عقل‌گرايي شيخ صدوق و متکلم بودن او (4)

تفاوت راوي حديث با محدث و نيز متکلم، در آن است که راوي، فقط رواياتي را که از طرق مختلف به دستش رسيده است، بدون هيچ گونه تصرف، نقد و تحليلي براي ديگران نقل مي‌کند. اگر راوي، دست به انتخاب و تنظيم احاديث بزند و آنها را به شکلي که خود مي‌خواهد و مي‌پسندد، ارائه کند، بي‌ترديد، با پشتوانه‌اي از طرح، فکر، نقد و تحليل همراه خواهد بود.
سه‌شنبه، 25 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عقل‌گرايي شيخ صدوق و متکلم بودن او (4)

عقل‌گرايي شيخ صدوق و متکلم بودن او (4)
عقل‌گرايي شيخ صدوق و متکلم بودن او (4)


 

نويسندگان: دکتر رضا برنجکار و سيد محسن موسوي




 

4. انتخاب و تنظيم عقلي احاديث
 

تفاوت راوي حديث با محدث و نيز متکلم، در آن است که راوي، فقط رواياتي را که از طرق مختلف به دستش رسيده است، بدون هيچ گونه تصرف، نقد و تحليلي براي ديگران نقل مي‌کند.
اگر راوي، دست به انتخاب و تنظيم احاديث بزند و آنها را به شکلي که خود مي‌خواهد و مي‌پسندد، ارائه کند، بي‌ترديد، با پشتوانه‌اي از طرح، فکر، نقد و تحليل همراه خواهد بود.
فقيه و مجتهدي که احاديث فقهي را تبويب و تنظيم کرده و در قالب کتابي فقهي ـ حديثي ارائه مي‌کند، بي‌شک، روايات را آن گونه انتخاب کرده و به گونه‌اي سامان مي‌بخشد که منطبق بر اجتهاد او باشد
. شيخ صدوق، چنان که گفته‌اند، متکلم و محدثي نقاد حديث و داراي درايت فوق العاده در برخورد با احاديث و چينش و تبويب آن بوده است.
او هنگامي به نگارش کتاب التوحيد دست زده است که دهه ي پاياني عمرش را مي‌گذراند. بنا بر اين بسياري از کتاب‌ هايي را که پيش از عصر او و همزمان با حياتش در اين موضوع نگاشته شده است، ديده و بررسيده است.
اين کتاب‌ها، شامل کتاب‌ هايي است که در حوزه‌ هاي حديثي و کلامي قم، ري، بغداد و. .. نوشته شده است. تنها در خانواده ي‌ صدوق دو کتاب ديگر با عنوان التوحيد وجود داشته است. (1)
همچنين کتاب الکافي با گستره ي فراوانش در باب مسائل اعتقادي بويژه توحيد، چنان که خود صدوق گفته است، در اختيارش بوده است. (2)
با توجه به مطالب پيش گفته، بايد پرسيد که چرا شيخ صدوق فقط اين دسته از روايات را در کتاب‌ هايش آورده است؟ و سوالاتي ديگر از جمله اين که:
1. چرا شيخ صدوق با توجه به نگارش کتاب‌ هايي از اين دست توسط ديگر عالمان، محدثان متکلمان، به تأليفي نو در اين باره دست زده است؟
2. چرا و چقدر از روايات کتابش را از کتاب پدر و اساتيد قمي‌اش برگرفته است؟
3. چرا بخش قابل توجهي از روايات کتاب التوحيد وي از مشايخ بغدادي، ماوراء النهري و گاه مشايخ اهل سنت است؟
4. چرا در بخش‌ هايي از اين کتاب، روايات مورد قبول خود را از کتاب‌ هاي اساتيدش درج نکرده است؟
5. چرا در بخش‌ هايي از کتاب، با توجه به فراواني احاديث در کتاب‌ هايي چون الکافي، حتي يک روايت از آن را نقل نکرده است؟
6. چرا در برخي از ابواب اين کتاب فصل‌ هايي دارد که رواياتش با روايات درج شده در کتاب‌ هاي هم‌عصرانش مغايرت يا گاه مخالفت دارد؟
و تمام اين پرسش‌ها در حالي مطرح مي شود که شيخ صدوق در تنظيم و تبويب هر يک از اين ابواب، کتاب‌ هاي مستقل و ابواب زيادي را پيش ديد داشته است که احاديث بسياري را به وي عرضه مي‌نمود. در مسير دريافت پاسخ اين پرسش‌ها، اين نتيجه ي کلي به دست مي‌آيد که شيخ صدوق در کتاب‌ هاي التوحيد، کمال الدين و ديگر کتاب‌ هاي موجود يا گمشده‌اش، همواره اين روش را مبنا قرار داده بود که در پشت صحنه ي درج يک حديث در يک باب و تشکيل يک باب در يک موضوع و يک کتاب، تحليل و استدلال‌ هايي عقلي داشته و بر اساس داده‌ هاي عقلي و نيز نقلي آن احاديث را نقد مي‌کرده است. به بياني روشن‌تر، هرگاه صدوق دست به قلم برده تا در موضوعي بر اساس احاديث بنگارد و کتاب يا رساله‌اي تأليف کند. مجموع احاديث آن موضوع را از ديد گذرانده و مطالعه مي‌کرد. سپس بر اساس اجتهاد کلامي خود و در نظر داشتن هماهنگي آن با آموزه‌ هاي شيعه اماميه نظر برگزيده را انتخاب کرده و تنها احاديثي را که با اين نظريه موافق بوده و در نظام طراحي شده ي وي جاي مي‌گرفت، در آن باب و فصل قرار مي‌داد.
او در رسيدن به نظريه ي برگزيده ي و در تطبيق هر يک از احاديث وارده با اين نظريه از معيار عقل براي سنجش احاديث و استدلال‌ هاي عقلي نانوشته و ناگفته براي اثبات هم‌آوايي اين احاديث با منظومه معارف و عقايد اسلامي استفاده کرده است.
شيخ صدوق، به کفايت، به اين شيوه ي‌ کار خود اشاره داشته است. وي در کتاب التوحيد در باب رؤيت خدا بيان مي‌دارد که برخي از روايات کتاب‌ هاي اساتيدش را در عين حالي که درست و مطابق با نظريه ي شيعه اماميه مي‌داند، اما براي دفع ضرر محتمل از ارائه اين احاديث در کتاب خود مي‌پرهيزد.
وي گمراه شدن برخي کم ‌خردان بر اثر مطالعه ي اين احاديث و اشاره رفتن انگشت اتهام اعتقاد به جبر و تشبيه را دلايل عدم ايراد اين احاديث در کتاب خود معرفي مي‌کند. بنابراين وي به سراغ تحليل و استدلال‌ و مددجويي از عقل رفته و در نهايت تسليم حکم عقل مي شود که براي جلوگيري از زيآن هاي احتمالي از انتخاب و ايراد احاديثي اين چنين پرهيز مي‌کند. (3)
همچنين وي به گزينش احاديث مناسب در بحث و تبادل نظر با مخالفان و نيز مناظره‌ها معتقد بوده است. به نظر وي بايد در انتخاب احاديثي که در مناظره‌ها مطرح مي شود، دقت کافي صورت گيرد تا نتيجه ي مطلوب از بحث يا مناظره حاصل گردد (4) .
اين نوع نگرش در انتخاب حديث حاصل تحليل‌ هاي عقلي پنهان و استدلال‌ هاي ناگفته است که صدوق به آن مبادرت مي‌ورزيده است.

5. عرضه حديث بر عقل و تأويل عقلي حديث
 

شيخ صدوق همچون ديگر محدثان خردگراي شيعه، اشکالات احتمالي موجود در احاديث را با سنجه عقل تشخيص داده و درصدد علاج آن و هماهنگ‌سازي آن با منظومه ي معارف اهل‌ بيت (عليهم السلام) برمي‌آيد. صدوق در بيان و تبيين گزاره‌ها و معارف ديني اماميه همواره در نظر دارد که اين نظريه‌ها به مخالفت با عقل و آموزه‌ هاي آن نينجامد. وي در موضوع رأي شيعه در باره ي غيبت امام زمان (عليه السلام) مي‌گويد:
و ليس في دعوانا هذه ـ غيبه ي الامام ـ إکذاب للحس و لا محال و لا دعوي تنکرها العقول. (5)
شيخ صدوق ارزيابي کلام و دريافت معنا را نيز کار عقل مي‌داند و مي‌گويد:
ربما وکل علم المعني الي العقول أن يتأمل الکلام. (6)
در بيان مصداق اين کارکرد عقلي مي‌توان گفت که در حقيقت، تأويل احاديث نتيجه عرضه حديث به عقل و دريافت اشکال محتوايي آن توسط عقل است.
يکي از نمونه‌ هاي نقد حديث از سوي شيخ صدوق، نظر وي در باره ي احاديث طبي است. صدوق اين احاديث را نه بر اساس آموزه‌ هاي قرآن و نه بر اساس اخبار اهل بيت (عليهم السلام)، بلکه بر اساس آموزه‌ هاي عقلي به نقد کشيده است. (7)
وي در ضمن برشماري برخي علل حديث در اين متن ـ که دستمايه ي کار ناقدان حديث است ـ احاديث طبي را فاقد اعتبار لازم براي استفاده ي عموم دانسته است.
وي همچنين حديثي را که در باره ي علت کنيه ي امام علي (عليه السلام) که أبا تراب نقل مي‌کند، به نقد کشيده و محتواي آن را نمي‌پذيرد. اين حديث بيان‌گر اختلاف و مجادله‌اي است که ميان آنها اتفاق افتاده و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله ) بين ايشان اصلاح فرموده است. شيخ صدوق، وقوع اين اختلاف را محال دانسته و مي‌گويد:
ليس هذا الخبر عندي بمعتمد، و لا هو علي بمعتقد في هذه العله ي، لان علياً و فاطمه ي( ماکان ليقع بينهما کلام يحتاج رسول‌الله (صلي الله عليه و آله ) الي الاصلاح بينهما. (8)
شيخ صدوق از دانشمندان خردورزي است که به تأويل ظاهر آيات و روايات در صورت تعارض با دلايل عقلي و نقلي اعتقاد داشته و در عمل موارد بسياري از آنها را تأويل کرده است.
کتاب التوحيد صدوق مملو از مواردي است که وي براي رد تهمت تشبيه و جبر به تأويل ظاهر آيات و روايات دست زده است. همچنين در رساله الاعتقادات برداشت خود را از اين آيات و روايات به صورت تأويل شده به نگارش درآورده است.
شيخ صدوق در مقدمه‌اش بر کتاب کمال الدين، کلامي از ابن قبه رازي در جواب شبهه‌اي نقل مي‌کند و تأويل صاحب کتاب را زير سؤال مي برد. اين نقل قول، نخست، نشان قبول داشتن مبناي ابن‌قبه و سپس رعايت آن در تأويلات صدوق است. حداقل امر، اين که صدوق به شرايط تأويل صحيح آگاه بوده است و آن چنين است که تأويل بايد مورد تأييد عقل و نقل باشد. کلام وي اين چنين است:
قال صاحب الکتاب بعد آيات من القرآن تلاها ينازع في تأويلها اشد منازعه ي و لم يؤيد تأويله بحجه ي عقل و لا سمع. (9)
وي همچنين در جاي ديگري از نوشته‌اش به لزوم مدلل بودن تأويل اشاره کرده و مي‌گويد:
و اعلموا ان صاحب الکتاب أشغل نفسه بعد ذلک بقراءه ي القرآن و تأويله علي من أحب، و لم يقل في شيء من ذلک «الدليل علي صحه ي تأويلي کيت و کيت»، و هذا شيء لا يعجز عنه الصبيان. (10)
در پي اعتقاد به اين قاعده وي در نقد و بررسي احاديث و اقوال ديگران نادرست بودن تأويل ايشان را گوشزد مي‌کند. (11)

6. تخصيص نقل با عقل
 

به نظر شيخ صدوق، گاه دليل عقلي است که گزاره ي نقل را مقيد ساخته يا تخصيص مي‌زند و گاه بر عکس؛ يعني دليل نقلي عموميت قضيه عقلي را محدود مي‌سازد.
وي در باره ي تخصيص دليل عقلي بر عموميت دليل نقلي و در تحليل و توضيح حديث منزلت «انت مني بمنزله ي هارون من موسي» سه بار از تخصيص زدن عقل سخن به ميان مي‌آورد. وي در آغاز بيانش مي‌گويد: اين قول دليل به همساني منزلت علي (عليه السلام) به پيامبر (صلي الله عليه و آله ) در همه ي اقوال نسبت به هارون و موسي (عليه السلام) است. سپس مي‌افزايد که عقل بر اين عموم تخصيص مي‌زند؛ زيرا مواردي هست که علي (عليه السلام) شبيه به هارون نيست، مانند برادري نسبي. متن سخن وي چنين است:
فهذا العقول يدل علي ان منزله ي علي منه في جميع احوله منزله ي هارون من موسي في جميع احواله إلا ما خصه الاستثناء الذي في نفس الخبر. فمن منازل هارون من موسي انه کان اخاً ولاده ي و العقل يخص هذه، و يمنع ان يکون النبي صلي الله عليه و آله مناهاً بقوله لان عليا لم يکن اخا ولاده ي و... . (12)
وي در باره ي تخصيص گزاره ي عام عقلي توسط نقل نيز چنين عمل کرده است. در بحث لزوم بعثت انبيا دريافت عقل را اين گونه بيان مي‌دارد که عقل حکم مي‌کند که در تمامي زمآنها بايد پيامبري از سوي خدا براي هدايت مردم ارسال گردد. اما با وجود گزاره ي نقلي مبني بر خاتميت نبوت با ارسال پيامبر اعظم حضرت محمد (صلي الله عليه و آله ) و پايان سلسله نبوت و آغاز وصايت اين گزاره عقلي عموميت خود را از دست مي‌دهد. وي مي‌گويد:
لولا أن القرآن نزل بأن محمد صلي الله عليه و آله خاتم الانبياء لوجب کون رسول في کل وقت. (13)
بنابراين روش شيخ صدوق در رويارويي با مواردي که تعارض ابتدايي و ظاهري ميان دلايل عقلي و نقلي وجود دارد، اين است که ميان اين دو دليل به گونه‌اي جمع کرده و محلي براي حل تعارض مي‌يابد. حال اگر نوع تعارض ميان گزاره‌ هاي نقلي و عقلي از نوع ابتدايي و ظاهري نبوده و به هيچ شکلي قابل حل و جمع نباشد، به ديگر بيان اگر تعارض مستقر شده و رابطه ي ميان آنها از نوع تباين باشد، نحوه ي برخورد با اين دو گزاره به گونه‌اي ديگر رقم خورده و بايد چاره‌اي ديگر براي حل اين تعارض جست.
شيخ صدوق در اين گونه موارد، دست به تأويل ظاهر متن قرآن و حديث زده و معنايي غير از ظاهر آن را اختيار مي‌نمايد. نمونه‌ هاي بسياري از تأويلات وي در لابلاي نوشته‌ هايش يافت مي شود. (14)

نتيجه‌
 

شيخ صدوق در قول و عمل همه کارکرد هاي عقل را در عرصه معرفت ديني به رسميت مي‌شناسد. او عقل را قوه کسب معرفت بلکه حقيقت و تمييز خير و شر و ارزيابي کننده صحت اقوال و افعال معرفي مي‌کند. همچنين برخي امور همچون حدوث جهان، ماهيت اجسام، اثبات صانع و اثبات اصل نبوت را حوزة اختصاصي عقل مي داند و برخي امور را حوزة اختصاصي نقل و ديگر امور را حوزة مشترك عقل و نقل.
صدوق در عمل نيز عقل گرايي خود را به نمايش مي گذارد. او احاديث اعتبار عقل را نقل كرده و خود در موارد مختلف به استدلال هاي عقلي و مناظره با مخالفان مي پردازد. او در مواجهه با نقل نيز از عقل استفاده مي كند. انتخاب و تنظيم عقلي احاديث، عرضة حديث بر عقل، تأويل عقلي احاديث و تخصيص نقل با عقل از اين موارد است.
بدين سان، شيخ صدوق در مقام هاي استنباط، تبيين، تنظيم، اثبات، رد شبهات و رد عقايد معارض از عقل بهره مي گيرد. هرچند به جهت رعايت اقتضائات زمان و مكان و وضعيت مخاطبان سعي مي كند مطالب عقلي خويش را غالباً در ذيل احاديث مطرح نمايد.
كتابنامه :
- انديشه هاي كلامي شيخ مفيد، مايكل مكدرموت، ترجمه احمد آرام، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامي دانشگاه مك گيل، اول، 1363 ش.
- علل الشرائع، ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن بابويه معروف به شيخ صدوق (م381ق)، نجف، مكتبه حيدريه، چاپ اوّل، 1386 ق.
- عيون اخبار الرضا، ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن بابويه معروف به شيخ صدوق (م281ق)، تحقيق: حسين اعلمي، بيروت، مؤسّسه اعلمي، چاپ اوّل، 1404 ق.
- كمال الدين و تمام النعمه، ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن بابويه معروف به شيخ صدوق (م381ق)، تحقيق: علي اكبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1405 ق.
- معاني الاخبار، ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن بابويه معروف به شيخ صدوق (م381ق) تحقيق: علي اكبر غفاريف قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ اوّل، 1361 ش.
- رجال النجاشي (فهرست اسماء مصنفي الشيعه)، ابوالعباس احمد بن علي النجاشي الكوفي، م 450 ق، قم، مؤسسه نشر اسلامي، پنجم، 1416 ق.
- تفسير و مفسران، محمد هادي معرفت، قم، تمهيد، سوم، 1385 ش.
- الخصال، ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن بابويه معروف به شيخ صدوق (م381ق)، تحقيق: علي اكبر غفاري، قم: مؤسسّه نشر اسلامي، چاپ دوم، 1403 ق.
- الاعتقادات في دين الاماميه، محمد بن علي بن حسين بن بابويه معروف به شيخ صدوق (م381ق)، تحقيق: عصام بعد السيد، بيروت: دار المفيد، چاپ دوم، 1414 ق.
- تصحيح اعتقادات الأماميه، ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان عكبري بغدادي معروف به شيخ مفيد (م413ق)، تحقيق: حسين درگاهي، بيروت، دارالمفيد، چاپ دوم، 1414 ق.
- الامالي، ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن بابويه معروف به شيخ صدوق (م381ق)، تحقيق: قم: مؤسسه بعثت، چاپ اوّل، 1417 ق.
- كتاب من لايحضره الفقيه، ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن بابويه معروف به شيخ صدوق (م381ق)، تحقيق: علي اكبر غفاري، قم، مؤسسّه نشر اسلامي، چاپ دوّم، 1404ق.
- التوحيد، ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن بابويه معروف به شيخ صدوق (381ق)، تحقيق: سيدهاشم حسيني تهراني، قم، مؤسسّه نشر اسلامي، چاپ اوّل، 1398 ق.
- آشنايي با علوم اسلامي، رضا برنجكار، هران: سمت و طه، سوم، 1384 ش.
- المقنع، محمد بن علي بن حسين بن بابويه معروف به شيخ صدوق (م381ق)، تحقيق: مؤسسّه امام هادي(ع)، قم، مؤسسّه امام هادي(ع)، چاپ اوّل، 1415 ق.
- مجالس المؤمنين، قاضي نورالله شوشتري، تهران، كتابفروشي اسلاميه، سوم، 1365 ش.

پي نوشت ها :
 

1) اين كتاب ها به قلم پدر و برادر بزرگوارش به نگارش درآمده است. براي اطلاع بيشتر؛ ر.ك: رجال النجاشي، ص261، رقم 684 و ص68، رقم 163 .
2) كتاب من لايحضره الفقيه، ج4، ص534 .
3) التوحيد، ص119 .
4) معاني الاخبار، ص67 .
5) كمال الدين و تمام النعمه، ص93 .
6) معاني الاخبرا، ص73 .
7) الاعتقادات في دين الاماميه، ص115 .
8) علل الشرايع، ج1، ص156 .
9) كمال الدين و تمام النعمه، ص118 .
10) همان، ص125 .
11) همان، ص659 .
12) معاني الاخبار، ص75 .
13) كمال الدين و تمام النعمه، ص4 .
14) بخشي از اين تأويلات در مبحث تأويل از فصل نشانه هاي عقل گرايي صدوق خواهد آمد.
 

منبع: نشريه علوم حديث شماره 57



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما