کودکان در برابر مرگ!
مقدمه
أفحسبتهم أنما خلقناکم عبثاً و أنکم إلينا لا ترجعون (مؤمنون، 115)؛ آيا گمان کرديد شما را بيهوده آفريديم و شما به سوي ما باز نمي گرديد؟!
افزون بر اين، ايمان به معاد يکي از ويژگي هاي افراد هدايت شده است. خداوند متعال مي فرمايد:
و الذين يؤمنون بمآ أنزل إليک و مآ أنزل من قبلک و بالأخره هم يوقنون * أولئک علي هدي من ربهم و أولئک هم المفلحون (بقره، 4 و 5)؛ کساني که به آنچه بر تو فرو فرستاديم و به آنچه قبل از تو فرو فرستاديم، ايمان مي آورند و به جهان آخرت يقين دارند، همانان بر هدايت پروردگارشان هستند و همانان رستگارانند.
پس کساني که به معاد اعتقاد ندارند، از زمره مسلمانان خارج اند و به همين سبب يکي از اهداف تربيت اسلامي آشنا کردن متربيان با معاد و تقويت ايمان به آن است.
در اين مبحث، سيره تربيتي معصومان (عليهم السلام) در موضوع پرورش شناخت و ايمان به معاد را بررسي مي کنيم. موضوعاتي که در اين مبحث بررسي مي شوند چنين است: 1. تبيين مفهوم معاد؛ 2. اثبات معاد؛ 3. رفع شبهات؛ 4. ظهور آثار ايمان به معاد در رفتار و حالات معصومان (عليهم السلام)؛ 5. توصيف معاد؛ 6. تبيين ارتباط اعمال فرد در دنيا با سرنوشت او در آخرت؛ 7. يادآوري معاد و تکرار آن. (1)
1. روش آموزش مفهوم معاد
از ديدگاه اسلام، انسان با مرگ نابود نمي شود، بلکه بعد از مرگ هم زنده است؛ اما زندگي خود را در جهان ديگري متفاوت با اين جهان ادامه مي دهد. معصومان (عليهم السلام) براي تفهيم اين معنا به متربيان خود، از تمثيل و تشبيه استفاده مي کردند؛ زيرا در قالب تمثيل و تشبيه بهتر و آسان تر مي توان اين مطلب غير حسي را به مخاطب فهماند. نقل شده است که
امام صادق (عليه السلام) به قومي برخورد که کسي از آنان مرده بود. امام (عليه السلام) توقف کرد و به آنان تسليت گفت. سپس فرمود: از مرگ گريزي نيست و مرگ اختصاص به شما هم ندارد. اين کسي که مرده آيا مسافرت هم مي کرد؟ گفتند: آري. فرمود: اين را نيز يکي از مسافرت هاي وي بشماريد. يا او به سوي شما مي آيد، يا شما به سوي او مي رويد. (2)
در اينجا امام (عليه السلام) مرگ و معاد را به مسافرت تشبيه کرده است؛ مسافرتي که ديگران نيز - دير يا زود - بايد به آن بروند. اميرمؤمنان علي (عليه السلام) نيز اين جهان را به مرحله کار و عمل، و جهان آخرت را به مرحله حسابرسي و اخذ نتيجه تشبيه کرده است:
بدانيد شما در مرحله کار هستيد که در آن، محاسبه اي نيست و زودا که به مرحله محاسبه وارد شويد که در آن، کاري پذيرفته نيست. (3)
همچنين در روايات ديگري جهان آخرت و معاد به زمان درو براي محصولات کاشته شده در اين دنيا تشبيه شده است:
دنيا مزرعه اي است که بندگان، در آن تلخ و شيرين و خوب و بد مي کارند. دنيا کشتزار آخرت است. (4)
2. روش اثبات امکان معاد
در سيره معصومان (عليهم السلام) براي اثبات امکان معاد از دو روش استفاده شده است: بيان نمونه هاي محسوسي از مرگ و زندگي مجدد پديده هاي طبيعي، و بيان نمونه هايي از زندگي مجدد برخي انسان ها به امر خداوند، در همين جهان.
2-1. بيان نمونه هايي محسوس از مرگ و زندگي مجدد پديده هاي طبيعي
نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) رفتم و گفتم: اي رسول خدا! خداوند چگونه مردگان را زنده مي کند؟ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: آيا زمين را در حالي که خشک و بي آب و علف است و سپس همان زمين را در حالي که سرسبز شده ديده اي؟ گفتم: آري. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: رستاخيز نيز چنين است. (5)
2-2. بيان نمونه هايي از زندگي مجدد برخي انسان ها
ابراهيم (عليه السلام) مرداري ديد که بر کنار دريا افتاده بود و درندگان خشکي و درندگان دريا از آن تغذيه مي کردند. سپس آن درندگان نيز به يکديگر حمله کردند و يکديگر را خوردند. ابراهيم (عليه السلام) تعجب کرد و گفت: خدايا! نشانم ده که چگونه مردگان را زنده مي کني؟ خداوند به او فرمود: آيا ايمان نداري؟ گفت: چرا، اما مي خواهم قلبم اطمينان يابد. خداوند به او فرمود: چهار پرنده بگير و آنها را قطعه قطعه کن و در هم بکوب و هر جزئي از آنها را بر کوهي قرار ده؛ سپس آنها را فراخوان که شتابان به سوي تو مي آيند و بدان که خداوند قدرتمند و حکيم است. ابراهيم (عليه السلام) طاووس و خروس و کبوتر و کلاغي را گرفت. خداوند به او فرمود: آنها را قطعه قطعه کن و گوشت آنها را مخلوط کن و آنها را بر بالاي ده کوه بگذار؛ سپس منقار آنها را بگير و آنها را فراخوان، شتابان به سوي تو مي آيند. ابراهيم چنين کرد و آنها را بر بالاي ده کوه گذاشت؛ سپس آنها را فراخواند و گفت: به اذن خدا جوابم دهيد. گوشت و استخوان هر يک از آنها به سر آن حيوان ملحق شد و به سوي ابراهيم پرواز کرد. (6)
همچنين نمونه هاي ديگري نيز در متون اسلامي بيان شده است؛ مانند زنده شدن عزير يا ارميا پس از 100 سال (همان، ص 34 و بقره، 259)، زنده شدن اصحاب کهف، و نيز زنده شدن هفتاد نفر از اصحاب موسي (عليه السلام) (ر. ک: سبحاني، [بي تا]، ج 9، فصل 6).
3. روش اثبات ضرورت معاد
3-1. اقامه دليل
زنديقي به امام صادق (عليه السلام) گفت: روح کجا و حشر آن کجا، در حالي که بدن پوسيده و اعضاي آن متلاشي است؟! يک عضو آن در آبادي اي افتاده و درندگان آبادي آن را خورده اند و عضوي ديگر را حشرات آبادي ديگر متلاشي کرده اند و عضوي ديگر از آن نيز به خاک تبديل شده و با آن ديوار ساخته اند؟
امام فرمود: آن که انسان را اول بار و بدون داشتن نمونه به وجود آورد و بياراست، مي تواند دوباره او را بيافريند، چنان که ابتدا آفريده بود. (7)
3-2. خبر دادن از وقوع حتمي معاد
اي فرزندان عبدالمطلب! پيشقراول لشکر به لشکريانش دروغ نمي گويد. سوگند به آنکه مرا به حق مبعوث کرد، حتماً مي ميريد، همان گونه که مي خوابيد؛ و حتماً برمي خيزيد و برانگيخته مي شويد، همان گونه که بيدار مي شويد. (8)
خبر دادن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از حتميت معاد، خبر دادن از معاد از سوي کسي است که ارتباط با عالم غيب دارد و از مسائلي آگاه است که ديگران از آن آگاه نيستند. از اين رو پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در ابتدا مي فرمايد: «پيشقراول لشکر به لشکريان خود دروغ نمي گويد». گويا ايشان با اين جمله به مخاطبان خود مي فهماند که اولاً از مسائلي مطلع است که فرزندان عبدالمطلب از آن آگاهي ندارند؛ ثانياً او در اين اطلاع رساني، قصد فريب ندارد و هدفش تنها بيان واقعيت است. بنابراين، خبر دادن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از وقوع حتمي معاد نوعي استدلال و راهنمايي مخاطبان به معاد است. در تاريخ پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مواردي نقل شده که افرادي با اعتماد به سخنان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و بي آنکه دليل ديگري بخواهند، به معاد ايمان آورده اند:
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) زماني که از جنگ تبوک برگشت، عمرو بن معدي کرب که يکي از شجاعان عرب بود نزد ايشان آمد. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به او فرمود: عمرو! مسلمان شو تا خداوند تو را از ترس و وحشت عظيم حفظ کند. عمرو گفت: ترس و وحشت عظيم چيست؟! من از چيزي نمي ترسم. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: عمرو! چنان نيست که تو گمان مي کني و مي پنداري. [در روز قيامت] فريادي بر مردم زده مي شود که بر اثر آن تمام آنان که زنده اند مي ميرند و مردگان از گورها بر مي خيزند و پراکنده مي شوند؛ سپس فرياد ديگري بر مردم زده مي شود و بر اثر آن، آنان که مرده بودند از قبر بر مي خيزند و همگي به صف مي ايستند. در آن زمان، آسمان مي شکافد، زمين ويران مي شود، کوه ها متلاشي مي شوند، شعله هاي آتش مانند کوه ها سر به فلک کشيده زبانه مي کشند، همه جانداران از ترس، قلبشان فرو مي ريزد و گناهانشان را به ياد مي آورند و به خود مشغول مي شوند. عمرو! تو در آن روز چه مي کني؟ عمر گفت: خبر بسيار مهمي مي شنوم. اين را گفت و مسلمان شد و آنان که همراه او بودند نيز اسلام را پذيرا شدند. (9)
3-3. دعوت عملي به معاد
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در خطبه روز جمعه چون بحث قيامت را مطرح مي کرد، صدايش بلند مي شد، صورتش سرخ مي شد و مي فرمود: قيامت حتمي است؛ من مبعوث شدم در حالي که قيامت نزديک بود، چنان که انگشت وسط من به انگشت اشاره ام نزديک است. (10)
همچنين روايت شده است: چون اين آيه نازل شد «و جهنم وعدگاه همه آنان است؛ جهنم را هفت در است و سهميه هر در، جزئي معين از آنان است» (حجر، 43 و 44) پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به شدت گريست. (11)
مشاهده اين حالات از پيامبري که سخن و گفتارش براي مردم سند بود، موجب مي شد به معاد ايمان آورند و ايمانشان قوي تر شود؛ زيرا چنان که قبلاً نيز گفتيم، ايمان به معاد، امري فراتر از حد درک و فهم حواس ظاهري انسان عادي و در واقع، ايمان به غيب است؛ در اين مورد مشاهده ي رفتارهايي حاکي از ايمان و اعتقاد عميق يک فرد مورد اعتماد، که با عالم غيب در ارتباط است، دليلي قوي براي وقوع حتمي معاد است.
3-4. رفع شبهات
أبي بن خلف نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد در حالي که استخوان پوسيده اي در دست داشت. آن استخوان را خرد کرد و رو به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) گفت: اي محمد! آيا در صورتي که ما استخوان و خرد شده ايم، محشور مي شويم؟! (12)
معصومان (عليهم السلام) در مواجهه با اين شبهات، با رويي گشاده به پاسخگويي مي پرداختند و با ادله ي قابل فهم، شبهات را برطرف مي کردند. گاه در جواب اين شبهات آياتي نيز بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل مي شد. در جواب شبهه اُبي بن خلف اين آيه نازل شد که
[اي محمد!] بگو آن استخوان پوسيده و متلاشي شده را همان کسي زنده مي کند که براي بار اول او را خلق کرد؛ و او به هر نوعي آفرينشي داناست (يس، 79).
همچنين نقل شده است:
ابن ابي العوجاء از امام صادق (عليه السلام) راجع به اين آيه: «هرگاه پوست هاشان بسوزد، به پوست هاي ديگري تبديل مي کنيم تا سختي عذاب را بچشند» پرسيد: گناه پوست هاي ديگر چيست؟ امام (عليه السلام) فرمود: واي بر تو! اين پوست ها در عين حال که غير آنها هستند، همان پوست ها هستند. ابن ابي العوجاء گفت: براي اين مطلب مثالي از پديده هاي اين جهاني بزن. امام (عليه السلام) فرمود: آري، آيا کسي را ديده اي که خشتي را بشکند، سپس آن را [گِل کند و] در قالب بريزد [و خشتي ديگر درست کند] اين خشت همان خشت اول است و در عين حال با آن تفاوت دارد. (13)
4. روش معرفي معاد
4-1. بيان ويژگي ها و خصوصيات معاد
4-2. تبيين ارتباط اعمال دنيا با سرنوشت فرد در آخرت
در خواب چيزهاي عجيبي ديدم. اصحاب گفتند: اي رسول الله، جان و فرزندانمان فدايت! چه ديدي؟ فرمود: مردي از مسلمانان را ديدم که عذاب قبر او را فراگرفته بود، وضويش آمد و مانع عذاب شد؛ مردي از مسلمانان را ديدم که فرشتگان عذاب او را احاطه کرده بودند، نمازش آمد و مانع ملائکه عذاب شد. (14)
5. يادآوري معاد و تکرار آن
اي مسلمانان! آماده شويد که کار جدي است؛ آماده شويد که کوچ نزديک است؛ زاد و توشه برداريد که سفر دور است؛ بارتان را سبک کنيد که گردنه هاي سختي در پيش داريد. (15)
اميرمؤمنان علي (عليه السلام) نيز در خطبه اي فرمود:
بدانيد که مي ميريد و پس از مرگ برانگيخته مي شويد، اعمال شما را محاسبه مي کنند و براساس آن، به شما کيفر و پاداش مي دهند؛ مبادا زندگي دنيا شما را بفريبد. (16)
علاوه بر اين، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به فرستادگان خود به شهرهاي ديگر نيز توصيه مي کرد که قيامت و مرگ را براي مردم يادآوري کنند. براي نمونه، هنگامي که آن حضرت معاذ بن جبل را به يمن مي فرستاد، به او چنين سفارش کرد:
... و خدا و روز قيامت را به آنان يادآوري کن.... (17)
خلاصه مبحث
پي نوشت ها :
1. پيش از ورود به بحث بايد به دو نکته توجه کرد. نخست اينکه غالباً ائمه (عليهم السلام) با عموم مردم سر و کار داشتند، نه با عده خاصي از آنان، به سخن ديگر، مخاطب آنان افرادي بودند که معمولاً در مجامع ديني و مذهبي حضور داشتند. بيشتر اين افراد را بزرگسالان تشکيل مي دادند و کودکان و نوجوانان تنها بخش اندکي از آنها به شمار مي آمدند. از اين گذشته، کودکان چندين در معرض ابتلا به بحث معاد و فروعات آن نبودند و به همين سبب، در سيره معصومان (عليهم السلام) به موارد نادري بر مي خوريم که اين موضوع را با کودکان در ميان گذاشته باشند. دوم اينکه در متون ديني درباره آموزش معاد و ايجاد و تقويت اعتقاد به آن، سيره فعلي (در مقابل سيره قولي) چنداني وجود ندارد.
از اين رو در اين بحث ناچاريم به سيره هاي قولي آنان استناد کنيم و از نحوه بيان و طرح مطالب پيرامون معاد، يعني اينکه چه مسائلي را درباره معاد مطرح کرده اند، يا اين مطالب را چگونه مطرح کرده اند، يا در شرايط متفاوت با اين موضوع چگونه برخورد کرده اند و...، نکاتي راجع به آموزش معاد و ايجاد و تقويت اعتقاد به آن استخراج کنيم. گفتني است، اين موضوعات را از اين جنبه بررسي نمي کنيم که در سيره معصومان (عليهم السلام) چه دلائلي براي اثبات معاد و امکان آن مطرح شده است، يا معاد از ديد آنان چه مفهومي دارد، و يا زندگي در جهان آخرت چه خصوصيات و ويژگي هايي دارد؛ بلکه توجه ما عمدتاً به چگونگي طرح اين مطالب و دلائل اين چگونگي هاست و اينکه اين چگونگي ها چه آثار تربيتي اي دارند.
2. و روي أنه مر الصادق بقوم و قد مات لهم ميت. فوقف عليهم و عزاهم، ثم قال لهم: يا هؤلاء، إن الموت ليس بکم بداً و لا إليکم انتهي؛ فهل کان ميتکم يسافر؟ قالوا نعم. قال: فعدوا هذا من بعض أسفاره؛ فإن قدم عليکم و إلا فأنتم قادمون (الفتال النيسابوري، ص 489).
3. ألا و إنکم في يوم عمل لا حساب فيه، و يوشک أن تکونوا في يوم حساب ليس فيه عمل (مجلسي، 1404، ج 74، ص 190).
4. إن الدنيا خلقت مزرعه يزرع فيها العباد الحلو و المر و الشر و الخير... (همان، ج 14، ص 314، روايت 17). عن الرسول (صلي الله عليه و آله و سلم): الدنيا مزرعه الآخره (احسائي، 1405، ج 1، ص 267).
5. عن أبي رزين العقيلي قال: أتيت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) فقلت: يا رسول الله، کيف يحيي الله الموتي؟ قال: أمررت بأرض من أرضک مجدبه، ثم مروت بها مخصبه؟ قال: نعم. قال: کذلک النشور (صالحي، 1414، ج 7، ص 141).
6. عن أبي بصير، عن أبي عبدالله (عليه السلام) أن إبراهيم (عليه السلام) نظر إلي جيفه علي ساحل البحر تأکلها سباع البر و سباع البحر. ثم يثب السباع بعضها علي بعض، فيأکل بعضها بعضاً، فتعجب إبراهيم، فقال: «رب أرني کيف تحي الموتي». فقال الله له: «أولم تؤمن قال بلي ولکن ليطمئن قلبي قال فخذ أربعه من الطير فصرهن إليک ثم اجعل علي کل جبل منهن جزءا ثم ادعهم يأتينک سعيا و اعلم أن الله عزيز حکيم». فأخذ إبراهيم (عليه السلام) الطاووس والديک و احمام و الغراب. قال الله عزوجل: «فصرهن إليک»؛ أي قطعهن ثم اخلط لحماتهن و فرقها علي کل عشره جبال، ثم خذ مناقيرهن و ادعهن يأتينک سعياً. ففعل إبراهيم ذلک و فرقهن علي عشره جبال، ثم دعاهن، فقال: أجيبيني بإذن الله تعالي. فکانت يجتمع و يتألف لحم کل واحد و عظمه إلي رأسه و طارت إلي إبراهيم (مجلسي، 1404، ج 7، ص 36).
7. قال الزنديق الصادق (عليه السلام): أني للروح بالبعث و البدن قد بلي و الأعضاء قد تفرقت؟ فعضو في بلده تأکلها سباعها، و عضو باخري تمزقه هوامها، و عضو قد صار تراباً بني به مع الطين حائط! قال: إن الذي أنشأه من غير شيء و صوره علي غير مثال کان سبق إليه، قادر أن يعيده کما بدأه (مجلسي، 1404، ج 7، ص 37).
8. قال النبي: يا بني عبدالمطلب، إن الرائد لا يکذب أهله؛ و الذي بعثني بالحق لتموتن کما تنامون، و لتبعثن کما تستيقظون، و ما بعد الموت دار إلا جنه أو نار (مجلسي، 1404، ج 7، ص 47).
9. لما عاد رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) من تبوک الي المدينه قدم إليه عمرو بن معدي کرب، فقال له النبي: أسلم يا عمرو، يؤمنک الله من الفزع الأکبر. قال: يا محمد، و ما الفزغ الأکبر؟ فإني لا أفزع. فقال: يا عمرو. إنه ليس کما تظن و تحسب، إن الناس يصاح بهم صيحه واحده فلا يبقي ميت إلا نشر، و لا حي إلا مات، إلا ماشاء الله؛ ثم يصاح بهم صيحه اخري، فينشر من مات و يصفون جميعاً و تنشق السماء و تهد الأرض و تخر الجبال هدا و ترمي النار بمثل الجبال شرراً، فلا يبقي ذو روح إلا انخلع قلبه و ذکر ذنبه و شغل بنفسه، إلا من شاء الله؛ فأين أنت يا عمرو من هذا؟ قال ألا إني أسمع أمراً عظيماً. فآمن بالله و رسوله و آمن معه من قومه ناس... (مجلسي، 1404، ج 21، ص 356).
10. عن جابربن عبدالله قال: إن رسول الله... کان إذا خطب قال في خطبته: أما بعد فإذا ذکر السعه اشتد صوته و احمرت و جنتاه. ثم يقول: صبحتکم الساعه أو مستکم. ثم يقول: بعث أنا و الساعه کهذه من هذه، و يشير بأصبعيه (همان، ج 77، ص 122، روايت 23).
11. لما نزلت هذه الآيه علي النبي «و إن جهنم لموعدهم أجمعين * لها سبعه أبواب لکل باب منهم جزء مقسوم»، بکي انبي بکاء شديداً (همان، ج 8، ص 303).
12. جاء اُبي خلف، فأخذ عظماً بالياً من حائط ففته، ثم قال: يا محمد، إذا کنا عظاماً و رفاتاً أإنا لمبعوثون؟! فأنزل الله «من يحيي العظام و هي رميم * قل يحييها الذي أنشأها أول مره و هو بکل خلق عظيم» (همان، ج 7، ص 42).
13. عن حفص بن غياث قال: شهدت المسجد الحرام و ابن أبي العوجاء يسأل أباعبدالله (عليه السلام) عن قوله تعالي: «کلما نضجت جلودهم بدلنهم جلوداً غيرها ليذوقوا العذاب»، ما ذنب الغير؟ قال: ويحک! هي هي و هي غيرها. فقال: فمثل لي ذلک شيئاً من أمر الدنيا. قال: نعم، أرأيت لو أن رجلاً أخذ لينة فکسرها، ثم ردها في ملبنها، فهي هي و هي غيرها (همان، ص 38).
14. قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم): إني رأيت البارحه عجائب. قال: فقلنا: يا رسول الله و ما رأيت؟ حدثنا به فداک أنفسنا و أهلونا و أولادنا. فقال: رأيت رجلاً من أمتي قد بسط عليه عذاب القبر، فجاءه وضوؤه فمنعه منه؛ و رأيت رجلاً من امتي قد احتوشته ملائکه العذاب، فجاءته صلاته فمنعته منهم... (همان، ص 290).
15. عن أنس بن مالک قال: سمعت رسول الله يقول: يا معشر المسلمين، شمروا فإن الأمر جد، و تأهبوا فإن الرحيل قريب، و تزودوا فإن السفر بعيد، و خففوا أثقالکم فإن وراءکم عقبه کؤوداً (همان، ج 74، ص 186).
16. و أعلموا أنکم ميتون و مبعوثون من بعد الموت و محاسبون علي أعمالکم و مجازون بها؛ فلا تغرنکم الحياه الدنيا (همان، ص 296).
17. و بعثه (صلي الله عليه و آله و سلم) إلي اليمن بعد غزوه تبوک في سنه العاشر، و عاش إلي أن توفي في طاعون عمواس بناحيه الأردن سنه ثمان عشره في خلافه عمر. و لما بعثه (صلي الله عليه و آله و سلم) إلي اليمن شيعه (صلي الله عليه و آله و سلم) و من کان معه من المهاجرين و الأنصار، و معاذ راکب و رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) يمشي إلي جنبه و يوصيه. فقال معاذ: يا رسول الله، أنا راکب و أنت تمشي؛ ألا اُنزل فأمشي معک و مع أصحابک؟ فقال: يا معاذ، إنما أحتسب خطاي هذه في سبيل الله. ثم أوصاه بوصايا - ذکرها الفريقين مشروحاً و موجزا في کتبهم - ثم التفت (صلي الله عليه و آله و سلم)، فأقبل بوجهه نحو المدينه، فقال: إن أولي الناس بي المتقون من کانوا و حيث کانوا علمهم کتاب الله و ذحسن أدبهم علي الأخلاق الصالحه، و أنزل الناس منازلهم خيرهم و شرهم و أنفذ فيهم أمرالله و لا تحاش في أمره و لا ماله أحدا؛ فإنها ليست بولايتک و لا مالک، و أد إليهم الأمانه في کل قليل و کثير، و عليک بالرفق و العفو في غير ترک للحق يقول الجاهل: قد ترکت من حق الله، و اعتذر إلي أهلک عملک من کل أمر خشيت أن يقع إليک منه عيب حتي يعذروک، و أمت أمر الجاهليه إلا ما سنه الاسلام، و أظهر أمر الإسلام کله صغيره و کبيره، وليکن أکثر همک الصلاه، فإنها رأس الإسلام بعد الإقرار بالدين، و ذکر الناس بالله و اليوم الآخر، و اتبع الموعظه؛ فإنه أقوي لهم علي العمل بما يحب الله، ثم بث فيهم المعلمين و اعبدالله الذي إليه ترجع، و لا تخفف في الله لومه لائم (همان، ص 127).