وقت و فرصت

پاندول ساعت ديگر حرکت نمي کرد. ايستاده بود و خاموش، صداي تيک تاکش ديگر به گوش نمي رسيد. جلو رفتم و پرسيدم، خروسک من ديگر نمي خواني؟ خسته شده اي؟ جواب داد: آري خسته شدم، بس که داد زدم و گفتم لحظه ها را درياب، زمان را از مرگ نجات بده.
شنبه، 12 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وقت و فرصت

وقت و فرصت
وقت و فرصت


 





 

براي فهميدن ارزش
يک ماه: از مادري که نوازاد زودرس بدنيا آورده است بپرس
يک ساعت: از عشاقي که در انتظار يکديگر بسر مي برند بپرس
يک دقيقه: از شخصي که هواپيما يا قطار را از دست داده بپرس
يک ثانيه: از باز مانده يک تصادف بپرس
يک دهم ثانيه: از شخصي که در المپيک مدال نقره بدست آورده بپرس
* فرصت چون ابر زودگذر است، پس مهيا باشيد تا از فرصتهايي که داريد بهره بگيريد.
«حضرت علي(ع)»
 

وقت و فرصت
 

پاندول ساعت ديگر حرکت نمي کرد. ايستاده بود و خاموش، صداي تيک تاکش ديگر به گوش نمي رسيد. جلو رفتم و پرسيدم، خروسک من ديگر نمي خواني؟ خسته شده اي؟ جواب داد: آري خسته شدم، بس که داد زدم و گفتم لحظه ها را درياب، زمان را از مرگ نجات بده.
«ثريا تقي زاده»

گلچيني از باغ معرفت
 

* امروز همان فردايي است که ديروز منتظرش بوديد.
* نگو وقت نداري. تو دقيقاً همان تعداد ساعت در روز را اختيار داري که پاستور، ميکل آنژ، لئوناردو داوينچي و آلبرت انيشتين در اختيار داشتند.
«جکسون براون»
* از فرصت هايي که کسي به آن توجه نمي کرد استفاده کردم و حالا مرا آدم خوش اقبالي مي دانند.
«کيپلينگ»
* آينده زمان حال را پاره پاره مي کند و گذشته آنها را مي بلعد. بيچاره زمان حال بدبخت حتي يک دقيقه فرصت ندارد که به خودش بپردازد.
«مترلينگ»
* دقيقاً لحظه الان را در نظر بگير چرا که آينده تو درست از همين الان شروع مي شود.
* آنان که گذشته را به خاطر نمي آورند محکوم به تکرار آن هستند.
* به جز لحظه ي حال هر چيز ديگر يا خاطره است يا اميد.
«لئوبوسکاليا»
* نادانان پيوسته از گذشته لاف مي زنند و خردمندان در انديشه حالند و ديوانگان سخن آينده را بر زبان مي آورند.
«ناپلئون»
* در واقعه ارکولا با 25 سوار بر دشمن غلبه کردم، چرا که دشمن خسته بود و من از آن فرصت استفاده کردم.
«ناپلئون»
* ما زارعي هستيم که هر روز که مي گذرد بيشتر از روز گذشته کشتزارهاي مرگ خود را شخم زده ايم.
* آنتوان چخوف چون قدر وقت را مي دانست با اينکه کمتر از 50 سال عمر کرد، هزار داستان کوتاه و چندين کتاب از خود به جاي گذاشت.
* لازم نيست براي رسيدن به کاميابي فرصتهايي براي خود بيافرينيم، کافيست همين که فرصتي پيش آمد آن را تشخيص دهيم و از آن استفاده کنيم.
* اگر در پيشرفت راز عجيبي است بايد گفت آن راز در فرصتهاي روزانه و استفاده از آنها نهفته است.
«دکتر ماردن»
* بعضي افراد متأسفانه بر سر قبر «ديروز» ما گريه مي کنند در حالي که توجهي به «امروز» که زنده است، نمي کنند.
* بعضي از ساعات را از ما مي گيرند، بعضي را مي دزدند و بعضي خودبخود از ما مي گريزند.
«بالزاک»
* زمان حال تنها چيزي است که ما به داشتن آن اطمينان داريم. پس حال را دريابيم.
«ديل کارنگي»
* آيا جهالت نيست که آدمي ساعات شيرين امروز را فداي روزهاي آينده کند.
«شوپنهاور»
* نگوييد که وقت نداريم و عمر ما کوتاه است. همان مقدار وقت روزانه در اختيار ماست که در اختيار هلن کلر، پاستور، ميکل آنژ، مادر ترزا، لئوناردو داوينچي، توماس جفرسن، آلبرت اينشتين بود.
«پائولوکوئيلو»
* اتلاف وقت، گرانبهاترين خرجهاست.
«بالزاک»
* از آينده ناراحت نباشيم، بار روزانه را به منزل برسانيم.
«لاکوردر»
* از دست دادن وقت بدان ماند که کس گويد اين درخت را برکن، هر چه انديشه کند که بر کند، نتواند. گويد صبر کنم تا قوت يابم. پس هر قدر صبر کند درخت نيز قوي تر گردد و او ضعيف تر شود و کندن آن درخت دشوارتر.
«ابوعثمان مغربي»
* به شرط دانستن قيمت وقت، هم به ثروت و هم به صحبت مي توانيم نائل شويم.
«ايرانشهر»
* بعضي از پدر و مادرها همه چيزشان را صرف فرزندانشان مي کنند جز وقت خود را.
«موريس سايتر»
* تا موقعي که آهن گرم است بايد آن را کوبيد.
«هردر»
* حوادث بزرگ به رشته نازک و مويي بسته است. مرد دانا از ناچيزترين جريانات استفاده مي کند و آنچه را که ممکن است فرصت مناسب و موقعيت ممتازي نصيبش سازد از نظر دور نمي دارد.
«ناپلئون»
* خيلي سعادتمندم اگر در برابر چندين ميليون دلار، چند سالي از اين وقت را که مردم بدون فکر از دست مي دهند خريداري کنم.
«اندرو کارنچي»
* درباره وقت خسيس باشيم.
«توربز»
* در ميدان چوگان بازي کسي گوي را مي ربايد که بتواند زودتر خود را به گوي برساند.
* دي رفت و باز نيايد فردا را اعتماد نشايد، امروز را غنيمت دان که دير نپايد.
«خواجه عبدالله انصاري»
* روزگار دريايي است که کشتي زندگي ما بر روي آن به طرف ساحل مقصود مي رود. اين درياي بزرگ هميشه در جذر و مد است. اگر امروز آرام باشد مسلماً فردا طوفاني خواهد بود. بنابر اين وقتي آرام است، فرصت را غنيمت بشماريد.
«شکسپير»
* شما وقت را از دست نمي دهيد، بلکه اين وقت است که شما را از دست مي دهد.
«جين مولر»
* تمام موفقيتهاي زندگيم را مديون اين مي دانم که هميشه يک ربع قبل از وقت اداري، سرکارم حاضرم بودم.
«نلسون»
* مردمان احمق هميشه از گذشته حرف مي زنند، عقلا در فکر حال هستند، ديوانگان از آينده سخن مي رانند.
«ناپلئون»
* هر يک روز به تنهايي حکم يک عمر را دارد.
* تمام چيزهايي که در مقابل ما قرار دارند، به ما شانس و فرصت يادگيري و يا آموزش دادن را مي دهند.
«پائولوکوئيلو»
* يک زمان غافل شدم، صد سال راهم دور شد.
* يک دليل بزرگ براي اثبات وقت شناسي، کوتاه کردن صحبت در تلفن است.
* زندگي را در همين لحظه بگذران طوري که اگر چيزي از آن باقي ماند ارزش به جاي ماندن را داشته باشد.
«نقاش کرماني»

آشنايي با فرهنگ ملل
 

* آدم عاقل فرصت نيک را به بخت نيک تبديل مي کند.
«مثل يوناني»
* يک لحظه اشتباه، يک عمر اندوه به بار مي آورد.
«مثل چيني».
* به غير از وقت هر چيز ديگري قابل خريداري است.
«مثل سوئيسي»
* خوشبختي ها به ساعت نگاه نمي کنند.
«مثل روسي»
* رختخواب نرم، خواب را سنگين مي کند.
«مثل روسيم
* فرصت مناسب، نردبان سعادت عاقلان است.
«مثل يوناني»
* فرصت روي زمين ريخته است، دستت را پيش ببر تا آن را جمع کني.
«مثل انگليسي»
* کساني که در انتظار زمان بنشينند، آن را از دست مي دهند.
«مثل ايتاليايي»
* هر لحظه از زمان را از آن خود گردان.
«مثل چيني»
* اگر دير برسيد بهتر از آن است که هرگز نرسيد.
«مثل انگليسي»
* يک اقدام به موقع، به جاي صد اقدام عجولانه و بي موقع، مؤثر واقع مي شود.
«مثل فرانسوي»
* يک تُن طلا نمي تواند يک ثانيه وقت را بخرد.
«مثل چيني»
***
بد نامي حيات دو روزي نبود بيش
آن هم با تو بگويم کليم چسان گذشت
يک روز صرف بستن دل شد به اين و آن
روز دگر به کندن دل زين و آن گذشت

 

«کليم کاشاني»
***
کاشکي وقت را شتاب نبود
فصل رحلت در اين کتاب نبود

کاش در بحر بي کران جهان
نام طوفان و انقلاب نبود

«پروين»
***
اي شده شيفته گيتي و دورانش
دهر درياست، بينديش ز توفانش

«پروين»
***
هر چه بيني در جهان دارد عوض
گر عوض حاصل ترا گردد غرض

بس عوض داني چه باشد در جهان
عمر باشد عمر، قدر آن بدان

«شيخ بهايي»

گر گوهري از کفت برون تافت
در سايه وقت نمي توان يافت

گر وقت رود ز دست انسان
با هيچ گوهر خريد نتوان

«ايرج ميرزا»
***
اي که پنجاه رفت و در خوابي
مگر اين چند روزه دريايي

«سعدي»
***
من نمي گويم زيان کن يا به فکر سود باش
اي ز فرصت بي خبر در هر چه هستي زود باش

«بيدل دهلوي»
***
اين يک روزه را زندگي کن. ما نمي توانيم گذشته را تغيير دهيم. تنها بايد خاطرات شيرين را به ياد سپرد و لغزشهاي گذشته را عبرت خود سازيم. نمي توانيم آينده را پيش بيني کنيم. تنها بايد اميدوار باشيم و خواهان بهترين و هر آنچه نيکوست و باور کنيم که چنين خواهد شد. مي توان روزي را زندگي کرد. مي بايست دم را غنيمت شماريم و همواره بکوشيد تا بهتر و نيکوتر باشيم.
Live one day at a time, we can not change the past, we just, need to keep the good memories from the mistakes we have made. We can not predict the future, we just need to hope and pray for the best and what is right, and belive that's how it will be. We can live a day at a time enjoying the present and always seeking to become a more loving and better .person
***
زماني که صرف خنديدن مي شود زماني است که با خدايان صرف مي شود.
Time spent laughing is time spent with the gods.
***
بهتر است براي يک موقعيت آماده باشيم و آن را نداشته باشيم تا اينکه فرصت داشته باشيم و براي آن آماده نباشيم.
It is better to be prepared for an opportunity and not have one than to have an opportunity and not be prepared.
***
 

جاودانه ها
 

بنز، اولين ماشين موتوردار بنزين سوز را ساخت ولي هنري فورد اولين کسي بود که ماشين را به توليد انبوه رساند، او کارخانه اي مجهز به خط توليد بنا کرد و براي اولين بار فورد معروف به مدل A را روانه بازار کرد. در سال 1920 نيمي از اتومبيلهاي جهان فورد مدل A بود. اتومبيل سازي فورد هنوز هم يکي از بهترين کارخانه هاي توليد اتومبيل در دنياست که بي شک مديون بي خوابي ها و زجرهايي است که هنري فورد مؤسس اين مجموعه کشيد.

با هم بينديشيم
 

دکتر آلبرناتي، جراح مشهور اسکاتلندي بسيار به وقت اهميت مي داد و معتقد بود که نبايد با پرگويي آن را تلف کرد. براي همين بسيار کم حرف بود. روزي همتاي خود را در يک زن يافت. روزي يک زن به مطب او آمد و دستش را که بسيار متورم و باد کرده بود به دکتر نشان داد. مکالمات زير بين آنها رد و بدل شد.
+ سوخته؟
- ضربه
+ پماد
روز بعد زن باز هم به مطب آمد:
+ بهتره؟
- بدتر
+ پماد بيشتر
دو روز بعد زن بار ديگر مراجعه کرد:
+ بهتره؟
- خوبه، حق ويزيت؟
+ هيچ. عاقلترين زني که ديده ام.
***

 

منبع: کتاب گنجينه ما و شما




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.