در برابر واقعه

سيره معصومين(عليهم السلام) در شرايط خاص زندگي از نظر معيار چندان تفاوتي با شرايط عادي نداشته است. بلکه اهل بيت(عليهم السلام) مانند هميشه به وظائف اساسي خود که همان نشر معارف اسلامي بود، مي پرداختند، رفتار آنان در تبعيد، زندان و اسارت، تبليغ دين و پاسخ به شبهات مردم بوده است. مناظرات علمي با علماي اديان و مذاهب، علم آموزي به زندانيان و مانند آن، گواه بر اين مطلب هستند.
شنبه، 12 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در برابر واقعه

در برابر واقعه
در برابر واقعه


 نویسنده : محمد احسانی





 
سيره معصومين(عليهم السلام) در شرايط خاص زندگي
چکيده
سيره معصومين(عليهم السلام) در شرايط خاص زندگي از نظر معيار چندان تفاوتي با شرايط عادي نداشته است. بلکه اهل بيت(عليهم السلام) مانند هميشه به وظائف اساسي خود که همان نشر معارف اسلامي بود، مي پرداختند، رفتار آنان در تبعيد، زندان و اسارت، تبليغ دين و پاسخ به شبهات مردم بوده است. مناظرات علمي با علماي اديان و مذاهب، علم آموزي به زندانيان و مانند آن، گواه بر اين مطلب هستند.
ابراز احساس پيامبر(صلي الله عليه وآله) و اهل بيت(عليهم السلام) در فوت بستگان و به خصوص پدر، مادر، فرزند و همسر، هميشه با صبر و شکيبايي و تحمل مصائب همراه بوده است و ديگران را نيز بدان توصيه مي کردند.
هر انسان بنابر ظرفيت وجودي که دارد، داراي مسئوليت در زندگي پرفراز و نشيب خويش است. هر فردي با توجه به مسئوليت هاي فردي و اجتماعي خويش، تحولات گوناگوني را تجربه مي کند. معصومين(عليهم السلام) نيز در دوران حيات خود، مسئوليت هاي سنگيني داشتند که بيش از ديگران با دگرگوني هاي عجيب همراه بوده است. آن بزرگواران، زندگي يکساني نداشته اند، بلکه هر کدام از آنها، تحولات زيادي را در مسير زندگي خويش تجربه کرده است. طبيعي است که از زمان پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) تا عصر امام مهدي (عج) دوره هاي متفاوتي سپري شده است. در اين فصل به بررسي سيره معصومين(عليهم السلام) در شرايط غيرعادي مانند زندان و تبعيد مي پردازيم تا روشن شود که رفتار آن بزرگواران در زمان هاي خاص و اوضاع و شرايط گوناگون چه تفاوتي با هم داشته است.

انجام وظيفه در هر شرايط
 

از اصول مهم رفتاري در سيره معصومين(عليهم السلام) اين بوده است که در هر زمان به آن چه وظيفه شان بود، عمل مي کردند. جنگ و جهاد، صلح و آشتي، تبليغ و ترويج دين، تعليم و تربيت، انفاق و کمک رساني و امثال آنها، کارهايي هستند که در زندگي پيامبر(صلي الله عليه وآله) و اهل بيت(عليهم السلام) فراوان مشاهده مي شوند و همه ي آنها بر اساس انجام وظيفه بوده اند. اگر جنگ يا صلحي در دوران حيات آنها ديده مي شود، مربوط به آن شرايط خاصي بوده که اگر هر امام معصومي در آن زمان حضور داشت، همان کار را انجام مي داد. اين مطلب، نياز به دليل ندارد و از اوصاف و ويژگي هاي پيامبر(صلي الله عليه وآله) و اهل بيت(عليهم السلام) مانند عصمت، علم بي پايان، ارتباط مستقيم با منبع وحي و هم چنين از عملکرد آنان در دوره زندگي شان به خوبي قابل درک است. بنابراين، اصل مهم در سيره معصومين(عليهم السلام)، عمل به وظيفه و حکم خداي متعال است که در شرايط خاص زندگي نيز بدان متعهد بوده اند.
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در تمام مدت رسالت و نبوت به وظيفه خويش عمل کرد. ايشان گاهي با تبليغ و پيام رساني به مردم که مهم ترين مسئوليت آن حضرت بود، تکليف خويش را ادا مي کردند که خداوند در اين باره فرمود: «ادع الي سبيل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه وجادلهم بالتي هي احسن»؛(1) با اندرز نيکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شيوه اي] که نيکوتر است، مجادله نما.
گاه پيامبر(صلي الله عليه وآله) به صورت تعليم و تربيت ايفاي مسئوليت مي نمود که در واقع، هدف بعثت آن حضرت نيز همين بود. خداوند تعليم کتاب و تزکيه نفس را هدف بعثت معرفي مي کند: «هوالذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزکيهم و يعلمهم الکتاب و الحکمه»؛(2) او کسي است که در ميان اهل مکه رسولي از خودشان برانگيخت تا بخواند و بياموزد به ايشان آيات کتاب الهي را و تعليم کند به ايشان شيوه ي تزکيه را به حکمت و آداب سنت که کتاب الهي مشتمل بر آن است.
آن چه در منابع تاريخي و سيره اهل بيت(عليهم السلام) آمده است، حاکي از انجام وظيفه آن بزرگواران، در شرايط خاص است. امام سجاد(عليه السلام) پس از شهادت پدرش، حسين بن علي(عليه السلام) و ياران با وفاي آن حضرت در سرزمين کربلا به سوي کوفه و شام برده شد و مدتي در آن دو شهر زنداني بود. هر چند تمام رفتار امام سجاد(عليه السلام) در زندان کوفه و شام در منابع تاريخي نيامده است، ولي مي توان دريافت که علي بن حسين(عليه السلام) زماني را در زندان ابن زياد و يزيد بن معاويه سپري کرده و بي ترديد در اين دوران هم به وظيفه خود عمل نموده است. با توجه به شرايط سخت خاندان امام حسين(عليه السلام) که از يک طرف مصيبت ديده، رنج سفر چشيده، طعنه هاي دشمن شنيده، ظلم و ستم فراوان بر جسم و جان وارد آمده و از طرف ديگر، مسئوليت بزرگ تبليغ خون شهدا را به عهده داشتند، نشان مي دهد که وظيفه سنگيني را به دوش دارند. امام سجاد(عليه السلام) چه در زندان و چه در مجلس يزيد و ابن زياد، به اجراي وظيفه اصلي خود که بيان حقانيت و مظلوميت پدرش بود، پرداخت. وي در مجلس کوفه و شام سخنراني هاي افشاگرانه اي ايراد کرد که اوضاع آن دو شهر را دگرگون ساخت.(3)

امر به معروف و نهي از منکر
 

از وظايف مهم رهبران ديني، امر به معروف و نهي از منکر است که بايد در هر شرايطي بدان عمل کنند. اين کار اختصاص به عده خاصي ندارد و براي همگان لازم است، ولي وظيفه علما و بزرگان دين در اين باره سنگين تر است. معصومين(عليهم السلام) به عنوان هدايت گران مسير حق و مجريان دستورات الهي در ميان مردم، بي شک مسئوليت بيشتري داشتند و همان گونه که از سيره ايشان برمي آيد، امر به معروف و نهي از منکر را در هيچ شرايطي ناديده نگرفتند. آنان تا آخرين لحظه هاي حيات خود، به اين وظيفه خود عمل کردند. امام حسين(عليه السلام) در قيام کربلا فرمود: «الا ترون ان الحق لايعمل به وان الباطل لايتناهي عنه، ليرغب المومن في لقاء ربه محقا؛(4) آيا نمي بينيد که به حق عمل نمي کنند و از باطل باز نمي دارند؟ در چنين شرايطي مومنان بايد خواهان ديدار خدا و شيفته شهادت باشند».
امام جواد(عليه السلام) در مجلس پر زرق و برق مامون نيز امر به معروف و نهي از منکر کرد. مامون عباسي همه ي ترفندها را به کار مي بست تا شخصيت امام جواد(عليه السلام) را خراب کند و ايشان را نزد مردم بي اعتبار سازد. وي در جشن عروسي امام جواد(عليه السلام) با دخترش ام الفضل، صد کنيز زيبا روي را انتخاب کرد و به دست هر کدام جامي پر از گوهر درخشان داد. هنگامي که امام جواد(عليه السلام) وارد شد، آنها به استقبال امام رفتند و خوش آمد گفتند، ولي امام(عليه السلام) کوچک ترين توجهي به آنان نکرد.(5) افزون بر اين، مامون براي خدشه به شخصيت امام جواد(عليه السلام)، در مجلس عروسي امام(عليهم السلام) به فردي به نام «مخارق» که ريشي بلند و صداي خوشي داشت، دستور داد تا در جلو آن حضرت آواز بخواند، آن مرد در مقابل امام(عليه السلام) نشست و به آوازخواني پرداخت. حاضرين دور وي گرد آمدند و از کار او استقبال کردند. امام جواد(عليه السلام) بر سر آن مرد بانگ زد و فرمود: اي ريش بلند، از خدا بترس. در اين هنگام، ابزارِ آوازخواني از دست مخارق به زمين افتاد و دستش از حرکت بازماند و ديگر نتوانست از آن بهره گيرد. مأمون از فلج شدن دست او پرسيد. گفت: چون امام جواد(عليه السلام) بر سرم بانگ زد، از هيبت و شکوه وي، آن چنان ترسيدم که دستم فلج شد و هرگز بهبود نيافتم.(6)

نشر معارف الهي
 

ائمه اطهار(عليهم السلام) چه در وطن و چه در تبعيد از نشر معارف اسلامي غافل نبودند. از کارهاي آنان، پاسخ گويي به پرسش ها و رفع شبهات گروه هاي مختلف مسلمان و غيرمسلمان بود که در سيره همه ي ايشان ثبت شده است. حتي معصومين(عليهم السلام) در سال هاي انزواي سياسي نيز به طبقه محروم جامعه خدمت مي کردند و از هيچ امداد مالي، اجتماعي و فرهنگي دريغ نداشتند. خدمت فکري و حل مشکلات ديني و اعتقادي مردم از خدمت هاي آنها به طبقه محروم بود. اگر کسي سؤال يا شبهه اي در ذهن داشت. پاسخ آن را از اهل بيت(عليهم السلام) دريافت مي کرد. علي(عليه السلام) به حاضران مي فرمايد: «فاسألوني قبل ان تفقدوني فو الذي نفسي بيده لا تسئلوني عن شيء فيما بينکم و بين الساعه و لا عن فئه تهدي مثه و تضل مثه الا انباتکم بناعقها و قائدها و سائقها و مناخ و رکابها و محط رحالها؛(7) از من بپرسيد پيش از آن که مرا نيابيد. سوگند به خدايي که جانم در دست اوست، نمي پرسيد از چيزي که ميان شما تا روز قيامت مي گذرد و نه از گروهي که صد نفر را هدايت يا گمراه مي سازد، جز آن که شما را آگاه مي سازم و پاسخ مي دهم».
علي بن ابراهيم از پدرش روايت کرده است که طايفه اي از اطراف بغداد به ديدار امام جواد(عليه السلام) آمدند. وقتي خدمت آن حضرت شرفياب شدند، در يک مجلس، سي هزار مسئله از ايشان سؤال کردند و حضرت در حالي که بيش از ده سال سن نداشت به همه ي آنها پاسخ داد.(8) مرحوم مجلسي در پاسخ به اين پرسش که چگونه ممکن است در يک جلسه به سي هزار پرسش پاسخ داد، گفته است: احتمالاتي وجود دارند و از همه ي بهتر آن است که پاسخ هاي کوتاه امام جواد(عليه السلام) حاوي احکام زيادي بود که جواب بسياري از سؤالات ناگفته آنها را نيز در بر داشت و آنها پاسخ خود را دريافت مي کردند.(9)
از فعاليت هاي علمي امامان براي نشر معارف اسلامي در شرايط خاص و به خصوص زمان تبعيد، گفت و گوهاي چهره به چهره با علماي اديان و مذاهب ديگر بود که در شهرهايي مانند بغداد و خراسان و سامرا انجام گرفته است. امام هشتم علي بن موسي الرضا(عليه السلام) از اماماني است که مدت ها در تبعيد بودند و ايشان را به مرو، سرخس و خراسان بردند و سرانجام در طوس به شهادت رساندند. هرچند آن امام بزرگوار هميشه تحت مراقبت بود، ولي زندگي سراسر خير و برکتي براي مسلمانان و شيعيان داشت؛ به گونه اي که اينک سرمايه عظيمي از گفتار و سيره آن حضرت در اختيار است که از منابع مهم اسلامي به حساب مي آيد. براي امام رضا(عليه السلام) فرصتي پيش آمد که براي امامان ديگر پديد نيامد تا براي نشر معارف اسلامي، اين گونه اقدام کنند. ديدارهاي آن حضرت با علماي مسلمان و غيرمسلمان و مناظرات ايشان با آنها، کاري بود که علوم اهل بيت(عليهم السلام) را به همه ي دنيا منتشر کرد.(10)
در تحف العقول آمده است که چون امام رضا(عليه السلام) در مجلس مأمون حضور يافت، جمعي از دانشمندان عراق و خراسان در آن جا گرد آمده بودند. مأمون طبق برنامه اي از پيش تعيين شده، از معناي آيه سي و دوم سوره فاطر از دانشمندان جلسه سؤال کرد گفت: منظور از برگزيدگاني که خداوند به آنان کتاب را ميراث داده است، چه کساني هستند؟ دانشمندان حاضر در جلسه، جواب هايي گفتند. مأمون نظر امام(عليه السلام) را پرسيد. حضرت فرمود: مراد خداوند تبارک و تعالي تنها «عترت» پيغمبر(صلي الله عليه وآله) است که وارث کتاب مي باشند.(11)
مناظرات جواد الائمه(عليهم السلام) در منابع روايي و تاريخي به تفصيل ذکر شده است. آن حضرت با وجود کمي سن، به پرسش هاي علمي و ديني دانشمندان بزرگ آن روز مانند يحيي بن اکثم پاسخ داد و مسائل پيچيده فقهي را با احتمالات پيرامون آن به خوبي بيان کرد. در نهايت نيز همه ي علما به حقانيت و علم بي نهايت آن بزرگوار اعتراف نمودند و در برابر او عاجز و ناتوان شدند.(12)
معصومين(عليهم السلام) در حضر و سفر، در شرايط عادي و غيرعادي و همه ي جا به تعليم و تربيت اهميت مي دادند و به نشر معارف اسلامي مي پرداختند. ايشان حتي در زندان و تبعيد نيز به مردم علم مي آموختند. در سيره امام باقر(عليه السلام) نقل شده است که آن حضرت در زندان هشام به زندانيان تعليم مي داد. وقتي امام باقر(عليه السلام) در شام زنداني شد، با زندانيان سخن مي گفت و آنان را تعليم مي داد تا آن که کسي در زندان باقي نماند، مگر آن که به سوي امام مي شتافت و از خرمن علم و دانش او بهره مي برد.(13)

استقامت و پايداري
 

پيامبر(صلي الله عليه وآله) و اهل بيت(عليهم السلام) با صبر و بردباري که در برابر مشکلات و عزم راسخ براي تحقق اهداف اسلامي داشتند، همواره با استقامت و پايداري مي زيستند. هچ گاه به ذلت و خواري راضي نشدند و با جديت با مشکلات کنار آمدند و همه ي سختي ها را براي نيل به هدف پذيرفتند. نمونه هاي زيادي از استقامت و پايداري امامان معصوم(عليهم السلام) در بحران هاي زندگي وجود دارند که توجه به آن مايه درس آموزي است.
امام سجاد(عليه السلام) پس از شهادت پدرش امام حسين(عليه السلام) مدتي را در کوفه و شام در زندان عبيدالله بن زياد و يزيد بن معاويه سپري کرد و رنج فراواني بر آن حضرت و اهل بيت ابا عبدالله(عليهم السلام) وارد. تحمل و پايداري او در برابر آن همه ظلم و ستم، دليل روشني بر روح بزرگ و صبر و استقامت وي در برابر ناروايي هاي حاکمان جور است. شيخ مفيد مي گويد: پس از ورود اهل بيت(عليهم السلام) در مجلس يزيد و آن چه در آن گذشت، يزيد دستور داد زنان و کودکان امام حسين(عليه السلام) را با علي بن الحسين(عليه السلام) در خانه اي که در کنار کاخ يزيد قرار داشت ببرند و آنان چند روزي در آن جا اقامت کردند. اين خانه، معروف به خرابه شام بود که زندان اختصاصي براي اهل بيت(عليهم السلام) شد و هيچ گونه امکاناتي در آن وجود نداشت. مدتي که اهل بيت(عليهم السلام) در آن خرابه به سر بردند، انواع مصيبت هاي جسمي و روحي بر آنان وارد آمد، ولي در اثر استقامت و پايداري امام سجاد(عليه السلام) سرانجام با شکست و زبوني دشمن، از زندان آزاد شدند.(14)
خطبه هاي امام سجاد(عليه السلام) در مجلس ابن زياد در شهر کوفه و مجلس يزيد در شهر شام، همه ي دستگاه ظالم بني اميه بي آبرو کرد و اين گواه عظيم بر روح بزرگ آن حضرت است که با وجود بيماري و ضعف جسمي، تمام حاضران را با سخنان زيبا و جذاب خويش تحت تأثير قرار داد. صداي گريه مردم از هر سوي مجلس ظالمان را فرا گرفته بود. امام در هر دو مجلس خود را به حاضران معرفي کرد و حقانيت پدرش حسين(عليه السلام) را به مردم اثبات نمود.(15)
امام هفتم موسي بن جعفر(عليه السلام) بيشترين زمان را در زندان هارون الرشيد عباسي سپري کرد تا سرانجام به شهادت رسيد. استقامت امام کاظم(عليه السلام) در زندان هاي هارون عباسي بر کسي پوشيده نيست و روشن است که آن حضرت با تمام نيرنگ هاي هارون مبارزه کرد و لحظه اي کوتاه نيامد. هارون، يحيي بن خالد را در زندان نزد موسي بن جعفر(عليه السلام) فرستاد و به آن حضرت پيام داد که من پيش از اين سوگند ياد کرده ام که تو را آزاد نکنم تا اين که بر تقصير خود اعتراف کني يا خواهشي از من داشته باشي؛ گرچه مي دانم بي گناهي و کار بدي انجام نداده اي، ولي براي آن که من به سوگند خود عمل کرده باشم، چيزي از من بخواه تا تو را ببخشم. قاصد هارون مي گويد: وقتي درخواست هارون را مطرح کردم، موسي بن جعفر(عليه السلام) فرمود: من چند روزي از مرگم باقي نمانده است و هيچ توقعي از کسي ندارم.(16)

استفاده از فرصت ها
 

انسان نبايد فرصت ها را از دست بدهد. هرجا فرصتي پيش آمد، انسان بايد بيشترين بهره را از آن ببرد، چرا که فرصت، به زودي از دست مي رود و دوباره هم به دست نمي آيد. از اين رو، علي(عليه السلام) فرصت را به ابر تشبيه کرده است که پس از جلوه و نمودي به زودي ناپديد مي شود. حضرت مي فرمايد:« والفرصه تمر مر السحاب، فانتهزوا فرص الخير؛(17) فرصت ها چون ابرها مي گذرند؛ پس فرصت هاي نيک را غنيمت شماريد». همان گونه که علي(عليه السلام) به استفاده از فرصت توصيه کرده اند، همه ي معصومين(عليهم السلام) در عمل و در تبليغ دين و تربيت نفوس از هر فرصت ممکن بهره برده اند. اماماني که در زندان بوده اند، نيز از فرصت پيش آمده در عبادت و پرسش خدا بهره بردند. وقتي امام کاظم(عليه السلام) را در بصره زنداني کردند، عرض کرد: خداوند! من پيوسته مي خواستم که کنج خلوتي و گوشه عزلتي و فراغ خاطري براي عبادت و بندگي خود روزي من کني. اکنون شکر مي کنم که دعاي مرا مستجاب گردانيدي و آن چه مي خواستم عنايت کردي.(18)

صلح در شرايط خاص
 

صلح پيامبر(صلي الله عليه وآله) با کفار و يهوديان و هم چنين مسئله حکميت در جنگ صفين ميان علي(عليه السلام) و معاويه در شرايط خاص صورت گرفت که ناگزير به آن رضايت دادند. اين امر، در سيره ساير معصومين(عليهم السلام) نيز مشاهده مي شود؛ چرا که بي شک در آن شرايط، گزينه بهتري وجود نداشته است. برخورد امام حسن مجتبي(عليه السلام) با معاويه بر اساس شرايط حاکم بر محيط آن روز، به صلح انجاميد، گرچه او از همان سيره پيامبر(صلي الله عليه وآله) و علي(عليه السلام) که حفظ اسلام و ارزش هاي ديني بود» تبعيت مي کرد. در فضاي حاکم بر جامعه آن روز و قدرت معاويه و ترفندهاي وي، چاره اي جز آن نبود که امام حسن(عليه السلام) با دستگاه حکومت سازش کند.(19) ولي معاويه با استفاده از زر و زور و تزوير، مردم را فريب داد و به تدريج طرفداران امام مجتبي(عليه السلام) کاهش يافتند. اختلافات شديدي که ميان لشکريان امام(عليه السلام) وجود داشت و خيانت هايي که از ناحيه سرداران لشکر مانند عبيدالله بن عباس اتفاق افتاد، کار به جايي رساند که به شخص امام مجتبي(عليه السلام) حمله کردند و مي خواستند آن حضرت را از بين ببرند. در چنين شرايطي امام ناگزير به صلح شد و با معاويه پيمان صلح را امضا کرد.(20)

جهاد براي اصلاح جامعه
 

سيره معصومين(عليهم السلام) زماني که در شرايط ويژه قرار مي گرفتند، انقلاب و قيام مسلحانه بود. همان گونه که در سيره رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و اميرالمومنين علي(عليه السلام) مي بينيم، براي دفاع از کيان اسلام و ترويج احکام قرآن مي توان دست به جنگ و جهاد با دشمنان زد. جنگ هاي پيامبر(صلي الله عليه وآله) و نبردهاي علي(عليه السلام) به خصوص جنگ صفين، جمل و نهروان اين گونه بوده اند. هم چنين امام حسين(عليه السلام) در شرايط خاص زمان خود، براي احياي سيره رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و سيره پدرش، علي(عليه السلام) انقلاب کرد. آن حضرت در وصيت نامه معروف به برادرش محمد بن حنفيه فرمود: «وانما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنکر و اسير بسيره جدي و ابي علي بن ابي طالب(عليهم السلام)؛(21) تنها به انگيزه سامان بخشي در امت جدم برخاستم، مي خواهم به نيکي ها فرمان دهم و از بدي ها بازدارم و سيره جد خودم و پدرم علي بن ابي طالب(عليهم السلام) را دنبال کنم». امام حسين(عليه السلام) در برابر افرادي قرار گرفتند که ادعاي خلافت اسلامي داشتند و به صورت آشکار با احکام الهي مخالفت مي کردند، در چنين شرايطي، قيام با شمشير لازم بود و آن حضرت با تعداد اندکي از يارانش به خوبي آن را انجام دادند. امام حسين(عليه السلام) در پاسخ به کساني که آن حضرت را بر بيعت با يزيد تشويق مي کردند، فرمود: ما اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه وآله)، منبع وحي و رسالت هستيم و خاندان ما مرکز رفت و آمد فرشتگان است. خداوند ما را در آفرينش بر ديگران مقدم داشت و ختم نبوت را در خانواده ما قرار داد. در حالي که يزيد مردي فاسق و شراب خوار و قاتل است و هرگز کسي مانند من، با يک چنين فردي بيعت نخواهد کرد.(22)

پي نوشت ها :
 

1. نحل، آيه ي 125.
2. جمعه، آيه ي2.
3. امام سجاد(عليه السلام) جمال نيايشگران، ص101-135.
4. فرهنگ جامع سخنان امام حسين(عليه السلام)، ص398.
5. نگاهي گذرا به زندگي امام جواد(عليه السلام)، ترجمه پرويز لولاور، ص125.
6. نگاهي گذرا به زندگي امام جواد(عليه السلام)، ترجمه پرويز لولاور، ص126.
7. نهج البلاغه، ترجمه دشتي، خطبه 93.
8. عن علي بن ابراهيم عن ابيه قال: استأذن علي ابي جعفر(عليه السلام) قوم من اهل النواحي فاذن لهم فدخلوا فسالوه في مجلس واحد عن ثلاثين الف مساله فاجاب و له عشر سنين. (بحارالانوار، ج50، ص93).
9. همان.
10. همان، ج49، ص168.
11. تحف العقول، ترجمه جنتي، ص 680.
12. همان، ص 718-724.
13. لما حبسه هشام بن عبدالملک بالشام، تکلم(عليه السلام) فلم يبق في الحبس رجل. الا ترشفه و حن عليه (سفينه البحار، ج2، ص 708).
14. الارشاد، ج2، ص122.
15. لهوف، ترجمه علي رضا رجالي، ص206-210.
16. منتهي الآمال، ص860.
17. نهج البلاغه، حکمت 21.
18. منتهي الآمال، ص858.
19. اعلام الهدايه، الامام الحسن المجتبي(عليه السلام)، ج4، ص124.
20. همان، ص133.
21. فرهنگ جامع سخنان امام حسين(عليه السلام)، ص329.
22. سيره معصومان(عليهم السلام)، ج5، ص81.

منبع: سيره اخلاقي و تربيتي معصومين (عليهم السلام)



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.