آشنایی با واژه های چپ و راست در دنیای سیاست

چپ وراست: خاستگاه اصطلاح چپ و راست (و همچنین اصطلاح‌های همردیف آن، مانندچپ‌روی وراست‌روی، جناح چپ و جناح راست و یا دست راستی و دست چپی) انقلاب فرانسه است که در مجمع ملی آن نمایندگان انقلابی تندرو در طرف چپ و محافظه‌کارها در طرف راست می‌نشستند (این سنت بعدها در پارلمانهای اروپایی ادامه یافت). در آن روزگار این دو اصطلاح معنای روشن و جدا از هم داشت، یعنی چپ به معنای انقلابی بودن و هواداری از دگرگونی و دگرگونی بیشتر بود
چهارشنبه، 10 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آشنایی با واژه های چپ و راست در دنیای سیاست

آشنایی با واژه های چپ و راست در دنیای سیاست
آشنایی با واژه های چپ و راست در دنیای سیاست


 

نويسنده:سمیه رشیدی*




 
چپ وراست: خاستگاه اصطلاح چپ و راست (و همچنین اصطلاح‌های همردیف آن، مانندچپ‌روی وراست‌روی، جناح چپ و جناح راست و یا دست راستی و دست چپی) انقلاب فرانسه است که در مجمع ملی آن نمایندگان انقلابی تندرو در طرف چپ و محافظه‌کارها در طرف راست می‌نشستند (این سنت بعدها در پارلمانهای اروپایی ادامه یافت). در آن روزگار این دو اصطلاح معنای روشن و جدا از هم داشت، یعنی چپ به معنای انقلابی بودن و هواداری از دگرگونی و دگرگونی بیشتر بود و راست به معنای مخالفت با هر گونه دگرگونی یا حدودی از بازگشت به گذشته یا بازگشت کلی بود. اما از آن پس چنان فراز و نشیبی از نظر معنایی، پا به پای پیدایش گرایشهای تازه و گوناگون سیاسی ودر هم آمیختگی گرایش‌ها از دو سو یافته است که تعیین مرز روشنی میان آن دو نا ممکن است،زیرا هر یک از این دو برچسب در معنای وسیع خود،چنان گرایش‌ها و گروه‌های مختلف و ناهمسازی را در بر می‌گیرند که جز معنایی بسیار کلی و مبهم از آن‌ها برنمی‌آید.
به طور کلی،جریان چپ شامل همه‌ی گروههای بهبود خواه و انقلابخواه روزگار نو است، یعنی لیبرال‌ها، سوسیالیست‌ها، آنارشیست‌ها، کمونیست‌ها، و جز آن‌ها، که ایدئولوژی آن‌ها زیر نفوذ اندیشه‌ها و باورهای جدیدی شکل گرفته است که از رنسانس به این سو، و به ویژه در سده‌های هفده و هجده و نوزده، در اروپا پدید آمده است. مهم‌ترین این باورها عبارت است از:باور به عقل (راسیونالیسم) در برابر ایمان دینی، پیشرفت باوری، برابری خواهی، باور به دموکراسی و آزادی و بشر دوستی (اومانیسم). ولی برداشت‌ها و تفسیرهای هر یک از این گروه‌ها از این مفاهیم چنان گوناگون و ناهمساز است که در بسیاری موارد آن‌ها را رویاروی هم قرار می‌دهد. به طور کلی، ویژگیهای چپ را می‌توان موارد زیر دانست، که البته همه‌ی این موارد به طور مطلق شامل همه‌ی چپ‌ها نمی‌شود، بلکه هر یک کمابیش از آن‌ها برخوردارند:
(الف) هواداری از دگرگونی‌های هر چه شتابان‌تر اجتماعی و اقتصادی در جهت ایجاد برابری و از میان برداشتن فاصله‌های طبقه‌ای با دخالت هر چه بیشتر دولت در امور اقتصادی و اجتماعی. چپهای میانه رو (سوسیالیست‌ها، رادیکال‌ها، لیبرال‌ها) خواهان برابری مطلق اقتصادی و اجتماعی نیستند، زیرا آن را موجب دخالت مطلق دولت در همه‌ی امور می‌دانند که به توتالیتاریسم (فراگیرندگی) می‌انجامد که خود زاینده‌ی نوعی خاص از نابرابری‌هاست؛ ولی چپهای تندرو (کمونیست‌ها و آنارشیست‌ها) برابری مطلق را شرط ایجاد جامعه‌ی دادگرانه می‌دانند.
(ب) گرایش به ایمان گیتیانه (دنیوی) _ایمان به پیشرفت کمابیش بیکران تاریخ و علم وبشریت_در برابر ایمان دینی و آنجهانی؛ روی آوردن به عقل و استدلال وداشتن باورهای فلسفی غیر دینی یا ضد دینی. این گرایش از اصل رواداری در میان لیبرال‌ها آغاز می‌شود (که اغلب نه هوادار دینند و نه دشمنی خاص با آن دارند) تا دشمنی سخت با دین وباورهای دینی در میان کمونیست‌ها و نشاندن ماده باوری (ماتریالیسم)، در مقام فلسفه‌ی رسمی خود، به جای هر گونه ایمان و باور دیگر. به همین دلیل، نخستین یا ساده‌ترین شکل حکومت گراینده به چپ حکومت بی باور (لائیک) است که هیچ ایمان و فلسفه‌ی رسمی ندارد ودر حوزه‌ی قدرت آن همه‌ی آراء و عقاید و کیش‌ها و فرقه‌ها آزادند ون‌هایت آن حکومت‌های کمونیست است که فلسفه‌ای رسمی بر پایه‌ی رد هر گونه ایمان و باور مابعدالطبیعی دارند. البته باید به خاطر داشت که با پیدایش جنبش‌ها و حکومتهای جدید،به ویژه در حوزه‌ی اسلام و خاورمیانه، که از سویی خود را انقلابی و از سوی دیگر پیرو اسلام اعلام کرده‌اند، این اصل یعنی اصل بی دینی یا دین ستیزی هم در مورد گرایش‌های چپ سست شده است.
(پ) گرایش به انترناسیونالیسم در برابر میهن‌پرستی وناسیونالیسم، و باور به یگانگی نهایی نوع بشر و سرنوشت آن، به درجات گوناگون. به همین دلیل گرایش‌های چپ ناسیونالیسم دفاعی را می‌پذیرند، اما ناسیونالیسم تاخت‌گرا را، که هدف آن گسترش دامنه‌ی قدرت ملی و امپریالیسم است رد می‌کنند. در میان گروه‌های چپ همکاری و همیاری و رابطه‌ی بین‌المللی امری بدیهی است، چنانکه هم اکنون همیاری بین‌المللی میان سوسیالیست‌ها، کمونیست‌ها، و گروه‌های دیگر وجود دارد.
(ت) گرایش به سنت‌شکنی و داشتن روحیه یا روش انقلابی یا بهبودخواه و آوردن طرح‌های تازه‌ی اجتماعی بر اساس سنجه‌های ایدئولوژیک، در برابر محافظه‌کاری و ارتجاع؛ ایمان به «مردم» در مقام مرجع نهایی «حقیقت» وقدرت سیاسی، و در آویختن به خواست آنها به عنوان داور نهایی در امور، ودر نتیجه، باور به دموکراسی به صورت‌ها و درجه‌های گوناگون وارزش‌های «مردمی» وبرابری خواه. باور به مردم و «حکومت مردم» ریشه در لیبرالیسم دارد و حد نهایی آن حاکمیت «زحمتکشان» است که شعار جنبش‌های کمونیست است و به «دیکتاتوری پرولتاریا» می‌انجامد.
اصطلاح راست در مورد سلسله‌ای از نظریات سیاسی که در سوی دیگر طیف سیاسی، در برابر چپ، قرار دارد، به کار می‌رود. در اصل، دست راستی یا راسترو برای کسانی به کار می‌رفت که در برابر تاخت وتاز انقلاب فرانسه به نهادهای پادشاهی، از آن نهادها دفاع می‌کردند. در طول قرن نوزدهم اصطلاح «راست» برابر شد با پذیرش قدرت و مرجعیت یک نهاد یا شخص (دولت، کلیسا، رهبر) ;میهن پرستی؛ باور به حکومت زورمند (قدرت باوری) مالکیت، کلیسا، و لزوم قدرتمندی ارتش. گرایش راست در فرانسه تا پس از برقراری جمهوری سوم نیز سلطنت طلب بود، اما رفته –رفته از پیوستگی‌های اشرافی (آریستوکراتیک) خود جدا شد و در برابر تهدید سوسیالیسم هوادار سرمایه داری شد ونه تنها با برابری خواهی به مخالفت بر خاست، بلکه مخالف هر گونه دخالت دولت در اقتصاد شد. ویژگی‌های گرایش راست در سده‌ی نوزده هم را می‌توان اینچنین خلاصه کرد:
(الف) بر حق دانستن نابرابریهای اجتماعی و، در نتیجه، بر حق شمردن اختلاف طبقاتی در جامعه‌ی سرمایه داری، در برابر حمله‌های سوسیالیسم.
(ب) دفاع و پشتیبانی از نهادهای سنتی جامعه مانند خانواده، کلیسا، سلطنت، و مانند آن در برابر حمله‌های چپ روها.
(پ) گرایش شدید به ناسیونالیسم و افزایش قدرت ملی و بزرگداشت فرهنگ ملی (و گاه نژاد) در برابر گرایشهای انتر ناسیونالیستی.
(ت) دفاع از آزادی‌های سیاسی و اقتصادی فرد در برابر هر گونه دست اندازی دولت و هواداری از حمایت دولت از صنایع و فراورده‌های داخلی در برابر کالاهای خارجی.
(ث) در زمانهای اخیر، دفاع از نظام پارلمانی و سنتهای حکومت قانون در برابر دست اندازیهای ایدئولوژیهای فراگیر.
اما راست نو تنها با امور اقتصادی سرو کار ندارد، بلکه گرایشهای ناسیونالیسم رومانتیک هر چه افزون‌تر در آن رخنه کرده است. پس از جنگ جهانی یکم، راست تازه‌ی تندروی پدید آمد که سخت با راست محافظه کار فرق داشت و حتی با آن در افتاد. کار این جنبش تازه تنها دفاع از نظم موجود نبود بلکه با طبقه‌های بالا نیز سرستیز داشت. افراطی‌ترین این جنبش‌ها ناسیونال سوسیالیسم (نازیسم) هیتلر بود و فاشیسم ایتالیا. این جنبش، پا به پای ستایش و پرستش مفاهیمی مانند ملت و دولت با سیاست آزادی اقتصادی مخالف و هوادار بازبینی اقتصادی دولت در جهت هدفهای نظامی و جهانگیرانه ی خود بود. با پیدایش نازیسم و فاشیسم و روش‌ها و جهت گیریهای انقلابی آن در جناح راست، بسیاری از معیارهای شناخت راست برهم خورد، همچنانکه پیدایش بلشویسم و کمونیسم در جناح چپ بسیاری از معیارهای سنتی چپ را به هم ریخت یا شاید بتوان گفت که هر یک از این دو جهت با گرایش به حد افراطی خود، از دو جهت مخالف به ضد خود که حد افراطی آن دیگری است، نزدیک و گاه حتی همانند شد. چنانکه رژیم‌های فراگیر (توتالی‌تر) راست و چپ از نظر روش از بسیاری جهات همانندند.
جریانهای بعد از جنگ جهانی دوم به ویژه رهیابی ائدولوژیهای جدید سیاسی از اروپا به آسیا وآفریقا، شکلهایی از جنبش‌های سیاسی و حکومت‌ها را پدید آورده است که آمیزش عناصر راست وچپ در آن‌ها بسیار زیاد است. چنانکه بسیاری از این جنبش‌ها و حکومت‌ها جنبه‌ی ناسیونالیستی قوی دارند (زیرا در بخش عمده‌ی این سرزمین‌ها ملت‌ها هنوز در کار پدید آمدنند)، و در عین حال، بسیاری از شعارهای انقلابی چپ را به کار می‌برند و به خود عنوان «انقلابی» می دهندو مدعی برنامه‌ی انقلابی برای پیشرفت و توسعه‌ی جامعه‌ی خودند واز سوی دیگر، با شوروشوق به نهادهای تاریخی، اجتماعی، وسیاسی گذشته‌ی خود، به عنوان هویت ملی و فرهنگی خود،می‌آویزند، چنانکه جدا کردن عناصر راست وچپ در گرایشهای آن‌ها کما بیش نا ممکن است. همچنین دگرگونیهای تازه در کشورهای کمونیست، از نظر سیاست داخلی و بین المللی، و کشاکش ائدولوژیک میان آنهاو همچنین تغییر دید راستهای سنتی نسبت به وضع ملی و بین المللی خود (مانندگلیسم در فرانسه) و گرایش به همکاری‌ها و حتی اتحاد بین المللی و شکستن محدودیتهای مرزهای ملی از نظر سیاسی و اقتصادی، به طور کلی وضعی را پیش آورده است که مفاهیم «چپ» و «راست» را کمابیش از قوت پیشین خود تهی کرده است. بنابراین،می‌باید جداگانه در هر مورد عناصر راست را از عناصر چپ (که با هم در ایدئولوژی‌ها و برنامه‌ها و روشهای جنبش‌ها و حزب‌ها و حکومتهای گوناگون آمیخته شده‌اند) باز شناخت. امروزه کمابیش هیچ جنبش یا حزب یا حکومتی نیست که بتوان عنوان چپ یا راست را برای همه‌ی کردارها،نظریه‌ها و روشهای آن یک بار و برای همیشه به کار برد.
در سالهای اخیر اصطلاح‌های راست و چپ برای دسته بندی داخلی حزب‌ها نیز به کار می‌رود. چنانکه در حزب محافظه کار انگلستان مراد از جناح چپ محافظه کارانی هستند که برخی از مفاهیم چپ، مانند برنامه ریزی اقتصادی، گسترش خدمات اجتماعی وآزادی مستعمره‌ها را می‌پذیرند. در حزب کارگر آن کشور، مراد از جناح چپ گروهی است که هوادار سوسیالیسم یا هر چه زودتر رسیدن به سوسیالیسم است و جناح راست عنوان غیر سوسیالیست‌ها یا لیبرال‌ها در آن حزب است. در حزب کمونیست چین جناح هوادار مائو و «انقلاب فرهنگی» جناح چپ و جناح هوادار لیوشائوچی جناح راست به شمار می‌رفت.
طبقه بندی رژیمهای سیاسی یعنی چپ و راست بودن به میزان دخالت دولت در تغییر جامعه مربوط می‌شود. رژیم‌های چپ، رژیم‌هایی هستند که از میزانی تغییر در ساخت اقتصادی و اجتماعی و سلسله مراتب امتیازات مستقر حمایت می‌کنند. هدف از این تعییرات دستیابی به وضعیتی «عادلانه تر» است. مفهوم عدالت اجتماعی در معنای رادیکال مفهومی است که عدالت را نه به معنای ارسطویی آن در نابرابری ناشی از طبایع نابرابر بلکه در برابری جستجومی کند. در خصوص چپ و راست بودن ایدئولوژی‌ها یا رژیم‌های سیاسی نیز باید درجات گوناگون قائل شد. چپ انقلابی یا افراطی در صدد ایجاد تغییر بنیادی در سازمان اقتصادی و اجتماعی است. در مقابل چپ میانه رو، اصلاح طلب وخواهان تغییرات روبنایی است. ایدئولوژی‌ها و رژیم‌های راستگرا وضع موجود جامعه و نظام امتیازات اجتماعی مستقر را به عنوان امری مطلوب و طبیعی ویا دست کم تغییر ناپذیر تلقی می‌کنند. از دیدگاه راست، عدالت با حفظ نابرابریهای طبیعی در بین افراد حاصل می‌شود. به عبارت دیگر روند طبیعی جامعه خود موجد عدالت است و سیاست و حکومت وسیله‌ی مناسبی برای تامین عدالت در جامعه نیست. راستگرایی نیز درجاتی دارد:
راست افراطی کل وضعیت وامتیازات اجتماعی مستقر را مطلوب می‌داند و حتی ممکن است در مقابل تغییرات اجتماعی مقاومت کند و خصلتی ارتجاعی به خود بگیرد یعنی خواستار حفظ وضع موجود رو به زوال (status quo ante)باشد. راست معتدل ممکن است تغییرات در یک حوزه‌ی محدود را بپذیرد ولیکن از تغییرات در حوزه‌های دیگر جلوگیری کند. مثلا تغییر جزئی در حوزه‌ی اقتصادی را بپذیرد و لیکن تغییرات مشابهی در حوزه‌ی فرهنگ و سنت ونظام ارزش‌ها را تحمل نکند و یا بالعکس.
سیاستمدار انقلابی و سیاستمدار اصلاح طلب: از نظرسیاسی تعریف واژه‌ی انقلاب ساده نیست و مفهوم‌هایی که از آن هست گوناگون است با این همه اگر این واژه را به مفهوم گسترده‌ی آن در نظر بگیریم ، انقلابی به کسی گفته می‌شود که با نظم مستقر دشمن است و قوانین و مقررات حاکم را برحق و مشروع نمی‌داند ودر جست و جوی در هم شکستن نظام قانونی حاکم است و در صورت امکان می‌خواهد نظام و حقانیت تازه‌ای جانشین نظامی که هست، کند. یک سیاستمدار شاید در فضای سیاسی ویژه و جریان رویدادها آگاهانه و ارادی انقلابی شود. ولی با خواندن و بررسی زندگینامه شخصیت‌های انقلابی نامدار می‌توان پی برد که بیشتر داشتن سرشت و خوی انقلابی است که کسان را به سوی انقلاب می‌کشاند. ولی تردید نیست پرورش یافتن در محیط و فضایی که در آنجا آموزشهای انقلابی داده می‌شود، نیز افراد را انقلابی می پروردو کسانی که در سرشت، خلق و خوی انقلابی دارند آموزش‌های انقلابی بیشتر در آنان موثر می‌افتد. چنانکه اغلب مورخان انقلاب کبیر فرانسه و زندگی نامه نویسان روبسپیر-از رهبران نامدار این انقلاب –نوشته‌اند که او به طور سرشتی انقلابی بود و خلق و خوی انقلابی داشت. رومن رولان در «دانتون» خلق و خوی رهبران انقلاب کبیر فرانسه را نمایانده و نشان داده که خلق وخوی در جهت گیریهای سیاسی موثر بوده و انگیزه‌ی بسیاری از تصفیه حساب‌ها و کشتارهای خونین بوده است.
همچنین در بسیاری از موقعیت‌ها وجود فشار و خشونت و بسته بودن راههای قانونی که بیشتر شهروندان را از شرکت در زندگی سیاسی و گشودن اختلاف‌های سیاسی به گونه‌ی مسالمت آمیز باز می‌دارد، یکی از انگیزه‌های مسلم گزینش راههای انقلابی است.
سیاستمدار اصلاح طلب بر عکس سیاستمدار انقلابی تمام اقدام‌ها و برنامه‌هایش را منطبق با قانون می‌کند. به زبان دیگر اصلاح طلب، سیاستمدار محافظه کاری است که با حفظ اصول می‌خواهد در فروع اصلاحات کند. سیاستمدار اصلاح طلب یا محافظه کار امروز ممکن است در گذشته انقلابی بوده باشد یعنی انقلابی دیروز پس از حصول هدف‌هایی و اسقرار نظم و اصول جدید آن‌ها را لایتغیر می‌انگارد وتنها در درون این قالب آماده‌ی اقدام است.

پي‌نوشت‌ها:
 

* فارغ التحصیل علوم سیاسی از دانشگاه اصفهان
 

منابع:
1-دانشنامه ی سیاسی از داریوش آشوری چاپ دوازدهم1384 چاپ گلشن
2-جامعه شناسی سیاسی (نقش نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسی) از حسین بشیریه چاپ چهاردهم 1386تهران.
3-مبانی سیاست (جامعه شناسی سیاسی) از عبدالحمید ابوالحمد. چاپ هشتم.1380.انتشارات توس.

ارسال توسط کاربر محترم سایت :salmanjavan




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.