باز هم خليج فارس

روبر كوچك اسامى خاص. فرهنگ مصور1 كه چاپ اول آن در سال 1974 در پاريس منتشرشد،نسبت به چاپ جديد «با اصطلاحات اساسى و اضافات»، كه در درون جلد تاريخ 2010 اما درروى جلد تاريخ 2011 را در بر دارد، از اطلاعات مغرضانه درباره خليج فارس، جزاير واقع درآن، و كشورهاى حاشيه آن آكنده است.
شنبه، 19 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
باز هم خليج فارس

باز هم خليج فارس
باز هم خليج فارس


 

نويسنده:طهمورث ساجدى *




 
نقد و بررسى مدخل‏هاى مربوط به ايران روبِر كوچك
روبر كوچك اسامى خاص. فرهنگ مصور1 كه چاپ اول آن در سال 1974 در پاريس منتشرشد،نسبت به چاپ جديد «با اصطلاحات اساسى و اضافات»، كه در درون جلد تاريخ 2010 اما درروى جلد تاريخ 2011 را در بر دارد، از اطلاعات مغرضانه درباره خليج فارس، جزاير واقع درآن، و كشورهاى حاشيه آن آكنده است.
اين اطلاعات مغرضانه با مقايسه چاپ 2011 (2010) با چاپ سال(1975)2 نمايان مى‏گردد و نمونه معنى‏دارى از اغراض سياسى كشورى‏به‏دست‏مى‏دهد كه در آن، به‏رغم وجود مراكز ايران‏شناسى ديرينه سال، مطالب مجعول‏به‏چاپ مى‏رسد.
در واقع پس از استقرار جمهورى اسلامى در ايران، در فرانسه، براى جلب‏دوستى شيخ‏نشين‏هاى منطقه و در همپايى با آنها، با ناديده گرفته شدن واقعيات تاريخى مسلم،به طور مستمر نام اصيل جغرافيايي خليج‌فارس دستخوش تغيير و تحريف شده است.
عجيب‏آنكه اين كار، در روبر كوچك اسامى خاص چاپ 2011، به دست يك ايرانى انجام گرفته نه بانظر ايران‏شناس ذيصلاح فرانسوى! به علاوه اين ناشر، با چشمپوشى از دستاورد دويست ‏و چهل‏ساله ايران‏شناسى در فرانسه، شرح مدخل Perse را، كه طبعاً خواستاران‏اطلاعاتى درباره ايران به آن مراجعه مى‏كنند، در چهار سطر خلاصه كرده و آن را به مدخلِ Iran رجوع ‏داده ‏است.
آرنولد ويلسون انگليسى در اهميت تاريخى و جغرافيايي خليج فارس، در اثر خود به نام‏خليج فارس(1928)3 كه به زبان فارسى نيز ترجمه شده،4 از اهميت تاريخى و جغرافيايي اين ‏شاهراه آبى سخن گفته و نوشته است: «هيچ درياى ديگرى نيست كه بيش از خليج فارس توجه ‏علماى معرفه‌الارض و باستان‏شناس و مورخان و جغرافيانويسان و سياستمداران و جنگجويان ‏را مشتركاً به خود معطوف ساخته باشد.» (ترجمه اثر، ص9)
او در گزارش خود از نخستين دريانورد يونانى، نئارخوس، ياد مى‏كند كه در حوالى سال 325 قبل از ميلاد از جانب اسكندرمقدونى مأموريت مى‏يابد كه با ناوگان خود درياى هند را درنوردد.
اين دريانورد مصب رود سند تا فرات را، با عبور از سواحل گدروسيا (بلوچستان)، كارمانيا (كرمان) و پارس مى‏پيمايد و سفرنامه‏اى از خود به يادگار مى‏گذارد كه مورخ يونانى قرن دوم ميلادى، فلاويوس آريانوس، آن‏را در اثر خويش «هند»5 نقل كرده است.
در ادامه، مؤلف به چند تن ديگر از مورخان و جغرافى‏دانان ادوار بعدى توجه نشان مى‏دهدكه در آثارشان از خليج‌فارس ياد مى‏كنند (خليج‌فارس، ص65-56)؛ اما به ائودوكسوس‏كوزيكوس،6 دريانورد يونانى قرن دوم قبل از ميلاد، اشاره‏اى نمى‏كند كه احتمال مى‏دهند از خليج‌فارس تا بندر كاديث (قادِس) واقع در خليج كاديث اسپانيا را پيموده باشد. (روبر كوچك 2011) در گزارش اين سفر دريايى، نيز از «خليج عرب و فارس» نام مى‏برد كه تا قرن بيستم، در هيچ منبعى چنين نامى ديده نشده است.

نقد و بررسى مدخل‏هاى مربوط به ايران روبِر كوچك

در اعصار بعدى، به‌ويژه پس از دوره قرون وسطى و آغاز رنسانس، دريانوردان اروپايى ازجمله پرتغالى‏ها، هلندى‏ها، انگليسى‏ها، و فرانسوى‏ها، به هواى سوداگرى و ماجراجويى، واردخليج فارس شدند و با راهزنان دريايي عرب همدست گشتند.
در اين ميان، انگليسى‏ها كه درراهزنى دريايى يد طولانى داشتند (همان، ص226)، بيشتر ميداندارى مى‏كردند. فرانسوى‏هانيز با گذاشتن بيرق خويش در اختيار راهزنان دريايى عرب، براى توسعه و نفوذ سياست خودبه فعاليت پرداختند. (همان، ص159 و 277)
در اين ايام، انگليسى‏ها عنوان ساحل راهزنان دريايى7 را نه فقط براى بخشى از ساحل‏نشينان و جزيره‏نشينان اطراف عمان، كه براى تمامى‏ساحل‏نشينان و جزيره‏نشينان جنوب ايران به كار بردند. اندكى بعدتر، آنان به اقتضاى‏برقرارى روابط بازرگانى بين هندوستان و كرانه‏هاى خليج فارس، تغيير رفتار دادند و سياست‏مقابله با راهزنان دريايى و تجارت رذيلانه و شوم برده را در پيش گرفتند و نام ساحل راهزنان‏دريايي را به «سواحل متصالح»8 (1820) بدل كردند و براى آن اساسنامه‏اى هم پديد آوردند (روبركوچك، ذيل Emirats arabes Unisَ).
در سال 1823 آنها نماينده‏اى در جزيره شارجه تعيين كردند تا بيشتر بر معاهده‏صلح عمومىِ «سواحل متصالح» نظارت داشته باشند. در سال 1903، لُردكُرزُن9 در مقام‏فرمانروايى هند، براى ديدار از شيخ‏نشين‏ها و نشان دادن اهميت سياسى قراردادهاى متقابل‏كشورش با آنها، ديدارى از بعضى بنادر ايران را در برنامه سفر خود گنجاند؛ اما نماينده‏مظفرالدين شاه در جنوب ايران حاضر به ملاقات او در كشتى لنگر انداخته‏اش در بوشهر نمى‏شود و به درخواست اكيدش كه او را همراه خود به ايران آورد، جواب مساعد نمى‏دهد. در نتيجه لردكرزن درحال قهر خليج فارس را ترك مى‏كند، ليكن چند سال پس از آن، قرارداد 1919 را با دولت ايران‏منعقد مى‏كند كه در مجلس شوراى ملى با آن مخالفت مى‏شود و لغو آن لُرد را دق‏مرگ مى‏كند. (لُردكرزُن در خليج فارس، تهران 1370، مقدمه ابراهيم صفايي و اسناد وزارت امور خارجه مندرجِ در آن)
در سال 1908 كه انگليسى‏ها موفق به كشف و بهره‏بردارى نفت از مسجد سليمان شدند وآن را از طريق لوله‏هاى نفتى به آبادان منتقل كردند، توجه به ساير مناطق نفتى خليج فارس بيشترو عميق‏تر شد. آنان در اقدامات بعدى خود، موفق شدند و حتى اعرابِ قواسم را در 1919 تار و مار كردند و در سال بعد، شيوخ عرب حاشيه‏نشين خليج فارس را تحت حمايت خود گرفتندو قراردادهاى دو جانبه خود را با آنها تحكيم بخشيدند.
آنان كه در قرون پيشين اشتياق شديدتزار را براى دسترسى به آبهاى گرم خليج فارس بهانه قرار مى‏دادند، در اين مرحله، مسلك‏كمونيستى جانشينان تزار را بهانه كردند و ميدان را از رقباى خود خالى و شيوخ را بيشتر به خودوابسته ساختند.
در سال 1922 نيز با توافق‏هاى دوجانبه با شيوخ حاشيه‏نشين، امتيازهاى‏انحصارى چندى به دست آوردند. سپس به تنهايى براى كشف منابع نفتى در اين مناطق‏حريصانه دست به اقدام زدند.
در سال 1932 كه نفت در بحرين كشف شد، برفور يك پايگاه‏ هوايى در جزيره مصيره تأسيس و نظارت خود را بر شيخ‏نشين‏ها تقويت كردند. در سال 1932 عربستان سعودى با فكر آنها بنيان نهاده شد. سپس نفت اين كشور كشف شد و در همين سال،بين‏النهرين به عراق تبديل نام داد و پايگاههاى نظامى انگليس‌ها در آن تأسيس شد تا حمايت ازكمپانى‏هاى نفتى آنها، كه از سال 1927 در آنجا مستقر شده بودند، تضمين گردد. (روبر كوچك2011، ذيلIrak)
كويت نيز كه از اواخر قرن نوزدهم زير نفوذ انگليس‌ها بود و ذخاير نفت خيره‏كننده‌اش هوش‌ربايى مى‏كرد، در سال 1961 با حمايت آنان مستقل شد.
به موازات كشف منابع جديد نفتى در نقاط گوناگون خليج فارس، رفته‌رفته اصطلاح‏ «شيخ‏نشين» و شيخ‏نشين‏هاى خليج فارس بيشتر شنيده شد؛ اما اواخر سال 1970 كه مدت‏قراردادهاى متقابل با اين شيخ‏نشين‏ها در دوره نخست‌وزيرى‌هارولد ويلسن10 از حزب كارگررو به انقضا بود، انگلستان با ائتلاف حزب كارگر و حزب محافظه‏كار (به رهبرى ادوارد هيث)11 بر آن شد كه از مجموعه آنها فدراسيونى تشكيل دهد و منافع خويش را حفظ كند.
از اين رو مسئله بحرين كه در 12 ذيحجه 1327 (30 اوت 1822) طبق عهدنامه‏اى كه با نماينده‏ فتحعلي‌شاه در استان فارس منعقد كرده و در آن حقوق فرمانروايى ايران را بر بحرين پذيرفته‏بودند، مجدداً مطرح شد (سعيد نفيسى، بحرين، حقوق هزار و هفتصد ساله ايران، تهران 1333، ص23).
مسئله اين شيخ‏نشين طمع استعمار را نيز برانگيخت. سرنوشت و جريان انتزاع آن از ايران رادر«يادداشتهاى عَلَم» مى‏توان مطالعه كرد. گاه سفير انگليس، دِنيس رايت12 و گاه نماينده او، با شاه‏ و عَلَم، درباره بحرين و ساير جزاير به مذاكره مى‏پردازند و سرانجام تصميم گرفته مى‏شود كه‏ موضوع به سازمان ملل متحد و دبير كل آن، اوتانت13 و نماينده هندى وى كه مورد تأييدانگليسى‏ها بود، ارجاع شود و نوعى همه‏پرسى صورى درباره استقلال يا وابستگى آن به ايران‏انجام گيرد. (يادداشتهاى امير اسدالله علم، ج1، ص132، 18 بهمن 1347 به بعد).
طبق همين يادداشتها (جاهاى متعدد، از ص239 تا 395)، همه‏پرسى جنبه صورى داشت. انگليس‌ها در ازاي صرف نظر كردن ايران از بحرين، امكان عملىِ در اختيار گرفتن جزايرابوموسى و تُنب بزرگ و تُنب كوچك را براى ايران تأمين كردند؛ اما موضوع تعمداً به مدت يك‏سال مسكوت ماند و طى آن، ايران ابتدا در ماه مه 1970، از ادعاى تاريخى خود درباره بحرين‏صرف نظر كرد؛ سپس انگليس‌ها نيروهاى خود را در سال 1971 از بحرين خارج كردند و سرانجام در اوت همان سال، بحرين اعلام استقلال كرد و ايران نيز جزاير مذكور را مجدداً به تملك خود درآورد.
در دسامبر همان سال، انگليس‌ها عناوين «ساحل راهزنان دريايى ‏و سواحل متصالح و شيخ‏نشين‏هاى خليج فارس»، را به كنار نهادند و عنوان «امارات متحده عربى» متشكل‏از شيخ‏نشين‏هاى ابوظبى، دُبى، شارجه، عجمان، اُم‏القوين، فُجَيْره را رسميت بخشيدند. در فوريه 1972 رأس الخيمه نيز به‏ شيخ‏نشين‏هاى مذكور پيوست.
همچنان كه ملاحظه شد، انگليس‌ها طى دو قرن گذشته، به مقتضاى اهداف سياسى خود،عناوين جزيره‏ها و جزيره‏هاى كوچك و سواحل جنوبى خليج فارس را بارها تغيير دادند. آنها پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران سپس در طول جنگ خليج، عنوان جعلىِ «خليج عرب وفارس» را از طريق رسانه‏هاى خويش ترويج كردند و حتى وانمود ساختند كه عراقِ صدام‏ از ترس نفوذ انقلاب ايران به آن كشور، به جنگ مبادرت كرده است. (همان ذيلIrak)
كويت نيز همچون عربستان سعودى و ساير شيخ‏نشين‏هاى خليج فارس با همان ادعا، سياست كمك مالى و تجهيزاتى به عراق را در پيش گرفت (همان‌جا)؛ اما وقتى كه كويت‏همچون طعمه‏اى به كام نيروهاى نظامى صدام كشيده شد و اين نيروها حتى حيوانات باغ وحش‏آنجا را مصرف كردند، اجماع غربِ پترو دلارى برنامه «جنگ خليج» را كه درآمدزايى بالايى‏داشت، طرح‏ريزى و كويت را آزاد ساخت؛ سپس به قهرمان ديروز خود حمله كرد تا تجهيزات‏هسته‏اى او را كه خود همراه با گازهاى شيميايى در اختيارش قرار داده بود، منهدم كند! (همان‌جا)
در طى اين دوره، آنچه عايد كشورهاى منطقه همسو با غرب شد، خون، ويرانى و خفت‏بود و آنچه نصيب غرب گشت، بر ملا شدن سرشت آن و به چنگ آوردن پترو دلارهايى بود كه در دوران استعمار، يگانه ممر رفاه و توسعه اقتصادى آن شده است.
آنچه گفته شد، تا حدى مواقف استعمار غرب را در قبال ايران به‌ويژه منطقه زرخير سواحل‏خليج فارس مى‏نماياند. براى آنكه مواضع مغرضانه‏اى كه در محيط امروزى فرانسه نسبت‏به‏ايران وجود دارد با روشنى بيشترى نمودار گردد، مقايسه مندرجات چاپهاى 1975 و2011 روبر كوچك اسامى خاص را كه از اين حيث گوياست، عرضه مى‏داريم؛ اما پيشاپيش اين‏نكته را متذكر شويم كه انتقاد آلَن رِه14 از مجموعه‏هاى وزينِ چند جلدى و نسبتاً قديمىِ ميشو15 فيرمَن ديدو،16 راب،17 و واپرو18 مورد ندارد و حتى سفيهانه است؛ چون اين مجموعه‏هااطلاعات ارزشمند قرون پيشين تا اواخر قرن نوزدهم را در اختيار ما قرار مى‏دهند؛ به ويژه چاپ‏جديد ميشو كه چند دهه پيش در گراتْس (اتريش) منتشر شد و در آن وقت، شادروان ايرج‏افشار، در مقام رئيس كتابخانه مركزى و مركز اسناد دانشگاه تهران، دوره آن را در ازايِ چند جلد كتاب‏فارسى تهيه كرد. اين مجموعه‏ها هنوز براى كسانى كه به قرون گذشته مى‏پردازند، اسنادى‏بى‏نظير و جانشين‏ناپذيرند.
اينك فهرست مدخل‏هايى كه در آنها نام خليج فارس در چاپهاى 1975 و 2011 به دوصورت (به ترتيب «خليج فارس» و «خليج عرب و فارس») آمده است: شاه عباس كبير؛ ابوظبى؛ عربستان (جزيره‌العرب)؛ عربستان سعودى؛ نقشه جغرافيايي آسيا؛ بحرين؛ بندرعباس؛ بصره؛ بوشهر؛شطالعرب؛ ظهران يا دهران؛ جده؛ دوحه؛ دخان (در قَطَر)؛ امارات متحده عربى؛ فاو؛ فايلاكا (جزيره)؛ فُجَيْره؛ حَمار (درياچه)؛ نقشه جغرافيايي عراق؛ نقشه جغرافيايي ايران؛ (در چاپ 2011، در مدخل‏هاى فرعى‏ايران ـ ايران و اقتصاد آن؛ تاريخ سلسله‏هاى محلى؛ دوره صفوى؛ دوره قاجاريه ـ نام خليج فارس به صورت «خليج‏عرب و فارس» آمده است)؛ خارك؛ لارستان؛ خليج عمان؛ هرمز (جزيره)؛ قطر؛ رَبع‏الخالى (صحرا)؛ شارجه؛خورِ فكان؛ (در چاپ 1012، درباره كانال سوئز آمه كه «در پرتو بهره‏بردارى از منابع نفتى خليج عرب و فارس وتجارت توسعه يافته است»)؛ دجله؛ اُم‏القوين؛ اُم‏سعيد (بندر نفتى در قطر).19
اين تحريفها به نام يك ايرانى (احمد سلامتيان) كه از همكاران قلمداد شده، وانمودگرديده؛ گو اينكه بعيد نيست در ويرايش، نوشته او دستخوش تصرفات و دستكاري‌ها از جمله‏تغيير نام خليج فارس شده باشد.
به آنچه در چارچوب تغيير نام خليج فارس ذكر شد، تحريفهايى تاريخى و خطاهاى‏متعددى را بايد افزود كه نمونه‏هايى از آنها ذيلاً نقل مى‏شود:
ـ در مدخل ايرانِ عصر پهلوى دوم آمده است كه عَلَم در سال 1965 ترور شده كه خطاست‏و آن كه ترور شد، منصور بود.
ـ املاى شارجه ذيل مدخل آن (1975) به صورت غلط Sardjah و ذيل مدخل امارات متحده‏عربى به صورت درست Chardja آمده است.
ذيل مدخل خورفكان (2011) آمده كه اميرنشين‏شارجه در «خليج عمان» واقع است و ذيل مدخل شارجه (1975) آمده كه بين دُبى و عجمان در «خليج فارس» جاى دارد. همچنين ذيل مدخل خورفكان (1975) آمده كه در اميرنشين فجيره در «خليج فارس» محصور است.
ـ پسوند «ستان» در مواردى به غلط به معنى كشور گرفته شده است؛ از جمله در خوزستان.اين پسوند، در نام كشورهايى چون داغستان، قزاقستان، قرقيزستان، پاكستان، ازبكستان و تاجيكستان، به غلط معادل «اُستان» اعلام شده است. ضمناً اين پسوند را سنسكريت، سپس عربى وعربى فارسى شمرده‏اند و سرانجام آورده‏اند كه از واژه عربى «تاجر» گرفته شده است.
ـ در ريشه‏شناسىِ «آباد»، جزء آخر در نام شمارى از شهرهاى جهان اسلامى به ويژه‏هندوستان آمده است كه آن واژه‏اى است فارسى به معنى «شهر»؛ مثلاً در الله‏آباد، اورنگ‏آباد،اسلام‏آباد واقع در شبه‏قاره هند و پاكستان.
ـ در سخن از ابوبكر محمدبن زكريا الرازى گفته شده كه رازى به معناى «اسرارآميز»(mystérieux) است.
ـ نام Ryer du André، مترجم گلستان سعدى به زبان فرانسه در سال 1634، به غلط،به‏صورت Ryer de André ضبط شده است.
ـ مدخل متعلق به جوينى در (2011) به غلطJuvânî ضبط شده است.
ـ در مدخل مالابار، پسوند فارسى «ـ بار» به معناى «قاره» گرفته شده؛ اما در مدخل زنگبار به‏درستى «ساحل» معنى شده است. ضمناً زنگى را در اين كلمه مأخوذ از «زنج» عربى و به معنى«سياهان» شمرده‏اند و توجه ننموده‏اند كه زنج خود معرب زنگ (= ژنگ) است و گاف فارسى،كه در الفباى عربى نيست، در تعريب به جيم بدل شده است.
ـ در مدخل خمينى (2011) آمده كه آيت‌الله خمينى در خمين متولد شده‏اند؛ اما در مدخل قم، زادگاه ايشان به غلط قم گفته شده است.
ـ در مدخل آقاخان، آقا واژه‌اي تركى و خان واژه‌اي فارسى شمرده شده است.
ـ در مدخل تهران (1975 و 2011)، آمده كه مسجد سپهسالار به سال 1830 بنا شده، حال آنكه‏بناى اين مسجد در سال 1296 (1878يا 1879) آغاز شده و پس از پنج يا شش سال به پايان‏رسيده است.

پي‌نوشت‌ها:
 

* دانشگاه تهران و مركز پژوهش زبان خارجى
1) Le Petit Robert des noms Propres (2011). Dictionnaire illustré. Rédaction dirigée par Alain Rey. Paris 2010.
2) Le Petit Robert 2. Dictionnaire des noms propres, illustré en couleurs. Rédaction générale: Alain Rey. Paris 1975.
3) Wilson, Arnold, The Persian Gulf.
4) ويلسن، آرنلد خليج فارس، ترجمه محمد سعيدى، ناشر [مشخص نشده] تهران 1348 (چ2: تهران 1366).
5) Arrien, Indica (Description de lInde) (Cf. Le P. Robert (2011), p. 1650).
6) Eudoxus Kuzikos
7) La Côte des Pirates
8) La Côte des la Treve
9) Lord Curzon
10) Harold Wilson
11) Edward Heath
12) Denis Wright
13) U. Thant
14) Alain Rey
15) Michaud
16) Firmin - Didot
17) Rabbe
18) Vapereau
19) ARABIE ؛ ARABIE (Jazirat al-Arab) ؛ ABU DHABI? ABOU DHAB ؛ABBAS ler le Grand؛BASRA يا BASSORA ؛ BANDAR يا BENDER ABBAS ؛ BAHREN (al-Bahrayn) ؛ SAU'DITE؛ DJEDDAH؛DHARAN يا DHARAN ؛ CHATT al-ARAB ؛BANDAR BOUCHIR يا BOUCHIR ؛FUJAIRAN ؛FAYLAKA ؛FAOٍٍ EMIRATS ARABES UNIS ؛DUKHAN ؛DOHA يا DUHA ؛KATAR يا QATAR ؛HORMUZ يا ORMUZ ؛OMAN ؛ LARISTAN ؛KHARK ؛HAMMAR.UMM SAID ؛UMM al-QAIWAIN ؛TIGRE ؛KHOR-FAKKAN ؛SARJAH ؛ RUBal-KHALI

 

منبع:http://www.ettelaat.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb




 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط