غلبه بر خشم و احساس تنهايي
نويسنده: دکتر پيمان آزاد
فراموش نکنيم که خشم، ناشي از ارتباط هاي ناسالم است. هميشه هم محتمل است. ارتباط نمي تواند مطابق ميل ما صورت بگيرد. آدميان مشکل دارند. ما نيز مشکل داريم. گاهي زندگي نا خواسته، تبادل اين مشکلات مي شود. انسان موفق و سالم کسي است که بتواند اين مشکلات را حل يا اداره کند. هرگز زندگي بدون مسأله وجود ندارد. از اين رو نبايد به ايده آل ها و روياهاي دست نيافتني پناه برد. زندگي سراسر چالش و مبارزه است. ولي بايد قواعد حل اين چالش ها را فرا گرفت. با منزوي شدن و فرار از آنچه هست نمي توانيم اميد يک زندگي راحت و آسوده را داشته باشيم.
خاطره اي را همين جا نقل کنيم: در تصادفي که شب هنگام به وقوع پيوست، خانمي به شدت مجروح شد. صبح روز بعد، راننده خاطي در کلانتري براي انجام بازجويي حاضر بود. افسر نگهبان از او پرسيد: آيا قبول داريد که مسبب اين تصادف شما بوده ايد؟ راننده خاطي جواب داد: بله! صد در صد تصادف، ناشي از رانندگي من بود. افسر نگهبان به او گفت: مي دانيد چه داريد مي گوييد؟ ممکن است مصدوم فوت کرده باشد! راننده جواب داد: بله، مي دانم. در ضمن من وکيل دعاوي هستم! آثار اقرار خود را هم مي دانم. در همين لحظه جوان برومندي که نزديک افسر نگهبان ايستاده بود رو به راننده خاطي کرد و گفت: من همسر آن خانم مصدوم هستم. همين جا رضايت خود را اعلام مي کنم. مأموري با من بيايد بيمارستان تا رضايت همسرم را بگيرم. جوانمردي و صداقت شما براي من درس آموز بود. اين حداقل کاري است که مي توانم در مقابل آن انجام بدهم. نتيجه اين ماجراي واقعي چه بود؟ جلوي عصبانيت و خشم غضب و خود خوري و اجحاف را گرفت. يک فاجعه به يک برخورد غير منتظره و صلح آميز تبديل شد. اقرار به خطا نه تنها مشکلي براي اين وکيل دعاوي به وجود نياورد، بلکه از يک شکايت کيفري مصون ماند. اين پرونده مي توانست به يک حبس تأديبي ختم بشود. ولي نشد!
منبع:نشريه راه کمال- شماره 30
انسان موجود نيازمندي است!
خاطره اي را همين جا نقل کنيم: در تصادفي که شب هنگام به وقوع پيوست، خانمي به شدت مجروح شد. صبح روز بعد، راننده خاطي در کلانتري براي انجام بازجويي حاضر بود. افسر نگهبان از او پرسيد: آيا قبول داريد که مسبب اين تصادف شما بوده ايد؟ راننده خاطي جواب داد: بله! صد در صد تصادف، ناشي از رانندگي من بود. افسر نگهبان به او گفت: مي دانيد چه داريد مي گوييد؟ ممکن است مصدوم فوت کرده باشد! راننده جواب داد: بله، مي دانم. در ضمن من وکيل دعاوي هستم! آثار اقرار خود را هم مي دانم. در همين لحظه جوان برومندي که نزديک افسر نگهبان ايستاده بود رو به راننده خاطي کرد و گفت: من همسر آن خانم مصدوم هستم. همين جا رضايت خود را اعلام مي کنم. مأموري با من بيايد بيمارستان تا رضايت همسرم را بگيرم. جوانمردي و صداقت شما براي من درس آموز بود. اين حداقل کاري است که مي توانم در مقابل آن انجام بدهم. نتيجه اين ماجراي واقعي چه بود؟ جلوي عصبانيت و خشم غضب و خود خوري و اجحاف را گرفت. يک فاجعه به يک برخورد غير منتظره و صلح آميز تبديل شد. اقرار به خطا نه تنها مشکلي براي اين وکيل دعاوي به وجود نياورد، بلکه از يک شکايت کيفري مصون ماند. اين پرونده مي توانست به يک حبس تأديبي ختم بشود. ولي نشد!
اينجا بايد به غرور عصبي و پسيکولوژيک اشاره کنم.
پس شما با تخليه خشم موافق هستيد؟
منبع:نشريه راه کمال- شماره 30