باز هم خليج فارس
روبر كوچك اسامى خاص. فرهنگ مصور1 كه چاپ اول آن در سال 1974 در پاريس منتشرشد،نسبت به چاپ جديد «با اصطلاحات اساسى و اضافات»، كه در درون جلد تاريخ 2010 اما درروى جلد تاريخ 2011 را در بر دارد، از اطلاعات مغرضانه درباره خليج فارس، جزاير واقع درآن، و كشورهاى حاشيه آن آكنده است.
اين اطلاعات مغرضانه با مقايسه چاپ 2011 (2010) با چاپ سال(1975)2 نمايان مىگردد و نمونه معنىدارى از اغراض سياسى كشورىبهدستمىدهد كه در آن، بهرغم وجود مراكز ايرانشناسى ديرينه سال، مطالب مجعولبهچاپ مىرسد.
در واقع پس از استقرار جمهورى اسلامى در ايران، در فرانسه، براى جلبدوستى شيخنشينهاى منطقه و در همپايى با آنها، با ناديده گرفته شدن واقعيات تاريخى مسلم،به طور مستمر نام اصيل جغرافيايي خليجفارس دستخوش تغيير و تحريف شده است.
عجيبآنكه اين كار، در روبر كوچك اسامى خاص چاپ 2011، به دست يك ايرانى انجام گرفته نه بانظر ايرانشناس ذيصلاح فرانسوى! به علاوه اين ناشر، با چشمپوشى از دستاورد دويست و چهلساله ايرانشناسى در فرانسه، شرح مدخل Perse را، كه طبعاً خواستاراناطلاعاتى درباره ايران به آن مراجعه مىكنند، در چهار سطر خلاصه كرده و آن را به مدخلِ Iran رجوع داده است.
آرنولد ويلسون انگليسى در اهميت تاريخى و جغرافيايي خليج فارس، در اثر خود به نامخليج فارس(1928)3 كه به زبان فارسى نيز ترجمه شده،4 از اهميت تاريخى و جغرافيايي اين شاهراه آبى سخن گفته و نوشته است: «هيچ درياى ديگرى نيست كه بيش از خليج فارس توجه علماى معرفهالارض و باستانشناس و مورخان و جغرافيانويسان و سياستمداران و جنگجويان را مشتركاً به خود معطوف ساخته باشد.» (ترجمه اثر، ص9)
او در گزارش خود از نخستين دريانورد يونانى، نئارخوس، ياد مىكند كه در حوالى سال 325 قبل از ميلاد از جانب اسكندرمقدونى مأموريت مىيابد كه با ناوگان خود درياى هند را درنوردد.
اين دريانورد مصب رود سند تا فرات را، با عبور از سواحل گدروسيا (بلوچستان)، كارمانيا (كرمان) و پارس مىپيمايد و سفرنامهاى از خود به يادگار مىگذارد كه مورخ يونانى قرن دوم ميلادى، فلاويوس آريانوس، آنرا در اثر خويش «هند»5 نقل كرده است.
در ادامه، مؤلف به چند تن ديگر از مورخان و جغرافىدانان ادوار بعدى توجه نشان مىدهدكه در آثارشان از خليجفارس ياد مىكنند (خليجفارس، ص65-56)؛ اما به ائودوكسوسكوزيكوس،6 دريانورد يونانى قرن دوم قبل از ميلاد، اشارهاى نمىكند كه احتمال مىدهند از خليجفارس تا بندر كاديث (قادِس) واقع در خليج كاديث اسپانيا را پيموده باشد. (روبر كوچك 2011) در گزارش اين سفر دريايى، نيز از «خليج عرب و فارس» نام مىبرد كه تا قرن بيستم، در هيچ منبعى چنين نامى ديده نشده است.
در اعصار بعدى، بهويژه پس از دوره قرون وسطى و آغاز رنسانس، دريانوردان اروپايى ازجمله پرتغالىها، هلندىها، انگليسىها، و فرانسوىها، به هواى سوداگرى و ماجراجويى، واردخليج فارس شدند و با راهزنان دريايي عرب همدست گشتند.
در اين ميان، انگليسىها كه درراهزنى دريايى يد طولانى داشتند (همان، ص226)، بيشتر ميداندارى مىكردند. فرانسوىهانيز با گذاشتن بيرق خويش در اختيار راهزنان دريايى عرب، براى توسعه و نفوذ سياست خودبه فعاليت پرداختند. (همان، ص159 و 277)
در اين ايام، انگليسىها عنوان ساحل راهزنان دريايى7 را نه فقط براى بخشى از ساحلنشينان و جزيرهنشينان اطراف عمان، كه براى تمامىساحلنشينان و جزيرهنشينان جنوب ايران به كار بردند. اندكى بعدتر، آنان به اقتضاىبرقرارى روابط بازرگانى بين هندوستان و كرانههاى خليج فارس، تغيير رفتار دادند و سياستمقابله با راهزنان دريايى و تجارت رذيلانه و شوم برده را در پيش گرفتند و نام ساحل راهزناندريايي را به «سواحل متصالح»8 (1820) بدل كردند و براى آن اساسنامهاى هم پديد آوردند (روبركوچك، ذيل Emirats arabes Unisَ).
در سال 1823 آنها نمايندهاى در جزيره شارجه تعيين كردند تا بيشتر بر معاهدهصلح عمومىِ «سواحل متصالح» نظارت داشته باشند. در سال 1903، لُردكُرزُن9 در مقامفرمانروايى هند، براى ديدار از شيخنشينها و نشان دادن اهميت سياسى قراردادهاى متقابلكشورش با آنها، ديدارى از بعضى بنادر ايران را در برنامه سفر خود گنجاند؛ اما نمايندهمظفرالدين شاه در جنوب ايران حاضر به ملاقات او در كشتى لنگر انداختهاش در بوشهر نمىشود و به درخواست اكيدش كه او را همراه خود به ايران آورد، جواب مساعد نمىدهد. در نتيجه لردكرزن درحال قهر خليج فارس را ترك مىكند، ليكن چند سال پس از آن، قرارداد 1919 را با دولت ايرانمنعقد مىكند كه در مجلس شوراى ملى با آن مخالفت مىشود و لغو آن لُرد را دقمرگ مىكند. (لُردكرزُن در خليج فارس، تهران 1370، مقدمه ابراهيم صفايي و اسناد وزارت امور خارجه مندرجِ در آن)
در سال 1908 كه انگليسىها موفق به كشف و بهرهبردارى نفت از مسجد سليمان شدند وآن را از طريق لولههاى نفتى به آبادان منتقل كردند، توجه به ساير مناطق نفتى خليج فارس بيشترو عميقتر شد. آنان در اقدامات بعدى خود، موفق شدند و حتى اعرابِ قواسم را در 1919 تار و مار كردند و در سال بعد، شيوخ عرب حاشيهنشين خليج فارس را تحت حمايت خود گرفتندو قراردادهاى دو جانبه خود را با آنها تحكيم بخشيدند.
آنان كه در قرون پيشين اشتياق شديدتزار را براى دسترسى به آبهاى گرم خليج فارس بهانه قرار مىدادند، در اين مرحله، مسلككمونيستى جانشينان تزار را بهانه كردند و ميدان را از رقباى خود خالى و شيوخ را بيشتر به خودوابسته ساختند.
در سال 1922 نيز با توافقهاى دوجانبه با شيوخ حاشيهنشين، امتيازهاىانحصارى چندى به دست آوردند. سپس به تنهايى براى كشف منابع نفتى در اين مناطقحريصانه دست به اقدام زدند.
در سال 1932 كه نفت در بحرين كشف شد، برفور يك پايگاه هوايى در جزيره مصيره تأسيس و نظارت خود را بر شيخنشينها تقويت كردند. در سال 1932 عربستان سعودى با فكر آنها بنيان نهاده شد. سپس نفت اين كشور كشف شد و در همين سال،بينالنهرين به عراق تبديل نام داد و پايگاههاى نظامى انگليسها در آن تأسيس شد تا حمايت ازكمپانىهاى نفتى آنها، كه از سال 1927 در آنجا مستقر شده بودند، تضمين گردد. (روبر كوچك2011، ذيلIrak)
كويت نيز كه از اواخر قرن نوزدهم زير نفوذ انگليسها بود و ذخاير نفت خيرهكنندهاش هوشربايى مىكرد، در سال 1961 با حمايت آنان مستقل شد.
به موازات كشف منابع جديد نفتى در نقاط گوناگون خليج فارس، رفتهرفته اصطلاح «شيخنشين» و شيخنشينهاى خليج فارس بيشتر شنيده شد؛ اما اواخر سال 1970 كه مدتقراردادهاى متقابل با اين شيخنشينها در دوره نخستوزيرىهارولد ويلسن10 از حزب كارگررو به انقضا بود، انگلستان با ائتلاف حزب كارگر و حزب محافظهكار (به رهبرى ادوارد هيث)11 بر آن شد كه از مجموعه آنها فدراسيونى تشكيل دهد و منافع خويش را حفظ كند.
از اين رو مسئله بحرين كه در 12 ذيحجه 1327 (30 اوت 1822) طبق عهدنامهاى كه با نماينده فتحعليشاه در استان فارس منعقد كرده و در آن حقوق فرمانروايى ايران را بر بحرين پذيرفتهبودند، مجدداً مطرح شد (سعيد نفيسى، بحرين، حقوق هزار و هفتصد ساله ايران، تهران 1333، ص23).
مسئله اين شيخنشين طمع استعمار را نيز برانگيخت. سرنوشت و جريان انتزاع آن از ايران رادر«يادداشتهاى عَلَم» مىتوان مطالعه كرد. گاه سفير انگليس، دِنيس رايت12 و گاه نماينده او، با شاه و عَلَم، درباره بحرين و ساير جزاير به مذاكره مىپردازند و سرانجام تصميم گرفته مىشود كه موضوع به سازمان ملل متحد و دبير كل آن، اوتانت13 و نماينده هندى وى كه مورد تأييدانگليسىها بود، ارجاع شود و نوعى همهپرسى صورى درباره استقلال يا وابستگى آن به ايرانانجام گيرد. (يادداشتهاى امير اسدالله علم، ج1، ص132، 18 بهمن 1347 به بعد).
طبق همين يادداشتها (جاهاى متعدد، از ص239 تا 395)، همهپرسى جنبه صورى داشت. انگليسها در ازاي صرف نظر كردن ايران از بحرين، امكان عملىِ در اختيار گرفتن جزايرابوموسى و تُنب بزرگ و تُنب كوچك را براى ايران تأمين كردند؛ اما موضوع تعمداً به مدت يكسال مسكوت ماند و طى آن، ايران ابتدا در ماه مه 1970، از ادعاى تاريخى خود درباره بحرينصرف نظر كرد؛ سپس انگليسها نيروهاى خود را در سال 1971 از بحرين خارج كردند و سرانجام در اوت همان سال، بحرين اعلام استقلال كرد و ايران نيز جزاير مذكور را مجدداً به تملك خود درآورد.
در دسامبر همان سال، انگليسها عناوين «ساحل راهزنان دريايى و سواحل متصالح و شيخنشينهاى خليج فارس»، را به كنار نهادند و عنوان «امارات متحده عربى» متشكلاز شيخنشينهاى ابوظبى، دُبى، شارجه، عجمان، اُمالقوين، فُجَيْره را رسميت بخشيدند. در فوريه 1972 رأس الخيمه نيز به شيخنشينهاى مذكور پيوست.
همچنان كه ملاحظه شد، انگليسها طى دو قرن گذشته، به مقتضاى اهداف سياسى خود،عناوين جزيرهها و جزيرههاى كوچك و سواحل جنوبى خليج فارس را بارها تغيير دادند. آنها پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران سپس در طول جنگ خليج، عنوان جعلىِ «خليج عرب وفارس» را از طريق رسانههاى خويش ترويج كردند و حتى وانمود ساختند كه عراقِ صدام از ترس نفوذ انقلاب ايران به آن كشور، به جنگ مبادرت كرده است. (همان ذيلIrak)
كويت نيز همچون عربستان سعودى و ساير شيخنشينهاى خليج فارس با همان ادعا، سياست كمك مالى و تجهيزاتى به عراق را در پيش گرفت (همانجا)؛ اما وقتى كه كويتهمچون طعمهاى به كام نيروهاى نظامى صدام كشيده شد و اين نيروها حتى حيوانات باغ وحشآنجا را مصرف كردند، اجماع غربِ پترو دلارى برنامه «جنگ خليج» را كه درآمدزايى بالايىداشت، طرحريزى و كويت را آزاد ساخت؛ سپس به قهرمان ديروز خود حمله كرد تا تجهيزاتهستهاى او را كه خود همراه با گازهاى شيميايى در اختيارش قرار داده بود، منهدم كند! (همانجا)
در طى اين دوره، آنچه عايد كشورهاى منطقه همسو با غرب شد، خون، ويرانى و خفتبود و آنچه نصيب غرب گشت، بر ملا شدن سرشت آن و به چنگ آوردن پترو دلارهايى بود كه در دوران استعمار، يگانه ممر رفاه و توسعه اقتصادى آن شده است.
آنچه گفته شد، تا حدى مواقف استعمار غرب را در قبال ايران بهويژه منطقه زرخير سواحلخليج فارس مىنماياند. براى آنكه مواضع مغرضانهاى كه در محيط امروزى فرانسه نسبتبهايران وجود دارد با روشنى بيشترى نمودار گردد، مقايسه مندرجات چاپهاى 1975 و2011 روبر كوچك اسامى خاص را كه از اين حيث گوياست، عرضه مىداريم؛ اما پيشاپيش ايننكته را متذكر شويم كه انتقاد آلَن رِه14 از مجموعههاى وزينِ چند جلدى و نسبتاً قديمىِ ميشو15 فيرمَن ديدو،16 راب،17 و واپرو18 مورد ندارد و حتى سفيهانه است؛ چون اين مجموعههااطلاعات ارزشمند قرون پيشين تا اواخر قرن نوزدهم را در اختيار ما قرار مىدهند؛ به ويژه چاپجديد ميشو كه چند دهه پيش در گراتْس (اتريش) منتشر شد و در آن وقت، شادروان ايرجافشار، در مقام رئيس كتابخانه مركزى و مركز اسناد دانشگاه تهران، دوره آن را در ازايِ چند جلد كتابفارسى تهيه كرد. اين مجموعهها هنوز براى كسانى كه به قرون گذشته مىپردازند، اسنادىبىنظير و جانشينناپذيرند.
اينك فهرست مدخلهايى كه در آنها نام خليج فارس در چاپهاى 1975 و 2011 به دوصورت (به ترتيب «خليج فارس» و «خليج عرب و فارس») آمده است: شاه عباس كبير؛ ابوظبى؛ عربستان (جزيرهالعرب)؛ عربستان سعودى؛ نقشه جغرافيايي آسيا؛ بحرين؛ بندرعباس؛ بصره؛ بوشهر؛شطالعرب؛ ظهران يا دهران؛ جده؛ دوحه؛ دخان (در قَطَر)؛ امارات متحده عربى؛ فاو؛ فايلاكا (جزيره)؛ فُجَيْره؛ حَمار (درياچه)؛ نقشه جغرافيايي عراق؛ نقشه جغرافيايي ايران؛ (در چاپ 2011، در مدخلهاى فرعىايران ـ ايران و اقتصاد آن؛ تاريخ سلسلههاى محلى؛ دوره صفوى؛ دوره قاجاريه ـ نام خليج فارس به صورت «خليجعرب و فارس» آمده است)؛ خارك؛ لارستان؛ خليج عمان؛ هرمز (جزيره)؛ قطر؛ رَبعالخالى (صحرا)؛ شارجه؛خورِ فكان؛ (در چاپ 1012، درباره كانال سوئز آمه كه «در پرتو بهرهبردارى از منابع نفتى خليج عرب و فارس وتجارت توسعه يافته است»)؛ دجله؛ اُمالقوين؛ اُمسعيد (بندر نفتى در قطر).19
اين تحريفها به نام يك ايرانى (احمد سلامتيان) كه از همكاران قلمداد شده، وانمودگرديده؛ گو اينكه بعيد نيست در ويرايش، نوشته او دستخوش تصرفات و دستكاريها از جملهتغيير نام خليج فارس شده باشد.
به آنچه در چارچوب تغيير نام خليج فارس ذكر شد، تحريفهايى تاريخى و خطاهاىمتعددى را بايد افزود كه نمونههايى از آنها ذيلاً نقل مىشود:
ـ در مدخل ايرانِ عصر پهلوى دوم آمده است كه عَلَم در سال 1965 ترور شده كه خطاستو آن كه ترور شد، منصور بود.
ـ املاى شارجه ذيل مدخل آن (1975) به صورت غلط Sardjah و ذيل مدخل امارات متحدهعربى به صورت درست Chardja آمده است.
ذيل مدخل خورفكان (2011) آمده كه اميرنشينشارجه در «خليج عمان» واقع است و ذيل مدخل شارجه (1975) آمده كه بين دُبى و عجمان در «خليج فارس» جاى دارد. همچنين ذيل مدخل خورفكان (1975) آمده كه در اميرنشين فجيره در «خليج فارس» محصور است.
ـ پسوند «ستان» در مواردى به غلط به معنى كشور گرفته شده است؛ از جمله در خوزستان.اين پسوند، در نام كشورهايى چون داغستان، قزاقستان، قرقيزستان، پاكستان، ازبكستان و تاجيكستان، به غلط معادل «اُستان» اعلام شده است. ضمناً اين پسوند را سنسكريت، سپس عربى وعربى فارسى شمردهاند و سرانجام آوردهاند كه از واژه عربى «تاجر» گرفته شده است.
ـ در ريشهشناسىِ «آباد»، جزء آخر در نام شمارى از شهرهاى جهان اسلامى به ويژههندوستان آمده است كه آن واژهاى است فارسى به معنى «شهر»؛ مثلاً در اللهآباد، اورنگآباد،اسلامآباد واقع در شبهقاره هند و پاكستان.
ـ در سخن از ابوبكر محمدبن زكريا الرازى گفته شده كه رازى به معناى «اسرارآميز»(mystérieux) است.
ـ نام Ryer du André، مترجم گلستان سعدى به زبان فرانسه در سال 1634، به غلط،بهصورت Ryer de André ضبط شده است.
ـ مدخل متعلق به جوينى در (2011) به غلطJuvânî ضبط شده است.
ـ در مدخل مالابار، پسوند فارسى «ـ بار» به معناى «قاره» گرفته شده؛ اما در مدخل زنگبار بهدرستى «ساحل» معنى شده است. ضمناً زنگى را در اين كلمه مأخوذ از «زنج» عربى و به معنى«سياهان» شمردهاند و توجه ننمودهاند كه زنج خود معرب زنگ (= ژنگ) است و گاف فارسى،كه در الفباى عربى نيست، در تعريب به جيم بدل شده است.
ـ در مدخل خمينى (2011) آمده كه آيتالله خمينى در خمين متولد شدهاند؛ اما در مدخل قم، زادگاه ايشان به غلط قم گفته شده است.
ـ در مدخل آقاخان، آقا واژهاي تركى و خان واژهاي فارسى شمرده شده است.
ـ در مدخل تهران (1975 و 2011)، آمده كه مسجد سپهسالار به سال 1830 بنا شده، حال آنكهبناى اين مسجد در سال 1296 (1878يا 1879) آغاز شده و پس از پنج يا شش سال به پايانرسيده است.
پينوشتها:
* دانشگاه تهران و مركز پژوهش زبان خارجى
1) Le Petit Robert des noms Propres (2011). Dictionnaire illustré. Rédaction dirigée par Alain Rey. Paris 2010.
2) Le Petit Robert 2. Dictionnaire des noms propres, illustré en couleurs. Rédaction générale: Alain Rey. Paris 1975.
3) Wilson, Arnold, The Persian Gulf.
4) ويلسن، آرنلد خليج فارس، ترجمه محمد سعيدى، ناشر [مشخص نشده] تهران 1348 (چ2: تهران 1366).
5) Arrien, Indica (Description de lInde) (Cf. Le P. Robert (2011), p. 1650).
6) Eudoxus Kuzikos
7) La Côte des Pirates
8) La Côte des la Treve
9) Lord Curzon
10) Harold Wilson
11) Edward Heath
12) Denis Wright
13) U. Thant
14) Alain Rey
15) Michaud
16) Firmin - Didot
17) Rabbe
18) Vapereau
19) ARABIE ؛ ARABIE (Jazirat al-Arab) ؛ ABU DHABI? ABOU DHAB ؛ABBAS ler le Grand؛BASRA يا BASSORA ؛ BANDAR يا BENDER ABBAS ؛ BAHREN (al-Bahrayn) ؛ SAU'DITE؛ DJEDDAH؛DHARAN يا DHARAN ؛ CHATT al-ARAB ؛BANDAR BOUCHIR يا BOUCHIR ؛FUJAIRAN ؛FAYLAKA ؛FAOٍٍ EMIRATS ARABES UNIS ؛DUKHAN ؛DOHA يا DUHA ؛KATAR يا QATAR ؛HORMUZ يا ORMUZ ؛OMAN ؛ LARISTAN ؛KHARK ؛HAMMAR.UMM SAID ؛UMM al-QAIWAIN ؛TIGRE ؛KHOR-FAKKAN ؛SARJAH ؛ RUBal-KHALI
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
/ج