زبان نقطه کانوني پست مدرن

آشکار است که براي شناخت امر تابعي بايد مسئله اصلي را شناخت و اين همان قصه مدرنيسم و پست مدرنيسم است؛ بنابراين براي ورود به بحث پست مدرنيسم تلاش شده است ماهيت مدرنيسم تبيين شود. واژه «مدرن»از ريشه لاتين «مودو»(Modo)اقتباس گرديده که به مفهوم «به روز بودن»يا «در جريان بودن»است.چنين مفاهيمي بيانگر تمايزي است که امور و پديده هاي مدرن نسبت به امور کهنه و قديمي يا امور روي داده در دوران گذشته دارد.
سه‌شنبه، 23 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زبان نقطه کانوني پست مدرن

زبان نقطه کانوني پست مدرن
زبان نقطه کانوني پست مدرن


 

نويسنده:مرتضي روحاني




 
آشکار است که براي شناخت امر تابعي بايد مسئله اصلي را شناخت و اين همان قصه مدرنيسم و پست مدرنيسم است؛ بنابراين براي ورود به بحث پست مدرنيسم تلاش شده است ماهيت مدرنيسم تبيين شود.
واژه «مدرن»از ريشه لاتين «مودو»(Modo)اقتباس گرديده که به مفهوم «به روز بودن»يا «در جريان بودن»است.چنين مفاهيمي بيانگر تمايزي است که امور و پديده هاي مدرن نسبت به امور کهنه و قديمي يا امور روي داده در دوران گذشته دارد.
شايد بتوان ويژگي هاي اصلي ايدئولوژي هاي مدرن را، که همان ويژگي هاي روشنگري است، به اجمال به شرح زير برشمرد:1.عقل گرايي (Rationalism) 2.تأکيد بر مفاهيمي از قبيل پيشرفت (progress)و انديشه ترقي؛ 3.سکولاريسم؛ 4.اومانيسم و تبيين جامعه و طبيعت به شکل انساني يا انسان انگاري طبيعت (Antropomorphism)؛ 5.تکيه عمده بر روش شناسي تجربي و حسي در مقابل روش شناسي قياسي و فلسفي.
مهم ترين ويژگي ها و پايه هاي اساسي مدرنيسم، اومانيسم، سکولاريسم، رهيافت تجربه گرايانه و راسيوناليسم هستند که بيشترين سهم را در تکوين و تکامل انديشه مدرن داشتند؛ البته در کنار اينها مي توان گفت که مدرنيسم از اصول دسته دومي، ماننده فايده باوري و نام گرايي (nominalism)، نيز بهره برده است که مقصود بالذات نبوده و همه انديشمندان مدرن به آن اذعان نکرده اند.درباره ويژگي هاي اصلي مدرنيته مانند راسيوناليسم بايد به اين نکته توجه کرد که اگرچه تفسيرهاي متفاوتي از اين اصول وجود دارد-مثلاً راسيوناليسم پوزيتيوست هاي قرن بيستمي بسيار متفاوت است-اما در اصل بودن آن تفاوتي وجود ندارد.اين تمايز را مي توان به راحتي در تعريف هاي مدرنيته متقدم و مدرنيته متأخر مشاهده کرد.
اما براي ورود به انديشه پست مدرن بايد نخست به دو نکته زير توجه کرد:1.پسوند ايسم (ism)در پست مدرنيسم مربوط به واژه مدرن است و نه پست (post)؛ بنابراين بايد توجه کرد که انديشمندان پست مدرن به دنبال براندازي مدرنيته نيستند، بلکه نقد آنها بيشتر نقدي رو به جلوست و نه نقدي بنيان برافکنانه.با توجه به اين نکته مي توان گفت که انديشمندان پست مدرن بيشتر به دنبال «ترميم»هستند؛ به اين معنا که درصدد تبيين و محدوده بندي اصول مدرنيته اند؛ يعني آنها مي کوشند اصول مدرنيته را-مانند راسيوناليسم-تبيين کنند و حدود و صغور آن را معين، و اصول مدرنيته را بازخواني نمايند؛ 2.بيش از آنکه پست مدرنيسم را بتوان مکتب در نظر گرفت-که نمي توان-و آن را تعريف کرد، مي توان آن را ديدگاهي نسبت به مدرنيسم دانست؛ جرياني که نخست از هنر و معماري سر برآورد، اما کم کم با سبک «سيّال ذهن» پا به عرصه ادبيات و سپس روان شناسي و ...گذاشت.بايد توجه کرد که پست مدرنيسم در کاربرد نخستش به معناي ترکيب سنت و مدرنيته به کار مي رفت؛ به اين شکل که براي مثال بناهاي جديد را با مصالح قديمي يا طرح هاي قديمي را با مصالح جديد مي ساختند، اما در کاربرد فلسفي متأخرش اصلاً به اين معنا نبوده است.
شايد براي تبيين ويژگي هاي اصلي جريان پست مدرن، بتوان آموزه هاي را در مقابل هر يک از اصول مدرنيته بيان کرد، اما اگر بخواهيم به صورت دقيق تر از ويژگي هاي انديشه و ديدگاه پست مدرن صحبت کنيم مي توانيم آموزه هاي آن را اين گونه باز شماري کنيم:1.در انديشه پست مدرن زبان اهميت کانوني و مرکزي مي يابد؛ 2.در اين فلسفه علوم انساني محوريت مي يابند.اين ويژگي در مقابل ويژگي محوري بودن علوم تجربي در دوران مدرن است؛ 3.در مدرنيته مسئله بر سر روشي ايدئال و جامع است، در حالي که پست مدرنيسم ايده تک روشي مدرنيسم را کنار مي گذارد و شديداً تکثرگر است.در اين زمينه پست مدرن ها از پژوهش هاي جامعه شناسان معرفت بسيار استفاده کرده اند؛ 4.داشتن ديدگاه هاي نقادانه، بنياد ستيزانه و قدرت ستيزانه.
البته لازم است که به تفاوت بين پست مدرنيسم و پست مدرنيته نيز توجه کرد.به اجمال مي توان گفت پست مدرنيسم در حوزه هاي فرهنگي، به ويژه ادبيات، فلسفه وانواع هنرها از جمله معماري مطرح است، در حالي که پست مدرنيته به يک زمينه جغرافيايي سياسي، يعني پديده اي نوظهور در دهه هاي اخير، ارجاع دارد.اصطلاح دوم، گاه پسا استعماري نيز ناميده شده است.
بر اين اساس مي توان گفت که پست مدرنيسم بيش از هر جريان فکري ديگري از تنوع و تکثر ديدگاه ها و روش ها برخوردار است و از همين روست که هم مي توان در آن فيلسوف تحليلي همچون رورتي را مشاهده کرد و هم پساساختار گراياني مانند دريدا و هم انديشه هاي متاثر از پساساختارگرايي مانند جريان شرق شناسي، جرياني که چهره بارز آن ادوارد سعيد از شاگردان فوکو، فيلسوف پساساختارگرا، بوده است.از سوي ديگر فمينيست هاي فلسفي را نيز مي توان در اين ميان مشاهده کرد که هم صدا با جريان پست مدرنيسم انديشه خود را گسترش داده و به نقد مدرنيته و عقلانيت آن دست زده اند.
منبع:زمانه شماره94




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.