آيا به بنده وکالت مي دهيد؟
آنچه خوب است يک جوان در آستانه ازدواج بداند
به ما مي گويند جوان يعني ديگر جوان «نو» نيستيم. من و تو جوانيم. پر از انرژي پر از طراوت و صاحب سرمايه اي (براي طاعت خدا) که پلک بر هم زنيم از دست رفته است. بايد قدر بدانيم. بايد آماده باشيم. کارهاي انجام نداده زيادي داريم. (يا علي براي انجام سنت پيامبر) ديگران هم بايد ما را دريابند.
يک مرد خلق مي شود وئ يک زن؛ يک زوج مي شوند يه آيه و نشانه براي خالق خود.
يک مرد خلق مي شود و يک زن. با مودت و رحمت خدادادي مي شوند يک زوج براي اين که سکونت را تجربه کنند و اين چيزي است که به جز متفکران (کساني که اصولا در زندگي فکر مي کنند) کسي نمي فهمد. درک و تجربه اين همه عظمت از مهمترين کارهاي من و توست در فصل جواني. رويش سلولي جديد در پيکره اجتماع. و قبل از آن بايستي آماده شويم. حتي اگر لازم است اردوي آمادگي بگذاريم.
اگر از درو ديوار به تو گفته شود که ازدواج سخت است، خطرناک است، پر دلهره است، نمونه موفق ندارد، فقط اولش خوش است و خلاصه از آن بگذريد.....، مراقب باشيد از خير آن نگذريد.
بگو من به خواست خدا، بناي دوست داشتني او را مي سازن. چون مي دانم:
مي دانم که چرا ازدواج مي کنم.
مي دانم که ازدواج در پازل زندگي من کجا قرار دارد.
خودم را خوب مي شناسم و مي دانم که چگونه و چطور بايد او را بيابم.
حقوق و وظايف او را هم مي دانم.
و بالاخره مي دانم که چطور راضي کنم خدا را، همسرم را، پدر و مادرم اولم را، پدر و. مادر دومم را، اقوام نخستينم را، اقوام دومي ام را و...
(دم گوشي: اگر خدا را راضي کني، بقيه هم راضي خواهند شد.)
اگر واقعا آنچه را گفتي مي داني، بداني. يکي از شاخص هاي اين غولي که تو را از آن مي ترسانند شکسته اي!
گفته مي شود ازدواج جوانان معضل شده و يا بهتر بگوييم شده است بحران جامعه. اگر بپرسيم چرا و چگونه؟ خواهند گفت:
به خاطر «حواشي» ازدواج، فرهنگ هاي غلطي که در آن ريشه دوانيده است. از «ب» بسم الله ازدواج تا «ي» آخر.
به خاطر اين که جوان ها بدون آمادگي ازدواج مي کنند. بيشتر احساسي و خيال پردازند تا واقع نگر و آرمان گرا.
دخترها مي خواهند زندگيشان را با مهريه بالا نگه دارند به جاي محبت و صداقت، پسرها هم بي کارند و بي مسئوليت.
دخترها سخت گير شده اند و پرتوقع، پسرها هم همين طور.
جوان ها نااميد شده اند چون زندگي موفقي را در اطراف خود نمي بينند.
مي ترسند از ازدواج و به آينده بد بينند.
بمب جمعيني دهه (60)حالا وقت ازدواجشان رسيده است.
اخلاق ناديده گرفته مي شود و ارتباطات باز اجتماعي رغيب ازدواج را از جوانان گرفته است. و بالاخره بي توجهي تک تک مردم براي ازدواج جوانانشان.
اما مي توان؛ با تلاش، با رسادت تو، با توکل تو و با همت تو و همه ديگران اين ناهنجاري ها و آلودگي ها را کنار زد و در سايه تأهلي آسان، به موقع و موفق:
متاهل شوي تا نيمي از دينت را از دستبرد شيطان حفظ کني و در طاعت خداوند پشتيباني و همراه داشته باشي.
متاهل شوي تا وضعيت اقتصادي و اجتماعي خود را تقويت کني.
متاهل شوي تا آرامش و سکونت را در تمام ابعاد آن تجربه کني و بکوشي تا طرف مقابلت هم آن را تجربه کند.
متاهل شوي تا فرزنداني داشته باشي و نيکو تربيتشان کني و ديگران ياري کنند تا تو متاهل شوي تا از امنيت تو، آنها هم به امنيت برسند.
به ما مي گويند جوان يعني ديگر جوان «نو» نيستيم. من و تو جوانيم. پر از انرژي پر از طراوت و صاحب سرمايه اي (براي طاعت خدا) که پلک بر هم زنيم از دست رفته است. بايد قدر بدانيم. بايد آماده باشيم. کارهاي انجام نداده زيادي داريم. (يا علي براي انجام سنت پيامبر) ديگران هم بايد ما را دريابند.
يک مرد خلق مي شود وئ يک زن؛ يک زوج مي شوند يه آيه و نشانه براي خالق خود.
يک مرد خلق مي شود و يک زن. با مودت و رحمت خدادادي مي شوند يک زوج براي اين که سکونت را تجربه کنند و اين چيزي است که به جز متفکران (کساني که اصولا در زندگي فکر مي کنند) کسي نمي فهمد. درک و تجربه اين همه عظمت از مهمترين کارهاي من و توست در فصل جواني. رويش سلولي جديد در پيکره اجتماع. و قبل از آن بايستي آماده شويم. حتي اگر لازم است اردوي آمادگي بگذاريم.
اگر از درو ديوار به تو گفته شود که ازدواج سخت است، خطرناک است، پر دلهره است، نمونه موفق ندارد، فقط اولش خوش است و خلاصه از آن بگذريد.....، مراقب باشيد از خير آن نگذريد.
بگو من به خواست خدا، بناي دوست داشتني او را مي سازن. چون مي دانم:
مي دانم که چرا ازدواج مي کنم.
مي دانم که ازدواج در پازل زندگي من کجا قرار دارد.
خودم را خوب مي شناسم و مي دانم که چگونه و چطور بايد او را بيابم.
حقوق و وظايف او را هم مي دانم.
و بالاخره مي دانم که چطور راضي کنم خدا را، همسرم را، پدر و مادرم اولم را، پدر و. مادر دومم را، اقوام نخستينم را، اقوام دومي ام را و...
(دم گوشي: اگر خدا را راضي کني، بقيه هم راضي خواهند شد.)
اگر واقعا آنچه را گفتي مي داني، بداني. يکي از شاخص هاي اين غولي که تو را از آن مي ترسانند شکسته اي!
گفته مي شود ازدواج جوانان معضل شده و يا بهتر بگوييم شده است بحران جامعه. اگر بپرسيم چرا و چگونه؟ خواهند گفت:
به خاطر «حواشي» ازدواج، فرهنگ هاي غلطي که در آن ريشه دوانيده است. از «ب» بسم الله ازدواج تا «ي» آخر.
به خاطر اين که جوان ها بدون آمادگي ازدواج مي کنند. بيشتر احساسي و خيال پردازند تا واقع نگر و آرمان گرا.
دخترها مي خواهند زندگيشان را با مهريه بالا نگه دارند به جاي محبت و صداقت، پسرها هم بي کارند و بي مسئوليت.
دخترها سخت گير شده اند و پرتوقع، پسرها هم همين طور.
جوان ها نااميد شده اند چون زندگي موفقي را در اطراف خود نمي بينند.
مي ترسند از ازدواج و به آينده بد بينند.
بمب جمعيني دهه (60)حالا وقت ازدواجشان رسيده است.
اخلاق ناديده گرفته مي شود و ارتباطات باز اجتماعي رغيب ازدواج را از جوانان گرفته است. و بالاخره بي توجهي تک تک مردم براي ازدواج جوانانشان.
اما مي توان؛ با تلاش، با رسادت تو، با توکل تو و با همت تو و همه ديگران اين ناهنجاري ها و آلودگي ها را کنار زد و در سايه تأهلي آسان، به موقع و موفق:
متاهل شوي تا نيمي از دينت را از دستبرد شيطان حفظ کني و در طاعت خداوند پشتيباني و همراه داشته باشي.
متاهل شوي تا وضعيت اقتصادي و اجتماعي خود را تقويت کني.
متاهل شوي تا آرامش و سکونت را در تمام ابعاد آن تجربه کني و بکوشي تا طرف مقابلت هم آن را تجربه کند.
متاهل شوي تا فرزنداني داشته باشي و نيکو تربيتشان کني و ديگران ياري کنند تا تو متاهل شوي تا از امنيت تو، آنها هم به امنيت برسند.
پينوشتها:
1- عليک بالاحداث لانهم اسرع لي کل خير: جوان را دريابيد زيرا آنان براي اعمال خير قابليت پذيري بيشتري دارند.
2- هيچ بنايي در اسلان به اندازه ازدواج ارزشمندتر و محبوب تر در پيشگاه خداوند نمي باشد.
3- هرکس ازدواج کند نيمي از دينش را حفظ کرده است.
/ج