مقدمه:
نهج البلاغه یکی از مهمترین میراث امیرالمؤمنین علی علیه السلام است که به عنوان منبع معارف الهی و متضمن روشهای سیاسی اداره جامعه به وسیله انسان آسمانی است.
این مقاله شامل یک مقدمه و دو گفتار و خاتمه می باشد که گفتار اول درباره سند خطبه 79حضرت علی علیه السلام در زمینه ویژگی های زنان می باشد و گفتار دوم از دلالت حدیث بحث می شود که آیا از نظر دلالی تام است یا باید آن را توجیه کرد و مورد دقت و بررسی قرار داد.
گفتار اول شامل دو فصل است فصل اول که به بررسی سند فراز نخست خطبه 79پرداخته و فصل دوم از سند فراز دوم بحث می شود که در ضمن هر دو فصل از سند روایاتی که متضمن معنای هر دو فراز خطبه هستند نیز بحث می شود.
گفتار دوم نیز شامل دو فصل است که فصل اول از دلالت فراز نخست حدیث بحث می شود و گفتار علما ء در رابطه با آن مطرح می شود به همراه روایت امتحان الاوصیاء که تا اندازه زیادی واقعه جمل را واضح می کند و فصل دوم از دلالت فراز دوم حدیث به همراه سایر احادیث وارد بحث می شود.
به امید شفاعت تالی تلو قرآن کریم، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
گفتار اول:
«بررسی سند و دلالت خطبه 79نهج البلاغه در زمینه «ویژگی های زنان
«معاشر الناس، ان النساء نواقص الایمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول،2-فاما نقصان ایمانهن فقعودهن عن الصلوة و الصیام فی ایام حیضهن،3-و اما نقصان عقولهن فشهادة أمرأتین کشهادة الرجل الواحد4-واما نقصان حظوظهن فمواریثهن علی الانصاف من مواریث الرجال،5-فاتقوا شرار النساء، و کونوا من خیارهن علی حذرٍ،6-و لا تطیعوهن فی المعروف حتی لا یطمعن فی المنکر.»(1)
از سخنان آنحضرت علیه السلام است که پس از خاتمه جنگ جمل در نکوهش زنها می فرماید:
«ای مردم، زنها از ایمان و ارث و خرد کم بهره هستند،2-اما نقصان ایمانشان بجهت نماز نخواندن و روزه نگرفتن در روزهای حیض است،3-و جهت نقصان خودشان این است که (در اسلام)گواهی دو زن به جای گواهی یک مرد است،4-و از جهت نقصان نصیب و بهره هم ارث آنها نصف ارث مردان می باشد،5-پس از زنهای بد پرهیز کنید، و از خوبانشان برحذر باشید،6-و در گفتار و کردار پسندیده از آنها پیروی نکنید، تا درگفتار و کردار ناشایسته طمع نکنند».
ماجرای جنگ جمل در نهج البلاغه به طور منفصل در خطبه های (14-7)و خطبه (79)نهج البلاغه نقل شده است؛ اگر همه قضایا یکجا جمع آوری شده و نقل می شد، منظور کلام حضرت واضح شده و شبهات برطرف می شد؛ و از آنجا می فهمیدیم که چرا حضرت به طور کلی همه کسانی را که وارد جنگ شده اند، و بیعت خود را با امام شکسته اند، مورد نکوهش قرار داده است.
در سایر خطبه های حضرت در نهج البلاغه مثل خطبه(13و14)(2)در مذمت مردم بصره پس از جنگ جمل، می فرمایند:وأرضکم فریبةٌ من الماء، بعیدة من السماء، خفت عقولم، و سفهت حلومکم».
«زمین شهر شما نزدیک به آب است و دور از آسمان و عقلهای شما سبک و حلم شما و افکار شما سفیهانه است.
پس هدف خوبی برای تیراندازانید و لقمه چربی برای مفت خوران ».مذمت آنان به دلیل قرار گرفتن کنار دریا نیست ، بلکه به جهت بدرفتاری ساکنین آنجا بوده است.
البته خطبه (79)نهج البلاغه نیز دارای سند تام و متصلی نیست. زیرا قسمت اول خطبه به صورت مرسله در بعضی از کتب روایی و قسمت آن در کتب دیگر با سند متفاوت نقل شده است. بنابراین در فصل اول به بررسی سند فراز نخست خطبه (79)که درباره نقصان ایمان و عقل و حظ و دلایل آنهاست، و در فصل دوم به بررسی سند فراز دوم خطبه که نهی از مشورت با زنان می باشد، پرداخته ایم.
فصل اول:«بررسی سند فراز نخست(نقصان ایمان و عقل و حظ)
«معاشر الناس، ان النساء نواقص الایمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول، 2-فاما نقصان ایمانهن فقعودهن عن الصلوة و الصیام فی ایام حیضهن،3-و اما نقصان عقولهن فشهادة أمرأتین کشهادة الرجل الواحد4-و اما نقصان حظوظهن فمواریثهن علی الانصاف من مواریث الرجال.
مؤلف«کتاب شخصیت و حقوق زن در اسلام»می نویسد :«کتاب کافی این حدیث نبود و آن دو کتاب دیگر تا چه اندازه می تواند یک مطلب تحقیقی را اثبات کند و الله اعلم!به علاوه که در آنها نیز به نحو مرسل نقل شده است. و خلاصه منابع، منبع قابل مستندی را ارائه نداده، و سند حدیث متصل نیست».
پس از بررسی انجام شده در کتاب قوت القلوب چنین حدیثی دیده نشد و ضمناً احادیث این کتاب همه مرسله بوده و عنوان آن در باب معامله با محبوب و ..بوده و البته به طور اجمال وقایع جمل به صورت پیشگویی قبل از جنگ جمل توسط حضرت علی علیه السلام به پسرشان محمد بن حنفیه بیان شده است که مضمون آن ربطی به این خطبه ندارد.
قسمتی از حدیث در آن کتاب چنین است:«قال علی علیه السلام لابنه محمد بن حنفیه و قدمه امامه یوم الجمل و ..فالتفت الیه محمدا بنه فقال هذه و الله الفتنة المظلمة العمیاء فوکزه علیّ برمحه».(3)
پس فراز نخست خطبه (79)،فاقد سند روایی است حتی در بررسی و جستجوی روایات به روایتی که سند صحیح داشته باشد، و متضمن معنای فراز نخست خطبه (79)باشد برنخوردیم، تنها دو روایت بود که به عباراتی از خطبه آن هم بدون ذکر علت اشاره کرده بود، یکی روایت امتحان الاوصیاء است که حضرت ماجرای جنگ جمل را برای رهبر یهودیان بیان می فرمایند و در آن روایت حضرت خطاکاران را اعم از زن و مرد مورد عتاب قرار داده اند.
و دوم روایت نقصان عقل را که نقل از پیامبر می باشد ، و اشکالی که در روایت به نظر می رسد این است که دو نفر از رجال سند، احادیث ضعیف را نقل می کرده اند، و ضمناً روایت مرسله نیز می باشد، گر چه ارسال آن ظاهراً ضرری به آن نمی رساند .
همچنین مفهوم روایت بدین صورت است که :عقل زنان برمردان غلبه دارد که می تواند عقل مردان را بدزدد. این روایت نمی تواند مؤید فراز نخست باشد. در ادامه به برسی سند و دلالت این دو روایت می پردازیم.
«بررسی روایت امتحان الاوصیاء در رابطه با فراز نخست خطبه(79)»
چنانچه اراده کنیم خطبه (79)را مورد بررسی قرار دهیم، شایسته است تمام کلمات حضرت را در رابطه با جنگ جمل در کنار هم قرار داده ، تا منظور فرمایش حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام روشن شود و داوری درستی داشته باشیم. برای رسیدن به اصل کلام لازم و ضروری است که طبق اصل تعادل و تراجیح روایات را با هم جمع نموده و مورد دقت نظر قرار دهیم تا بتوانیم به نتیجه مطلوب برسیم؛ یکی از اشتباهات این است که روایات را به تنهایی مد نظر قرار داده و نتیجه ای که عاید ما می شود گاهی ممکن است دور از انتظار و نظر کتاب و سنت باشد.
روایت امتحان الاوصیاء
الف)جعفر بن احمد بن عیسی بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب، عن یعقوب الکوفی قال:«حدثنا موسی بن عبید، عن عمرو بن ابی المقدم، عن ابی اسحاق، عن الحارث، و عن جابر، عن ابی جعفر،عن محمد بن الحنفیة قال:أتی راس الیهود علی بن ابی طالب صلوات الله علیه ...»(4)
متن روایت در هر دو کتاب یکی می باشد قسمتی از آن بدین صورت است:
قال:«اتی رأس الیهود علی بن أبی طالب صلوات الله علیه عند منصرفه من وقعة النهروان و هو جالس فی مسجد الکوفه فقال یا امیرالمؤمنین انی ارید ان اسالک عن اشیاء لا یعلمها الا نبی او وصی نبی فقال:«سل عما بدالک یا اخا الیهود....».(5)
خلاصه مضمون و ترجمه روایت: امام پنجم علیه السلام فرمودند:وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام از جنگ نهروان برگشته و در مسجد کوفه نشسته بودند رییس یهودیها خدمت حضرت آمده و عرض کرد:
سوالاتی از شما دارم که کسی جز نبی یا وصی او نمی داند. حضرت فرمودند که «ای برادر یهود هر چه می خواهی بپرس».و او گفت:«هر پیامبر و وصی ای مورد امتحاناتی قرار می گیرند و اوصیا در زمان حیات پیامبر و در بعد از زمان حیات ایشان امتحان می شوند؛ به من بگو چند بار امتحان می شوید و ...»حضرت در جواب فرمودند:
«در هر مرحله هفت بار ما امتحان می شویم. آیا اگر جواب سؤالات تو را بدهم به راستی آن اقرار کرده و مسلمان می شوی؟»گفت:«بله».حضرت فرمودند:«اما پنجمین امتحان پس از فوت نبی صلی الله علیه و اله ای برادر یهودی، کسانی که با من بیعت کردند وقتی دیدن مقاصد شخصی آنها را انجام نمی دهم به همدستی آن زن (عایشه)برمن شورش کردند.
با اینکه من از طرف پیامبر برآن زن ولی و وصی بودم او را بر شتر سوار کردند و بار و بنه های خود را بسته و در بیابانهای ترسناک و دشتهای وسیع او را گردانیدند سگهای حوئب (نام آبی است در راه مکه به بصره)براو زوزه کشیدند و(آن زن از آنها ترسید زیرا پیامبر به او خبر داده بود که یکی از زنان من به ناحق بروصی من شورش می کند و سگان حوئب براو زوزه می شکند، ای حمیرا مبادا تو آن باشی)علامت پشیمانی براو ظاهر شد.
با این حال به فرمان جمعی که علاوه بر بیعت در زمان پیامبر، برای بار دوم نیز با من بیعت کرده بودند(بیعت خود را شکستند)به مخالفت خود ادامه داد تا به مردم شهری (بصره)وارد شد که دستشان کوتاه و ریش ایشان بلند و عقل ایشان کم و رأی ایشان فاسد بود. آنها همسایگان بیابان گردها و میزبان طوفان دریا بودند.(کنایه از سبک عقلی است). آنها ندانسته شمشیر زده و نفهمیده تیر انداختند .
من در کار آنها میان دو مشکل واقع شدم، اگر دست نگه می داشتم از شورش و فساد برنمی گشتند و به حکم عقل متوجه نمی شدند.(و لم یعقلوا)و اگر برابر آنها ایستادگی می کردم کار به جنگ خونینی که هرگز نمی خواستم می کشید. با زبان عذر و تهدید حجت را بر آنها تمام کرده و به آن زن پیشنهاد کردم که به خانه خود برگردد و به جمعی که او را آورده بود پیشنهاد کردم به بیعتی که با من کردند وفا کنند و عهد خود را نشکنند.
هر چه می توانستم از جانب خود به نفع آنها متعهد شدم با برخی از آنان(زبیر)مناظره کردم، حق را یادآور شده و برگشت. با مردم هم به همین روش وارد گفتگو شدم ولی برنادانی و سرکشی و گمراهی آنان افزوده شد. چون خواستار جنگ بودند.
برای همین با آنها وارد جنگ شدم و آنها شکست خورده و حسرت برده و تلفات سنگینی برآنان وارد شد. من از روی ناچاری و به نفع مخالفین وارد جنگ شدم زیرا اگر بیش از این به آنها فرصت می دادم کارهایی می کردند که این عفو اغماضی که پس از پایان جنگ در برابر آنها کردم، نمی توانستم بکنم، زیرا برخود و ملت خیانت کرده بودم.
زیرا در جرمهایی که آنها تصمیم برآن داشتند شریک می شدم. آنها می واستند شورش خود را در اطراف کشور اسلامی آن روز وسعت دهند و آتش فساد را تا هر جا که می شد دامن بزنند، به کشتار و خونریزی رعایا بپردازند، حکومت را به دست زنانی که کم عقل و کم حظ بودند تسلیم کنند.
(تحکیم النساء النواقص العقول و الحظوظ)و بدین ترتیب از پادشاهان روم و یمن و ملتهای از بنی رفته و گذشته در این خصوص پیروی کنند.اگر سستی می کردم، در پایان ناگزیر از جنگ بودم و ننگ اهمال در کارزنی و لشگرش را و جنایاتی را هم که مرتکب می شدند، داشتم.
باز من بدون مقدمه و باشتاب وارد جنگ نشدم. قبلاً اتمام حجت رده و تاجایی که امکان داشت جنگ را عقب انداختم، آرامی نشان دادم، به آنها مراجعه کرده و واسطه ها فرستادم، هر چه به نفع خود می خواستند برایشان متعهد شدم، و هر چه راهم که درخواست نکرده و به نفع آنها بود به آنها پیشنهاد کردم، ولی از همه اینها سرباز زدند و مرا بیچاره کردند تا دست به جنگ زدم و چنانچه خدا می خواست کار من و آنها را به پایان رسانید.و با مقدماتی که ذکر شد حجت من برآنها وارد بود و آنها رد برابر من محکوم بودند و بعد حضرت رو به اصحاب خود کرده و فرمودند آیا چنین نبود؟»همه اصحاب یکزبان گفتند:«بله یا امیرالمؤمنین و ...»
در این حدیث که حدیث بسیار جالبی است و حدود (18)صفحه می شود حضرت وقتی بلایا و مصائبی که برایشان وارد شده و مورد امتحان قرار گرفته بودن را بیان می فرمایند، همه به گریه می افتند حتی آن مرد یهودی، و در آخر او اسلام می آورد.
بررسی سند حدیث امتحان الاوصیاء
ب)سند روایت در خصال بدین صورت است:
ظاهراً راویان سند حدیث در «خصال» تا عمروبن ابی المقدم یکی است و حدیث به دو طریق نقل شده است از :«ابن ابی المقدام»به بعد بدین صورت است:
الف)عن ابی اسحاق، عن الحارث، عن محمد بن الحنفیه
ب)عن جابر الجعفی، عن ابی جعفر علیه السلام
ظاهراً روایتی که در کتاب اختصاص نقل شده بود در نقل روایان اخیر به جای «و»،(،)قرار داده شده است، زیرا سند از «ابن ابی المقدام»به بعد بدین صورت آمده است: عن ابی اسحاق، عن الحارث، و عن جابر، عن ابی .جعفر، عن محمد بن الحنفیه با مقایسه حدیث در دو کتاب«اختصاص»و«خصال صدوق»پی می بریم که سند حدیث در اختصاص نیز به دو طریق بوده و آن بدین صورت است:
الف)عن ابی اسحاق، عن حارث، عن محمد بن الحنفیه
ب)عن جابر الجعفی، عن ابی جعفر علیه السلام
یکی از دو طریق سند روایت نقل شده از شیخ مفید را مورد بررسی رجالی قرار می دهیم:
1ـ جابر بن یزید الجعفی:از موثقین است و امام صادق علیه السلام درباره او فرمودند:رحم الله جابر الجعفی کان یصدق علینا.(7)
2ـ عمرو بن ابی المقدام:هو ثابت بن هرمز، علامه و کشی او را توثیق کرده اند؛(8)و مرحوم خوبی معتقدند چنانچه عمرو بن ثابت که کنیه او ابوالمقدام است همان«میمون»باشد ، موثق خواهد بود و او مؤلف کتاب مسائل است که خبر امیرالمؤمنین علیه السلام به مردی یهودی در آن بیان شده است.(9)
3ـ موسی بن عبید ، مرحوم خویی درباره ایشان می فرماید که او برادر محمد بن عیسی بن عبید یقطین است(10)و شیخ طوسی بواسطه روایتی که نقل کرده او و برادرش را بطور جمعی توثیق کرده است،(11)و نجاشی برادر او را توثیق کرده است.(12)و درباره او گفته است،جلیل فی اصحابنا، ثقة ، عین، کثیر الروایة ولی مرحوم خویی به این ترتیب که گفته شد عدالت موسی بن عبید را که شیخ در رجال خود به طور دسته جمعی تأیید کرده است را مورد تأمل قرار داده است.(13)
4ـ یعقوب بن عبدالله الکوفی، ایشان جزء موثقون ابن قولویه هستند.(14)
5ـ ابوعبدالله جعفر بن احمد بن عیسی بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب علیه السلام:«در مورد ایشان به رجال کشی و نجاشی معجم الرجال و خویی رجوع شد اما ظاهراً شخصی به این نام در این کتب یافت نشد. و به نظر می رسد مجهول باشد.»
نکات خاص در بررسی روایت امتحان الاوصیاء
1ـ نکوهش زنان در این خطبه خاص جریان جنگ جمل بوده که توسط زنی بنام عایشه که خواستار فخر فروشی و خودبزرگ بینی و جاه طلبی و...بوده و در عین حال زنی سیاستمدار بوده که در حوادث، اوضاع و احوال را به نفع خود تغییر می داده است.(15)
او همان کسی بود که با این کار، آثار شومی همچون جنگ صفین و سایر جنگ های بین مسلمین از او باقی مانده است. با اینکه او زنی زیرک و سیاستمدار در زمان خود بوده اما حضرت با این خطاب نشان می دهند که عایشه در هنگام مرگ بسیار پریشان و ناراحت بوده و همواره بیان می کرده این جنگ جمل همانند استخوانی در گلویم گیر کرده است.(16)
3ـ از خلال کلمات حضرت ادب حضرت نسبت به عایشه با وجود خطاهای بسیار او آشار است زیراکه نام او را علناً نمی برند.
4ـ حضرت نقص عقل را به صورت صفت بیان نموده اند که اگر من در برابر آنها نمی ایستادم آن زنانی که دارای چنین صفتی بوده اند که ناقص العقل هستند همچون عایشه را به حاکمیت برخود می نشاندند.
5ـ به طور کلی اگر کل فرمایشات حضرت در جنگ جمل در یکجا بیان می شد محتوی کلام حضرت بهتر درک می شد زیرا حضرت هنگام نکوهش بین زنان و مردان فرقی نگذارده اند اگر زنان را از جهاتی مورد نکوهش قرار داده اند به همان نسبت مردان را نیز نکوهش کرده اند و یک معلم انسان ساز همیشه همه جوانب را در نظر می گیرد تا کلام او اثر مثبت را باقی گذارد و موجب منفی گرایی نشود.
6ـ در متن حدیثی که بیان شد ازدلیل نقصان عقل و نقصان حظ ذکری به میان نیامده و در سایر روایاتی هم که بررسی شده که تا کنون روایتی که از حضرت علی علیه السلام باشد و دال بر دلیل بیان شده در خطبه (79)باشد دیده نشده است.
یعنی اگر در روایات علی علیه السلام از نقص عقل یا ایمان سخنی به میان آمده سخنی از دلایل آن مثل محروم بودن از نماز، روزه در زمان عادت که موجب نقص ایمان و یا عدم برابری زن و مرد در شهادت که موجب نقص عقل و یا عدم تساوی ارث زن و مرد موجب نقص حظ زن و مرد، به میان نیامده است.
بررسی سند روایت نقصان عقل از پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم
محمد بن یعقوب عن عدة من اصحابنا عن احمد بن ابی عبدالله عن ابیه عن سلیمان بن جعفر الجعفری عن ذکره عن ابی عبدالله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و اله :«ما رایت من ضعیفات الدین و ناقصات العقول اسلب لذی لب منکن.»17
الف)محمد بن یعقوب کلینی که مشهور است به موثق بودن و مراد از عدة من اصحابنا، نیز بنا برگفته شیخ کلینی یکی از جماعات چهارگانه است که نزد اهل رجال شناخته شده هستند که کل آنها ثقه هستند و نیازی به ذکر اسماء آنها نیست.(19)
ب)احمد بن ابی عبدالله البرقی:ایشان احمد بن محمد بن خالد البرقی هستند که نجاشی و شیخ علامه او را تأیید کرده و گفته اند ایشان ثقه است اما از ضعفا نقل حدیث کرده و به حدیثهای مرسله نیز اعتماد کرده است.(20)به نقل از فهرست شیخ طوسی ص (56)و رجال علامه ص(14).
مرحوم خویی در مورد ایشان گفته اند:که او کثیر الروایة بود. اما چون زیاد نقل از ضعیفان کرده او را از شهر قم بیرون کرده اند و این طعنی است که متوجه راویان است که هر سخنی را از زبان هر شخصی گفته اند.(21)
ج)ابی عبدالله برقیک همان محمد بن خالد است او از سلیمان بن جعفر حدیث نقل کرده است . و پسرش از او حدیث نقل کرده است. شیخ طوسی و علامه کشی(22)او را موثق دانسته اند. ولی نجاشی به دلیل اینکه از ضعفا نقل حدیث کرده او را ضعیف شمرده است.(23)
مرحوم خویی فرموده اند:او جداً کثرالروایه است و ضعف او ناشی از نقل قول از ضعیفان می باشد نه از وثاقت شخص او، در توثیق شیخ معارضی دیده نمی شود.(24)
د)سلیمان بن جعفر الجعفری:سلیمان بن جعفر بن ابراهیم بن محمد الجعفری و پدرش هر دو ثقه بودند.(25)
برخی از عالمان ایشان را جزء اعلام و رؤسایی شمرده اند که حلال و حرام از آنان نقل شده و راهی برای خدمت هیچیک از آنها نیست. ایشان در «رساله الرد علی اصحاب العدد»می نویسد:
«و اما رواة الحدیث بأن شهر رمضان تسعة و عشرون یوماً، فهم فقهاء اصحاب ابی جعفر و ابی عبدالله علیه السلام و ابی الحسن و ابی محمد صلوات الله علیهم الاعلام و الرؤساء المأخوذ عنهم الحلال و الحرام و الفتیا و الاحکام الذین لا یطعن علیهم و لا طریق الی ذم واحد منهم و هم اصحاب الاصول المدونة و المصنفات المشهورة ثم ذکر جماعة تقدم کثیر منهم فی «فصل الثقات المصرحة بتوثیقهم»و ذکر منهم ابراهیم بن حمزة الغنوی و محمد بن قیس و اباجارود،و....».(26)
آیا با توجه به راویان سلسله سند این روایت می توان حکم به صحیح بودن حدیث کرد؟اشکالی که در حدیث به نظر می رسد مرسله بودن آن است زیرا واسطه بین سلیمان جعفری و امام علی علیه السلام ذکر نشده است ولی در کتاب «معجم الرجال»نقل شده که سلیمان جعفری یا از پدرش یا از ابی الحسن امام رضا (ع)نقل حدیث می کرده است.(27)
البته از سه نفر دیگر که حماد بن عیسی و موسی بن حمزة بن بزیع و سکونی هستند نیز نقل حدیث کرده است که آنها هم هر سه ثقه هستند.(28)پس کل راویان حدیث افرادی موثق هستند و مرسله بودن این حدیث به صحت آن حذر نمی زند پس می توان گفت حدیث صحیحه است. زیرا فرد مجهول منحصر است به سه نفر که کل آنها موثق اند. خلاصه پس از بررسی سلسله راویان سند، آن حلقه مجهوله، تقریباً مشخص است، پس می توان گفت حدیث صحیحه است.
حدیث مرسله ای به این مضمون در فروع کافی(29)نقل شده است که بدین صورت است:وفی حدیث مالک بن اعین قال:حرض امیرالمؤمنین صلوات الله علیه الناس بصفین فقال...فانهنّ ضعاف القوی و الانفس و العقول...وهنّ المشرکات.»(30)
ظاهراً روایت قبل از شروع جنگ صفین بیان شده است که حضرت مردم را ترغیب به شرکت در جنگ فرموده و سفارشاتی درمورد قوانین جنگ از جمله عدم ایذا زنان می کرده اند و فرموده اند:
«اگر شما را دشنام دادند از آنان دوری کنید زیرا آنها ازنظر قوی و نفس و عقل ضعیف اند و...ایشان مشرکند.»
فصل دوم:
بررسی سند فراز دوم خطبه 79نهج البلاغه (نهی مشورت با زنان)
«فاتقوا شرار النساء و کونوا من خیارهنّ علی حذر، و لا تطیعوهن فی المعروف حتی لا یطمعن فی المنکر».(31)فراز دوم این روایت با کمی اختلاف در متن و اختلاف در سند در جلدهای مختلف بحار الانوار آمده است. اما به صورت خطبه ای مستقل نیست بلکه در باب مواعظ و مشورت و ..آمده است و در بعضی نسخه ها این روایت از معصوم دیگری نقل شده است.(32)
بررسی سند روایت متضمن پرهیز از شرار النساء:
الف) العطار، عن ابیه، عن ابن ابی خطاب، عن محمد بن سنان، عن ابی الجارود، عن ابی جعفر علیه السلام عن ابیه، عن جده قال:قال امیرالمؤمنین علیه السلام:«واتقوا شرارالنسائ و کونوا من خیارهن علی حذر ان امرتکم بالمعروف بالمعروف فخالفوهن کیلا یطمعن منکم فی المنکر.»(33)
1ـ العطار، احمد بن محمد بن یحیی العطار:مرحوم خویی و صاحب تنقیح المقال درباره او فرموده اند او شخصی مجهول است.(34) اما شهید ثانی در «الدرایه»نوشته است که او فرد موثقی است و نیز محقق داماد در رجال مامقانی به وثاقت او اشاره کرده اند و صاحب معجم الثقات نام ایشان را جزء ممدوحین که وثاقت آن ها تصریح نشده است، آورده اند.(35)
2ـ ابیه ، محمد بن یحیی العطار(ابوجعفر القمی):نجاشی درباره او نوشته است که او فردی موثق است و عین(نورچشم)ماست و کثرالروایة می باشد.(36)
3ـ محمد بن حسین ابی خطاب(الزیات الکوفی)نجاشی و شیخ معتقدند:«محمد بن حسین بن ابی الخطاب ثقة و جلیل من اصحابنا، عظیم القدر، عنی».(37)
4ـ محمد بن سنان:نجاشی درباره محمد بن سنان نوشته است:«هو رجل ضعیف جداً لا یعول علیه و لا یلتفت الی ما تفرد به».یعنی:از نظر رجالی او فردی ضعیف است که نمی توان به سخن او تکیه کرد و به حدیثی تنها از او نقل می شود، اعتماد نمی شود».(38)
مرحوم خویی از شیخ نقل کرده است که :«طعن علیه و ضعف جمیع ما رواه الا ما کان فیهما من تخلیط او غلو».(39)و کشی درباره او نوشته است: او همان ابوجعفر زاهری است که در سال(220)فوت کرده و از غلوکنندگان بوده است.(40)
و در جایی دیگر از حمدویه نقل کرده است که احادیث محمد بن سنان از ایوب بن نوح به ما دیکته شد و گفت:«لا استحل ان اروی احادیث محمد بن سنان»(41)
اما در تفسیر علی ابن ابراهیم نام او جزو ثات است و معتقد است که تمامی رواتی که در کتاب تفسیر او نام برده شده اند از ثقات هستند.(42)و مرحوم خویی توثیقات همگانی را مانند توثیقات علی ابن ابراهیم را حجت می دانند.(43)
5ـ ابوجارود:مرحوم خویی قدس سره ایشان را نه تأیید کرده و نه رد کرده و هیچ نقلی درباره وثاقت ایشان بیان نکرده اند.(44)و باز مضمون همین حدیث به اضافه عباراتی دیگر با همان سندی که در جلد(103)آمده بود در جلد(45)بحار الانوار در باب «مشورت و قبولها»چنین آمده است:
العطار عن ابیه:«شاور فی حدیثک الذین یخافون الله واجب الاخوان علی التقوی واتقوا شرار النساء و کونوا من خیارهن علی حذر و ان امرتکم بالمعروف فخالفوهن کیلا یطمعن منکم فی المنکر.»(15)
ب) نیز در کافی جلد(5)«باب ترک طاعتهن»چنین آمده است:«عدة من اصحابنا، عن احمد بن ابی عبدالله، عن ابیه، عمن ذکره، عن الحسین ابن المختار، عن ابی عبدالله.»قال:قال امیرالمؤمنین علیه السلام فی کلام له:«اتقوا شرار النساء...کیلا یطمعن منکم فی المنکر».
این حدیث دو اشکال دارد:اولاً حدیث مرسله است زیرا واسطه بین ابیه و حسین بن مختار ذکر نشده است . ثانیاً: احمد بن محمد و پدرش از ضعفاء حدیث نقل می نموده اند و یا به مراسیل اعتماد می کرد ه اند لذا نمی توان به آن اعتماد نمود. خصوصاً که احمد بن ابی عبدالله را به همین دلیل از قم بیرون کرده اند.(46)و نیز پدر او را یعنی محمد بن خالد برقی را گرچه رجالین به وثاقت او گواهی داده اند اما نجاشی به همین دلیل او را تضعیف کرده است البته مرحوم خویی این مطلب را دلیل برعدم وثاقت ایشان نمی دانند.(47)
ج) حدیثی بدین مضمون از پیامبر صلی الله علیه و اله نقل شده است که عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد، عن ابین محبوب، عن عبدالله بن سنان عن ابی عبدالله علیه السلام قال:ذکر رسول الله صلی الله علیه و اله:«النساء فقال:اعصوهن فی المعروف قبل ان یأمرتکم بالمنکر و نعوذو بالله من شرارهن و کونوا من خیارهن علی حذر».(48)
نتیجه و جمع بندی کل روایات پرهیز از شرار النساء:
علماء در مورد اخبار غیرمتواتر(و غیرقطعی که موثق باشند)می فرمایند:در مورد احکام شرعی فرعی حجت است اما در امور تاریخی و مسائل اعتقادی حجیت بردار نیست زیرا آن اثر شرعی نیست و معنا ندارد شارع غیر علم را علم دانسته و مردم را به آن متعبد سازد.(49)
عده ای دیگر قائلند ظن مطلق خبرواحد معتبر در مورد اخبار تاریخی و تکوینی حجت نیست.(50)
عده ای دیگر معیار حجیت خبر واحد نزد عقلاء را وثوق ناشی از مقدمات عقلی می دانند و می فرمایند یکی از مقدمات وثوق، موافقت روحی است بدین معنا که مضمون خبرموافق با اصول اسلامی و قواعد عقلی و شرعی باشد و منظور ائمه علیهما السلام در احادیث چون وافق کتاب الله فخذوه همین است.(51)
عده ای دیگر قائلند که هر حدیثی که بر خلاف محکمات قرآن یا احادیث قطعی الدلالة یا برخلاف عقل فطری سلیم باشد باید رد و تکذیب شود.
اگر حدیثی نه چنین مخالفتی داشت که موجب طرح و تکذیب آن شود و نه حدیث معلوم الصدور و معلوم الدلالة بود که موجب اخذ و التزام به مفاد آن بشود باید آن را در بوته اجمال و احتمال گذاشت و به تعبیر دیگر در مورد آن باید توقف نمو د و آن را به اهلش واگذار نمود.(52)
گفتار دوم:
بررسی دلالت خطبه (79)
فصل اول:
بررسی متن روایات(مطابق با فراز نخست خطبه(79)یا(80)
امام علی علیه السلام در فراز نخست خطبه (79)می فرمایند:«معاشر الناس، ان النساء نواقص الایمان ، نواقص الحظوظ، نواقص العقول،2-فاما نقصان ایمانهن فقعودهن عن الصلوة و الصیام فی ایام حیضهن،3-و اما نقصان عقولهن فشهادة أمرأتین کشهادة الرجل الواحد4-و اما نقصان حظوظهن فمواریثهن علی الانصاف من مواریث الرجال.
پس از بررسی روایات وارده به این مضمون(مضمون خطبه (80)نهج البلاغه)، به حدیثی که از نظر سندی محکم بوده و هیچ اشکالی نداشته باشد برنخوریم اما شاید من حیث المجموع بتوان پی برد به اینکه بعضی از قسمتهای آن روایات از معصوم صادر شده که مخالف آیات و عقل نیستند.
منتهی منظور از عبارتها باید بطور وضوح بررسی شود و ضمناً آن مقدار از روایات که به طور مشترک در سایر روایتها دیده می شود مدنظر قرار می دهیم .مثل عبارتهای نقص یا ضعف در عقل یا دین یا خط، زیرا دلیل هایی که به دنبال این عبارتها آمده است. با منطق و عقل سازگار نیست.
باید دقت کرد که محل ایراد خطبه در چه وقتی بوده است؟ و خطاب به چه کسانی؟باید به بررسی دلایل ذکر شده برای هر قسمت دقت کرد. آیا این دلایل مطابق حقیقت و واقعیت است یا نه؟
آقای جوادی آملی می فرمایند:«این حدیث از پایه و اساس زیر سؤال است».از نظر سند، روایات عام و خاص دارد و اگر حدیثی را نفهمیدیم باید علم آن را به اهلش واگذار کنیم و گرنه آن حدیث را با احادیث طبق قاعده تعادل و تراجیح بسنجیم.
قضایای تاریخی در یک مقطع حساس زمینه ستایش یا نکوهش را فراهم می کند و سپس با گذشت آن مقطع زمینه مدح و ذم نیز منتفی می شود.
بخشی از نکوهش های نهج البلاغه راجع به زن، ظاهراً به جریان جنگ جمل برمی گردد؛ همانگونه که از مردم بصره و کوفه در این زمینه نکوهش شده است اما نمی توان به این دلیل آن دو شهر برای همیشه و ذاتاً بد و سزاوار نکوهش می باشند. بنابراین نباید یان نکوهش ها و ستایش ها به حساب گوهر شیء گذارده شود . با توجه به آیه:
«و قرن فی بیوتکنّ و لا تبرجن تبرج الجاهلیة الاولی».(53)که نشانه یک حادثه تلخ تاریخی است که خداوند عالم از آینده خبرداده و زنان پیامبر را از ثمرات تلخ آن قیام بیجا برحذر داشته است.
نقص ایمان
در خطبه علت نقص ایمان، عدم اتیان نماز و روزه در ایام عادت ذکر شده است. اما این دلیل تام و موجه نیست زیرا دخترها حدود(6)سال (9تا15سالگی)زودتر از پسران به سن بلوغ رسیده ، نماز و روزه بجا می آورند؛ ضمناً از (12)سالگی تا(48)سالگی که حدود(37)سال می باشد ، به طور معمول عادت می شوند که تعداد روزهای آن بدین صورت می باشد:
35سال×12ماه×7روز=2940
و مقدار آن 6سال برابراست با:
356روز ×6=2136روز
بعلاوه اینکه در تمام مدت عادتشان روزهای قضا را بجا می آورند و ضمناً مستحب است هنگام عادت در وقت نماز سرسجاده نشسته و مشغول به ذکر شوند. در نتیجه اگر مقدار عبادت دختران بیشتر از پسران نباشد کمتر نیست و این دلیل از نظر واقعیت قابل قبول نیست.(54)
آیت الله جوادی آملی و مؤلف کتاب شخصیت و حقوق زن در اسلام و...به طور مفصل به بررسی و نقد این دلیل پرداخته اند.
نقص حظ
اما در نورد ناقص الحظ، چون ارث آنان نصف مردان است.
اولاً:در بعضی موارد ارث زن و مرد مساوی است در بعضی موارد ارث مردان بیشتر و در بعضی موارد ارث زنان بیشتر از مردان است مثلاً اگر مردی پسر و دختری داشت و فرزندانی پیدا کرد و پسر و دختر او قبل از مرگ او مردند. نوه های پسری و دختری ماندند وقتی آن مرد بمیرد، نوه های دختری و پسری که از او ارث می برند اگر فرضاً نوه های پسری او دختر و نوه های دختری او پسر باشند، نوه های دختر او دو برابر ارث می برند.
ثانیاً:مگر کسی که مالش بیشتر باشد شرف او بیشتر است؟یا مالداری سبب شرافت اوست؟ در خطبه (160)نهج البلاغه حضرت می فرمایند:
«از آنچه که در دنیا شما را به شگفت در می آورد دوری کنید به دلیلی اینکه آنچه را با خود به همراه می برید کم است(کفن).»(55)و در خطبه (159)می فرمایند که پیامبر که بهترین خلق خداوند بود از دنیا دوری می کرد. از دارایی کمال است چرا خداوند به پیامبرانش مال نداد آیا به او اهانت کرده است؟(56)
ثالثاً: در مورد ارث، مرحوم علامه طباطبایی قدس سره :در هر عصر و زمانی ثروت جهان به سه ثلث تقسیم می شود که دو ثلث آن سهم مردان و یک ثلث سهم زنان است. ولی چون یک ثلث که سهم زن است، از تصرف مرد برکنار است و دو ثلث مردان میان مرد و زن مورد مصرف قرار می گیرد عملاً دو ثلث در تصرف زنان و یک ثلث برای مردان است.
به بیان دیگر دو ثلث مال از لحاظ مالکیت برای مردان است و دو ثلث از لحاظ منافع و بهره برداری برای زنان، زیرا:زنان یک ثلث را مالکند و از نصف مال مردان هم که مساوی با ثلث همه اموال است بهره مند می گردند.
پس تدبیر اکثر اموال بدست مردان داده شده چون نیروی تعقلشان از زنان قوی تر است و انتفاع و بهره بردن از اکثر اموال برای زنان قرار داده شده است.
و نیز در ذیل تفسیر آیه:«للرجال مثل حظ الانثیین»فرموده است:«با انتخاب این تعبیر سنتی را که در جاهلیت میان اعراب مبنی برمنع ارث بردن زنان بوده، ابطال کرده است.»
درست مثل این است که ابتدا ارث بردن زنها را مسلم و مقرر قرض نموده و سپس مقدار سهام مردها را دو برابر آن معرفی کرده باشد یا اینکه در تشریع قانون ارث توارث زنها را اصل، مقرر داشته تا اینکه ارث مردها از روی آن فهمیده شود. و اگر این جهات در کار نبود، حتماً می فرمود:«لانثی نصف حظ الذکر».برای زنان نیمی از سهم مردان است.
نقص عقل
اما بخش دیگر روایت که دلیل نقصان عقل را برابری شهادت یک مرد با دو زن می داند. دلیل آن را که شهادت دو زن برابر یک مرد است در آیه قرآن بیان شده است.(57)که اگر یکی فراموش کرد دیگری به یاد او بیاورد نه اینکه فهمش کمتر است معنای ضلال نسیان است نه کمبود عقل .
ضمناً به نظر من این دستور لطف خداوند حکیم است در حق زنان، تا در شهادات به زنان کمتر رجوع شود زیرا خود مردان نیز از شهادت دادن در دادگاه ها اکراه دارند چون در بیشتر موارد موجب کینه و دشمنی می شود و خطراتی ممکن است بدنبال داشته باشد. و لذا زنان دچار اضطراب کمتری می شوند.
معنای واژه عقل در احادیث و گفتار علما:
تتبع و جستجو نشان می دهد که در احادیث و روایات به سه معنا استعمال می شود:
1ـ نیروی درک خیر و شر و تمیز میان آنها، و این مناط و ملاک تکلیف است.
2ـ ملکه ای درونی است که انسان را به گزینش خوبی ها و رها کردن بدی ها فرامی خواند.
3ـ تعقل و دانش، بدین جهت در روایات، عقل در برابر جهل و نادانی اطلاق شده است.(58)در بعضی از احادیث به این تقسیم اشاره شده است مثل:(و در همه احادیث عقل به یک معنا به کار نرفته است).
عن علی علیه السلام:العقل عقلان عقل الطبع و عقل التجربه و کلاهما یؤدّی الی المنفعة».عقل دو نوع است، طبیعی و اکتسابی، و هر دو به سود و نفع هدایت می کند.(59)
عقل در کلام دانشمندان و حکما به معانی گوناگونی استفاده می شود.
استاد جوادی آملی:«عقل در اسلام معیار کمال انسانی است، یعنی هر کس که عاقل تر است به کمال انسانی نزدیکتر و نزد خدا مقرب تر است و هر که از عقل دورتر است از کمال انسانی کم بهره تر و از مقام قرب الهی محروم تر است.
اما گاهی در اثر اشتراک لفظی که وجود دارد، مغالطه ای رخ می دهد و این چنین استدلال می شود که چون معیار تفاوت و معیار کمال انسانی عقل است و این عقل در مرد بیشتر از زن است، پس مردها بیش از زن ها به خدا نزدیکتر هستند.
در صورتی که این استدلال تمام نیست بلکه مغالطه است که براثر اشتراک لفظی رخ می دهد. به عبارت دیگر، آن عقلی که در آن زن و مرد اختلاف و تفاوت دارند غیر از عقلی است که مایه تقرب الی الله است.»(60)و نیز ایشان شهادت دو زن را دلیل برنسیان او می داند نه نقصان عقل او؛ علامه مجلسی نیز سخنی بدین مضمون دارند.(61)
پس محدثان نیز اعتراف دارند که گاهی عقل به امر ذاتی دلالت دارد که همه از آن برخوردارند و گاهی به عقل اکتسابی اشاره می کند.(62)
انواع عقل:
ـ عقل ذاتی:مراد نیرو و حالتی است که در انسانها به صورت جِبِلّی وجود دارد و معیار و ملاک آدمیت، تکلیف و مسئولیت پذیری انسان هاست. و روایاتی مثل این روایت براین معنا دلالت دارد:عن علی علیه السلام :«الانسان بعقله».(63)انسانیت انسان به عقل اوست. و یا حضرت در روایت دیگری می فرمایند:«آدمی عقل و کالبد است، آنکه عقل را رها کرده و به کالبد چسبیده است کامل نیست، بلکه بسان موجودی است که روح ندارد.»(64)
ـ عقل اکتسابی:مراد نیرو، حالت یا ملکه ای است که برخورداری انسان از آن در یک قالب مشخص و معین نیست، بلکه استعداد آن در نوع انسانی وجود دارد، قابل افزایش، و رکود است، آسیب پذیر است و عوامل خارجی در شکوفایی و ظهور آن نقش مؤثر دارد.
روایاتی که دلالت برازدیاد عقل دارند:
الف)قال علی علیه السلام«و العلم یزید العاقل عقلاً»دانش، عقل عاقل را افزون می کند.(65)
ب)قال الصادق علیه السلام:«ترک التجارة مذهبة للعقل».(66)کنار گذاشتن تجارت عقل را از بین می برد.
مشورت با زنان عاقل
روایات دیگری که درباره زنان عاقل می باشد از جمله:ج)قال امیرالمؤمنین علیه السلام:«ایاک و مشاوره النساء الا من جرّبت بکمال عقل فان رایهن یجر الی الافن و عزمهن الی الوهن.»(67)«از مشورت با زنان پرهیز کن، جز زنی که کمال عقلش را تجربه کرده ای، چه رأی زنان به تباهی و تصمیم شان به سستی می کشاند.»
اما در مورد حدیث مشهور که فرمودند:«ایاک و مشاورة النساء الا من جرّبت بکمال عقلٍ».بپرهیزید از مشورت با زنان مگر زنی که کمال عقل او به تجربه رسیده است.(68)
اولاً: این حدیث اشاره به یک حرکت عقلی و رشد فکری است که همه مردم عاقلانه و صحیح فکر نمایند و زنان نیز به خود آیند و برای رسیدن به رشد عقلی تلاش کنند و در جوار عقل به زندگی عاقلانه دست یابند و این خود تأیید همان است که زن می تواند خود را به کمال عقلی برساند.
ثانیاً:چون مرد دایره فکر و معاشرتش وسیع تر از آن است که در هر حال مسایل را با همسرش در میان بگذارد لذا مشورت در همه امور با زنان برای آنان مشکل است.
در تفسیر نهج البلاغه استاد جعفری ذیل شرح مفصلی راجع به حدیث فوق آمده است:« این روایت نظریه ما را که می گوییم نظام خانواده ی در اسلام«درون شورائی و برون سرپرستی مرد است»تأیید می نماید.»(69)
مضمون روایات پرهیز از مشورت با شرار النساء را می توان توسط این روایت تفسیر کرد.(70)
بررسی روایات از جهت دلالت نمی تواند مطلب روشن و صریحی را بدست ما بدهد تنها مطلبی که قابل تبیین است، این است که این گونه احادیث، واقعیتهای موجود در آن زمان را نسبت به زن توصیف می کند که براثر فرهنگ نامناسب زمینه رشد فکری و عقلانی برای زنان فراهم نبوده و آنچه از فزونی عقل در مرد سخن می رود ناظر برهمین کسب آگاهی(اکتسابی)مرد است نه عقل فطری او.
استاد محمد تقی جعفری قدس سره زنان و مردان را در عقل عملی برابر می داند تفاوت را در عقل نظری می بیند و عقل نظری را چنین تعریف می کند:همان فعالیت استنتاج هدف ها یا وصول به آنها با انتخاب واحدها و قضایا و وسایلی که می توانند برای رسیدن به هدف ها کمک نمایند، بدون اینکه واقعیت یا ارزش آن هدفها و وسایل را تضمین نمایند.
همواره عقل نظری برآنچه که از پیش صحیح فرض شده است حکم صادر می کند و کاری با آن ندارد که صحیح از نظر چه کسی؟در چه شرایطی؟از روی کدام واقعیتها؟(و به طور خلاص). برای همین حتی منطق دانان که برهمه راههای فعالیت عقل نظری آشنا هستند انسان شناس واقعی و جهان شناس واقعی نبوده اند زیرا واقعیتها و ارزشها غیر از شناخت و قدرت برتنظیم بندی فرمولها برمبنای وسایل صحیح فرض شده، می باشد.
در صورتی که عقل عملی هر یک از نیروهای فعال درون بشری را مانند عقل نظری، و وجدان و حس استشمام واقعیات و اراده و تجسیم و اندیشه را هماهنگ می سازد که همه آنها را در وصل به واقعیات و بایستگی ها و شایستگی ها بسیج نمایند.
متفکران شرقی و غربی همه به این نتیجه رسیده اند که عقل نظری محض وسیله ای است برای تنظیم واحدهای از پیش فرض شده صحیح، برای رسیدن به اهداف مطلوبی که تلقی شده نه اینکه عقل نظری حاکم مطلب در واقعیات و ارزشهای شناخت انسان و طبیعت و ..بوده باشد.(71)
و بعد ایشان نمونه هایی از دانشمندانی که از نظر عقل نظری به تکامل نسبی رسیده اند، اما در اسرار و حقایق عالم به ناتوانی و درماندگی خود اقرار کرده اند را ذکر می کنند.
و در جای دیگر می فرمایند:(72)«کلمه عقل عملی در مکتب های گوناگون به اصطلاحات مختلفی تعبیر می شود، مانند عقل سلیم، عقل فطری، وجدان، عقل کمال جو و به قول کانت می گوید:«این قوه یعنی عقل عملی برتر و شریف تر از عقل نظری است زیرا عقل نظری آنچه می کند راجع به ظواهر و عوارض یا مصلحت اندیشی دنیوی است و درباره حقایق و ذرات و معقولات واقعی چنانکه گفتیم جز حدس و احتمال کاری از او ساخته نیست، بلکه غالباً در ذهن وسوسه می کند و شک می آورد.
اما عقل عملی متوجه حقایق است و حسن نیت و اراده خیر را به انسان می دهد و بنیاد عقاید دینی و اخلاقی را استوار می سازد، منشأ ایمان است نه تشکیک.»(73)
و استاد جعفری در آخر می فرمایند:«اگر صنف زنان با توجه به گسترش عقل نظری محض مردان، احساس حقارتی در خود نمایند، عامل شکست روحی خود را با دست خود فراهم می آورند. اگر ایشان از عوامل تعلیم و تربیتی کامل برخوردار شوند، به جهت داشتن نقش اساسی در خلقت و چشیدن طعم واقعی حیات و برخوردار بودن از احساسات عالی یا امکان تصعید احساسات خام به احساسات عالی که در صنف زنان قوی تر است می توان ادعا کرد که زمینه رشد شخصیت انسانی در زنها کمتر از این زمینه در صنف مردان نمی باشد.»
پس از بررسی سخنان عالمان و روایات من حیث المجموع می توان این مفهوم را برداشت کرد که آنچه موجب پیشرفت عقلی در انسان است علم و تجربه و ایمان است. که زن و مرد در این زمینه فرقی ندارند یعنی اگر مردان نیز از نظرعلمی یا تجاری یا اجتماعی بسیار فعال هستند از نظرعقلی در رتبه پایین تری هستند.
برفرض که حضرت چنین فرموده باشند چنین سخنی بعید نیست چرا که در گذشته زنان را از مواضع سیاسی و اجتماعی و علمی و ..دور نگه می داشته اند اما در آن زمان زنانی چون حضرت فاطمه علیها السلام و حضرت زینب مظهر تکامل انسانیت بوده اند بطوری که حضرت صاحب الزمان علیه السلام می فرمایند:«من به مادرم حضرت زهرا تأسی می کنم و از ایشا درس می گیرم.»
و همچنین کتبی چون کتاب اعلام النساء فی عالمی العرب و الاسلام و کتاب بلاغات النساء نوشته شده است که در آنها حدود سه هزار زن عالمه و فاضله نام برده شده است.(74)
فصل دوم
بررسی دلالت احادیث(مطابق با قسمت آخر خطبه، منع مشورت با زنان
با توجه به سایر احادیث وارده که قبل بیان کردیم شرایط مشورت کردن بیان شده است؛ مثلاً حضرت می فرمایند با کسانی مشورت کن که از خدا می ترسند.(75)و در بعضی روایات بیان شده با کسانی مشورت کن که ضعیف نیستند و بعد به تفسیر آن پرداخته که ضعیف فکری نباشند که این احادیث شامل زن و مرد هر دو می شود.(76)
حکم منع مشورت با زنان شرور اختصاص به زنان ندارد بلکه با توجه به سایر روایات شامل مردان نیز می شود.از سایر روایات باب فی ترک طاعتهن می فهمیم نهی مشورت با زنان در بعضی مسائل می باشد، مثلاً امام باقر علیه السلام در روایتی (مرفوعه)فرموده اند :«در اموری که باید مخفی باشد با زنان مشورت نکنید(زیرا آن را فاش می کنند)و در مورد فامیل خودتان با آنها مشورت نکنید.»(77)
(شاید از باب اینکه معمولاً خانمها با خانواده همسرشان مانند خانواده خودشان یکی نیستند البته این امر معمولاً دو طرفه است و آقایان هم آنطور که با اقوام خودشان همرنگ و یکدل هستند ممکن است با اقوام همسرشان اینگونه نباشند.)
در حدیث دیگراطاعت از زنان نهی شده است در صورتی که اذن رفتن به عروسی و حمام و غیره داشته و لباسهای نازک از مردان بخواهند این هم دلالت برداشتن غیرت و محافظت از همسر می کند.
شیخ حر عاملی نیز در توضیح این حدیث نوشته است صرف حمام رفتن یا عروسی رفتن اشکال ندارد بلکه کاری نیک و گاهی ضروری می باشد؛ شاید اشکال آن از جهت این است که با لباس های نازک به این مکان ها بروند.(78)
روایت دیگر:از مشورت با زنان برحذر باشید زیرا در آنها ضعف و سستی و عجز است.»(79)پس از بررسی روایات، به این نتیجه می رسیم اگر بستری مناسب برای پرورش و تکامل زن در جامعه وجود داشته باشد زنان نیز همانند مردان به تکامل عقل نظری رسیده و مشورت با آنان به نفع فرد می باشد.
علامه محمد تقی جعفری در ذیل این قسمت خطبه و روایت بعد می فرماید:«این روایت اثبات می کند که مقصود از «برحذر بودن از زنان خوب»دقت در گفتار و اندیشه های زنان معمولی است، چنانکه توضیح دادیم و اما زنانی که از زر و زیور دنیا اعراض کرده و به تعقل پرداخته اند، مانند مردان شایسته مشورت می باشند.
و این روایت نظریه ما را که می گوییم نظام خانوادگی در اسلام«درون شورایی و برون سرپرستی مرد»است تأیید می نماید.بنابرآنچه که از کتب اختصاصی درباره زنها و دیگر کتب تاریخی برمی آید، شماره زنهای با شخصیت از نظر علمی و اخلاقی و اصول عالی انسانی، با در نظر گرفتن محدودیت های طبیعی و تحمیلی، نسبت به مردان کمتر نبوده اند. و این یکی از دلایل اعجاز قرآن است که مرد و زن را در اوصاف عالی انسانی مشترک معرفی نموده است.»(80)
آیت الله جوادی آملی در این باره می فرمایند:«هوشمندی و نبوغ برخی از زنان سابقه دیرین داشته و سبقت آنان در موعظت پذیری نسبت به مردها شواهد تاریخی دارد.
وقتی اسلام به عنوان دین جدید در جاهلیت دامنه دار حجاز جلوه کرد تشخیص حقانیت آن از نظر عقل نظری محتا ج به هوشمندی والا، و پذیرش آن از جهت عقل عملی نیازمند به عزمی فولادین بوده است تا هر گونه خطری را تحمل نماید.
لذا کسی که در آن شرایط پیش از دیگران مسلمان می شد از برجستگی خاص برخوردار بوده و همین سبقت، از فضایل به شمار می رفت. چون تنها سبق زمانی یا مکانی نبوده است که معیار ارزش جوهری نباشد بلکه سبق رتبی و مکانتی بود که مدار ارج گوهر ذات خواهد بود.
چنانکه سبق اسلام حضرت علی علیه السلام از فضایل رسمی آن حضرت به شمار می رود، از این رهگذر می توان به هوشمندی و نبوغ زنانی پی برد که قبل از همسران خود دین اسلام را پذیرفته و حقانیت آن را با استدلال تشخیص داده و در پرتو عزم استوار به آن ایمان آورده اند.»(81)
به طور کلی هر چه حریم بین زن و مرد نامحرم بیشتر باشد، از نظر معنوی و تکاملی انسانی به نفع آن دو است، و نهی از مشورت با زنان به جهت برخورد کمتر با نامحرم باشد زیرا طبق آیات قرآن که می فرماید:
«قل للمؤمنین یغضّوا من أبصارهم».(82)به مردان مؤمن بگو چشمهایشان را از نامحرم بپوشانند.(یعنی تا می توانند به نامحرم نگاه نکنند، خصوصاً از روی شهوت)و نیز در آیه دیگر می فرماید:«هنگام گرفتن وسیله از نامحرم، از پشت پرده این کار را انجام دهید.»
یا در بعضی از آیات خطاب به زنان اینگونه می فرماید:«که نازک و نرم با مردان سخن نگویید، بلکه محکم و متین سخن بگویید.»(83)و از بررسی آیاتی که در حریم بین زن و مرد بیان شد است این نکته بدست می آید که هر چه برخورد این دو جنس کمتر باشد بهتر است، حتی از نظر مشورت؛
زیرا مردان بطور غریزی و ناخودآگاه میل بیشتری به سخن گفتن با زنان دارد که این موجب جلوگیری از رشد معنوی آنان می شود، اما در صورتی که مرد و زنی محرم باشند و هر دو عاقل، نه تنها مشورت کردن آنها ضرر ندارد، بلکه طبق بعضی از آیات گویی تأیید شده است.(مثل مشورت کردن حضرت شعیب با دخترانش)و نیز سیره بسیاری از علما مشورت با دختران عالمه شان بوده است.(مثل مشورت علامه مجلسی با دخترش)
نتیجه:
1ـ اولاً: سند خطبه (79)سند متصل و معتبری نمی باشد.
ثانیاً: متن آن مخالف با قرآن است ، زیرا قران علت تساوی شهادت دو زن با یک مرد را نسیان بیان فرموده نه نقصان عقل.
ثالثاً:آیه ای در قرآن نیست که از نظر عقلی بین زن و مرد فرق گذاشته باشد؛ آیات موجود در قرآن مبنی برتفاوت عقلی بین زن و مرد نیست.
2ـ با بررسی روایات متشابه قسمت اول روایت علاوه براینکه عین روای حضرت علی در جایی با سند محکم پیدا نشد، از نظر محتوا نیز متن آن با احادیث فرق داشت .
3ـ در بررسی قسمت دوم روایت، به احادیثی شبیه آن رسیدیم که بعضی از آنها اسنادشان ذکر شده بود منتهی اولاً از نظر دلالت تام نبوده؛ یعنی دلایلی که ذکر شده بود خاص زنان نبود، بلکه مردانی را که دارای ضعف عقلی و یا ایمانی بوده در برگرفته و از مشورت با آنان نیز نهی شده است. ثانیاً روایت در باب مشورت نقل شده نه بعد از جنگ جمل.
4ـ در بررسی قسمت اول روایت، به این نکته رسیدیم که روایت از نظر دلالت تمام نیست زیرا متن آن مخالف دلایل نقلی و عقلی می باشد و هر روایتی اگر چه از نظر سندی تام و معتبر باشد و به حد تواتر نرسیده باشد ولی با آیات مخالف باشد ، نمی توان به آن تمسک کرد، یا باید آن روایت را رد کرد، یا درباره آن توقف کرد، و ما توقف را ترجیح می دهیم و فهم آن را به اهل آن واگذار می کنیم.
5ـ روایت برفرض صدور از معصوم علیه السلام در مورد جنگ جمل در مورد افرادی خاص بوده و خطاب کم عقلی و کم ایمانی هم به مردانی که به دلایل واهی وارد جنگ با ولی امر خود شده اند داده شده و هم به زنان منتهی چون این خطبه در قسمتهای مختلف نهج البلاغه و جدا از هم بیان شده است باعث شبهه در اذهان شده است.
6ـ چون امیرالمؤمنین علی علیه السلام امام و ولی امر مؤمنین و تالی تلو قرآن هستند هرگز کلام و فعل ایشان خطا نبوده و موجب بدبینی مؤمنین به اعتقادات نمی باشد.پس اوّلاً این کلمات شامل تمام زنان نبوده، ثانیاً قوه تعقل و تفکر عقلانی در افراد مختلف متغیر است و با تحصیل وتجربه و تجارت و ایمان به کمال می رسد؛ و نکوهش حضرت به دلیل ضعف عقل و ایمان شامل مردان نیز می شود، زیرا در آثات قرآن نیز کلمه مستضعف خطاب به مردم جاهل شده است.
7ـ اوّلاً: کمی بهره از دنیا، دلیل برنقصان شرافت فرد و اهانت به فرد نیست؛ زیرا اگر دنیا به ذاته دارای ارزش و مقام بود خداوند حکیم به انبیا خاص بیش از سایر مردم مکنت عطا می فرمود؛و عدم بهره مندی انبیا از نعمتهای دنیوی دلیل براهانت به آن بزرگواران نیست، پس اهانت به زنان نیز نمی باشد.
ثانیاً:چون نفقه و سایر مخارج زندگی برعهده زنان نیست نیازی به حق و حقوقی بیش از این ندارند؛ و به قول علامه طباطبایی:«اگر دو سوم مال دنیا از آن مردان باشد و یک سوم آن برای زنان، زنان در دو سوم باقی نیز شریکند و خرج کننده آن هستند.»
8ـ با اینکه روایت از نظر سندی تام و قطعی الصدور نبوده و از نظر دلالت نیز قطعی الدلالة نیست، باز هم می توان به بهترین صورت عبارتهای نهج البلاغه را تفسیر کرد.(84)
پی نوشت ها :
1ـ فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ص180-179.
2ـ نهج البلاغه فیض الاسلام، 64-63،چ دوم.
3ـ شیخ ابی طالب مکی قوت القلوب، ج1،ص282.
4ـ شیخ مفید، الاختصاص، ص175-157؛بحار الانوار،ج38،ص167؛بحار الانوار،ج42،ص91؛ ارشاد القلوب دیلمی، ج2،ص343.
5ـ شیخ مفید، اختصاص ،ص170.
6ـ از خصال، شیخ صدوق، همان، صفحه 377،کل حدیث از 382-364.
7ـ کشی، اختیار معرفة الرجال(المعروف برجال الکشی،ص192؛تجلیل، معجم الثقات،ص25.
8ـ تجلیل ، همان،ص91؛کشی، همان صفحه 233.
9ـ مرحوم خویی معجم الرجال،ج13،ص74وص129.
10ـ خویی، معجم الرجال، همان،ج19،ص53.
11ـ همان، معجم الرجال، همان،ج19،ص114.
12ـ نجاشی، رجال نجاشی، ج اول، ج2 و ص218.
13ـ خویی، معجم الرجال، همان،ج19،ص114.
14ـ معجم الثقات، همان،ص212.
15ـ علامه عسگری، نقش عایشه در تاریخ اسلام، دوران معاویه و دوران علی علیه السالم، ترجمه صادق نجمی و هاشم هریسی.
16ـ علامه عسگری، همان، کتاب نقش عایشه در دوران علی.
17ـ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج3،باب3،ص390،ح4371؛ و ج5،ص322،ح1؛حر عاملی، وسائل الشیعه،ج14،ص11،ح1،چ2،کلینی فروع کافی،ج2،ص2،ج8.
18ـ مهریزی، همان،ص91-82.
19ـ تجلیل، معجم الثقات، همان،ص374.
20ـ نجاشی، رجال نجاشی، همان،ج1،ص205-204؛خویی معجم الرجال،ج2،ص34؛معجم الثقات، همان،ص12.
21ـ فقهی زاده، در آمدی برعلم رجال(ترجمه مقدمه معجم الرجال مرحوم خویی)،ص72.
22ـ تجلیل، معجم الثقات، همان،ص107.
23ـ نجاشی، رجال نجاشی، همان،ج2،ص221.
24ـ خویی، معجم الرجال، همان،ج14،ص214،و جلد16،ص52وج16 ص68-64.
25ـ نجاشی، رجال نجاشی،ج1،ص412؛ تجلیل، معجم الثقات، همان،ص60(نقل از رجال نجاشی و علامه ص77و شیخ طوسی ص377و ابن شهر آشوب ص79).؛خویی، معجم الرجال،ج8،ص238.
26ـ به نقل از معجم الثقات، همان،ص228-227.
27ـ خویی، معجم الرجال، همان،ص238.
28ـ سکونی:معجم الثقات، همان،ص17و145؛(حماد بن عیسی):معجم الثقات، همان،ص46،موسی بن بزیع (معجم الثقات، همان،ص125.
29ـ کتاب جهاد از وصایای امیرالمؤمنین.
30ـ کلینی فروع کافی، مثال، تحقیق علی اکبر غفاری،ص39،خ4.
31- نهج البلاغه، خطبه79،ص179.
32- روایاتی که بدین مضمون نقل شده از جلدهای مختلف چنین است: بحار الانوار، ج78،باب مواعظه و حکمه(علی)، همان،ص33خ113؛ و بحار،ج75،باب مشورة و قبول،ص98؛ کلینی، کافی، فروع ج5، باب نکاح، فی ترک طاعتهن، ج5،ص517(به تحقیق علی اکبر غفاری).
33- مجلسی، بحار الانوار،ج103، کتاب العقود و الایقات، ص224(به نقل از امالی)؛ صدوق، امالی، چاپ 5.
34- خویی، معجم الرجال، ج2،ص327 همان؛ ممقانی، تنقیح المقال،ج1،طبه1349 ه. ص 103، چاپ سنگی.
35- معجم الثقات، همان،ص237.
36- خویی، معجم الرجال ، همان،ج18،ص42-40و ص30و ص7؛ نجاشی، رجال نجاشی،همان ج2،ص251-250؛معجم الثقات، همان،ص119.
37- خویی، معجم الرجال، همان،ج15،ص291؛ نجاشی، همان، ج2ص220؛ معجم الثقات، همان،ص206.
38- نجاشی ، رجال نجاشی، همان، ج2،ص210-208.
39- خویی، معجم الرجال،ج16،ص151.
40- کشی، رجال کشی، همان،ص252از فهرست موضوعی کتاب.
41- کشی، رجال کشی، همان،ص389،رقم729.
42- تجلیل معجم الثقات، همان،ص223.
43- فقهی زاده، در آمدی بررجال، همان،ص56.
44- خویی، معجم الرجال، همان،ج21،ص78.
45- مجلسی، بحار الانوار،ج75،ص95،همان.
46- فقهی زاده، در آمدی بر رجال(مقدمه رجال مرحوم خویی)فص72.
47- خویی، معجم الرجال،ج16،ص68،همان.
48- کلینی، فروع کافی، همان،ص517،ج2.
49- طباطبائی، تفسیر المیزان، ج10،ص351،ج2.
50- خویی، مصباح الاصول،ج2،ص239-235.
51- سیستانی، سید علی، الرافد فی علم الاصول، مکتب آیة الله سیستانی،ج1،ص24.
52- تهرانی، میرزا جواد، عارف و صوفی چه می گویند،255-254.
53- احزاب، 33.
54- جوادی آملی، زن در آیینه جلال و جمال، همان،ص383-379.
55- نهج البلاغه، ص516فیض الاسلام، همان،ص511.
56- نهج البلاغه، همان،ص511.
57- بقره282
58- وسائل الشیعه، حر عاملی، ج 15، ص 208.
59- بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 75، ص 6، ح 58 (110 ج).
60- جوادی آملی، عبدالله، زن در آیینه جلال و جمال، ص 270 و ص 373.
61- بحار الانوار، ج 1، ص 101.
62- مهریزی، شخصیت و حقوق زن در اسلام، ص 96.
63- حکیمی، الحیاة، ج 1، ص 45، ح 6.
64- بحار الانوار، همان، ج 75، ص 7، ح 59.
65- مجلسی، همان، ج 75، ص 6، ح 57.
66- مجلسی، همان، ج 12، ص 8، ح 12.
67- مجلسی، همان، ج 100، ص 253، ج 56؛ مهریزی، همان، ص 111.
68- مجلسی، همان، ج 103، ص 253.
69- جلد یازدهم تفسیر و شرح نهج البلاغه محمد تقی جعفری، همان.
70- محمد تقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، همان، 11، ص 302.
71- جعفری، محمد تقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 11، ص 295-292.
72- جعفری، همان، ص 298.
73- سیر حکمت در اروپا، محمد علی فروغنی، ج 2، ص 167.
74- علامه جعفری، همان، ج 11، ص 302؛ ابوبکر الحسنی، بلاغات و سیر السالکات المؤمنات الخیرات، کتابخانه ملی پاریس، شماره 2042، خطی؛ اعلام النساء فی عالمی العرب و الاسلام، ج 5، عمر رضا کحاله، (به نقل از کتاب علامه جعفری).
75- مجلسی، بحار الانوار، همان، ج 78، ص 33، ح 113.
76- مجلسی، همان، ج 104، باب 1 از ابواب شهادت، ج 10.
77- کلینی، فروع کافی، ج 5، همان، باب فی ترک طاعتهن، ص 516 تا 518، مثلاً حدیث 6.
78- کلینی، کافی، همان، ح 3.
79- کلینی، همان، ج 5، ص 517، ح 8.
80- محمد تقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 11، همان، ص 302.
81- جوادی آملی، زن در آیینه جلال و جمال، ص 38، چ 2.
82- نور، 30.
83- احزاب، 32.
84- علامه جعفری، علامه جوادی آملی.
سالنامه النهج شماره 10 - 9
نویسنده : مریم فقیه زاده
این مقاله در تاریخ 1404/3/6 بروز رسانی شده است.