نکنه عقربه ها خواب بمونند!
نويسنده: مريم علي يار
اسم جمعه که مياد عطر ياد مهمون عزيزي به مشام مي رسه که جمعه با نام او گره خورده.
اسم جمعه که مياد شوق ديدن صاحبخونه اي تازه مي شه که يک عمره، سر سفره نعمتش نشسته ايم.
اسم جمعه که مياد قلب همه ي منتظراي عاشق تندتر مي زنه و در چشم هاشون مي شه نگراني رو ديد.
جمعه روزيه که به خاطر اون وجود نازنين، آفتابش با دعاي ندبه طلوع مي کنه و با دعاي سمات به غروب مي نشينه.
جمعه روزيه که ولادت با سعادت مهدي (عج) در اون واقع شده.
جمعه روزيه که مقام مقّدس امامت به صاحب الامر(عج) عطا شده.
جمعه روزيه که خداي مهربون لقب
آن را به امام عصر (عج) داده.
جمعه روزيه که رسول خدا(ص) و ائمه ي معصومان (ع) مژده ي ظهور رو در اون دادن.
جمعه روزيه که پيروزي مؤمنان بر دشمنان اسلام در اون رخ مي ده. راستي، مي دونستي جمعه يکي از القاب شريف امام زمانه؟
روزاي جمعه که مياد عقربه هاي ساعت مضطربند. نکنه خواب بمونند؟
نکنه از همديگه جا بمونند؟ روزاي جمعه که مياد چشم هاي مشتاق، لحظه شماري مي کنند تا اون ساعت موعود فرا برسه.
روزاي جمعه روزاي عشق و اميد و انتظاره. عشق و اميد به اون کسي که وقتي بياد حکومت هاي ظالم رو ريشه کن مي کنه.
کسي که وقتي بياد ديگه هيچ کس دروغ نمي گه، ديگه هيچ کس در دلش حسد و کينه را جمع نمي کنه، ديگه هيچ کس دزدي نمي کنه.
کسي که وقتي بياد آسمون ابري، بارون هاي رحمتش رو مي باره و زمين بعد از اين همه خشکسالي، سرسبز و زنده و غرق نعمت مي شه.
کسي که وقتي بياد صلح و صفا و دوستي را برقرار مي کنه. کسي که وقتي بياد هيچ کس فقير و نيازمند نمي مونه.
کسي که وقتي بياد هيچ کس بي کار و بي سرپناه نمي مونه.
کسي که وقتي بياد حکومت عدل و دادگري رو در جهان برقرار مي کنه.
راستي فکر مي کني جمعه اي که او بياد تو چه ماهيه؟ ارديبهشت؟ مرداد؟ مهر؟ بهمن؟...
فکر مي کني اون جمعه تو چه فصليه؟ بهار؟ پاييز؟ زمستون؟...
فکر مي کني اون جمعه، آسمون چه وضعي داره؟ يه روز روشنه يا يه شب تاريک؟ آفتابيه يا ابري و باروني؟...
فکر مي کني اون جمعه، زمين چه رنگيه؟ سبز و پر از گل هاي رنگارنگ؟ غرق برگ هاي زرد و خشکيده يا پوشيده از برف هاي سپيد؟...
فکر مي کني اون جمعه پرنده ها چه آوازي را مي خونن؟
فکر مي کني اون جمعه دل هاي عاشق، چشم هاي گريون و دست هاي ملتمس چه مي کنند؟
فکر مي کني اون جمعه که قراره يه مهمون محترم بياد چقدر خوشحال مي شيم؟ چقدر از ديدن اون و در کنار اون بودن لذّت مي بريم؟ فکر مي کني اون جمعه که قراره يه مسافر آشنا و صميمي که سال ها از او دور بوده ايم و دل هاي ما به يادش مي تپيده، از سفر برگرده با چند تا دسته گل و جعبه شيريني به ديدنش مي رويم؟ چه هديه هايي مي بريم؟ چقدر مشتاق حرف هاي شيرين و شنيدني او هستيم؟
اصلاً فکر مي کني براي اون جمعه آن قدر آمادگي داريم که به استقبالش بريم؟
فکر مي کني اين همه پرچم هاي رنگارنگ که خونه ها و مغازه ها را مزين کرده کافيه؟
فکر مي کني اين همه چراغوني کوچه و خيابان براي جشن حضور کافيه؟
فکر مي کني...
اما راستي، چه فرقي مي کنه اون جمعه تو کدوم ماهه؟
جمعه اي که اون حتماً مياد، مثل فروردين پر از نسيم شادي بخش و نشاط آوره، مثل مهر سرشار از عطر محبته و مثل دي سيراب باران رحمت و برکته. چه فرقي مي کنه اون جمعه تو کدوم فصله؟ جمعه اي که اون مياد حتي اگه يه زمستون سرد هم باشه، دلش رو به بهار وجود اون مي سپاره تا معني زندگي دوباره را بفهمه. چه فرقي مي کنه که آسمون در چه وضعي باشه ؟ جمعه اي که اون مياد، حتي اگه يه شب تاريکم باشه از حضور اون غرق نور مي شه و مي درخشه.
صبح و روشني همه جا رو مي گيره و نم نم بارون محبتش شادي مي آفرينه.
چه فرقي مي کنه اون جمعه، زمين چه رنگي داشته باشه؟
جمعه اي که اون مياد، زمين زير قدم هاي مبارکش سبز سبز سبز مي شه و زيباترين پرندگان، زيباترين درودها رو در آوازشون نثار او مي کند.
جمعه اي که او مياد، آسمون اشک هاي شوقشو به پاي اون مي ريزه و لب تمام غنچه ها به خنده باز مي شه تا به او سلام کنند.
جمعه اي که اون مياد، گل هاي رنگارنگ همه زمين را معطر مي کنند و چشم همه ي منتظران با ديدن گل وجود اون عزيز از شادي برق مي زنه.
جمعه اي که اون مياد، همه ي دل هاي عاشق جمع مي شن تا در جشن پايان انتظار شرکت کنند و همه ي دست هايي که براي دعا بالا مي رفتن، پايين ميان تا زودتر دست در دست امامشون بذارن و با اون بيعت کنند.
جمعه اي که اون مياد، يعني همون جمعه ي موعود، يه عزيز خيلي دوست داشتني که بيش از هزار سال از اون دور بوده ايم ميون جمع ما مياد و ما مي تونيم اونو از نزديک ببينيم.
جمعه اي که حتماً مياد، اون مسافر آشنايي که از همه ي ما بيشتر مشتاق و منتظر بوده مياد تا با نگاهش ما رو مجذوب خودش بکنه و حرف هايي رو که دوست داريم فقط به اون بگيم، بشنوه.
جمعه اي که اون مياد...
راستي، فکر مي کني در جمعه ي نزديکي که اون مياد چطور بايد به استقبالش بريم؟
منبع: نشريه موعود نوجوان، ش24.
اسم جمعه که مياد شوق ديدن صاحبخونه اي تازه مي شه که يک عمره، سر سفره نعمتش نشسته ايم.
اسم جمعه که مياد قلب همه ي منتظراي عاشق تندتر مي زنه و در چشم هاشون مي شه نگراني رو ديد.
جمعه روزيه که به خاطر اون وجود نازنين، آفتابش با دعاي ندبه طلوع مي کنه و با دعاي سمات به غروب مي نشينه.
جمعه روزيه که ولادت با سعادت مهدي (عج) در اون واقع شده.
جمعه روزيه که مقام مقّدس امامت به صاحب الامر(عج) عطا شده.
جمعه روزيه که خداي مهربون لقب
آن را به امام عصر (عج) داده.
جمعه روزيه که رسول خدا(ص) و ائمه ي معصومان (ع) مژده ي ظهور رو در اون دادن.
جمعه روزيه که پيروزي مؤمنان بر دشمنان اسلام در اون رخ مي ده. راستي، مي دونستي جمعه يکي از القاب شريف امام زمانه؟
روزاي جمعه که مياد عقربه هاي ساعت مضطربند. نکنه خواب بمونند؟
نکنه از همديگه جا بمونند؟ روزاي جمعه که مياد چشم هاي مشتاق، لحظه شماري مي کنند تا اون ساعت موعود فرا برسه.
روزاي جمعه روزاي عشق و اميد و انتظاره. عشق و اميد به اون کسي که وقتي بياد حکومت هاي ظالم رو ريشه کن مي کنه.
کسي که وقتي بياد ديگه هيچ کس دروغ نمي گه، ديگه هيچ کس در دلش حسد و کينه را جمع نمي کنه، ديگه هيچ کس دزدي نمي کنه.
کسي که وقتي بياد آسمون ابري، بارون هاي رحمتش رو مي باره و زمين بعد از اين همه خشکسالي، سرسبز و زنده و غرق نعمت مي شه.
کسي که وقتي بياد صلح و صفا و دوستي را برقرار مي کنه. کسي که وقتي بياد هيچ کس فقير و نيازمند نمي مونه.
کسي که وقتي بياد هيچ کس بي کار و بي سرپناه نمي مونه.
کسي که وقتي بياد حکومت عدل و دادگري رو در جهان برقرار مي کنه.
راستي فکر مي کني جمعه اي که او بياد تو چه ماهيه؟ ارديبهشت؟ مرداد؟ مهر؟ بهمن؟...
فکر مي کني اون جمعه تو چه فصليه؟ بهار؟ پاييز؟ زمستون؟...
فکر مي کني اون جمعه، آسمون چه وضعي داره؟ يه روز روشنه يا يه شب تاريک؟ آفتابيه يا ابري و باروني؟...
فکر مي کني اون جمعه، زمين چه رنگيه؟ سبز و پر از گل هاي رنگارنگ؟ غرق برگ هاي زرد و خشکيده يا پوشيده از برف هاي سپيد؟...
فکر مي کني اون جمعه پرنده ها چه آوازي را مي خونن؟
فکر مي کني اون جمعه دل هاي عاشق، چشم هاي گريون و دست هاي ملتمس چه مي کنند؟
فکر مي کني اون جمعه که قراره يه مهمون محترم بياد چقدر خوشحال مي شيم؟ چقدر از ديدن اون و در کنار اون بودن لذّت مي بريم؟ فکر مي کني اون جمعه که قراره يه مسافر آشنا و صميمي که سال ها از او دور بوده ايم و دل هاي ما به يادش مي تپيده، از سفر برگرده با چند تا دسته گل و جعبه شيريني به ديدنش مي رويم؟ چه هديه هايي مي بريم؟ چقدر مشتاق حرف هاي شيرين و شنيدني او هستيم؟
اصلاً فکر مي کني براي اون جمعه آن قدر آمادگي داريم که به استقبالش بريم؟
فکر مي کني اين همه پرچم هاي رنگارنگ که خونه ها و مغازه ها را مزين کرده کافيه؟
فکر مي کني اين همه چراغوني کوچه و خيابان براي جشن حضور کافيه؟
فکر مي کني...
اما راستي، چه فرقي مي کنه اون جمعه تو کدوم ماهه؟
جمعه اي که اون حتماً مياد، مثل فروردين پر از نسيم شادي بخش و نشاط آوره، مثل مهر سرشار از عطر محبته و مثل دي سيراب باران رحمت و برکته. چه فرقي مي کنه اون جمعه تو کدوم فصله؟ جمعه اي که اون مياد حتي اگه يه زمستون سرد هم باشه، دلش رو به بهار وجود اون مي سپاره تا معني زندگي دوباره را بفهمه. چه فرقي مي کنه که آسمون در چه وضعي باشه ؟ جمعه اي که اون مياد، حتي اگه يه شب تاريکم باشه از حضور اون غرق نور مي شه و مي درخشه.
صبح و روشني همه جا رو مي گيره و نم نم بارون محبتش شادي مي آفرينه.
چه فرقي مي کنه اون جمعه، زمين چه رنگي داشته باشه؟
جمعه اي که اون مياد، زمين زير قدم هاي مبارکش سبز سبز سبز مي شه و زيباترين پرندگان، زيباترين درودها رو در آوازشون نثار او مي کند.
جمعه اي که او مياد، آسمون اشک هاي شوقشو به پاي اون مي ريزه و لب تمام غنچه ها به خنده باز مي شه تا به او سلام کنند.
جمعه اي که اون مياد، گل هاي رنگارنگ همه زمين را معطر مي کنند و چشم همه ي منتظران با ديدن گل وجود اون عزيز از شادي برق مي زنه.
جمعه اي که اون مياد، همه ي دل هاي عاشق جمع مي شن تا در جشن پايان انتظار شرکت کنند و همه ي دست هايي که براي دعا بالا مي رفتن، پايين ميان تا زودتر دست در دست امامشون بذارن و با اون بيعت کنند.
جمعه اي که اون مياد، يعني همون جمعه ي موعود، يه عزيز خيلي دوست داشتني که بيش از هزار سال از اون دور بوده ايم ميون جمع ما مياد و ما مي تونيم اونو از نزديک ببينيم.
جمعه اي که حتماً مياد، اون مسافر آشنايي که از همه ي ما بيشتر مشتاق و منتظر بوده مياد تا با نگاهش ما رو مجذوب خودش بکنه و حرف هايي رو که دوست داريم فقط به اون بگيم، بشنوه.
جمعه اي که اون مياد...
راستي، فکر مي کني در جمعه ي نزديکي که اون مياد چطور بايد به استقبالش بريم؟
منبع: نشريه موعود نوجوان، ش24.