سنت ‏الهى تعميم ‏درقرآن و نمود آن در نهضت ‏عاشورا (2)

سنت تعميم، سنتى عام و فراگير است و دنيا و آخرت و خير و شر را در بر مى‏گيرد، چنانكه موارد و مصداقها و راه و روشهاى سنت تعميم درزندگانى مردم بسيار است. در ادامه برخى روشها و موارد اين سنت الهى در زندگانى مردم را با بهره‏گيرى از نصوص اسلامى (كتاب و سنت) بر مى‏شمريم:
پنجشنبه، 18 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سنت ‏الهى تعميم ‏درقرآن و نمود آن در نهضت ‏عاشورا (2)

سنت ‏الهى تعميم ‏درقرآن و نمود آن در نهضت ‏عاشورا (2)
سنت ‏الهى تعميم ‏درقرآن و نمود آن در نهضت ‏عاشورا (2)


 

نویسنده : محمدمهدى آصفى
ترجمه: عبدالله امينى




 

موارد تعميم
 

سنت تعميم، سنتى عام و فراگير است و دنيا و آخرت و خير و شر را در بر مى‏گيرد، چنانكه موارد و مصداقها و راه و روشهاى سنت تعميم درزندگانى مردم بسيار است. در ادامه برخى روشها و موارد اين سنت الهى در زندگانى مردم را با بهره‏گيرى از نصوص اسلامى (كتاب و سنت) بر مى‏شمريم:

1. تعميم در مسئوليت و كيفر
 

اگر گروهى مرتكب جرمى شدند و ديگران بدان رضايت داشتند، مسئوليت و مجازاتشامل آنان نيز خواهد شد. بدين مطلب در آغاز بحث، در تفسير آيات آل‏عمران اشاره كرديمو دريافتيم خداوند فرزندان را به جرم پدران محكوم كرده، عقوبت مى‏كند و مى‏فرمايد:عذاب سوزان را بچشيد!
نيز فرمايش اميرمؤمنان در نهج البلاغه را خوانديم كه: ناقه ثمود را يك نفر كشت، اما خداهمه را عذاب كرد، زيرا بدين كار راضى بودند. خداى سبحان فرمود: «ماده شتر را پى كردند وهمگى پشيمان شدند.»
كثرت شمار راضى‏شوندگان، تغييرى در سنت الهى و تعميم مسئوليت و كيفر نمى‏دهد.هر قدر هم نفرات زياد باشند، مجازات خواهند شد و مسئول خواهند بود، چون بدين كارناروا راضى بوده‏اند. ابو سعيد خدرى روايت مى‏كند:
«و جد قتيلٌ على عهد محمد رسول الله(ص) فخرج مغضباً، فحمدالله و أثنى عليه، ثم قاليُقتل رجلٌ مِن المسلمين، لا يدرى من قتله، و الذى نفسى بيدهِ لو أنّ أهل السماوات و الأرضاجْتمعوا على قتل مؤمن أو رضوا به لأدْخلهم اللّهُ فى النار؛
[15]
در زمان رسول خدا(ص) كشته‏اى را يافتند. پيامبر در حالى كه‏خشمگين بود، خطبه خواند وپس از حمد و ثناى الهى فرمود: ازمسلمانان مردى كشته شده، قاتل وى معلوم نيست. سوگندبه آن كه‏جانم در دست اوست! اگر اهل آسمان و زمين براى كشتن مؤمنى گردآيند يا بدين كارراضى باشند، خداوند آنان را داخل آتش خواهدكرد.»!
سليمان بن خالد از امام صادق(ع) روايت كرده:
«لو أنَّ أهل السماوات و الأرض لم يحبّوا أنْ يكونوا شهدوا مع رسول الله(ص) لكانوا مِنأهل‏النار؛
[16]
اگر همه اهل آسمان و زمين همراهى با رسول‏الله(ص) را دوست نداشته باشند نيز، داخل درآتش خواهند شد.»
دورى مكان، اين سنت الهى را تغيير نخواهد داد. اگر كسى بناحق ديگرى را در شرق بكشد و كسى كه درغرب است، بدين كار راضى باشد، سزاوار آتش است. از رسول خدا(ص) روايت‏است:
«لو أنّ رجلاً قُتلَ بالمشرقِ و آخر رضي به فى المغرب كان كمَن قتلهُ وشرك فى دمه؛
[17]
اگر كسى در مشرق كشته شود و شخصى در مغرب بدان راضى باشد، مانند قاتل بوده،شريك‏در جرم است.»
گستره خشنودى و رضايت گسترده بوده، فراتر از زمان و مكان است و بيش از آن كهانسان تصور كند، مردم را در بر مى‏گيرد. روايت شده:
«إنّ الراضين بقتل الحسين شركاء قتله. ألا و إنَّ قَتَلَتَهُ و أعوانهم وأشياعهم و المقتدين بهمبراء مِن دين الله؛
[18]
كسانى كه راضى به كشتن حسين بودند، شريك جرم‏اند. بدانيد قاتلان وياران و پيروان ودنباله‏روان آنان از دين خدادورند.»
نيز روايت است:
«انّ القائم(عج) يقتل ذراري قتلة الحسين(ع) لرضاهم بذلك؛
[19]
امام زمان(عج) فرزندان و نسل قاتلان امام‏حسين را مى‏كشد زيرا آنان به عمل پدرانشانراضى هستند.»

2. تعميم حجت
 

در آغاز بحث خوانديم خداوند يهوديان معاصر رسول الله را با عمل‏پدرانشان مرتبط دانست و چون از رسول خدا خواستند يك قربانى بياورد كه صاعقه آسمانى آن را بسوزاند تا ايمان آورند، كار پدران راحجتى عليه آنان آورد و از پيامبرانى نام برد كه پيش از رسول خدابادلايل روشن و اين‏گونه قربانى آمدند، اما يهوديان آنان را كشتند وايمان‏نياوردند [يعنى به همان دليل كه پدران ايمان نياوردند و عذاب شدند، شما نيز ايمان نمى‏آورديد و عذاب خواهيد شد، و اين تعميم دليل‏است.].
در آيه 91 بقره، قرآن براى يهوديان معاصر رسول خدا چنين دليل مى‏آورد: وقتى به آنانگفته مى‏شود كه به آنچه خدا بر پيامبرش فرستاده، ايمان آورند، مى‏گويند: به آياتى ايمانمى‏آوريم كه بر ما نازل شده است وبه آنچه خدا بر رسولش فرو فرستاده، كفر مى‏ورزند. پساز اين خداوند به پيامبر مى‏فرمايد عليه آنان اين گونه احتجاج كن:
«قل فلِمَ تقتلون أنبياء الله مِن قبل إنْ كنتم مؤمنين»
چگونه مى‏توان ادعاى آنان را پذيرفت كه به آنچه برايشان نازل شده، ايمان دارند، اماپيامبرانى را كه برايشان فرستاده شده‏اند، مى‏كشند؟!
قرآن عليه فرزندان همان حجتى را مى‏آورد كه بدان باپدران بهبحث وجدل مى‏پرداخت. آيات ياد شده چنين است:
«و اذا قيل لهم آمِنوا بما أنزل اللهُ قالوا نؤمن بما أنزل عليناو يكفرون بما وراءه و هو الحق مصدّقاً لما معهم قل فلِمَ تقتلونأنبياء الله مِن قبل إنْ كنتم مؤمنين؛
[20]
هنگامى كه به آنان گفته شود به آنچه خدا نازل كرده، ايمان بياوريد مى‏گويند: به آياتى كه بر ما نازل شده، ايمان مى‏آوريم!و به غير آن كافرمى‏شوند، در حالى كه حق است و آياتى را كه بر آنها نازل شده،تصديق مى‏كند. بگو: اگر راست مى‏گوييد و به آياتى كه بر شما نازل شده ايمان داريد، چرا پيامبران خدا راپيش از اين، به قتل،مى‏رسانديد؟!»

3. تعميم در ثواب و پاداش
 

چنان كه سنت تعميم، مسئوليت‏آفرين و عذاب‏آور بود،پاداش و ثواب را نيز براى كنندگان كار و راضى شوندگان فراگيرمى‏كند. اين سنت، درى از رحمت خدا بر بندگان است تا آنان راشريك ثواب اعمال و جهاد صالحان كند؛ نيز ثواب دعوت به يكتاپرستى و قيام و ركوع در پيشگاه خدا و ذكر و تسبيح و عمل شايسته، شامل حالشان شود. سنت تعميم در فرهنگ اسلامى يقينى است.
محدّث قمى در كتاب ارزشمند «نفس المهموم» به سندصحيح از ريان بن شبيب روايت‏مى‏كند:
«دخلتُ على أبي‏الحسن الرضا(ع) فى أوّل يوم مِن محرّم. فقال:يابْن شبيب، أصائمٌ أنتَ؟ فقلتُ: لا. فقال: إنّ هذا اليوم هو اليومالذى دعا فيه زكريا ربَّه عزّ و جلّ؛ فقال: ربِّ هبْ لى مِن لدنك ذريةً طيبةً إنّك سميع الدعاء. فاسْتجاب الله له. و أمر الملائكةَفنادتْ زكريا و هو قائمٌ يصلي فى المحراب: «إنّ الله يبشّركب يحيى». فمَن صام هذا اليوم، ثم دعا اللّهَ عزّو جلّ، اسْتجاباللهُ له كما اسْتجاب لزكريا.
ثُمّ قال: يابْن شبيب، إنّ المحرم هو الشهر الذى كان أهل الجاهلية فيما مضى يحرمون فيه الظلم و القتال لحرمته. فما عرفت هذه الأمة حرمة شهرها، ولا حرمة نبيها(ص). فقد قتلوا فى هذا الشهر ذريته و سبوا نساءه، و انتهبوا ثقله، فلا غفر اللهلهم ذلك أبداً.
يابن شبيب، إنْ كنت باكياً لشى‏ء فابك للحسين بن على ابن ابى‏طالب(ع)، فانه ذبح كما يذبحالكبش، و قتل معه من أهل بيته ثمانية عشر رجلا ما لهم شبيهون فى الارض....
يابن شبيب، ان سرّك أن تلقى الله عزّ و جلّ و لا ذنب عليك فزر الحسين(ع).
يابن شبيب، إن سرّك أن تسكن الغرف المبنية فى الجنة مع النبى(ص) فالعن قتلةالحسين(ع).
يابن شبيب، إن سرّك أنْ يكون لك من الثواب مثل لمن استشهد مع الحسين(ع) فقل متى ماذكرته: «يا ليتنى كنت معهم فأفوز فوزاً عظيماً».
يابن شبيب، إن سرّك أن تكون معنا فى الدرجات العلى فى الجنان فاحزن لحزننا و افرح لفرحناو عليك بولايتنا، فلو أنّ رجلاً تولّى حجراً لحشره الله تعالى معه يوم القيامه؛
[21]
در نخستين روز ماه محرّم خدمت ابوالحسن الرضا(ع) رسيدم. فرمود: روزه‏اى؟ عرض كردم:نه! فرمود: مثل امروز زكريا از پروردگار درخواست كرد: خدايا! به من فرزند پاكى عطا فرما، كهتو شنونده دعايى! و خداوند خواسته‏اش را برآورد و به فرشتگان فرمان داد به زكريا كه درمحراب نماز مى‏گذارد، بگويند: خداوند به يحيى تو را بشارت مى‏دهد.
هر كه روز نخست محرّم را روزه بدارد و خدا را بخواند، دعايش برآورده خواهد شد، چنان كهدعاى زكريا برآورده شد.
مردمان زمان جاهليت، ظلم و جنگ را در محرّم حرام مى‏دانستند، چون براى اين ماه حرمت وعظمت قائل بودند اما اين امت حُرمت اين ماه وعظمت پيامبر را نشناختند و در اين ماهفرزندان رسول خدا را كُشتند و زنان‏شان را به اسارت بردند و اموالشان را تاراج كردند. خدا ازاين كارشان در نگذرد!
اى فرزند شبيب! اگر مى‏خواهى بگريى، براى حسين بن على بن ابى‏طالب(ع) گريه كن كه چون گوسفند سر بُريده شد و هيجده تن از اهل بيتش را به همراه وى كشتند كه مثل و مانندى روىزمين نداشتند.
اى فرزند شبيب! اگر خوشحال مى‏شوى ثواب كسانى را داشته باشى كه همراه حسين كشته شدند، هر وقت ياد او افتادى بگو: «يا ليتنى كنتُ معهم فأفوز فوزاً عظيماً.»
اى شبيب! اگر مسرور مى‏شوى كه با ما، در درجات عالى بهشت باشى، در غم ما غمناك باش وبه هنگام شاديمان شاد باش و ولايت و محبت ما را داشته باش، زيرا اگر كسى سنگى را دوستداشته باشد، خداى متعال روز قيامت، او را با آن سنگ محشور مى‏كند.»
چنان كه در كتاب «بشارة المصطفى» از عطيه كوفى چنين نقل مى‏كند:
همراه جابر بن عبدالله انصارى - رحمة الله عليه - براى زيارت قبر حسين بن على بنابى‏طالب رفتم. وقتى به كربلا رسيديم، جابر نزديك رود فرات غسل كرد، بعد جامه‏اى را لنگ خود كرده و جامه ديگر را بر دوش افكند، آن گاه كيسه‏اى را كه در آن دانه خوشبوى سُعدبود، باز كرد و بر سرو روى خود پاشيد. سپس به سوى قبر رفت و گامى بر مى‏داشت ذكر خدامى‏گفت تا نزديك قبر رسيد و به من گفت: دستم را بر قبر بگذار! دستش را بر قبر گذاشتم كهناگهان بى‏هوش روى قبر افتاد. مقدارى آب بر سر و رويش پاشيدم تا به هوش آمد و سه بارگفت: يا حسين! و افزود:
«آيا دوست، پاسخ دوست خود را نمى‏دهد؟ اما چگونه مى‏توانى جواب دهى و حال آن كهرگهاى گردنت بر شانه‏ات آويخته شده، سرت از بدن جدا شده است.
شهادت مى‏دهم كه فرزند بهترين پيامبر و زاده اميرمؤمنان هستى. تو فرزند كسى هستى كه باتقوا، هم‏قسم بود و سرچشمه هدايت و خامس اصحاب كسا و پسر سيد نقيبان و اشرافى،چنان كه زاده فاطمه سيده زنهايى، و چرا چنين نباشى و حال آن كه دست [با كفايت‏]سيدالمرسلين تو را پرورش داده، در دامن پارسايان پرورش يافته، از پستان ايمان شيرخورده‏اى و نافت را با اسلام بُريده‏اند. تو در حيات و ممات پاك بودى. دلهاى مؤمنان به سببفراق تو خوش نيست و در نيكويى‏ات شكى ندارد. سلام و رضوان خدا بر تو باد! شهادتمى‏دهم بر ايمان و بر آنچه برادرت يحيى بن زكريا بود، هستى.»
سپس جابر چشم خود را دَور قبر گرداند و گفت:
«درود بر شما اى كسانى كه با حسين بوديد و كنار او ايستاديد! گواهى مى‏دهم كه نماز را به پاداشتيد و زكات داديد و امر به معروف و نهى از منكر كرديد و با ملحدان جهاد كرديد و خدا راپرستيديد تا آن كه به يقين رسيديد. سوگند به خدايى كه محمد را بحق بر انگيخت كه ما درجهاد و آنچه انجام داديد شريكيم.»!
به جابر گفتم: «چگونه چنين است و حال آن كه در وادى كربلا نبوديم و بر فراز كوهىنرفتيم و شمشير نزديم اما ميان بدن و سر اين شهدا جدايى افتاده و فرزندانشان يتيم شده وزنانشان بيوه شده‏اند؟!»
جابر پاسخ داد: اى عطيه! از حبيبم رسول خدا شنيدم كه فرمود:
«هر كه مردمانى را دوست بدارد با آنها محشور مى‏شود و هر كه به كرده گروهى راضى باشد، درعملشان شريك است.»
سوگند به خدايى كه بحق محمد را به پيامبرى بر انگيخت، نيت من و دوستم انجام همانكارى است كه حسين و اصحابش كردند.
سپس جابر گفت: مرا به طرف خانه‏هاى كوفه ببريد! چون مقدارى راه رفتيم، به من گفت: «اى عطيه! آيا به تو سفارشى بكنم؟ گمان ندارم پس از اين سفر باشم و تو را باز ببينم.وصيت‏من اين است: با دشمن آل‏محمد تا وقتى كه بُغض ايشان را دارد، دشمن باش،گرچه‏روزه‏دار ونمازگزار باشد، و با دوستدار آل‏محمد(ص) رفق و مدارا داشته باشزيراگرچه‏يك قدمشان به سبب گناهانِ بسيار بلرزد اما قدم ديگرشان به محبتآل‏محمداستوار و ثابت خواهد ماند. همانا جايگاه دوستدار آنان بهشت است و دشمنشان درآتش جاى دارد.»
[22]

4. تعميم در نسبت دادن عمل
 

خداوند جرم پدران (كشتن پيامبران) را به فرزندان يهودىِ معاصر پيامبر نسبت مى‏دهد.بنابراين فرزندان در برابر جرم پدران مسئولند و بدان مجازات مى‏شوند. خداوند كار پدرانرا مستقيماً به فرزندان نسبت مى‏دهد:
«قل: فلم قتلتموهم إنْ كنتم صادقين.
[23]»
و در خطابى ديگر به يهوديان هم‏عصر پيامبر تأكيد دارد:
«قل: فلم تقتلون أنبياء الله من قبل إن كنتم مؤمنين.»
[24]
آيه‏اى كه خطاب به يهوديان زمان پيامبر است، تصريح دارد:
«ذلك بما قدّمت أيديكم و أن الله ليس بظلّامٍ للعبيد.»
بى‏شك مخاطب اين آيه يهوديان هم‏عصر رسول خدا مى‏باشد.

5. تعميم در شهود و حضور
 

سنت الهى تعميم، از مسئوليت و كيفر، ثواب و نسبت فراتر رفته، شهود و حضور را نيزدر بر مى‏گيرد و به غائبان مى‏گويد شما شاهد و حاضر بوديد. گرچه به ظاهر آنان به هنگامعمل، حضور نداشته، صدها سال فاصله داشتند و يا مسافت طولانى، ميانشان بود. شاهد وحاضر بودن بالاترين مراتب تعميم است. سيد رضى در نهج البلاغه مى‏گويد:
«لما أظفر الله تعالى أميرالمؤمنين(ع) بأصحاب الجَمَل قال لَهُ بعض أصحابه: وددت أنّ أخىفلاناً كان شاهداً ليرى ما نصرك الله به على اعداك.
فقال(ع) أهوى اخيك معنا؟
قال: نعم.
قال: فقد شهدنا. و لقد شهدنا فى عسكرنا هذا اقوام فى أصلاب الرجال و أرحام النساء،سيرعف الزمان بهم، و يقوى بهم الإيمان؛
[25]
هنگامى كه خداوند اميرمؤمنان(ع) را در جنگ جمل پيروز كرد، يكى از يارانش عرض كرد:
دوست داشتم برادرم فلانى شاهد و حاضر بود و مى‏ديد چگونه خدا شما را بر دشمنانپيروزكرد!
فرمود: برادرت دوست داشت با ما باشد؟
عرض كرد: آرى.
فرمود: در اين صورت شاهد و حاضر بود. در اين جنگ مردمانى شاهد و حاضرند كه در صُلبمردان و زهدان زنانند و زمانه بواسطه آنان جلو مى‏افتد و ايمان از آنها توان و قوّت مى‏گيرد.»
در جنگ نهروان، پس از آن كه فتنه خوارج پايان گرفت و جنگ فروكش كرد، يكى ازياران حضرت آرزو كرد كاش برادرش در جنگ حاضر مى‏بود. امام فرمود:
«لقد شهدنا فى هذا الموقف أناسٌ لم يخلق الله آباءهم؛
[26]
در اين نبرد كسانى حاضر بودند كه هنوز خداوند پدرانشان را هم نيافريده است!».
سيد حميرى - رحمة الله عليه - بينش عميق تاريخى سنت تعميم را نمايانده، پسينيان را باپيشينيان (خَلَف را به سَلَف) مرتبط ساخته، كار تاريخى پدران را به فرزندان تعميم داده است.وى در اشعارى كه همگى آگاهى و معرفت است مى‏گويد:
انى أدين بمادان الوصي به يوم الربيضة مِن قتل المحلِّينا و بالذى دان يوم النهر دنتُّ به و صافحتْ كفَّه كفى ب'(صِفّينا) تلك الدماء جميعاً ربّ فى عنقى و مثلها معها آمين آمينا؛
[27]
قتل آنان كه خونشان توسط اميرمؤمنان ريخته شد در جنگ جمل مورد تأييد من است، نيزخونهايى كه در جنگ صفين و نهروان ريخته شد. پروردگارا! ثواب آن خونهاى ريخته و ديگرموارد براى من هم باشد. آمين ثم آمين.»
از ابوجعفر ثانى، امام جواد(ع) روايت است:
«مَن شهد أمراً فكِرَهه كان كمَن غاب عنه و مَن غاب عن أمرٍ فرضيه كان كمَن شهده؛
[28]
آن كه در كارى باشد و آن را خوش نداشته باشد، مانند كسى است كه آن را انجام نداده، و آن كهاز امرى غايب باشد (اما آرزو كند كاش حاضر مى‏بود) مانند حاضران است.»
رضايت به عملى، شخص غايبى را كه قرنها دور است، حاضر مى‏داند و نارضايتى از آن،حاضر و شاهد را غايب مى‏شمرد. امام رضا(ع) فرمود:
«مَن غاب عن أمرٍ فرضي به كان كمَن شهده و أنساه؛
[29]
آن كه در كارى غايب باشد، اما بدان راضى باشد، مانند شاهد حاضرى است كه كار را فراموشكرده است.»

6. تعميم در دستاوردها و سنن الهى، در جامعه و تاريخ
 

طاعت و عصيان الهى، آثار و نتايجى در زندگى اجتماعى مردمان دارد.خداوندمى‏فرمايد:
«و لو أنّ أهلَ القرى‏ آمنوا و اتَّقوا لفتحنا عليهم بركاتٍ مِن السماء والأرض و لكن كذّبوافأخذناهم بما كانوا يكسبون».
[30]
نيز مى‏فرمايد:
«كدأب آل فرعون و الذين مِن قبلهم كفروا بآيات الله فأخذهم الله بذنوبهم إنّ الله قوىُّ شديدالعقاب، ذلك بأنّ الله لم يك مغيّراً نعمةً أنعمها على قومٍ حتى يُغيّروا ما بأنفسهم و انّ اللهسميع عليم».
[31]
همچنين مى‏فرمايد:
«قد خلت مِن قبلكم سننٌ فسيروا فى الأرض فانْظروا كيف كان عاقبةالمكذبين».
[32]
اين نتايج و آثار به موجب سنن خداوند (كه حتمى است و به فرمان خدا واقع مى‏شود) درزندگى مردم نقش دارد و فقط كنندگان كار و حاضران را در بر نمى‏گيرد، بلكه شامل غايبان نيزمى‏شود، اگر بدان خشنود يا ناخشنود باشند. به آيات مباركه 61 بقره و 112 آل عمران بنگريد.خداوند كيفرهايى را كه دامنگير يهود شد، از آن رو كه جرم بسيار كردند و پيامبران را كشتند،بيان نموده است. كيفر آنان ذلت و خوارى و خشم خدا بود كه در حيات سياسى و اقتصادىبدان گرفتار شدند، زيرا سنت الهى بر خوار و خفيف كردن عصيانگران و متمردان است. خدابدين سنت فرزندان يهود را به سبب جرم پدران كيفر داد و عقوبت الهى در دنيا همگان را فراگرفت. به آيات مورد اشاره توجه كنيد:
«و ضُربتْ عليهم الذِلّةُ و المسكنةُ و باءوا بغضبٍ مِن الله ذلك بأنّهم كانوا يكفرون بآيات اللهويقتلون النبيين بغير الحق ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون؛
[33]
بر يهود خوارى و مذلت مقدّر گرديد و به خشم خدا دوباره گرفتار شدند، چون به آيات خدا كافرگشتند و پيامبران را بناحق كشتند و راه نافرمانى و ستمگرى پيش گرفتند.»
«ضربتْ عليهم الذلة أين ما ثُقفوا إلا بحبلٍ مِن الله و حبلٍ مِن الناس و باءوا بغضبٍ مِن اللهوضربتْ عليهم المسكنة ذلك بأنّهم كانوا يكفرون بآيات الله و يقتلون الأنبياءَ بغير حق ذلكبما عصوا و كانوا يعتدون؛
[34]
آنان محكوم به ذلت و خوارى‏اند به هر كجا كه متوسل شوند مگر به دين خدا و عهد مسلمانان در آيند. آنان پيوسته اسير بدبختى و ذلت شدند، از آن رو كه به آيات خدا كافر شده و پيامبران
را به ناحق كشتند، نافرمانى و ستمگرى، كار هميشه آنها بود!»
بدون ترديد كيفر (كه سنت الهى است) ويژه يهوديانى نيست كه دست به قتل پيامبرانزدند بلكه نسل آنان (هر كجا كه باشند) به دليل تعميم جزء مصاديق عذاب شوندگانند.

7. تعميم در نتايج و سنن الهى در وجود انسان
 

سنتهاى الهى در دو زمينه محقّق مى‏شود: جامعه و تاريخ، فرد. پيشتر سنت تعميم درزمينه جامعه و تاريخ را بر شمرديم، اينك سنت تعميم كه در بردارنده سنتهاى الهى در موردفرد و بشر است، بازگو مى‏شود.
سوره بقره از عناد بنى‏اسرائيل، كفران نعمتهاى الهى، لجاجت، تشكيك در آيات خداوند،كشتن پيامبران، عصيان و تمرد سخن گفته است. پس از اين، سنت الهى را بازگو مى‏كند كه بهسبب انكار و كفران و عصيان دچار عقوبت و كيفر شدند:
«ثم قستْ قلوبُكم مِن بعد ذلك فهى كالحجارة أوْ أشدُّ قسوةً؛
[35]
پس با اين همه سخت‏دل گشتيد و دلهايتان چون سنگ يا سخت‏تر از آن شد!».
بى‏ترديد اين سنگدلى كه خداوند از آن توصيف به «چون سنگ يا سخت‏تر از آن» كرده،نتيجه جرمها، انكارها و معاصى است و قرآن چنين تعبير مى‏كند: «پس از اين...» يعنى نتيجه گناهان سنگدلى بود!
شكى نيست مخاطبان اين آيه، به دليل ضمير خطاب در آيه كريمه (قَسَتْ قُلُوبُكم) و سياق آيات سوره بقره، يهوديانى‏اند كه در زمان پيامبر مى‏زيستند.

8. تعميم نفرين و بيزارى
 

از شمار مصاديق تعميم، لعن و برائت از قاتلان، مجرمان و كسانى است كه به كرده آنان راضى باشند. در نصوص به جا مانده از اهل بيت در زيارت امام حسين(ع) به روشنى وصراحت اين تعميم را شاهديم. در نص زيارت وارث مى‏خوانيم:
«لعن اللهُ أمةً قتلك و لعن اللهُ أمةً ظلمتك و لعن اللّهُ أمةً سَمِعت بذلك فرضيت به؛
خدا لعن كند آنان را كه تو را كشتند و نفرين باد بر امتى كه به تو ستم كرد و آنان كه شنيدند وبدين كرده راضى بودند!»
اين، نص عجيبى است و آدمى را به تأمل و انديشه وا مى‏دارد. لعن و برائت شامل سه گروه‏است: قاتلان، آنان كه با پشتيبانى و كمك، كار قاتلان را تأييد كردند، سوم: آنان كه
بدين‏كار راضى بودند.
نفرين و بيزارى جستن، اعلام جدايى و بُريدن كامل است. نمى‏توان لعن و نفرين كرد مگرآن كه آخرين رشته دوستى و محبت ميان امت ببُرد. اگر اين رشته‏ها، يكى پس از ديگرىبُريد، آن گاه هر گروهى از امت، از ديگرى جدا و منفصل مى‏شود. اگر گروهى مورد رحمتخدا و «مرحوم» باشد، ناگزير ديگرى مورد خشم خدا و «ملعون» است، و اين، خط فاصل وجدا كننده گروه‏ها است.
خداى متعال مسلمانان را با رشته دوستى و محبت، به هم پيوند زده، فرموده است:
«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولياء بعض؛
[36]
مؤمنان يار و ياور همديگرند.»
محبت قوى‏ترين پيوند متمدن انه در تاريخ بشر است و هر كه در گستره دوستى مؤمناندرآيد، سزاوار است خانواده بزرگ و گسترده مؤمنان، بدو يارى و سلامت رسانند و او مصون باشد؛ يعنى جان و عِرض (كرامت و بزرگوارى) و مالش محفوظ بماند.
در فرمايش رسول خدا(ص) در مسجد خيف (در منا) و در آخرين حجّى كه گزارد،حرمت جان و مال و آبروى مؤمنان چنين تبيين شد:
«يا أيها الناس، اسْمعوا ما أقولُ لكم و اعْقلوه فانّى لا أدرى لعلّى لا ألقاكم فى هذا الموقف بعدعامنا هذا.
ثم قال: أىُّ يومٍ أعظم حرمةً؟
قالوا: هذا اليوم.
قال: فأىّ شهر أعظم حرمة؟
قالوا: هذا الشهر.
قال: فأىُّ بلد أعظم حرمةً؟
قالوا: هذا البلد.
قال: فإنَّ دماءكم و أموالَكم عليكم حرامٌ كحرمةِ يومكم هذا، فى شهركم هذا، فى بلدكم هذا، إلىيومٍ تلقونه. فيسألكم عن أعمالكم.ألا هَلْ بلّغتُ؟
قالوا: نعم.
قال: اللهم اشْهد! ألا مَن كانتْ عنده أمانةٌ فلْيُؤَدِّها الى من ائتمنه عليها فإنّه لا يحلُّ دم امْرى‏ءٍمسلم و لا ماله إلّا بطيبة نفسه و لا تظلموا انفسكم و لا ترجعوا بعدي كُفّار؛
[37]
اى مردم! آنچه را به شما مى‏گويم بشنويد و در آن بينديشيد، زيرا مطمئن نيستم سال بعدشما را اينجا ببينم. كدام روز حرمتش بيشتر است؟
گفتند: امروز [دهم ذى حجه‏].
پرسيد: حرمت كدام ماه بيشتر است؟
گفتند: همين ماه [ذى حجه‏].
پرسيد: كدام شهر حرمت افزونترى دارد؟
گفتند: همين شهر[مكه‏].
فرمود: خون و مال شما بر همديگر حرام است و مانند امروز و اين ماه و اين شهر حرمت داردتاروزى كه پروردگارتان را ملاقات كنيد و از شما بپرسد چه كرديد! آيا پيام الهى را بهشمارساندم؟
گفتند: آرى.
گفت: خدايا! شاهد باش! هر كه نزد او امانتىاست، به صاحبش برگرداند.به كسى كه به او امانتداده است. ريختن خون مسلمان روا نيست و نمى‏توان مال او را گرفت مگر رضايت داشتهباشد. و به خودتان ستم نكنيد و پس از من كافر نگرديد!».
از رسول خدا روايت است:
«المسلم مَن سَلِمَ المسلمونُ مِن لسانه و يده؛
[38]
مسلمان كسى است كه مسلمانان از دست و زبانش در امان باشند.»
ميان روابط متمدنانه موجود، رابطه‏اى قوى‏تر و محكم‏تر و در عين حال، لطيف‏تر ازدوستى و محبت نمى‏شناسيم. هر كه به خدا و پيامبر شهادت و گواهى دهد، در گستره دوستى مؤمنان است و جان و مال و عِرض او توسط مسلمانان حفظ شده، مصونيت دارد، اما اگر ميان مؤمنان، اين رشته بگسلد، هر كدام امتى جداگانه به شمار خواهند آمد. خدا بيامرزد «زهيربنقين» را كه بدين حقيقت آگاه بود و به سپاهيان بنى‏اميه، روز عاشورا گفت:
«اى كوفيان! از عذاب خدا بترسيد! مسلمان حق دارد برادر مسلمانش را نصيحت كند و مااكنون برادر و بر يك دينيم، مگر آن كه شمشير[و جنگ‏] بينمان افتد. در اين صورت مصونيتى [در جان و مال‏] نبوده، هر يك امتى جداگانه خواهيم بود.»
[39]
اين مطلب آگاهى دقيقى از حقايق بزرگ دينى است. اگر مصونيت ميان گروه‏هاى مسلمانان از بين رفته، ميانشان جنگ و قتل اتفاق افتد و يكى بر ديگر ستم كند، هر يك امتى به شمارآمده، يكى مرحوم و ديگرى ملعون است.

پي‌نوشت‌ها:
 

[15]. بحارالانوار، ج‏104، ص‏384.
[16]. همان، ج‏71،ص‏262، ح‏6.
[17]. همان، ج‏104، ص‏384؛ روضة الواعظين، ص‏461.
[18]. بحارالانوار، ج‏8، ص‏311، ح‏79.
[19]. همان، ج‏52، ص‏313.
[20]. بقره، 91.
[21]. نفس المهموم، ص‏36، تحقيق رضا استادى؛ امالى صدوق، ص‏79.
[22]. بحارالانوار، ج‏68، ص‏130، ح‏62 و ج‏101، ص‏195، ح‏31؛ بشارة المصطفى، ص‏74، چ‏1383ه'.
[23]. آل عمران، 184.
[24]. البقره، 91.
[25]. نهج‏البلاغه، خطبه 12.
[26]. بحارالانوار، ج‏71، ص‏262، ح‏5 و 6.
[27]. اعيان الشيعه، سيد محسن امين، ج‏3، ص‏416.
[28]. تحف العقول، ص‏100؛ بحارالانوار، ج‏100، ص‏81، ح‏38.
[29]. بحارالانوار، ج‏11، ص‏320؛ ج‏5، ص‏283.
[30]. اعراف، 96.
[31]. انفال، 52 - 53.
[32]. آل عمران، 137.
[33]. بقره، 61.
[34]. آل عمران، 112.
[35]. بقره، 74.
[36]. بقره، 71.
[37]. كافى، ج‏7، ص‏273.
[38]. همان، ج‏2، ص‏235.
[39]. تاريخ طبرى، ج‏6، ص‏243.
منبع فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.