کليسا : مفاسد مالي ، اخلاقي و سياسي (1)

« کليسا علاوه بر خشونت و جهل ، دچار فساد مالي و اخلاقي وسيعي نيز شد و بدون انضباط اخلاقي بر مردم حکم مي راند . هر اسقفي به نحو دلخواه عمل مي کرد . صومعه ها و ديرها رو به انحطاط گذاشته بودند . اکثر کشيشان با زنان متعدد ، رابطه داشتند و به تدريج قبح مفاسد اخلاقي در کليسا از بين رفت . رسم بر اين شده بود که کشيش ، مقام روحاني خود را پس از مرگ به فرزندانش واگذارد و امتيازات مالي به وراثت مي رسيد . اشراف بزرگ ،
سه‌شنبه، 18 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کليسا : مفاسد مالي ، اخلاقي و سياسي (1)

کليسا : مفاسد مالي ، اخلاقي و سياسي (1)
کليسا : مفاسد مالي ، اخلاقي و سياسي (1)


 

نویسنده:نرگس یزدی و معصومه امیرلو




 

1 ـ پاپ ، دربار و سرمايه دار : تثليث مقدّس
 

« کليسا علاوه بر خشونت و جهل ، دچار فساد مالي و اخلاقي وسيعي نيز شد و بدون انضباط اخلاقي بر مردم حکم مي راند . هر اسقفي به نحو دلخواه عمل مي کرد . صومعه ها و ديرها رو به انحطاط گذاشته بودند .
اکثر کشيشان با زنان متعدد ، رابطه داشتند و به تدريج قبح مفاسد اخلاقي در کليسا از بين رفت . رسم بر اين شده بود که کشيش ، مقام روحاني خود را پس از مرگ به فرزندانش واگذارد و امتيازات مالي به وراثت مي رسيد . اشراف بزرگ ، اسقف ها را طبق ميل خود منصوب مي کردند و اعيان کوچکتر کشيشان را عزل و نصب مي نمودند . پاپ هاي قرن دهم همه ساخته دست اشراف و سرمايه داران فاسد رومي بودند . ماروزيا ، دختر يکي از سناتورهاي روم هم خوابه يکي از پاپ ها شد و حاصل اين معاشقه پسري بود که آن پسر هم به نوبه خود پاپ شد ، اما مادرش که از مردي ديگر نيز پسري آورده بود پسر اول خود را محبوس ساخت تا دومي بتواند به مقام پاپي برسد . » (75)
« اين آموزه (فساد) در طي قرون وسطي مفاسد دردناکي را براي کليساي کاتوليک به بار آورد و باعث شد نظامي بسيار مرموز و بدنام از سازمان کليسايي بوجود آيد . در اين نظام ، به تدريج جمع آوري مال به هر طريق ممکن و ثروت اندوزي از راه هاي حرام ، معمول گشت . با يک سند مجعول عطيه ي قسطنطين ، زمين هاي بخش عمده اي از اروپا به ملکيت کليسا درآمد . همچنين کليسا به طرق مختلف از مردم پول مي گرفت . اين امر باعث شد که مناصب سرقفلي داشته باشند ، بدان معنا که هر کس به مقامي منصوب مي شود ، بايد مبلغي را به مقام منصوب کننده پرداخت نمايد . مسئله مجازات دنيوي گناه که به دنبال توبه و اعتراف اجرا مي شد ، به تدريج به نوعي ثروت اندوزي با عنوان « مغفرت فروشي » مبدل گشت ، گناهکاران براي رهايي از مجازات برزخي مبلغي را به کليسا مي پرداختند تا همه يا بخشي از مجازات آنان بخشوده شود . از ديگر سو ، وفور ثروت در کليسا باعث رواج انواع فسادها از جمله فساد جنسي ، در کليسا و در ميان کشيشان شده بود ، به گونه اي که آمار فساد در کليسائيان بيش از ديگر بخش هاي جامعه بود و حتي پاپ ها نيز از اين فسادها مبرا نبودند . افزون بر اين دست اندرکاران کليسا خود را برتر و بالاتر از ساير مردم ، مي شمردند . اين امر باعث تحقير مردم شده بود ، مردمي که حتي براي ارتباط با خدا نيز به کليسا و کشيش نياز داشتند . همه آنچه گفته شد ، سبب شده بود که در اواخر قرون وسطي پاپ و کشيش هاي مسيحيت نزد مردم منفور باشند و اين باور عمومي پديد آيد که کليسا بايد اصلاح شود . » (76)

2 ـ پاپ : مسيحيت در تقابل با مسيح (ع)
 

« يکي ديگر از علل ظهور جنبش مذهبي عليه پاپ و کليسا ، اختراع صنعت چاپ بود . از سال 1457 تا 1517 م ، چهارصد بار کتاب مقدس چاپ شد . تا قبل از صنعت چاپ ، مسيحيان فقط مقدار کمي از دستوارت انجيل را مي دانستند ، ولي از اين پس تمام انجيل در اختيار مسيحيان قرار گرفت و از سويي دست و پاي کشيش ها بسته تر شد و نمي توانستند هر چيزي را به نام دين مطرح کنند و از سويي تناقض ها و ضعف هاي انجيل و توارت نيز آشکار شده و منشأ اختلاف و مخالفت مي شد .
از جمله دستورات مهم حضرت عيسي (ع) چشم پوشي از علايق دنيوي ، فقر ، مسکنت و نرمخويي بود ، در حالي که اعمال کشيش هاي مسيحي چيزي جز کبر ، نخوت ، تجمل و ثروت اندوزي نبود و اين عمل آنها در نزد مردم ، بيشتر نا پسند بود و زشت جلوه مي نمود ، بنا بر اين ، کلمات معنوي حضرت عيسي (ع) نيز به جنبش انتقادي عليه پاپ و کليسا ، خواسته ي عموم مردم گرديد . »(77)
« وقتي کليسا حالت يه مجمع دينداران را از دست داد و به پرستش قدرت و ثروت پرداخت ، به تدريج اين گرايش در آن پديد آمد که نظريه ي سهل گيرانه تري نسبت به ضعف هاي انساني اختيار کند ، و نسبت به لذت هاي اين جهاني متسامح تر باشد و حتي در آن سهيم شود .» (78)
« هنگامي که کليسا به فساد گراييد آدميان مي بايست ميان دين و کليسا فرق بگذارند ... ولي وضع چنين قاعده اي آسان است و تحقق بخشي به آن دشوار لذا کليسا تعاليمي را که براي تأمين منابع خود از هر جهت مسخ و معوّج ساخته بود ، با استفاده از همه وسايل زور ، خود را حقيقت مطلق وانمود مي کرد و با اعتماد به مصونيت خود از هر گونه ايراد و اعتراض ، همه مرزهاي اخلاق را شکسته بود و براي نگهداري قدرت خود در اين حالت ، از وارد آوردن هيچ ضربه اي به روح و وجدان اقوام دريغ نمي ورزيد و بدين سان بسياري از شريف ترين مردمان را که درون خود را با آن سازگار نمي توانستند ساخت به نااميدي و بي ديني سوق داده بود ... شيوه کشيشان در فريفتن و غارت کردن مردمان از طريق معجزه هاي دروغين ، و زندگي افتضاح آميزشان هر خواننده اي متفکري را مستأصل مي سازد . درباره ي راهبان ، مي نويسند :
آنان دروغ مي گويند ، مي فريبند ، به دزدي دست مي يازند ، زنا مي کنند ، و هنگامي که وسيله اي ديگر براي ارضاي هوس هاي خود نمي يابند به صورت قديسان ظاهر مي شوند . » (79)

3- رشوه و رباخواري در دستگاه پاپ ها
 

در رابطه با فساد کليسا،«دين کولت»(Dean Colet)نيز چنين مي نويسد.«درست قبل از آغاز رفورم،دين کولت که در صميمت او نسبت به کليسا جاي هيچ ترديدي نيست،در سال 1512م،وقتي به سنت پل احضار شد،چنين گفت:
«تمام مفاسد و انحطاط کليسا و گناهان دنيا،ناشي از حرص و آز کشيش هاست.»
کولت تصوير هراس انگيزي از مفاسد اين طبقه ترسيم کرد و در ادعا نامه ي خود،پرده از چهره مفاسد اهل کليسا برداشت.او مي گفت که هر يک از کشيش ها چطور چندين موقعيت مالي و ثروت و زميني را در اختيار خود در آورده و امور مذهبي را وسيله ي معامله قرار داده و دلبستگي و علاقه ي آنها به مال و جيفه ي دنيايي تا کجاست،و اينکه چگونه هر کدام براي خود،دار و دسته اي درست کرده و روح سوداگري چگونه بر آنها تسلط يافته است.روح ربا خواري و ملک داري آن هم بدون قبول و تحمل زحمت،به اضافه ي خواري و بندگي در مقابل مقام هاي بالا براي تأمين و حفظ منافع خصوصي،از ويژگي هاي اهل کليسا و موجب تنبلي آنها در زندگي شده و عمر خود را به شکم پرستي و تجمل مي گذرانند؟جالب تر آنکه همه،اتهامات و اظهارات او را تاييد کردند و پر معني تر آنکه کولت تقاضا کرد تا براي پيشگيري از مکرها و نيرنگ هاي جديد،که هر روز براي کسب بيشتر پول ابداع مي شد،قوانين قديم را تقويت کنند.نظر کولت براي تعيين اصول رفورم،بازگشت به گذشته و دوران کهن مسيحيت بود.»(80)
بخشي از فساد کليسا در نامه ي انتقادي لوتر به پاپ،بدين گونه منعکس شده است:
«نه تو و نه کس ديگري نمي تواند انکار کند که دربار تو از کاخ بابل وسدوم نيز تباه تر گشته است و آنچنان که من مي بينم در منجلاب فساد غوطه ور است.من براي چنين دستگاهي احترام قايل نيستم...کليساي رم آلوده ترين کمين گاه دزدان،شرم آورترين فاحشه خانه ها،و قلمرو گناه و مرگ و جهنم شده است. ...دريغا که شيطان به دست آنان در زمان اسلاف تو به کليسا راه يافته است.سخن کوتاه،به جاي سخنان کساني که تو را تجليل مي کنند،بايد به اندرزهاي کساني گوش فرا داد که تو را به فروتني و خدمتگزاري ترغيب مي کنند.»(81)
«به دلايل متعدد،در قرن شانزده ميلادي،تحولاتي در دين مسيحيت به وقوع پيوست و بر اساس آن،قدرت پاپ کاسته شد.از جمله اين دلايل،حرص و آز و فساد اخلاقي رهبران مسيحيت بود.اين گروه توانسته بودند املاک و اموال فراواني را در انحصار خود در آورند.پاپ که مي بايست از آلودگي ها بر کنار باشد،خود سرچشمه عيب ها و بدي ها بود.براي مثال،در فرانسه،به واسطه عهد نامه اي که بين فرانسواي اول و پاپ لئوي دهم در سال 1516م بسته شد،شاه فرانسه به پاپ پول فراواني داد و بر اساس آن،شاه حق اعطاي شغل هاي مذهبي را دارا بود.تمام مشاغل و مناصب کليسا به کساني که روحاني نبودند و همچنين به نظاميان و مردان و زنان محبوب شاه سپرده مي شد.»(82)

4- انشعاب ها و فروپاشي دستگاه پاپي
 

فساد و خشونت و جهل در کليسا و پاپ ها باعث انشعاب ها و فروپاشي دروني و وابستگي کشيش ها به دولت ها شده بود:
«هر اقدامي که براي بهبود اوضاع به عمل آمد،نتيجه معکوس داد.در سال1378م،مجمع کاردينال ها که از دو دسته،طرفداران و مخالفان فرانسه تشکيل گرديده بود،دو نفر را به سمت پاپي انتخاب کرد.چون هر دو را مجمع کاردينال ها انتخاب کرده بود،هر دو سمت رسمي داشتند؛يکي در روم مقيم گرديد و ديگري در آوينيون مقام گزيد و هيچ کدام هم علي رغم آن ديگري حاضر به استعفا نبود.فرانسه و طرفداران آن،پاپ آوينيون را قبول داشتند،انگلستان و اکثر امير نشين هاي خاک آلمان طرفداران پاپ روم بودند.مدت چهل سال اين دو دستگاه دوام آورد.اکنون دو دستگاه پاپي وجود داشت که به نام «شقاق عظم»غرب از هم جدا شده بود و تصور ميرفت همان طور که قبلا ميان قسطنطنيه و روم جدايي افتاده بود،اين شقايق نيز دايمي گردد.
...در اين ايام اسارت و شقايق،حشمت دربار پاپي به جايي رسيد که هرگز سابقه نداشت و کوکبه و جلال دربار پاپ در آوينيون از دربار سلاطين نيز بمراتب زيادتر گرديد.بر عده مأمورين و عمّال پاپ اضافه گرديد و اين جماعت بدون آن که کمترين توجهي به مسائل معنوي داشته باشند،خود را به انجام دادن امور دنيوي مشغول ساختند.عوايد خزانه پاپ زياد شد و ماليات هاي جديدي وضع گرديد.مثلا قرار شد که هر اسقف يا سر حلقه رهبانان دير،قسمت اعظم درآمد نامشروع خويش را در سال اول خدمتش به خدمت پاپ و ثروت شخصي او بفرستد.بر اثر جريان دايمي پول از تمامي اطراف اروپا به طرف دربار پاپ،از قرن سيزدهم به بعد طبقه جديدي که بانکداران بين الملل پول بودند،زير سايه ي پاپ پديد آمد.قبل از سال 1378 م،که پاپ دست نشانده فرانسه بود و بعد از سال 1378م،که دو دستگاه پاپي پديد آمده بود،تدريجا زمزمه هاي مخالفان بلند بود که پاپ در تجمل و امور دنيوي افراط مي کند.پرهيزکارترين مومنين مسيحي،از اين رويه سخت ناراحت بودند.در نظر آنها اعمال کاردينال ها ننگين بود.افرادي که واقعاً مومن بودند،قلباً از اين وضع ناراضي بودند.در نظر آنها مهمترين امور،مشمول لطف باريتعالي شدن بود،اما حال که دو کليسا پديد آمده بود و قطب هر کدام خود را صاحب کليدهاي پطروس مي دانست،و بر سر ماديات و ثروت،رقابت مي کردند و وابسته به قدرت ها و اهل فساد بودند،چگونه فردي توانست يقين داشته باشد که از اين دو راه،راه رستگاري کدام است؟در جامعه اي که هنوز اصولاً جامعه ديني محسوب مي شد،اين عدم امنيت ديني بسيار مايه ناراحتي خيال و اضطراب بود...در چنين اجتماع متزلزلي نظر و عقيده ي عمومي آن بود که کليساي واقعي بايد به همان پاکي و طهارت اوليه اش بازگردانده شود.کساني چون«مارسيليو»(Marsigilo)از اهالي «پادوا»(padua)و دو نفر انگليسي به نام «اوکام»(Ockham)و «واي کليف»(Wycliff)مدعي گرديدند که کليسا فقط متشکّل از طبقه کشيشان نيست،بلکه تمامي مؤمنين نيز در آن جا دارند و اگر طبقه ي کشيشان وظايف ديني خود را نسبت به مردم انجام ندهند،وظيفه ي پيروان دين است که حقيقت را به طبقه ي کشيشان و حتي شخص پاپ بقبولاند.در حدود سال 1400م،ديگر روشن شده بود که پاپ ها قادر به اصلاح خرابي هاي موجود نيستند.به تدريج قرار شد که شورايي از نمايندگان تمامي کليساهاي اروپا تشکيل گردد تا درآن،مشکلات دنياي مسيحي را مطرح و براي آن درماني پيدا کنند.آنان به اين نتيجه رسيدند که در سال 1409م،شورايي در شهر پيزا(Pisa)تشکيل دهند.شورا هر دو پاپ را از مقام خود مستعفي اعلام کرد و ترتيب انتخاب يک نفر ديگر را داد.ولي هيچ يک از دو پاپ حاضر به استعفا نگرديد و يکي ديگر نيز انتخاب شد و در نتيجه پاپ ها سه نفر شدند که هيچ يک حاضر به کناره گيري نبودند.در 1414م،شورايي به مراتب بزرگتر با نمايندگاني در «کنستانس»تشکيل گرديد تا شقايق سه جانبه و برخي بدعت ها را اصلاح کند.از اصلاحات چيزي عايد نگرديد و به عنوان جلوگيري از بدعت،«جان هوس»را استنطاق و محکوم کردند و زنده سوزانيدند.

5- رانت خواري پاپ ها و کشيش ها
 

پاپ بعدي،مارتين پنجم هنوز به مقام پاپي نرسيده،در صدد تخصيص حقوق مادّي و اختيارات سابق پاپ ها براي خود برآمد.وي شوراي کنستانس را منحل نمود و فرمان هاي آن را رد کرد.در عرض سي سال بعد،کشمکش هايي ميان پاپ ها و شوراهاي بعدي در گرفت.از يک طرف،در اين مرافعه ،دربار پاپ و بعضي ديرهاي مختلف هر يک به عللي طرفدار پاپ بودند،از طرف ديگر اکثر اسقفان کاتوليک (جز ايتاليا)و نمايندگان امپراطوري و سلاطين با شورا متحّد بودند.پاپ ها مدعي بودند که قدرت و نفوذ روحاني آنها از «پطروس»ناشي گرديده است.و به هر حال قرار باشد قدرت را در هرشهري يا منطقه اي در کف استقفال بگذراند،آنها که در معرض تهديد و فشار شهرزادگان و امرا قرار گرفته اند،وحدت و استقلال کليسا را به خطر خواهند انداخت.شوراها مدعي بودند که اصولاً اسقف روم اسقفي است مثل سايران و عيسي مسيح قدرت خويش را تماماً در اختيار کليسا قرار داده است و پاپ در رأس چنين دستگاهي،کسي نيست جز يک مدير و رئيس.
پول،دستگاه ديانت را روز به روز بيشتر به فساد مي کشانيد.همه ي مردم مي دانستند که بسياري از سران کليساي مسيحي را (مثل بسيار از امراي کشوري)مي توان با رشوه خريد.خريد و فروش مقامات روحاني (Simony)جرم بود؛اما در قرن پانزدهم اين جرمي بود که کسي قادر نبود از آن جلوگيري کند.ظاهراً مردم عادي آن قدر سخت گير نبود و اهميتي نمي دادند که مثلاً خدام کليسا همخوابه هايي داشته باشند.وقتي اسقفي يا يک مقام عالي روحانيت مشاغل پرسود کليسا را به فرزندان يا بستگان خود مي داد و قوم و خويش بازي مي کرد،جلوگيري از اين نيز ممکن نبود. ...و عاقبت در سال 1450م،براي غلبه ي مجدّد پاپ بر نظام شورايي،جشن عظيمي برگزار گرديد.»(83)

6- فحشاء و قمار و روابط نامشروع در ميان کشيش ها
 

«بدتر از مفاسد مالي،فساد اخلاقي کشيش ها و رهبران مسيحي بود.«اسقف تورچلو»گفته است (1458):
«اخلاق روحانيان فاسد است،آنها براي عموم مايه ي دردسر و دل آزاري شده اند.»
از چهار فرقه ي رهباني که در اواخر قرن سيزدهم تأسيس يافته بودند،يعني فرقه هاي فرانسيسيان،دومينيکيان،کرمليان ،و آوگوستينوسيان،اکثراً به نحو شرم انگيزي از تقوا و پرهيزگاري دست کشيده بودند.هزاران تن از راهبان و فرايارهاي مسيحي که ثروت آنها را از رنج کار بدني آسوده ساخته بود،خدمات مذهبي نيز به غفلت سپردند،از چهار ديواري ديرهايشان قدم به بيرون نهادند،به ولگردي پرداختند،در ميخانه ها به باده نوشي نشستند،و به دنبال عشق ورزي سرگردان ديار ها شدند.راهبي از فرقه ي دومينيکيان،موسوم به جان بروميار،درباره ي فرايارهاي هم مسلکش چنين مي گويد:
آنان که بايستي بينوايان و فقرا را پدر باشند...بر غذاهاي لذيذ حريص شده اند و از خواب نوشين تلذّذ مي جويند. ...عده ي بسيار معدودي،با منت فراوان،در سر نماز صبحگاهي و يا مراسم قداس حاضر مي شوند... همه شان در شکمبارگي و باده خواري و ناپاکي غرق شده اند.از اين روي،اکنون مجامع راهبان را فاحشه خانه مردمان هرزه و محل بازيگران مي نامند.
يک قرن بعد از او،«اراسموس»اين اتهام را تکرار کرد:«بسياري از صومعه هاي مردانه و زنانه تفاوت چنداني با فاشحه خانه هاي عمومي ندارند.»...با وجود اين «يوهانس تريتميوس»،رئيس دير «شپونهايم»(حدود 1490م)،راهبان مسيحي را چنين مورد اتهام قرار داد:
اينان به ميثاق هاي سه گانه ي مذهبي چنان بي اعتنايي مي کنند که گويي هرگز براي حفظ آنها سوگند نخورده اند. ...تمام روز را به زشتگويي و ياوه سرايي مي گذارنند و همه ي وقتشان را وقف بازي و شکمبارگي کرده اند.با تصرف علني املاک خصوصي مردم هر يک در خانه ي خصوصي خود به سر مي برند. ...
از خداوند ابداً نمي ترسند و به او محبتي ندارند؛به زندگي پس از مرگ معتقد نيستند،و شهوات جسماني را بر نيازهاي روحاني ترجيح مي دهند.ميثاق فقر را خوار مي دارند،از عفت و پاکدامني بدورند،و اطاعت و فرمانبرداري را مسخره مي کنند.دود گناهان و هرزگي هاي آنان همه جا را فرا گرفته است.
«گي ژونو»،مشاور پاپ،که براي اصلاح صومعه هاي بند يکتيان به فرانسه رفته بود،با گزارش تأسف باري بازگشت(1503م):بسياري از راهبان قمار مي بازند،لب به لعن و نفرين مي آلايند،در قهوه خانه ها مي لولند،مال مي اندوزند،زنا مي کنند،چون باده خواران عياش زندگي مي گذرانند و به قدري در فکر دنيا فرور رفته اند که کلمه ي(دنيا پرست)هم دنيا دوستي شان را نمي رساند...اگر من بخواهم همه ي آنچه را که با چشم ديده ام بيان کنم،سخن سخت به درازا خواهد کشيد.بر اثر افزايش بي نظمي و بي انضباطي در ديرها و صومعه ها،عده ي زيادي از راهبان نسبت به کارهاي نيکي که آنها را مورد اعتماد مردم قرار داده بود-دستگيري از مستمندان،تيمارداري بيماران و مسافران،و تعليم و ترتيب-راه بي اعتنايي در پيش گرفتند.
پاپ «لئوي دهم»مي گفت (1516م):«فقدان انضباط در ديرها و زندگي نامتعادل و بيرون از رويه ي راهبان چنان بالا گرفته است که هيچ کس،نه پادشاه،به حاکم،نه مردم،برايشان ارزش و احترامي قائل نيست.»
يک تاريخ نويس کاتوليک وضيعت اين زمان (يعني 1490م)را،چنين خلاصه مي کند:
اسناد و مدارک بي شمار اين زمان را بخوانيد،حکايات تاريخي،سرزنش ها و ملامت هاي اخلاقيون،هجاهاي شاعران و اديبان،توقيعات پاپي،و احکام سينودها،درآنها چه نوشته شده است؟هيچ،جز همان حقايق و همان شکايات،فساد زندگي رهباني،از ميان رفتن نظم و انضباط و اخلاق... و تعداد بي شمار دزدان و فاسقان.براي پي بردن به بي نظمي هاي داخلي اکثر ديرهاي بزرگ،بايد گزارشات مشروحي را که نتيجه ي تحقيقات قضايي است بخوانيم. ...اعمال نکوهيده در ميان کاتوزيان به حدي زياد بود که آوازه ي بدنامي آنها در جا شيوع داشت. ...زندگي راهبانه از راهبه خانه رخت بربسته بود. ...همه ي اينها دست به دست يکديگر دادند تا اين محراب هاي دعا را به مراکز عياشي و بي نظمي تبديل کنند.»(84)

7- شهوتراني و زناکاري در درون کليساها
 

«يادداشت هاي مرتاضان مشحون است از روياها و تخيلات جنسي؛حجره هاي آنان پر بود از طنين ناله هايي که در نتيجه ي کشمکش با وسوسه هاي خيالي و افکار شهواني سر مي دادند؛و باور داشتند که فضاي اطرافشان آکنده از شياطيني است که همواره در حال حمله به ايشان هستند؛ظاهراً راهبان حفظ عفت و پرهيزکاري در خلوت را،دشوارتر از حفظ آن در زندگي شهري با همه فرصت ها و امکاناتش يافتند.ديوانه شدن در ميان راهبان منفرد امري غير عادي نبود.«روفينوس»داستان راهبي را مي گويد که زن زيبايي وارد حجره اش شد و او در برابر زيباييش تاب و توان از کف داد،ولي آن زن بلافاصله،به گمان او در هوا،ناپديد شد؛راهب وحشيانه بيرون جست و به نزديک ترين ده شتافت و براي فرو نشاندن لهيب روح خويش به کوره ي يک حمام عمومي جست.درموردي ديگر،زن جواني،به بهانه ي اينکه مورد حمله ي حيوانات وحشي واقع شده است،از راهبي تقاضاي ورود به حجره اش را کرد؛آن راهب راضي شد که او را اندک زماني بپذيرد؛اما آن زن اتفاقاً او را لمس کرد،و شعله ي ميل چنان در وجود او زبانه کشيد که گويي ساليان دراز رياضت نتوانسته بود آن را زائل سازد.او کوشيد تا آن زن را در آغوش گيرد،اما زن خود را از چنگ او رها ساخت واز نظرش ناپديد شد.
...در ابتدا کليسا،مراقبتي بر رهبانان،که درسلک روحانيان رسمي در مي آمدند،نداشت؛اما،در قبال عمليات افراطي آنان احساس مسئوليت مي کرد.زيرا در افتخار اعمالشان سهيم بود.کليسا نمي توانست کاملاً با آرمان هاي رهباني آنان موافقت کند؛تجرد،بکارت،و فقر را مي ستود،اما نمي توانست ازدواج،توليد مثل،يا مالکيت را محکوم سازد؛حال ديگر کليسا بقاي نسل را به نفع خود مي ديد.برخي از رهبانان به ميل خود حجره يا صومعه ي خويش را ترک مي کردند و با تکدي موجب زحمت مردم مي شدند؛برخي از شهري به شهر ديگر مي رفتند و به تبليغ رياضت مي پرداختند،آثار قدسي حقيقي يا جعلي مي فروختند،شوراهاي مذهبي را تهديد مي کردند.»(85)
«درميان کشيشان معمولي مشکل اخلاقي گاهي ازدواج بود و زماني داشتن همخوابه.در قرون نهم و دهم در انگلستان،گل،ايتالياي شمالي رسم ازدواج بين کشيشان رواج داشت.پاپ،«هادريانوس دوم»(867-872م)خودش مرد متاهلي بود.«راتريوس»اسقف«ورونا»(در قرن دهم)نوشت که در قلمرو وي تقريباً تمامي کشيشان متأهل هستند.در آغاز قرن يازدهم بين کشيشاني که از طرف مقامات ملکي منصوب مي شدند،مجرد ماندن از مستثنيات بود.هر چند که ازدواج کشيشان خلاف شرايع و آرمان هاي کليسا بود.در«ميلان»يک کشيش متأهل در نظر عامه ي مردم مقامي والاتر از يک کشيش مجرد داشت،زيرا در مورد دومي همواره ظن روابط نامشروع و همخوابه داشتن مي رفت.
...در742م،اسقف «بونيفاکيوس»به پاپ قديس«زاکارياس»شکايت کرد که درجات اسقفي را به «افراد حريص غير روحاني و کشيشان زناکار»داده اند و پاره اي از شماسان کليسا«چهار يا پنج همخوابه دارند.»
...نزديک به پايان اولين هزاره ي مسيحي،اين گونه اتهامات بيشتر شد.«رالف گلابر»،کشيشان آن عهد را به طور کلي در اعمال منافي اخلاق سهيم دانست.»
«راهبه ها فقط به راهبان تعلق داشتند و راهبه اي که خود را تسليم مردي عامي مي کرد مورد تعقيب قرار مي گرفت و به زندان مي افتاد ولي ديگران با راهبان عروسي مي کردند و در عروسي شان حتي تشريفات ديني به جا مي آمد و قرار داد ازدواج منعقد مي گرديد و خوردني و نوشيدني به مقدار فراوان به کار مي رفت.من خود نه يک بار بلکه بارها حاضر بودم و همه ي اينها را به چشم ديدم.اين گونه راهبه ها،راهبان کوچولو به دنيا مي آوردند يا کودکان خود را پيش از تولد سقط جنين مي کنند،و کسي که اين سخن را باور ندارد چاههاي ديرها را بکاود و به يقين بداند که در آن جا به اندازه ي چاهاي بيت اللحم در زمان هرودس استخوان کودک خواهد يافت.البته کشيشان به هنگام اعتراف در نزد يکديگر،کار را بر يکديگر آسان مي کردند و کفاره اي که براي پاک شدن از گناه به عهد معترف مي نهادند،خواندن دعايي ساده بود در حالي که اگر شخصي عامي مرتکب همان گناه مي شد آن را دليل بي ديني اش مي شمردند و از بخشودن تقصيرش خودداري مي ورزيدند.»(87)
آخرين نمونه نيز خبرCNNدر 86/1/30بود که همزمان با سفر پاپ به آمريکا و استقبال گرم بوش،اعلام کرد.فقط در2006م،حدود هفتصد مورد کودک آزاري و تجاوز جنسي يا همجنس بازي ميان کشيش هاي کاتوليک،ثبت و شکايت رسمي شده که کليسا مجبور به پرداخت بيش از دو ميليارد دلار خسارت به خانواده هاي قربانيان شده است.

8- اشرافي گري،دنيا پرستي و زنبارگي،پشت پرده هاي کليسا
 

اين موارد نه فقط در اواخر قرون وسطي،بلکه در اوائل نيز جريان داشت:«قديس هيرونرموس»درسال 379م،به انطاکيه بازگشت و در زمره ي کشيشان درآمد.در382.،در رم به دبيري پاپ«داماسوس»برگزيده شد و از طرف مأموريت يافت که عهده جديد را به صورت بهتري به لاتين ترجمه کند.او همچنان رداي قهوه اي و قباي خاص راهبان را مي پوشد و در دربار پر تجمل پاپ زندگي مرتاضانه اي را مي گذراند.«مارکلا»و«پائولاي»پرهيزکار در خانه هاي اشرافي خود از او به منزله ي مشاور روحاني پذيرايي مي کردند؛نقادان مشرک گمان داشتند که وي بيش از آنچه شايسته ي يک ستاينده ي تجرد وبکارت باشد،از آميزش با زنان بهره مند مي شود.او،با هجوکردن جامعه ي رم آن زمان با عباراتي که هرگز کهنه نمي شود،چنين پاسخ گفت:
آن زناني که گونه هاي خود را باغازه و چشمان خو را با سرمه رنگين مي سازند و رخسارشان را از سفيدآب مي پوشانند...در هيچ سن و سالي نمي پذيرند که پير هستند؛سر خود را با گيسوان عاريه مي پوشانند...و رفتارشان در برابر کساني به سن نوه هايشان ،مانند دختران نوجوان هراسان است...بيوگان مشرک با جامه هاي حرير فخر مي فروشند و خود را با گوهرهاي درخشان مي آرايند،و بوي مشکشان مشام را مي آزارد. ...زنان ديگري هستند که جامه ي مردان مي پوشند،گيسوان خود را کوتاه مي کنند...از زن بودن شرم دارند و ترجيح مي دهند که به خواجگان همانند باشند. ...برخي از زنان مجرد با دواهاي مخصوص از آبستني پيشگيري مي کنند و نطفه هاي انساني را پيش از شکل گرفتن معدوم مي کنند؛برخي ديگر وقتي که بر اثر گناه آبستن مي شوند،با صرف دارو وسيله ي سقط جنين را فراهم مي آورند. ...و تازه،زناني هم هستند که مي گويند:«براي پاکان همه چيز پاک است...چرا من بايد خود را از نعمتي که خداوند براي لذت من آفريده محروم کنم؟»
او يک زن رومي را با عباراتي که حاکي از چشماني خريدار است،سرزنش مي نمايد:
نيم تنه ات به عمد چاک دار است. ...با نواري از کتان تنگ بسته شده،دنده گاهت در زندان کمربندي سفت است. ...شالت گاه فرو مي افتد تا شانه هاي سيمينت را عريان سازد؛و آنگاه با شتاب آنچه را که عمداً نمايان ساخته است مي پوشاند.»(88)
«برخي از کشيشان«اقرارنيوش»،از زن تائب و معترف،تقاضاهاي نامشروع مي کردند.هزاران تن از آنها هم خوابه هاي متعدد داشتند؛در اروپا تقريباً همگي کشيشان از اين فيض بهره ور بودند.در رم،کشيشان هم خوابه هاي متعددي نگاه مي داشتند؛بنا بر اخبار،در اين شهر صدهزار نفري،شش هزار روسپي زندگي مي کردند.اجازه بدهيد بار ديگر از يک تاريخ نويس کاتوليک نقل قول کنيم:
وقتي که بالاترين طبقه ي اسقف ها و کشيش ها در چنان وضعي باشند،جاي شگفتي نيست که همه گونه بي نظمي و شرارت و گنهکاري درميان راهبان و کشيشان آزاد تداول عام يابد.نمک زمين طعم خود را از دست داده بود....اما اگر کسي تصور کند که فساد و انحطاط رهبران کليسا در رم بيش از جاهاي ديگر بود،به خطا رفته است؛زيرا مدارک و شواهد مستند نشان مي دهند که در تمام شهرهاي شبه جزيره ي ايتاليا فساد و هرزگي گريبان گير کشيشان بوده است. ...از اين روي ،تعجب آور نيست که نويسندگان معاصر ،با تحسير و تأسف،از انحطاط رهبران مسيحيت ياد مي کنند و مي گويند که پاپ در همه جا نفوذ و اعتبار خود را از دست داده است،و در بسياري از نقاط کسي براي کشيشان کمترين ارزشي قائل نيست.
... «آردوئن»اسقف «آنژه»گزارش داد(1428م)که اسقف نشين او هم خوابگي را گناه نمي شمارند و کوششي براي کتمان آن به عمل نمي آورند.در پومراني،در حوالي سال1500م،مردم چنين وصلت هايي را بدون اشکال مي دانستند و براي حفظ دختران و زنان خويش آن ها را تشويق مي کردند؛در جشن هاي عمومي،مطابق معمول،بهترين جا به کشيشان و دوست دخترهايشان داده مي شد.در «شلسويگ»،اسقفي را که خواسته بود جلوي اين اعمال را بگيرد،از مقرش بيرون رانند(1499م).»(89)

9- رياکاري «نهادينه شده»
 

«اين نظام نوعي رياکاري نهادينه شده بود.پاپ هاي رسانس اعتقاد راسخ به تجريد کليساي خود داشتند،اما هيچ مورخي پي نخواهد برد که اين پدران مقدس چه تعداد فرزند نامشروع را پدري کردند و زندگي فوق العاده تجملاتي،شهوتراني هاي افسارگسيخته و فسادهاي بي حد و حصر داشتند.ذکر سه نمونه کافي به نظر مي رسد:
1-«دلارور»فاسد (سيکستوس چهارم)از فرقه ي فرانسيسکن،حامي عقيده ي آبستني معصومانه مريم،زندگي همه برادرها،خواهر زاده ها و نورچشمي هاي خود را به هزينه ي کليسا تأمين کرد وشش نفر از بستگان خود را به مقام کاردينالي ارتقا داده از جمله عموزاده ي خود پيترو ريارو،يکي از تن پرورترين افراد سازمان اداري کليسا که در اوان 20سالگي در اثر فساد زياد در گذشت.
2-«اينوسنت هشتم»،که با فتواي خويش انگيزه ي نيرومندي براي ساحره ها ايجاد کرد،وي فرزندان نامشروعي داشت که علناً شناخته شده بودند و مراسم ازدواج آنها را با شکوه و عظمت در واتيکان برگزار کرد.
3-«الکساندر ششم»،حيله گر و اهل «بورجيا»،نمونه ي«ماکياول»که با خريد مقامات کليسايي به مقام رسيد و از يکي از همخوابه هاي خود 4 فرزند داشت.(و نيز فرزندان ديگري از زنان ديگري داشت،آنگاه که هنوز يک کاردينال بود).»(90)
«شورايي از کشيشان روم،در سال 386م،تجرد کامل کشيشان را توصيه کرد؛و يک سال بعد،«پاپ سيريکيوس»فرمان داد تا هر کشيشي که ازدواج کند يا زندگي با زن خود را ادامه دهد خلع لباس شود.قديس «هيرونوموس»،قديس «آمبروسيوس»،و قديس«آوگوستينوس»با قدرت سه گانه ي خود از اين فرمان حمايت کردند؛و پس از يک نسل مقاومت مقطع ،فرمان مزبور با موفقيت گذرايي در امپراطوري روم غربي به موقع اجرا گذارده شد.»(91)
«سراقف،«بالداساره کوسا»،هنگامي که به نيابت پاپ در «بولونيا»حکومت مي کرد،هر عملي را مشروع دانسته و بر هر کاري،حتي فحشا و قمار و رباخواري،ماليات بسته بود.بنا بر روايت منشي وي،و اين رهبر روحاني مسحيت دويست دختر باکره،زن شوهر دار،و راهبه را لکه دار کرده بود».(92)
روند فساد اخلاقي دستگاه مسيحي از گذشته تا کنون ادامه دار بوده و مخصوص به کاتوليک ها هم نيست و پروتستان ها نيز گاه گوي سبقت را از اينان ربوده اند.

10-کودک آزاري و همجنس بازي در رداي مقدّس!!
 

مفاسد اخلاقي در دستگاه پاپي و کليساها همچنان ادامه دارد و در عصر مدرنيته ،مدرن تر نيز شده است.به چند نمونه ي معاصر توجه کنيد:
«يک دادگاه ايالت تگزاس در شهر مارشال کليساي«لوتران اوانجليک»را به پرداخت 37 ميليون دلار به 9 نوجوان قرباني سوء استفاده جنسي يکي ازکشيشان اين کليسا محکوم کرد.کشيش سابق اين کليسا به نام «جرالد پاتريک تاماس»در سال 2001م،به اتهام انحراف اخلاقي دستگير شد و پس از محاکمه به 397سال زندان محکوم شد.به گفته وکلاي شاکيان،مدارک موجود نشان مي دهد که مقامات کليساي مزبور(که داراي 5 ميليون پيرو در آمريکاست)عليرغم بروز اتهاماتي درمورد رفتار و انحراف اخلاقي تاماس،وي را به کشيشي کليساي لوتران در شهر مارشال منصوب کردند.در شکايت شاکيان چندين مقام سابق کليساي لوتران متهم شده بودند که شواهد مربوط به رفتار غيراخلاقي تاماس را ناديده گرفته و اقدامي در جلو گيري از اعمال وي صورت ندادند.افشاي رفتارهاي غيراخلاقي کشيش اين کليسا موجب شد که بسياري عملکرد کليساي لوتران را به کليساي کاتوليک تشبيه نمايند.لازم به ذکر است که کليساي کاتوليک طي چند سال اخير به دليل مخفي نگاه داشتن انحرافات اخلاقي کشيشان خود و نتيجتاً ادامه اعمال خلاف اخلاق اين کشيشان بارها به دادگاه کشانده شده و هر بار مجبور به پرداخت ميليون ها دلار غرامت به قربانيان شده است.»(93)
آمار وحشتناک همجنس گرايي و يا سوء استفاده ي جنسي از کودکان توسط کشيش هاي کاتوليک و پروتستان در سراسر جهان،رو به گسترش است که اعترافات بسياري از آنان را مي توان در رسانه ها،هر از چندگاهي آمارگيري کرد.

پي‌نوشت‌ها:
 

75-«تاريخ جهان نو»،رابرت روزل پالمر،ابوالقاسم طاهري،ج1،ص 66.
76-«سيري در اديان زنده جهان»،عبدالرحيم سليماني اردستاني،ص 244.
77-«همزيستي مسالمت آميز در اسلام و حقوق بين الملل»،محمد مهدي کريمي نيا،ص124.
78-«تاريخ تمدن ويل دورانت،عصر ايمان»،کتاب اول،ص 73.
79-برگرفته از«فرهنگ رنساس در ايتاليا»،يا کوب بور کهارت،محمد حسن لطفي،صص 419-416.
80-«سير آزادي در اروپا»،هارولد.ژ.لامسکي،رحمت ا...مقدم مراغه اي،صص 42-41.
81-«تاريخ تمدن ويل دورانت،اصلاح ديني»،ص 424.
82-«همزيستي مسالمت آميز در اسلام و حقوق بين الملل»محمد مهدي کريمي نيا،ص 123.
83-«تاريخ جهان نو»،رابرت روزول پالمر،ابوالقاسم طاهري،ج1،صص 94-88.
84-«تاريخ تمدن ويل دورانت،اصلاح ديني»،صص 25-23.
85-همان،صص 77-76.
86-«تاريخ تمدن ويل دورانت،عصر ايمان»،صص 701-700.
87-«فرهنگ رنسانس در ايتاليا»،يا کوب بورکهارت،محمد حسن لطفي،ص420.
88-«تاريخ تمدن ويل دورانت،عصر ايمان»،کتاب اول،ص 67.
89-«تاريخ تمدن ويل دورانت،اصلاح ديني»،صص 26-25.
90-«تاريخ کليساي کاتوليک»،هانس کونگ،حسن قنبري،ص180.
91-«تاريخ تمدن ويل دورانت،عصر ايمان»،کتاب اول،ص 59.
92-«تاريخ تمدن ويل دورانت،اصلاح ديني»،ص 11.
93-روزنامه شرق،ارديبهشت ماه 85،به نقل از خبرگزاري ايرنا.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

منبع:
یزدی، نرگس و امیرلو ،معصومه، اسنادی تاریخی تقدیم به عالیجناب پاپ، انتشارات طرح فردا،1388




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط