هايي موسوم به « گتو » يعني محله هاي يهودي نشين سکني گزينند . اين مسئله اگر چه يهوديان را تحت فشار قرار داد اما از سوي ديگر علايق معنوي و اجتماعي ميانشان را فشرده تر کرد . (16)
مسئله اي که وضع يهوديان را بغرنج تر کرد بروز طاعون در بين سال هاي 1348 م تا 1350 م بود که حدود يک سوم مردم اروپا را به کشتن داد . يهوديان که قبلا متهم به ربودن کودکان مسيحي شده بودند . اکنون متهم به مسموم نمودن چاه هاي آب به منظور گرفتن انتقام در مقابل تعدياتي که بر اينان روا مي گشت ، گرديدند .
در طي حملاتي که عليه يهوديان انجام گرفت حدود 60 جامعه بزرگ و 150 جامعه کوچک يهود نابود گرديد . (17) به تصريح کوچرا ( kutsehera ) پس از اين حادثه هيچ يهودي در آسمان فرانسه باقي نماند و اين کشور تا دو قرن آتي خالي از يهودي ماند . (18)

پي نوشت ها :
 

1 . عضو هيئت علمي دانشگاه پيام نور شهرستان بهشهر.
2 . همفري كارپينتر ،‌عيسي ( ع ) ، ترجمه حسن كامشاد ( تهران : طرح نو ، 1374 ) ، ص 90 .
3 . همان ،‌ص 142.
4 . رابرت هيوم ، اديان زنده جهان ، ترجمه عبدالكريم گواهي ( تهران : نشر فرهنگ اسلامي ، 1376 ،‌چ 5 ) ، ص 34 .
5 . لوكاس ،‌همان ،‌ص 292 .
6 . محمد رشاد ، جنگ هاي صليبي ،‌ج 1 ( تهران : نشريه انديشه ‌، 1352 ،‌چ 2 ) ، ص 90 .
7 . كارپينتر ،‌همان ، ص 147 و 148 .
8 . دفونتت ، همان ،‌ص 33 و 34 .
9 . همان ،‌ص 85 .
10 . شاپور رواساني ، مجله اطلاعات سياسي ـ اقتصادي ،‌ش 128 ـ 127 ، ص 238 ـ 227 .
11 . دفونتت ،‌همان ص 33 .
12 . و .ن براينت ،‌تاريخ قرون وسطا ،‌ترجمه اسماعيل دولتشاهي ( تهران : دانشگاه تربيت معلم ،‌1344 ) ، ص 194 .
13 . دفونتت ، همان ،ص 36 ـ 30 .
14 . محمد علي راد و كيانفر ترابي ، دو قرن وحشت ( تهران : پيام آزادي ، 1368 ) ، ص 90 ـ 82 .
15 . محمود طلوعي ، آفت جهان ( تهران : هفته ،‌1366 ) ،‌ص 54 .
16 . عزت الله نوذري ، اروپا در قرون وسطي ( شيراز : نويد شيراز ‌ ،1373 ) ، ص 304 .
17 . همان ، ص 203 .
18 . آرتور كستلر ، خزران ،‌ترجمه محمد علي موحد ( تهران : خوارزمي ، 1361 ) ‌،ص 209 .
***
منبع: نشريه 15 خرداد شماره 17



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط