مسير سعادت من

رفتار اخلاقي معصومين(عليهم السلام) که بيشتر در ارتباط با خودشان انجام شده است، به انسان الگو مي دهد و لازم است از آن تبعيت نمود. خودسازي و پرداختن به اصلاح نفس در سيره همه ي معصومين(عليهم السلام) مشاهده مي شود؛ به ويژه در سيره رسول خدا(صلي الله عليه و آله) که سال ها خود را پالايش داد تا براي انجام مسئوليت
چهارشنبه، 9 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مسير سعادت من

مسير سعادت من
مسير سعادت من


 





 
سيره اخلاق فردي معصومين (ع)
چکيده
رفتار اخلاقي معصومين(عليهم السلام) که بيشتر در ارتباط با خودشان انجام شده است، به انسان الگو مي دهد و لازم است از آن تبعيت نمود. خودسازي و پرداختن به اصلاح نفس در سيره همه ي معصومين(عليهم السلام) مشاهده مي شود؛ به ويژه در سيره رسول خدا(صلي الله عليه و آله) که سال ها خود را پالايش داد تا براي انجام مسئوليت رسالت و تربيت مردم آماده شود. صبر و پايداري و حيا از ارزش هاي اخلاقي در سيره معصومين(عليهم السلام) هستند و اثربخش در زندگي. اهتمام به نظافت و نظم و انضباط نيز، در سيره پيامبر(صلي الله عليه و آله) و اهل بيت(عليهم السلام) جايگاهي ويژه دارند و رعايت آن در زندگي موجب رشد و عامل ترقي اجتماعي است.
منظور از سيره اخلاقي، رفتارهاي فردي و ارزشي پيامبر(صلي الله عليه و آله) و اهل بيت(عليهم السلام) است که بيشتر در ارتباط با خودشان انجام شده اند، ولي نقش تربيتي و ديگرسازي نيز دارند. اگر انسان به سيره فردي و اخلاقي آنان توجه کند، مي تواند روش پرورش اخلاق را از آنان بياموزد. سيره اخلاقي معصومين(عليهم السلام) عرصه ي وسيع و دامنه گسترده اي دارد که به مهم ترين آنها اشاره مي کنيم.

اصلاح خويشتن
 

واژه «اصلاح» بر وزان «افعال» از ريشه «صَلَحَ» ضد إفساد و بدي و به معناي از بين بردن فساد و نارسايي از فرد و جامعه آمده است و اغلب، درباره اعمال انسان به کار مي رود.(1) انسان، گاه عمل خود را اصلاح مي کند که به آن خودسازي و گاه عمل ديگران را اصلاح مي کند که به آن ديگرسازي گفته مي شود. اصلاح به اين دو مفهوم کاربرد زيادي در متون ديني دارد. در قرآن کريم آمده است: (وان تصلحوا و تتقوا فان الله کان غفورا رحيما)؛(2) و اگر سازش نماييد و پرهيزگاري کنيد، همانا خداوند آمرزگار و مهربان است. اگر انسان ها با تقوا و باهم سازگار باشند. مورد غفران و رحمت الهي قرار مي گيرند. در جاي ديگر مي فرمايد: «انما المومنون اخوه فاصلحوا بين اخويکم»؛(3) همانا مؤمنان برادر يکديگرند، پس ميان دو برادر خود آشتي افکنيد.
منظور از اصلاح و خودسازي در اين نوشتار، کسب شرايط لازم براي تربيت و پرورش ديگران، پيش از اقدام به اجراي آن است؛ يعني مربي ابتدا بايد از نظر روحي و معنوي و کسب مهارت هاي تربيتي ورزيده شود تا بتواند فضايل اخلاقي را در شاگردان نهادينه سازد. امام علي(عليه السلام) مي فرمايد: «من نصب نفسه للناس اماماً فليبدأ بتعليم نفسه قبل تعليم غيره و ليکن تاديبه بسيرته قبل تأديبه بلسانه؛(4) آن که خود را پيشواي مردم قرار داد، بايد پيش از آن که ديگران را آموزش دهد، خود را تعليم دهد و بايد پيش از آن که با زبانش تربيت کند با کردارش خوبي ها را تعليم دهد».
شايد خلوت و رياضت پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) در غار حرا و راز و نياز با خدا در مدت طولاني چهل سال، بدين منظور بود که پيامبر(صلي الله عليه و آله) را به لحاظ روحي و رواني، براي تبليغ، تربيت و انجام مسئوليت خود آماده سازد. علي(عليه السلام) درباره ي شيوه ي تربيت اخلاقي پيامبر(صلي الله عليه و آله) مي فرمايد: «ولقد قرن الله به من لدن ان کان فطيما اعظم ملک من ملائکته يسلک به طريق المکارم و محاسن اخلاق العالم ليله و نهاره؛(5) از آن زمان که پيامبر(صلي الله عليه و آله) را از شير گرفتند، خداوند بزرگ ترين فرشته اش را همراه وي ساخت تا شبانه روز او را در طريق کرامت و اخلاق نيک براند». هرچند پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) از ملکه عصمت و طهارت ذاتي برخوردار بود و نياز به فراگيري شرايط لازم براي تربيت را نداشت، ولي به دليل سنگيني مسئوليت و اهميت تربيت نفوس، سال ها به عبادت و سير و سلوک پرداخت تا با آمادگي کامل روحي و معنوي به انجام وظيفه بپردازد. اين رفتار پيامبر(صلي الله عليه و آله) اشاره روشني به اين نکته دارد که هر مربي بايد اول خود را بسازد، و سپس به دعوت و تربيت ديگران بپردازد؛ و گرنه چندان توفيقي حاصل نخواهد آمد.(6)
امام علي(عليه السلام) شرايط لازم براي تربيت را از پيامبر(صلي الله عليه و آله) آموخت. ايشان در اين زمينه مي فرمايد: «ولقد کنت اتبعه اتباع الفصيل اثر امه يرفع لي في کل يوم من اخلاقه علماً و بامرني بالاقتداء به ولقد کان يجاوره في کل سنه بحراء فأراه ولايراه غيري؛(7) من نيز همانند کودکي که در پي مادرش گام بر مي دارد، به دنبال او (پيامبر(صلي الله عليه و آله) ) مي رفتم. پيامبر(صلي الله عليه و آله) هر روز روزنه اي از اخلاق کريمانه خود برايم مي گشود و مرا به پيروي از خودش فرمان مي داد».
امام حسن و امام حسين(عليه السلام)، امام علي(عليه السلام) و فاطمه (عليهاالسلام) از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و ساير معصومين(عليهم السلام) اخلاق کريمه را از امامان(عليهم السلام) قبل از خود آموختند و پس از تحصيل شايستگي هاي لازم به تربيت مردم پرداختند. اگر معصومين(عليهم السلام) اين گونه بوده اند، پس غير معصوم به طريق اولي بايد قبل از پرداختن به تربيت متربيان، به اصلاح خويشتن بپردازد؛ زيرا اين امر هم تأسي به سيره معصومين(عليهم السلام) است و هم تأثير مربي بر شاگردان را افزايش مي دهد.

صبر و پايداري
 

«صبر» از فضايل اخلاقي و در منابع واژه شناسي به معناي مقيد کردن، بردبار بودن، شکيبايي کردن، استقامت، استواري کردن و متحمل شدن است.(8) در علم اخلاق نيز واژه صبر، براي تحمل مشکلات و استقامت در برابر سختي ها به کار مي رود. آن چه از مفهوم لغوي و اصطلاحي صبر برمي آيد آن است که صبر بر دو رکن اساسي «تحمل سختي ها» و «پايداري در برابر آنها» استوار است. بر اين اساس، صبر تنها تحمل مصيبت نيست، بلکه استقامت در برابر ناگواري ها نيز جزو معناي آن است. قرآن کريم در مورد دو رکن صبر خطاب به پيامبر(صلي الله عليه و آله) مي فرمايد: «فاصبر علي ما يقولون»؛(9) بر آن چه دشمنان مي گويند، صبر کن.
يعني هر چه سخنان ناروا از مردم شنيدي ناديده انگار و در برابرش تحمل و بردباري نشان بده. در جاي ديگر مي فرمايد : «فاصبر إن وعد الله حق»؛(10) صبر و پايداري کن؛ چرا که وعده الهي حق است.
در اين آيه صبر به معناي پايداري و استقامت در برابر حوادث است که نبايد موجب نااميدي انسان گردد.
صبر از بزرگ ترين فضيلت هاي پيامبران و اولياي الهي در طول تاريخ بوده است که با بهره گيري از روحيه استقامت و پايداري در مسير انجام وظيفه، در برابر مشکلات گوناگون ايستادند و به هدايت مردم پرداخته اند.(11) صبر و پايداري از ويژگي هاي رفتاري همه ي معصومين(عليهم السلام) است و اين موضوع در آيات و روايات به تفصيل بيان شده است. اگر سيره پيامبر(صلي الله عليه و آله) و اهل بيت(عليهم السلام) مورد مطالعه قرار گيرد، صبر و استقامت اولياي الهي در برابر انواع حوادث و نابساماني ها به روشني قابل درک است. آيات قرآن همواره پيامبر(صلي الله عليه و آله) را به شکيبايي فرمان مي دهد. خداوند در آيه اي از آيات قرآن مي فرمايد: «فاصبر کما صبراولو العزم من الرسل»؛ (12) پس شکيبايي کن، هم چنان که پيامبران اولوالعزم شکيبايي کردند.
پيامبر(صلي الله عليه و آله) نيز به اين دستور خداوند عمل نموده، با کمال صبر و بردباري با مشکلات برخورد کرد و هيچ گاه بي صبري و ناشکيبايي از خود نشان نداد. سفر پيامبر(صلي الله عليه و آله) به شهر طائف و حوادثي که در آن جا براي آن حضرت پيش آمد، گواه بر صبر و استقامت ايشان در برابر مشکلات است. او همراه «زيد بن حارثه» به طايف رفتند، به اين اميد که بتوانند دين خدا را بر آن مردم عرضه کنند و آنها را به يکتاپرستي هدايت نمايند. پس از دعوت سران بني ثقيف به توحيد با مخالفت شديد آنان رو به رو شدند تا آن جا که مردم نادان طائف با وارد کردن ضرب و جرح بسيار، حضرت را از شهر بيرون کردند.(13) با اين حال، پيامبر(صلي الله عليه و آله) از رسيدن به آن هدفي که در نظر داشت مأيوس نشد و راهي که پيش گرفته بود، ادامه داد و در تمام فراز و نشيب هاي زندگي، رسالتي را که بر عهده داشت به بهترين شکل انجام داد.
در زندگي علي(عليه السلام) نيز صبر و پايداري جزو برنامه هاي اصلي رفتاري ايشان بود و همواره با روحيه تحمل و بردباري با حوادث گوناگون برخورد مي کرد. آن حضرت درباره ي شرايط زندگي بيست و پنج ساله خود بعد از رحلت پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) مي فرمايد: «فرايت ان الصبر علي هاتا احجي، فصبرت و في العين قذي و في الحلق شجي، اري تراثي نهيا؛(14) پس از ارزيابي درست، صبر و بردباري را خردمندانه تر ديدم؛ پس صبر کردم در حالي که گويا خار در چشم و استخوان در گلوي من مانده بود و با ديدگان خود مي نگريستم که ميراث مرا به غارت مي برند».
صبر امام حسن(عليه السلام) در قبال حوادث زمان خود، به ويژه پس از شهادت پدرش علي(عليه السلام)، خيانت اصحاب و ياران و جريان صلح با معاويه، مشکلاتي را براي آن حضرت پيش آورد که غير قابل تحمل بود، ولي آن بزرگوار با استقامت و پايداري از آنها عبور کرد. در سرزمين ساباط (مدائن)، ياران خائن و بي وفا به قصد جان امام مجتبي(عليه السلام) به آن حضرت حمله کردند. وسايل شخصي او را تاراج نموده، زخمي بر ران مبارکش وارد ساختند که به استخوان رسيد.(15) امام حسن(عليه السلام) آن همه ي مصيبت را متحمل شد، ولي هيچ گاه ناشکيبايي از خود نشان نداد و همواره شکر خدا را بر زبان داشت.
امام حسين(عليه السلام) مصيبت هاي بزرگ کربلا و رويدادهاي نهضت عاشورا که بر کسي پوشيده نيست را تحمل کرد و درس هاي بزرگي به تمامي جويندگان راه حق و حقيقت و سعادت داد.(16)
صبر ائمه اطهار(عليهم السلام) تنها در برابر حوادث سياسي و مسائل اجتماعي نبود، بلکه در همه ي امور زندگي نظير مسائل خانوادگي نيز با صبر و بردباري رفتار مي کردند از امام باقر(عليه السلام) روايت شده است که آن حضرت در برابر نارسايي هاي خانواده نيز شکيبايي پيشه مي کرد. امام صادق(عليه السلام) از پدرش امام باقر(عليه السلام) روايت مي کند که آن حضرت فرمود: اني لاصبر من غلامي هذا و من اهلي علي ما هو امر من الحنظل، انه من صبر نال بصبره درجه الصايم القائم و درجه الشهيد الذي قد ضرب بسيفه قدام محمد(صلي الله عليه و آله)؛(17) من در برابر اين غلام و خانواده، آن قدر صبر مي کنم که اين کار از خنظل (گياه تلخ) برايم تلخ تر است. صبر من به اين علت است که هر کس صبر پيشه کند، درجه روزه داري نمازگزار و درجه شهيدي که با پيامبر(صلي الله عليه و آله) شمشير بزند را به دست مي آورد».

شرم و حيا
 

واژه «حيا» در زبان واژه شناسان به معاني مختلفي چون شرمنده بودن، خجالت کشيدن، زنده نگه داشتن کسي و زندگي بخشيدن به کسي آمده است.(18) حيا به اين معنا، متضمن دو عنصر مهم است؛ يکي، شرم و خجلت که آثار آن در چهره انسان آشکار مي گردد و دوم، حفظ و نگه داري که موجب عزت و اقتدار فرد خواهد بود. حيا در فرهنگ اسلامي و دانش اخلاق هم از اين دو ويژگي برخوردار بوده و به معناي شرمندگي و خودداري از بعضي عمل ها به کار مي رود. نتيجه اين خودداري، به عزت فرد و جامعه منتهي مي شود. خواجه نصيرالدين طوسي در تعريف حيا مي گويد:«حيا عبارت است از ترس و خوفي براي نفس، به خاطر عروض امري که مقتضي مذمت است. در مقابل آن، وقاحت و پررويي است؛ يعني کسي که داراي صفت وقاحت باشد، در صورت از دست دادن حمد و ستايش ديگران يا به دست آوردن مذمت آنان، نگران نمي شود».(19)
حيا يک صفت دروني است که در نوع بشر وجود دارد و حتي کودکان نيز داراي اين ويژگي هستند و از انجام بعضي کارها در حضور ديگران امتناع مي ورزند. اما ميزان برخورداري مردم از اين صفت و به کارگيري آن در زندگي متفاوت است. بعضي افراد چندان بهره اي از حيا ندارند، چه بسا برخلاف آن، داراي صفت وقاحت و بي حيايي هستند. آن چه با تجربه ثابت شده است، انسان هاي با شخصيت و وقار از درجات بالاي حيا بهره مندند؛ چرا که حيا با بزرگي و بزرگواري رابطه مستقيم دارد. هر قدر انسان احساس بزرگواري و شخصيت کرد داراي مراتب بالايي از شرم و حيا است و از کارهاي مخالف آن دوري مي کند. چنان که در داستان حضرت موسي(عليهم السلام) و دختران شعيب اين مطلب به خوبي قابل فهم است. قرآن کريم مي فرمايد: «فجاءته احداهما تمشي علي استحياء»؛(20) موسي ديد که يکي از آنان - دو دختر که موسي(عليهم السلام) براي شان از چاه آب کشيده بود - با کمال حيا باز آمد.
يعني راه رفتن دختر شعيب راه رفتن همراه با حيا و وقار بود.
امام علي(عليه السلام) در توصيف حيا مي فرمايد: «الحياء لباس سابغ و حجاب مانع وستر من المساوي واق و حليف للدين و موجب للمحبه و عين کالئه تزود عن الفساد و تنهي عن الفحشاء؛(21) شرم و حيا جامه اي است در برگيرنده و حجابي است بازدارنده از گناه و پوششي است نگه دارنده از بدي ها، حيا گوهري است همراه با دين، برانگيزاننده مهر و محبت و چشمي است مراقب و از بين برنده فساد و تباهي و بازدارنده از زشتي ها».
نمونه هاي حيا در سيره معصومين(عليهم السلام)
حيا از صفات برجسته معصومين(عليهم السلام) است که در سيره آن بزرگواران به خوبي تجلي يافته است. پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) و اهل بيت(عليهم السلام) از شرم و حيايي بالا برخوردار بودند و هيچ گاه برخلاف آن، رفتاري را انجام ندادند. ابوسعيد خدري مي گويد: «رسول خدا(صلي الله عليه و آله)، از دختران جوان پرده نشين با حياتر بود»،(22) يعني حياي پيامبر(صلي الله عليه و آله) از حياي دختران جوان شديدتر و فراتر بود.
امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: «کان رسول الله(صلي الله عليه و آله) غض طرفه عن الناس حياء حين کلموه؛(23) رسول خدا(صلي الله عليه و آله) همواره هنگام سخن گفتن مردم با ايشان، صورت خويش را از سر شرم و حيا به زير مي انداخت».
جنگ احد از جنگ هاي بزرگ صدر اسلام بود که کفار قريش عليه پيامبر(صلي الله عليه و آله) به راه انداختند و تصميم داشتند حکومت نوپاي اسلام را از مدينه بردارند. هنگامي که جنگ آغاز شد، «طلحه بن ابي طلحه» پرچمدار کفار بود. وي به ميدان آمد، هماورد طلب کرد و گفت: اي اصحاب محمد(صلي الله عليه وآله)، آيا کسي در ميان شما هست که با شمشير من زود راهي بهشت شود يا مرا به سوي جهنم بفرستد؟ طلحه از شجاعان قريش بود و کسي جز علي(عليه السلام) حاضر نشد که به نبرد با او برود. آن دو در ميدان جنگ به يکديگر حمله کردند و پيامبر(صلي الله عليه و آله) از جايگاه خود ناظر بر صحنه جنگ بود و حملات آنها را زير نظر داشت. ناگاه علي(عليه السلام) ضربه اي وارد کرد و پاي طلحه قطع شد. طلحه بر زمين افتاد و پرچم سرنگون شد. علي(ع) به سوي او رفت تا کارش را يک سره کند، در آن حال، عورت وي مکشوف گشت. حضرت از وي روي گرداند و او را رها کرد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) و مسلمانان از کار علي(عليه السلام) خوشحال شدند و تکبير گفتند.(24) نظير اين جريان در جنگ صفين نيز نقل شده است. زماني که علي(عليه السلام) به عمروعاص رسيد و خواست به او حمله کند، عمروعاص براي نجات خود عورتش را برهنه کرد و علي(عليه السلام) برگشت.(25)
سراسر زندگي فاطمه زهرا (عليهاالسلام) تجلي بخش حيا، و پاکدامني بود و سيره آن بزرگ بانوي اسلام در اين زمينه فراوان است. حسن بصري گويد: پيامبر(صلي الله عليه و آله) از فاطمه (عليهاالسلام) پرسيد: چه چيز براي زن بهتر است؟ گفت: آن که نه زن مرد نامحرمي را ببيند و نه مردي نامحرم او را ببيند».(26)
در مناقب مغازلي از علي بن الحسين(عليه السلام) روايت شده است که آن حضرت فرمود: نابينايي از فاطمه(عليهم السلام) دختر رسول خدا(صلي الله عليه و آله) اجازه ورود خواست که فاطمه بي درنگ پشت پرده قرار گرفت. پيامبر(صلي الله عليه و آله) به او فرمود: چرا چنين کردي، آن مرد تو را نمي بيند؟ عرض کرد: يا رسول الله(صلي الله عليه و آله)، اگر آن مرد مرا نمي بيند، من او را مي بينم و او بوي مرا استشمام مي کند. آن گاه پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: «گواهي مي دهم که تو پاره تن من هستي».(27)

نظافت و آراستگي
 

کلمه «نظافت»، معناي روشني دارد و نيازي به تعريف و تبيين ندارد. با اين حال، اگر به منابع واژه شناسي مراجعه کنيم، معاني متعددي براي آن ذکر کرده اند. به گفته برخي واژه شناسان، نظافت هم معناي لازمي دارد، يعني پاک و پاکيزه يا شسته و رفته بودن و هم معناي متعددي که به مفهوم پاکيزه کردن و شستن چيزي است.(28) نظافت به اين دو مفهوم، در متون ديني نيز به کار رفته و منظور از آن، زدودن ناپاکي هاي جسمي و معنوي از خود و ديگران است. پيامبر(صلي الله عليه و آله) و اهل بيت(عليهم السلام) همواره با طهارت و آراستگي ظاهر و باطن زندگي کردند و کمترين نابساماني در جسم و روح آنها وجود نداشت.
قرآن کريم يکي از ويژگي هاي اهل بيت(عليهم السلام) را طهارت و پاکي آنان از هرگونه پليدي معرفي مي کند. خداوند آيه تطهير را در شأن آن بزرگواران نازل کرده و مي فرمايد: «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا»؛(29) خداوند مي خواهد پليدي را از شما اهل بيت(عليهم السلام) دور کند و شما را پاک سازد.
منظور از اراده در اين آيه شريفه، اراده تکويني خداوند بر طهارت اهل بيت(عليهم السلام) است؛ يعني اراده تکويني الهي بر پاکي ايشان تعلق گرفته که آنان با اراده و اختيار خويش منزه از آلودگي زندگي کنند و اين امر در عالم خارج نيز تحقق يافته است؛ بدين معنا که خاندان پيامبر(صلي الله عليه و آله) بر اساس اراده قطعي خداوند از تمام آلودگي هاي ظاهري و باطني پاک و منزه هستند.(30) منظور از طهارت در اين آيه، طهارت مطلقه است که همه ي ابعاد زندگي اهل بيت(عليهم السلام)، اعم از ظاهري و باطني، روحي و معنوي، اخلاقي و اجتماعي، سياسي و اقتصادي را فرا مي گيرد. نکته قابل توجه آن است که آراستگي باطني اهل بيت(عليهم السلام) با آراستگي ظاهري آنان همراه شده است؛ همان گونه که باطن اولياي الهي پاک بود، ظاهرشان نيز از هرگونه زشتي و آلودگي پاک و منزه بوده است. اما افراد عادي ممکن است داراي طهارت ظاهري باشند، ولي باطنشان آلوده به گناه و معصيت باشد.

نظافت ظاهري
 

در سيره رسول خدا(صلي الله عليه و آله) آمده است که آن حضرت لباس تميز مي پوشيد و از عطر فراوان استفاده مي کرد و هرگاه بيرون مي رفت، سر و صورتش را مرتب مي نمود. اميرالمومنين علي(عليه السلام) مي فرمايد: «کان رسول الله(صلي الله عليه و آله) يرجل شعره و اکثرما کان يرجل شعره بالماء و يقول کفي بالماء طيباً للمومنين؛(31) پيامبر(صلي الله عليه و آله) همواره موهايش را شانه مي زد و آن را با آب صاف، مرتب مي کرد و مي فرمود: آب براي خوشبو کردن مؤمن کافي است». در روايتي ديگر از امام رضا(عليه السلام) آمده است که فرمود: «من اخلاق الانبياء التنظف؛(32) از اخلاق پيامبران نظافت و پاکيزگي است».
پيامبر(صلي الله عليه و آله) و اهل بيت(عليهم السلام) براي آراسته کردن خود، از خضاب فراوان استفاده مي کردند. چنان که وقتي «محمد بن مسلم» از امام باقر(عليه السلام) پيرامون خضاب کردن پرسش نمود، ايشان فرمود: «کان رسول الله(صلي الله عليه و آله) يختضب»؛(33) پيامبر(صلي الله عليه و آله) هماره خضاب مي کرد».
آن چه از مطالعه سرگذشت و دستورات آن بزرگواران به دست مي آيد، حاکي از اين واقعيت است که سراسر زندگي پيامبر و خاندانش(عليهم السلام) همراه با پاکي و پاکيزگي ظاهري و باطني بوده است. استفاده از لباس نو و تميز، بهره بردن از حنا، عطر و گلاب، اصلاح سر و صورت، برداشتن ناخن هاي دست و پا و امثال آنها همواره از برنامه هاي عملي آن بزرگواران بوده است. آنان نه تنها خود بدان عمل مي نمودند، بلکه ديگران را نيز سفارش مي کردند تا به عنوان مستحبات اسلامي به آن عمل نمايند.
نظافت دهان و دندان سيره هميشگي رسول خدا(صلي الله عليه و آله) بود که همواره بر آن مداومت داشت. امام صادق(عليه السلام) فرمود: «اربع من سنن المرسلين التعطر و السواک و النساء و الحناء؛(34) چهار چيز از سنت انبيا است: عطر زدن، مسواک کردن، مجامعت با زنان و خضاب با حنا».

نظم و انضباط
 

نظم و انضباط با معناي مرتب کردن، منظم بودن، سر و صورت دادن؛ به نظام درآوردن، نظام يافتن و امثال آنها ذکر شده است.(35) نظم بخشي به اين معنا، هم در زندگي فردي و خصوصي و هم در زندگي اجتماعي و سياسي سيره معصومين(عليهم السلام) وجود داشته است. امام علي(عليه السلام) همان گونه که خود نظم را در تمام امور رعايت مي کرد، آن را به حاکمان و پيروان نيز توصيه مي نمود. آن حضرت در نامه اي خطاب به مالک اشتر مي گويد: «واياک و العجله بالامور قبل اوقاتها او التسقط فيها عند امکانها او اللجاجه فيها اذا تنکرت او الوهن عنها اذا استوحشت فضع کل امر موضعه و اوضع کل امر موقعه؛(36) مبادا هرگز در کاري که وقت آن نرسيده شتاب کني يا کاري که وقت آن رسيده سستي ورزي و يا در چيزي که وقت آن روشن نيست ستيزه جويي نمايي و يا در کارهاي روشن کوتاهي کني. تلاش کن تا هر کاري را در جاي خود و در زمان مخصوص به خود انجام دهي».
امام علي(عليه السلام) در وصيت به امام حسن و امام حسين(عليه السلام) پس از ضربت خوردن خويش مي فرمايد: «اوصيکما و جميع ولدي و اهلي و من بلغه کتابي، بتقوي الله و نظم امرکم؛(37) شما را و تمام فرزندان و خاندانم و کساني را که اين وصيت به آنها مي رسد را به ترس از خدا و نظم در امور زندگي سفارش مي کنم».

پي نوشت ها :
 

1. مفردات الفاظ القرآن، واژه «صلح»، ص 489.
2. نساء، آيه ي 129.
3. حجرات، آيه ي 10.
4. نهج البلاغه، ترجمه علي شيرواني، ص 571.
5. همان، ص359.
6. فقه السيره النبويه، ص 93.
7. نهج البلاغه، ترجمه علي شيرواني، ص359.
8. فرهنگ معاصر، ص354.
9. طه، آيه ي 130.
10. غافر، آيه ي 55.
11. سيده نساء العالمين، ص122.
12. احقاف، آيه ي 35.
13. حياه النبي و سيرته، ج1، ص193.
14. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، خطبه 3(شقشقيه)، ص6.
15. کشف الغمه، ج2، ص112.
16. فرهنگ جامع سخنان امام حسين(عليه السلام)، حوادث عاشورا.
17. سيده فاطمه الزهراء، ص123.
18. فرهنگ معاصر، ص150.
19. بازنگاري اساس الاقتباس، ص628.
20. قصص، آيه ي 25.
21. غررالحکم و دررالکلم، ص257.
22. بحارالانوار، ج16، ص230.
23. فروع کافي، ج5، ص565، ح41.
24. اعلام الهدايه، ج2، ص79.
25. نصربن مزاحم يساري، وقعه ي صفين، ص 407.
26. بحارالانوار، ج43، ص84.
27. فاطمه من المهد الي اللحد، ص205.
28. فرهنگ معاصر، ص698.
29. احزاب، آيه ي 33.
30. تفسير الميزان، ج16، ص474؛ امام شناسي، ج3، از ص 41 تا آخر.
31. سنن النبي، ص144.
32. همان، ص153.
33. همان، ص164.
34. همان، ص153.
35. فرهنگ معاصر، ص 379و 699.
36. دانشنامه علوي، ج10، ص59 و نهج البلاغه، نامه 53.
37. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، حکمت 47.

منبع: سيره اخلاقي و تربيتي معصومين (عليهم السلام)



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط