صهيونيسم به مثابه بدفرجامي يک ايده نژاد پرستي اعتقادي (2)
3 . مسيحيت و يهودستيزي
در اين دوره وضعيت قوم يهود چندان مناسب نبود و ايشان تحت نفوذ امپراتوري روم در انتظار بر آمدن مسيح موعود بودند و بر اين باور که يهود اين قوم برگزيده را چندان در مذلت باقي نخواهد گذارد و به وعده خويش در بر آمدن مسيح موعود ، استوار بوده و آن را محقق خواهد گردانيد .
با توجه به مذلت يهوديان اين عصر ايشان در انتظار بر آمدن سلحشوري براي درهم کوفتن دشمنان يهود بودند . در کتاب دانيال باب هفتم مي گويد :
« به هنگام پادشاهي خداوند ، کسي مانند پسر انسان ، همراه ابرهاي آسمان مي آيد و اين پسر انسان قدرت شاهي در زمين مي يابد » و در اشعياء ( 40 و 4 و20و 10 ) تصريح مي کند :
تسلي دهيد ،تسلي دهيد قوم مرا ، اين صداي خداي شماست ، به نرمي با اورشليم سخن گوييد و او را خبر دهيد که شرايط بندگي خود را انجام داده است که جريمه او پرداخت شده است . کوه ها ، تپه ها و دره ها زيرو رو مي شوند ... اين باري تعالي است که توانمند مي آيد و با بازوي راست خود فرمان مي راند .
به هر حال ، عيسي ( ع ) رو به اورشليم مي کند . در اين زمان فريسيان و صدوقيان يهودي با وي به مخالفت برخاستند . مردم در استقبال عيسي مي گفتند : « مبارک باد پادشاهي که به نام خداوند مي آيد ! آرامش در آسمان و جلال بر خدا باد ! »
فريسان به عيسي گفتند : « استاد ! پيروانت را امر کن که ساکت باشند . اين چه چيزهاست که مي گويند » ( لوقا 29 ـ 19 )
اين دو فرقه در واقع دو حزب حاکم اورشليم بودند که زورشان به شوراي سن هدرين san hedrin ( شورايي از علما وبزرگان ديني ) مي چربيد و در حکومت روميان قدرت چشمگيري به هم رسانده بودند . (3)
آنچه ظاهرا مجمع سن هدرين را تحت تأثير قرار داد آزادي مسيح در تغيير شريعت موسي و صحف انبيا بدون اعتنا بر احاديث يهود و تأويل و تغيير آن به رأي خويش بود که براي کاهنان و مقامات روحاني اورشليم گران آمد و بنا به ادعاي اينکه « پسر انسان است که بر ابرهاي آسمان به زمين مي آيد » ( اشاره صريح به کتاب دانيال نبي ) به مرگ محکوم گرديد اگر چه در صحت گفتار فوق ايقان وجود ندارد چرا که آن گفتار نمي توانست به مثابه کفر بوده و جزاي مرگ به همراه داشته باشد . (4)
به محض روشن شدن هوا ، شوراي عالي يهود ، مرکب از کاهنان اعظم و علماي دين تشکيل جلسه داد . اينان عيسي را احضار کرده از او پرسيدند : « به ما بگو آيا تو مسيح موعود هستي يا نه ؟ » عيسي فرمود : « اگر هم بگويم باور نخواهيد کرد و اجازه نخواهيد داد تا از خود دفاع کنم اما به زودي زماني فرا خواهد رسيد که من در کنار خداي قادر مطلق بر تخت سلطنت خواهم نشست . » همه فرياد زده گفتند : « پس تو ادعا مي کني که فرزند خدا هستي ؟ » فرمود : « بلي چنين است که مي گوييد ! » فرياد زدند : « ديگر چه نيازي به شاهد داريم ؟ خودمان کفر را از زبانش شنيديم ! ( لوقا 66 و 71 ـ 22 )
اين حوادث به روايت متشابه المضوني در انجيل متي و مرقس نيز آمده است ! پس از اين ، ايشان ، عيسي ( ع ) را نزد پيلاطوس بردند و از عيسي شکايت کردند که :
اين شخص مردم را تحريک مي کند که به دولت روم ماليات ندهند و ادعا مي کند که مسيح ، يعني پادشاه است » . پيلاطوس از عيسي پرسيد : « آيا تو مسيح ، پادشاه يهود هستي » عيسي ( ع ) جواب داد : « بلي ، چنين است که مي گويي . » پيلاطوس رو به کاهنان اعظم و جماعت کرده و گفت : « خب اينکه جرم نيست » ايشان پافشاري نموده گفتند : « او در سراسر يهودا از جليل تا اورشليم هر جا مي رود بر ضد دولت روم آشوب به پا مي کند . ( لوقا 1 تا 6 ـ 23 )
پيلاطوس بار ديگر در مقابل اصرار ايشان سرفرود نياورد و گفت : « متوجه شدم که اتهامات شما عليه او بي اساس است . » ( لوقا 14 ـ 23 ) و تنها تحمل چند ضربه شلاق را از سوي عيسي پذيرفت و کاهنان اعظم را مخير کرد تا بين آزادي عيسي و بار عيسي و باراباس شورشي يکي را براي آزادي و ديگري را براي مرگ برگزينند که مردم يکصدا فرياد زدند .
[ عيسي ( ع ) را اعدام کن و باراباس را آزاد کن » و يا عيسي را « مصلوبش کن ! مصلوبش کن ! » براي سومين بار خواستار اجراي حکم اعدام از سوي پيلاطوس شدند . بزرگان يهود با خنده و تمسخر کنان مي گفتند : براي ديگران معجزات زيادي انجام دادي حال اگر واقعا مسيح برگزيده خدا هستي ، خود را نجات بده . ( لوقا 35 ـ 23 )
البته روايت يوحنا اندکي تفصيلي تر و متفاوت تر است . پيلاطوس از کاهنان يهود مي خواهد « پس او را ببريد و مطابق قوانين مذهبي خودتان محاکمه کنيد»که ايشان خواستار صدور حکم اعدام از سوي فراماندار رومي بودند .
پيلاطوس از عيسي پرسيد : « آيا تو پادشاه يهوديان مي باشي ؟ » عيسي پرسيد : « منظورت از پادشاه آن است که شما رومي ها مي گوييد يا پادشاهي که يهوديان منتظر ظهورش هستند ؟ » پيلاطوس گفت : « مگر من يهودي هستم که اين چيزها را از من مي پرسي ؟ قوم خودت و کاهنانشان تو را به اينجا آورده اند چه کردي ؟ » عيسي فرمود : « من يک پادشاه دنيوي نيستم ،اگر بودم ،پيروانم مي جنگيدند تا در چنگ سران قوم يهود گرفتار نشوم . پادشاهي من متعلق به اين دنيا نيست . » پيلاطوس پرسيد : « به هر حال منظورت اين است که تو پادشاهي ؟ » عيسي فرمود : « بلي من براي همين منظور متولد شده ام و آمده ام تا حقيقت را به دنيا بياورم و تمام کسانيکه حقيقت را دوست دارند و از من پيروي مي کنند . » پيلاطوس گفت : « حقيقت چيست ؟ »
پس بيرون رفت و به مردم گفت : « او هيچ جرمي مرتکب نشده است . ولي رسم اين نيست که در هر « عيد پسح » يک زنداني را براي شما آزاد کنم . اگر بخواهيد ، حاضرم ،پادشاه يهود را آزاد کنم » ولي مردم فرياد زدند « نه او را نمي خواهيم . باراباس را مي خواهيم . » باراباس راهزن . ( يوحنا 30 تا 40 ـ 18 )
به هر حال عيسي ( ع ) را به فجيع ترين شيوه ممکن بنا به نص انجيل پس از شکنجه هاي فراوان اعدام کردند . اين تأکيد بر اعدام و شدت عمل عليه مردي که عامه ي مردم از وي جز مهرباني ، بخشش ،لطف و معجزه نديده بودند . هرگز از حافظه شان پاک نشد و اين عملي بود که به خود يهوديان باز مي گشت .
اما به واقع عيسي ( ع ) از دو سو تحت فشار قرار گرفت از يک طرف از سوي يهوديان که بنابه سرگذشت نابسامان خويش در انتظار مردي بودند تا از پشت ابرها به زمين آيد و با شدت عمل ملت يهود را دوباره قوام بخشد و قوم برگزيده در « زير سايه سلطنت وي مبدل به ملتي قدرتمند شود . » اما مسيح براي استقرار دولت زميني يهود به يهوديه نيامده بود زيرا حکومت درست کردارش حکومتي کاملا روحاني بود . اين مسئله به مذاق جاه طلبان سياسي يهود ناخوش آمد به نحوي که مقدمات قتلش را فراهم ساختند . (5) و از سوي ديگر مي بايست به نقش روميان در جريان دادرسي عيسي ( ع ) پرداخت.اگر چه پيلاطوس پيش از حكم اعدام عيسي ، دستان خويش را از گناه ريختن خون عيسي (ع) شست و اعلام كرد «قتل عيسي (ع)تنها تصميم شوراي سن هدرين است ، نه پيلاطوس رومي (6) با اين همه روميان که در تسلط خويش بر اورشليم از آن بيم داشتند که با قيام يهوديان مواجه شوند . پيلاطوس اگر چه ادعاي پادشاهي يهود را جرم ندانست ولي به چه سبب مي بايست به خاطر اين جليلي خود را با مشکل مواجه کند .
بر بالاي صليب عيسي ( ع ) اين عبارت به چشم مي خورد « پادشاه يهوديان » و تاجي از خار پادشاهي بر سرش نشاندند و مصلوبش کردند . بنابراين ، روميان نيز از اعدام عيسي بي نصيب نماندند . (7)
پيلاطوس دستان خود را در کاسه آبي شست و گفت « من از خون اين مرد بري هستم ، هر اتفاقي بيفتد شما مسئوليد . » جمعيت فرياد زدند : « خونش به گردن ما و فرزندان ما باشد » ( متي 25 ـ 27 )
همين جمله اخير در آينده چنين دامن يهوديان را گرفت که تا قرن ها ادامه يافت ، اما توحشي که يهوديان در آزار و شکنجه عيسي ( ع ) انجام دادند از شگفتي هاي تاريخ است و احتياجي به آن شلاق زدن هاي پياپي ،گذاردن تاجي از خارهاي بلند و تحقير و تمسخر نبود تا اينکه در رأس ساعت 3 عيسي فرياد زد : « خداي من خداي من چرا مرا تنها گذاشتي » و ساعتي بعد در گذشت ( متي 46 و 27 ) بنا به روايت متي سه روز پس از مصلوب شدن عيسي پيامبر زنده شد . تمام سران قوم يهود جمع شدند و تصميم گرفتند به نگهبانان [ قبر وي ] ، رشوه بدهند تا بگويند وقتي که در خواب بودند ، شاگردان عيسي ، جسد او را شبانه دزديدند ... نگهبانان رشوه را گرفتند و خبر دروغ را شايع کردند . به طوري که هنوز هم که هنوز است يهوديان اين قصه را باور مي کنند . ( متي 15 و 14 و 13 ـ 28 )
يکي از عللي که زمينه را براي يهود ستيزي آماده ساخت ، تحول خشم توأم با اندوهي بود که مسيحيان در برابر ممانعت يهود در پذيرفتن انجيل از خود نشان مي داد و اينکه از موعظه ها و دفاعياتشان نيز نتيجه چنداني حاصل نمي کرد . بنابراين ،به ناچار اين لجاجت به بي خردي و کوردلي و غرض ورزي آنها تعبير مي شد.البته در ابتدا اثري از مخالفت و تحقير ها بر عليه يهوديان به چشم نمي خورد و هنوز مي شد ، انتظار داشت ، يهوديان را غسل تعميد داد و مسيحي کرد زيرا حواريون مسيح نيز در ابتدا يهودي بودند . (8)
بايد اين را اضافه کرد که هيچ گاه اتفاق نظري حاصل نشد که عيسي يهودي بود يا نه ؟ هوستون استيوارت چمبرلين تأکيد دارد که عيسي را نبايد يهودي دانست و نمي توان پذيرفت که عيسي مسيح آريايي نباشد . وي استدلال مي کرد از آنجا که عيسي نمي توانست حروف حلقي را به خوبي تلفظ کند ؛ نشانه آشکاري است از اينکه ، عيسي ( ع ) تعداد کثيري از خون غير يهودي در بدن داشت . (9) از نظر اخلاقي نيز عيسي ( ع ) يک آريايي تمام عيار بود چرا که داشتن خصوصياتي چون دوستي ، ترحم و شرف از مشخصات مردان آريايي است و اينکه در محلي که عيسي متولد شده جماعتي آريايي زندگي مي کردند . (10)
البته چمبرلين حتي به مسيحيت نيز حمله مي کند که چرا مانع اختلاط نژادي نگشته است ،اما آنچه که معلوم است عيسي خصلتا يهودي بود چرا که نه وي و نه هيچ يک از پيروان وي مدعي ايجاد نظامات مستقل اخلاقي نبودند . با اين حال ، کليسا نمي توانست بپذيرد به عنوان فرقه اي بدعت گذار خوانده شود ، چرا که خود را کامل و شکوفا کننده معنويت يهوديت مي دانست بدين ترتيب ، يهود ستيزي مسيحيت با تأني بسيار به سويي تغيير وضعيت داد که تنها شامل يهوديان مخالف شريعت حضرت مسيح بود و حتي موجبات مصلوب شدن آن را فراهم کردند . که البته بعدها با تدوين شريعت مسيحيت توسط پولس خط تمايز مسيحيت با يهوديت بسيار آشکار شد .
بنا به عقيده سن اگوستين ،يهوديان شهودي بودند که مي بايست آنها را نگاه داشت . اين نظريه قوم شاهد يک اصلاح الهيات مسيحي است که در دفاعيات مسيحيان مورد استفاده قرار مي گرفت . بدين معنا که مسيحيت نه تنها خود را با مقاومت قوم يهود وفق مي داد بلکه گاهي اوقات خواهان آن نيز بود زيرا يهوديان با پراکندگي خود در جهان و ابراز مخالفت هاي خويش اذهان را بيشتر به جانب مسيحيت متوجه ساختند . (11)
با تحت حمايت قرار گرفتن مسيحيت از جانب کنساتانتين ، امپراطور روم بر طبق منشور ميلان سال 313 م کليسا قادر گرديد تا دستگاه هاي دولتي را براي محدود ساختن اقدامات يهوديان به کار اندازد . به طوري که در اواخر عمر امپراطوري دوم ، يهوديان مبدل به اتباع درجه دوم گرديدند . هيچ فردي يهودي نمي توانست به مقام رسمي نائل آيد و يا برده عيسوي خريداري نمايد . تماس نزديک آنها با عيسويان ممنوع شد و ازدواج بين دو فرقه ممنوع گرديد . اگر چه قوانين به صورت دقيق عملي نمي شد اما باز موجب گرديد تا يهوديان موفقيت اجتماعي و قضايي خود را از دست رفته ببينند . (12)
بررسي وضعيت يهود در قرون وسطي کاري پيچيده و ناهمگون است . آن گونه که در دوره شارلماني همه اقليت ها از آزادي برخوردار بودند و حتي از علماي يهودي به جهت تعليم و تربيت بهره مي گرفتند . در زمان سلطنت لوئي ، يهوديان سعادتمند ترين دوره تاريخ خويش را در فرانسه مي گذراندند اما با تجزيه فرانسه به کشورهاي کوچک تر ، ضديت با يهود بالا گرفت .
اسقف بزيه هر سال در عيد پسح با نطق هاي آتشين مردم را عليه يهوديان مي شورانيد . در شهر تولوز رسم بود که در اين روز به صورت يک نفر يهودي سيلي نواخته شود . در حدود سال 1000 م اين عمل با چنان شدتي انجام مي گرفت که مغز و سر و چشم يهودي متلاشي مي شد . (13)
در جريان جنگ هاي صليبي يهوديان مورد تعرض قرار گرفته و در شهر ورمس و مانيس ايشان قتل عام شدند . « پير ارميت » چهره دو روي جنگ هاي صليبي که در بروز اين جنگ ها نقش به سزايي داشت ،يهوديان را مخير به انتخاب مرگ يا پذيرش مسيحيت کرد . (14)
پاپ اينوسان سوم فرمان تشکيل دادگاه هاي تفتيش عقايد را صادر کرد و در چهارمين شوراي مذهبي لاترن ( lattran ) در سال 1215 م قرار شد که يهوديان براي شناسايي خويش شالي موسوم به « روئل » را به شانه بيندازند . در سال 1239 پاپ گرگوار نهم کتاب تلمود را کفر آميز خواند و دستور جمع آوري و سوزاندن آن را صادر کرد . (15) در سال 1256 م قانوني موسوم به « شي به ته بارتي ناس » تدوين و در 1268م به اجرا در آمد که بر طبق آن يهوديان حق نداشتند آزادانه در هر کجا زندگي کنند بلکه مي بايست در محله هايي موسوم به « گتو » يعني محله هاي يهودي نشين سکني گزينند . اين مسئله اگر چه يهوديان را تحت فشار قرار داد اما از سوي ديگر علايق معنوي و اجتماعي ميانشان را فشرده تر کرد . (16)
مسئله اي که وضع يهوديان را بغرنج تر کرد بروز طاعون در بين سال هاي 1348 م تا 1350 م بود که حدود يک سوم مردم اروپا را به کشتن داد . يهوديان که قبلا متهم به ربودن کودکان مسيحي شده بودند . اکنون متهم به مسموم نمودن چاه هاي آب به منظور گرفتن انتقام در مقابل تعدياتي که بر اينان روا مي گشت ، گرديدند .
در طي حملاتي که عليه يهوديان انجام گرفت حدود 60 جامعه بزرگ و 150 جامعه کوچک يهود نابود گرديد . (17) به تصريح کوچرا ( kutsehera ) پس از اين حادثه هيچ يهودي در آسمان فرانسه باقي نماند و اين کشور تا دو قرن آتي خالي از يهودي ماند . (18)
پي نوشت ها :
1 . عضو هيئت علمي دانشگاه پيام نور شهرستان بهشهر.
2 . همفري كارپينتر ،عيسي ( ع ) ، ترجمه حسن كامشاد ( تهران : طرح نو ، 1374 ) ، ص 90 .
3 . همان ،ص 142.
4 . رابرت هيوم ، اديان زنده جهان ، ترجمه عبدالكريم گواهي ( تهران : نشر فرهنگ اسلامي ، 1376 ،چ 5 ) ، ص 34 .
5 . لوكاس ،همان ،ص 292 .
6 . محمد رشاد ، جنگ هاي صليبي ،ج 1 ( تهران : نشريه انديشه ، 1352 ،چ 2 ) ، ص 90 .
7 . كارپينتر ،همان ، ص 147 و 148 .
8 . دفونتت ، همان ،ص 33 و 34 .
9 . همان ،ص 85 .
10 . شاپور رواساني ، مجله اطلاعات سياسي ـ اقتصادي ،ش 128 ـ 127 ، ص 238 ـ 227 .
11 . دفونتت ،همان ص 33 .
12 . و .ن براينت ،تاريخ قرون وسطا ،ترجمه اسماعيل دولتشاهي ( تهران : دانشگاه تربيت معلم ،1344 ) ، ص 194 .
13 . دفونتت ، همان ،ص 36 ـ 30 .
14 . محمد علي راد و كيانفر ترابي ، دو قرن وحشت ( تهران : پيام آزادي ، 1368 ) ، ص 90 ـ 82 .
15 . محمود طلوعي ، آفت جهان ( تهران : هفته ،1366 ) ،ص 54 .
16 . عزت الله نوذري ، اروپا در قرون وسطي ( شيراز : نويد شيراز ،1373 ) ، ص 304 .
17 . همان ، ص 203 .
18 . آرتور كستلر ، خزران ،ترجمه محمد علي موحد ( تهران : خوارزمي ، 1361 ) ،ص 209 .
***
منبع: نشريه 15 خرداد شماره 17