عزت حسيني در شعر مسيحي
حجت الاسلام و المسلمين محمد رضا زائري
کساني که بدون دلبستگيهاي عاطفي يا باورهاي اعتقادي شيعي با حماسه کربلا و شخصيت عظيم و آسماني سيدالشهدا(ع) آشنا شدهاند و از قيام و جهاد و شهادت بينظير او شنيده يا خواندهاند، به ميزان سلامت فطرت و وجدان خود و به اندازه انصاف و صداقتشان گمشده حقيقت را در اين نهضت بزرگ و خونين يافتهاند. شايد از اين روست که مهاتما گاندي نهضت کربلا را الگوي نجات ميبيند و ميگويد: «از حسين آموختم چگونه در مظلوميت پيروز باشم.»
خورشيد حقيقت هر چه هم به ابرهاي ظلماني جهالت و ظلم پوشانده شود، همچنان ميدرخشد و جويندگان نور را به سوي خود جذب ميکند. در طول تاريخ اسلام از آغاز دعوت پيامبر اکرم و ايمانآوردن بسياري از راهبان چشمانتظار مسيحي و همراهي و همدلي نجاشي، پادشاه مسيحي حبشه، تا امروز نمونههاي فراوان از اين ايمان و باور مشاهده ميشود.
تاريخ نمونههاي متعدد از کساني نقل ميکند که بدون بغض و تعصب به حق اعتراف کردهاند و آن را پذيرفتهاند و چون زندانبان مسيحي تسليمش شدهاند. در دوران خلافت، عباسيان که اوج حضور چهرههاي مسيحي در دربار خلافت با مناصب گوناگون (عمدتاً اقتصادي) است، در بسياري از موارد کار نگهباني زندانها را به مسيحيان ميسپردند، به اميد اين که کمتر ترحم و تأثر داشته باشند. يکي از اين زندانبانهاي مسيحي، زنداني خود در زندان کوفه را روزها روزهدار و شبها در نماز ميبيند. وي از برترين اهل کوفه سراغ ميگيرد، کساني را به او معرفي ميکنند؛ اما وقتي در رفتارشان دقيق ميشود، جز توجه به دنيا نميبيند و از اين رو به سوي زنداني خود برمي گردد و مسلمان ميشود و ميگويد: «هر خدايي که او دارد ميپرستم و هر آييني که دارد آيين من است.»1
اينگونه تأثيرپذيري از اسلام و مسلمانان بيشتر زماني ديده ميشود که تماس و ارتباط نزديک وجود دارد. آمارها نشان ميدهند، اکثر کساني که مسلمان شدهاند متأثر از دوستان و همسايگان و همکاران مسلمان خود به اين آيين روي آوردهاند.2
شايد مهمترين عامل فشارها و سختگيريهاي مادي و معنوي دولتهاي غربي بر اقليتهاي رو به گسترش مسلمان به دليل همين تأثيرگذاري باشد؛ زيرا تشنگي و نياز روحي و فکري چنين کساني با مشاهده نمونههاي عملي و واقعي جواب پيدا ميکند. موج وسيع اسلامگرايي در جهان پس از وقوع انقلاب اسلامي در ايران و رويداد عظيم تغيير مذهب در برخي کشورهاي عربي بعد از پيروزي حزبالله لبنان نمونهاي از اين حقيقت است. کساني که چندين دهه خفت و خواري در مقابل دشمن را تحمل کرده و از سران و حاکمان کشورهاي عربي جز تسليم و ذلت نديده بودند، اکنون با گروهي کم شمار روبه رو بودند که رژيم اشغالگر قدس و آمريکا در مقابل ايمان و استواريشان به زانو در آمده بود.
اهل جنوب لبنان ــ چه مسلمان و چه مسيحي ــ که در طول سالها از نزديک، تجاوزها و غارتگريهاي صهيونيسم را شاهد بودهاند و بهيقين دريافتهاند که جز مقاومت راهي براي سعادتمندي و عزت ندارند، ريشههاي اين مقاومت و پايداري را در حقجويي و شهادتطلبي نهضت کربلا مييابند و اين باور تاريخي در ادبيات متعهد و معاصر لبنان مشهود است.
يکي از مهمترين عناصر در اشعار و نوشتههاي ادباي مسيحي لبنان همين توجه به بُعد حماسي در نهضت عظيم سيدالشهداست. اين موضوع به منزله يکي از عناصر مهم در شکلگيري باور عمومي عامه مردم و مسيحيان لبنان بهويژه در جنوب نسبت به مقاومت و جايگاه حزبالله خود به صورت مستقل ارزش پژوهش دارد. اين بُعد حماسي و ارزشي در اساس مفهوم عاشورا و نهضت امام حسين (ع) و امتداد اين رويکرد در شرايط روز در ادب مسيحي معاصر به شکل برجسته ديده ميشود.
چيزي که شايد امروز ما در ايران به مرور از آن دور و دورتر شده ايم. در سالهاي آغازين شکلگيري انقلاب اسلامي اين عنصر در ادبيات آييني ما به وضوح ديده ميشد؛ اما بهتدريج جنبههاي احساسي و عاطفي برجستهتر شده و گاه متأثر از اسباب مختلف خواسته و ناخواسته به نوعي عوامگرايي مبتذل مبتلا شده است.
هرچند نميتوان جنبههاي عاطفي و احساسي اين موضوع را ناديده گرفت، شک نيست که بخشي از اين جنبههاي عاطفي حاصل معرفت و شناخت مقام و جايگاه ولايي امام و اهل بيت او (ع) است، و آنچه بايد به آن تأکيد کرد، اهميت و جايگاه معرفت در عزاداري حسيني است.
در طول تاريخ شيعه، اين عزاداريها مهمترين وسيله انتقال معارف بوده و به تعبير بنيانگذار جمهوري اسلامي محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است.
اگر شعر آييني از عنصر معرفتي و يادآوري حقايق شيعي، تبيين اهداف عالي قيام سيدالشهدا (ع) و تأکيد بر عناصر اساسي اين نهضت الهي چون عدالت خواهي، جهاد، حق طلبي، امر به معروف و نهي از منکر، خالي يا کمبهره باشد، از هدف اساسي خود دور مانده است. مطلوب است که چنين عناصري در قالب و ظرف ادبي و هنري متناسب با شرايط مخاطب و اقتضاي زمان ريخته شوند و در پوششي از جنس احساس و عاطفه به گوش و چشم مخاطب انتقال يابند.
امروز اين جنبه در شعر و ادبيات عاشورايي مسيحي لبنان واضحتر ديده ميشود. اين اتفاق که ميتوان آن را گونه ادبي جديدي برشمرد، از اين عناصر بهخوبي بهره برده و از آنجا که شرايط سياسي و اجتماعي منطقه و رويارويي با دشمنان خارجي و مزدوران داخلي نيز فقدان و حسرت چنين ارزشهايي را سبب ميشد؛ به عناصري چون عزتمندي و شجاعت و قيام علوي در نهضت کربلا بسيار توجه داشته است؛ البته در اين ميان نميتوان منکر خصوصيتهاي فردي شاعران و نويسندگان شد.
چه بخواهيم و چه نخواهيم، کسي چون «جورج شکور» که حتي در زندگي فردي، داراي نوعي مناعت طبع و آزادگي است و در يکي از اشعار خود ميگويد: «هنگام مرگ جنازهام از تشييعکنندگان پيشي خواهد گرفت و با چنگ خود، گور را حفر خواهد کرد تا حتي منت گورکن هم بر سرم نباشد!» بيش از ديگران به اين عناصر در قيام عاشورا توجه ميکند.
به طور طبيعي کسي چون جوزفهاشم که بهصراحت به پيشينه شيعي، اصالت حسيني و سيادتهاشمي خاندان خود افتخار ميکند و ميسرايد که: «منهاشمي هستم و از آن خاندان پاکم و خون آن خاندان پاک در رگهايم جاري است.» بيش از ديگران احساس ارتباط و تعلق بدين ارزشهاي بزرگ و عظيم دارد.
از اين رو چنين شاعران و نويسندگان و انديشمنداني که از بيرون و بدون پيشداوري اعتقادي يا عاطفي با ابعاد گوناگون حادثه کربلا آشنا شدهاند، به اين عناصر بيشتر توجه کرده و گاه از کمتوجهي شيعيان به اين ابعاد و اکتفا به جنبة عزاداري و سوگواري گلايه دارند.
نکتة جالب توجه در بسياري از اين آثار بهرهگيري آنان از کلمات و عبارات سيدالشهدا و زينب کبري در مسير حوادث مختلف است تا جايي که بسياري از اشعار آنان حاوي متن اين عبارات و کلمات است و اين موضوع خود بر غناي معرفتي اين گونه ادبي ميافزايد؛ بهويژه با توجه به اين نکته که صاحب اثر از پيروان اهل بيت نيست.
نمونههايي که در اينجا ذکر ميکنيم، تنها مثالهايي پراکنده براي تبيين موضوع است و جا دارد براي بررسي اين گونة ادبي خاص، مطالعه و تحقيق مستقلي صورت گيرد.
يکي از ادبا و نويسندگان برجستهاي که اين ويژگي در آثارش به وضوح ديده ميشود، «بولس سلامه» اديب و شاعر برجسته لبناني است.
او که در اشعار گوناگون خود، درباره امير مؤمنان (ع) و سيدالشهدا (ع) به بيان مراتب عشق و اخلاص و اعتقاد و دلبستگي پرداخته، مينويسد:
«شاعر عرب چه مسلمان باشد و چه مسيحي، به اسلام مديون است؛ چرا که ممکن نيست قلمي به فصاحت برگيرد مگر آن که نمياز باران قرآن قلمش راتر ميکند و نميتواند سُرمه بيان در چشمي کشد جز آن که از سبزه زار اين آيين بهره گيرد. و من از کودکي شيفته قرآن مجيد و تاريخ اسلام بودهام و هرگاه شهادت امير مؤمنان و فرزندش حسين (عليهالسلام) را به خاطر ميآوردهام، شعلة ياري حق و ستيز با باطل در سينهام زبانه ميکشيده است.»3
«شايد کسي اعتراض کند و بگويد كه چرا يک مسيحي به تشريح تاريخ اسلام پرداخته است... آري من مسيحيام؛ ولي مسيحي يي که افقي گسترده دارد، نه منظري تنگ... اکنون ميتواني مرا از شيعيان بهشمار آوري... اگر تشيع يعني محبت علي و اهل بيت بزرگوار و پاک او و قيام عليه ظلم و دردمندي از آنچه بر سر حسين و فرزندانش آمد، اگر شيعه اين است من شيعهام.»4
جورج شکور در قصيدة «حماسه حسين» چنين مينويسد: «يزيد او را تهديد کرد؛ اما آيا ميتوان با فاسقان در حکومت بيعت کرد؟ حسين چون شمشيري بُرنده پاسخ قاطع «نه» داد و پيشواي حق در گفتن «نه» ميخروشد. گفت: «از جدّم، پيامبر خدا شنيدم که اين تسليم را بر ما حرام کرد و خاندان ابوسفيان حق حاکميت بر مسلمانان را ندارد. اساس و قاعده آزادگي، حقيقتي است که آن را زير پا نميگذارم و اين سرّ قدسي را جز آزادگان، پاسباني نميتوانند کرد.»
«جورج زکي حاج» نيز در «قصيده الحسين» چنين ميسرايد: «از روزصفين که حاکمان ظالم بر سر کارند، کمان عدالت شکسته است و با ظلم چه کسي ميستيزد جز سرافرازاني که همچون اهل بيت رسول خدا حيات خود را براي ياري حق وقف کرده اند؟اي حسين... تو را در ميانه ميدان ميبينم که چون قهرماني از بهشت خداوند فراتر از همه آدميان با شر ميجنگد و به قدرت ايمان، بر آن پيروز ميشود... چون شير در ميانشان ايستادي و آن گرگان را پس زدي، خوشا مرگي چنين که عظمت را از دين وام ميگيرد.»
و جوزفهاشم در قصيدة «ذکري اهل البيت» ميگويد: «فرزند فاطمه و علي! آيا عظمتي بالاتر از اين در قلهها هست؟اي کسي که همه بزرگيها و بزرگواريها را به ارث بردهاي، وسوسههاي رنگارنگ دنيا تو را نفريفت و روح با عظمت خود را نذر قربانيشدن کردي... و چون شرک و فساد، عالم را فرا گرفت، خداوند، اهل بيت را براي مغفرت بندگان چون مشعلي برانگيخت تا حق را در ميان امتها نشر دهند... اگر شما نبوديد هيچ پرچم الهي برافراشته نميشد، تو تنها امام شيعيان خود نيستي، بلکه پيشواي همه خلايق و بندگاني که جايگاه ايمان را در زمين بر فراز بردي...»
و آنگاه پس از شرح جنايتهاي صهيونيسم و مظلوميت مردم در جنوب لبنان مينويسد:"هاناي مردم، به هر کس اقتدا کنيد با او خواهيد بود، و هر کس به «اهل بيت» راه جويد، سود خواهد برد؛ در دنيا و آخرت پا بر جاي پاي آنها بگذاريد که حق با غير آنها برايتان برپا نخواهد شد.»
اما در اين ميان، گفتار شورانگيز «نصري سلهب» در آغاز کتاب «في خطي علي» بيش از همه خواندني است. او پس از ياد عظمت و جهاد اميرمؤمنان و نياز و احتياج عصر جديد به مانند او مينويسد:
«حسين ــ عليهالسلام ــ و خاندانش در کربلا مرگ را در آغوش کشيدند و از اين رو تا ابد در وجدان مردمان ماندگار شدند؛ اما ما بر خاکي که مورد اهانت واقع شده، زندگي کرديم و هر روز ذليل و بيکرامت نفس کشيديم. چرا در راه وطن غارت شده و امت مجروح و کرامت خونينمان به ميدان جهاد قدم نگذاريم؟ چرا با حسين، قهرمان کربلا ــ بلکه قهرمان همه روزگاران ــ که در مسير علي عليهالسلام رفت، با زبان و عمل فرياد نزنيم که:
مردانه پيش ميروم که مرگ بر جوانمرد حقيقي و مسلمان مجاهد ننگ نيست. اگر زنده بمانم پشيمان نميشوم و اگر بميرم سرزنش نخواهيم شد؛ زيرا اين براي ذلت انسان کافي است که زير بار زور زنده بماند.
اي سالار شهيدان! بگذار من که به راهت قدم گذاشتهام با کلامي صريح که از دلي زخم خورده بر ميآيد بگويم كه من از سرزمين ناقوسهاي غمگين و گلدستههاي خاموشم. من از سرزمين کليساهاي فرزند مرده و مساجد زخم خوردهام.
من از سرزمين کرامتهاي قربانيشده گريختهام و از کساني که بر من حمله آوردند، فرار کردهام؛ زيرا من، تو و ياد تو را فراموش کرده بودم و بر تعاليم انجيل و قرآن چشم بسته بودم.
آمدهام تا در راه تو گام بگذارم و از تو شعلهاي برگيرم که در درونم عظمت را روشن کند و نخست بردشمن درون خود پيروز شوم و آنگاه بر دشمن بيرون که خوارم کرده و سرزمينم را آلوده و حرمتها را لگدمال کرده است.»
آثار و نوشتههاي «ادموند رزق»، حقوقدان و اديب برجسته لبناني نيز از اين نظر بسيار در خور توجه است. وي که از جواني به سخنراني در مجالس حسيني ميپرداخت، توفيق زيارت کربلا را نيز پيدا کرده و ميگفت: «من هم ميگويم: يا ليتني کنت معکم.»
وي در بعضي از مقالات خود چنين مينويسد: «هيچ کارواني را در تاريخ سراغ ندارم که آرزو کنم در ميانشان باشم، مانند کارواني که از حجاز به رهبري فرزند علي و زهرا به عراق ميرفت تا با فداکردن خود حق را زنده کند.
هيچگاه دلم نميخواسته تيري بيفکنم يا نيزهاي بيندازم؛ مگر آن روزي که در نوباوگي، داستان حسين را شنيدم که تنها و غريب بر شمشيرش تکيه کرده و ياري ميطلبد.
... بين مردان و تصميمهايشان ارتباط و رابطهاي رودرروست؛ مردان تصميم ميسازند و تصميم مردان را برميآورد. به من بگو چگونه تصميم ميگيري تا بگويم تو کيستي! آن است که چهرهات را ترسيم ميکند و هويتت را آشکار ميسازد و جايگاه تو را در ميان مردان تعيين ميکند و موقعيت تو را در خط زمان مشخص ميسازد. مردان هنگام تصميمگرفتن دو گونهاند؛ يکي که تصميم ميسازد و ديگري که تسليم آن ميشود. والاترين تصميم، فداشدن است؛ زيرا قدرت در آن است هرچند که ظاهرش به ناتواني ماند.
... هنوز قتل و جنايت [يزيديان] پايان نيافته است. امام حسين، فرزند علي و زهرا، شهيد کربلا از هزار و چهارصد سال پيش تاکنون هنوز دارد، چندباره کشته ميشود، در «اقليم التفاح»! آيا مقدّر است که اقليم التفّاح، کربلايي ديگر باشد؟»
شايد کمترين نتيجه مطالعه و مرور اين نمونهها و قطعههاي بسيار ديگر و آثار مشابه، اين شود که در رويکرد و مسير فعلي شعر آييني فارسي معاصر و لجامگسيختگي نوحهسرايي و نشر متون و اشعار مورد استفاده در مجالس حسيني به تأمل بنشينيم؛... «فأين تذهبون؟».
کافي است تنها بعضي از اين مضامين را در کنار مضامين رايج اين روزها در برخي مجالس عزاداري قرار دهيم تا فاصلة ميان ارزشهايي چون عدالتخواهي، ايثار، حقطلبي، مردانگي، انتخاب و جهاد را با تعابيري چون مژگان سياه، چشم قشنگ و ابروي کماني و... آشکار شود.
آيا زمان آن فرا نرسيده که به اهداف اساسي اين مجالس و خطوطي که پيشواي مذهب جعفري (سلام الله عليه) ترسيم کرده، برگرديم و به جاي ميداندادن به حال و هواي شخصي، اميال فردي، تشخيص و فهم خود، راه را براي تابش خورشيد هدايت آل الله بگشاييم؟ و از سرانجام نفسانيتها و خودخواهيها حتي به گمان خيرخواهي و خدمت بهراسيم؟... «ألم يأن للذين آمنوا أن تخشع قلوبهم لذکرالله؟»
*
نشريه موعود، ش 130 و 131
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
کساني که بدون دلبستگيهاي عاطفي يا باورهاي اعتقادي شيعي با حماسه کربلا و شخصيت عظيم و آسماني سيدالشهدا(ع) آشنا شدهاند و از قيام و جهاد و شهادت بينظير او شنيده يا خواندهاند، به ميزان سلامت فطرت و وجدان خود و به اندازه انصاف و صداقتشان گمشده حقيقت را در اين نهضت بزرگ و خونين يافتهاند. شايد از اين روست که مهاتما گاندي نهضت کربلا را الگوي نجات ميبيند و ميگويد: «از حسين آموختم چگونه در مظلوميت پيروز باشم.»
خورشيد حقيقت هر چه هم به ابرهاي ظلماني جهالت و ظلم پوشانده شود، همچنان ميدرخشد و جويندگان نور را به سوي خود جذب ميکند. در طول تاريخ اسلام از آغاز دعوت پيامبر اکرم و ايمانآوردن بسياري از راهبان چشمانتظار مسيحي و همراهي و همدلي نجاشي، پادشاه مسيحي حبشه، تا امروز نمونههاي فراوان از اين ايمان و باور مشاهده ميشود.
تاريخ نمونههاي متعدد از کساني نقل ميکند که بدون بغض و تعصب به حق اعتراف کردهاند و آن را پذيرفتهاند و چون زندانبان مسيحي تسليمش شدهاند. در دوران خلافت، عباسيان که اوج حضور چهرههاي مسيحي در دربار خلافت با مناصب گوناگون (عمدتاً اقتصادي) است، در بسياري از موارد کار نگهباني زندانها را به مسيحيان ميسپردند، به اميد اين که کمتر ترحم و تأثر داشته باشند. يکي از اين زندانبانهاي مسيحي، زنداني خود در زندان کوفه را روزها روزهدار و شبها در نماز ميبيند. وي از برترين اهل کوفه سراغ ميگيرد، کساني را به او معرفي ميکنند؛ اما وقتي در رفتارشان دقيق ميشود، جز توجه به دنيا نميبيند و از اين رو به سوي زنداني خود برمي گردد و مسلمان ميشود و ميگويد: «هر خدايي که او دارد ميپرستم و هر آييني که دارد آيين من است.»1
اينگونه تأثيرپذيري از اسلام و مسلمانان بيشتر زماني ديده ميشود که تماس و ارتباط نزديک وجود دارد. آمارها نشان ميدهند، اکثر کساني که مسلمان شدهاند متأثر از دوستان و همسايگان و همکاران مسلمان خود به اين آيين روي آوردهاند.2
شايد مهمترين عامل فشارها و سختگيريهاي مادي و معنوي دولتهاي غربي بر اقليتهاي رو به گسترش مسلمان به دليل همين تأثيرگذاري باشد؛ زيرا تشنگي و نياز روحي و فکري چنين کساني با مشاهده نمونههاي عملي و واقعي جواب پيدا ميکند. موج وسيع اسلامگرايي در جهان پس از وقوع انقلاب اسلامي در ايران و رويداد عظيم تغيير مذهب در برخي کشورهاي عربي بعد از پيروزي حزبالله لبنان نمونهاي از اين حقيقت است. کساني که چندين دهه خفت و خواري در مقابل دشمن را تحمل کرده و از سران و حاکمان کشورهاي عربي جز تسليم و ذلت نديده بودند، اکنون با گروهي کم شمار روبه رو بودند که رژيم اشغالگر قدس و آمريکا در مقابل ايمان و استواريشان به زانو در آمده بود.
اهل جنوب لبنان ــ چه مسلمان و چه مسيحي ــ که در طول سالها از نزديک، تجاوزها و غارتگريهاي صهيونيسم را شاهد بودهاند و بهيقين دريافتهاند که جز مقاومت راهي براي سعادتمندي و عزت ندارند، ريشههاي اين مقاومت و پايداري را در حقجويي و شهادتطلبي نهضت کربلا مييابند و اين باور تاريخي در ادبيات متعهد و معاصر لبنان مشهود است.
يکي از مهمترين عناصر در اشعار و نوشتههاي ادباي مسيحي لبنان همين توجه به بُعد حماسي در نهضت عظيم سيدالشهداست. اين موضوع به منزله يکي از عناصر مهم در شکلگيري باور عمومي عامه مردم و مسيحيان لبنان بهويژه در جنوب نسبت به مقاومت و جايگاه حزبالله خود به صورت مستقل ارزش پژوهش دارد. اين بُعد حماسي و ارزشي در اساس مفهوم عاشورا و نهضت امام حسين (ع) و امتداد اين رويکرد در شرايط روز در ادب مسيحي معاصر به شکل برجسته ديده ميشود.
چيزي که شايد امروز ما در ايران به مرور از آن دور و دورتر شده ايم. در سالهاي آغازين شکلگيري انقلاب اسلامي اين عنصر در ادبيات آييني ما به وضوح ديده ميشد؛ اما بهتدريج جنبههاي احساسي و عاطفي برجستهتر شده و گاه متأثر از اسباب مختلف خواسته و ناخواسته به نوعي عوامگرايي مبتذل مبتلا شده است.
هرچند نميتوان جنبههاي عاطفي و احساسي اين موضوع را ناديده گرفت، شک نيست که بخشي از اين جنبههاي عاطفي حاصل معرفت و شناخت مقام و جايگاه ولايي امام و اهل بيت او (ع) است، و آنچه بايد به آن تأکيد کرد، اهميت و جايگاه معرفت در عزاداري حسيني است.
در طول تاريخ شيعه، اين عزاداريها مهمترين وسيله انتقال معارف بوده و به تعبير بنيانگذار جمهوري اسلامي محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است.
اگر شعر آييني از عنصر معرفتي و يادآوري حقايق شيعي، تبيين اهداف عالي قيام سيدالشهدا (ع) و تأکيد بر عناصر اساسي اين نهضت الهي چون عدالت خواهي، جهاد، حق طلبي، امر به معروف و نهي از منکر، خالي يا کمبهره باشد، از هدف اساسي خود دور مانده است. مطلوب است که چنين عناصري در قالب و ظرف ادبي و هنري متناسب با شرايط مخاطب و اقتضاي زمان ريخته شوند و در پوششي از جنس احساس و عاطفه به گوش و چشم مخاطب انتقال يابند.
امروز اين جنبه در شعر و ادبيات عاشورايي مسيحي لبنان واضحتر ديده ميشود. اين اتفاق که ميتوان آن را گونه ادبي جديدي برشمرد، از اين عناصر بهخوبي بهره برده و از آنجا که شرايط سياسي و اجتماعي منطقه و رويارويي با دشمنان خارجي و مزدوران داخلي نيز فقدان و حسرت چنين ارزشهايي را سبب ميشد؛ به عناصري چون عزتمندي و شجاعت و قيام علوي در نهضت کربلا بسيار توجه داشته است؛ البته در اين ميان نميتوان منکر خصوصيتهاي فردي شاعران و نويسندگان شد.
چه بخواهيم و چه نخواهيم، کسي چون «جورج شکور» که حتي در زندگي فردي، داراي نوعي مناعت طبع و آزادگي است و در يکي از اشعار خود ميگويد: «هنگام مرگ جنازهام از تشييعکنندگان پيشي خواهد گرفت و با چنگ خود، گور را حفر خواهد کرد تا حتي منت گورکن هم بر سرم نباشد!» بيش از ديگران به اين عناصر در قيام عاشورا توجه ميکند.
به طور طبيعي کسي چون جوزفهاشم که بهصراحت به پيشينه شيعي، اصالت حسيني و سيادتهاشمي خاندان خود افتخار ميکند و ميسرايد که: «منهاشمي هستم و از آن خاندان پاکم و خون آن خاندان پاک در رگهايم جاري است.» بيش از ديگران احساس ارتباط و تعلق بدين ارزشهاي بزرگ و عظيم دارد.
از اين رو چنين شاعران و نويسندگان و انديشمنداني که از بيرون و بدون پيشداوري اعتقادي يا عاطفي با ابعاد گوناگون حادثه کربلا آشنا شدهاند، به اين عناصر بيشتر توجه کرده و گاه از کمتوجهي شيعيان به اين ابعاد و اکتفا به جنبة عزاداري و سوگواري گلايه دارند.
نکتة جالب توجه در بسياري از اين آثار بهرهگيري آنان از کلمات و عبارات سيدالشهدا و زينب کبري در مسير حوادث مختلف است تا جايي که بسياري از اشعار آنان حاوي متن اين عبارات و کلمات است و اين موضوع خود بر غناي معرفتي اين گونه ادبي ميافزايد؛ بهويژه با توجه به اين نکته که صاحب اثر از پيروان اهل بيت نيست.
نمونههايي که در اينجا ذکر ميکنيم، تنها مثالهايي پراکنده براي تبيين موضوع است و جا دارد براي بررسي اين گونة ادبي خاص، مطالعه و تحقيق مستقلي صورت گيرد.
يکي از ادبا و نويسندگان برجستهاي که اين ويژگي در آثارش به وضوح ديده ميشود، «بولس سلامه» اديب و شاعر برجسته لبناني است.
او که در اشعار گوناگون خود، درباره امير مؤمنان (ع) و سيدالشهدا (ع) به بيان مراتب عشق و اخلاص و اعتقاد و دلبستگي پرداخته، مينويسد:
«شاعر عرب چه مسلمان باشد و چه مسيحي، به اسلام مديون است؛ چرا که ممکن نيست قلمي به فصاحت برگيرد مگر آن که نمياز باران قرآن قلمش راتر ميکند و نميتواند سُرمه بيان در چشمي کشد جز آن که از سبزه زار اين آيين بهره گيرد. و من از کودکي شيفته قرآن مجيد و تاريخ اسلام بودهام و هرگاه شهادت امير مؤمنان و فرزندش حسين (عليهالسلام) را به خاطر ميآوردهام، شعلة ياري حق و ستيز با باطل در سينهام زبانه ميکشيده است.»3
«شايد کسي اعتراض کند و بگويد كه چرا يک مسيحي به تشريح تاريخ اسلام پرداخته است... آري من مسيحيام؛ ولي مسيحي يي که افقي گسترده دارد، نه منظري تنگ... اکنون ميتواني مرا از شيعيان بهشمار آوري... اگر تشيع يعني محبت علي و اهل بيت بزرگوار و پاک او و قيام عليه ظلم و دردمندي از آنچه بر سر حسين و فرزندانش آمد، اگر شيعه اين است من شيعهام.»4
جورج شکور در قصيدة «حماسه حسين» چنين مينويسد: «يزيد او را تهديد کرد؛ اما آيا ميتوان با فاسقان در حکومت بيعت کرد؟ حسين چون شمشيري بُرنده پاسخ قاطع «نه» داد و پيشواي حق در گفتن «نه» ميخروشد. گفت: «از جدّم، پيامبر خدا شنيدم که اين تسليم را بر ما حرام کرد و خاندان ابوسفيان حق حاکميت بر مسلمانان را ندارد. اساس و قاعده آزادگي، حقيقتي است که آن را زير پا نميگذارم و اين سرّ قدسي را جز آزادگان، پاسباني نميتوانند کرد.»
«جورج زکي حاج» نيز در «قصيده الحسين» چنين ميسرايد: «از روزصفين که حاکمان ظالم بر سر کارند، کمان عدالت شکسته است و با ظلم چه کسي ميستيزد جز سرافرازاني که همچون اهل بيت رسول خدا حيات خود را براي ياري حق وقف کرده اند؟اي حسين... تو را در ميانه ميدان ميبينم که چون قهرماني از بهشت خداوند فراتر از همه آدميان با شر ميجنگد و به قدرت ايمان، بر آن پيروز ميشود... چون شير در ميانشان ايستادي و آن گرگان را پس زدي، خوشا مرگي چنين که عظمت را از دين وام ميگيرد.»
و جوزفهاشم در قصيدة «ذکري اهل البيت» ميگويد: «فرزند فاطمه و علي! آيا عظمتي بالاتر از اين در قلهها هست؟اي کسي که همه بزرگيها و بزرگواريها را به ارث بردهاي، وسوسههاي رنگارنگ دنيا تو را نفريفت و روح با عظمت خود را نذر قربانيشدن کردي... و چون شرک و فساد، عالم را فرا گرفت، خداوند، اهل بيت را براي مغفرت بندگان چون مشعلي برانگيخت تا حق را در ميان امتها نشر دهند... اگر شما نبوديد هيچ پرچم الهي برافراشته نميشد، تو تنها امام شيعيان خود نيستي، بلکه پيشواي همه خلايق و بندگاني که جايگاه ايمان را در زمين بر فراز بردي...»
و آنگاه پس از شرح جنايتهاي صهيونيسم و مظلوميت مردم در جنوب لبنان مينويسد:"هاناي مردم، به هر کس اقتدا کنيد با او خواهيد بود، و هر کس به «اهل بيت» راه جويد، سود خواهد برد؛ در دنيا و آخرت پا بر جاي پاي آنها بگذاريد که حق با غير آنها برايتان برپا نخواهد شد.»
اما در اين ميان، گفتار شورانگيز «نصري سلهب» در آغاز کتاب «في خطي علي» بيش از همه خواندني است. او پس از ياد عظمت و جهاد اميرمؤمنان و نياز و احتياج عصر جديد به مانند او مينويسد:
«حسين ــ عليهالسلام ــ و خاندانش در کربلا مرگ را در آغوش کشيدند و از اين رو تا ابد در وجدان مردمان ماندگار شدند؛ اما ما بر خاکي که مورد اهانت واقع شده، زندگي کرديم و هر روز ذليل و بيکرامت نفس کشيديم. چرا در راه وطن غارت شده و امت مجروح و کرامت خونينمان به ميدان جهاد قدم نگذاريم؟ چرا با حسين، قهرمان کربلا ــ بلکه قهرمان همه روزگاران ــ که در مسير علي عليهالسلام رفت، با زبان و عمل فرياد نزنيم که:
مردانه پيش ميروم که مرگ بر جوانمرد حقيقي و مسلمان مجاهد ننگ نيست. اگر زنده بمانم پشيمان نميشوم و اگر بميرم سرزنش نخواهيم شد؛ زيرا اين براي ذلت انسان کافي است که زير بار زور زنده بماند.
اي سالار شهيدان! بگذار من که به راهت قدم گذاشتهام با کلامي صريح که از دلي زخم خورده بر ميآيد بگويم كه من از سرزمين ناقوسهاي غمگين و گلدستههاي خاموشم. من از سرزمين کليساهاي فرزند مرده و مساجد زخم خوردهام.
من از سرزمين کرامتهاي قربانيشده گريختهام و از کساني که بر من حمله آوردند، فرار کردهام؛ زيرا من، تو و ياد تو را فراموش کرده بودم و بر تعاليم انجيل و قرآن چشم بسته بودم.
آمدهام تا در راه تو گام بگذارم و از تو شعلهاي برگيرم که در درونم عظمت را روشن کند و نخست بردشمن درون خود پيروز شوم و آنگاه بر دشمن بيرون که خوارم کرده و سرزمينم را آلوده و حرمتها را لگدمال کرده است.»
آثار و نوشتههاي «ادموند رزق»، حقوقدان و اديب برجسته لبناني نيز از اين نظر بسيار در خور توجه است. وي که از جواني به سخنراني در مجالس حسيني ميپرداخت، توفيق زيارت کربلا را نيز پيدا کرده و ميگفت: «من هم ميگويم: يا ليتني کنت معکم.»
وي در بعضي از مقالات خود چنين مينويسد: «هيچ کارواني را در تاريخ سراغ ندارم که آرزو کنم در ميانشان باشم، مانند کارواني که از حجاز به رهبري فرزند علي و زهرا به عراق ميرفت تا با فداکردن خود حق را زنده کند.
هيچگاه دلم نميخواسته تيري بيفکنم يا نيزهاي بيندازم؛ مگر آن روزي که در نوباوگي، داستان حسين را شنيدم که تنها و غريب بر شمشيرش تکيه کرده و ياري ميطلبد.
... بين مردان و تصميمهايشان ارتباط و رابطهاي رودرروست؛ مردان تصميم ميسازند و تصميم مردان را برميآورد. به من بگو چگونه تصميم ميگيري تا بگويم تو کيستي! آن است که چهرهات را ترسيم ميکند و هويتت را آشکار ميسازد و جايگاه تو را در ميان مردان تعيين ميکند و موقعيت تو را در خط زمان مشخص ميسازد. مردان هنگام تصميمگرفتن دو گونهاند؛ يکي که تصميم ميسازد و ديگري که تسليم آن ميشود. والاترين تصميم، فداشدن است؛ زيرا قدرت در آن است هرچند که ظاهرش به ناتواني ماند.
... هنوز قتل و جنايت [يزيديان] پايان نيافته است. امام حسين، فرزند علي و زهرا، شهيد کربلا از هزار و چهارصد سال پيش تاکنون هنوز دارد، چندباره کشته ميشود، در «اقليم التفاح»! آيا مقدّر است که اقليم التفّاح، کربلايي ديگر باشد؟»
شايد کمترين نتيجه مطالعه و مرور اين نمونهها و قطعههاي بسيار ديگر و آثار مشابه، اين شود که در رويکرد و مسير فعلي شعر آييني فارسي معاصر و لجامگسيختگي نوحهسرايي و نشر متون و اشعار مورد استفاده در مجالس حسيني به تأمل بنشينيم؛... «فأين تذهبون؟».
کافي است تنها بعضي از اين مضامين را در کنار مضامين رايج اين روزها در برخي مجالس عزاداري قرار دهيم تا فاصلة ميان ارزشهايي چون عدالتخواهي، ايثار، حقطلبي، مردانگي، انتخاب و جهاد را با تعابيري چون مژگان سياه، چشم قشنگ و ابروي کماني و... آشکار شود.
آيا زمان آن فرا نرسيده که به اهداف اساسي اين مجالس و خطوطي که پيشواي مذهب جعفري (سلام الله عليه) ترسيم کرده، برگرديم و به جاي ميداندادن به حال و هواي شخصي، اميال فردي، تشخيص و فهم خود، راه را براي تابش خورشيد هدايت آل الله بگشاييم؟ و از سرانجام نفسانيتها و خودخواهيها حتي به گمان خيرخواهي و خدمت بهراسيم؟... «ألم يأن للذين آمنوا أن تخشع قلوبهم لذکرالله؟»
*
پينوشتها:
1ـ دين محمد و أمـه من بشّر بأحمد،
ص 521
2ـ المفکرون الغربيون المسلمون، ص 77
3ـ مآثر، ص 277
4ـ المجموعـه الکاملـه لمؤلفات بولس سلامـه، ج 4
نشريه موعود، ش 130 و 131
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
/ج