پوتين

پادگان دژ مقاوم مانده بود ذات قائم بود و قائم مانده بود سنگر مردان حق اين گونه است استوار و سخت و عاري از شكست هفت بند پيكرش پر ناله بود جايگاه رويش آلاله بود
شنبه، 16 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پوتين

پوتين
پوتين


 

نویسنده: صالح افشار تو یسر کانی




 

دژ (1)
 

سنگر مردان حق اين گونه است
استوار و سخت و عاري از شكست
هفت بند پيكرش پر ناله بود
جايگاه رويش آلاله بود

چون بهشتي مانده بر روي زمين
از حصار پنجه خصم لعين

تل پوتين و كلاه و قمقمه
از سپاه كفر ماندي بي رمه

اين همه پوتين كه مانده بر زمين
ننگ تاريخ است از سفاك دين

قادسي سردار خود را نام كرد
صيد شد صد (دام) بد فرجام كرد

شيشه عمرش به سنگ خود شكست
حلقه دار خودش را خويش بست

شهر در غربت اسارت مي كشيد
مصر يوسف چاه صدام يزيد

نوزده مه شهر در رنج و عذاب
در تلاطم بود و دردِ التهاب

عاقبت فرمانده ي كل قوا
داد فتواي جهاد اين غزا

يك به يك مردان نامي دلير
از جوانان تا كهن سرباز مير

جمع گشتند از بسيج و از سپاه
تيپ و لشگر يك به يك در جايگاه

رعد و برقي شد ميان جبهه ها
ما رميت اذ رميت دست خدا

بار شد چون صاعقه بر بعثيان
كمتر از آني چو رعدي بي امان

چون تجاوز بيش از اينها ريشه كرد
لشگر بعثي اسارت پيشه كرد

كه دفاع از خاك ميهن واجب است
بر تجاوزگر روا باشد شكست

ما دفاع از خاك ايران مي كنيم
خواب دشمن را پريشان مي كنيم

پانصد و هفتاد و هشتي روز بود
كه نگاه آسمان پر سوز بود

مثل شمشيري كه دور است از نيام
پايداري كرد اين شهر قيام

هفت بند پيكرش پر ناله بود
جايگاه رويش آلاله بود

چون بهشتي مانده بر روي زمين
در حصار پنجه خصم لعين

تا خدا آزاد كرد اين شهر را
دشمنش نوشيده جام زهر را

دست حق اين شهر را آزاد كرد
قلب ايران را خدا دلشاد كرد

باز هم آن شور و شادي بازگشت
شروه و كل هله هله آغاز گشت

باز خونين شهر خرمشهر شد
چون بهشت عرشيان دهر شد

شهر خرمشهر شهر عاشقان
فاتح آن جمله رزمندگان

بر شهيدانش سلام و صد درود
تا قيامت باد اين بانگ و سرود

مسجد اينجا سنگر كام ظفر
دژ ايمان و شرف گاه خطر

گنبد و گلدسته هاي آن بجاست
چونكه مسجد خانه امن خداست

بر مناره مسجد جامع شهر
بانگ يا الله اكبر جلوه گر

ظهر بود و گاه تكبير نماز
بود بانگ هر مؤذن در نياز

تاك آذربون فروغ شعله شد
مثنوي با مثنوي هم چله شد

هفت وادي طلب را طي نمود
هفت بند ناقه ذكر و شهود

سوخت همچون شعله اما روي مين
طالب گمنامي و اهل يقين

رازدار و رازناك و رازجو
سر اسرار و دليران را مگو

يار صياد و به دور از قال و جال
او كه هست از بهترين هاي رجال

او كه صياد دل عشاق بود
اوستاد مرجع ميثاق بود

باز هم فانوس دل روشن شده
اسم اعظم رخصت گلشن شده

نفس شيطاني چو گرگ بد سير
قصد جان ما كند در هر رهگذر

در جهاد اصغريم و يار بخت
در جهاد اكبريم و كار سخت

طبع من امشب غزلخواني كند
شور و شوقم دست افشاني كند

گفتم اين تضمين كنم از شعر ناب
تا نماند رود كرخه بي جواب

گام دل سنگر به سنگر پيش رفت
عاشقي آن سوي هر تشويش رفت

سر نمي دارد خبر اينجا ز سر
پا نمي ماند ز رفتن در خطر

جز قنوت عشق اينجا نيست راز
كس به جز با خون نمي سازد نماز

چون دو ركعت شد نماز اين صفت
سر ببازد آنكه دارد معرفت

در سپاه عشق مي بايد سه ترك
ترك دنيا ترك، ترك و ترك ارك

با رضي دمساز شود تأثير گير
جوهر سيف القلم از شير گير

مجتهد، عارف، دلير با خدا
چون رياحي آري از ريب و ريا؟!
عادت اينجا ترك رسم عادت است
رسم اينجا ترك جان و لذت است

كوي عشق اينجاست دارد صد بلا
راه عشق اينجاست سوي كربلا

آسمان اينجا ببوسيد آستان
پر بريزد روي آن جبريل جان

در فراق يكدگر اشك اند و آه
ليكن از رفتن نمي ماند سپاه

جمله با هم در سبق السابقون
پيشتاز انا اليه راجعون

حضرت عشقست اينجا باش و بين
رقص بسمل كردنشان روي زمين

در مذاق يكدگر شير و شكر
خضرشان مولا علي خير البشر

راه مردان خدا راه حسين
راه فتح خيبر و بدر حنين

جز بلا اينجا نباشد افتخار
آن هم از باب شناسايي يار

نيست كس را جز تمناي وصال
تا مقرب گردد او بي قيل و قال

اي شلمچه...

اي شلمچه از شب عطشان بگو
از سماع و حكمت ياران بگو

از شهيدان و دليران خطر
از تن صد پاره مردان بگو

از سپهبد شير مردان دلير
از بسيجي هاي در ميدان بگو

كافران اين زمانه مي روند
سوره سوره قصه قرآن بگو

در شب تاريك اين دنياي درد
از طلوع آفتاب جان بگو

ظلمت ايّام را آتش بزن
از فروغ نهضت «دوران» بگو

با جوانان سلحشور وطن
سال ها از مردم ايران بگو

سبزي جان و دل ديوانه ام
من كويرم قصه باران بگو

چون منورهاي روشن در ظفر
از صفاي سينه ياران بگو

رمز عهد عاشقان را فاش كن
راز آن ياران هم پيمان بگو

از رد رزمندگان بي نشان
شاهدان رزم جاويدان بگو

آنكه رفت و مين پا را جا گذاشت
از تن سي پاره خندان بگو
 

پي نوشت ها :
 

1-اين خاطره مستند در هيچ کجا نقل نشده است دلاورمردان ارتش جمهوري ايران تا آخرين نفس و آخرين تير و نفرات و قطره هاي خون خود جنگيدند و شهيد شدند آخرين نفراتي كه ساعت 3 شنبه 59/8/4 به طرف آبادان، 6 نفر بودند تا سقوط خرمشهر سرهنگ جانباز علي قمري اولين فرمانده گروهان دژ در شلمچه از شهيدان ديگر گردان شهيد اسماعيل زاده فرمانده گروهان دوم فرمانده گروهان سوم شهيد عليلو فرمانده گروهان چهارم سروان شهيد بيژن مقيد و فرمانده اركان قرايي... كه همه بعد از رهبري نيروهاي مردمي و خودجوش به شهادت مي رسند و تنها سرهنگ جانباز علي قمري با كوله باري از رشادتها و قهرماني هاي ياران رزمنده و سلحشورش زنده مي ماند... كه اين مي تواند براي نويسندگان و رمان نويسان و فيلم سازان منبع اثرهاي حماسه رستمانه جاودان باشد. يكي از همرزمان قهرمان «وافي» كه از شاهدان نبرد و مقاومت پايداري دژ خرمشهر بوده مشغول تدوين بخشي از آن ناگفته هاي حماسي است...

منبع : افشار تو یسر کانی .صالح / معبر اسمان / انتشارات ایران سبز جاپ دوم / تهران 1388
پادگان دژ مقاوم مانده بود
ذات قائم بود و قائم مانده بود



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.