پدر فرهنگ نوين ايران

ميرزا حسن رشديه از 5 سالگي به مکتب‌خانه سپرده شد. از آن جايي که از هوش و ذکاوت فطري بهره کافي داشت همه ساله از طرف آخوند مکتب، به عنوان خليفه انتخاب مي‌شده است. آخوند مکتب، مرد سخت گيري بود و بدخلقي‌هايش بچه‌هاي مکتب را مي‌آزرد و بي رحمانه بچه‌هاي مکتب را تنبيه مي‌کرد. رشديه از زمان بچگي متوجه شد که تعليم و تربيت در آن زمان، نقايص فراواني دارد و اکثر بچه‌ها نمي‌توانستند از عهده آموزش غلط بربيايند و نمي‌توانستند خواندن و نوشتن درست را بفهمند و ياد بگيرند
شنبه، 19 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پدر فرهنگ نوين ايران

پدر فرهنگ نوين ايران
پدر فرهنگ نوين ايران


 

نويسنده:كاظم‌آذري




 
کاظم آذري: ميرزا حسن رشديه از 5 سالگي به مکتب‌خانه سپرده شد. از آن جايي که از هوش و ذکاوت فطري بهره کافي داشت همه ساله از طرف آخوند مکتب، به عنوان خليفه انتخاب مي‌شده است. آخوند مکتب، مرد سخت گيري بود و بدخلقي‌هايش بچه‌هاي مکتب را مي‌آزرد و بي رحمانه بچه‌هاي مکتب را تنبيه مي‌کرد. رشديه از زمان بچگي متوجه شد که تعليم و تربيت در آن زمان، نقايص فراواني دارد و اکثر بچه‌ها نمي‌توانستند از عهده آموزش غلط بربيايند و نمي‌توانستند خواندن و نوشتن درست را بفهمند و ياد بگيرند. رشديه در آن زمان پي برد که مي‌شود براي يادگيري بچه‌ها، راه‌هاي آسان تري انتخاب کرد. رشديه مدت زيادي در پيش پدرش به آموزش صرف و نحو عربي و ادبيات فارسي پرداخت، در مکتب خانه‌هاي قديمي از تدريس علوم جديد خبري نبود. فقط کتاب‌هاي عم جزء، جامع عباسي و نصاب و ترسل و ابواب الجنان مي‌خواندند و در عرض چند سال هم شاگردان نمي‌توانستند خواندن و نوشتن را خوب بفهمند و ياد بگيرند.
ميرزا حسن رشديه براي تکميل علوم ديني عازم نجف شد و بعد از مدتي به صلاحديد پدر، براي تحصيل علوم جديد عازم استانبول گرديد و بعد از استانبول براي تکميل علوم روز، به بيروت رفت. ميزرا حسن علت رفتن به استانبول و بيروت را در يادداشت‌هاي خود چنين مي‌نويسد: «روزي با پدرم روزنامه باختر مي‌خواندم که نوشته بود » در اروپا از هر هزار تن، تنها ده تن بيسوادند ولي در ايران از هر هزار تن، ده تن باسوادند. اين هم به علت بدي آموزش و دشواري تدريس براي بچه‌هاست که بايد در ايران آموزشگاه‌هاي جديدي با اسلوب جديد آموزش براي بچه‌ها ايجاد کرد« اين نوشته در روزنامه باختر که در آن زمان در استانبول چاپ مي‌شد در من و پدرم موثر افتاد و من به اتفاق پدرم روانه استانبول، مصر و بيروت شدم و در اين شهرها اصول آموزش نوين را ياد گرفتم».‏
ميرزا حسن رشديه بعد از چندي اقامت در ترکيه، آموزش در ترکيه را باب ميل خود ندانست و ناچار عازم مصر گرديد و در دارالمعلمين مصر مدتي تحصيل کرد و در نهايت در مصر نحوه آموزش جديد مصري‌ها را که توسط انگليسي‌ها ايجاد شده بود نپسنديد و از آنجا عازم بيروت گرديد. در دارالمعلمين بيروت که توسط فرانسوي‌ها تاسيس شده بود و از معروفيت خاصي برخوردار بود به تحصيل پرداخت. ميرزا حسن بعد از چهار سال تحصيل در بيروت، به ايران بازگشت. ميرزا حسن اولين مدرسه به سبک جديد را در ايروان تاسيس کرد که مورد استقبال مسلمانان آن ديار گرديد. کار ميرزا حسن در ايجاد مدرسه در ايروان بالا گرفت و شهرت عجيبي پيدا کرد. بعد از 5 سال تاسيس مدرسه، ناصرالدين شاه هنگام بازگشت از فرنگ، مدرسه رشديه را مورد بازديد قرار داد و کار رشديه را پسنديد و مورد تشويق قرار داد.
رشديه در بازديد ناصرالدين شاه از مدرسه، از او اجازه تاسيس مدرسه را در وطن خود درخواست کرد که ناصرالدين شاه پذيرفت و به اتفاق او عازم تبريز گرديد. اما در بين راه مغرضين شكايت‌هايي پيش شاه بردند و باعث شدند که شاه وعده‌هاي کمک به رشديه را پس بگيرد و بدين ترتيب، رشديه چشم از حمايت شاه برداشت.
وقتي ناصرالدين شاه به نخجوان رسيد به چاپارخانه دستور داد از حرکت رشديه به تبريز جلوگيري کند. رشديه بعد از چند روز اقامت و سرگرداني در نخجوان توانست به ايروان برگردد و کار مدرسه را دنبال کند و در آخر متوجه مي‌شود که قصد ناصرالدين شاه انحلال مدرسه ايروان و جلوگيري از ورود رشديه به تبريز بوده است. رشديه بعد از ورود ناصرالدين شاه به تهران با اقدام بعضي از دوستان خيّر توانست وارد تبريز شود و با وجود مشکلات زياد توانست اولين مدرسه به سبک جديد را در سال 1306 ه.ق در محله ششگلان تبريز بنيان نهد. بعد از يک سال، پيش نماز محل کمک به مدرسه را تحريم کرد و مردم را وادار کرد جهت ايجاد مدرسه، خانه‌اي به رشديه اجاره ندهند.

پدر فرهنگ نوين ايران

مرحوم رشديه چون اوضاع را آشفته ديد شبانه به مشهد فرار کرد و بعد از چندي به تبريز مراجعت کرد و مدرسه‌ ديگري در محله خيابان ايجاد نمود. دوباره با مخالفت اهالي روبرو شد. رشديه دوباره به مشهد متواري شد و بعد از چندي دوباره به تبريز بازگشت و با تمام کارشکني‌ها و مخالفت‌هاي دشمنان، مدرسه‌اي را در بازار به راه انداخت. در اين ميان چون عالم نمايان، بسط فرهنگ را مخالفت مصالح خويش مي‌دانستند، به کمک بعضي از طلاب مدرسه صادقيه، رشديه را تهديد کرده و مدرسه را غارت کردند و اين بار هم رشديه ناچار شد به مشهد فرار کند و دوباره بعد از مدتي به تبريز بازگشت و با مساعدت عده‌اي از خيّرين، با کمک 12 نفر از پيروان خود در محله چرنداب به تعليم و تربيت نزديک به 400 نفر از کودکان بينوا و فقير همت گماشت.
مغرضين و فريب‌کاران، بيکار ننشسته به آزار و اذيت رشديه پرداختند و چون آخوند ملامهدي (پدر رشديه) جمع کثيري را دشمن سرسخت پسر خود ديد او را به تعطيلي مدرسه وادار کرد و رشديه بار ديگر ناگزير به مشهد فرار کرد و بعد از مدتي رشديه از مشهد به تبريز بازگشت و موفق شد مدرسه‌اي در محله نوبر و بازار داير کند و اين بار هم مردم عوام با کمک و تحريک عالم نمايان به مدرسه ريختند و مدرسه را خراب کردند و کودکان را مجروح ساختند. در اين ماجرا يک کودک کشته شد. رشديه مدارس را رها کرد و براي چندمين بار به مشهد مقدس فرار کرد. اين بار رشديه، در مشهد اقدام به ايجاد يک مدرسه براي کودکان كرد. در مشهد هم سرنوشت رشديه بهتر از تبريز نبود آنجا هم مدرسه را غارت کردند و خودش را زخمي ساختند. صاحب ديوان، حاکم مشهد براي رشديه شکسته بند آورد و معالجه رشديه به او سپرده شد. رشديه بعد از بهبودي دوباره به تبريز مراجعت نمود. اين بار در محله ليل آوا (ليل آباد) مدرسه‌اي باز کرد. و اين بار هم تحريکاتي آغاز شد. اما چون مردم تبريز به صداقت و نيت رشديه ايمان پيدا کرده بودند، فعاليت مکارانه بدانديشان به جايي نرسيد و اين مدرسه به مدت سه سال دوام يافت.
مغرضين اين بار هم در يک گذرگاه تاريک در يک شب سرد زمستان چند تير به طرف رشديه شليک کردند و او را مجروح ساختند. مخالفين از اين جريان استفاده کرده مدرسه را براي چندمين بار غارت کردند و کودکان را آواره ساختند. رشديه پس از التيام زخم پايش، دوباره کوشيد محلي را براي ايجاد مدرسه اجاره کند. هيچ کس خانه‌اي براي ايجاد مدرسه به رشديه اجاره نداد. رشديه زمين باير وسيعي داشت که آن را به مبلغ شصت تومان خريده بود. اين زمين را در مدت کوتاهي به مزرعه‌اي و باغي تبديل کرد و تا آنجا که اين باغ مورد طمع اميربهادر و عين الدوله قرار گرفت و بر سر تصرف آن با هم ديگر دعوا کردند و سرانجام براي تصرف اين باغ با هم کنار آمده و اين مزرعه را از رشديه خريدند و بين خود تقسيم کردند. رشديه با پول اين مزرعه با کسب اجازه از علماي نجف اشرف، مسجد شيخ اسلام را که نزديکي دارالفنون تبريز بود و ويران شده بود تعمير کرد و در جوار آن به کار تعليم و تربيت کودکان همت گماشت. باز هم مغرضين، عَلَم مخالفت برافراشتند. رشديه اين بار هم به مشهد فرار کرد و بعد از مراجعت از مشهد در حمايت مظفرالدين ميرزا که بعد از پدرش ناصرالدين شاه به سلطنت رسيده بود، کار را به امين الدوله که مردي وطن پرست بود سپرد. امين الدوله، رشديه را براي تاسيس مدرسه به تهران دعوت کرد و او موفق شد در سال 1315 قمري در باغ کربلاي عباس، دبستان آبرومندي ايجاد کند. چندين نفر از دوستان و آشنايان رشديه در اين کار با او همکاري کردند. رشديه توانست توسط دوستانش براي اولين مرتبه، هيأت امناي مدرسه رشديه را ترتيب دهد. بعد از اين که امين الدوله از صدارت معزول گرديد مغرضين دوباره به تکاپو افتادند و به آزار و اذيت کردن او پرداختند.
پس از يک رشته تحولات، اعضاي هيأت امناي مدرسه رشديه تصميم گرفتند هر يك مدرسه جداگانه‌اي تاسيس کنند. احتشام السلطنه مدرسه علميه و مفتاح الملک مدرسه افتتاحيه و سيد محمد طباطبايي مدرسه اسلام و منطق الملک هم مدرسه شرف مظفري را پايه گذاري کردند و در اين موقع بر اثر شكايت عده اي، محل انجمن از مدرسه رشديه جدا شد و به دنبال آن حقوق ديواني مدرسه رشديه قطع گرديد و بين مدارس جديد تقسيم گرديد و از ورود رشديه به هيأت امنا که خود باني آن بود جلوگيري کردند و‌ اعيان و اشراف، بچه‌هاي خود را از مدرسه رشديه خارج ساختند و به مدارس ديگر سپردند و به اين ترتيب مدرسه رشديه تعطيل گرديد و خود رشديه به قم پناهنده شد.
مظفرالدين شاه وقتي از تحصن رشديه در قم باخبر شد. او را براي ادامه كار به تهران احضار کرد و به اتابک دستور داد که از او حمايت کند. اما صدراعظم نه تنها فرمان شاه را اجرا نکرد حتي به بهانه‌اي دستور اذيت و آزار او را داد. وي خواست دوباره او را تبعيد کند که رشديه پيش‌دســـــتي کرد توسط مظفر الملک داماد شاه، به پادشاه نامه‌اي نوشت که «مدرسه رشديه در اثر ميمنت اشتمال ارواحنا فداه در تحت توجهات عظماي شاهنشاهي، تربيت گاه يک عده ايتام است که امتحانات ساليانه خود را به پايان رسانيده و جوايزي جهت شاگردان معين کرده است. چون خاطر خطير ملوكانه همواره به عنايت و دلجويي از فقيران و يتيمان است، شايسته است که جوايز مستقيماً به دست مبارک آن پدر تاجدار ارواحنا فداه اعطا گردد. ولي هنوز ايراني را پاي تمنا بدان مرحله نرسيده است که از آستان اقدس شاهنشاهي چنين استدعايي کند. لذا استدعاي آن دارد که امر مطاع منيع به جناب اشرف صدراعظم صادر فرماييد که از جانب مني‌الجوانب اعلي حضرت همايون شاهنشاهي به مدرسه تشريـــف آورده در يتيم نوازي ذات شاهانه قرار گيرند».‏
مظفرالدين شاه به صدراعظم نوشت که «جناب اشرف صدراعظم علاقه ما را به محيب ايتام و فقرا مي‌دانيد. لازم بود خود، توفيق اين ثواب يابيم يا که ما را از اين مجال نيست چنان که رشديه تقاضا کرده است از جانب ما به مدرسه برويد و جوايز را به دست خودشان بدهيد و يتيمان را بسيار محبت کنيد».‏
صدراعظم که قلباً به اين کار راضي نبود و در انجام منظور رشديه تعلل مي‌ورزيد به رشديه پيام فرستاد که ده دوازده روز بيشتر به عيد نوروز باقي نمانده و تا نوروز هم کار زياد است انجام تشريفات به بعد از عيد نوروز موکول مي‌شود. رشديه مي‌دانست اگر اين مراسم چند روزي به تأخير بيفتد خودش و معلمين مدرسه را به اردبيل تبعيد خواهند کرد يا به زندان خواهند فرستاد. دوباره به وسيله مظفرالملک به شاه عرضه نوشت که: «چون در نظر ما مکتبيان شغلي مقدس‌تر از معلمي نيست و فريضه‌اي مهم‌تر از نوازش يتيمان نيست، استدعا دارد امر همايوني صادر فرماييد که اتابک اشرف امروز به مدرسه تشريف آورده و جوايز را به نام نامي اعليحضرت همايوني به شاگردان عطا فرمايد». در ضمن توسط مظفرالملک به شاه رسانده بود که اگر امروز صدراعظم به مدرسه نيايد مدرسه منحل خواهد شد و مدير و معلمين مجازات و تبعيد مي‌شوند. مظفرالدين شاه به اوضاع و احــوال رشديه پي برده بود دوباره به صدراعظم دستور داد که: «جناب اشرف صدراعظم، دلجويي از يتيمان در نظر ما هم بر هر چيز مقدم است. امروز عصر به مدرسه برويد و جوايز را از جانب ما توزيع کنيد و اعضاي مدرسه را از مدير و معلمين به بضاعت ما اميدوار گردانيد و يتيمان را بسيار بسيار محبت کنيد».‏
اتابک ناچار عليرغم ميل باطني اش در همان روز رهسپار مدرسه شد. اتابک همين که در مدخل مدرسه از کالسکه فرود آمد دستور داد کالسکه را داخل مدرسه ببرند و درب مدرسه را پس از ورودشان ببندند. رشديه مي‌دانست اگر مخالفين مدرسه کالسکه اتابک را در جلو مدرسه ببينند ديگر جرات نمي‌کنند او را آزار و اذيت کنند. لذا از اتابک استدعا کرد که کالسکه بيرون درب مدرسه باشد و همين طور هم شد و تا آخر مراسم، کالسکه اتابک اعظم جلو در مدرسه هم چنان متوقف ماند. اتابک هم ناچار قبول کرد و گفت: « اگر اين علامت ايمان ما به شماست عيبي ندارد باشد».‏
حمايت علني مظفرالدين شاه از رشديه در آمدن اتابک به مدرسه رشديه، دشمنان رشديه را سرکوب ساخت و او توانست با همکاران، دنباله خدمات فرهنگي را پيگيري کنند. از فرداي آن روز کساني که اطفال خودشان را از مدرسه رشديه برده بودند براي بازگردانيدن کودکان به مدرسه با هم مسابقه گذاشته بودند.
در اين زمان‌ها در نتيجه بي خبري و بي حالي مظفرالدين شاه و کارداني و زيرکي اتابک، روز به روز بر نفوذ همسايه شمالي افزوده مي‌شد. به خصوص پايين آمدن موضوع قرض‌هاي دولـــــتي، تلاش ميهن پرستان، صورت جدي به خود گرفت. در اين موقع رشديه دست به انتشار شب‌نامه‌هايي زد و هر روز يکي از آن‌ها را به وسيله موقرالدوله روي ميز شاه قرار مي‌داده است و بالاخره اتابک دريافت منبع اين شب نامه مدرسه رشديه است و به همين جهت دستور داد مدرسه رشديه منحل و دستور مجازات معلمان مدرسه را به فجرالسلطنه، حاکم تهران صادر کرد. فجرالسلطنه که يکي از دوستان رشديه بود اين خبر را مخفيانه به اطلاع رشديه مي‌رساند و رشديه شبانه به قم متواري مي‌گردد.
بعد از چند ماه اتابک به دستور مظفرالدين شاه، رشديه را براي تاسيس مدرسه به تهران احضار مي‌کنند اما اتابک هيچ گونه تسهيلاتي در اختيار رشديه قرار نمي‌دهد. لذا رشديه دوباره در مضيقه مالي مي‌افتد و از طرف مردم هم هيچ گونه کمکي به او نمي‌شود و رشديه با يک عده شاگرد بي‌بضاعت و يتيم کارش را ادامه مي‌دهد. حاج شيخ‌هادي نجم آبادي که به رشديه عنايت خاصي داشت مدرسه را تحت حمايت خود قرار مي‌دهد و کمــــک بي دريغ او دوباره مدرسه را رونق مي‌دهد. اما بعد از چندي اتابک دوباره با رشديه ساز مخالفت مي‌نوازد و عده‌اي را مأمور مي‌کند که رشديه را دستگير کرده به زندان اردبيل روانه کنند و حاج شيخ‌هادي نجم‌آبادي زودتر از ماجرا اطلاع پيدا مي‌کند و هزار تومان در اختيار رشديه قرار مي‌دهد و او را به زيارت خانه کعبه روانه مي‌سازد و مديريت مدرسه را به شيخ جعفر، به يکي از نزديکان خودش مي‌سپارد.
رشديه در سال 1320 هجري از زيارت خانه کعبه به تهـران برمي‌گردد و متوجه مي‌شود که تمام دوستانشان و ياري کنندگان او امين الدوله، مختارالسلطنه، حاج شيخ‌هادي نجم آبادي و حکيم‌الملک از دنيا رفته اند. رشديه خود را بي يار و ياور حس مي‌کند و به ناچار برادران و اقوام خود را به دور خود جمع مي‌کند و مدرسه را دوباره پا بر جا مي‌کنند و براي تدريس رياضيات و ادبيات عرب و زبان خارجه انگليسي و فرانسه از وجود معلم‌هاي خارجي سود مي‌برد. شاگردان مدرسه رفته رفته زياد مي‌شود و تعداد آن‌ها از 350 نفر فزوني مي‌گيرد. به موجب وصيت نامه امين الدوله پارک امين الدوله به مدرسه رشديه انتقال مي‌يابد. ديري نمي‌گذرد که بين معين‌الملك پسر امين الدوله و رشديه به هم مي‌خورد و رشديه راه خود را از او جدا مي‌کند و در سال 1322 مدرسه ديگر به نام مکتب در خيابان ناصريه روبروي دارالفنون ايجاد مي‌کند. رشديه در جوار کارهاي مدرسه مکتب، دست به انتشار روزنامه‌اي به نام مکتب مي‌زند که در بيداري مردم تأثير بسزايي داشت. در سال‌هاي 24-1323 قمري رشديه دست به تأليف کتابي زد به نام «کفايه التعليم». در بخشي از اين کتاب به مقالاتي بر مي‌خوريم به نام تنبيه الغافلين يا ارشاد الطالبين، مطالبي درباره ارشاد ملت‌ها و بيدار افکار عمومي نوشته است. مطالب اين کتاب باعث شد که عين الدوله با او به مخالفت برخاست و فرمان دستگيري او را صادر کرد. نيرالدوله حاکم وقت تهران، رشديه را به اتفاق دوست با وفايش مجدالاسلام دستگير کرد و در كلات نادري زنداني کرد. بعد از زنداني شدن رشديه، اولياي بچه‌ها از ترس عين الدوله فرزندان خود را از مدرسه بيرون آوردند و شيرازه مدرسه از هم پاشيد. رشديه در زندان كلات نادري بود که فرمان مشروطيت صادر شد و به دنبال آن از زندان كلات نادري آزاد گرديد. بعد از استخلاص از زندان مدرسه حيات جاويد را با 125 نفر شاگرد شروع به کار کرد. در مدرسه حيات جاويد که در حمايت فجرالسلطنه قرار داشت دروس انگليسي و رياضيات و ساير علوم به پيروي از برنامه‌هاي دارالفنون تدريس مي‌شد. مدرسه حيات جاويد، با 24 معلم و تشکيل 10 کلاس درس رونق گرفت، ولي اين وضع نيز ديري نپاييد و کار مدرسه به سقوط انجاميد. بدين ترتيب يک مرکز فرهنگي ديگر با خدمات پر ارزش به تعطيلي گراييد.
در خدمت انقلاب مشروطيت
در سال 1326 قمري عين الدوله به فرمان محمد علي شاه، مأمور سرکوبي ستارخان و انقلابيون تبريز مي‌شود. محمد ولي خان سپهدار تنکابني هم مأموريت يافته که از طريق رشت به اردبيل رفته و ايل شاهسون‌ها را به کمک عين‌الدوله روانه تبريز سازد. رشديه مطلع مي‌شود و سخت پريشان حال مي‌گردد. چه اگر شاهسون‌ها به کمک عين الدوله مي‌شتافتند شکست ستارخان و انقلابيون تبريز حتمي بود. رشديه با علم به اين موضوع با نقشه‌اي که در سر داشت و آشنايي که با سپهدار داشت عازم ديدار سپهدار در اردبيل شد.
در قزوين موفق به ديدار مي‌شود رشديه از سپهدار مي‌پرسد چنانچه عين‌الدوله موفق شود ستارخان را سرکوب کند اين فتح به نام چه کسي تمام خواهد شد؟ سپهدار مي‌گويد به نام عين‌الدوله، دوباره رشديه مي‌پرسد اگر موفق نشود و شکست بخورد چه کسي مسئول شناخته خواهد شد؟ سپهدار به فکر فرو مي‌رود و رشديه ادامه مي‌دهد حتماً در چنين وضعي سپهدار مقصر شناخته خواهد شد و از آنجا که عين الدوله شخص زيرکي است گناه را به گردن سپهدار انداخته و خواهد گفت چون شما نتوانستيد شاهسون‌ها را تجهيز کنيد باعث شکست نيروي دولتي شده ايد! پس چرا در کاري که سودش صد در صد به نام عين الدوله و زيانش نصيب شما خواهد شد شرکت مي‌کنيد؟ مگر عين الدوله چه برتري نسبت به شما دارد؟ سپهدار به فکر فرو مي‌رود و راه چاره مي‌طلبد و رشديه به سپهدار مي‌گويد بهترين فرصت را براي خودنمايي و کسب حيثيت ملي مي‌توانيد با نيرويي که در اختيار دارد از اوضاع آشفته تهران و درباره محمد علي شاه استفاده کرده تهران را فتح کند و در پيش ملت به افتخار بزرگي دست يابد.
بدين ترتيب رشديه، سپهدار را وادار مي‌کند که تغيير عقيده داده به جاي کمک به عين الدوله با افراد خود به تهران بازگردد. عين الدوله چشم به راه رسيدن شاهسون‌ها بود که خبر فتح تهران را مي‌شنود. با توجه به نقش موثري که رشديه در فتح تهران و پيشگيري از شکست ستارخان و نيروي مشروطه طلب داشت پي مي‌بريم اين مرد علاوه بر خدمات فرهنگي ارزنده که در تمام عمر خود کرده، نقش بسيار موثري هم در راه آزادي وطن به عهده داشته است.‏
زماني که شادروان حاج شيخ عبدالکريم حائري در قم رياست مرجعيت داشته، رشديه نيز در قم اقامت گزيد و مرتب در مجلس درس شيخ حاضر مي‌شد و تنها طلبه کلاس مجلس شيخ بود. رشديه در قم، در مجاور تکيه ملا محمود، مدرسه‌اي داير کرد و به تعليم و تربيت اطفال که اکثراً فقير و بي بضاعت بودند پرداخت و کلاس مخصوص نابينايان تشکيل داد که با روش خاص، آن‌ها را تعليم مي‌داد.
رشديه در ذيقعده سال 1363 قمري مصادف با 21 آذر 1323 شمسي ديده از جهان فرو بست و در قبرستان حاج شيخ عبدالکريم حائري در قم به خاک سپرده شده و اين چنين عمر پدر فرهنگ معاصر ايران به پايان رسيد. ‏ نامش در فرهنگ ايران زمين، زنده و جاويد خواهد ماند.‏
منبع:http://www.ettelaat.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط